حقیقت نماز
حقیقت نماز
مثل نماز مثل انسان کاملى است، همین طور که انسان مرکب از روح و جسم است نماز نیز داراى روح و جسم می باشد و همین طور که روح انسان داراى مراتب متفاوت است روح نماز نیز چنین می باشد، و هم چنان که جسم و بدن داراى اجزاء رئیسه و غیر رئیسه می باشد و اجزاء رئیسه بدن هم بر دو قسم است، اجزایى که فقدانش موجب فقدان بدن می شود و اجزایى که فقدانش موجب فقدان بدن نمی گردد، در نماز نیز همچنین است اما روح نماز عبارت از امور قلبى معنوى است که رأس آنها قصد قربت و خلوص نیت و حضور قلب می باشد و از اینها متفرع می شود امور دیگرى مانند فراغ قلب از غیر خدا و خشوع و خضوع و تعظیم نسبت به معبود و هیبت از جلال او و رجاء و امید به رحمت و لطف او و خوف از سخط و غضب او، و حیاء و ادب و تفهم معانى قرآن و اذکار و ادعیه و توجه به لطائف آنها و خالى بودن دل از موانع قبول مانند کبر و عجب و حسد و عقوق والدین و قطع رحم و نشوز و سایر اخلاق رذیله و معاصى و اعمال ناپسندیده، که اگر بخواهیم بحث کنیم خود کتاب مفصلى می شود و در اینجا به پاره از آیات و اخبار وارده از ائمه اطهار (ع) اشاره می نمائیم.
در قرآن کریم در وصف مؤمنین می فرماید «الذین هم فی صلاتهم خاشعون؛ مؤمنان کسانى هستند که در نمازشان خاشع می باشند.» (مؤمنون/ 2) و نیز می فرماید: «و أقم الصلاة لذکری؛ نماز را به پاى دار براى اینکه به یاد من باشى.» (طه/ 14) که در این آیه غایت و نتیجه نماز را توجه به معبود و متذکر بودن او در هر حال شمرده است و نیز می فرماید: «فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون؛ واى بر نمازگزارانى که از نمازشان غافل می باشند.» (ماعون/ 4- 5) در این آیه مذمت فرمود از نماز گذارانى که از نمازشان غافلند یعنى توجه به غایت و نتیجه و روح نماز ندارند و نیز می فرماید: «تقربوا الصلاة و أنتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون؛ به نماز نزدیک نشوید و حال آنکه مست باشید تا اینکه بدانید چه مى گویید.» (نساء/ 46) که به قرینه ی جمله ی «حتى تعلموا ما تقولون» می توان سکر و مستى را عام گرفت که شامل همه مستی ها (مستى دنیا، مال، هواها و شهوات نفسانى و غیره) شود و در مذمت منافقین می فرماید: «و إذا قاموا إلى الصلاة قاموا کسالى؛ هر گاه براى نماز به پا می شوند، به کسالت و بی حالى به پا می شوند.» (نساء/ 41) و نیز می فرماید «و لا یأتون الصلاة إلا و هم کسالى؛ نماز را به جا نمی آورند مگر در حالى که ایشان کسل و بى حالند.» (توبه/ 54) و غیر اینها از آیات دیگر و از پیغمبر خدا (ص) روایت شده که فرمود: «لا ینظر الله الى صلوة لا یحضر الرجل قلبه مع بدنه؛ خداوند توجه نمی کند به نمازى که که انسان قلبش را با بدنش حاضر ننماید.» و در حدیث دیگر می فرماید: «لیس من عبد یقبل بقلبه على الله فى صلوته و دعائه الا اقبل الله علیه بقلوب المؤمنین و ایده مع مودتهم ایاه بالجنة؛ هیچ بنده اى نیست که به قلبش در نماز و دعاء به خدا روى آورد جز اینکه خداوند دلهاى مؤمنین را به او متوجه نماید و با دوستى ایشان وى را در بهشت تایید کند.»
