زندگاني امام علي ، فریادرس یتیمان
دو یا سه روز بود که عثمان خلیفه شده بود که زن و مردی دست دختر 14 سالهای را گرفته و به پیش او در مسجد آوردند و گفتند: این دختر یتیم بود و در 7 سالگی پدر و مادرش را از دست داد هیچ چیزی نداشت ما به حکم اسلام و انسانیت او را تحت تکفل خود آوردیم تا امروز در تربیت و نگهداری او نیز همت گماشتم و همچون فرزندمان او را بزرگ کردیم اما او با یک جوان بر خلاف شرع خلاف کرده و دوشیزگی خود را از دست داده است. عثمان دستور داد تا قابلهای بیاید و دختر یتیم را ببیند تا اگر قضیه درست است به حد شرعی مجازاتش کند قابله هم پس از تحقیق تصدیق کرد که دختر با کره نیست. دختر سر بزیر افکنده و مدام گریه میکرد عثمان به او گفت: بگو ببینم مگر از حدود الهی باکی نداشتی که عفاف خود را به هدر دادی و این رسوایی را به بار آوردی. دختر گریه میکرد و جواب داد، خدا میداند من گناهی ندارم. زن آن مرد به عثمان گفت: من شاهد دارم که این دختر بیعفتی کرده و به جای دو شاهد، شش شاهد دارم که این دختر، را با مردی بدکار نیمه عریان دیدهاند و شاهدان را به عثمان معرفی کرد. آنها همه گواهی دادند که آن دختر را با مردی ناشناس در خرابهای دیدهاند دختر هم گریه میکرد و اظهار میداشت که خدا را گواه میگیرم دست مردی به من نخورده عثمان درمانده شده بود نمیتوانست با اطمینان خاطر فتوی دهد. لذا سخت بیچاره شده بود احساس میکرد که به علی (علیهالسلام) سخت محتاج است اما رویش هم نمیشد که دست به دامن علی (علیهالسلام) بشود و از احاطهاش در فن قضاوت کمک بگیرد، بالاخره پیامی با این لحن به علی (علیهالسلام) داد. یا اباالحسن (علیهالسلام) ادرک امة محمد یا علی امت محمد را دریاب علی (علیهالسلام) به مسجد آمد و فرمود: هرگز از التفات و عنایت به مصالح مردم غفلت نمیورزم. بگویید چه پیش آمده است. عثمان جریان را گفت علی (علیهالسلام) شاهدان قضیه را یک به یک جداگانه خواست، شاهد اول آمد و علی (علیهالسلام) دستش را گرفت و به زاویهای از مسجد برد و از او پرسید خوب توضیح بدهید این دختر را در کجا، و چگونه دیدهاید؟ او گفت: در خرابهای در سمت شرقی قبیلهی بنی نضیر. حضرت از قیافه و سن مرد بدکاره نیز سؤال کرد. شاهد دوم را حضرت خواست حضرت به او فرمود این دختر با آن مرد بدکاره کجا دیدی عرض کرد: یا علی (علیهالسلام) در نخلستان آل وائل دیدم... و سؤالات بعد حضرت. حضرت فرمود: شهادت دادن کافی است قضیه روشن است، قنبر برو شمشیرم را بیاور، علی (علیهالسلام) با قیافهای ملتهب و عصبانی پیش آمد و به آن زن انصاری گفت: ای زن مرا میشناسی، عرض کرد بلی یا علی (علیهالسلام). در این هنگام قنبر شمشیر برهنهای جلوی علی (علیهالسلام) گذاشت. علی (علیهالسلام) با آهنگی خشن فرمود: بحق قبر محمد صلی الله علیه و آله و سلم اگر راست نگویی تو و گواهان ترا به همین شمشیر در همین مسجد به سزایتان خواهم رسانید بگویید ببینم چه بلایی به سر این دختر آوردهاید. قبل از آن زن، چهار شاهد جلو آمده عرض کردند: یا اباالحسن (علیهالسلام) ما را ببخش از جان ما بگذر. ما در زندگی این دختر انحرافی ندیدیم. این زن همسایه ماست از ما خواست تا به نفعش شهادت دهیم زن نیز اقرار کرد و عرض کرد: یا علی (علیهالسلام) این دختر در خانهی ما به سر میبرد بزرگ شد و قشنگ شد و من میترسیدم شوهرم از من دست بردارد و با او عروسی کند دستور دادم دست و پایش را با طناب بستند آن وقت خودم با انگشت مهر بکارت او را برداشت و بعد تهمتش زدم که...قضیه تمام شد شوهر آن زن در آن مجلس آن زن نابکار را که مایهی چنین سر و صدایی شده بود، طلاق داد و بعد در همان مجلس دختر یتیم را به عقد خود در آورد. بعد علی (علیهالسلام) دستور داد آن زن جنایت کار به پرداخت کابین بکارت آن دختر محکوم شود و گواهان هم هر یک جریمهای بپردازند. عثمان جلو آمد و به علی (علیهالسلام) گفت: یا علی (علیهالسلام) این فن را در قضاوت از کجا آموختهای. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تبسم کرد و گفت: از دانیال (علیهالسلام)، پیغمبر بنی اسرائیل...(467)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
