زندگاني امام علي ، غذای حاکم ممالک اسلامی
عقبه بن علقمه روایت کرده که بر علی (علیهالسلام) وارد شدم، پیش رویش دوغ ترشی نهاده بود که ترشی و پر آبی آن آزارم میداد. عرض کردم: آیا از این دوغ میل میل میکنید. امام فرمود: ای ابالخبوب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که که از این بدتر میخورد و از لباس من خشنتر میپوشید من بیم آن دارم اگر کاری که او انجام میداده انجام ندهم به او ملحق نشوم.(671)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
معروف است که در جنگ صفین عمر و عاص (دومین نفر از حکمت معاویه که حیله گری ناپاک بود) به میدان جنگ آمد، امام علی (علیهالسلام) به او حمله کرد او خود را سخت در تنگنا دید لذا پا به فرار گذاشت ولی مشاهده کرد که علی (علیهالسلام) مثل برق توفنده به سوی او میآید، خود را به زمین انداخت و یک پای خود را بلند کرد و عورتش کشف شد، علی (علیهالسلام) از او رو برگرداند و او با این حیله فرار کرد. مدتها از جنگ صفین گذشت، روزی عمر و عاص نزد معاویه آمد معاویه تا او را دید خندید، عمر و عاص گفت: چرا میخندی؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
جنگ صفین بزرگترین جنگ دوره خلافت امام علی ع بود در این جنگ بسیاری از سپاه علی (علیهالسلام) به شهادت رسیدند بعد از اتمام جنگ که علی (علیهالسلام) از جبهه به سوی کوفه میآمد از کنار خانههای قبیله شبا، میگذشت حضرت شنید که گریه زنهای آن قبیله برای شهیدانشان بلند است، در این هنگام یکی از سران این قبیله بنام حرب بن شرحبیل به حضور علی (علیهالسلام) آمد آن حضرت به او فرمود: چنانکه دریافتهام زنان شما بر شما چیره شدهاند آیا آنها را از این شیون و گریه نهی نمیکنید و باز نمیدارید.(669) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شب جمعه و شب نوزدهم ماه رمضان سال 40 هجرت، آخرین شب عمر امام علی (علیهالسلام) بود، امام حسن (علیهالسلام) میگوید: همراه پدرم علی (علیهالسلام) به سوی مسجد رهسپار شدیم پدرم به من فرمود: پسرم امشب لحظهای چرت مرا فرا گرفت در هماندم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر من آشکار شد. عرض کردم: ای رسول خدا چیست این مصائبی که از ناحیه امت تو، به من رسیده است؟ آنها به راه عداوت و انحراف افتادهاند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
عدی بن حاتم میگوید: در جنگ صفین از حضرت علی (علیهالسلام) شنیدم که با صدای بلند فرمود: سوگند به خدا حتماً معاویه و اصحابش را به قتل میرسانم. ولی در آخر گفتارش آهسته فرمود: انشاءالله، من نزدیک آن حضرت بودم به آن حضرت عرض کردم ای امیرمؤمنان (علیهالسلام) تو سوگند یاد کردی که معاویه و یارانش را میکشی، ولی آهسته گفتی ان شاء الله. علی (علیهالسلام) فرمود: (ان الحرب خدعه) البته جنگ یک نوع خدعه است؛ من در نزد مؤمنان دروغ نمیگویم خواستم یارانم را بر دشمنان بشورانم و روحیه بدهم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در حدیثی چنین آمده است که در اثناء جنگ صفین مردم دسته دسته از اطراف میآمدند و با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیعت کرده و به سپاه آن حضرت میپیوستند. روزی حضرت فرمود: که امروز صد نفر میآیند و با من بیعت میکنند. نود و نه نفر آمدند و روز بلند شد و وقت آن رسید که حضرت برای استراحت بروند اما همچنان در آفتاب گرم نشسته و انتظار میکشیدند. ابن عباس میگوید: شبههای برای من پدید آمد زیرا تاکنون هر چه آن حضرت فرموده بودند تخلف نپذیرفته بود، حضرت همچنان منتظر بودند که اویس قرنی از راه رسید ظاهراً ابتدا حضرت را نشناخت سؤال کرد و حضرت را به او نشان دادند وقتی به خدمت آن حضرت رسید فرمودند برای چه آمادهای؟ عرض کرد: برای اینکه با شما بیعت کنم. فرمود به چه بیعت کنی؟ عرض کرد، بمهجتی یعنی با سویدای قلب خود، آنگاه با دوست خود با آن حضرت بیعت کرد و این امر منحصر و مختص به خود او بود زیرا باقی مردم با یک دست بیعت میکردند و سپس آن بزرگوار با دو شمشیر یکی در دست راست و دیگری در دست چپ جهاد کرد تا شهید شد دیگران سپر را به دست چپ میگرفتند تا خود را حفظ کنند اما این بزرگوار تمام همش علی (علیهالسلام) بود و از خود در جنگ خبری نداشت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
عصر خلافت امام علی (علیهالسلام) بود، شبی مقداری اموال از بیت المال را به محضر امام علی (علیهالسلام) آوردند. علی (علیهالسلام) به مأموران حاضر فرمود: این مال را تقسیم کنید و به مستحق برسانید، عرض کردند: شب شده و تاریکی است، تقسیم آن را تقسیم کنید و به مستحق برسانید، عرض کردند: شب شده و تاریکی است، تقسیم آن را تا فردا تأخیر بیندازید. امام علی (علیهالسلام) فرمود: آیا شما قبول میکنید که من تا فردا زنده باشم؟ آنها گفتند: این کار در دست ما نیست. آنگاه فرمود: بنابراین تأخیر نیندازید. آنگاه شمعی آورده و روشن کردند و همان شب در پرتو روشنی آن شمع به تقسیم اموال پرداختند.(665) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام حسین (علیهالسلام) نقل میکند، پدرم علی (علیهالسلام) در رحبه - میدان معروف کوفه - نشسته بود و مردم به گردش حلقه زده بودند مردی برخاست و به علی (علیهالسلام) گفت: ای امیرمؤمنان (علیهالسلام) تو در چنین مقام ارجمندی از ناحیه خداوند هستی، ولی پدرت در آتش دوزخ است؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
اعراب در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بعد از، آن حضرت، با نهایت حرص میکوشیدند که بر پسران خانوادهی خود بیفزایند پسری بدنیا آمده بود و دو زن که هر دو آنها در یک خانه بسر میبردند سر نوزاد بدعوا افتادند و هر یک ادعا داشتند که این طفل را او زاییده است و این دیگری است که میخواهد فرزند او را بر باید. علی (علیهالسلام) بر مسند شرع قرار داشت، آن دو زن قنداق بچه را بدست گرفتند و کودک را جلوی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و اصحاب بر فرش مسجد خوابانیدند و هر دو به جیغ و داد افتادند و هر دو میگفتند یا علی ع این کوک مال من است و بی آنکه به علی (علیهالسلام) مجال سخن دهند، پشت سر هم برای اثبات دعوی خود منطق و برهان میآوردند. امام (علیهالسلام) همچنان خاموش بود بعد از مدتی که زنها ساکت شدند امام به قنبر فرمود: برخیز شمشیر مرا بیاور. یکی از آن دو زن با هراس و حیرت گفت: یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شمشیر برای چه. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: روزی حضرت علی (علیهالسلام) با یکی از کفار اهل ذمه(661) در راه همراه شده بود آن کافر ذمی از حضرت پرسید به کجا میروی؟ حضرت فرمود: به کوفه میروم. مقداری از راه که سپری کردند بر سر دو راهی رسیدند اما امیرالمؤمنین (علیهالسلام) راه کوفه را رها کرد و به دنبال آن کافر رفته و راهی که او میرفت ادامه داد. شخص کافر پرسید: مگر به کوفه نمیرفتی؟ حضرت فرمود: چرا. گفت: راه کوفه از آن طرف بود. حضرت فرمود: میدانم. او گفت: اگر میدانی که راه کوفه از آن طرف است پس چرا همراه من میآیی؟ حضرت فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما دستور داده که حق دوستی و همراهی را بجای آوریم و همسفر خود را تا مقداری از راه، دوست همراه خود را بدرقه کنیم، آن کافر گفت: آیا واقعاً پیغمبر بر شما چنین دستوری داده است؟ حضرت فرمود: آری. کافر گفت: پس به جهت همین اخلاق نیکو و بزرگوارانه است که این همه مردم پیرو او شدهاند. کافر این را گفت: و با حضرت به کوفه آمد و چون دریافت که او حضرت علی (علیهالسلام) است مسلمان شد.(662) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مالک بن حبیب فرمانده شرطه و رئیس نیروی نظامی حضرت بود. حضرت در پاسخ حرف او که اجازه قتل مردان کوفی که در حمایت حضرت امیر (علیهالسلام) برنخاستند فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
چون علی (علیهالسلام) بر اصحاب جمل پیروز شد در روز دوشنبه دوازدهم ماه رجب سال 36 از بصره وارد کوفه شد اشراف مردم و اهل بصره همراهش بودند مردم کوفه همراه قراء و اشراف و بزرگان خود امام را استقبال کردند و وی را به شهر دعوت کردند و عرض نمودند: ای امیرمؤمنان کجا فرود میآیی؟ آیا به کاخ وارد میشوی؟ حضرت فرمود: به کاروانسرای (رحبه)(657) در میآیم. آنگاه به آنجا رفت، سپس از آنجا پیاده به مسجد رفت، بعد دو رکعت نماز خواند و آنگاه به منبر رفت و خدای را سپاس و ستایش کرد و بر پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم صلوات فرستاد و گفت: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت علی (علیهالسلام) میفرماید: در شب قبل از جنگ بدر حضرت خضر را در خواب دیدم از او خواستم به من چیزی یاد دهد که به کمک آن بر دشمنان پیروز شوم. خضر گفت: یا هو یا من لا هو الا هو نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت علی (علیهالسلام) خطبهای در بصره ایراد فرمود و پس از حمد و ستایش بر خدای عز و جل و صلوات بر پیامبر (علیهالسلام) و آلش فرمود: مدت هر چه دراز باشد باز کوتاه است. گذشته؛ عبرت زندگان است و مرده؛ پند برای شخص زنده است دیروزی که گذشته است برگشت ندارد و فردا هم مورد اعتماد کسی نیست... سپس فرمود: ای پیروان من شکیبا باشید... نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی در دوران خلافت، حضرت علی (علیهالسلام) در مسجد کوفه با اصحاب خود نشسته بودند. شخصی گفت: خالد ابن عویطه در وادی القری از دنیا رفته است، حضرت فرمود: او نمرده و نخواهد مرد تا اینکه سردار لشکر ضلالت و گمراهی گردد و علمدار او حبیب بن عمار خواهد شد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، روباهی در چنگ شیر
معاویه گفت: به یاد شمشیر پسر ابوطالب (علیهالسلام) افتادم که در بالای سر تو قرار گرفته بود، تو با حیله آنچنانی از دست او گریختی.
