أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند...

http://uupload.ir/files/u3zz_2.jpg

علامه سید محمد حسین طهرانی (ره) :

هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل  طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خوشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد.
أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم.

منبع : معاد شناسی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰




ادامه مطلب


[ جمعه 5 خرداد 1396  ] [ 7:25 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(1) ]

بزرگ‌ترین معشوق

http://uupload.ir/files/dss_1.jpg

بُشر حافی گوید : از بازار بغداد می‌گذشتم. دیدم یکی را هزار تازیانه زدند و او آهی نکرد. آنگاه او را به زندان بردند.
به دنبال او رفتم و نزدیکش شده و پرسیدم : «این زخم به خاطر چه بود؟» گفت : «ازبهر آن‌ که شیفته عشق بودم.» گفتم: «چرا زاری نکردی و ناله نزدی تا در زدن تازیانه تخفیف دهند؟» گفت: «معشوقم به نظاره بود، به مشاهده‌ی معشوق چنان مستغرق بودم که از آزار بدن پروایی نداشتم.» گفتم: «اگر آن دم به دیدار بزرگ‌ترین معشوق عالم (خداوند) رسیده بودی، حالت چطور بود؟»
دیدم، نعره‌ای زد و جان، نثار این سخن من کرد.

منبع : ریاض المحبین ، ص ۱۳۹




ادامه مطلب


[ جمعه 5 خرداد 1396  ] [ 7:14 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(1) ]

به رئیسشان گفت: اجازه می‌فرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟

آخوند_ملا_حسینقلی_همدانی

 

http://uupload.ir/files/yy2_1.jpg

آخوند_ملا_حسینقلی_همدانی

در یكی از سفرهای خود، با جمعی از شاگردان به عتبات عالیات می‌رفت.
در بین راه، به قهوه خانه‌ای رسیدند كه جمعی از اهل هوی و هوس در آن جا می‌‌خواندند و پایكوبی می‌كردند.
آخوند به شاگردانش فرمود: یكی برود و آنان را نهی از منكر كند.
بعضی از شاگردان گفتند: این ها به نهی از منكر توجه نخواهند كرد.
فرمود: من خودم می‌روم. وقتی كه نزدیك شد،
به رئیسشان گفت: اجازه می‌فرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟
رئیس گفت: مگر شما بلدی بخوانی؟ فرمود: بلی.
گفت: بخوان.
آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسیه امیرمؤمنان (ع) كرد. آن جمع سرمست از لذت‌های زودگذر دنیوی، وقتی این اشعار را از زبان كیمیا اثر آن عارف هدایتگر شنیدند به گریه درآمده و به دست ایشان توبه كردند.
یكی از شاگردان می‌گوید: وقتی كه ما از آن جا دور می‌شدیم، هنوز صدای گریه آن ها به گوش می‌رسید.

منبع : #تذکره_المتقین




ادامه مطلب


[ جمعه 5 خرداد 1396  ] [ 7:03 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(1) ]

حکایتی از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط ...

حکایتی از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط ...

 

http://uupload.ir/files/k50_2.jpg

یکی از شاگردان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گفت : بعد از فوت مرحوم شیخ ، ایشان را در خواب دیدم ، از او سوال کردم در چه حالی ؟
گفت : فلانی من ضرر کردم
با تعجب گفتم : تو ضرر کردی، چرا !؟
فرمود : زیرا خیلی از بلاها که بر من نازل می شد با توسل آن ها را دفع میکردم ، ای کاش حرفی نمیزدم چون الان می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل می کنند ، در اینجا چه پاداشی می دهند !

منبع : کرامات معنوی : ص 72




ادامه مطلب


[ جمعه 5 خرداد 1396  ] [ 6:56 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]