از حضرت باقر (ع) روایت شده که فرمود: «ان العبد لیرفع له من صلوته نصفها و ثلثها و ربعها و خمسها فما یرفع له الا ما اقبل علیها؛ همانا نماز بنده بالا می رود و به درجه قبول می رسد نیمى از آن و سه یک آن و چهار یک آن و پنج یک آن، و بالجمله بالا نمی رود و به درجه قبول نمی رسد مگر آنچه از نماز که اقبال و توجه بر آن داشته.» و غیر اینها از اخبار دیگر، و در این مورد مراجعه و ملاحظه حال رسول خدا (ص) و ائمه اطهار در هنگام نماز براى درک اهمیت این مطلب کافى است. درباره ی رسول خدا (ص) روایت شده: «اذا قام الى الصلاة کان له ازیز کازیز المرجل؛هر گاه به نماز مى ایستاد جوششى مانند جوشش دیک براى او بود.» و درباره ی امیرالمؤمنین (ع) روایت شده: «اذا اخذ فى الوضوء یتغیر وجهه من خیفة الله و اذا حضر وقت الصلاة یتزلزل و یتلون و یقول جاء وقت امانة عرضها الله على السموات الایة؛ هر گاه به وضوء شروع می نمود رنگ رویش از ترس خدا دگرگون می شد و هر گاه وقت نماز می رسید می لرزید و رنگ به رنگ می شد و می فرمود وقت امانتى که خداوند بر آسمانها عرض کرد فرا رسید.» و نیز در حدیث رسیده که تیر به پاى حضرت امیرالمؤمنین (ع) رسید صدیقه طاهره (ع) فرمود «در حال نماز آن را بیرون بیاورید.»
در حق فاطمه زهرا (س) رسیده: «تنهج فى الصلاة من خیفة الله؛ از خوف خدا در نماز به تندى نفس می زد.» و درباره ی حضرت مجتبى (ع) وارد شده: «اذا فرغ من وضوئه یتغیر لونه و یقول حق على من اراد ان یدخل على ذى العرش ان یتغیر لونه؛ هر گاه از وضو فارغ می شد رنگش تغییر می کرد و می فرمود سزاوار است بر کسى که می خواهد بر خداوند عرش وارد شود اینکه رنگش دگرگون شود.» و درباره ی حضرت سجاد وارد شده «اصفر لونه و یقول أ تدرون بین یدى من ارید ان اقوم؛ رنگش زرد می شد و می گفت آیا می دانید در مقابل چه کسى می خواهم بایستم!؟» و نیز روایت شده که «و قد سقط ردائه فلم یسوه؛ ردا از دوشش افتاد و آن را راست نکرد.» و می فرمود: «ان العبد لا تقبل منه صلوة الا ما اقبل؛ به درستى که نماز بنده قبول نمی شود مگر آنچه اقبال و توجه بر آن داشته باشد.» ابوحمزه ثمالى عرض کرد: «پس ما هلاک شدیم!» فرمود: «کلا ان الله یتم ذلک بالنوافل؛ نه چنین است، به درستى که خداوند تمام می کند آن را به واسطه نوافل.»
نیز روایت شده: «اذا قام الى الصلاة تغیر لونه و اذا سجد لم یرفع راسه حتى یرفض عرقا و فی القیام کانه ساق شجرة لا یتحرک الا بالریح؛ هر گاه به نماز مى ایستاد رنگش تغییر می کرد و هر گاه به سجده می رفت سربلند نمی کرد تا عرق در بدنش ظاهر می شد و در حال قیام مانند ساق درختى بود که حرکت نمی کرد مگر به واسطه باد.» و در حق حضرت صادق (ع) روایت شده: «یخر مغشیا و یقول اردد الایة حتى سمعت من المتکلم بها؛ در کلمه ایاک نعبد و ایاک نستعین حالت غشوه به حضرتش رو می داد و می فرمود آن قدر مکرر می کنم تا اینکه از گوینده آن بشنوم.» و از بعض اکابر نقل شده که می گفت در حال نماز کعبه را در مقابل حاجب و صراط را زیر پا و بهشت را طرف راست و جهنم را طرف چپ و ملک الموت را عقب سر قرار می دهم و فکر می کنم این آخرین نماز من است.»
