زندگاني امام علي ، جناب وصی
اواخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عدهای از اصحاب به خدمت حضرت رسیدند و سلام کردند. حضرت جواب سلام آنها را داد. از بین آنها عمار بن یاسر برخاست و عرض کرد، پدر و مادرم فدای شما باد ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بفرمائید وقتی شما از دنیا رحلت فرمودید، چه کسی شما را غسل میدهد؟ حضرت فرمود: برادر و پسر عمویم علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و ملائکه او را در غسل دادن من کمک میکنند، عمار عرض کرد، یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چه کسی از ما بر شما نماز میگذارد؟ حضرت فرمود: ای عمار خدا ترا بیامرزد، بگو علی (علیهالسلام) نزد من آید. علی (علیهالسلام) آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند: مرا بنشان و پشتی برایم بگذار. حضرت را نشانیدند، آنگاه حضرت فرمود: ای پسر عمو وقتی مرگ من فرا رسید سرم را در دامانت بگذار و مرا به سوی قبله قرار بده چون قبض روح شدم مرا غسل بده و کفن بنما. کفن مرا یا همین دو لباس خودم قرار بده یا پارچه سفیدی مصری، سعی کن آن را ساده انتخاب کنی (گران قیمت نباشد) بعد اول تو بر من نماز بگذار. سپس جبرئیل (علیهالسلام) و میکائیل (علیهالسلام) و اسرافیل (علیهالسلام) و نگهبانان عرش خدا و نگهداران آسمانها و پس از تو اهلبیت من نماز بگذارند. ...آنگاه فرمودند: مرا با گریه و زاری بلند خود آزار ندهید.(221)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
آخرین روزهای عمر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بود عباس بن عبدالمطلب و علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و تعدادی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد آن حضرت نشسته بودند عباس عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آیا مسأله خلافت و رهبری در خاندان ما میماند؟ اگر چنین است ما را با خبر آن بشارت بده، و اگر چنین نیست سفارشات لازم را به ما بفما. رسول اگرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: شما بعد از من به استضعاف کشیده میشوید سپس ساکت شد. اهل بیت برخاستند و در حالیکه همه از حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مأیوس شده و گریه میکردند مجلس را ترک کردند، چون خارج شدند حضرت فرمود: به عباس و علی (علیهالسلام) بگویید نزد من بازگردند آنها آمدند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عباس فرمود: عمو جان آیا وصیت مرا قبول میکنی؟ عباس گفت: ای پسر برادرم، عموی تو پیر شده و دارای عیالات بسیار است. آنگاه حضرت رو به علی (علیهالسلام) کرد و فرمود: ای برادرم آیا وصیتم را عمل میکنی و قرضم را ادا میکنی. علی (علیهالسلام) گفت: آری ای رسول خدا پدر و مادرم فدای شما باد. پس حضرت فرمود: نزدیک من بیا او را به سینه خود چسبانید بین دو چشم او را بوسید و با او معانقه کرد و هر دو تا مدتی میگریستند. سپس انگشتر خود را از دستش بیرون آورد و به او داد. شمشیر و زره و اسب و شتر و پارچهای را که در جنگها به شکم مبارکش میبست طلب کرد و همه را به علی (علیهالسلام) داد و فرمود: اینها را به خانه خود ببر علی برخاست و به منزل خود رفت.(220) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت علی (علیهالسلام) فرمود: مردی در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و اجازه ورود خواست من به او گفتم نمیتوانی نزد آن حضرت (که در حال کسالت بود و در روزهای آخر عمر بسر میبرد) بروی هم خواستهای داری با من بگو گفت: چارهای نیست جز اینکه نزد او بروم. علی (علیهالسلام) از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اجازه گرفت و آن شخص وارد شد بالای سر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشست و سلام کرد: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم جواب سلام او را داد و فرمود: چه خواسته و حاجتی داری؟ گفت: من از طرف خدا رسولی هستم به سوی تو. حضرت فرمودند: چه رسالتی بر عهده تو میباشد. گفت من عزرائیل هستم، خدا مرا به سوی تو فرستاده و سلام به تو رسانده و تو را بین لقاء با خود و بین بازگشت به دنیا مخیر کرده است. حضرت فرمود: صبر کن تا جبرئیل بیاید و با او مشورت کنم. عزرائیل خارج شد و به سوی آسمانها رفت در بین راه با جبرئیل برخورد نمود. جبرئیل پرسید آیا روح محمد صلی الله علیه و آله و سلم را قبض کردی؟ نه ای جبرئیل او از من خواست تا رفتن تو به نزدش صبر کنم ایا نمیبینی که درهای آسمان برای روح محمد صلی الله علیه و آله و سلم باز شده و همه جا آزین بندی شده است، جبرئیل نزد حضرت آمد و سلام کرد حضرت جواب سلام او را داد. جبرئیل گفت ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پروردگارت مشتاق تو میباشد و عزرائیل تا به حال از کسی اجازه نگرفته و بعد از تو هم از هیچ کس اجازه نخواهد گرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: او مرا مخیر بین لقاء پروردگار و بقا در دنیا کرد. جبرئیل گفت: لقاء پروردگار بر این دنیا بهتر است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود من هم آن را بهتر میدانم. تو از نزد من خارج مشو تا ملک الموت بیاید مدتی بعد عزرائیل آمد و سلام کرد، حضرت سلام او را پاسخ داد و گفت عزرائیل چه اراده کردهای گفت: گرفتن جان شما را حضرت فرمود: آنچه به تو امر شد اجرا کن. جبرئیل بنا به خواسته پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزدیک او (در طرف راست) قرار گرفت و میکائیل در سمت چپ نشست و عزرائیل شروع به قبض روح کرد. جبرئیل گفت: ای عزرائیل عجله نکن تا نزد خدا رفته و بازگردم عزرائیل گفت: روح او به جایی رسیده که دیگر قدرت بر تأخیر و نگهداری آن ندارم جبرئیل گفت: سفارش خدا را در مورد آسان گرفتن جان او فراموش نکن. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود: نزدیک من بیا که امر خدا فرا رسیده است پس دهان خود را کنار گوش علی (علیهالسلام) گذاشت و با او سخن گفت تا اینکه روح مبارکش از بدن خارج شد. علی (علیهالسلام) دست خود را زیر چانه مبارکش گذاشت و چشمان شریف آن حضرت را بسته و برخاست و در حالی که گریه میکرد به حاضرین گفت: خدا اجر شما را زیاد کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت در این لحظه بود که صدای گریه و ضجه مردم بلند شد.(219) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد مدینه، نماز ظهر را میخواند، علی (علیهالسلام) نیز در آنجا حاضر بود، فقیری وارد مسجد شده و از مردم خواست که به او کمک کنند، هیچ کس به او چیزی نداد. دل فقیر شکست و عرض کرد: خدایا گواه باش که من در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کمک کردم ولی هیچکس به من کمک نکرد در این هنگام علی (علیهالسلام) که در رکوع نماز خود بود، با انگشت کوچکش اشاره کرد، فقیر جلو آمد، و با اشاره علی (علیهالسلام) انگشتری را از انگشت علی (علیهالسلام) بیرون آورد و رفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از نماز به خدا متوجه شد و عرض کرد: پروردگارا! برادرم موسی از تو تقاضا کرد رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی و اجعل لی و زیر من اهلی، هارون اخی، اشدد به ارزی، و اشرکه فی امری(217) ؛ یعنی: سینه مرا گشاده دار، کار مرا آسان کن و گره از زبانم بگشا، تا سخنان مرا بفهمند و وزیری از خاندانم برای من قرار بده. برادرم هارون را به وسیله او پشتم را محکم گردان، و او را در کار من شریک کن پس از این پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: اللهم اشرح لی صدری و یسرلی امری واجعل لی وزیرا من اهلی علیاً، اشدد به ظهری؛ پروردگارا سینهام را گشاده دار، کار مرا بر من آسان گردان، و وزیری از خاندان برایم قرار بده که علی (علیهالسلام) باشد، بوسیله او پشتم را محکم کن نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خود امین قریش بود لذا همه امانتهای آنها نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی مجبور به هجرت شد علی (علیهالسلام) را جانشین مردم در مدینه کرد تا امانات خود را به صاحبانشنان برگرداند و قرضهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بدهد، سپس دختران و زنانش را به مدینه برساند. پس از اینکه کفار قریش نزدیک سپیده دم به خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ریختند علی (علیهالسلام) در رختخواب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دیدند با حالت آشفته پرسیدند: که محمد صلی الله علیه و آله و سلم کجاست؟ علی (علیهالسلام) گفت: مگر من مأمور و مسئول نگهداری او بودم. آنها علی (علیهالسلام) را با زد و خورد به مسجدالحرام بردند و اندکی بعد رها ساختند.(213) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (علیهالسلام) در روزهای آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم لحظهای آن حضرت را تنه نمیگذاشت در یکی از روزها علی (علیهالسلام) برای انجام کاری از نزد حضرت خارج شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقتی به هوش آمد، دید علی (علیهالسلام) بر بالین او حاضر نیست به یکی از همسرانش که حاضر بود فرمود: برادر و دوست مرا بگویید نزد من آید. عایشه به دنبال ابوبکر فرستاد و او بر بالین حضرت حاضر شد اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همین که او را دید از او روی برگردانید. ابوبکر برخاست و گفت اگر با من کاری میداشتند میفرمودند، این را گفت و رفت. حضرت باز تقاضای خود را تکرار کرد این بار حفصه به دنبال عمر فرستاد و چون او حاضر شد حضرت روی خود را تکرار کرد این بار حفصه به دنبال عمر فرستاد و چون او حاضر شد حضرت روی خود را از او برگردانید او هم عمل و حرف ابوبکر را تکرار کرد و رفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجدداً تقاضای خود را بیان داشت،ام سلمه گفت بخدا قسم او علی (علیهالسلام) را میخواهد، پس او را حاضر نمودند چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی (علیهالسلام) را دید او را به سینه خود چسبانید و صحبتهای مخفیانهای با او کرد که بسیار هم طول کشید بعداً از علی (علیهالسلام) سؤال کردند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه چیزی به شما گفت؟ حضرت فرمود: هزار باب علم به من آموخت که از هر باب دیگر برایم باز شد و وصایایی به من کرد که ان شاء الله به آنها عمل خواهم کرد.(212) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: دو نفر نزد علی (علیهالسلام) رفتند امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برای هر کدام یک پشتی (متکا) آورد تا پشت خود بگذارند یکی از آنها بر آن نشست و به آن تکیه داد ولی دیگری بر ننشست. حضرت به او فرمود: بر آن متکا بنشین و تکیه بده که احترام و اکرام را رد نمیکند مگر الاغ، و در جایی دیگر علی (علیهالسلام) فرمود: وقتی عدی پسر حاتم طایی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم او را به خانه خود برد و تنها تشک و متکایی که آنجا بود برای او انداخت و او را بر آن نشاند.(211) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حماد میگوید: امام صادق (علیهالسلام) از پدرش بر ایمان نقل کرد: که جابربن عبدالله گفت: سه سال قبل از اینکه روح پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ملکوت اعلی پرواز کند از آن حضرت شنیدم که به علی بن ابیطالب (علیهالسلام) میفرمود: سلام خدا بر تو باد! ای پدر دو ریحانه. سفارش میکنم تو را به دو ریحانه من در دنیا، پیمانه عمر من نزدیک است و بزودی از میان شما خواهم رفت، به خداوند سوگند، که بزودی دو تکیه گاه تو در هم فرو ریزند، به خدا سوگند خلافت و جانشینی من بر عهده تو است. چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم جان به جان آفرین تسلیم کرد. علی (علیهالسلام) فرمود: این یکی از آن دو رکنی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرموده بود و چون فاطمه زهرا علیهاالسلام شهیده گردید علی (علیهالسلام) فرمود: این هم تکیه گاه دومی بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بود.(210) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی شخصی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من خانهای در فلان جا خریدهام و نزدیکترن همسایه این منزل کسی است که خیری از او توقع ندارم ولی از اذیت و آزار او در امان نیستم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) و ابوذر و... فرمودند: بروید به مسجد و با صدای بلند در مسجد اعلام کنید، کسی که همسایهاش را آزار دهد ایمان ندارد. علی (علیهالسلام) و ابوذر و.. به مسجد رفته و 3 بار این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با صدای بلند برای مردم تکرار کردند. آنگاه حضرت با دست خود به چهل خانه از هر طرف (جلو، عقب، چپ و راست) اشاره کرد (که تا چهل خانه همسایه محسوب میشوند)(209) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
