زندگاني امام علي ، نفرین امام علی
یکی از جنگهایی که بین مسلمانان در زمان حکومت علی (علیهالسلام) رخ داد جنگ تحمیلی و افزونطلبی، طلحه و زبیر (دو نفر از سران اسلام) و عایشه بود که بهانه آنها به ظاهر مطالبه خون عثمان بود با اینکه طبق شواهد تاریخی آنها خود از عوامل مؤثر تحریک کننده در قتل عثمان بودهاند، این جنگ در سال 36 هجری در بصره واقع شد که منجر به شهادت 5000 نفر از سپاه علی (علیهالسلام) و سیزده هزار نفر از سپاه عایشه گردید.(779)
طلحه و زبیر با شکستن بیعت خود با علی (علیهالسلام) جلودار جبهه ناکثین بودند علی (علیهالسلام) از این دو نفر دلی پر رنج و غم داشت چرا که عامل فتنه شدید بین مسلمین شدند. علی (علیهالسلام) در مورد آن دو دست به دعا برداشت و آنها را نفرین کرد و عرض کرد: خدایا! طلحه را مهلت نده و به عذابت بگیر و شر زبیر را آنگونه که میخواهی از سر من کوتاه کن، در جنگ جمل هنگامی که سپاه جمل متلاشی شد مروان که از سرشناسان سپاه جمل بود گفت: بعد از امروز دیگر ممکن نیست خون عثمان را از طلحه مطالبه کنیم هماندم او را مورد تیر قرار داد تیر به رگ ساق پای طلحه خورد و خون مثل فواره جاری شد طلحه از غلام خود کمک خواست غلامش او را سوار قاطری کرد و به غلام خود گفت: این خونریزی مرا میکشد جای مناسبی یافتی مرا پیاده کن. سرانجام غلام او را به خانهای خانههای بصره برود و او همانجا جان سپرد، به این ترتیب خود او به عنوان خونخواهی عثمان با سپاه علی (علیهالسلام) میجنگید توسط مروان که از سران لشکرش بود به خاطر همین عنوان ترور شد و به هلاکت رسید، اما زبیر در قبل از شروع جنگ، نصایح علی (علیهالسلام) باعث شد که زبیر با یادآوردن حدیثی که علی (علیهالسلام) از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای او نقل کرد از صف دشمنان علی (علیهالسلام) خارج شد با اینکه وظیفه او این بود که از امام وقت خود یعنی علی (علیهالسلام) حمایت کند ولی کلاً از میدان جنگ کنار کشید و به سوی بیابانی که معروف به وادی السباع بود رفت و در آنجا مشغول نماز بود که شخصی بنام عمروبن جرموز بطور ناگهانی بر او حمله کرد و او را کشت و او نیز که آتش افروز جنگ جمل بود در 75 سالگی این گونه به هلاکت رسید ابن جرموز شمشیر و انگشتر زبیر را به حضور علی (علیهالسلام) آورد وقتی چشم علی (علیهالسلام) به شمشیر زبیر افتاد فرمود: (سیف طال ما جلی الکرب عن وجه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم(780) این شمشیر چه بسیار اندوهی را که چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر طرف ساخت.)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
حضرت علی (علیهالسلام) به حارث فرمود: ای حارث بشارت میدهم ترا که مرا در هنگام مرگ و در هنگام عبور از پل جهنم و در کنار حوض کوثر در وقت مقاسمه بشناسی... سپس علی (علیهالسلام) دست حارث را در دست خود گرفت و گفت: ای حارث، روزی من از آزار و حسادت قریش و منافقان این امت بر من، خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شکایت کردم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست مرا گرفت و در دست خود قرار داد همین طوری که من دست تو را در دست خود گذاردهام آنگاه فرمود: چون قیامت بر پا گردد من دست به دامان عصمت پروردگار خواهم زد و تو ای علی (علیهالسلام) دست به دامان من میزنی و ذریه و اولاد تو دست به دامان تو میزنند و شیعیان شما دست به دامان شما میزنند بگو ببینم در آن حال؛ خدا با پیغمبر چه معاملهای خواهد کرد؟ و پیغمبرش با وصی خود چه معامله خواهد کرد؟ ای حارث این را که گفتم بگیر؛ و به دل خود بسپار، اندکی بود از بسیار؛ آن وقت حضرت سه مرتبه فرمود: تو یگانه و متحد هستی با هر کسی که او را دوست داری (هر که را دوست داشته باشی با آن محشور میگردی) و برای توست تمامی اعمالی که اکتساب کردی، چون حارث این سخنان را شنید از جای خود برخاست و حرکت کرد و چنان مست و مدهوش کلام حضرت بود که ردایش به روی زمین کشیده میشد و میرفت و با خود میگفت: پس از استماع این کلمات من دیگر باک ندارم که مرگ به سوی من آید یا من به سوی مرگ بروم.(778) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
