جزای قضا شدن یک نماز

جزای قضا شدن یک نماز

17965283690279174729.jpg;

 حاجشیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی از پانزده سالگی تا پایان عمرش، هر سال، سه ماه(رجب، شعبان و رمضان) را روزه می‌گرفت و شبها را نیز به عبادت سپری می‌کردو آرام نداشت. او می‌گوید: در تمام عمرم تنها یک روز نماز صبحم قضا شد، پسر بچه‌ای داشتم که شب همان روز از دنیا رفت. سحرگاه مرا گفتند که این رنجفقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شده‌ای، اینک اگر شبی تهجّدم [نماز شبم] ترک شود، صبح آن شب، انتظار بلایی را می‌کشم.1

1-نشان از بی نشانها، ج1، ص16 و 31.

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 24 دی 1394  ] [ 6:30 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

گریه‌های مکرر

گریه‌های مکرر
94964520463888899256.jpg;

 حاج میرزا جواد ملکی تبریزی واقعا اهل تهجّد بود. در حالات او نوشته اند: هنگامی که برای تهجد برمی خاست، در بسترش صدا به گریه بلند می‌کرد و آیات «اِنّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَالارض...‌» 1رامی‌خواند و سر به دیوار می‌گذاشت و مدّتی گریه می‌کرد، سپس به تطهیر رفته وباز می‌گشت و پیش از وضو گرفتن، گریه می‌کرد، و خلاصه از هنگام بیدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب، چند جا می‌نشست و بر می‌خاست و می‌گریست و چون به محل نماز می‌رسید، دیگر حالش قابل وصف نبود.2

1 آل عمران/190.
2 لقاء اللّه، میرزا جواد ملکی تبریزی، ترجمه احمد فهری، ص128.


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 24 دی 1394  ] [ 6:29 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

اذان نیمه شب

اذان نیمه شب

99638449433975125942.jpg;

  بازرگان پیر در حالی که مطمئن بود او نیز نمی تواند کاری انجام دهد; به نزد خیاط رفت، زیرا در جایی که افراد سر شناس شهر نتوانسته بودند او را یاری دهند، پس چگونه یک خیاط ساده می‎توانست چنین کند. اما وقتی ماجرا را برای خیاط تعریف کرد، او با خونسردی گفت: «برو به آن سپاهی بگو، اگر پولم را ندهی، خیاط از تو شکایت می‎کند.»
تاجر درمانده ‌حال فکر کرد که خیاط بیهوده سخن می‎گوید; ولی برای آن که آخرین در را هم زده باشد، پیش مرد سپاهی رفت و جمله خیاط تکرار کرد. بر خلاف انتظارش، رنگ مرد پرید و فوری پول او را داد. این ماجرا بازرگان پیر را در شگفتی فرو برد و پیش خیاط برگشت و با اصرار زیاد از او خواست تا علت را بگوید. او نیز چنین تعریف کرد: «شبی از خیابان عبور می‎کردم و افسری از سپاه عثمانی را دیدم کهمست از شرابخواری عربده می‎کشید و فحش می‎داد. در همین وقت زنی از خیابان می‎گذشت که افسر مست راهش را بست. زن با التماس و فریاد از رهگذران کمک خواست. ولی مردم از ترس، جرأت نداشتند جلو بروند. من پیش رفتم و با نرمی ازاو خواستم تا از سر راه زن کنار برود. او با چماقش به من حمله کرد و دوستانش را هم فرا خواند تا مرا دور کنند. جمعیت از ترس متفرق شد و من هم ناچار شدم برای حفظ جانم در برابر آن سربازان مست از آن جا دور شوم.
ولیفکر زن بیچاره لحظه ای رهایم نمی کرد و با خود می‎اندیشیدم که چطور او را یاری دهم. یکدفعه فکری به ذهنم رسید. فورا به مسجد رفتم و از بالای مناره با صدای بلند اذان گفتم. ناگهان دیدم فوج سربازهای سواره و پیاده به خیابانها ریختند و همه پرسیدند: «این کسیت که در این وقت شب اذان می‎گوید؟» من وحشت زده خودم را معرفی کردم. گفتند: «زود پایین بیا که خلیفه تو را خواستهاست.»
مرا نزد خلیفه بردند. اوکه منتظر من بود، علت اذان گفتنم را پرسید. من هم جریان را از اول تا آخر برایش نقل کردم. او فوری دستور داد آنافسر را باز داشت کنند. از آن پس، من هر گاه با چنین مظالمی رو به رو می‎شوم، همین برنامه را اجرا می‎کنم، یعنی اذان می‎گویم. از آن به بعد، تمام افسرها از من حساب می‎برند.»