عمر و عاص گفت: ای معاویه آیا مرا سرزنش و مسخره میکنی؟ بلکه عجیبتر از این روزی بود که علی (علیهالسلام) تو را به مبارزه طلبید تو رنگ باختی و تعادل خود را از دست دادی و حنجرهات باد کرد، سوگند به خدا اگر به میدان علی (علیهالسلام) میرفتی گوشهایت از شدت درد میسوخت و فرزندانت یتیم میشدند و سلطنتت فرو میپاشید آنگاه اشعاری خواند. معاویه گفت: آرام باش و ادامه نده. عمر و عاص گفت: خودت باعث شدی که من این مطالب را بگویم.(670)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، نهی از گریه کردن بر شهید
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، نفرین علی
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: ادع علیهم؛ آنها را نفرین کن. من آن شب در مورد این امت (منحرف) چنین نفرین کردم:
الله ابدلنی بهم خیراً منهم و ایدلهم بیمن هو شر منی؛ خدایا به عوض آنها، دیدار و همنشین با خوبان را، نصیب من گردان و به عوض من، بدان را بر آنها مسلط کن.(668)
سحرگاه همان شب نفرین امام علی (علیهالسلام) به استجابت رسید.
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، فرمانده دانا
بدان که وقتی خداوند موسی (علیهالسلام) را همراه با برادرش به سوی فرعون فرستاد؛ فرمود: ای موسی و هارون نزد فرعون طاغی بروید با نرمش با او سخن بگویید شاید متذکر شود و یا از خدا بترسد(666)
با اینکه خداوند میدانست که فرعون نه متذکر میشود و نه از خدا میترسد ولی این فرمان خدا از این رو بود که موسی را برای رفتن نزد فرعون آماده؛ و تشجیع بیشتری کرده باشد.(667)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، بیعت قلبی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، امیر ، امین
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، جایگاه قیامتی ابوطالب
امیرمؤمنان فرمود: فض الله فاک، و الذی بعث محمدا بالحق نبیالو شفع ابی فک کل مذنب علی وجه الارض لشفعه الله...؛ خدا دهانت را بشکند؛ سوگند به خداوندی که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به به حق به پیامبری برانگیخت اگر پدرم از همه گنهکاران زمین شفاعت کند خداوند شفاعت او را میپذیرد.
سپس فرمود: آیا پدرم در آتش است و پسر او تقسیم کننده بهشتیان و دوزخیان است؟ سوگند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نور ابوطالب در روز قیامت نورهای همه خلائق را تحت الشعاع قرار میدهد جز نور محمد صلی الله علیه و آله و سلم و فاطمه علیهاالسلام و حسن و حسین علیهم السلام و امامان معصوم از فرزندانش. آگاه باشید که نور ابوطالب از نور ما است که خداوند دو هزار سال قبل از آفرینش آدم (علیهالسلام) آن را آفریده است.(664)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، مادرش کیست
حضرت فرمود: برای اینکه به یک ضربه این کودک را دو نیم کنم نیمی را به تو و نیم دیگر را به طرف دعوی تو بدهم. آیا برای حل و فصل اختلاف شما این کار بهتر نیست. زن کمی فکر کرد و گفت: من رضا دارم یا علی (علیهالسلام) ولی زدن دیگر فریاد کشید، نه یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) من از حق خود گذشتم و بر این طفل، شمشیر نگذارد که من مادرش نیستم. مادرش همین زن است بچه را به او بدهید. علی (علیهالسلام) تبسمی فرمود و گفت: نه همین تو، مادر این بچه هستی که از حق مادری خود چشم پوشیدی. برخیز فرزندت را به سینهات بفشار. برخیز که این کودک جگر گوشه تست.(663)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، آداب مسافرت
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، اسراف در قتل
منزه است خدا، آی مالک، از اندازه در گذشتی و از حد تجاوز کردی و در تندروی غرقه شدی، گفت: یا امیرمؤمنان (علیهالسلام) مقداری سختگیری در برخی از کارها آدمی را از سازش با دشمنان بینیاز میسازد.