علی (علیهالسلام) بعد از جنگ نهروان در مسجد کوفه در پاسخ به سؤال یک یهودی از امتحانات الهی که سربلند از آنها بیرون آمده است توضیح میدهد و زندگی مظلومانه خود میفرماید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی علی (علیهالسلام) برای یک یهودی از امتحانات الهی که آن حضرت از آنها سر بلند بیرون آمده است توضیح میداد و در بن این بیان نالههای مظلومیت آن حضرت بیشترین بخش تکان دهنده آن را تشکیل میدهد هم اکنون اصل داستان: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علامه حلی (ره) میگوید: پدرم برای من نقل کرد، روزی به طرف یکی از دروازههای بغداد رفتم وقتی که از آن وارد شدم احساس کردم خیلی تشنهام به بعضی از همراهان گفتم برای من آب بیاورید آنها برای تهیه آب رفتند و من و سایر دوستانم در انتظار آب در آنجا توقف کردیم در این میان دو کودک بازی میکردند و یکی از آنها به دیگری میگفت: اما بر حق علی بن ابیطالب امیر مؤمنان (علیهالسلام) است ولی دیگری میگفت: بلکه رهبر مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شخص دیگری است به ناگه من این حدیث را به زبان آوردم و گفتم: راست گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) که با تو دوستی نمیکند مگر مؤمن و با تو دشمنی نمیکند مگر ولد حیض. ناگاه دیدم زنی که سخن مرا شنیده بود نزدیک آمد و گفت: ای آقای من تو را به خدا آنچه را گفتی، بار دیگر برای من بگو گفتم حدیثی بود که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده نیازی به ذکر مجدد آن نیست او اصرار کرد که باید حدیث را بخوانی من هم حدیث را برای او خواندم آن زن که مادر آن دو کودک بود گفت: ای آقای من سوگند به خدا این خبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم راست است. این دو گودک هر دو فرزند من هستند. آنکه علی (علیهالسلام) را دوست دارد پاک زاده است ولی آنکه با علی (علیهالسلام) دشمنی میکند جهتش این است که من در حال حیض بودم که نطفه او بسته شد.(464) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و نشستن ابوبکر بر مسند خلافت، روزی علی (علیهالسلام) با ابوبکر ملاقات کرد و به عنوان اعتراض به او فرمود: ظلمت و فعلت یعنی: ظلم کردی و بر مسند خلافت نشستی ابوبکر گفت: از کجا معلوم میشود که امروز من ظلم کرده باشم و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شما را شایسته خلافت دانسته نه مرا نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سلمان در مدائن بیمار شد او ساعات آخر عمر خود را میگذراند به همسرش بقیره گفت: منتظر باش که به زودی مرا در بسترم بیروح مییابی. سپس به اطرافیان خود حذیفه، سعد و قاص و اصبغ بن نباته فرمود: خانه را خلوت کنید، ناگاه امام علی (علیهالسلام) وارد خانه شد و پرسید حال سلمان چطور است؟ سپس به بالین سلمان آمد و روپوش را به کناری زد سلمان لبخندی زد. امام (علیهالسلام) به سلمان فرمود: آفرین بر تو ای بنده صالح خدا هنگامی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ملاقات نمودی چگونگی رفتار این قوم، با برادرش را برایش تعریف کن. سلمان از دنیا رفت. امام علی (علیهالسلام) جنازه او را غسل داد و کفن کرد و بر کفن او این دو بیعت شعر را نوشت: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در جریان فتح ایران به دست مسلمانان که در زمان خلیفه دوم انجام شد یکی از غنائمی که به دست مسلمانان افتاد قالی بزرگ زربافت کاخ سفید مدائن بود، این قالی بیش از 350 متر طول داشت که مورخان از آن به عنوان بهارستان کسری یاد کردهاند وقتی که این قالی را به چندین قطعه قابل استفاده در آوردند و قطعات آن را بین مسلمانان تقسیم کردند. امام علی (علیهالسلام) سهمیه خود از آن قالی را بهمراه سایر غنائم برای توسعه کشاورزی و تولید به کار برد. آنگاه قنات ویران شدهای را خرید و بازسازی کرد و سیصد هزار هسته خرما کاشت و آنها را با آب همان قناعت آبیاری کرد و به این ترتیب نخلستان عظیمی را به وجود آورد و غذای هر روز مردم را تأمین نمود. آنگاه یک قسمت از آن نخلستان و قنات را برای مجاهدان در راه و قسمت دیگرش را برای مستمندان وقف کرد تا محصول هر ساله آن دو راه مصرف گردد.