اصبغ بن نباته از علی (علیهالسلام) روایت نمود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: یا علی (علیهالسلام) ایا میدانی معنی شب قدر چیست؟ عرض کردم نه یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. پیامبر فرمود: خداوند تبارک و تعالی در آن شب، به تقدیر و سرنوشتی که روز قیامت خواهد بود قضا و حکم و اندازهگیری نمود و در آنچه خدای عزوجل فرمان داد ولایت تو بود و نیز ولایت امامان، از نسل تو تا روز قیامت و در روایتی دیگر امام صادق (علیهالسلام) در پرسش مفضل بن عمر فرمود: ... در آن شب (قدر) ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نازل شد. مفضل میگوید عرض کردم: در شب قدری که ما آن را در ماه رمضان امید داریم؟ حضرت فرمود: آری. شبی که در آن شب آسمانها و زمین اندازهگیری شده و ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در آن تقدیر و معین شده است.(208) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی علی (علیهالسلام) چیزی برای خوردن از فاطمه زهرا علیهاالسلام خواست او گفت: سوگند به خدایی که پدرم را به نبوت و ترا به وصیت، گرامی داشت امروز چیزی برای تغذیه تو ندارم و دو روز است که غذایی نداریم. علی (علیهالسلام) فرمود: ای فاطمه علیهاالسلام چرا این مطلب را به من نگفتی تا چیزی برای شما تهیه کنم. فاطمه گفت: یا اباالحسن من از خدایم شرم دارم که تو را وادار به چیزی کنم که انجام آن را نتوانی. علی (علیهالسلام) از خانه خارج شد و یک درهم قرض نمود بر حسب اتفاق به مقداد بن اسود آن یار باوفای خود برخورد نمود که در آن هوای گرم از شدت حرارت رنگش افروخته بود حضرت پرسید ای مقداد چه شده که در این هوای گرم از خانه بیرون آمدی؟ عرض کرد: یا اباالحسن مرا بحال خود واگذار و چیزی مپرس. حضرت فرمود: ای برادر من نمیتوانم ترا رها کنم تا اینکه از حال تو با خبر شوم. مقداد عرض کرد یا اباالحسن بخاطر خدا و خودت مرا رها کن و از وضع و حالم مپرس. علی (علیهالسلام) فرمودی: ای برادر تو نمیتوانی حال خود را از من پنهان کنی. مقداد عرض کرد: حالا که اصرار میکنی به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به نبوت و ترا به وصیت گرامی داشته سوگند چیزی جز تهیدستی مرا از خانه بیرون نیاورده و من در حالی که خانوادهام گرسنه بودند از خانه خارج شدم و چون صدای گریه اهل خانه را شنیدم نتوانستم تحمل کنم این است وضع و حال من؛ از شنیدن این سخنان چشمان علی (علیهالسلام) اشک آلود شد و گریه کرد. آنگاه به مقداد فرمود: به همان کسی که توبه آن قسم یاد کردی من نیز سوگند میخوردم که مرا نیز از خانه بیرون نیاورده مگر همان چیزی که ترا از خانه بیرون آورده است ولی حالا من یک دینار قرض کردهام و آن را به تو میدهم و من ترا بر خود مقدم میدارم. علی (علیهالسلام) دیناری را که قرض کرده بود به مقداد داد و خود روانه مسجد شد آنگاه نماز ظهر و عصر و مغرب را پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواند، چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواست از مسجد خارج شود، علی (علیهالسلام) را که در صف اول نماز بود مشاهده کرد نوک پایی به او زد و راه افتاد آن حضرت برخاسته و خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسانید و سلام کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ سلام را داد و فرمود: یا اباالحسن آیا در خانه غذایی داری که امشب با هم شام بخوریم؟ علی (علیهالسلام) که از ظهر در مسجد مانده بود از شرم سر بزیر افکند و متحیر ماند که در پاسخ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه بگوید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم از طریق وحی از تمام ماجرا آگاه شده بود و میدانست که وضع این خانواده از چه قرار است با وجود این از جانب خداوند مأمور بود که آن شب را برای شام به خانه علی (علیهالسلام) برود و چون سکوت علی (علیهالسلام) را دید فرمود: یا اباالحسن یا بگو نه، تا من برگردم و یا بگو آری، تا با هم به خانه برویم. عرض کرد تشریف بیاورید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست علی (علیهالسلام) را گرفت و به سوی خانه براه افتاد و وارد خانه شدند فاطمه علیهاالسلام نمازش را خواند و در مصلای خود نشسته بود و در پشت سرش قدحی پر از غذای گرم بود که بخار از آن بلند میشد چون صدای پدر را شنید از مصلی خود خارج شد و به آن حضرت سلام کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فاطمه علیهاالسلام را از همه بیشتر دوست داشت پاسخ سلامش را داد و دستش را بسر او کشید و فرمود: دخترم غذایی برای شام ما آماده کن. زهرا علیهاالسلام رفت و قدح را آورد. علی (علیهالسلام) وقتی غذا را دید با تعجب پرسید یا فاطمه علیهاالسلام این غذا از کجاست؟ ما در خانه غذایی نداشتیم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این موقع دست مبارکش را روی شانه علی (علیهالسلام) گذاشت و فرمود: یا علی (علیهالسلام) این مائده آسمانی است که به فاطمه علیهاالسلام نازل شده و بجای آن دیناری است که تو در راه خدا دادی...(207) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
جنگ بدر که در روز یکشنبه 12 ماه رمضان از سال دوم هجرت و به همراه 313 نفر از مسلمانان (82 مهاجر و 231 انصار) مرحله تدارکاتی آن شروع شد، سرانجام در روز هفدهم ماه رمضان دو سپاه در کنار چاههای بدر رو در روی هم قرار گرفتند. ابتدا جنگ از سوی دشمن شروع شد، در مرحله تن به تن سه نفر از قهرمانان شرک به نامهای عتبه، شیبه، ولید به توسط حضرت علی (علیهالسلام) و حمزه و عبیده به هلاکت رسیدند علی (علیهالسلام) میفرماید: هنگامی که (تنور) جنگ برافروخته میشد ما به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پناه میبردیم و هیچ کس از ما به دشمن نزدیکتر از او نبود بیشتر کشته شدگان این چنگ به دست علی (علیهالسلام) بود (بنا به نقل مورخان) لذا از جمع کشتههای مشرکین که 70 نفر بودند مرحوم مفید، رقم کشتههای دشمن را که به دست علی (علیهالسلام) کشته شدهاند را 36 نفر ذکر کرده است(205) از همین جهت بود که کفار قریش حضرتش را مرگ سرخ نامیدند.(206) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از طریق وحی از توطئه دارالندوه(200) مشرکین مطلع شده بود پس از خروج از مکه در غار ثور 3 روز توقف داشت در این مدت 3 روز علی (علیهالسلام) علاوه بر تأمین نیازهای غذایی آن حضرت اخبار مکه را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گزارش میداد(201) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شب چهارم توقف در غار پس از سفارشهای لازم به علی (علیهالسلام) از بیراهه رهسپار یثرب شد (202) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از 9 روز حرکت روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول به قبل رسید(203). امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پس از هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به یثرب سه روز در مکه ماند و سفارشهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به انجام رسانید، سپس به همراه مادرش فاطمه بنت اسد و حضرت فاطمه علیهاالسلام و فاطمه دختر زبیر و گروهی دیگر، با پای پیاده فاصله حدود چهارصد و هفتاد کیلومتری مکه مدینه را طی کرد و روز پنجشنبه نیمه ماه ربیع الاول در قبا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ملحق شد. (204) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آب خواست در آن وقت علی (علیهالسلام) و فاطمه علیهاالسلام و حسن و حسین (علیهالسلام) در محضرش بودند وقتی که آب آوردند، پیامبر ظرف آب را نخست به حسن (علیهالسلام) و بعد به حسین (علیهالسلام) و سپس به فاطمه علیهاالسلام داد. هر کدام از آنها که آب میآشامیدند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنها میفرمود: هنیئا مریئالک... یعنی گوارا باد و نوش جانت باد ای... ولی وقتی که ظرف آب را به علی (علیهالسلام) داد