علی (علیهالسلام) گفت: ای مالک چنین نیست، خداوند حکم خود را داده که قتل نفسی در برابر نفسی است پس چه جای ظلم و ستمکاری! او فرموده است من قتل مظلوماً فقد جعلنا...؛ کسی که مظلوم کشته شود ما بر ولی او حکومت تسلط بر قاتل را دادیم در (مقام انتقام) قتل اسراف نکنند که او از جانب ما مؤید و منصور خواهد بود (659)
و اسراف در قتل آن است که کسی را که هیچ یک از کسان تو را نکشته است بکشی و خداوند (ما را) از آن بازداشته و آن ظلم است. (660)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، ورود علی به کوفه
اما بعد! ای مردم کوفه شما را تا بدانگاه که تبدیل و تغییری نیافته بودید در اسلام فضل و مزیتی بود. من شما را به حق خواندم و پذیرفتید (ولی) به ناروا آغاز کردید و دگرگونه شدید. هلا! به راستی مزیت شما در آنچه میان شما و خداوند میگذرد در (اجرای) احکام و اعطاء است. پس شما برای آن کس که دعوتتان را پذیرفت و به دینتان درآمد نمونهاید. هلا! ترسناکترین چیزی که من بر شما از آن بیم دارم پیروی از هوی که (آدمی را) از حق باز میدارد و درازی آرزو که آخرت را از یاد میبرد... پس شما فرزندان آخرت باشید. امروز کردار است و حسابی نه، و فردا حساب است و کرداری(658)
نیست...
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، اسم اعظم خداوند
پس هنگامی که صبح شد جریان خوابم را خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرض کردم، حضرت فرمود: ای علی اسم اعظم به تو تعلیم شده است و این جمله در جنگ بدر، ورود زبان من بود... و در جنگ صفین نیز عمار یاسر به حضرت امیر (علیهالسلام) عرض کرد: یا علی (علیهالسلام) این جملاتی که به طور کنایه زیر زبان میگوید چیست؟ پس حضرت فرمود: اسم اعظم خداوند و ستون توحید است، سپس خواند آیه شهدالله انه لا اله الا هو... و آخر سوره الحشر سپس آن حضرت از مرکب خود پایین آمد و چهار رکعت نماز خواند قبل از زوال ظهر.(656)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، علی در شهر بصره
ما صبر بر طاعت خدا را آسانتر از صبر بر عذاب خداوند مییابیم، بدانید که شما عمری محدود آرزویی بلند و نفسی چند دارید سرانجام عمر تمام شود و دفتر آرزو بر هم نهاده شود و نفسها به پایان میرسد.
آنگاه اشک از دیدگان مبارک آن حضرت جاری شد و این آیه (11 سوره انفطار) را تلاوت نمود. براستی نگهبانانی بر شما گمارده شده، نویسندگانی گرامی، میدانند که چه میکنید.(655)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، سردار لشکر ضلالت
جوانی از میان جمعیت عرض کرد: یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) من حبیب بن عمار هستم از دوستان صمیمی و حقیقی شما.
حضرت فرمود: دروغ نگفتهام و نخواهم گفت براستی میبینم خالد سردار لشکر ضلالت و گمراهی گردیده و تو علمدار او هستی و از این در مسجد (شاره به باب الفیل) وارد میشوید و پرده چشم شما بدر مسجد گرفته و پاره خواهد شد.
سالها از این خبر حضرت علی (علیهالسلام) گذشت. در دوره خلافت یزید، عبیدالله بن زیاد والی کوفه شد. او لشکر فراوانی به جنگ حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) میفرستاد (همان افرادی که از حضرت علی (علیهالسلام) خبر ضلالت خالد و علمداری حبیب بن عمار را شنیده بودند در مسجد کوفه حاضر بودند) که به ناگه صدای هلهله و هیاهوی لشکریان برخاست (چون در آن زمان محل اجتماعات مساجد بود لذا لشکریان برای نمایش قدرت به مسجد میآمدند) دیدند خالد بن عویطه سردار لشکر گمراهی است که قصد کربلا و جنگ با امام حسین (علیهالسلام) را دارد و از همان باب الفیل وارد مسجد شد در حالیکه حبیب بن عمار علمدار او بود، موقع ورود به مسجد پرده پرچم به در مسجد گرفت و پاره شد.(653)
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست - مائیم و دست و دامن معصوم مرتضی (654)
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))