در این مسجد از من نامی برده نشود

در این مسجد از من نامی برده نشود

http://file.tebyan.net/a433b6090c/09442089319334638380_thumb.jpeg.png

آقای شیخ حسن صانعی نقل کردند که قبل از آنکه امام تبعید بشود، صاحب یکی از کارخانجات بزرگ در تهران که مسجدی می‏ساخت، برای تبلیغ و امامت در این مسجد از امام تقاضا می‏کند که ایشان یک مبلغ اعزام کنند که مردم را ارشاد نمایند.
امام ابتداء با اکراه این موضوع را می‏ پذیرند ولی پس از تعیین یک روحانی در هنگام اعزام به او می‏فرمایند:
وظیفه شما علاوه بر تبلیغ و ارشاد این است که دو موضوع را از یاد نبرد:
1- در این مسجد از من نامی برده نمی شود . .
2- برخورد شما با بانی مسجد به گونه ‏ای باشد که خیالی نکند که به ثروت و مال او چشم طمع دوخته ‏ایم. (1)

1) سرگذشت های ویژه امام خمینی جلد 2 ص 100.


ادامه مطلب


[ سه شنبه 4 اسفند 1394  ] [ 2:56 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

فردا او را در مسجد رسوا می‏کنم!

فردا او را در مسجد رسوا می‏کنم!

96701834389335064679.jpg;

در شهر صیدا پس از نماز صبح، یکی از نمازگزاران برخاسته و روی پله اول منبر ایستاده و فریاد زد:
ای مؤمنین! بدانید که روز قبل در همین مسجد است و اکنون از بردن نام او خودداری می‏کنم به شرطی که امشب عصا را از بالای در به داخل منزلم بیاندازد، منزل من هم وصل به دیوار همین مسجد است اگر نیاورد، فردا او را همین مسجد رسوا می‏کنم.
یک هفته بعد یکی از مؤمنین پرسیدند که راستی آن دزد، عصای تو را آورد؟آن مرد با خنده گفت: همان شبی که روزش اعلام کردم، بیست و دو عدد عصا به منزل من پرتاب شد.(1)

داستانها و حکایتهای مسجد -163 داستان جالب و خواندنی پیرامون مسجد

نویسنده : غلامرضا نیشابوری

1) از لابلای نکته‏ ها ص 365.


ادامه مطلب


[ سه شنبه 4 اسفند 1394  ] [ 2:47 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

شیخ انصاری و خرید خانه پایدار یا مسجد!

شیخ انصاری و خرید خانه پایدار یا مسجد!

http://file.tebyan.net/a433b6090c/05220387560409742098_thumb.jpg.png

یکی از مراجع بزرگ تقلید، استاد اعظم، شیخ مرتضی انصاری قدس سره شریف بود که به سال 1281 هجری قمری در نجف اشرف از دنیا رفت و مرقد شریفش در همان جاست، و دو کتاب معروف درسی حوزه‏های علمیه به نام مکاسب و رسائل از تألیفات اوست.
روزی یکی از مقلدین او که از تجار محترم و متدین بود، در مسیر راه خود به مکه برای انجام حج، به نجف اشرف به حضور شیخ انصاری آمد و مبلغی تقدیم کرد، و گفت: این مبلغ، از مال خالص (و خمس داده) من است، آن را بردارید و برای خود خانه‏ای بخرید و از مستأجری راحت شوید.
شیخ، آن پول را پذیرفت، و آن تاجر به مکه رفت، شیخ با آن پول مسجد خوبی در محله خویش صغیر در نجف اشرف بنا کرد، تا اکنون به مسجد ترک معروف است، و از زمان تأسیس تاکنون، همواره محل درس و بحث علماء مراجع تقلید بوده و مکانی بسیار پر برکت شده است.
آن تاجر در مراجعت از مکه، به نجف اشرف آمد و به حضور شیخ انصاری قدس سره شریف شرفیاب شد، و پس از احوالپرسی، عرض کرد: آیا خانه خریدید؟.
شیخ گفت: آری خریدم، سپس آن تاجر را با خود کنار آن مسجد برد و آن را به او نشان داد و فرمود: این مسجد را با آن پولی که دادی بودی بنا کردم.
تاجر گفت: من این مسجد را برای خانه داده بودم، نه برای مسجد!
شیخ گفت: چه خانه‏ای بهتر از این مکان مقدس؟که عبادت خدا در آن می‏شود، ما به زودی از این دنیا کوچ می‏کنیم ، اگر با آن پول، خانه می‏خریدم بعد از من ورثه منتقل می‏شد، ولی این خانه (مسجد) باقی و ثابت است و به کسی منتقل یا بخشیده نمی‏شود، و خرید و فروش نمی‏گردد .
تاجر، از این عمل نیک انسانی و اجتماعی شیخ، شاد گردید، و علاقه‏اش به شیخ انصاری قدس سره شریف بیشتر شد.(1)

