زندگاني امام علي ، حماقت منافقی بی آبرو

در دوران زندگی امام علی (علیه‏السلام) اشعث بن قیس(886) با مردی دعوا داشت و فردای آن روز قرار بود او در محکمه علی (علیه‏السلام) حاضر شده و محاکمه گردد. اشعث شب حلوایی آماده کرده آن را برای امام برد تا از این راه امتیازی برای محاکمه فردا به دست آورد.
امام (علیه‏السلام) در را گشود و نگاهی به حلوا کرد و فرمود: اصله ام زکاه ام صدقة فذلک محرم علینا اهل البیت؛ آیا بخششی، یا زکاتی و یا صدقه‏ای است؟ اینها همه بر ما خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حرام است.
عرض کرد: هدیه است.
امام فرمود: گریه کنندگان در سوگ تو بنشینند آیا از این راه وارد شده‏ای که مرا بفریبی؟ سوگند به خدا اگر هفت آسمان و زمین را به من بدهند که پوست جوی را از دهان مورچه‏ای به ستم در آورم نافرمانی خدا را نمی‏کنم(887).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، مواظبت و دقت در اوقات نماز

در نامه‏ای حضرت علی (علیه‏السلام) برای محمد بن ابی بکر زمانی که او را به ولایت مصر گمارده بود نوشت: ارتقب وقت الصلا لوقتها. و لا تعجل بما قبله لفراغ و لا تو خرها عنه لشغل فان رجلا سال رسول الله (ص)...‏
مراقب اوقات نمازت باش و آن را در وقت مقرر خود به جا آور، به خاطر فراغت، قبل از وقت نماز اقدام به اقامه آن نکن و هم چنین به خاطر کاری که داری آن را به تاخیر نینداز (برای نمازت اهمیت خاصی قایل باش و حساب جدایی برای آن باز کن و هرگز نمازت را تابع چیزهای دیگر قرار نده بلکه سعی کن همه چیز را تابع و پیرو نماز خود کنی) زیرا مردی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اوقات نماز پرسید؟ حضرت چنین فرمود: جبرئیل در هنگام زوال شمس که آفتاب مقابل حاجب و ابروی راست او بود نازل شد. سپس جبرئیل وقت نماز عصر آمد، که در آن هنگام سایه هر چیزی به قدر و اندازه خود آن چیز گردیده بود. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز مغرب را وقتی که خورشید غروب کرد به جا آورد. آنگاه نماز عشاء را هنگامی که حمره مغربیه زایل شده بود خواند و به جا آورد و سپس نماز صبح را هنگامی که تاریکی آخر شب بود و ستارگان مشبک بودند به جا آورد.
آنگاه امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) اضافه فرمود: ای محمد بن ابی بکر! نمازت را در این اوقات به جا آور و ملزم باش به اینکه کار نیکو انجام دهی و سنت حسنه به جا آوری و راه روش و راست را انتخاب کنی.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، خیر دنیا و آخرت

نوف بکالی که یکی از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) است می‏گوید: در نزدیکی مسجد کوفه خدمت امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) رسیدم و گفتم السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته، حضرت فرمود: و علیک السلام یا نوف و رحمة الله و برکاته.
عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! پندی به من دهید، حضرت فرمود: ای نوف! خوبی کن تا با تو خوبی کنند، گفتم: یا امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بیفزا، فرمود: رحم کن تا به تو رحم کنند، گفتم: یا امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بیفزا، فرمود: خوب بگو تا به بخوبی یادت کنند، عرض کردم: بیفزا فرمود: از غیبت اجتناب کن که غذای سگان دوزخ است، سپس فرمود: ای نوف! دروغ گفته آنکه گمان دارد حلال زاده است و به غیبت کردن، گوشت مردم را می‏خورد، دروغ گفته کسی که گمان دارد حلال زاده است و دشمن من و امامان و اولاد من است، دروغ گفته کسی که گمان دارد حلال زاده است و زنا را دوست می‏دارد یا نافرمانی خدا شب و روز مشغول است.
ای نوف! سفارش مرا بپذیر... ای نوف! صله رحم کن تا خدا عمرت را بیفزاید و خوش خلق باش تا حساب روز جزایت را سبگ گیرد، ای نوف! اگر خواهی در روز قیامت با من باشی کمک به ستمکاران مکن، ای نوف! هر که ما را دوست دارد روز قیامت با ما است و اگر مردی سنگی را دوست بدارد با همان سنگ محشور می‏شود.
ای نوف! مبادا خود را برای مردم جلوه دهی و به نافرمانی خدا بپردازی تا روز جزا خداوند رسوایت کند. ای نوف! آنچه به تو گفتم نگهدار تا به خیر دنیا و آخرت برسی(885).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، بر منبر سلونی

