مصایب امام علی‏ ، دو رکن علی

جابر بن عبدالله گوید: شنیدم رسول خدا (ص) سه روز پیش از وفاتش به علی (ع) می‏فرمود: درود بر تو ای پدر دو گل من، تو را به دو ریحانه دنیای خود سفارش کنم به همین زودی دو ستون تو ویران شوند و خدا خلیفه من است بر تو، چون رسول خدا (ص) وفات کرد. فرمود: این یک ستون من بود که رسول خدا (ص) به من فرمود، چون فاطمه وفات کرد، فرمود: این ستون دوم است که رسول خدا (ص) فرمود.(26)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دفاعیه زهرا از علی

سخنان نورانی فاطمه (س) در دفاع از علی (ع) رودهای خروشانی از حماسه و مقاومت در دلهای مردم ایجاد کرد. آن حضرت به زنان انصار که برای عیادت از او به خانه‏اش آمده بودند و از وی پرسیدند: ای دختر رسول خدا (ص)! چگونه‏ای؟
فرمود: اینان خلافت را پایه‏های رسالت و قواعد نبوت و مهبط روح الامین دور کردند و با آن امور دنیایی و آخرتی خویش را درمان نمودند. هشدارید که این خسارتی آشکار است.
آن حضرت می‏فرمود: چه شده که از ابوالحسن انتقام می‏گیرند؟! به خدا سوگند جز به خاطر سختی شمشیر و استوار قدمی و زخمهای کاری‏اش در میدان جنگ و دلیر مردی و شجاعت او در راه خدا به کین خواهی او برنخاسته‏اند.
به خدای سوگند! پرهای کوتاه را به جای شاهپرها و ناقص را به جای کامل گرفتند. پس سرنگون باد مردمی که پنداشتند بهترین کار را کردند در حالی که اینان تباهکارند و خود در نمی‏یابند. وای بر آنان! آیا آن کسی که به حق، راهنمایی می‏کند سزاوار پیروی است یا آن که خود به حق راه نمی‏برد و باید مورد هدایت قرار گیرد. پس شما را چه می‏شود؟ چگونه داوری می‏کنید؟(140)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دفاع مقداد و سلمان و ابوذر از امیرالمؤمنین

مقداد برخاست و گفت: یا علی، به من چه دستور می‏دهی؟ به خدا قسم اگر مرا امر کنی با شمشیرم می‏زنم و اگر امر کنی خودداری می‏کنم، علی (ع) فرمود: ای مقداد، خودداری کن و پیمان پیامبر (ص) و وصیتی که به تو کرده را به یاد بیاور.
(سلمان می‏گوید:) برخاستم و گفتم: قسم به آن که جانم بدست اوست، اگر من بدانم که ظلم را دفع می‏کنم یا برای خداوند دین را عزت می‏بخشم، شمشیرم را بر دوش می‏گذارم و با استقامت با آن می‏جنگم. آیا بر برادر پیامبر (ص) و وصی او و جانشین او در امتش و پدر فرزندانش هجوم می‏آوردند؟ بشارت باد شما را به بلا، و ناامید باشید از آسایش!
ابوذر برخاست و گفت: ای امتی که بعد از پیامبرش متحیر شده و به سرپیچی خویش خوار شده‏اید، خداوند می‏فرماید: ان الله اصطفی آدم و نوحاً و ال ابراهیم و ال عمران علی العالمین، ذریة بعضها من بعض و اللّه سمیع علیم(161)، خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر همه جهانیان برگزید، نسلی که از یکدیگرند، و خداوند شنونده و داناست. آل محمد فرزندان نوح و آل ابراهیم از ابراهیم و برگزیده و نسل اسماعیل و عترت محمد پیامبرند. آنان اهل بیت نبوت و جایگاه رسالت و محل رفت و آمد ملایکه‏اند. آنان همچون آسمان بلند و کوههای پایدار و کعبه پوشیده و چشمه زلال و ستارگان هدایت کننده و درخت مبارک هستند که نورش می‏درخشد و روغن آن مبارک است.(162) محمد خاتم انبیاء و آقای فرزندان آدم است، و علی وصی اوصیاء و امام متقین و رهبر سفید پیشانیان معروف است، و اوست صدیق اکبر و فاروق اعظم و وصی محمد و وارث علم او و صاحب اختیارتر مردم نسبت به مؤمنین، همان طور که خداوند فرموده: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم و اولو الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اللّه(163)، پیامبر نسبت به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر است و همسران او مادران آنان‏اند و خویشاوندان در کتاب خدا بعضی بر بعضی اولویت دارند. هر که را خدا مقدم داشته جلو بیندازید و هر که را خدا مؤخر داشته عقب بزنید، و ولایت و وراثت را برای کسی قرار دهید که خدا قرار داده است.(164)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دفاع زهرا از علی

