مصایب امام علی‏ ، اثر ضربت ابن ملجم‏

در احادیث معتبره از حضرت صادق (ع) منقول است که زمانی که حضرت نوح (ع) به کشتی نشست، کشتی آمد تا به خانه کعبه و هفت شوط بر دور خانه طواف کرد، پس حق تعالی وحی نمود به او که از کشتی به زیر رو و جسد مبارک آدم (ع) را بیرون آور و داخل کشتی کن، پس نوح به زیر آمد، آب تا زانوی او بود، تابوتی که جسد آدم در آن بود بیرون آورد به کشتی برد، چون کشتی به مسجد کوفه رسید در آنجا قرار گرفت، حضرت نوح به امر الهی جسد آدم (ع) را در نجف دفن کرد و در پیش روی حضرت آدم قبری برای خود ساخت، و صندوقی برای حضرت امیرالمؤمنین (ع) تراشید و برای دفن آن حضرت در پیش سینه خود قرار داد.(457)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اثبات فضیلت علی

حضرت فاطمه (س) در برابر یکی از افراد نادان مدینه فرمود:
می‏دانید علی کیست؟ علی، امامی ربانی و الهی، و اندامی نورانی و مرکز توجه همه عارفان و خداپرستان و فرزندی از خاندان پاکان، گوینده به حق و روا، جایگاه اصلی محور امامت و پدر حسن و حسین گل پیامبر (ص) و در بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است.(134)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آثار نیک زیارت مرقد مطهر علی

روزی حضرت امیرالمؤمنین (ع) از کوفه بیرون آمد، چون نظرش به صحرای نجف افتاد فرمود: چه نیکوست منظر تو و چه خوشبوست قعر تو، خداوندا قبر مرا در این زمین قرار ده.(450)
ایضاً به سند معتبر روایت کرده است که چون ابن ملجم لعین امیرالمؤمنین (ع) را ضربت زد، امام حسن (ع) از آن جناب پرسید: این ملعون را بکشید؟ فرمود: نه ولیکن او را حبس کن، چون من از دنیا بروم او را بکشید، و مرا در پشت کوفه در قبر دو برادر من هود و صالح دفن کنید.(451) در روایت دیگر فرمود: در قبر برادرم هود دفن کنید.(452)
ایضاً به سند موفق منقول است که ابوبصیر از امام محمد باقر(ع) موضع قبر امیرالمؤمنین (ع) را پرسید گفت: مردم اختلاف کرده‏اند در قبر آن حضرت، فرمود: نزد قبر پدرش نوح (ع) مدفون شد، پرسید: که متوجه دفن او شد؟ فرمود: رسول خدا(ع) با ملایکه بزرگواران کاتبان اعمال با روح و ریحان بهشت.(453) و بر این مضمون احادیث بسیار است.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اتمام حجت بر ابوبکر در القاب ادعایی‏

عمر به ابوبکر گفت: سراغ علی (ع) بفرست که بیاید بیعت کند، و تا او بیعت نکند ما صاحب مقامی نیستیم، و اگر بیعت کند از جهت او آسوده می‏شویم.
ابوبکر (کسی را) نزد علی (ع) فرستاد که: خلیفه پیامبر (ص) را جواب بده! فرستاده ابوبکر نزد حضرت آمد و مطلب را عرض کرد. حضرت فرمود: سبحان اللّه، چه زود بر پیامبر (ص) دروغ بستید! او و آنان که اطراف او هستند می‏دانند که خدا و رسولش غیر مرا خلیفه قرار نداده‏اند. فرستاده آمد و آنچه حضرت فرموده بود رسانید.
(ابوبکر) گفت: برو به او بگو: امیرالمؤمنین ابوبکر را جواب بده! او هم آمد و آنچه گفته بود به حضرت خبر داد. علی (ع) فرمود: سبحان اللّه، به خدا قسم زمانی طولانی نگذشته است که فراموش شود. به خدا قسم او می‏داند که این نام (امیرالمؤمنین) جز برای من صلاحیت ندارد. پیامبر (ص) به او که هفتمی در میان هفت نفر بود امر کرد که به عنوان امیرالمؤمنین بر من سلام کردند. او و رفیقش عمر از میان هفت نفر سؤال کردند و گفتند: آیا حقی از جانب خدا و رسولش است؟ پیامبر (ص) به آن دو فرمود: آری حق است، حقی از جانب خدا و رسولش که او امیرمؤمنان و آقای مسلمانان و صاحب پرچم سفید پیشینیان شناخته شده است. خداوند عزّوجلّ او را در روز قیامت بر کنار صراط می‏نشاند و او دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم وارد می‏کند.
فرستاده ابوبکر رفت و آنچه حضرت فرموده بود به او خبر داد. سلمان می‏گوید: آن روز را هم درباره او سکوت کردند.
شب هنگام که شد علی (ع) حضرت زهرا (س) را بر چهار پایی سوار کرد و دست دو پسرش امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را گرفت، و احدی از اصحاب پیامبر (ص) را باقی نگذاشت، مگر آن که در منزلشان نزد آنان رفت، و حق خود را برای آنان یادآورد شد و آنان را به یاری خویش فرا خواند. ولی هیچ کس جز ما چهار نفر او را اجابت نکرد. ما سرهایمان را تراشیدیم و یاری خود را مبذل داشتیم، و زبیر در یاریش از همه ما شدت بیشتری داشت.(130)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اتمام حجت امیرالمؤمنین با فضایلش