خبر مرگ یکی از اصحاب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به آن حضرت رسید و پس از آن خبر دیگری رسید که آن مرد نمرده است. حضرت نامهای برای او نوشت:... خبری از ناحیه تو برای ما آمد که موجب تشویش و فزع و جزع برادران تو شد پس از آن، خبر دیگری آمد و خبر اول را تکذیب نمود و این خبر موجب سرور و روشنی چشم ما شد، لیکن این سرور و فرح سریع الانقطاع است و بزودی تصدیق خبر اول به تو خواهد رسید، پس تو مانند کسی هستی که مرگ را چشیده باشد و سپس زنده شده باشد؟ بدان که شب و روز با نهایت سعی و جد میکوشند که عمرها را کوتاه کنند، و اموال را فانی و خراب بنمایند و اجلها را در نوریده و آخرین نقطه آنرا برسانند.(777) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
اصبغ بن نباته میگوید: پس از ضربت خوردن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به خدمتش مشرف شدم و خود را روی پاهای مبارک آن حضرت انداختم و گریه میکردم حضرت فرمود: ای اصبغ برخیز برای چه گریه میکنی؟ من راه بهشت در پیش دارم عرض کردم میدانم تو عاشق لقای خدا هستی و راه بهشت در پیش داری من بر فقدان و مهاجرت تو گریه میکنم من بر خود مینالم.(776) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (علیهالسلام) برای سرکوبی سپاه معاویه سپاه مجهزی آماده ساخت این سپاه در نخیله که لشکرگاه سپاه علی (علیهالسلام) بود در آماده باش بسر میبرد امام علی (علیهالسلام) از کوفه بیرون آمد و رهسپار قرارگاه نخیله شد و برای آنان سخنرانی نمود، آنگاه سپاه مجهز علی (علیهالسلام) به فرماندهی خود آن حضرت به سوی صفین حرکت کردند در مسیر راه به مداین (774) رسیدند در این هنگام، آنان ویرانههای کاخها و تالارها را مشاهده کردند علی (علیهالسلام) جمجمه پوسیدهای را در خرابهای دید به یکی از اصحاب خود فرمود: آن را بر دارد و به همراه من بیا، علی (علیهالسلام) به ایوان معروف کاخ مداین آمد و در آن نشست و طشت آبی طلبید و به آورنده جمجمه فرمود: آن را در میان طشت بگذارد. او این کار را کرد، علی (علیهالسلام) خطاب به جمجمه فرمود: ای جمجمه تو را سوگند میدهم بگو من کیستم و تو کیستی؟ جمجمه با زبان رسا گفت: تو امیرمؤمنان (علیهالسلام) و سید اوصیا و پیشوای پرهیزکاران هستی ولی من بنده خدا و فرزند کنیز خدا کسری انوشیروان هستم. علی (علیهالسلام) به او فرمود: حالت چطور است؟ او گفتاری گفت که خلاصه آن این است: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
عمار یاسر یکی از سران و اعضای مرکزی سازمان شرطة الخمیس بود، او از یاران مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی (علیهالسلام) بود و هرگز در کورانهای عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بعد از آن، نلغزند و به سوی چپ و راست نرفت و چون کوهی استوار در خط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی (علیهالسلام) ماند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره عمار فرمود: ایمان سراپای عمار را گرفته و با گشوت بدنش آمیخته شده است. و روزی به او فرمود: (ستقتلک الفئة الباغیة و آخر زادک ضیاح من لبن. پس از چند سالی گروه متجاوز (سپاه معاویه) ترا میکشند و آخرین غذای تو در دنیا، شیر مخلوط با آب است.) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: هشام بن عبدالملک از پدرم (امام باقر (علیهالسلام) پرسید: یابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به من خبر دهید که در آن شبی که علی (علیهالسلام) کشته شد؛ مردم دور دست از شهر کوفه که علی (علیهالسلام) در آن بود چگونه کشته شدن او را فهمیدند؟ و علامت کشته شدن علی (علیهالسلام) برای مردم چه بود؟ آیا علامتی در کشته شدن او بود؟ پدرم به هشام فرمود: در آن شبی که علی (علیهالسلام) به شهادت رسید هیچ سنگی را از روی زمینی بر نمیداشتند مگر آنکه در زیر آن خون تازه یافت میشد تا هنگامی که فجر طلوع کرد و صبح صادق ظاهر شد و نیز همین طور بود شبی که هارون برادر موسی مفقود الاثر شد و همچنین شبی که یوشع بن نون کشته شد و نیز شبی که در آن عیسی بن مریم به آسمان برده شد و هم چنین شبی که در آن حسین (علیهالسلام) کشته شد.(773) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابوعون میگوید: زنی از طایفه بنی عبس در حالی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر منبر بودند در نزد آن حضرت آمد و گفت: ای امیرمؤمنان (علیهالسلام) سه چیزند که دلها را در اضطراب انداخته و آنها را در غم فرو برده است؛ حضرت فرمودند: آنها چیستند؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی مردی از پای منبر علی (علیهالسلام) برخاست و به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در مورد حکمیت در جنگ صفین اعتراض کرد. حضرت جواب او را این چنین داد: سوگند به خدای که من در آن وقتی که شما را به ادامه کارزار، که بر شما ناگوار و ناپسند بود امر کردم... ولیکن با کمک چه گروهی این کار (ادامه جنگ) را میکردم؟ و در این کارزار به چه کسانی التجا میبردم؟ جز با قوم خودم و اصحاب خودم که شما بودید؟ (که شما هم فرمان مرا نمیبردید و تنهایم گذاردید) من میخواهم با شما و به کمک شما درمان و معالجه نمایم در حالی که خود شما درد من هستید، عیناً مانند کسی که میخواهد خاری را از بدن خود با خار دیگری در آورد... پس من چگونه میتوانم با شما که درد من هستید دردم را معالجه کنم.... بار پروردگارا! طبیبان و حاذقان، معالجه امراض از مداوای این درد جانکاه عاجز شدند.(771) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
احمد بن حنبل در مسند از طبایع ابن رفیع نقل میکند که میگفت: روزی نزد حضرت امیر (علیهالسلام) بودم دیدم کیسهای برای حضرت آوردند، در آن کیسه بسته و مهر شده بود. وقتی حضرت کیسه را باز کرد، دیدم داخل آن قطعات خشک نان است که حضرت با آب آنها را نرم مینمود از حضرت سؤال کردم: که یا علی (علیهالسلام) دلیل مهر کردن کیسهای که چنین خوراکی مختصری دارد چیست؟ حضرت با لبخندی فرمود: مهرش میکنم چون بچههایم سعی میکنند جای این نوع نان؛ نرم و چرپ بگذارند، ابن ابی رفیع میگوید: پرسیدم: یا علی (علیهالسلام) خداوند شما را مانع شده است که غذای بهتری میل نمائید؟ حضرت جواب داد: نه؛ ولی میخواهیم غذایی داشته باشیم که فقیرترین مردم حکومت در قلمرو من بتوانند لااقل روزی یکبار در زندگی فراهم کنند؛ من زمانی وضع غذای خود را بهبود میبخشم که معیار زندگی آنها را بهتر کرده باشم من میخواهم مثل آنها زندگی کنم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
یکی از پیروان علی (علیهالسلام) در اثر غفلتی دزدی کرد و آن حضرت هم فوراً حد الهی را در حق وی جاری کرد و دست او را قطع نمود وی بدون احساس نگرانی؛ دست قطع شده خود را بدست چپ خود گرفت و حرکت کرد در بین راه ابن الکواء (یکی از خوارج) با اینکه میدانست دست او را علی (علیهالسلام) قطع کرده؛ خواست از این جریان بر ضد آن حضرت بهرهبرداری کند، از این رو جلو آمده با یک لحن دلسوزانهای گفت: بیچاره کی دست تو را اینطور قطع کرده؟ او هم بر خلاف انتظار ابن کواء با قیافهای گشاده و بیان جدی گفت: دست مرا قطع کرد بهترین اوصیاء پیغمبر (علیهالسلام) پیشوای سفید رویان؛ اختیار دار مؤمنین؛ علی بن ابیطالب (علیهالسلام) پیشوای هدایت... پیشی گیرنده به بهشت پر نعمت رزم کننده با شجاعان کفر و ستم؛ انتقام گیرنده از خودسران؛ زکات دهنده... راهنمای به سعادت؛ راستگو؛ شجاع مکی؛ بزرگوار وفادار... نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مروان که پس از قتل عثمان با علی (علیهالسلام) بیعت کرده بود در جنگ جمله به اسارت لشکریان حضرت امیر (علیهالسلام) در آمد. حسنین علیهم السلام به علی (علیهالسلام) گفتند: که او با شما میخواهد بیعت کند حضرت فرمود: مگر بعد از قتل عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست که پیمان شکن است و غدار - با دستی چون دست جهود - (767) بلاذری از مروان نقل کرده که بعد از جمل به امام علی (علیهالسلام) گفت: من جز آنکه مجبورم کنی با تو بیعت نمیکنم.(768) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بعد از شکست اصحاب جمل؛ در میان کشتگان عبور میکرد تا اینکه به کشته کعب بن سورة قاضی شهر بصره رسید آنگاه دستور داد او را بنشانند، حضرت به او فرمود: ای وای بر تو؛ ای کعب علم و دانش داشتی ولی برای تو سودی نداشت و شیطان تو را گمراه کرد و به آتش دوزخ فرستاد.(766) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
از عبایة بن ربعی اسدی روایت شده که گفت: بر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وارد شدم و دیدم که در نزد آن حضرت مردی با صورتی شکسته و لباس ژنده نشسته و حضرت با او مشغول گفتگو بودند چون آن مرد برخاست و رفت؛ عرض کردم: یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) این مرد که بود فرمود: یوشع بن نون وصی حضرت موسی (علیهالسلام)(765). نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بعد از جنگ جمل علی (علیهالسلام) سوار بر اسب خود شد و در میان صفوف کشتهها حرکت میکرد تا اینکه به جنازه کعب بن سورة رسید او قاضی بصره بود و این مقام را به او عمر داده بود، کعب در میان اهل بصره در زمان عمر و عثمان به قضاوت میپرداخت. چون فتنه اهل جمل در بصره بر علیه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر پا شد قرآنی بر گردن خود حمایل نمود و با تمام فرزندان و اهل خانواده خود برای جنگ با آن حضرت خارج شد که همگی آنها نیز کشته شدند. چون حضرت علی (علیهالسلام) جنازه کعب را دید که در بین کشتگان افتاده بود در آنجا درنگ کرد و فرمود: کعب را بنشانید، کعب را بین دو مرد نشاندند. حضرت فرمود: ای کعب بن سورة (قد و جدت ما وعدنی ربی حقا فهل وجدت ما وعد ربک حقا؟) آنچه را که پروردگارت را به حق یافتی؟ و سپس فرمود: کعب را بخوابانید و کمی حضرت حرکت کرد تا رسید به طلحة بن عبدالله که آن هم در میان کشتگان افتاده بود حضرت فرمود: او را بنشانید؛ نشاندند آنگاه همان خطاب را عیناً به طلحه و سپس فرمود: طلحه را بخوابانید. یکی از اصحاب به آن حضرت گفت: ای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در گفتار شما با این دو مرد کشته شده آنها کلامی نمیشنوند چه فائدهای بوده؟ حضرت فرمود: ای مرد سوگند به خدا آنها کلام مرا شنیدند و همانطوری که اهل قلیب (چاه بدر) کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را شنیدند.(764) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، اندکی بود از بسیار
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، مرگ می آید
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، علی در آخرین لحظات
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، جمجمه ای حرف زد
من نسبت به زیردستان مهربان بودم ولی در آیین مجوس بسر میبردم.. اینک از بهشت محروم هستم و گرفتار دوزخ میباشم اما به خاطر اینکه با رعیت مدارا میکردم از آتش دوزخ در امان هستم، و احسر تا اگر من ایمان میآوردم، با تو بودم ای سرور خاندان محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ای امیرمؤمنان (علیهالسلام).