اصبغ بن نباته می‏گوید: وقتی علی (علیه‏السلام) به خلافت رسید و مردم با او بیعت کردند، حضرت به مسجد آمد، در حالی که عمامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر سر داشت و برد او را در تن کرد و نعلین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در پا و شمشیر او را بر کمر بست و بر بالای منبر رفت و با تحت الحنک بر آن نشست و انگشتان خود را درهم نمود و زیر شکم نهاد سپس فرمود:
ای گروه مردم! از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید... از من بپرسید که علم اولین و آخرین نزد من است، اگر بنشینم با اهل تورات از کتابشان فتوی دهم، تا جایی که تورات به سخن آید و گوید (درست گفت علی و او دروغ نگفت براستی که علی شما را به همان خبر داد که در من نازل شده) و با اهل انجیل خودشان فتوا دهم تا جایی که انجیل نیز به سخن آید و گوید: (علی درست گفت و دروغ نگفت، براستی علی شما ره به همان فتوا داد که در من نازل شده) و اهل قرآن را با قرآن فتوی دهم تا قرآن به سخن آید و گوید: (علی راست گفت: و دروغ نگفته هر آینه علی شما را فتوایی داد. که در من نازل شده است) ای مردم! شما که شب و روز قرآن می‏خوانید در میان شما کسی است که بداند چه در آن نازل شده؟ اگر این آیه در قرآن نبود (رعد - 39) شما را خبر می‏دادم به آنچه در گذشته بوده و هست و خواهد بود تا روز قیامت.
آنگاه امام مجدد فرمود: از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید...
ابتدا مردی بنام ذعلب که مردی تیز زبان و سخنور و پر دل بود بلند شد و گفت: پسر ابوطالب به جای بسیار بلندی قدم نهادی من امروز او را بواسطه سوالم شرمسار می‏کنم آنگاه گفت: یا علی! آیا پروردگار خود را دیده‏ای؟ (جواب این سؤال قبلاً طی داستانی نقل شده است) علی (علیه‏السلام) جواب او را کامل و جامع داد، سپس مجدد حضرت فرمود: بپرسید از من قبل از آنکه مرا نیابید.
بعد از او اشعث بن قیس کندی سوالی نمود که حضرت جواب او را نیز داد باز حضرت فرمود: از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید، آن گاه مردی از دورترین نقطه مسجد که بر عصای خود تکیه کرده بود و گام بر می‏داشت، تا اینکه نزدیک آن حضرت رسید، آنگاه عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! مرا به کاری رهنمایی کن تا با انجام آن از دوزخ رهایی یابم حضرت جواب او را مفصلاً دادند سپس آن مرد از نظرها غائب شد و ما او را ندیدیم مردم به دنبالش گردیدند اما او را نیافتند علی (علیه‏السلام) از بالای منبر لبخندی زد و فرمود: چه می‏خواهید او برادرم خضر بود، سپس فرمود: بپرسید قبل از آنکه مرا نیابید، آنگاه برخاست و خدا را حمد کرد و صلوات بر پیغمبر فرستاد و فرمود: ای حسن بر منبر آی و سخنی بگو، مبادا قریش پس از من ترا نشناسند و گویند حسن خطبه نمی‏تواند بخواند، امام حسن (علیه‏السلام) عرض کرد: پدرم چگونه با حضور شما بالای منبر رفته و سخن بگویم و تو در میان مردم مرا ببینی و سخنم را بشنوی، امام علی (علیه‏السلام) فرمود: پدر و مادرم به قربانت من خود را از تو پنهان می‏کنم و سخن تو را می‏شنوم و تو را می‏بینم ولی تو مرا نمی‏بینی، امام حسن (علیه‏السلام) بر منبر رفت و خدا را ستایش کرد و صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد سپس فرمود: ای مردم! من از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می‏فرمود: من شهر علمم و علی در آن است آیا می‏توان وارد شهر شد جز از در آن؟ سپس از منبر پایین آمد آنگاه امام علی (علیه‏السلام) او را به سینه خود چسبانید، سپس امام به حسین (علیه‏السلام) فرمود: پسر جانم! برخیز و به منبر برو تا قریش به حال تو نادان نماند تو دنبال سخن برادرت حسن را بگو، امام حسین (علیه‏السلام) به منبر رفت و حمد خدا کرد و ستایش الهی را نمود و صلوات مختصری بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد سپس فرمود: ای مردم! از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: علی پس از من شهر علم است و هر که در آن در آید نجات یابد و هر که از او تخلف کند هلاک شود، آنگاه از منبر پایین آمد و امام علی (علیه‏السلام) او را نیز در آغوش کشید و بوسید و فرمود: ای گروه مردم! گواه باشید که این دو، فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند و دو امانتی که به من سپرده شده و من آنها را به شما می‏سپارم و رسول خدا از شما و رفتار شما نسبت به آنها بازپرسی و سؤال خواهد کرد(884).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، فضیلت مسجد کوفه

