نماز وحشت
نماز وحشت
نماز لیلة الدفن (نماز و حشت) دو رکعت است که در شب اول قبر، هدیه به روح میت خوانده مىشود در رکعت اول بعداز حمد یک بار آیه الکرسى خوانده مىشود، و در رکعت دوم بعد از حمد، ده بار سوره انا انزلناه و بعد از نماز، بگوید، اللهم صل على محمد و آل محمد وابعث ثوابها الى قبر فلان (نام میت را ذکر کنید).
عالم بزرگ، حاجى نورى در کتاب دارالسلام نقل مى کند: استاد و مولاى ما، ملا فتحعلى سلطان آبادى (رحمة الله علیه) فرمود:
عادت من این بود که هرگاه هر کس از دوستان خاندان رسالت از دنیا مى رفت: و خبر آن به من مى رسید، دو رکعتنماز شب دفن (نماز وحشت) نثار او مى خوانم، و هیچکس از این عادت من آگاه نبود، تا روزى یکى از دوستان، در راهى با من ملاقات کرد، و گفت: دیشب فلان شخص که تازگى از دنیا رفته بود، در عالم خواب دیدم، از چگونگى حال او بعد از مرگش پرسیدم، و گفت من بعد از مرگ در تنگناى سختى قرار داشتم تا اینکه فلانى (نام شما را برد) دو رکعت نماز براى من خواند همان دو رکعت، مرا از عذاب نجات داد، خدا پدرش را رحمت کند که به من چنین احسانى نمود.
آنگاه آن شخص، از ملا فتحعلى پرسید، ان دو رکعت نماز، چه نمازى بود.
من طریقه خود را در مورد خواندن نماز شب دفن (نماز وحشت که دو رکعت است) براى او بیان کردم.[1]
[1] دارالسلام نورى، ج 2، ص 315.
ادامه مطلب
قیام بر نماز

سیّد بن طاووس ؛ (589 - 664 ه .ق ):
نماز ترا به این مى خواند در پیشگاه مالک زندگان و مردگان حضوریابى ، پس با دلى آگنده از رغبت و ضمیرى مالامال از شرف ، به نماز برخیز و هر کارى را که خدای تعالى تو را به اشتغال به آن معذور نمى دارد ترک کن ، چه اشتغال به چنان امورى مخالف با مولا و سبک شمردن فرمان او جل جلاله باشد و خطرى است سهمگین که از کیفر آن ایمن نمى توان بود. و مشنو که گویند به تاءخیر انداختن وقت نماز دشوار نیست. گوینده چنین سخنى را به این سخن بیازماى که اگر از کسى حاجتى بطلبد و رفع نیازش به تاءخیر افتد آیا او را سرزنش نمى کند و در دل از او نمى رنجد؟و نمى گوید که آن شخص حق دوستى را نپاییده است ؟ پس بدان که اینگونه مردم حق را نمى شناسند و عظمت و نعمت الهى را پاس نمى دارند و در حقیقت از تو چشم آن دارند که آنان را بیش از خدایتعالى تحلیل کنى و مهر تو بر آنان افزون بر مهر تو به آستان الهى باشد پس مبادا که در اهانت به مولاى خود از آنان پیروى کنى . پس به نماز برخیز، با کمال اشتیاق ، با رغبتى از سر عشق ،و با عشقى به کمال ، در نماز به خداى حىّ هستى بخش ، روى سخن داشته باش و مقام خود را که بنده اى از یاد مبر، و از ستایش ذات پاکش کوتاهى مکن .[1]
[1] کشف المحّجه ، سیّد بن طاووس ، ص 212.
ادامه مطلب
نماز و شیعه

علاّمه سیّد محمّد حسین طباطبائى ؛ فرمود:
کربن معتقد بود که در دنیا یگانه مذهب زنده و اصیل که نمرده است مذهب شیعه است .
روزى به هانرى کربن گفتم : در دینمقدّس اسلام تمام زمینها و مکانها بدون استثناء محل عبادت است ، اگر فردى بخواهد نماز یا قرآن بخواند یا سجده کند یا دعا کند در هر جا مى تواند، بنابراین اگر فردى از مسیحیان در وقتى از اوقات حالى پیدا کرد مثلاً در نیمه شب در خوابگاه منزل خود است و خواست خدا را بخواند چه مى کند؟ او بایدصبر کند تا روز یکشنبه ، کلیسا را باز کنند، این معنى قطع رابطه بنده است با خدا.
در پاسخ گفت : بلى این اشکال در مذهب مسیحیت هست .
همچنین روزى به کربن گفتم : اگر در دین مقدس اسلام ، انسان حاجتمند حالى پیدا کند، طبق همان حال و حاجت خدارا مى خواند امّا در دین مسیح ، خدا اسماء حسنى ندارد اگر شما مثلاً حالى پیدا کردید چه خواهید کرد؟! در پاسخ گفت : من در مناجاتهاى خود صحیفه مهدّویه علیه السّلام را مى خوانم . کربن کراراً صحیفه سجّادیه را مى خواندو گریه مى کرد.[1]
[1] مهر تابان ، ص 48.
ادامه مطلب
شاگرد نماز

بو على سینا (370 - 427 ه .ق ) پنج ساله بود که پدرش چون از او هوش و ذکاوتى عجیب مشاهده کرد به تعلیم و تربیتش همّت گماشت . و پیش معلم دانشمندى برد تا به وى قرآن و اصول دین بیاموزد. بو على به خواندن علم ادب ، و صرف و نحو و لغت ... مشغول گشت و همزمان به حفظ قرآن کریم روى آورد و قبل از ده سالگى به اینکار توفیق یافت وحافظ کل قرآن شد. سپس در نزد اساتید دیگرى به تحصیل ریاضیات پرداخت و حساب، جبر، مقابله ، هندسه را فرا گرفت . و در نزد استادى دیگر به تحصیل فقه پرداخت و آن را نیکو فرا گرفت ، در نزد استاد ابو عبدالله ناتلى شروع به خواندن فلسفه نمود و بعد از اندکى همانند استادش و بالاتر از او گشت چنان که در حین درس از استاد اشکال مى گرفت و استاد از جواب باز مى ماند و او خود جواب را تشریع مى کرد. تا جائى که اساتید از شرکت در کلاس او را کفایت نمودند و گفتند که خود مطالعه کن و اگر نتوانستى مسائلى را حل نمایى با ما در میان بگذار.
شیخ بو على سینا در این مورد مى نویسد: من بخواندن دروس مشغول بودم و اقسام فلسفه را مجدداً مطالعه مى کردمدر تمام این اوقات شبى را تا صبح نخوابیدم در روز هم جز به تحصیل علم به چیزى توجه نداشتم . و به همین طریق پیش مى رفتم تا حقیقت هر مسئله براى من مسلم مى شد و هرگاه من در مسئله اى حیران بودم و یا نمى توانستم قضیه را بفهمم به مسجد پناه مى بردم و نماز مى گذاردم و خالق کل را ستایش مى کردم ومعمّاى من حل و مشکل برطرف مى شد. با این شکوه باز در سروده اى گوید:[1]
دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت
یک موى ندانست ولى موى شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره اى راه نیافت
[1] زندگى ابوعلى سینا، ص 29 و 28.
ادامه مطلب