وقتی علی (ع) را به نزد ابوبکر رسانیدند عمر به صورت اهانت‏آمیزی گفت: بیعت کن و این اباطیل را رها کن!
علی (ع) فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد؟
گفتند: تو را با ذلت و خواری می‏کشیم! فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر پیامبرش را کشته‏اید!
ابوبکر گفت: بنده خدا بودن درست است ولی به برادر پیامبر بودن اقرار نمی‏کنیم!
فرمود: آیا انکار می‏کنید که پیامبر (ص) بین من و خودش برادری برقرار داد؟
گفتند: آری! و حضرت این مطلب را سه مرتبه برایشان تکرار کرد.
سپس حضرت رو به آنان کرد و فرمود: ای گروه مسلمانان، و ای مهاجرین و انصار، شما را به خدا قسم می‏دهم که آیا در روز غدیر خم از پیامبر (ص) شنیدید که آن مطالب را می‏فرمود، و در جنگ تبوک آن مطالب را می‏فرمود؟
سپس علی (ع) آنچه پیامبر (ص) علنی برای عموم درباره او فرموده بود چیزی باقی نگذاشت مگر آن که برای آنان یادآور شد. (و مردم درباره همه آنها اقرار کردند و) گفتند: بلی، به خدا قسم.
وقتی ابوبکر ترسید مردم علی (ع) را یاری کنند و مانع او شوند پیش دستی کرد و (خطاب به حضرت) گفت: آنچه گفتی حق است که با گوش خود شنیده‏ایم و فهمیده‏ایم و قلب‏هایمان آن را در خود جای داده است، و لکن بعد از آن من از پیامبر (ص) شنیدم که می‏گفت: ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را انتخاب کرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را برای ما ترجیح داده است. و خداوند برای ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نخواهد کرد. (154)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اتمام حجت امیرالمؤمنین

سلمان می‏گوید: وقتی شب شد علی (ع) حضرت زهرا (س) را سوار بر چهار پایی نمود و دست دو پسرش امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را گرفت، و هیچ یک از اهل بدر از مهاجرین و انصار را باقی نگذاشت، مگر آن که به خانه هایشان آمد و حق خود را برایشان یادآور شد و آنان را بر یاری خویش فرا خواند. ولی جز چهل و چهار نفر، کسی از آنان دعوت او را قبول نکرد. حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهای تراشیده و در حالی که اسلحه‏هایشان را به همراه دارند بیایند و با او بیعت کنند که تا سرحد مرگ استوار بمانند.
وقت صبح شد جز چهار نفر کسی از آنان نزد او نیامد. (سلیم می‏گوید:) به سلمان گفتم: چهار نفر چه کسانی بودند؟
گفت: من و ابوذر و مقداد و زبیر بن عوام.
امیرالمؤمنین (ع) در شب بعد هم نزد آنان رفت و آنان را قسم داد. گفتند: صبح نزد تو می‏آییم ولی هیچ یک از آنان غیر از ما نزد او نیامد. در شب سوم هم نزد آنان رفت ولی غیر از ما کسی نیامد.(179)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اتمام حجت امیرالمؤمنین