سخنان او بقدری جانسوز بود که همه حاضران صدا را به گریه بلند کردند.(775)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، اشعار جانسوز علی در سوگ عمار
عمار یاسر در زمان خلاف علی (علیهالسلام) از سرداران سپاه آخ حضرت در جنگ جمل و صفین به حساب میآمد بود، او جنگ صفین 94 سال داشت، اما او با این سن و سال چون قهرمان جوان با دشمن میجنگید. حبه عرنی گوید: عمار در همان روز شهادتش (چند لحظه قبل از شهادت) به جمعی از یاران گفت: آخرین روزی دنیوی مرا بدهید آنگاه برای او مقداری شیر مخلوط به آب آوردند، از آن نوشید و سپس گفت: امروز با دوستم محمد صلی الله علیه و آله و سلم و حزبش ملاقات خواهم کرد (و الله لو ضربانو حتی بلغونا سعفات هجر لعلمت اننا علی الحق؛ سوگند به خدا اگر دشمنان ما را آنچنان ضربه بزنند که همچون شاخههای خشک نخل خرمای سرزمین هجر بریده بریده شویم در عین حال یقین دارم که ما بر حق هستیم.)
این مرد بزرگ در یکی از روزهای جنگ به میدان شتافت و با دشمن جنگید، سرانجام براثر ضربه نیزه یکی از دشمنان از پشت اسب به زمین افتاد و به شهادت رسید. شب فرا رسید، علی (علیهالسلام) در کنار کشتهها میگشت، چشمش به پیگر به خون طپیده عمار افتاد منقلب شد و قطرات اشک از دیدگانش جاری گشت در کنار پیکرش نشست، سر عمار را به بالین گرفت و با قلبی آکنده از اندوه و چشمی پر از اشک، این اشک را در سوک عمار خواند:
ابا موت کم هذا التفرق و عنوة - فلست تبقی لی خلیل خلیل
الا ایها الموت الذی لست تارکی - ارحنی فقد افنیت کل خلیل
اراک بصیرا بالذین احبهم - کانک تمضی نحوهم بدلیل
یعنی: ای مرگ که قطعاً سراغ من نیز میآیی مرا راحت کن که همه دوستانم را از دستم گرفتی، تو را نسبت به این دوستانم تیز بین میبینم، که گویی چراغ بدست، دنبال آنها میگردی، و به روایتی فرمود: کسی که خبر شهادت عمار را بشنود و متأثر نگردد بهرههای از اسلام ندارد.
به این ترتیب میبینم حضرت علی (علیهالسلام) نسبت به دوستان مخلص و با وفایش اظهار محبت میکرد و صمیمانه به آنها درود میفرستاد.
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، خبر شهادت در خارج از کوفه
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، خلیفه و حاکم مظلوم
زن گفت: رضایت دادن و تسلیم شدن تو در امر حکمیت، و اختیار کردن تو؛ پستی و زبونی را، و فریاد و جزع بر آوردن؛ تو در مواقع ابتلائات و حوادث.
حضرت فرمود: ای وای بر تو، تو زن هستی و برو در خانه خود بنشین و به کار خود مشغول باش (تو را با این مسائل چه کار) زن گفت: سوگند به خدا هیچ نشستی نیست مگر در سایه شمشیرها.(772)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، جاهلان احمق و مظلومیت علی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، همراه فقیران
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، دوست با وفا
ابن کوا از گفتار او سخت در شگفت شده گفت: وای بر تو، او دست تو را قطع کرده تو در عوض این طور از او تعریف و تمجید مینمایی؟ وی در جواب او گفت: چطور از او تمجید نکنم در صورتی که دوستی آن حضرت با خون و گوشت من آمیخته شده و اضافه کرد علی (علیهالسلام) نبرید دستم را مگر برای حقی که خداوند قرار داده بود.(770)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، بیعت شکنان جمل
با این وضع امام به عکس خلفای قبل و بعد از خود کسی را بر بیعت با خود مجبور نکرد لذا عدی بن حاتم نیز نزد معاویه گفت: که علی (علیهالسلام) هیچ کسی را بر بیعت با خود مجبور نکرد.(769)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، علم داشتی ولی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، صورت برزخی وصی موسی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، گوش شنوا
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))