زندگاني امام علي ، همکاری اقوام و فامیل با یکدیگر
عصر خلافت حضرت علی (علیهالسلام) بود، ماجرای شورش اصحاب جمل پیش آمد. علی (علیهالسلام) با همراهان خود از مدینه به سوی بصره برای سرکوبی شورشیان حرکت نمود. هنگامی که به سرزمین ربذه رسیدند مردی از قبیله محارب به حضور علی (علیهالسلام) آمد و عرض کرد: ای امیرمؤمنان! من در رابطه با فامیل خود، تاوانی را به عهده گرفتم وقتی که نزد بعضی از آنها رفتم و تقاضای همکاری و کمک نمودم کمک من کردند و گفتند: ما خودمان سخت در مضیقه زندگی هستیم، ای امیرمؤمنان! به آنها امر کن که با من همکاری کنند و مرا کمک نمایند
امام علی (علیهالسلام) از او پرسید: آنها کجا هستند؟! آن مرد گروهی از آنها را که از دور پیدا بودند نشان امام (علیهالسلام) داد و گفت: عدهای از آنها، اینها هستند.
امام علی (علیهالسلام) که بر مرکب سوار بود، به سرعت نزد آنها رفت به گونهای که اصحاب و اطرافیان امام علی (علیهالسلام) به سختی به آن حضرت رسیدند.
امام علی (علیهالسلام) وقتی به آنها رسید، سلام کرد و از آنها پرسید: چرا با رفیق خود همکاری نمیکنید؟ آنها از آن مرد و او نیز از قوام خود در حضور حضرت علی (علیهالسلام) شکایت کردند. امام علی (علیهالسلام) درباره پیوند خویشاوندی و وظایف خویشان نسبت به همدیگر چنین فرمود: هر کس باید به خویشانش پیوند گرم داشته باشد و خویشان از دیگران سزاوارتر به همکاری و کمک هستند به خصوص در آن هنگام که خویشان در فشار زندگی قرار گرفتند زیرا خویشانی که با یکدیگر پیوند دارند و به همدیگر همکاری و کمک و گذشت میکنند به پاداش آن میرسند ولی اگر رشته خویشی را قطع نمایند گرفتار بار سنگین مجازات خواهند شد.
آنگاه آن حضرت مرکب خود را حرکت داد و به جای اول خود بازگشت.(520)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
روزی خالد با یارانش در اراضی خود امام علی (علیهالسلام) را دید و به آن حضرت جسارتی کرد، حضرت خالد را از اسبش پائین آورد و او را به سمت آسیای حارث بن کلده کشاند و میله آهنی آن سنگ آسیاب را بیرون آورد و مثل طوق بر گردن خالد حلقه کرد، خالد حضرت را سوگند داد تا او را رها کند، در حالی که آن میله همانند حلقهای برگردن او بود نزد ابوبکر وارد شد، ابوبکر آهنگران شهر را دستور داد تا آن حلقه سنگین را از گردن خالد بیرون کنند، لیکن آنها نتوانستند، پیوسته این آهن همانند قلادهای برگردن او بود، آهنگران گفتند این راهن را که بصورت حلقهای بر گردن توست فقط با حرارت آتش میتوان باز کرد از طرفی هم خالد تحمل حرارت شدید آتش را نداشت، چرا که یقیناً با آن حرارت به هلاکت میرسید. مردم نیز با دین قلاده برگردن خالد بن او میخندیدند، خالد صبر کرد تا علی (علیهالسلام) از سفر خود مراجعت کرد، پس جماعتی نزد امام رفتند و شفاعت خالد را کردند، آن حضرت نیز قبول کرد، لذا امام آن طوق آهنی را مثل خمیر پاره پاره کرد و بر زمین ریخت(519) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
عروة بن زبیر از جدش نقل میکند، که مردی در حضور عمر بن خطاب به علی بن ابیطالب (علیهالسلام) جسارت کرد، عمر به او گفت: صاحب این قبر را میشناسی (اشاره به قبر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم) او محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب و علی (علیهالسلام) نیز پسر ابیطالب بن عبدالمطلب است، جز به نیکی نام علی (علیهالسلام) را مبر اگر از او عیب جویی کنی و جسارت و بدگوئی او را کنی این را (اشاره به قبر شریف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم) در قبرش آزار کردی(518) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