و او از آن آب نوشید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: هنیئاً مریئالک یا ولی و حجتی علی خلقی گوارا و نوش جانت باد ای ولی و حجت من بر مخلوفات آنگاه سجده خدا را بجا آورد. فاطمه علیهاالسلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید، یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم راز سجده شما چه بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هنگامی که هر کدام از شما آب نوشیدید و من گفتم گوارا باد و نوش جانت باد با گوشم شنیدم که فرشتگان و جبرئیل نیز با من هم صدا شده و همین سخن را گفتند ولی هنگامی که علی (علیهالسلام) آب آشامید و گفتم هنیئاً مریئالک، صدای ذات پاک خدا را شنیدم که همین سخن را فرمود: از این رو خدا را به عنوان شکر در برابر نعمتهایش سجده کردم.(199) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
و روز بیست و پنجم از ماه ذی الحجه خداوند بواسطه نزول سوره هل اتی از صدقه اهل بیت (علیهالسلام) قدردانی فرمود، و هدیهشان را در راه خدا پذیرفت و وصف و مدح و ثنای آنها را در کتابش فرو فرستاد. شرح این ماجرا چنین است که حسنین (علیهالسلام) بیمار شدند و جد ایشان و عموم مردم به عیادتشان آمدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت علی (علیهالسلام) پرسید: ای ابوالحسن چرا برای فرزندانت نذری نمیکنی، علی (علیهالسلام) جواب داد: نذر میکنم که اگر فرزندانم از این بیماری شفا یافتند به عنوان شکرگزاری از خداوند عز و جل سه روز را روزه بگیرم. فاطمه علیهاالسلام و فضه خدمتکار آنها نیز همین نذر را کردند امام حسن و امام حسین (علیهالسلام) وقتی شفا یافتند که هیچ چیز در خانه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم نبود علی (علیهالسلام) کسی را پیش شمعون خیبری فرستاد تا از او سه پیمانه جو قرض کند و در بعضی روایتها چنین آمده است که: علی (علیهالسلام) کسی را پیش همسایه یهودیاش که پشم ریس بود و او را شمعون صدا میکردند فرستاد، تا از او بپرسد آیا پشمی دارد که بدهند فاطمه علیهاالسلام دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم آنرا بریسد و در مقابل سه پیمانه جو مزد بگیرد یا نه؟ آن یهودی پذیرفت، و پشم و جو را پیش فاطمه علیهاالسلام آورد. گفتهاند: فاطمه علیهاالسلام از جا برخاست و جو را آسیا کرد و پنج گرده نان بای هر یک از اهل خانه تهیه کرد. علی (علیهالسلام) هم نماز مغرب را با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برگزار کرد و به منزل آمد، وقتی که غذا را پیش روی آن حضرت گذاشتند درماندهای بر آستانه در ظاهر شد و اظهار داشت: سلام بر شما اهلبیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم درماندهای از درماندگان مسلمانم غذایی به من بدهید تا خدا از غذاهای بهشتی نصیبتان کند. علی (علیهالسلام) این صدا را شنید فرمان داد گردههای نان را به او بدهند آنگاه شب و روز را صبر کردند و جز آب چیزی نخوردند وقتی روز دوم، شد فاطمه علیهاالسلام، برخاست و جو را آسیاب کرد و نان پخت، علی (علیهالسلام) با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز مغرب را گزارد و به منزل بازگشت مجدداً وقتی غذا را پیش روی حضرتش گذاشتند یتیمی بر آستانه در ظاهر شد، و گفت: سلام بر شما اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم یتیمی هستم از مهاجر زادهها که پدرم در روز عقبه به شهادت رسیده است غذایی به من بدهید تا خدا از غذاهای بهشتی نصیب شما بکند، همانند شب قبل همگی غذا را به آن یتیم دادند روز سوم نیز فاطمه زهرا علیهاالسلام پیمانه سوم جو را آسیاب کرد، و نان را آماده کرد شب هنگام موقعه افطار ناگهان اسیری بر آستانه در ایستاد و گفت: سلام بر شما اهلبیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم آیا ما را اسیر میکنید و آن وقت غذایی بما نمیدهید؟ علی (علیهالسلام) فرمان داد، غذای آن شب را هم به او بدهند لذا آنها سه شبانه روز جز آب هیچ نخوردند، روز چهارم که شد نذرشان پایان یافت، علی (علیهالسلام) دست حسن (علیهالسلام) را در دست راستش و دست حسین (علیهالسلام) را در دست چپش گرفت و پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را چنین دید رو به حضرت علی (علیهالسلام) کرد و پرسید، ای ابوالحسن چرا شما را در این وضعیت سخت میبینم؟ بیایید به اطاق فاطمه علیهاالسلام برویم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، هم صحبت علی تا لقای حق
