مصایب امام علی ، علی کنار بستر زهرا
امیرمؤمنان با شتاب به خانه آمد وقتی وارد اطاق شد، ناگهان دید که حضرت زهرا(س) روی بستر افتاده است و به طرف راست و چپ میپیچید... امام، سر حضرت زهرا(س) را به دامن گرفت و صدا زد: ای زهراء!، پاسخی از او نشنید صدا زد: ای دختر رسول خدا(ص)! پاسخی از او نشنید صدا زد: ای دختر کسی که با گوشههای عبایش، زکات را به تهیدستان میرساند، صدایی از او نشنید، صدا زد: ای دختر کسی که فرشتگان گروه گروه در آسمان با او نماز خواندند، پاسخی از او نشنید، صدا زد: ای فاطمه(س)! با من سخن بگو، من پسر عموی تو علی بن ابی طالب هستم.
در این هنگام حضرت زهرا(س) چشمهایش را گشود، همین که به چهره علی (ع) نگاه کرد گریه او را گرفت، علی (ع) نیز گریه کرد.
امام علی (ع) فرمود: چرا تو این چنین مینگرم، چه حادثهای رخ داده است؟! من پسر عموی تو علی هستم.
زهرا(س) فرمود: ای پسر عمو، من مرگ را - که همه ناگزیرند به آن تن در دهند - در خود مییابم، و میدانم که تو بعد از من ازدواج خواهی کرد، وقتی با زنی ازدواج کردی، روز و شب را تقسیم کن یک روز و شب را برای او قرار بده و یک روز و شب را برای فرزندانم، و در برابر فرزندانم، حسن و حسین (ع) بلند سخن نگو، آنها دو یتیم و دو غریب دل شکستهاند، چند روزی بیشتر نیست که جد خود، رسول خدا(ص) را از دست دادهاند و امروز هم مادرشان را از دست میدهند وای بر امتی که آنها را بکشند و با آنها دشمنی نمایند...(251)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
چند روزی از وفات جانسوز خاتم الأنبیاء محمد مصطفی (ص) نگذشته بود (چنان که میدانید ابوبکر با دسیسههای عمر) با زور و ظلم و تعدی جلافت بر تخت خلافت نشست و خود را خلیفه پیامبر خواند و مردمان ناآگاه هم از او متابعت کرده و بیعت نمودند و او تصمیم گرفت فدک را که هبه و یا ارث پیغمبر (ص) بر فاطمه (س) بود به تصرف خود در آورده و با غصب کردن آن محل معین، اقتصاد خانه ولایت را به هم زده و خلافت (شوم) خود را تثبیت کند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابان از سلیم بن قیس چنین نقل میکند: امیرالمؤمنین (ع) بر فراز منبر قرار گرفت و حمد و ثنای الهی به جا آورد و فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حفص اعور گوید: از امام صادق (ع) درباره خضاب (رنگ کردن) موی سر و صورت سئوال شد، فرمود: خضاب سنت است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
محمود بن لبید میگوید: به حضرت زهرا (س) عرض کردم: ای بانوی من! چه شد که علی (ع) نسبت به حق خود سکوت کرد و اقدامی ننمود؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابوبکر به دنبال علی (ع) فرستاد که بیا و بیعت کن. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت زهرا(س) در جزء وصیتهای خود گفت: یا علی برایم قرآن بخوان، قرآنی که علی (ع) بخواند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (ع) بعد از شنیدن خبر جانسوز مرگ فاطمه(س) به سرعت وارد منزل شد، دید فاطمه (س) در بستر خود خوابیده و یک قطیفه مصری روی خود کشیده است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام زین العابدین (ع) گفت که: خبر داد مرا امّ ایمن که حضرت رسالت (ص) به دیدن حضرت فاطمه زهرا (س) آمد، پس