زنی در زمان عمر بن خطاب اعتراف به زنا کرد و اصرار داشت تا حد زنا بر او جاری گردد تا از عذاب الهی در آخرت در امان باشد عمر نیز به عقوبت زن فرمان داد ولی امام علی (علیهالسلام) به عمر فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (علیهالسلام) در شورای انتخاب خلیفه بعد از عمر بن خطاب، به جمع حاضر فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا در میان خود فردی را جز من میشناسید که آن 9 مبارز تنومند، از تیره عبدالدار را که همگی از سران و پرچمداران قوم خود بودند به خاک و خون کشیده باشد؟! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (علیهالسلام) در وصف دوران خانه نشینی خود تعابیر و جملاتی دارد که به حق دل هر آزاد مرد شیعی را پاره پاره میکند ایشان در بیانی میفرماید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در یکی از مشکلات قضائی که خلیفه دوم سخت درمانده شده بود به او گفتند: نزد علی (علیهالسلام) برویم تا مشکل را حل نماید. خلیفه دوم به همراه ابن عباس و جمعی دیگری به راه افتادند سراغ امام را گرفتند به آنان گفته شد امیرمؤمنان (علیهالسلام) در فلان باغ مشغول کار است، خود را به باغ رساندند دیدند، امام (علیهالسلام) سخت مشغول کار است و این آیه را میخواند: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) به خانه خود آمد و از فاطمه (علیهالسلام) پرسید: آیا غذایی داریم؟ فاطمه علیهاالسلام گفت: در منزل چند روزی است که غذای کافی وجود ندارد، امام (علیهالسلام) فوراً سطل آبی را برداشت و از منزل بیرون رفت، آنگاه خود را به روستای قبا رسانید و آبیاری یکی از نخلستانهای اطراف قبا را بعهده گرفت و شب تا صبح مشغول آبیاری شد.(511) و آن حضرت چنان کار میکرد که بر دستان مبارکش پینه میبست.(512) حتی حضرت برای یهودیها نیز کار میکرد تا با اجرت آن بتواند هم به خانواده خود و هم به فقرا و مستمندان چیزی ببخشد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی دو نفر نزد عمر بن خطاب آمدند و از طلاق کنیزی سئوال کردند، که چند مرتبه میتوان او را طلاق داد تا حرام نشود و دیگر لازم نباشد او را بعقد جدیدی در حباله نکاح درآورد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مروان بن عثمان میگوید: چون مردم با ابیبکر بیعت کردند. علی (علیهالسلام) و زبیر و مقداد داخل منزل حضرت فاطمه علیهاالسلام شدند و از بیرون آمدن خودداری نمودند عمربن خطاب فریاد زد، که خانه را به روی آنان آتش بزنید در این هنگام زبیر شمشیر بدست بیرون آمد. ابوبکر گفت: این سگ را بگیرید مهاجمان به او حمله کردند، پای زبیر لغزید و به زمین خورد و شمشیر از دستش افتاد. ابوبکر گفت: شمشیر او را به سنگ بزنید و آنرا به سنگ زدند تا شکست. علی بن ابیطالب (علیهالسلام) از منزل به سوی دهانت نجد بیرون شد و در راه با ثابت بن قیس بن شماس برخورد کرد. ثابت عرض کرد: ای اباالحسن (علیهالسلام) چه شده؟ حضرت فرمود: میخواهند خانهام را بر من آتش بزنند و ابوبکر بر فراز منبر نشسته و مشغول بیعت گرفتن از مردم است و نه از این حملهها جلوگیری میکند و نه آنها را محکوم مینماید. ثابت گفت: هرگز دست از تو برندارم تا در راه دفاع از تو کشته شوم. پس با هم به مدینه بازگشتند چون به منزل رسیدند دیدند فاطمه علیهاالسلام کنار درب ایستاده و خانه از مهاجمین خالی شده است و حضرت زهرا علیهاالسلام صدا میزند: هرگز قومی را زشت برخوردتر از شما سراغ ندارم. شما پیکر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نزد ما رها ساخته و میان خود مصمم شدید که حکومت را تنها از آن خود بدارید و ما را به امارت نگمارید و هیچ از ما در این باره نظر خواهی نکردید و به سر ما آوردید آنچه آوردید و هیچ حقی برای ما در نظر نگرفتید!(508) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