(461) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابو سعید خدری میگوید: ما با عمر بن خطاب در اولین حجی که در زمان خلافتش کرد، رفتیم وقتی عمر داخل مسجد الحرام شد به حجر الاسود نزدیک شد و آن را بوسید و به آن دست مالید، آنگاه گفت: من حقاً میدانم که تو سنگی بیش نیستی نه نفعی از تو ساخته و نه ضرری و اگر من نمیدیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو را میبوسد و دست به تو میمالد هر آینه من هیچ گاه تو را نمیبوسیدم و دستهای خود را به تو نمیسودم در این حال علی (علیهالسلام) فرمود: ای عمر! این سنگ هر آینه نفع میدهد و ضرر میرساند. خداوند تعالی میفرماید: و به یاد آور ای پیامبر، آن زمانی که خداوند ذریه بنی آدم را از پشت هایشان بیرون کشید و انان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم. همه آنها گفتند: آری. و چون آنان را بر امر توحید گواه گرفت و آنها اقرار و اعتراف کردند به آنکه خداوند پروردگار آنها است این عهد و پیمان را بر روی پوست نازکی نوشت و به این سنگ (حجرالاسود) خورانید، آگاه باش، ای عمر این سنگ سیاه دو چشم دارد و یک زبان و دو لب و در روز قیامت گواهی به برخوردها و آمدنهای مردم به اینجا را میدهد و این سنگ امین خداوند عز و جل در این مکان است. عمر گفت: ای اباالحسن (علیهالسلام) خداوند مرا در جایی که تو نباشی زنده نگذارد.(460) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سایبانی در مدینه بود که مشرف بر بازار مدینه بود، به رسم و آداب ملی اعراب در بروز مسائل و مشکلات مهم مردم زیر آن سایبان جمع میشدند که به آن سایبان، سقیفه بنی ساعده میگفتند و امور خود را به مشورت میگذاشتند.(458) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نخستین کسی که به گردآوری و ضبط آیات قرآن پرداخت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیهالسلام) بود، لذا حضرت علی (علیهالسلام) سوگند یاد کرد ردا بر دوشش نیفکند مگر آنکه قرآن را جمع آوری نماید و فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من وصیت کرد که پس از دفن او از خانه خارج نشوم مگر زمانی که قرآن را گرد آورده باشم... نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت امیر در حین دفن همسر خود فاطمه الزهرا علیهاالسلام فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابن ابی الحدید در چند جا به مناسباتی نقل میکند که عمر بن خطاب بارها به علی (علیهالسلام) گفته است که یا علی (علیهالسلام) من نسبت به شما در شگفتم، زیرا در مورد هر مشکلی که از شما سؤال میشود، کلمه نمیدانم به زبان خود جاری نمیکنی و بدون تأمل، پاسخ سؤال کننده را میگویی. حضرت علی (علیهالسلام) پنج انگشت دست خود را به عمر نشان داد و فرمود: عمر اینها چند انگشت است عمر فوراً در جواب عرض کرد: پنج انگشت. آنگاه حضرت علی (علیهالسلام) فرمود: آگاه باش تمامی علوم و پاسخ هر مشکلی و سؤالی در نزد من به همین آسانی است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی عمر بزرگان اهل مدینه را دعوت کرد و گفت: بهتر است ما همچو سایر ادیان، مبدأ سال، برای خود تعیین کنیم. مسیحیان مبدأ سال را از تولد حضرت عیسی (علیهالسلام) میدانند، لذا ما مسلمانان نیز مبدأ سال برای خود تعیین کنیم. هر یک از مشاورین وی نظریهای دادند، آنگاه عمر رو به حضرت امیر (علیهالسلام) و عرض کرد: شما هم نظرتان را بفرمائید، زیرا نظریه شما بر همه نظرات برتری دارد. حضرت فرمود: مبدأ سال را از زمان هجرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از مکه به طرف مدینه طیبه معین کنید و آنگاه دلایلی هم بیان فرمود، لذا با راهنمایی دلایل علی (علیهالسلام) هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را، اول سال تاریخ اسلامی قرار داده شد.