ابوجعفر طوسی در اختیار الرجال از امام صادق (ع) به نقل از سلمان فارسی (ره) روایت می‏کند که حضرت فاطمه زهرا (س) در مورد کسانی که به حقوق شوهر و پسر عمش علی (ع) تجاوز کرده بودند، چنین فرمود:
خلوا عن ابن عمی! فو الذی بعث محمداً بالحق لئن لم تخلوا عنه لا نشرن شعری و لا ضعن قمیص رسول اللّه علی رأسی و لاصر خنّ الی اللّه تبارک و تعالی فما ناقة صالح با کرم علی اللّه منّی و لا الفصیل باکرم علی اللّه من ولدی؛ رها کنید پسر عموی مرا! سوگند به آن خدای که محمد (ص) را به حق برانگیخت، اگر از وی دست برندارید، گیسوان خود را پریشان کرده و پیراهن رسول خدا (ص) را بر سر افکنده و در برابر خدا فریاد خواهم زد. یقین بدانید که ناقه صالح، در نزد خدا از من گرامی‏تر نبود، و بچه آن ناقه نیز از فرزندان من قدر و قیمتش زیادتر نبود(138)(139)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دفاع امیرالمؤمنین از حضرت زهرا ‏

پس از هجوم بر خانه علی (ع)، علی (ع) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و خواست او را بکشد. ولی سخن پیامبر (ص) و وصیتی را که به او کرده بود، بیاد آورد و فرمود: ای پسر صهاک، قسم به آن که محمد را به پیامبری مبعوث نمود، اگر نبود مقدری که از طرف خداوند گذشته و عهدی که پیامبر (ص) با من نموده است می‏دانستی که تو نمی‏توانی به خانه من داخل شوی.(129)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دفاع از حریم علی