آری این امور تعجب ندارد زیرا مثل اینها بلکه بیشتر از اینها در بسیارى از مردم نسبت به سلاطین ظاهره مشاهده می شود و تحقق این امور در انسان دائر مدار قوه ایمان و ازدیاد معرفت به عظمت حضرت سبحان جلت عظمته است و اینکه او عالم به سرائر و ضمائر، و حاضر و ناظر، و قادر و قاهر و مثیب و معاقب است و قیامت و حضور در پیشگاه عرش عظمت حق همیشه نصب العین انسان بوده و دنیا و زخارف آن در نظرش حقیر و ناچیز باشد و به عین الیقین بلکه به حق الیقین، یقین داشته باشد که هیچ امرى بدون مشیت حق واقع نمی شود و بدانکه غرض اصلى از تشریع نماز قرب به مقام حق و اظهار عبودیت و انقیاد و تسلیم نسبت به امور تکوینى و اوامر تشریعى حق تبارک و تعالى می باشد رسول خدا (ص) با ابوذر غفارى می فرماید: «یا اباذر اعبد ربک کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک؛ اى اباذر! پروردگارت را چنان عبادت کن که گویا او را مى بینى چه گر تو او را نمى بینى او تو را میبیند.»
منـابـع
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 1 صفحه 154
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 14 صفحه 168
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 27 صفحه 166
سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 4 صفحه 185
سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 7 صفحه 287
ادامه مطلب
فضیلت و اهمیت نماز
فضیلت و اهمیت نماز
آیات و اخبار در فضیلت و اهمیت نماز بسیار است و حکم عقل و اعتبار نیز بر فضیلت آن قائم است و ما در این موضع به نقل کلام مرحوم صاحب جواهر که مستفاد از مضامین آیات و اخبار است اکتفاء می کنیم: «قال فى الجواهر التى تنهى عن الفحشاء و المنکر و بها تطفى النیران و قربان کل تقى و معراج کل مؤمن؛ در جواهر گفته نماز آن چیزى است که از کارهاى زشت و ناروا جلوگیرى می کند و به واسطه آن آتش دوزخ خاموش می شود و موجب تقرب هر پرهیزکار و وسیله ترقى هر مؤمن پاکى است و گناهان را می شوید همچون نهر جارى که چرکى بدن را می شوید و تکرار آن در هر روز پنج مرتبه مانند تکرار شستن بدن در آن نهر است و خداوند حضرت مسیح را مادامى که زنده است به نماز سفارش فرمود و همچنین غیر مسیح از انبیاء دیگر را، بلکه نماز اصل اسلام و بهترین عمل و بهترین چیزى است که از جانب شرع وضع شده و نماز میزان و معیار و وسیله سنجیدن سایر اعمال مردم است، پس کسى که نماز را کامل به جا آورده باشد اجر همه اعمال او مستوفى و کامل باشد و همه آنها از وى پذیرفته شود پس به این جهت نماز نسبت به اعمال دیگر بلکه نسبت به دین چون عمود است نسبت به خیمه، و از این جهت نماز اول چیزى است که از اعمال بنده مورد حساب قرار می گیرد و در آن نگاه کرده می شود.
پس هر گاه نماز پذیرفته شود در سایر اعمال او نظر شود و از وى پذیرفته گردد و هر گاه نماز رد شود در باقى اعمال او نظر نشود و مردود گردد، بنابراین شگفت نباشد اگر تارک نماز از کفار نامیده شود بلکه چنین است اگر علت ترک نماز استخفاف بدین باشد.
نماز آن چیزى است که حضرت صادق (ع) می فرماید «نمى شناسم چیزى را که بعد از معرفت از نماز مقرب تر و محبوب تر نزد خدا باشد.» بلکه حضرت صادق (ع) فرموده «هر که این نمازهاى واجب پنجگانه را به پا دارد و بر اوقات آنها محافظت کند روز قیامت خدا را ملاقات کند در حالى که براى او نزد خدا عهدى باشد که به واسطه آن داخل بهشت گردد، و کسى که این نمازها را به وقتش انجام ندهد و بر آنها مواظبت ننماید پس آن حق خدا و خاص اوست که اگر بخواهد بیامرزد او را و اگر بخواهد وى را عذاب نماید، و نماز واجب بهتر از بیست حج است که هر حجى بهتر از اطاقى است که پر از طلا باشد و همه آنها را در راه خدا صدقه بدهند بلکه نماز واجب بهتر از هزار حج است که هر حجى بهتر است از دنیا و آنچه در دنیاست، و به درستى که اطاعت خدا خدمت او در زمین است و هیچ خدمتى با نماز برابرى نمی کند و از همین جهت ملائکه حضرت زکریا را ندا نمودند و حال آنکه در محراب عبادت نماز می گزارد، و هنگامى که نمازگزار براى نماز به پا می شود رحمت حق از آسمان تا زمین بر وى فرود می آید و فرشتگان او را احاطه می کنند و فرشته ندا می کند اگر نمازگزار بداند آنچه در نماز است از آن غافل نمی شود.»