(455) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در عصر خلافت عمر بن خطاب روزی جمعی از موالی (مانند اسیران ایرانی و افراد غیر عرب) به حضور امام علی (علیهالسلام) آمدند و از سران قوم خود شکایت کردند و گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در تقسیم بیت المال، یا در مسأله ازدواج، میان عرب و غیر عرب، هیچ گونه تبعیضی قائل نبود. سلمان و صهیب در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با زنان عرب ازدواج کردند ولی اکنون اعراب (سران قوم) میان ما و خودشان تفاوت قائلند. امام علی (علیهالسلام) در این باره با سران قوم گفتگو کرد تا برای رفع تبعیض اقدام جدی کنند ولی سفارش آن حضرت اثری نبخشید و آنها فریاد میزدند: چنین چیزی ممکن نیست، چنین چیزی ممکن نیست. امام علی (علیهالسلام) در حالی که از این جریان خشمناک شده بود نزد شکایت کنندگان آمد و به آنها فرمود: متأسفانه سران قوم حاضر نیستند با شما روش مساوات را پیش گیرند و مانند یک مسلمان دارای حقوق، بطور مساوی با شما رفتار نمایند اکنون که چنین است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی علی (علیهالسلام) به عمر فرمود: ای عمر در مقام مدیریت جامعه سه موضوع را در کارهای خود انجام بده که در بر دارنده کلیه مسائل میباشد و تو را از انجام بسیاری از کارها کفایت میکند و هر گاه این سه مطلب را مد نظر نگیری: دیگر اعمال تو نیز سودی نخواهد داشت. عمر پرسید: آن سه عمل که جنبه ریشهای برای یک مدیر دارند کدامند؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، علی از امتحانات الهی می گوید
...ای برادر یهودی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که زنده بود ریاست همه امت خود را به من واگذار نمود و از همه آنانکه حضور داشتند بیعت گرفت که بدستورات من گوش فرا دهند. (با نزدیک شدن مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور فرمود: لشکری در رکاب اسامة بن زید تشکیل شود، با اینکه بیماری و مرگ گریبان آن حضرت را گرفته بود از عرب زادگان و طائفه اوس و خزرج و دیگران که بیم آن میرفت بیعت مرا بشکنند و با من به ستیز برخیزند و یا به خاطر اینکه من پدر و یا فرزند و یا فامیل و یا دوستانشان را کشته بودم به دیده دشمنی به من نگاه میکردند خواست تا در لشکر اسامة باشد لذا کسی نماند مگر اینکه (طبق فرمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم) همه به همراه این لشکر رفتند حتی از مهاجرین و انصار و مسلمانانی که سست عقیده بودند و منافقین همه را بزیر پرچم اسامة کرد تا یک دسته از مردم پاکدل در حضور آن حضرت بمانند...و در خلافت و زمامداری پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی نباشد که با من مخالفت کند. سپس آخرین کلامی که درباره کار امت فرمود: این بود که: دستور داد لشکر اسامة حرکت کند و احدی از افراد لشکر حق بازگشت ندارد و دستور اکید در این باره صادر فرمود، و تا آنجا که ممکن بود نسبت به اجرای این دستور تأکید فرمود ولی همین که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات کرد، من ناگهان دیدم که عدهای از افراد زیر پرچم اسامة پادگان نظامی خود را ترک گفته و از محل خدمت سرباز زده و دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که فرموده بود در رکاب فرمانده خود باشند... زیر پا گذاشتند...