اصبغ بن نباته می‏گوید: روزی در مسجد کوفه با اصحاب دور علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) بودیم که فرمود: ای اهل کوفه! خداوند به شما بخششی داده که به کسی نداده است و آن اینکه مسجد شما را فضیلت داد. آن خانه نوح و خانه ادریس و نماز خانه من است.
این مسجد شما، یکی از چهار مسجدی است که خداوند آنرا برگزیده و برا اهل آن می‏بینم که در روز قیامت جامه‏ای در بر دارد شبیه محرم، و برای اهل خود، (هر کس که در آن نماز خوانده باشد) شفاعت می‏کند و شفاعتش نزد خدا رد نمی‏شود، روزگاری نگذارد که حجرالاسود را در آن نصب کنند و زمانی می‏آید که مهدی (علیه‏السلام) از فرزندانم در آن نماز بخواند و اینجا نمازخانه هر فرد مؤمنی است، مؤمنی در روی زمین نباشد، یا آنکه در آن آید و یا آرزوی آمدن در آن در دلش باشد.
با نماز در این مسجد به خدا تقرب جویید و اگر مردم می‏دانستند چه برکتی در آن است از اطراف زمین به آن می‏آمدند، اگر چه بر روی برف باشد.(883)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، استهزاء دشمن

ساده پوشی امام علی (علیه‏السلام) در خوراک و لباس به حدی بود که مخالفان و دشمنان آن حضرت را متعجب می‏ساخت و بعضاً مورد اعتراض آنان قرار می‏گرفت.
زیدبن وهب می‏گوید: پس از جنگ جمل گروهی از مردم بصره که در میان آنها مردمی از سر کردگان گروه گمراه خوارج به نام جعدة بن نعجة بود خدمت امام رسیدند.
لذا وقتی که آنها لباس ساده امام را دیدند (جعده) با پوزخند و تعجب گفت: چه چیزی باعث شده که از پوشیدن لباس خوب خودداری کنی؟
امام در پاسخ به او فرمود: این لباس ساده مرا از غرورزدگی دور می‏کند و بهترین روشی است در ساده پوشی.
جعده به امام گفت: از خدا بترس تو روزی خواهی مرد.
امام فرمود: به خدا سوگند با ضربتی که بر سرم فرود می‏آید به شهادت خواهم رسید، و این عهدی الهی است که واقع می‏شود اما سیاه روی کسی است که به مردم تهمت و افترا می‏زند.(882)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، زندگی بدون تو کفر است

