نماز در هر شرایطی
نماز در هر شرایطی
سوار کامیون شدیم. چادر را کشیدند و حرکت کردیم. نمی دانستم به کجا می رویم. همه چیز درنهایت دقت، محرمانه بود. بعد از اذان صبح، کامیون ها ایستادند. ابتدا تصور کردم برای اقامه نماز توقف کرده اند، ولی اجازه خروج از کامیون را به کسی ندادند. بعداً معلوم شد چرخ یکی از کامیون ها در گل ولای چسبناک کنار جاده فرو رفته و راه بسته است. مدتی درون کامیون نشستیم. وقت نماز صبح می گذشت، بچه ها اعتراض کردند. حسین از همه بیشتر معترض بود. نه قادر به وضو گرفتن بودیم، نه جهت قبله را می دانستیم. چیزی نمانده بود که نماز صبح قضا شود. در آن شرایط نمازش را خواند؛ مثل همیشه با وضو سوار شده بود.1
1. عباس میرزایی، زنجیرها، ص 46، خاطره حسین رضایی از شهید غلام حسین خزاعی.
ادامه مطلب
نماز شب
نماز شب
ساده لباس می پوشید؛ این موضوع برای ما که می دانستیم مدت ها در آمریکا زندگی کرده است تعجب آور بود. عقیده داشت باید ساده، ولی تمیز بود تا بتوان با مردم ارتباط برقرار کرد. تا پاسی از شب کار می کرد بعد نماز شب می خواند. روی موکت می خوابید. کارهایش را روی زمین انجام می داد و گاهی از یک میز کوچک استفاده می کرد. با وجود مشغله زیاد، خواندن قرآن و نهج البلاغه را از یاد نمی برد. اهل برنامه ریزی بود. حداکثر استفاده را از زمانی می برد. همیشه لبی خندان داشت و با خوش رویی با همکاران و ارباب رجوع برخورد می کرد. اولین فردی بود که بچه ها را نیمه شب بیدار می کرد تا نماز شب بخوانند.1
1. همان، ص 40، خاطره رضا ایران منش از شهید محمد طائی.
ادامه مطلب
اول، نماز
اول، نماز
به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد. همیشه با شنیدن صدای اذان، دست از کار می کشید. یک روز پارچه نوشته ای را به اتاق آورد. از من و یکی از همکاران خواست دو طرف پارچه را بگیریم و آن را روی دیوار اتاق ثابت نگه داریم. ظاهراً قصد داشت اصلاحاتی روی نوشته های پارچه انجام دهد، خیلی هم عجله داشت. دو طرف پارچه را گرفتیم. برای آوردن رنگ از اتاق بیرون رفت، همان موقع صدای اذان به گوش رسید. مدتی به همان حال ماندیم، کم کم دستهایمان خسته شد. پارچه را به همکارم دادم و از اتاق بیرون آمدم. محمد به نماز ایستاده بود. بعد از آن همه عجله و شتاب، اینک به آرامی نماز می خواند.1
1. همان، ص 54، خاطره سید محمد واعظی نژاد از شهید محمد طائی.
ادامه مطلب
اولین نماز جماعت
اولین نماز جماعت
وقتی وارد مهاباد شد، بلافاصله یکی از اتاق ها را به عنوان نمازخانه در نظر گرفت. اتاق را تزیین کرد. تعدادی حدیث با خط خوش نوشت و به دیوار زد. خودش به عنوان امام جماعت ایستاد و اولین نماز جماعت را در سپاه مهاباد اقامه کردیم.1
1. عباس میرزایی، افطار سرخ، ص 56، خاطره سید احمد مهدوی از شهید محمد طائی.
ادامه مطلب