1) شرح مکاسب سید محمد کلانتری، جلد 1، صفحه 130.


ادامه مطلب


[ سه شنبه 4 اسفند 1394  ] [ 7:11 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

مسجد پیامبر (ص) چرا ناگهان خلوت شد؟

مسجد پیامبر (ص) چرا ناگهان خلوت شد؟

http://file.tebyan.net/a433b6090c/1031712f2.jpg

قحطی و کمبود غذا را فرا گرفته بود، گرسنگی و تهی دستی، فشار سختی بر مردم مدینه وارد ساخته بود، در این صورت اگر کاروانی آذوقه و غذا به مدینه می‏آوردند، روشن بود که مردم از هر سو هجوم می‏آوردند تا برای خود غذا تهیه کنند، و معمول بود وقتی کاروان تجارتی می‏آمد مردم مشتاق، طبل کوبان به استقبال آن می‏رفتند. دختران از خانه‏ها بیرون آمده، صف می‏ کشیدند و طبل‏ ها را به صدا در می‏آوردند.
روز جمعه بود، مسلمانان برای نماز جمعه پشت سر پیامبر صلی‏الله علیه وآله جمع شدند و پیامبر صلی‏الله علیه وآله مشغول ایراد خطبه‏های نماز جمعه شد.
خبر آمد که یک قافله تجارتی به مدینه آمده است (یا دحیه کلبی از سفر تجارتی شام به مدینه آمده است)(1)مسلمانان برای تهیه طعام از مسجد بیرون آمدند و تنها چند نفر (8یا 11یا 12یا 40نفر) پیامبر (ص) ماندند، مسلمانان فکر می‏کردند که اگر دیر بجنبید، دیگران طعام را تمام کرده و برای آنها چیزی باقی نمی‏ماند، پیامبر صلی‏الله علیه وآله فرمود:
سوگند به خدایی که جانم در اختیار او است اگر شما چند نفر هم از مسجد می‏رفتند، و کسی در مسجد نمی‏ماند آتش (قهر الهی) سراسر بیابان را فرا می‏گرفت و شما را به کام خود فرو می‏کشید و به نقل دیگر فرمود: اگر اینها نمی‏ماندند، از آسمان سنگ بر سر آنها می‏بارید.
در این وقت بود که آیه 11 سوره جمعه نازل گردید:
و اذا راو تجاره اولهواً انفصوالیها وترکوک قائماًقل ما عندالله خیر من اللهو و من التجاره و الله خیر الرازقین.
یعنی:و چون تجارتی ببینند یا آهنگ (طبلی بشنوند) به سوی آن بشتابند و تو را (ای پیامبر) تنها ایستاده بگذارند، بگو آنچه نزد خداست از آن آهنگ و از آن تجارت بهتر است و خداوند بهترین روزی دهندگان می‏باشد (2)

داستانها و حکایتهای مسجد -163 داستان جالب و خواندنی پیرامون مسجد

نویسنده : غلامرضا نیشابوری

 

1) طبق نقل دیگر دحیه کلبی تاجری بودکه می‏رفت شام، گندم و آرد و جو و...به مدینه می‏آورد و وقتی کاروان او به مدینه می‏آمد، طبل می‏کوبید تا مردم از آمدن کاروان مطلع گردند (نورالثقلین ج‏5ص‏329)
2) اقتباس از تفسیر کشاف جلد 4 ص 329 (باید توجه داشت که هنگام این جریان، هنوز دحیه کلبی مسلمان نشده بود)


ادامه مطلب


[ سه شنبه 4 اسفند 1394  ] [ 7:07 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]