فاطمه برای آن حضرت حریره ساخت و نزد رسول خدا حاضر کرد، حضرت امیرالمؤمنین (ع) طبق خرمایی آورد، ام ایمن گفت: من کاسه آوردم که در آن شیر و مسکه بود، پس حضرت رسول (ص) و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (ع) از آن حریره تناول نمودند و از آن شیر آشامیدند و از آن خرما و مسکه میل فرمودند، پس حضرت علی (ع) ابریق و طشتی آورد و آب بر دست حضرت رسالت (ص) ریخت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت علی (ع) در آن ماه رمضان که شب نوزده آن ضربت خورد، شبی در نزد فرزندش حسن (ع) بود، و شبی در نزد فرزندش حسین (ع) بود، و شبی در نزد دامادش عبدالله بن جعفر افطار میکرد، و بیش از سه لقمه غذا تناول نمیکرد، یکی از فرزندانش پرسید: چرا غذا کم میخوری؟ در پاسخ فرمود: یا بنی یأتی امر الله و انا خمیص، انما هی لیلة او لیلتان نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (ع) نخواست شمشیر بردارد و حق خویش را به زور تصاحب کند، کسانی که در تاریخ زندگی آن حضرت پژوهش کردهاند، در مییابند که امام به دو دلیل دست به شمشیر نبرد: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابوحمزه ثمالی از عمرو بن حمزه نقل میکند: هنگامی که علی (ع) در مسجد کوفه ضربت خورد بر او وارد شدم و گفتم: نترس، این فقط یک خراش است! فرمود: قسم به جانم از شما جدا میشوم. و تا هفتاد سال بلا میآید. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شیخ مفید و دیگران روایت کردهاند که: چون ابن ملجم ملعون را به حبس بردند امکلثوم گفت: ای دشمن خدا امیرالمؤمنین (ع) را کشتی، آن ملعون گفت: امیرالمؤمنین را نکشتهام پدر تو را کشتهام، امکلثوم گفت: امید دارم که او از این ضربت شفا یابد و حق تعالی تو را در دنیا و آخرت به عذاب خود معذب گرداند، آن ملعون گفت که: آن شمشیر را به هزار درهم خریدهام و هزار درهم دیگر دادهام که آن را به زهر آب دادهاند، ضربتی بر او زدهام که اگر میان اهل زمین آن ضربت را قسمت کنند هر آینه همه را هلاک کند.(462) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام پس از رحلت رسول اکرم (ص)، هنگامی که عباس ابن عبدالمطلب و ابوسفیان برای بیعت نزد ایشان آمدند چنین فرمودند:(72) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابن سکیت متهم بود که شیعه است اما چون بسیار فاضل و برجسته بود، متوکل او را به بعنوان معلم فرزندانش انتخاب کرد. یک روز بچههای متوکل به حضورش آمدند و ابن سکیت هم حاضر بود و ظاهراً در آن روز امتحانی از آنها به عمل آورده بود و به خوبی از عهده امتحان برآمده بودند، متوکل ضمن اظهار رضایت از ابن سکیت و شاید (به خاطر) سابقه ذهنی که از او داشت که شنیده بود تمایل به تشیع داد، از ابن سکیت پرسید: این دو تا (دو فرزندش) پیش تو محبوب ترند یا حسن و حسین فرزندان علی؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 مصایب امام علی ، علی شاهد غصب فدک
دستور داد ضوابط (زحمتکشان) آن ملک را اخراج نمایند و اگر نرفتند آنها را کتک بزنند. این مطلب به سمع مبارک صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س) رسید، آن بانوی مکرمه با حالت عصبانیت پیش ابوبکر آمده و با حجت و دلیل با او سخن گفته و بر کار او اعتراض نمود.