سلمان می‏گوید: وقتی شب شد علی (ع) حضرت زهرا (س) را سوار بر چهار پایی نمود و دست دو پسرش امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را گرفت، و هیچ یک از اهل بدر از مهاجرین و انصار را باقی نگذاشت، مگر آن که به خانه هایشان آمد و حق خود را برایشان یادآور شد و آنان را بر یاری خویش فرا خواند. ولی جز چهل و چهار نفر، کسی از آنان دعوت او را قبول نکرد. حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهای تراشیده و در حالی که اسلحه‏هایشان را به همراه دارند بیایند و با او بیعت کنند که تا سرحد مرگ استوار بمانند.
وقت صبح شد جز چهار نفر کسی از آنان نزد او نیامد. (سلیم می‏گوید:) به سلمان گفتم: چهار نفر چه کسانی بودند؟
گفت: من و ابوذر و مقداد و زبیر بن عوام.
امیرالمؤمنین (ع) در شب بعد هم نزد آنان رفت و آنان را قسم داد. گفتند: صبح نزد تو می‏آییم ولی هیچ یک از آنان غیر از ما نزد او نیامد. در شب سوم هم نزد آنان رفت ولی غیر از ما کسی نیامد.(179)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

یک فنجان عسل

آیة الله گلپایگانی برای تکمیل تحصیلات و بهره‏مندی از محضر علمای نجف راهی عراق گردید و از محضر میرزای نایینی، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء الدین عراقی و شیخ محمد حسین غروی اصفهانی بهره‏ها برد. در همین سفر بود که شبی در عالم رؤیا، آقا به حضور با کرامت حضرت علی(ع) مشرف شده و مورد لطف آن حضرت قرار گرفتند، ایشان خود فرموده‏اند: شبی در خواب دیدم داخل ضریح مطهر در برابر مرقد مبارک امیرالمؤمنین(ع) ایستاده‏ام، آقا یک فنجان عسل به من عطا فرموده و گفتند: این برای تو است، مقداری از آن را خوردم و بقیه را نگه داشتم، حضرت فرمودند: چرا بقیه آن را نمی‏خوری؟
گفتم باقی مانده را برای زعیم شیعه آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی گذاشتم.
فرمودند: ما به او عسل عطا کردیم و این فنجان به شما اختصاص دارد، از خواب بیدار شدم.
مرحوم آیة الله جاج شیخ علی مشکات اصفهانی که هم حجره‏ای معظم له بودند، در جمعی اظهار داشتند: زمانی که ماجرای این رؤیا را از زبان آیة الله گلپایگانی شنیدم، به حرم مطهر مولای متقیان علی(ع) مشرف گشته و ضریح را گرفتم و گفتم: آقا به میهمان من دادید، سهمی هم به من بدهید. شبی در عالم رؤیا دیدم، قندیلی از سقف جدا شد و جلو پایم افتاد، به من گفتند: آن را بردار. هر چه سعی کردم موفق نشدم آن را از جایش تکان بدهم. از خواب دریافتم که لیاقت و صلاحیت مرجعیت شیعیان از جانب خداوند به ایشان عطا شده است.(285)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

یافتن بار یهودی

حیوانات یک یهودی با بار در راه گم شدند، برای شکایت حال نزد علی(ع) آمد، حضرت ابتداء از حاجت او خبر دادند، سپس با او به جایی که حیوان‏ها گم شده بودند رفتند، و کلامی فرمودند، حیوانات با بار پیدا شدند و یهودی مسلمان شد.(191)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

یاری دهندگان علی

رسول خدا(ص) ابوذر غفاری را در پی علی(ع) فرستاد. ابوذر دید در خانه علی(ع) آسیابی می‏چرخد و چرخاننده‏ای پیدا نیست. به رسول اکرم(ص) خبر داد.
حضرت فرمود: ای اباذر، ندانسته‏ای که خدا را فرشتگانی است که در پهنه گیتی روانند و مأمور گشته‏اند که آل محمد(ص) را یاری دهند؟(89)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