امام علی (علیه‏السلام) در زمان حکومتداری خود، نیروهای انتظامی خود را به دنبال لبید عطاری فرستاد تا او را به خاطر جرمش نزد امام آوردند، نیروهای امام لبید را در مسجد سماک یافتند و او را گرفته و به نزد علی (علیه‏السلام) می‏بردند که در این حین نعیم بن دجاجه اسدی به حمایت از او برخاست و مانع شد تا او را ببرند و لبید، را از دست نیروهای، انتظامی امام خارج کرد.
علی (علیه‏السلام) وقت از مطلب مطلع شد، دستور داد تا خود نعیم را به جای مجرم دستگیر کنند و بیاورند. وقتی نعیم را نزد حضرت حاضر کردند، علی (علیه‏السلام) خواست او را شلاق بزند، نعیم گفت: یا علی! به خدا سوگند با تو بودن و زندگی با تو کردن عین خواری است و مخالفت با تو و یا بدون تو، بودن عین کفر (یعنی اینکه با تو زندگی کردن این گونه است که فرقی برای کسی قائل نمی‏شوی و عدالت را بر همه جاری می‏سازی، و اما بدون تو هم زندگی کردن و با ترک کردن تو، مسلمان کافر می‏شود)
علی (علیه‏السلام) در پاسخ او فرمود: تو به این حقیقت اعتقاد داری؟ عرض کرد آری، فرمود: او را رها کنید (به خاطر این عقیده‏اش آزادش کنید).(881)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، عروج مرد ملکوتی

حبیی بن عمرو می‏گوید: من بعد از ضربت خوردن علی (علیه‏السلام) خدمت امام رسیدم، حضرت در بستر افتاده بود زخم سر مبارکش را باز کردند، به حضرت گفتم: یا علی! این زخم شما چیزی نیست و باکی بر شما نیست (خداوند شفا دهد شما را) حضرت فرمود: ای حبیب! من هم اکنون از شما مفارقت می‏کنم، من گریستم و ام کلثوم هم که نزد امام بود گریست حضرت به او فرمود: دخترم چرا گریه می‏کنی؟
ام کلثوم گفت: جدایی از شما باعث گریه من شده است، امام فرمود: دخترم گریه مکن به خدا اگر آنچه را که پدرت می‏دید گریه نمی‏کردی.
حبیب می‏گوید: به امام عرض کردم: یا علی! چه می‏بینید؟
حضرت فرمودند: ای حبیبت، همه فرشتگان آسمان و پیغمبران صف کشیده‏اند برای ملاقات من و این هم برادرم محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که نزد من نشسته است و می‏فرماید: بیا که آنچه در پیش داری بهتر است از آنچه که برایت هست.
حبیب می‏گوید: هنوز از نزد اما بیرون نرفته بودم که حضرت به شهادت رسید.(880)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، سرزنش متخلفین از جنگ

سعید بن قیس جز کسانی بود که در جنگ علی (علیه‏السلام) در میدان جنگ حضور نداشت لذا روزی وارد مجلس امام شد و آن حضرت خطاب به او فرمود:
جواب سلام تو را می‏دهم گر چه از آن گروهی هستی که در جنگ شرکت نداشتی تا عاقبت کار مرا بدانی.
سعید با عذر خواهی‏های فراوانی اظهار داشت، یا امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) من از دوستان شما و طرفداران شما هستم.
در روز دیگری جمعی از سران کوفه، عبدالله بن معتم عیسی و حنظلة بن ربیع تمیمی و محمد بن مخنف به همراه پدرش مخنف خدمت امام رسیدند اما وقتی آنها را دید همه آنها را سرزنش نمودند و فرمودند:
ما بطائکم عنی و انتم اشراف قومکم؟‏
یعنی: چه چیزی شما را از شرکت در جنگ و یاری کردن من باز داشت؟ در حالیکه شما از بزرگان قوم خود می‏باشید.
آنها نیز هر یک به گونه‏ای تلاش کردند تا امام را خشنود سازند.(879)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، محبت وسیع و وثیق مقداد