و سواره و شتابان به مدینه بازگشتند تا رشته بیعتی را که خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم بگردن آنان بسته بود باز کنند و بازگردند و تا پیمانی را که با خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم بگردن آنان بسته بود باز کنند و بازگردند و تا پیمانی را که با خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم داشتند بشکنند و شکستند و با هو و جنجال...بطور خصوصی پیمانی برای خود بستند بدون اینکه با یک نفر از ما بنی عبدالمطلب مشورتی کنند...من که سرگرم تجهیز جنازه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودم...اینان از این فرصت استفاده نمودند و نقشه خود را عملی نمودند. ای برادر یهودی! در چنین موقعی که من بزیر با مصیبتی به آن سنگینی و فاجعهای به آن عظمت قرار داشتم...این گونه رفتار با من، نمکی بود بر زخم دل من، پاشیده شد ولی من دامن صبر از دست ندادم...سپس علی (علیهالسلام) رو به اصحاب خود که گرداگرد حضرتش را در مسجد کوفه فرا گرفته بودند کرد و فرمود: مگر چنین نبود. عرض کردند چرا یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام). (466)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، غصب خلافت و مظلومیت علی
علی (علیهالسلام) در بین اصحاب خود بعد از جنگ نهروان در مسجد کوفه نشسته بود که در پاسخ به سؤال یک یهودی مطالب زیر را بیان فرمودند:
ای برادر یهودی کسی که پس از پیغمبر برای امر خلافت مسلمین به پا خواست همه روزه وقتی که مرا میدید از من عذر خواهی میکرد و بر خلاف آنچه که حق مرا غصب کرده و بیعت مرا شکسته بود با من رفتار میکرد و از من حلالیت میخواست... من با خود میگفتم خلافت چند روزه او میگذرد و سپس حقی که خداوند برای من ایجاد نموده به آسانی به من باز میگردد... در مطالبه حق خویش نزاعی به راه نیانداختم تا یک وقت یکی به صلای من جواب مثبت دهد و دیگری پاسخ منفی و در نتیجه کار به منازع و گفتگو و مشاجره بیانجامد جمعی از خواص اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را که بخوبی میشناختم و خیر خواه خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن و اسلام بودند پنهان و آشکار بنزد من در رفت و آمد بودند و مرا دعوت میکردند که حق خود را باز پس گیرم و آمادگی خودشان را برای فداکاری در راه ادای بیعتی که از من بگردن آنها بود اعلام میکردند ولی من میگفتم آرام باشید و اندکی صبر کنید. شاید خداوند بدون جنگ و خون ریزی و به آسانی حق از دست رفته مرا به من بازگرداند... چون عمر زمامدار اولی (ابوبکر) به سر رسید و مرگش فرا رسید زمام امور را پس از خود بدست رفیقش (عمر بن خطاب) سپرد این هم مانند گذشته، گرفتاری دیگری برای من شد و دوباره حقی که خداوند برای من قرار داده بود از من گرفته شد، باز اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که بعضی از آنان هم اکنون زندهاند و بعضی مردهاند گرداگرد من جمع شدند و همان را گفتند که در جریان قبلی گفته بودند، من نیز از گفتار پیشین خود تعدی نکردم و آنان را به صبر و آرامش و یقین دعوت کردم چرا که میترسیدم مبادا اجتماع مردم تباه شود آن اجتماعی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با سیاستی عمیق آن را تشکیل داده بود... مسلم یک چنین اجتماعی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با خون دل فراهم آورد من از همه سزاوارتر بودم که نگذارم از هم بپاشد و به راهی نکشانم که روی نجات نبیند و تا پایان عمر گرفتار باشند و من اگر آنروز خود را کاندید خلافت میکردم و مردم را به یاری خویش میخواندم مردم درباره من یکی از دو کار را میکردند یا پیروی از من میکردند، و با مخالفین من میجنگیدند که اگر عده شان کم بود طبعاً کشته میشدند، و یا مردم از یاری من سرباز میزدند که آن وقت به واسطه این سرباز زدن و تقصیر در یاری از ولایت من و خودداری از اطاعت من کافر میشدند.