منبع:اندیشه قم


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 24 دی 1394  ] [ 6:27 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

دو رکعت نماز احیاگر

دو رکعت نماز احیاگر

پوسترعید فطر بکگراند عید فطرپس زمینه عید فطرعکس عید فطر  پوستر نماز عید فطر بکگراند نماز عید فطرپس زمینه نماز عید فطرعکس نماز عید فطر  تبریک عید فطر جملات تبریک عید سعید فطر پوستر هلال ماه شوال و عید فطر آخرین روز ماه رمضان تصاویر عید فطر در سراسر دنیا طرح برای عید سعید فطر مسلمین جهان میم میم میم پوسترعید فطر بکگراند عید فطرپس زمینه عید فطرعکس عید فطر  پوستر نماز عید فطر بکگراند نماز عید فطرپس زمینه نماز عید فطرعکس نماز عید فطر  تبریک عید فطر جملات تبریک عید سعید فطر پوستر هلال ماه شوال و عید فطر آخرین روز ماه رمضان تصاویر عید فطر در سراسر دنیا طرح برای عید سعید فطر مسلمین جهان میم میم میم پوسترعید فطر بکگراند عید فطرپس زمینه عید فطرعکس عید فطر  پوستر نماز عید فطر بکگراند نماز عید فطرپس زمینه نماز عید فطرعکس نماز عید فطر  تبریک عید فطر جملات تبریک عید سعید فطر پوستر هلال ماه شوال و عید فطر آخرین روز ماه رمضان تصاویر عید فطر در سراسر دنیا طرح برای عید سعید فطر مسلمین جهان میم میم میم