عمر بن عبدالعزیز (دهمین خلیفه اموی) در میان خلفای بنی امیه، نیک سرشت و عدالت خواه بود، او علاوه بر کارهای مهمی که در دوران خلافتش انجام داد، دو کار مهم نیز با طرح و تاکتیک خاصی، انجام داد، یکی این که سب و لعن امیرمؤمنان علی (ع) را ممنوع کرد، دوم اینکه فدک را به نواده‏های حضرت زهرا (س) برگرداند.
در مورد اول، روشن است که مردم حدود شصت سال به سب و لعن بر علی (ع) عادت کرده بودند، و معاویه و خلفای بعد از او، هر چه توان داشتند، کینه خود را نسبت به علی (ع) آشکار ساختند، پیران در حال کینه علی (ع) مردند، و کودکان با این برنامه، بزرگ می‏شدند، در این صورت، ممنوع کردن این بدعت که به صورت سنت در آمده بود، نیاز به طرح‏های ظریف و قوی داشت.
عمر بن عبدالعزیز با یک طرح مخفیانه، به این کار دست زد، او فکر کرد که یگانه راه برداشتن سب و لعن علی (ع) فتوای علمای بزرگ اسلام، به این امر است، مخفیانه یک نفر پزشک یهودی را دید و به او گفت: علماء را به مجلس دعوت می‏کنم، تو هم در آن مجلس حاضر شو، و در حضور آنها از دختر من، خواستگاری کن.
من می‏گویم: از نظر اسلام جایز نیست که دختر مسلمان با شخص کافر ازدواج کند. تو در پاسخ بگو: پس چرا علی که کافر بود داماد پیامبر (ص) شد.
من می‏گویم: علی (ع) که کافر نبود.
پس بگو: اگر کافر نبود پس چرا او را سب و لعن می‏کنید، با این که سب و لعن مسلمان جایز نیست، آن گاه بقیه امور با من.
طبق طرح عمر بن عبدالعزیز، مجلس ترتیب یافت، و طبق دعوت قبلی، بزرگان و اشراف بنی امیه و علمای وابسته در آن مجلس، شرکت کردند، در این شرایط، پزشک یهودی دختر عمر بن عبدالعزیز را، خواستگاری کرد.
عمر گفت: این ازدواج از نظر اسلام جایز نیست، زیرا ما مسلمان هستیم و ازدواج دختر مسلمان با مرد یهودی جایز نیست.
یهودی گفت: پس چرا پیامبر (ص) دخترش را به ازدواج علی (ع) که کافر بود، در آورد؟ عمر گفت: علی (ع) که کافر نیست، بلکه از بزرگان اسلام است.
یهودی گفت: اگر او کافر نبود، پس چرا او را لعن و سب می‏کنید؟!
در این جا بود که همه مجلسیان، سرها را به زیر افکندند و شرمنده شدند. آن گاه عمر بن عبدالعزیز، سر نخ را بدست گرفت و به مجلسیان گفت: انصاف بدهید آیا می‏توان داماد پیامبر (ص) را با آن همه فضل و کمال، دشنام داد؟
مجلسیان سر به زیر افکندند، و سرانجام در همان مجلس، طرح عمر بن عبدالعزیز جا افتاد، و او فرمان داد که دیگر برای هیچ کس سب و لعن علی (ع) روا نیست. (229)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دعوت کردن علی به صبر