ای یهودی: دیدم چارهای نیست جز اینکه جامهای غم و اندوه را سرکشم و آههای سرد را در قفس سینه نگهدارم و دامن صبر و شکیب از دست ندهم تا موقعی که خداوند گشایشی عطا فرماید یا هر طور که صالح میداند دادرسی فرماید: سپس علی (علیهالسلام) رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود، همه آنها گفتند: چرا یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام).(465)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، پاک طینتی ارادتمند علی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، اتمام حجت علی با ابوبکر
علی (علیهالسلام): رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر این کار آگاهی دارد و مرا حق و تو را باطل میداند.
ابوبکر: چگونه من با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با اینکه از دنیا رفته ملاقات کنم و از او سؤال کنم و حق و باطل قضیه را بفهمم مگر اینکه در عالم خواب به حضورش برسم و جریان را به من بفرماید.
علی (علیهالسلام): من حاضرم که هم اکنون تو را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ببرم و آن حضرت حقیقت را به تو بگوید.
ابوبکر اعلام آمادگی کرد و همراه علی (علیهالسلام) با هم به مسجد قبا رفتند. علی (علیهالسلام) در آن مسجد به اعجاز الهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به ابوبکر نشان داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود و به ابوبکر رو کرد و فرمود: (اعتزل عن ظلم امیرالمؤمنین از ظلم کردن به امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) دوری کن.) ابوبکر از مسجد بیرون آمد و تصمیم گرفت زمام امور خلافت را به دست علی (علیهالسلام) بسپارد در مسیر راه با عمر ملاقات کرد و جریان دیدار خود را با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد قبا و گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را برای عمر شرح داد، عمر به او تندی گفت: (اسکت اما عرفت قدیما سحر بنی هاشم بن عبدالمطلب خاموش باش ای ابوبکر آیا از قدیم الایام سحر و جادوگری فرزندان هاشم پسر عبدالمطلب را نشناختهای)؟!(463)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، علی در کنار سلمان فارسی
و فدت علی الکریم بغیر زاد - من الحسنات و القلب السلیم
و حمل الزاد اقبح کل شیی - اذا کان الوفود علی الکریم
یعنی: بر شخص کریم و بزرگواری وارد شدم بیآنکه توشه نیک و قلب پاک داشته باشم ولی هنگام ورود به محضر شخص بزرگوار بردن توشه نزد او قبیحترین چیز است.(462)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، تدابیر علی در توسعه کشاورزی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، حجر الاسود گواهی می دهد
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، شروع خانه نشینی
علی ابن ابیطالب (علیهالسلام) و زبیر بن عوام و طلحه بن عبیدالله در خانه فاطمه علیهاالسلام بودند موقعی که علی (علیهالسلام) مشغول غسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و ابوبکر در مسجد راجع به مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخن میگفت به عمر خبر دادند که انصار در سقیفه بنی ساعده مشغول تعیین خلیفه هستند عمر ابوبکر را خبر کرد. آنگاه هر دو با هم به طرف سقیفه رفتند در راه ابوعبیدة بن جراح را که از هم پیمانان آنها بود را دیدند انصار، اوس و خزرج همه در آنجا جمع بودند. رئیس خزرج سعد بن عباده با حال بیماری نشسته بود و همه مشغول گفتگو بودند و هر کسی از خود و قوم خود در برتری چیزی گفت و تأکید کرد خلافت حق مهاجرین است چرا که خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند
بالاخره یکی از آنها پیشنهاد کرد یک نفر خلیفه از انصار و دیگری از مهاجرین باشد که هیچ یک نپذیرفتند، دامنه این گفتگو به مسجد کشید و برخی از صحابه مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و غیره به مخالفت برخواستند و نصب خلافت علی (علیهالسلام) را در 81 روز قبل از آن در واقعه غدیر خم که همه شاهد آن بودند را مطرح و یادآوری کردند. لیکن بیعت در روز دوشنبه 12 ربیع انجام شد و روز سه شنبه ابوبکر در مسجد نشست تا مردم برای بیعت دسته دسته بیایند. عمر نیز با صحبتهای مهیجی فضائل ابوبکر را بر شمرد. علی (علیهالسلام) که در آن وقت سی و سه سال داشت از جمله کسانی بود که برای احقاق حق خود تلاش کرد لیکن پس از تجهیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی (علیهالسلام) را به مسجد بردند. علی (علیهالسلام) در مسجد با ابوبکر و ابوعبیده احتجاج کرد و حاضر به بیعت نگردید و فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز در مسجد آمد و از ولایت حضرت دفاع کرد. سلمان، اباذر و بسیاری از اصحاب برای خلافت آن حضرت تلاش کردند ولی در پایان حضرت برای حفظ دین خدا سکوت را در قبال خلافت ابوبکر اتخاذ کرد.(459)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، گردآورنده قرآن کریم
و حضرت امیر (علیهالسلام) نیز چنین کرد و چون از گردآوری قرآن فارعلی (علیهالسلام) شد گفت: هذا کتاب الله و و قد جمعته من اللوحین البته قرآن کریم قبلاً بطور پراکنده موجود بود. لذا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی (علیهالسلام) فرمود: قرآن در قطعههای حریر و کاغذ و پوست پراکنده است و تو آن را جمع آوری کن لذا علی بن ابیطالب (علیهالسلام) بدین منظور تلاش کرد و قرآن را در پارچه زرد رنگی گردآوری نمود و بر آن مهر زد.(457)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، شعر وداع
لکل اجتماع من خلیلیل فرقة - و کل الذی دون الفراق قلیل
و ان افتقادی واحدا بعد واحد - دلیل علی ان لا یدوم خلیل
یعنی: برای هر جمع دوستانهای بالاخره جدایی است و آنچه جدایناپذیر باشد بس کم و اندک است.
و فقدان یکی (یعنی فاطمه علیهاالسلام) بعد از دیگری (یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) برای من دلیل آنست که هیچ رفاقت و انسی را دوام نیست.(456)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، عالمترین مردم
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، تعیین مبدأ سال هجری قمری
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، تجارت و بازرگانی
فاتجرو بارک الله لکم فانی قد سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: الرزق عشرة اجزاء تسعة اجزاء فی التجاره و واحدة فی غیرها.
یعنی: بروید تجارت کنید خداوند به شما برکت خواهد داد همانا من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: طریق بدست آوردن معاش روزانه دارای ده شاخه است نه شاخه آن از طریق تجارت است و یک شاخه آن از راههای دیگر است.(454)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، کوتاه و گویا
علی (علیهالسلام) فرمود: اقامه الحدود علی القریب و البعید، و الحکم بکتاب الله فی الرضا و السخط، و القسم بالعدال بین الاحمر والاسود.
1- اجرا کردن قانون خدا در مورد نزدیکان و بیگانگان، 2- قضاوت کردن بهکتاب خدا در حال خشنودی و خشم، 3- توزیع اموال عمومی به عدالت یعنی بین همه بدون در نظر گرفتن هیچ رابطه و تبعیض بین سیاه پوست و سرخ پوست.(453)
عمر پس از شنیدن این سخنان گفت: به جان خودم چه کوتاه و رسا سخن گفتی.
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))