یا علی ، جبرئیل کجاست

روایت شده که حضرت علی(ع) روزی بر منبر کوفه خطبه می‏خواند و در ضمن خطبه فرمود: ای مردم از من بپرسید، قبل از اینکه مرا از دست بدهید. از راه‏های آسمان‏ها بپرسید که من به آنها داناتر از راه‏های زمین هستم. پس مردی از بین آن جماعت برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین، جبرئیل الآن کجاست؟
فرمود: مرا بگذار تا بنگرم. سپس نگاهی به بالا و بر زمین و به راست و چپ نموده، فرمود: تو جبرئیل هستی. پس جبرئیل از بین آن قوم پرواز کرد و با بالش سقف مسجد را شکافت و مردم تکبیر گفتند و عرضه داشتند: یا امیرالمؤمنین، از کجا دانستی او جبرئیل است؟
فرمود: من به آسمان نظر انداختم و نظرم به آن چه بر بالای عرش و حجب بود رسید. وقتی به زمین نگاه کردم، بینایی من در تمام طبقات زمین تا ثری‏ (قعر آن) نفوذ کرد و هنگامی که به راست و چپ نگاه کردم، آنچه را خداوند آفریده دیدم، ولی جبرئیل را در بین مخلوقات ندیدم، به همین علت، دانستم که این (سؤال کننده) همان جبرئیل است.(12)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

وقوف بر ضمیر افراد

ابن کوا از حضرت امیر (ع) سؤال نمود و گفت: خبر ده مرا از معنای قول خدای تعالی که فرموده است: (قل هل انبئکم بالاخسرین اعمالاً).
آن حضرت فرمود: مراد کفار اهل کتاب یهود و نصاری می‏باشند که بر حق بوده‏اند پس بدعت گذاشتند در دینشان و آنها گمان کردند خوب عملی انجام می‏دهند.
سپس آن حضرت از منبر پایین آمد و دست شریف خود را بر کتف ابن کوا زد و فرمود:ای ابن کوا اهل نهروان از آن‏ها دور نیستند (یعنی اشخاصی که با علی(ع) بعد از این در نهروان می‏جنگند با آنها بی‏شباهت نیستند).
گفت: یا امیرالمؤمنین من غیر شما را واجب الاطاعه نمی‏دانم و طالب کسی غیر از شما نیستم.
راوی گفت: دیدم ابن کوا را در جنگ نهروان که در قشون خوارج است، گفته شد به او که مادرت به عزایت بنشیند.
تو سؤال نمودی از امیرالمؤمنین(ع) از معنای آن آیه و امروز آمده‏ای با او جنگ می‏کنی. پس دیدم شخصی با نیزه بر او حمله کرد و آن ملعون را به درک فرستاد.(180)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

وقوع زلزله شدید

در زمان ابوبکر و عمر، زلزله شدیدی در مدینه رخ داد، به طوری که عموم مردم ترسیدند. نزد ابوبکر و عمر رفتند، مشاهده کردند آن دو نفر از شدت ترس به شتاب حضور امیرالمؤمنین(ع) می‏روند.
مردم هم به تبعیت آنها حضور آن حضرت رسیدند. امیرالمؤمنین(ع) از منزل خارج شدند. ابوبکر و عمر و عموم در عقب آن بزرگوار رفتند تا به باروی شهر رسیدند. آن حضرت روی زمین نشست مردم هم اطراف او نشستند. دیوارهای مدینه مانند گهواره حرکت می‏کرد اهل مدینه از شدت ترس صداهای خود را بلند کرده و فریاد می‏زدند: یا علی به فریاد ما برس، هرگز چنین زمین لرزه‏ای ندیدیم. لب‏های آن حضرت به حرکت آمد و با دست به زمین زد و فرمود: ای زمین آرام و قرار بگیر. زمین به اذن خدا ساکت شد و قرار گرفت.
مردم از اطاعت و فرمانبرداری زمین از امیرالمؤمنین تعجب کردند، فرمود: شما تعجب کردید که اطاعت امر من نمود وقتی به او گفتم: قرار بگیر؟
عرض کردند: بلی، یا امیرالمؤمنین.
فرمود: من همان انسانی هستم که خداوند در قرآن می‏فرماید:
(و قال الانسان مالها) به زمین می‏گویم بیان کن برای من حوادث و اخباری که بر روی تو واقع شده و انجام گرفته است و به من بگو عمل هایی که مردم در روی تو به جا آورده‏اند.
پس از آن فرمود: اگر این همان زمین لرزه هایی بود که خداوند در سوره زلزله می‏فرماید زمین به من اخبار خود را خبر می‏داد، ولی آن نیست.(36)
و در حدیث آمده است که پیغمبر (ص) فرمود: آیا می‏دانید که اخبار آن چیست؟
گفتند: خدا و پیامبرش داناتر است.
فرمود: اخبار آن این است که شهادت می‏دهد بر هر بنده و کنیز و هر مرد و زن به آن چه در روی آن انجام داده می‏گوید: فلانی، فلان کار را در فلان روز از فلان ماه انجام داده.
این خبر دادن زمین است.(37)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