و غیر اینها از اخبارى که درباره ی نماز وارد شده مانند خبر شامه و غیر آن با اینکه آنچه به حسب اعتبار در نماز می باشد کافى و بى نیاز کننده از آثار است زیرا در آن جمع شده از عبادات آن چیزهایى که در غیر نماز جمع نشده از عبادت زبان و دل که به وسیله قرائت و ذکر و تضرع و شکر و دعاء انجام می شود آن دعایى که اگر نباشد خداوند به بندگان اعتنا نمی کند، و نیز ظاهر شدن اثر بندگى نسبت به معبود به واسطه رکوع و سجود و گذاردن شریف ترین و عالی ترین موضع بدن بر پست ترین و پائین ترین موضع (یعنى خاک) و به تحقیق حضرت رضا (ع) در جواب مسائل محمد بن سنان نوشت که «علت نماز این است که نماز اقرار به ربوبیت خداى عز و جل، و نفى شریک و همتا براى او، و ایستادن در مقابل خداوند جبار جل جلاله به حالت ذلت و مسکنت و خضوع، و اعتراف و طلب براى گذشتن از گناهان گذشته و گذاردن صورت بر زمین در هر روز به جهت تعظیم خداوند عز و جل می باشد و اینکه همیشه به یاد خدا بوده و فراموشکار و غافل از ذکر خدا نباشد و ایستادن در مقابل خدا، و جلوگیر از معاصى و مانع از انواع فساد است.» در اینجا آنچه از کلام صاحب جواهر مقصود بود به پایان رسید و به همین مقدار در این موضع اکتفاء می شود.
منـابـع
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 1 صفحه 154
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 14 صفحه 168
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 27 صفحه 166
سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 4 صفحه 185
سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 7 صفحه 287
ادامه مطلب
فضیلت و اهمیت نماز جمعه
فضیلت و اهمیت نماز جمعه
خداوند در سوره جمعه می فرماید: «یأیها الذین ءامنوا إذا نودى للصلوة من یوم الجمعة فاسعوا إلى ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم إن کنتم تعلمون فإذا قضیت الصلوة فانتشروا فى الأرض و ابتغوا من فضل الله و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون (جمعه/آیه 9-10)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که براى نماز روز جمعه اذان گفته مى شود به سوى ذکر خدا بشتابید، و خرید و فروش را رها کنید که این براى شما بهتر است اگر مى دانستید و هنگامى که نماز پایان گرفت شما آزادید در زمین پراکنده شوید و از فضل الهى طلب کنید، و خدا را بسیار یاد نمائید تا رستگار شوید».
نودى از ماده نداء به معنى بانگ برآوردن است، و در اینجا به معنى اذان است، زیرا در اسلام ندائى براى نماز جز اذان نداریم، چنان که در آیه 58 سوره مائده نیز مى خوانیم: «و اذا نادیتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلک بانهم قوم لا یعقلون» (مائده/آیه 58)؛ «هنگامى که مردم را به سوى نماز مى خوانید (و اذان مى گوئید)، آن را به مسخره و بازى مى گیرند، این بخاطر آن است که آنها قومى هستند بى عقل». به این ترتیب هنگامى که صداى اذان نماز جمعه بلند مى شود مردم موظفند کسب و کار را رها کرده به سوى نماز که مهمترین یاد خدا است بشتابند .جمله «ذلکم خیر لکم ...»، اشاره به این است که اقامه نماز جمعه و ترک کسب و کار در این موقع منافع مهمى براى مسلمانان در بردارد اگر درست پیرامون آن بیندیشند، و گرنه خداوند از همگان بى نیاز و بر همه مشفق است.