در این جا مکالمات حضرت زهرا (س) با ابوبکر، در آن مجلس اختصاراً نقل میشود: مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب بیت الأحزان مینویسد:
هنگامی که فاطمه زهرا(س) از دستور ابوبکر اطلاع یافت که (ضوابط) او را از فدک خارج کردهاند، نزد ابوبکر رفت و فرمود: چرا مرا از ارث خود که رسول خدا (ص) برایم به جا گذاشته است باز میداری؟ و وکیل و نماینده مرا از آن جا (فدک) خارج نمودهای؟ با این که پدر بزرگوارم آن ملک را به فرمان خدا برای من قرار داده.
ابوبکر گفت: برای گفتههای خودت شاهد بیاور که رسول خدا (ص) آن جا را ملک خاص تو قرار داده است؟
حضرت فاطمه زهرا (س) رفت و ام ایمن را به عنوان شاهد نزد ابوبکر آورد. ام ایمن رو به ابوبکر کرد و گفت: ای قحافه! گواهی نمیدهم، مگر این که در مورد اعتبار خودم از زبان رسول خدا (ص) استدلال کنم. تو را به خدا قسم، آیا پیامبر (ص) درباره من گفته است: ان ایمن امرأة من اهل الجنة؟؛ که هر آینه ام ایمن بانویی است از اهل بهشت؟
ابوبکر گفت: آری میدانم که پیامبر (ص) درباره تو چنین گفته است.
ام ایمن گفت: شهادت و گواهی میدهم بر این که وقتی آیه و آت ذاالقربی حقه ای پیامبر، حق نزدیکان خود را بپرداز بر رسول خدا (ص) نازل شد، پیامبر خدا به امر و فرمان خدا فدک را به فاطمه (س) واگذار نمود و آن جا را ملک خاص فاطمه (س) کرد و همچنین امیرالمؤمنین (ع) بر همین مطلب گواهی داد و برای ابوبکر ثابت شد که فدک ملک شخصی فاطمه زهرا(س) است و بر همین اساس نامهای (قبالهای) در مورد رد فدک به فاطمه زهرا (س) نوشت و به آن بانوی مکرمه و مجلله داد.(235)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علی ریشه کن کننده فتنهها
ای مردم، من آن کسی هستم که چشم فتنه را از جا کندم و کسی جز من جرئت آن را نداشت. به خدا قسم اگر من در میان شما نبودم با اهل جمل و اهل نهروان مقابله نمیشد.به خدا قسم اگر نبود ترس از این که فقط سخن بگویید و عمل را رها کنید به شما خبر میدادم از آنچه خداوند بر لسان پیامبرش مقدر کرده برای آنان که با بصیرت در گمراهی آنان و با معرفت به هدایتی که ما بر آن هستیم با ایشان بجنگد.
سپس فرمود: درباره هر چه میخواهید از من بپرسید قبل از آن که مرا نیابید. به خدا قسم من به راههای آسمان از راههای زمین آگاه ترم. من یعسوب مؤمنان و اولین نفر ار سابقین و امام متقیان و خاتم جانشینان و وراث پیامبران و خلیفه رب العالمین هستم. من جزا دهنده مردم در روز قیامت و قسمت کننده از طرف خداوند بین اهل بهشت و آتش هستم .منم صدیق اکبر و فاروقی که حق را از باطل جدا میکنم. منم که نزد من علم منایا و بلایا و فصل خطاب است. هیچ آیهای نازل نشده مگر آن که نمیدانم درباره چه نازل شده و در کجا نازل شده و بر چه کسی نازل شده است.
ای مردم، انتظار میرود که مرا از دست بدهید، و من از شما جدا خواهم شد. من یا میمیرم و یا کشته میشوم، شقیترین این امت زمان زیادی منتظر نمیماند تا این که این را از بالای آن خضاب کند - یعنی محاسنم را از خون سرم خضاب کند.
قسم به آن که دانه را شکافت و مردم را آفرید، از من درباره هیچ فرقهای که سیصد نفر یا بیشتر، بین شما و قیام روز قیامت باشند سئوال نمیکنید، مگر آن که درباره پیشوا و رهبر و سرپرست آنها به شما خبر میدهم. همچنین از خرابی بناها که چه موقع میشود و چه موقع پس از خرابی دوباره تا روز قیامت آباد خواهد شد.