زیدبن وهب میگوید: آنانکه با ابی بکر بعنوان خلیفه مخالفت کردند از مهاجرین و انصار فقط 12 مرد بودند، از مهاجرین مقداد و عمار یاسر و ابوذر غفاری و سلمان فارسی و عبدالله بن مسعود و... و از انصار خزیمة بن ثابت، ذوالشهادتین و سهل بن حنیف و ابوایوب انصاری و دیگران بودند همین که ابوبکر در مسجد به منبر رفت آنها با یکدیگر مشورت کردند بعضی از آن 12 نفر پیشنهاد کردند که ابوبکر را از منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پایین بیاوریم. دیگران گفتند: چنین کاری جز به زحمت انداختن خویشتن نیست و خدای متعال میفرماید خود را با دست خود به هلاکت نیندازید بهتر این است که همگی نزد علی (علیهالسلام) برویم و در این باره با او مشورت کنیم همه آنها خدمت علی (علیهالسلام) آمدند و عرض کردند یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام)...حقی را که سزاوارتر به آن بودی رها کردی ما تصمیم داشتیم که نزد این مرد (ابوبکر) برویم و او را از منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پایین کشیم...ولی خواستیم بدون مشورت با شما او را از منبر پایین نکشیم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: حضرت زهرا علیهاالسلام پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسیار محزون و غمگین شد خداوند در آن ایام (75 یا 95 روز بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم) فرشتهای نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
هنگامی که پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی (علیهالسلام) را از حکومت بر کنار نمودند و فدک را که یک منبع مهم اقتصادی از برای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود از دست آنها گرفتند، امام علی (علیهالسلام) برای تأمین معاش شیعیان و خاندان رسالت و مستمندان به فعالیت کشاورزی پرداخت و به احداث قناتها و چشمه سارها و باغها و نخلستانها پرداخت برای نمونه امام صادق (علیهالسلام) فرمود: کان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یضرب بالمر و یستخرج الارضین... و ان امیرالمؤمنین اعتق الف مملوک من ماله وکد یده، امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) در زمین بیل میزد و مواهب زمین را (بر اثر کشاورزی) خارج مینمود و همانا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هزار برده را از مال شخصی خود و از محصول دسترنج خود خرید و آزاد کرد.(505) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بعد از ماجرای سقیفه و حوادث سیاسی بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و خانه نشینی حضرت امیر (علیهالسلام) ابوسفیان پدر معاویه از حکومت ابوبکر و عمر دل خوشی نداشت با جمعی به حضور امام علی (علیهالسلام) رسید تا با آن حضرت بیعت نماید و در ضمن گفتاری عرض کرد اگر اجازه دهی با سپاهی فراوان پیاده و سواره از تو حمایت میکنم امام علی (علیهالسلام) که به سابقه سوء طینت ناپاک ابوسفیان فرصت طلب آگاهی داشت گول سخنان او را نخورد و در پاسخ او سخنانی فرمود: ای مردم امواج فتنهها را با کشتیهای نجات (علم و ایمان و وحدت) درهم بشکنید از راه اختلاف و پراکندگی کنار آیید و تاج بلند پروازی و برتری جویی را از سر بنهید (504) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حلبی از امام باقر و امام صادق (علیهالسلام) روایت میکند: اولین سالی که عمربن خطاب در عهد خلافتش حج میکرد مهاجرین و انصار و علی (علیهالسلام) به همراه حسنین علیهماالسلام و عبدالله بن جعفر حج مینمودند. موقع احرام عبدالله لباس احرامی را که با قرمز رنگ شده بود پوشید و در حالی که لبیک میگفت در کنار حضرت علی (علیهالسلام) حرکت میکرد عمر از پشت سر گفت این چه بدعتی است که در حرم روا داشتهای؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، کیفر مردی گستاخ و بی ادب
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، آزار پیامبر
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، عفو زن زناکار
از او بپرسید چرا زنا کرده و در چه شرایطی تن به این گناه داده و آن را مرتکب شده؟ زن گفت: در بیابان تشنه و در راه ماندم. از ور خیمهای دیدم، وارد خیمه شدم و از مردی که آنجا بود تقاضای آب کردم آن مرد آب به من نداد و قصد گناه داشت از این رو من از خیمه بیرون آمدم.