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، نزول آیه ولایت علی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، امین پیامبر
هنوز سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به پایان نرسیده بود که جبرئیل نازل شد، و این آیه (مائده / 55) را نازل کرد: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنو الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون؛ سرپرست و رهبر شما، تنها خداست و پیامبر او، و آنها که ایمان آوردهاند و نماز بپا میدارند و در حال رکوع(علیهالسلام) زکات میپردازند.
بدین ترتیب ولایت و رهبری (علیهالسلام) (علیهالسلام) پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از سوی خدا اعلام گردید.(218)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، هزار باب علم
علی (علیهالسلام) پس از انجام سفارشات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به همراهی فاطمه (مادر خود) و فاطمه (دختر پیامبر) و فاطمه (دختر زبیر) و دیگران به سوی مدینه به راه افتاد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم 5 روز در محله قبا توقف کرد و فرمود: تا برادرم علی (علیهالسلام) به من ملحق نشود وارد مدینه نمیشوم... در بین راه هشت تن از کفار مکه راه را بر علی (علیهالسلام) بستند آنگاه جناج غلام حرب بن امیه راه را بر حضرت علی (علیهالسلام) بست. حضرت به ایمن (پسرام ایمن) و ابو واقد دستور داد شترهای زنان را بخوابانند، آنگاه حضرت علی (علیهالسلام) با جناح جنگید و او را دو نیم کرد، لذا مابقی کفار از ترس راه را بر حضرت باز کردند(214)... حضرت علی (علیهالسلام) در آن، شب برای حفظ جان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با خطر مواجه بود چنانچه خود آن حضرت میفرماید:
وقیت بنفسی خیر من وطی الحصی - و من طاف بالبیت العتیق و بالحجر(215)
یعنی: با جان خدم بهترین کسی را که پا بر زمین نهاده و به کعبه و حجر اسماعیل طواف نموده نگهداری نمودم.
و در منزلت و شأن علی (علیهالسلام) نیز خدای تعالی با فرستادن آیه شریفه و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله(216)
از جانفشانی مخلصانه علی (علیهالسلام) قدردانی کرد.
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، احترام را رد نکنید
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، سفارش پیامبر به علی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، رفتار با همسایه
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، شب قدر
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، فرشته ایثار و کرم
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، لقب مرگ سرخ برای علی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، ورود به قبا
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، مقام امام علی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، شأن نزول سوره هل اتی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، قضاوتی بین فرزندان
وارد اتاق او شدند دیدند، حضرت فاطمه علیهاالسلام در محراب نماز خود ایستاده و از شدت گرسنگی چشمهایش گود افتاده، وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه زهرا علیهاالسلام را این گونه دید فرمود: پناه بر خدا. اهل بیت محمد دارند از گرسنگی میمیرند که ناگه جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم آنچه را که خداوند نسبت به اهلبیت تو گوارا داشته است بگیر. حضرت فرمود: جبرئیل چه چیزی را بگیرم؟ جبرئیل او را به خواندن وا داشت هل اتی علی الانسان حین من الدهر؛ تا آنجا که لا نرید منکم جزاء و لا شکوراً تا آخر سوره، و ثعلبی روایت کرده است که در این روز غذایی از آسمان برایشان فرود آمد که تا هفت روز از آن غذا میخوردند.(198)
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))