مردی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین (ع)، از بلایا به ما خبر بده.
فرمود: هر گاه سؤال کنندهای میپرسد باید فکر کند و کسی که چیزی از او میپرسند باید مکث کند. پشت سر شما امور مضطرب و مرددی و بلایی وحشتآور و عاجز کننده خواهد بود.
قسم به آن که دانه را شکافت و انسان را خلق کرد، اگر مرا از دست بدهد و امور سخت و بلاهای محسوس بر شما نازل شود، بسیاری از سؤال کنندگان سر به زیر میاندازند و بسیاری از سؤال شدهگان مشغول میشوند.
این هنگامی خواهد بود که جنگ شما ظاهر شود و از دندانهای تیز بیرون آید و بر پایش بایستد و دنیا بر شما بلا شود تا وقتی که خداوند برای یادگار نیکان فتح و پیروزی پیش آورد.
مردی برخاست و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین (ع)، درباره فتنهها به ما خبر بده.
حضرت فرمود: فتنهها هر گاه رو کنند به شبهه میاندازند و هر گاه پشت کنند پرده از شبهات برمیدارند. فتنهها موجی همچون موج دریا دارند و طوفانی همچون طوفان باد، به شهری برخورد میکنند و شهر دیگری را از یاد میبرند.
بنگرید به اقوامی که در جنگ بدر پرچمداران بودند. ایشان را یاری کنید تا یاری شوید و اجر داده شوید و معذور باشید.(205)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علی خضاب نمیکرد
گفتم: چرا امیرالمؤمنین خضاب نمیکرد؟
فرمود: برای اینکه پیامبر (ص) به او فرموده بود، به همین زودی، موی صورتت از خون فرق سرت (به شمشیر ابن ملجم مرادی) خضاب میشود.
حنال گوید: من و پدرم و جدم و عمویم در مدینه به حمامی وارد شدیم، و مرد دیگری نیز در حمام بود. آن مرد از جدم پرسید: ای پیر مرد! چرا خضاب نمیکنی؟ عرض کرد: کسی را دیدم از من و تو بهتر بود و خضاب نمیکرد.
آن مرد ناراحت شد و فرمود: آن چه کسی بود که از من بهتر بود؟
جدم گفت: او علی بن ابی طالب (ع) بود، من او را درک کردم خضاب نمیکرد.
آن مرد را پایین افکند و بعد فرمود: راست میگویی ای پیرمرد! اگر خضاب کنی همانا رسول خدا خضاب میکرد و او بالاتر از علی بن ابی طالب است، و اگر ترک خضاب کنی اقتدا به علی (ع) نمودهای.
حنال گوید: چون از حمام بیرون آمدیم، پرسیدیم: این مرد چه کسی بود؟ گفتند: او زین العابدین، امام چهارم با فرزندش، امام باقر (ع) بود.(313)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علی به سان کعبه
فرمود: ای ابوعمر، همانا رسول خدا (ص) فرمود: امام (علی) چون کعبه است، به سوی او میروند و او به سوی کسی نمیرود.(167)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علی به اجبار و اکراه بیعت کرد نه اختیار
علی (ع) گفت: از خانه بیرون نمیآیم تا قرآن را جمع آوری کنم. بار دیگر به دنبالش فرستاد، علی (ع) گفت: بیرون نمیآیم تا از جمع قرآن فارغ شوم.
ابوبکر بار سوم پسر عمویش، قنفذ را به دنبال علی (ع) فرستاد. فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) به پا خاست تا بین او و علی (ع) حایل شود. قنفذ او را زد و بدون علی (ع) بازگشت. ترسید که مبادا علی (ع) مردم را جمع کند. سپس دستور داد هیزم آوردند و در اطراف خانه علی (ع) قرار دادند. سپس عمر آتش آورد و خواست خانه را به روی علی (ع)، و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسین (ع) آتش بزند.