روایت است که : روزى سید انبیاء صلى الله علیه و آله در مسجد نشسته بودند که جماعتى از بزرگان عرب و قریش خدمت آن بزرگوار شرفیاب شدند و عرض کردند: اى افتخار عرب ! ما را عروسى هست و دختر فلان را به پسر فلان مى دهیم و آن ها از اشرافند و با شما نسبتى دارند، استدعا مى کنیم که فاطمه علیهاالسلام را در این عروسى رخصت فرمایى که مجلس ‍ ما را مزین فرماید به قدوم خود.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمودند: از فاطمه طاهره مى پرسم : اگر اراده کند خواهد آمد.
اینرا فرمود و تشریف به خانه بردند و فرمودند: اى فاطمه و اى نور دیده من ! اکابر عرب جمع شدند و عروسى دارند و به نزد من آمدند که تو را به عروسى خودبرند خواهى رفت یا نه ؟
فاطمه علیهاالسلام زمانى سر در پیش افکند، بعد از آن سر برآورد و عرض ‍ کرد: اى پدر بزرگوار! ایشان که مرا به عروسى خواسته اند مقصود آن ها استهزاء است نسبت به من ؛ زیرا که زنان قریش همه بالباس هاى فاخر و جواهر زینت کرده اند و با کمال حشمت و تنعم نشسته اند و مرا لباسى غیر از چادرى و کهنه پیراهنى و کفشى که چند جاى او را وصله زده ام چیز دیگر نیست و با این حال رفتن به آن جا غیر شماتت حاصلى ندارد.
چونرسول اکرم صلى الله علیه و آله از فاطمه علیهاالسلام این کلمات را شنید، بسیار غمناک گردید، در آن حال جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله ! حقتعالى سلام مى فرستد و مى فرماید فاطمه را با لباسى که دارد به عروسى بفرست که ما را در این حکمتى است .
رسول اکرم صلى الله علیه و آله پیغامحق تعالى را به فاطمه رسانید، پس آن مخدره شکر حق تعالى را به جا آورد و عرض کرد: صدقنا و آمنا هر چه امر و حکم الهى است عین لطف و مرحمت است .
سپسحضرت صدیقه علیهاالسلام برخاست و با جامه هاى کهنه خود به عروسى تشریف برد، اما از جهت شماتت زنان قریش دلتنگ بود، فرشتگان هفت آسمان و زمین سرنیاز به درگاه بى نیاز نهادند، عرض کردند: باز خدایا! این دختر پیغمبر آخرالزمان است که او را از جمله پیغمبران برگزیدى ، آیا او را دلشکسته مى نمایى ؟
خطاب از جانب رب الارباب به جبرییل شد که دختر برگزیده ما را دریاب و آن چه باید به جهت او مهیا کن .
پسامین وحى به شتاب تمام به جنت فردوس شتافت و براى او جامه هاى بهشتى حاضر نمود و هنوز حضرت فاطمه علیهاالسلام هفت قدم از خانه بیرون ننهاده که صد هزار حورى ماه لقاگرد وى حاضر شدند و جبرئیل سر تا پاى فاطمه طاهره را از سندس و استبرق بیاراست و حوریان هر ساعت خاک قدم فاطمه را به دیده مى کشیدند، چون فاطمه این لطف و حشمت حق تعالى را نسبت به خود ملاحظه کرد، به سجده شکر رفته و حق تعالى چندان از نور لطف خود روشنایى و تجلى به فاطمه علیهاالسلام نثار کرد که شرح آن ممکن نیست ، پس فاطمه حمد و ثناى الهى مى کرد و مى رفت تا آن که به خانه عروس رسید، زنان قریش به انتظام مقدم شریف فاطمه علیهاالسلام بودند که ناگاه روشنایى و نورى مشاهده کردند، چون برق کهعالم از آن روشن شد. مردم آن محله همگى متعجب شدند که این روشنایى چیست . ناگاه آواز از حوریان برآمد که هر که مى شنید از خود بى خود مى شد و همه زنان از حسن صورت فاطمه علیهاالسلام متحیر شدند و عروس را تنها گذاشتند و به استقبال ایشان شتافتند. فاطمه را دیدند که صد هزار حور بهشتى با او خرامان مى آمدند و حوران عود و عنبر مى سوختند و از بوى خوش ایشان جمله زنان مدهوش شدند، همه به یک بار در قدم فاطمه افتادند و دست و پاى او را بوسیده و با تعظیم هر چه تمامتر او را به خانه آوردند.
چون آن سیده زنانقرار گرفت ، حوریان گرد او صف زده بر روى هوا ایستادند، به نحوى که پاى هیچ کدام بر زمین نبود، زنان عرب از مشاهده این امر و عطرهاى بهشتى دم به دم مى افتادند و سجده مى کردند و عروس ‍ نیز از کرسى درافتاد و بى هوش گردید و بعد از ساعتى در آن بى هوشى مرد، چون عروس را مرده یافتند همه فریاد واویلا برآوردند و به گریه و زارى نشستند و عروسى به عزا مبدل شد.
حضرت فاطمه علیهاالسلام از مشاهده آن حال بسیار دلتنگ گردید، در آن حال برخاست تجدید وضو نمود و دو رکعت نماز به جاى آورد، بعد از آن سر به سجده نهاد و عرض کرد: ملکا! پادشاها! به عزت و جلال بى زوال تو و به حرمت شرف طاعت بندگان خالص تو و به برکت محمد و على که برگزیدگان درگاه تواند که این عروسرا زنده گردان !
هنوز حضرت فاطمه علیهاالسلام در مناجات بود که عروس عطسه زد و از جا برخاست و به دست حضرت فاطمه علیهاالسلام افتاد و عرض کرد: السلام علیک یا بنت رسول الله ! تو و پدر تو بر حقید و خداى را که شما پرستش مى کنید بر حق است و کفارى که راه بت پرستى را گرفته اند بر باطلند.
گویند:در آن روز هفتصد مرد از کسان عروس و غیر ایشان به شرف اسلام مشرف شدند و این مطلب در تمام شهر منتشر گردید. پس فاطمه زهرا علیهاالسلام مراجعت نمود به خانه و شرح آن واقعه را براى پدر بزرگوار خود بیان نمود. رسول خدا صلى الله علیه و آله سجده شکر به جا آوردند، سپس فرمودند: اى نور دیده ! از آن چه گفتى من هزاران بیشتر و بهتر از حق تعالى امید دارم .
- پی نوشت -
 38- مناقب آل ابى طالب ، ج 3، ص 356.

 


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 24 دی 1394  ] [ 6:26 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]