وفای به نذر

از علی بن مظفر نقل است که گفت: از برای من در مزرعه‏ای سهمی بود، پس غاصبی آن سهم را غصب کرد.
پس به حرم حضرت علی(ع) رفتم و به آن حضرت از غاصب شکایت کردم و گفتم: یا امیرالمؤمنین اگر برگردد به من سهم من، این مجلس را تعمیر می‏کنم.
(مراد از مجلس حرم مطهر شاه ولایت علی بن ابیطالب است که محل جلوس اهل ایمان اهل ایمان و قرائت و سلام و ذکر است).
پس حصه من از آن مزرعه به من برگردانیده شد و غافل شدم از آن عهدی که با آن حضرت کرده بودم، پس شبی در خواب دیدم که حضرت در گوشه‏ای از حرم شریف ایستاده بود پیش من آمد و دست مرا گرفت و آورد نزدیک باب الوداع و فرمود: یوفون بالنذر.
(یعنی ای ابن مظفر به عهد خود وفا کن) عرض کردم: حباً و کرامتاً یا امیرالمؤمنین. چون صبح شد به تعمیر آن حرم شریف مشغول شدم.(337)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

وضو بر نام علی

نقل است که در هندوستان کسی را گرفته بودند و می‏زدند و او هیچ اعتراضی نمی‏کرد و آخ هم نمی‏گفت. بعد آزادش نمودند. شخصی از او سؤال کرد: چرا اعتراض نمی‏کردی و آخ هم نمی‏گفتی؟ گفت: من باید کتک می‏خوردم. پرسید: چرا؟ گفت: برای این که هرکس بخواهد نام بت بزرگ را ببرد، باید یک سال حرف دنیا نزند و من امروز بی‏اختیار نام او را بردم. چون مستحق کتک خوردن بودم، نه اعتراضی کردم و نه آخ گفتم.
مرحوم حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی(ره) نقل می‏کند:
مرحوم پدرم - رحمةالله علیه - نقل نمودند: در اصفهان شخصی بود به نام درویش کافی از اهل‏الله و بزرگان اهل دل. شب در خانقاه او را از خانقاه بیرون کرد و مطرودش نمود. گفت به نام حضرت بی‏احترامی نمودی، ریرا به خاطر یک کبریت نام حضرت را بردی. اگر قرار باشد برای بردن نام بت بزرگ یک سال نباید حرف دنیا زده شود با بتوان نام او را ببرند، ولی خدا امیرالمؤمنین(ع) که آیه بزرگ خداوند است، که فرمود علیه الاسلام: مالله نبأ اعظم منی و ما لله ایة اکبر منی یعنی: نیست از برای خدا خبری بزرگ‏تر از من، و نیست از برای خدا آیتی بزرگ‏تر از من، چگونه باید اسم او را برد.
در حدیث است که هر روز پیغمبر خدا(ص) تشریف می‏آوردند در خانه علی(ع) و حضرتش را به اسم صدا می‏فرمودند. یک روز تشریف آوردند و حضرت را به کنیه صدا فرمودند: یا اباالحسن! حضرت امیر(ع) علتش را پرسیدند، فرمودند: امروز وضو نداشتم، نخواستم نام تو را بدون وضو ببرم. در جایی که رسول خدا(ص) چنین فرمودند، تکلیف سایر مردم روشن است.(367)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0