علی (ع) که این کار را دید، از خانه بیرون آمد و به اجبار و اکراه بیعت کرد نه از روی اختیار.(132)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علی بر زهرا قرآن میخواند
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن - به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
سوره یس میخواند سوره تمام میشود، زهرا(س) هم رو به رفتن است، پرسید: در چه حالی؟ گفت: اجد الموت الّذی الابد منه مرگی که چارهای از آن نیست را میبینم. یا علی، ملک الموت با همان اوصافی که پدرم گفته، میبینم که برای قبض روح من آمده است، پدرم، جعفر آمدهاند به استقبال من.(256)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علی بر پیکر زهرا
علی (ع) او را صدا زد، جوابی نشنید. به طرف راست و چپ فاطمه رفت، صدیقه را صدا کرد، امام جواب نشنید عبای خود را کنار گذاشت، عمامه را برداشت، دامن قبا را بالا زد و سر زهرا(س) را در دامن خود نهاد و صدا نمود: یا زهرا(س)!... اما فاطمه سخنی نگفت. امیرالمؤمنین گفت: ای دختر محمد! جوابی نشنید... گفت: یا فاطمة! کلّمینی؛ ای دختر پیغمبر! با من صحبت کن، من علی پسر عموی تو هستم.
حضرت میفرماید: فاطمه (س) چشمش را باز کرد، (یعنی قبل از مرگ کامل که بنابر علم امروز مدتی طول میکشید، به در خواست مقام ولایت و قدرت لایزال الهی، فاطمه حیات مجدد یافت) و به صورت علی (ع) نگریست و به گریه افتاد.
سپس سخنانی با یکدیگر در میان گذاشتند و بعد از مدتی کوتاه، فاطمه زهرا(س) از دنیا رفت.(249)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علی از واقعه کربلا میگوید
چون حضرت دستهای خود را شست دست تر بر روی مبارکش کشید پس نظر کرد به سوی علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) نظری که آثار سرور و شادی در روی مبارکش مشاهده کردیم، آنگاه مدتی به سوی آسمان نظر کرد، پس روی مبارک خود را به جانب قبله گردانید و دستهای خود را به سوی آسمان گشود، بسیار دعا کرد پس به سجده رفت و در سجده برداشت و ساعتی سر در زیر افکند و مانند باران تند آب از دیده مبارکش میریخت. چون اهل بیت رسالت این حالت را در او مشاهده کردند، همه اندوهناک شدند، من نیز از حزن ایشان محزون گردیدم و جرأت نمیکردم که از سبب این گریه از آن حضرت سؤال کنم.
چون این حالت بسیار به طول انجامید، علی و فاطمه (ع) گفتند: سبب گریه تو چیست یا رسول اللّه خدا هرگز دیدههای تو را گریان نگرداند، به درستی که این حالت که در تو مشاهده کردیم دلهای ما را مجروح کرد. پس حضرت رسول (ص) رو به حضرت امیرالمؤمنین (ع) آورد گفت: ای برادر و حبیب من! چون شما را نزد خود مجتمع دیدم، از مشاهده شما مرا سروری حاصل شد که هرگز چنین شادی در خود نیافته بودم، و من در شما نظر میکردم و خدا را شکر میکردم که چنین نعمتهابه من کرامت کرده که ناگاه جبرییل (ع) بر من نازل شد گفت: یا محمد به درستی که خدای تعالی مطلع شد بر آنچه در نفس تو حادث گردید، و دانست شادی که تو را عارض شد به دیدن برادر و دختر و دو فرزند زاده خود، پس تمام کرد برای تو نعمت و گوارا گردانید برای تو این عطیّه را با آنکه گردانید ایشان را و فرزندان ایشان را و شیعیان ایشان را با تو در بهشت، و جدایی نخواهد افکند میان تو و ایشان، چنانچه به تو عطا میکند در آن روز خوبی به ایشان عطا خواهد کرد، چنانچه به تو بخشش مینماید به ایشان خواهد بخشید، تا آنکه تو خشنود گردی، و زیاده از مرتبه خوشنودی تو به ایشان کرامت خواهد کرد با بلیّه بسیاری که به ایشان خواهد رسید در دنیا، و مکروه بسیاری که ایشان را در خواهد یافت بر دستهای گروهی از منافقان که ملت تو را بر خود بندند و دعوی کنند که از امت تواند، و حال آنکه بریاند از خدا و ایشان را به شمشیر آبدار و انواع زجرها و ستمها بکشند، و هر یک را در ناحیهای از زمین به قتل رسانند، و قبرهای ایشان از یکدیگر دور باشد، و حق تعالی این حالت را از برای ایشان پسندیده است و ایشان را اهل این سعادت گردانیده است، پس حمد کن خدا را بر آنچه از برای شما پسندیده و راضی شو به قضای الهی، پس خدا را حمد کردم و راضی شدم به قضای او بر آنچه برای شما اختیار نموده است.