اما بار دیگر تشنگی مرا بیتاب کرد به گونهای که چشمانم سیاهی میرفت در این حالت مجبور شدم تا به گناه تن دهم امام علی (علیهالسلام) فرمود: این همان مورد اضطرار است که در قرآن کریم حد از آن برداشته شد. او را رها کنید.(517)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، درهم کوبنده جباران
آیا به یاد دارید صواب حبشی برده آن مقتولان که چگونه دیوانه وار و خشمگین به میدان جنگ آمد و دائم فریاد میزد و میگفت: من به انتقام سروران و دلاورانی که از دست دادهایم به قتل شخصی جز محمد خرسند نخواهم شد.
چشمانش کاسه خون شده بود، دهانش کف آلود شده بود و شما مردم وحشت زده از برابر او فرار میکردید، ولی در این حال این من بودم که به مقابله با او بر خاستم.
هنگامی که صواب آن غلام وحشی به من نزدیک میشد گویی هیولایی جلو میآمد! نبرد بین ما آغاز شد اما بیش از دو ضربه بین ما رد و بدل نشد. سرعت شمشیر من چنان برق آسا بود که در کی لحظه او را به دو نیم ساخت تیغه شمشیرم به پهلوی او اصابت کرد و قسمت پائین بدن او روی پاها بر روی زمین باقی ماند و بالا تنه او به جانبی دیگر افتاد و مسلمانان مینگریستند و به او میخندیدند.(516)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، چه مصیبتها که از این جماعت نکشیدم
قبل از من، متصدیان امور مردم به کارهایی دست میزدند که با دستورات صریح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مخالف بود آنها از روی عمد و توجه، مرتکب تحریف و شکستن سنتهای نبوی و تغییر احکام الهی گشتند...
یکبار به مردم گفتم: ای مردم! در ماه رمضان جز برای ادای نماز واجب در مسجد اجتماع نکنید، به آنها گفتم: نماز جماعت فقط در نمازهای یومیه مشروع است خواندن نمازهای مستحبی با جماعت بدت است(514) در این بنی بعضی از سربازانم برآشفتند و گفتند: ای اهل اسلام، سنت عمربن خطاب تغییر یافته، علی ما را از نماز جماعت در ماه رمضان باز میدارد؟! (حماقت را تا جایی رساندند) که من ترسیدم در میان بخشی از سربازانم شورش بر پا شود.
(من) از اختلاف و پیروی کورکورانه و جاهلانه آنها و از پیشوایان گمراهشان، چه مصیبتهایی که نکشیدم.(515)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، کار کردن شیوه او بود
ایحسب الانسان ان یترک سدی؛ آیا انسان میپندارد او را به حال خود رها میکنند همه به امام سلام کردند حل مشکل آن دو زنی که هر دو آنها ادعا میکردند، فرزند پسر از آنهاست را از اما (علیهالسلام) خواستند اما فرمود: شیر دو زن را در ظرف خاصی وزن کنید آن زن که شیر او سنگینتر است پسر بچه از آن اوست.(513)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، از بیکاری بیزار بود
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، او علی بن ابیطالب است
عمر با آنها برخاست، تا آنکه به مسجد رسید در میان حلقهای از جمعیت مرد اصلعی (509) نشسته بود.