مقداد بن اسود از خالص‏ترین و کامل‏ترین و محکم‏ترین یاران امام علی (علیه‏السلام) است تا آنجا که در روایت آمده که قلب شریف او همانند پاره آهن محکمی بود.
او در ارادت به اهل بیت طبق فرمایش امام باقر (علیه‏السلام) به هیچ وجه حتی لحظه‏ای شک و تردید نکرد. لذا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند مرا به محبت چهار نفر امر کرد، علی بن ابیطالب، مقداد، سلمان و ابوذر.
امام فرزند مقداد بنام عبد بهمراه لشکر عایشه در جنگ جمل وارد جنگ شد و بر روی امام علی (علیه‏السلام) شمشیر کشید و آخر الامر نیز کشته شد. وقتی علی (علیه‏السلام) از بین کشتگان جنگ عبور می‏کرد به جنازه معبد که رسید فرمود
خدا رحمت کند پدر این پسر را که اگر او زنده بود رأیش بهتر و کاملتر از رأی این (معبد) بود.
عمار یاسر پیش امام بود عرض کرد، که الحمدلله خدا معبد را کیفر داد و او را به خاک هلاکت انداخت، به خدا قسم یا امیرالمؤمنین! من در کشتن کسی که از حق عدول کند ترسی ندارد چه پدر باشد، چه پسر.
حضرت فرمود: خدا رحمت کند ترا و جزای خیر به تو دهد.(878)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، علاقه مالک اشتر به امام علی

روزی در یکی از جنگها علی (علیه‏السلام) به واسطه نفوذ در عمق دشمن مدتی از دید مالک اشتر خارج شد، مالک اشتر دلواپس و ناراحت بدنبال حضرت می‏گشت و گفت کسی خبری از امام علی (علیه‏السلام) برایم بیاورد لذا به غلام خود گفت: اگر خبری از امام بیاوری تو را آزاد می‏کنم.
غلام مالک اشتر رفت و دید علی (علیه‏السلام) در نقطه‏ای از میدان جنگ مشغول جنگ است او آمد و خبر حضور حضرت در آن نقطه از میدان را به مالک اشتر داد، مالک او را آزاد کرد و فوراً خود را به امام علی (علیه‏السلام) رساند.
امام علی (علیه‏السلام) وقتی مالک را دید، مشاهده کرد مالک اشتر رنگ از رخش پریده و ناراحت و محزون است، امام علی (علیه‏السلام) پرسید: ای مالک! آیا ابراهیم شهید شده که اینگونه ناراحتی؟
مالک عرض کرد نه: من ناراحت فرزندم ابراهیم نبودم بلکه چون تو را گم کرده بودم ناراحت و پریشان بودم.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، حضرت علی و شیوه حکومتداری

علی (علیه‏السلام) در زمان حکومت خود برخوردی انسانی با بقیه ملل حتی کفار داشت و دستورات اکید برای آبادانی مناطق مختلف حتی جویبارهای تخریب شده را صادر کرده است. توجه به ضعفا و مستمندان و یتیمان چه مسلمان و غیر مسلمان و انجام کارهای مردم بدون هیچ گونه توقع و چشمداشتی جز شیوه‏های اصلی حضرت بوده است.
نوشته‏اند، وقتی که حضرت مشکل برخی از دهقانان و بزرگان ایرانی را بر طرف کرد، آنان به عنوان قدردانی چهل درهم نزد امام بردند، امام آن مبلغ را از آنها نپذیرفت و فرمود:
انا قوم لا تاخذ معروف ثمناً ‏
ما خاندان به خاطر کار نیکی که انجام می‏دهیم بها و پولی دریافت نمی‏کنیم (877).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، مراقب رفتار قاضی