پس جبرئیل گفت: یا محمد به درستی که برادر تو علی مقهور و مظلوم خواهد شد بعد از تو، منافقان امت بر او غالب خواهند شد و غصب خلافت او خواهند کرد و از دشمنان تو تعبهابه او خواهد رسید، و در آخر کشته خواهد شد به دست بدترین خلایق و بدبختترین اولین و آخرین، نظیر پی کننده ناقه صالح، در شهری که به سوی آن شهر هجرت خواهد نمود، و آن شهر محل شیعیان او و شیعیان فرزندان او خواهند بود. به سبب این حال بلای اهل بیت رسالت بسیار خواهد شد و مصیبت ایشان عظیمتر خواهد شد، این فرزند زاده تو - و اشاره کرد به سوی حسین (ع) شهید خواهد شد با گروهی از اهل بیت و ذریت تو و نیکان امت تو، در کنار نهر فرات، در زمینی که آن را کربلا گویند، به سبب آن کرب و بلا بر دشمنان تو و دشمنان ذریت تو بسیار خواهد شد در روزی که کرب آن روز منقضی نشود و حسرت آن روز به آخر نرسد، آن بهترین بقعههای زمین است و حرمت آن از همه زمینها عظیمتر، و آن قطعهای است از بهشت.
پس زینب گفت: چون ابن ملجم پدرم را ضربت زد، اثر مرگ در او مشاهده کردم گفتم: ای پدر بزگوار، ام ایمن چنین حدیثی به من روایت کرد، میخواهم آن را از تو بشنوم، فرمود: ای دختر حدیث چنان است که ام ایمن به تو روایت کرده، گویا میبینم تو را و زنان دیگر از اهل بیت مرا در این شهر اسیر کرده باشند، و به ذلت و خواری شما را برند از دشمنان خود خائف و ترسان باشید، پس در آن وقت صبر کنید و شکیبایی نمایید، به حق آن خداوندی که حبّهها را شکافته و خلایق را آفریده است، در آن وقت در روی زمین خدا را دوستی به غیر از شما و دوستان و شیعیان شما نباشد.
چون حضرت رسول (ص) این حدیث را نقل کرد برای ما، فرمود: در آن روز شیطان از روی شادی پرواز خواهد کرد و بر دور زمین با یاوران خود جولان خواهد نمود، خواهد گفت: ای گروه شیاطین آنچه مطلب ما بود از فرزند آدم به آن رسیدیم و در هلاکت ایشان منتهای آرزوی خود را یافتیم، و همه را مستحق جهنم نمودیم مگر جماعت قلیلی که چنگ در دامان اهل بیت رسالت زدهاند، پس تا توانید سعی کنید که مردم را به شک اندازید در حق ایشان و بدارید مردم را بر عداوت ایشان و تحریص کنید مردم را بر ضرر رسانیدن به ایشان و دوستان ایشان، تا کفر و ضلالت خلق مستحکم گردد و از ایشان هیچ کس نجات نیابد، آن ملعون گمان خود را در حق اکثر مردم راست کرد زیرا که با عداوت شما هیچ عمل صالح فایده نمیبخشد، و با محبت و موالات شما هیچ گناهی جز کبایر ضرر نمیرساند.