عمر گفت: ای اصلع! در طلاق أمة (یعنی کنیز) چه میگوئی؟ آن مرد سر خود را بسوی او کرد، و با انگشت سبابه و وسط خود اشاره کرد، عمر دانست که طلاق امه دو طلاق است، و فوراً به آن دو مرد گفت: تطلیقتان یعنی دو بار طلاق
یکی از آن دو نفر گفت: سبحان الله! ما نزد تو آمدیم و تو امیرالمؤمنین و بزرگ آنها هستی! پس چگونه با ما آمدی تا در مقابل این مرد ایستاده! و از او سئوال کردی! و به اشاره او با دو انگشت اکتفا نمودی؟
عمر به آن دو نفر گفت: آیا میدانید این مرد کیست؟
گفتند: نه. عمر گفت: این علی بن ابیطالب است، آنگاه گفت: من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره او شنیدم که فرمود:
اگر آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفت طبقه را در کفه ترازوئی بگذارند سپس ایمان علی (علیهالسلام) را در کفه دیگر آن بگذارند هر آینه، ایمان علی بیابیطالب سنگینتر خواهد بود.
سپس علامه امینی میگوید: در حدیثی که زمخشری روایت کرده میگوید:
آن دو نفر به عمر گفتند: تو خلیفه مسلمین هستی و ما آمدهایم از تو سؤال کنیم تو ما را پیش مرد دیگری بردی و از او سؤال نمودی پس یکی از آن دو نفر گفت: سوگند بخدا که ای عمر! من دیگر با تو سخن نخواهم گفت.
عمر گفت: وای بر تو! میدانی این مرد که بود؟ او علی بن ابیطالب است.(510)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، خانه ام را آتش زده اند
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، حامیان خلافت علی
علی (علیهالسلام) فرمود: اگر این کار را کرده بودید چارهای جز جنگ با آنان را نداشتید...این مردمی که گفتار پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را رها کرده و بر پروردگار خود دروغ بستهاند همگی در اطراف او هستند و من در این باره با افراد خاندان خود مشورت کردم چاره به جز سکوت ندیدم زیرا میدانید که سینههای این مردم از کینه و بغض خدای عزوجل و خاندان پیغمبرش صلی الله علیه و آله و سلم آکنده است...بخدا اگر اینکار را کرده بودید شمشیرهای خود را از نیام میکشیدند و آماده جنگ و کشتار بودند همچنانکه با من همین کار را کردند و به زور بر من چیره شدند و گریبان مرا گرفته و کشیدند و به من گفتند بیعت کن و گرنه تو را خواهیم کشت...ولی شماها به نزد این مرد (ابوبکر) بروید و آنچه را که خود از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدهاید به او بگویید تا شبههای در کار او نماند و در این کار حجت را بر او تمامتر کنید...