بهترین دلیل بر اهمیت این فریضه بزرگ اسلامى قبل از هر چیز آیات همین سوره است، که به همه مسلمانان و اهل ایمان دستور مى دهد به محض شنیدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هرگونه کسب و کار برنامه مزاحم را ترک گویند، تا آنجا که اگر در سالى که مردم گرفتار کمبود مواد غذائى هستند کاروانى بیاید و نیازهاى آنها را با خود داشته باشد به سراغ آن نروند، و برنامه نماز جمعه را ادامه دهند. در احادیث اسلامى نیز تاکیدهاى فراوانى در این زمینه وارد شده است از جمله: در خطبه اى که موافق و مخالف آن را از پیامبر گرامى اسلام (ص) نقل کرده اند آمده: «ان الله تعالى فرض علیکم الجمعه فمن ترکها فى حیاتى او بعد موتى استخفافا بها او جحودا لها فلا جمع الله شمله، و لا بارک له فى امره، الا و لا صلوة له، الا و لا زکوة له، الا و لا حج له، الا و لا صوم له، الا و لا بر له حتى یتوب»: «خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرده هر کس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روى استخفاف یا انکار ترک کند خداوند او را پریشان مى کند، و به کار او برکت نمى دهد، بدانید نماز او قبول نمى شود، بدانید زکات او قبول نمى شود، بدانید حج او قبول نمى شود، بدانید اعمال نیک او قبول نخواهد شد تا از این کار توبه کند». در حدیث دیگرى از امام باقر (ع) مى خوانیم: «صلوة الجمعة فریضة، و الاجتماع الیها فریضة مع الامام، فان ترک رجل من غیر علة ثلاث جمع فقد ترک ثلاث فرائض، و لا یدع ثلاث فرائض من غیر علة الا منافق»؛ «نماز جمعه فریضه است و اجتماع براى آن با امام معصوم فریضه است، هر گاه مردى بدون عذر سه جمعه را ترک گوید فریضه را ترک گفته و کسى سه فریضه را بدون علت ترک نمى گوید مگر منافق». و در حدیث دیگرى از رسول خدا (ص) مى خوانیم: «من اتى الجمعة ایمانا و احتسابا استانف العمل»؛ «کسى که از روى ایمان و براى خدا در نماز جمعه شرکت کند گناهان او بخشوده خواهد شد و برنامه عملش را از نو آغاز مى کند».
کسى خدمت رسول خدا (ص) آمد، عرض کرد یا رسول الله! من بارها آماده حج شده ام اما توفیق نصیبم نشده فرمود: «علیک بالجمعة فانها حج المساکین»؛ «بر تو باد به نماز جمعه که حج مستمندان است» (اشاره به این که بسیارى از برکات کنگره عظیم اسلامى حج در اجتماع نماز جمعه وجود دارد). البته باید توجه داشت که مذمتهاى شدیدى که در مورد ترک نماز جمعه آمده است و تارکان جمعه در ردیف منافقان شمرده شده اند در صورتى است که نماز جمعه واجب عینى باشد یعنى در زمان حضور امام معصوم و مبسوط الید و اما در زمان غیبت بنابر اینکه واجب مخیر باشد (تخییر میان نماز جمعه و نماز ظهر) و از روى استخفاف و انکار انجام نگیرد مشمول این مذمت ها نخواهد شد، هر چند عظمت نماز جمعه و اهمیت فوق العاده آن در این حال نیز محفوظ است.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 7 صفحه 89-88
مکارم شیرازی- تفسیر نمونه ج 24 صفحه 1333-132 و صفحه 125
ادامه مطلب
معنی عبودیت در کلام امام صادق علیه السلام
معنی عبودیت در کلام امام صادق علیه السلام