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علت کم غذا خوردن
ای پسرم، امر خدا (مرگ) خواهد آمد و من (میخواهم در آن حال) شکمم تهی باشد، یک شب یا دو شب بیشتر از عمرم باقی نمانده است.(350)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علت سکوت علی
نخست، آن که آن حضرت در یاران خود آمادگی لازم برای چنین کاری نمییافت. زیرا آنان چنین اقدامی را نوعی ماجرا جویی تلقی میکردند.
دوم، آن که آن حضرت بیم آن را داشت که کسانی که هنوز پرتو ایمان در دلهایشان نفوذ نکرده بود از اسلام روی گردان شوند و به راه ارتداد کام نهند.
علی (ع) خود در مناسبتهای مختلف به همین دو عامل اشاره کرده است. آن جا که میفرماید: پس به رسول خدا (ص) عرض کردم اگر خلافت را از من بگیرند، باید چه کنم؟
فرمود: اگر یارانی یافتی به سوی آنان بشتاب و با ایشان جهاد کن و گرنه اقدامی مکن و خونت را پاسدار تا در حالی که مظلوم واقع شدهای، به من ملحق گردی.(120)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علایم شهادت علی
پرسیدم: آیا بعد از بلا نعمت نازل میشود.
امام جواب نداد و از هوش رفت و امکلثوم گریه میکرد وقتی که به هوش آمد فرمود: ای امکلثوم چرا مرا اذیت میکنی؟ آنچه را که من میبینم، اگر تو ببینی گریه نمیکنی! ملایکه در آسمانهای هفت گانه پشت سر هم ایستادهاند و پیامبران نیز همان طور به من میگویند یا علی بیا، چیزی که در پیش رو داری بهتر از چیزی است که اکنون در آن به سر میبری.(461)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علایم شهادت
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، علاقه علی به مرگ
اگر سخن گویم (و حقم را مطالبه کنم) گویند: بر ریاست و حکومت حریص است، و اگر دم فرو بندم (و ساکت نشینم) خواهند گفت: از مرگ میترسد!
(اما) هیهات پس از آن همه جنگها و حوادث سهمگین (این گفته بس ناروا است). به خدا علاقه فرزند ابوطالب به مرگ، از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است. اما من از علوم و حوادثی آگاهم که اگر بازگویم همانند طنابها در چاههای عمیق به لرزه درآیید
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، عشق علی در دل ابن سکیت
ابن سکیت از این جمله و از این مقایسه سخت بر آشفت، خونش به جوش آمد. با خود گفت: کار این مرد مغرور به جایی رسیده است که فرزندان خود را با حسن و حسین مقایسه میکند! این تقصیر من است که تعلیم آنها بر عهده گرفتهام. در جواب متوکل گفت:
به خدا قسم قنبر غلام علی به مراتب از این دو و از پدرشان نزد من محبوبتر است.
متوکل در همان مجلس دستور داد زبان ابن سکیت را از پشت گردنش در آورند.
تاریخی افراد سر از پا نشناخته زیادی را میشناسد که بی اختیار جان خود را در راه مهر علی فدا کردهاند. این جاذبه را در کجا میتوان یافت؟ گمان نمیرود در جهان نظیری داشته باشد.
علی به همین شدت دشمنان سر سخت دارد، دشمنانی که از نام او به خود میپیچیدند، علی از صورت یک فرد بیرون است و به صورت یک مکتب موجود است، و به همین جهت گروهی را به سوی خود میکشد و گروهی را از خود طرد مینماید. آری علی شخصیت دو نیرویی است.(339)
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))