راوی میگوید: آنها از خدمت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مرخص شدند و روز جمعه همگی در اطراف منبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشستند...آنگاه نخستین کسی که برخاست و سخن گفت خالدبن سعید بن عاص بود او از علی (علیهالسلام) دفاع کرد و حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یاد آور وی کرد عمر بن خطاب به خالد گفت: ساکت باش ای خالد که تو نه صلاحیت صالح اندیشی داری و نه سخنت را کسی خوش دارد. سپس ابوذر بپا خواست و بعد سلمان فارسی و بعد مقداد و سپس بریده اسلمی و بعد از آن عبدالله بن مسعود و بعد از آن عمار یاسر و بعد خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین و بعد سهل بن حنیف و ابوایوب انصاری...به پا خاستند و یک به یک دلایل و احادیثی را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیان کردند...ابی بکر بعد از این صحبت سه روز در خانه خود نشست و روز سوم عمر، طلحه، زبیر، عثمان و سعدبن ابی وقاص و...هر یک با ده نفر از فامیل خود با شمشیرهای برهنه نزد ابوبکر آمدند و او را از خانهاش بیرون کشیدند و بر فراز منبرش کردند.(507)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، کاتب مصحف فاطمه الزهرا
را نزد فاطمه علیهاالسلام فرستاد تا او را دلداری دهد. فاطمه علیهاالسلام ماجرای سخن گفتن خود را با فرشته الهی به شوهر خود حضرت علی (علیهالسلام) گفت: علی (علیهالسلام) فرمود: وقتی که آمدن فرشته را احساس کردی به من بگو. فاطمه علیهاالسلام آمدن فرشته را به حضرت عی (علیهالسلام) خبر داد و فاطمه علیهاالسلام آنچه را از فرشته میشنید، به علی (علیهالسلام) خبر میداد و عی (علیهالسلام) آن را مینوشت تا اینکه آن گفتار به صورت مجموعهای به نام مصحف در آمده سپس امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:
اما نه لیس فیه شیی من الحلال و الحرام و لکن فیه علم ما یکون
بدانید که در آن مصحف چیزی از حلال و حرام نیست بلکه در آن علم به حوادث آینده است.(506)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، فعالیتهای کشاورزی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، سیاست بازی نامشروع
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، امانت داری حجرالاسود
حضرت علی (علیهالسلام) رو به او کرده فرمود: کسی نمیتواند سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به ما بیاموزد. عمر گفت: راست گفتی یا اباالحسن (علیهالسلام) به خدا نمیدانستم شمایید.
راوی میگوید این یک واقعه کوچکی بود که در آن سفر رخ داد سپس داخل مکه شدند و طواف خانه نمودند عمر حجرالاسود را دست میزد و میگفت: به خدا قسم میدانم تو سنگی بیش نیستی که نه سودی میرسانی و نه زیانی اگر این نبود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تو را دست زد به تو دست نمیزدم. علی (علیهالسلام) فرمود: خاموش باش. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیجهت به این سنگ دست نزد اگر قرآن خوانده بودی و آنچه از تأویلش را که همه جز تو؛ آن را میدانند میدانستی و هر آینه میفهمیدی که هم زیان میزند و هم سود میرساند و او چشم و لب و زبان گویا و رسا دارد و گواهی میدهد وفاداری کسی را که وفا کرده. عمر گفت: آیه مربوطه را به من نشان بده؟ امام علی (علیهالسلام) فرمود: خداوند فرموده واذا اخذ ربک من بنی آدم من ظهور هم ذریتهم واشهد هم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی... یعنی: هنگامی که خدای تو از پشت آدم فرزندان و ذریه آنها را برگرفت: و آنها را برخود گواه ساخت، فرمود که من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: آری ما به خداوندی تو گواهی میدهیم سپس موقعی که اقرار کردند بنی آدم به اطاعت و به این که او پروردگار و آنها بندگان او هستند از آنها برای حج بیت الله الحرام پیمان گرفت پس صفحه نازکی لطیفتر از آب آفرید و به قلم فرمان داد که بنویس وفاداری خلقم را به خانهام قلم هم وفاداری بنی آدم را در آن صفحه نوشت پس به حجرالاسود گفته شد دهانت را باز کن آن صفحه را در دهانش فرو کرد و به حجر فرمود نگهدار و گواهی بده برای بندگانم وفاداری را، حجر هم مطیعانه فرود آمد. ای عمر مگر نه موقعی که حجر را دست میزنی میگویی امانتم را ادا و به پیمانم وفا کردم تا گواهی به وفاداری من بدهی. عمر گفت به خدا آری. پس علی (علیهالسلام) فرمود ایمان بیاور به آنچه گفتم.
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))