روایتی است از امام صادق (ع) که در کتاب معروف به نام مصباح الشریعه نقل شده است: این جمله را شاید کم و بیش در کتابهای عرفانی دیده باشید. امام صادق به فضیل بن عیاض فرمود: «یا فضیل العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة» (خیلی جمله عجیبی است و از یک نظر جمله زننده ای هم هست). فضیل! آیا تو می دانی که عبودیت چیست؟ آیا می دانی عبودیت چه گوهری است؟ عبودیت گوهری است که ظاهرش عبودیت است و کنه و نهایت و باطنش، آخرین منزل و هدف و مقصدش ربوبیت است. ممکن است بگویید یعنی چه؟ آیا امام جعفر صادق خواسته بفرماید که عبودیت اولش بندگی است و آخرش خدایی؟ آیا می خواهد بگوید که یک بنده از بندگی به خدایی می رسد؟ نه، در تعبیرات ائمه هرگز چنین تعبیراتی نمی آید. اهل عرفان برای اینکه مردم دیگر را دست بیندازند، معانی ای که در نظر می گیرند با یک تعبیراتی می گویند که دیگران تکان بخورند و ناراحت بشوند. این یک نوع قلقلک دادن به مردم است. مثلا مولوی یا شبستری چنین تعبیراتی دارند. شبستری می گوید:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست *** بدانستی که دین در بت پرستی است
این خیلی حرف عجیبی است و مقصودش او غیر از این حرفهاست. یک مقصود صحیح دارد. با یک تعبیری می گوید که به قول خودش زاهد نماها را قلقلک داده باشد. یک شعر معروفی هست که به مولوی نسبت می دهند، نمی دانم در مثنوی هست یا نه؛ می گوید:
از عبادت می توان الله شد *** نی توان موسی کلیم الله شد
خیلی عجیب است! می گوید از عبادت نمی شود موسای کلیم الله شد ولی از عبادت می شود الله شد. یعنی چه؟ حال این حدیث را که من برایتان معنی کنم معنی آن شعر هم واضح می شود. اصلا معنی ربوبیت یعنی تسلط، خداوندگاری، نه خدایی. فرق است میان خداوندگاری و خدایی. خداوندگاری یعنی صاحب بودن، صاحب اختیار بودن. در قضیه اصحاب الفیل که ابرهه آمد و می خواست کعبه را خراب کند و غارت می کردند، شترهای جناب عبدالمطلب را هم که در بیابان بود گرفته و با خودشان برده بودند. عبدالمطلب رفت نزد ابرهه. قیافه و عظمت و شخصیت عبدالمطلب خیلی ابرهه را گرفت به گونه ای که با خود فکر کرد که اگر این مرد بزرگ شفاعت کند و از من بخواهد که متعرض کعبه نشوم و آن را خراب نکنم خراب نمی کنم. ولی برخلاف انتظار او عبدالمطلب وقتی که لب به سخن گشود فقط درباره شتران خودش صحبت کرد، درباره کعبه یک کلمه هم صحبت نکرد. ابرهه تعجب کرد، گفت من تو را خیلی آدم بزرگی حساب می کردم، من خیال کردم تو آمده ای برای اینکه برای کعبه شفاعت کنی، حالا می بینم آمده ای برای شترهای خودت شفاعت می کنی. او هم جواب خوبی داد، گفت: «انا رب الابل و للبیت رب»، من خداوندگار شتران هستم و آن خانه هم از خود خداوندگاری دارد.
کلمه رب یعنی پروردگار، صاحب. ما به خدا هم که می گوییم رب، از باب اینکه خداوندگار و صاحب حقیقی تمام عالم و تمام عالمهاست. می گوییم: «الحمدلله رب العالمین» سپاس خدای را که خداوندگار و صاحب است، صاحب تمام عالمها. پس اصل معنی رب یعنی صاحب و خداوندگار، و ربوبیت یعنی خداوندگاری نه خدایی. فرق است میان خدایی و خداوندگاری. هر کسی مالک هر چیزی که هست، رب و خداوندگار آن چیز هم هست. حال معنی این حدیث چیست که امام فرمود عبودیت یک جوهره ای است که نهایت و کنهش ربوبیت است. نکته بسیار جالبی است. عبودیت، بندگی خدا خاصیتش این است که هرچه انسان راه بندگی خدا را بیشتر طی کند بر تصاحب و قدرت و خداوندگاری اش افزوده می شود.
منـابـع
مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 94-92
ادامه مطلب