ابوموسی ضریر می‏گوید: امام کاظم (ع) فرمود: من به پدرم امام صادق (ع) گفتم: مگر امیر مؤمنان علی (ع) نویسنده وصیت، و پیامبر (ص) دیکته کننده آن، و جبرییل و فرشتگان مقرب، گواه بر آن نبودند؟!.
امام صادق: آری همان گونه بود که گفتی، ولی هنگام رحلت رسول خدا(ص) وصیتی از جانب خداوند در طوماری مهر کرده از آسمان به زمین آمد، آن طومار را جبرییل همراه فرشتگان امین الهی نزد پیامبر (ص) آوردند، جبرییل به آن حضرت عرض کرد: ای محمد! بفرما هرکس در حضورت هست بیرون رود، جز وصی تو علی (ع) که بماند و او طومار وصیت را از ما بگیرد، و ما را گواه بگیرد، و خودش ضامن (اجرای) آن گردد.
پیامبر (ص) فرمود: همه حاضران در خانه بیرون رفتند، جز علی (ع)، که در خانه ماند، و فاطمه (س) در بین در و پرده بود.
در این هنگام، جبرییل به پیامبر (ص) چنین گفت:
ای محمد! پروردگارت سلام می‏رساند، و می‏فرماید، این همان طومار است که (در شب معراج) با تو پیمان بستم و خودم گواه بودم و فرشتگان را گواه گرفتم، با اینکه تنها گواهی خودم کافی است ای محمد!
پیامبر (ص) در حالی که (بر اثر سنگینی وحی) لرزه بر اندام بود، به جبرییل فرمود: پروردگار من، خودش سلام (سالم از هر نقص و عیب) است و سلام از جانب او است، و به سوی او باز می‏گردد، خداوند راست فرموده و مرحمت فرموده است، آن طومار را به من بده.
جبرییل آن را به پیامبر (ص) داد، و عرض کرد: آن را به علی (ع) تحویل بده، و آن را بخوان، پیامبر (ص) با علی (ع) آن را کلمه به کلمه خواند.
آن گاه پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: این پیمانی است که پروردگار با من بسته و امانت او بر من است، من آنرا رساندم و خیرخواهی کردم و ادا نمودم.
علی (ع) و جبرییل و میکاییل گواهی دادند، و علی (ع) ضمانت اجرای آن، و وفا به مضمون آن را به عهده گرفت تا در روز قیامت، جریان را به پیامبر(ص) خبر دهد.
سپس طبق دستور پیامبر (ص) فاطمه و حسن و حسین (ع) از آنچه در طومار مذکور نوشته شده بود آگاه شدند، و ضامن اجرای آن گشتند، سپس آن طومار با چند مهر طلای دست نخورده، مهر گردید و به علی (ع) تحویل داده شد...
امام کاظم (ع) فرمود: در آن طومار آسمانی، سنت‏های خدا و پیامبرش، و حوادثی در رابطه با ستم به امیرالمؤمنان (ع) که بعد از پیامبر (ص) رخ می‏دهد، جمله به جمله نوشته شده بود، آن گاه امام کاظم (ع) در تأیید گفتارش، این آیه (12 سوره یس) را خواند:
انا نحن نحیی الموت و نکتب ما قدموا و آثارهم و کل شیی احصیناه فی امام مبین.
ما مردگان را زنده می‏کنیم، و آنچه را از پیش فرستاده‏اند، و تمام آثار آنها را می‏نویسیم و همه چیز را در کتاب آشکار (یا در وجود امام علی (ع)) احصا و ثبت کرده‏ایم.
سپس امام کاظم (ع) افزود: سوگند به خدا پیامبر (ص) به علی (ع) و فاطمه(س) فرمود: مگر نه این است که: آنچه به شما وصیت کردم و اجرای آن را به شما دستور دادم، فهمیدید و پذیرفتید؟)).
آنها عرض کردند: آری پذیرفتم، و در برابر حوادث ناگواری که بر ما وارد می‏گردد صبر و استقامت خواهیم نمود.
جالب اینکه: در ذیل این ماجرا آمده: علی (ع) فرمود: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، من از شخص جبرییل شنیدم که به پیامبر (ص) می‏گفت: ((ای محمد! به علی (ع) بفهمان که پرده احترام او که همان احترام خدا و رسولش است دریده می‏شود و محاسنش از خون تازه فرق سرش رنگین می‏گردد)).
تا این سخن را از امین وحی شنیدم، فریادی زدم و به رو به زمین افتادم و گفتم: آری راضی به رضای الهی هستم، اگر چه همه این ناگواری‏ها رخ دهد، همه نیش‏ها را در راه اسلام، نوش خواهم کرد!(32)
به این ترتیب، علی (ع) از همه حوادث آینده خبر داشت، و با کمال استقامت، خود را برای حفظ اسلام، آماده ساخت، و رگبار تیرهای تلخ