روزی امام علی (علیه‏السلام) زره خود را که در جنگ جمل گمشده بود را در دست یک نفر یهودی دید، شکایت به محکمه برد یهودی گفت: زره در دست من است شما باید اقامه دلیل بکنید.
در آن مجلس چون شریح قاضی(875) به امام احترام کرد و با یهودی برخورد مناسبی نداشت، امام ناراحت شد و رعایت عدالت را به قاضی به او تذکر داد.
اشتباه دیگر شریح این بود که وقتی امام حسن (علیه‏السلام) و قنبر در دادگاه شهادت دادند که زره مال امام (علیه‏السلام) است شریح گفت: شهادت حسن پذیرفته نیست زیرا پسر شماست و باید شاهد دیگر بیاورد.
امام پس از آن ماجرا شریح را به مدت 20 روز از قضاوت عزل کرد و به روستای خودش فرستاد و پس از آن دوباره بعد از مدتی حضرت به او اجازه قضاوت داد(876)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، زاهد و عابد

پس از شهادت حضرت علی (علیه‏السلام) روزی پیش ابن عباس یاد علی (علیه‏السلام) را کردند. ابن عباس گفت‏
افسوس! بر ابی الحسن، بخدا قسم! از دنیا گذشت، نه تغییر داد و نه عوض کرد و نه تغییر حال داد، نه جمع مال کرد و نه حق کسی را منع کرد، و جز خدا منظوری نداشت، بخدا سوگند دنیا در برابرش از بند کمتر بود.
در نبرد و میدان جنگ همچو شیری بود و در مجلس علم همچو حکیمی بود از حکیمان، هیهات! که او بدرجات بلندی رسید.(874)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، نظر شیطان درباره ولایت علی

سلمان فارسی می‏گوید: روزی شیطان به چند نفر رسید که به علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) جسارت می‏کردند او در مقابل آن جماعت ایستاد، آنها گفتند تو کیستی ای مرد؟ شیطان گفت: من ابومره‏ام (872) گفتند: آیا سخن ما را شنیدی؟ شیطان گفت: خوشی نبیند.
آیا به سرور و مولای خود علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) جسارت می‏کنید؟
آنها گفتند تو از کجا فهمیدی که علی سرور و مولای ماست؟
شیطان گفت: از گفتار پیغمبرتان که فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله؛ هر که من مولای او هستم علی نیز مولای اوست، خدایا! دوست بدار کسی را که او را دوستش دارد و دشمن بدارد هر که را که علی را دشمن می‏دارد، خدایا! یاری کن هر که او را یاری می‏کند و یاری کن هر که یاریش می‏کند...)
آنها گفتند: ای ابومره تو از شیعیان علی (علیه‏السلام) هستی؟
شیطان گفت: نه ولی او را دوست دارم و هر که با او دشمن باشد من در مال و فرزند او شریکم.
گفتند: ای ابومره: درباره علی (علیه‏السلام) چیزی برایمان بگو؟
شیطان گفت: ای جماعت ناکسان و قاسطان و مارقان... من در میان فرشتگان بودم و با آنها مشغول عبادت بودیم و خدای عزوجل را تقدیس و تسبیح می‏کردیم، یک نور پر پرتو از مقابل ما گذشت که بواسطه آن نور همه فرشتگان در برابر آن نور صورت را بر زمین نهادند و گفتند: سبوح قدوس؛ این نور، یا نور فرشته مقرب است یا نور پیغمبر مرسل، در اینحال نداء از طرف خدای عزوجل رسید که این نور، نه از فرشته مقرب است و نه از پیغمبر مرسل، بلکه این نور طینت علی بن ابیطالب است(873)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0