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دعای علی

عمرو بن حمق یکی از یاران مخلص و دوستان صمیمی امیرالمؤمنین علی (ع) بود در جنگ صفین که جنگ سختی بین سپاه علی (ع) و لشکر معاویه بود به علی (ع) عرض کرد:
ما به خاطر تحصیل مال و یا خویشاوندی با شما بیعت نکرده‏ایم، بلکه بیعت ما با تو بر اساس پنج چیز است:
1- تو پسر عموی رسول خدا(ص) هستی.
2- تو داماد آن حضرت و همسر حضرت زهرا(س) هستی.
3- تو پدر دو فرزند رسول خدا(ص) می‏باشی.
4- تو نخستین فرد هستی که به پیامبر (ص) ایمان آوردی.
5- تو بزرگوارترین مرد از مجاهدان اسلام بودی و سهم تو در جهاد با کفار از همه بیشتر است.
بنابراین اگر فرمان دهی تاکوه را از جای بر کنیم، و دریا را از آب تهی سازیم تا جان بر تن داریم سر از فرمان تو بر نتابیم و دوستانت را یاری نموده و با دشمنانت دشمن می‏باشیم.
امیرمؤمنان (ع) برای این دوست مخلص خود چنین دعا کردند:
اللّهم نور قلبه بالتقوی و اهده الی صراط مستقیم.
خداوندا قلب او را به تقوی منور کن و او را به راه مستقیم هدایت کن، دعای علی (ع) در وجود او دیده می‏شد او هم دلی پاک و نورانی داشت و هم تا دم مرگ و شهادت در راه راست گام برداشت.(338)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دشنام به علی به خاطر عدلش

ولید بن عقبه، تا آخر عمر، با علی (ع) دشمنی کرد، و به آن حضرت ناسزا می‏گفت: تا آنجا که او در بستر مرگ، به امام حسن (ع) گفت: در پیشگاه خدا از آن چه در رابطه با همه مردم بر گردنم هست، توبه می‏کنم، جز در مورد پدر تو (علی (ع)) که توبه نمی‏کنم.
امام حسن (ع) (در موردی) به او فرمود: تو را از این که به علی (ع) ناسزا می‏گویی، سرزنش نمی‏کنم، چرا که آن حضرت تو را به خاطر شرابخواری، هشتاد تازیانه زد، و پدرت را به فرمان پیامبر (ص) در جنگ بدر کشت، و خداوند در آیات متعدد علی (ع) را مؤمن، و تو را فاسق خواند. (232)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دشمنی دختران خلفاء با علی

چون علی (ع) در ذی‏قار فرود آمد عایشه نامه‏ای به حفضة، دختر عمر، نوشت که بدان علی به ذی‏قار آمده و چون خبر سپاهیان بسیار و جماعت انبوهی که با ما هستند بدو رسیده از ترس در همانجا توقف کرده و همانند اسب قرمز رنگی است که راه پیش و پس ندارد، اگر قدم به پیش نهد پی شود و اگر به عقب برگردد او را نحر کنند!
حفضه که این نامه را خواند، دستور داد زنان خواننده‏ای را نزد وی بیاورند و برایش آواز خوانی کرده و بنوازند و در وقت خوانندگی و دف زدن این شعر را بخوانند:
ما الخبر ما الخبر؟ - علی فی السفر!
کالفرس الاسقر! - ان تقدم عقر
و ان تأخر نحر!
این خبر به گوش زنان بنی امیه و بنات الطلقاء رسید و برای شنیدن آن به خانه حفصه آمده و در آنجا اجتماع می‏کردند و خوانندگان و نوازندگان نیز با همان اشعار به خوانندگی و دف زدن می‏پرداختند.
ام‏کلثوم دختر علی (ع) از جریان مطلع شد و جامه برتن کرده و به طور ناشناس و روبسته به خانه حفضه رفت و چون وارد شد روی خود را باز کرد و چون حفضه او را شناخت شرمنده شد و عذر خواهی کرد.
ام‏کلثوم بدو گفت: اگر شما دو نفر امروز با علی به مخالفت و دشمنی برخاسته‏اید پیش از این نیز به دشمنی با برادرش (رسول خدا) برخاستید تا آنکه خداوند درباره شما آن آیات را نازل فرمود!
حفضه شرمنده شد و از وی خواست تا از ادامه آن گفتار خودداری کند و نامه عایشه را طلبید و آن را پاره کرده و از خدا طلب آمرزش کرد.(66)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دستگیری قاتل علی

ناگاه صدایی از در مسجد بلند شد و ابن ملجم را دست بسته از در مسجد به درون می‏آوردند، و مردم او را لعنت می‏کردند و آب دهان بر روی نحسش می‏انداختند و گوشش را به دندان می‏جویدند و می‏گفتند: ای دشمن خدا چه کردی؟ امت محمد را هلاک کردی، و بهترین مردم را شهید کردی.
آن ملعون ساکت بود و سخن نمی‏گفت، حذیفه نخعی شمشیر برهنه در دست داشت در پیش روی آن ملعون می‏آمد و مردم را می‏شکافت تا آنکه او را به نزدیک حضرت آورد، چون نظر امام حسن (ع) بر او افتاد، فرمود: ای ملعون تو کشتی امیرمؤمنان و امام مسلمانان را، آیا جزای او از تو این بود که تو را پناه داد و بر دیگران اختیار کرد و به تو عطاها فرمود، ای بدبخت‏ترین امت، سر به زیر افکند و جواب نگفت (377)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، درنده خویی قاتل علی

عبدالرحمن بن ملجم، قاتل امام علی(ع)، شخصی عقده‏ای، خشن، اخمو و درنده خو بود، و در مقدس مآبی، لجاجت و یک دندگی عجیبی داشت، هنگامی که تصمیم بر قتل امام علی (ع) گرفت، به کوفه آمد، و قصد خود را مخفی می‏داشت، تا فرصتی برای کشتن علی (ع) به دست آورد.
روزی در حالی که شمشیر خود را بر دوش نهاده بود، به بازار رفت و دید جمعیتی جنازه‏ای را تشییع می‏کنند، مسلمانان جلوتر بودند و کشیشان مسیحی در پی جنازه روان بودند و انجیل می‏خواندند، ابن ملجم همچون برج زهر مار به آنها گفت: وای بر شما این دیگر چیست که مسلمانان و مسیحیان با هم جنازه‏ای را تشییع می‏کنند؟!
گفتند: ابجربن جابر که مسیحی بود از دنیا رفته، ولی پسرش حجار، مسلمان و سالار قبیله بکر بن وائل است، مسلمانان به احترام پسرش، و کشیشان مسیحی به خاطر تشییع پدر آمده‏اند.
ابن ملجم گفت: به خدا قسم، اگر برای انجام مقصودی بزرگ‏تر نیامده بودم همه این مردم را با شمشیر می‏زدم.
این ناپاک زاده پرکینه، هنگامی که بر فرق همایون علی (ع) ضربت زد و آن حضرت را به شهادت رسانید، دستگیر شد، عبدالله بن جعفر (برادر زاده و داماد علی(ع)) او را گرفت و دو دست و پای او را قطع کرد، و به چشمانش میل سوزان کشید (ولی بی تابی نکرد و خاموش بود) عبدالله دستور داد زبان او را ببرند، او در این هنگام بی تابی کرد.
عبدالله پرسید: چرا دست و پایت را بریدم و بر چشمهایت میل سوزان کشیدیم، بی تابی نکردی، ولی در مورد بریدن زبان بی تابی می‏کنی؟
ابن ملجم پاسخ داد: از این ترسیدم که بعد از بریدن زبانم، ساعاتی زنده بمانم و نتوانم ذکر خدا بگویم!(381)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، درک فیض شهادت در آینده‏

در جنگ احد پس از آنکه آن همه رشادت‏های بی نظیر را انجام داد و هشتاد جراحت سنگین بر بدنش وارد شد و بدنش غرق در خون بود، پیامبر به او فرمود: کسی که در راه خدا متحمل سختی می‏شود، بر خداوند است که ثواب عظیم بر او کرامت نماید.
حضرت امیر (ع) با شنیدن این جملات گریست و عرض کرد: خدا را شکر می‏کنم که به شما پشت نکردم ولی ناراحتم که چرا به شهادت نرسیدم! پیامبر اکرم (ص) فرمود: انشاءالله بعد از این به فیض شهادت نیز نایل خواهی شد.(311)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، درد دل حضرت امیر با چاه

میثم می‏گوید: شبی از شب‏ها علی (ع) مرا با خود از کوفه بیرون برد تا رسیدیم به بیابانی آن جا خطی کشید و به من فرمود: از این خط تجاوز نکن، مرا گذاشت و خود رفت. آن شب شب تاریکی بود. من با خود گفتم. عجیب، مولای خودم را در این بیابان تنها گذاشتم با آن که او دشمنی زیادی دارد به خدا قسم که دنبال او خواهم رفت تا از او باخبر باشم. پس به جستجوی آن حضرت پرداختم. او را در حالی یافتم که سر خود را تا نصف بدن در چاهی کرده با چاه گفتگو می‏کند، همین که امام آمدن مرا احساس کرد فرمود: کیستی؟
عرض کردم: میثم.
فرمود: آیا نگفتم از خط تجاوز مکن. گفت: سرور من، ترسیدم خدا نکرده از دشمنان به شما آسیبی برسد، دلم طاقت نیاورد.
فرمود: آیا چیزی شنیدی از آن چه می‏گفتم.
عرض کردم: نه
فرمود:ای میثم،
و فی الصدر لبانات - اذا ضاق لها صدری
نکت الارض بالکف - و ابدیت لها سری
فمهما تنبت الارض - فذاک النبت من بذری
در سینه من اسراری است، وقتی که دلم از جهت آنها تنگ می‏شود زمین را با دستم می‏کنم، راز دلم را ظاهر می‏نمایم پس هر وقتی که برویاند آن زمین گیاهی را، از آن تخمی است که من کاشته‏ام.(61)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، درد دل آخر با امام حسن

حضرت امام حسن (ع) برخاست و از پی پدر بزرگوار خود به مسجد رفت، پیش از آنکه داخل مسجد شود به آن حضرت رسید و گفت: ای پدر بزرگوار چرا در این وقت شب از خانه بیرون آمده‏ای؟ گفت: ای نور دیده من، خوابی وحشتناکی دیدم.
جناب امام حسن (ع) گفت: ای پدر خواب خود را برای من بیان کن.
فرمود: دیدم جبرییل بر کوه ابوقبیس فرود آمد و دو سنگ از آن کوه برگرفت و به سوی کعبه رفت، و بر بام کعبه ایستاد و آن سنگ‏ها را بر هم زد که ریزه ریزه شدند، پس بادی وزید و آن ریزه‏های سنگ را پراکنده کرد، هیچ خانه در مکه و مدینه نماند مگر آنکه ریزه‏ای از آن سنگ در آن داخل شد.
حضرت امام حسن (ع) پرسید: پدر این خواب را چگونه تعبیر کردی؟
فرمود: این خواب دلالت می‏کند بر آنکه پدر تو شهید شود، و هیچ خانه در مکه و مدینه باقی نمی‏ماند مگر آنکه اندوهی از مصیبت او در آن خانه داخل شود.
حضرت امام حسن (ع) فرمود: آیا می‏دانی که این واقعه وحشتناکی خواهد بود؟
فرمود: حبیب من رسول خدا (ص) خبر داده است که این واقعه‏های که خواهد بود. پیامبر به من فرمود: که در دهه آخر ماه مبارک رمضان شهید خواهم شد به ضربت شمشیر ابن ملجم مرادی.
امام حسن (ع) فرمود: ای پدر هر گاه می‏دانی که او قاتل تو خواهد بود او را به قتل برسان.
حضرت فرمود: ای فرزند گرامی! قصاص پیش از جنایت نمایم؟
فرمود: ای فرزند به رختخواب خود برگرد.
امام حسن (ع) گفت: ای پدر می‏خواهم با تو بیایم.
فرمود: تو را سوگند می‏دهم که برگردی، پس امام حسن (ع) به خانه برگشت و با ام‏کلثوم محزون و غمگین نشستند، بر سخنان و حالات آن حضرت می‏گریستند.(361)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0