زندگاني حضرت زهرا ، خوف و خشیت فاطمه

زمانی که این آیه شریفه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد:
و ان جهنم لمو عدهم اجمعین لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم؛ و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست! هفت در دارد، و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شده‏اند(205)!.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با شنیدن این آیه به شدت گریه کرد؛ به گونه‏ای که از گریه آن حضرت، اصحاب نیز گریستند، هر چند کسی نمی‏دانست جبرئیل چه چیز بر او نازل کرده است و کسی نیز نمی‏توانست در آن حال با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن بگوید. چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دیدن فاطمه (سلام الله علیها) خوشحال می‏شد، برخی از اصحاب به سراغ آن حضرت رفتند (تا با آمدنش گریه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام شود) آنها فاطمه (سلام الله علیها) را در حال آسیاب کردن جو یافتند که می‏فرمود: آنچه نزد خداست برتر و ماندگارتر است؛ بر او سلام دادند و جریان گریه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عرض او رساندند.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) به خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و گفت: پدر جان! فدایت شوم، چه چیز باعث گریه تو شده است؟
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آیاتی را که جبرئیل(علیه السلام) بر وی نازل کرده بود، قرائت فرمود.
صدیقه طاهره (سلام الله علیها) چون آیات عذاب را شنید، با رو به زمین افتاد، در حالی که زیر لب زمزمه می‏کرد: وای! وای بر کسی که داخل آتش جهنم گردد(206).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، نوری در محراب عبادت

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:... دخترم فاطمه سیده زنان جهان از اولین و آخرین است، و او پاره تن من و نور چشم من و میوه دل من و روح من در بدن من است، و او حوریه‏ای انسانی (و به وجود آمده) از من است، در محرابش به نماز و عبادت در پیشگاه پروردگار خویش می‏ایستد، نور او برای فرشتگان آسمان می‏درخشد، همچنان که نور ستارگان برای اهل زمین می‏درخشد، و خدای عزیز و جلیل به فرشتگانش می‏فرماید: فرشتگان من، کنیز من فاطمه، سیده کنیزان مرا بنگرید که در پیشگاه من ایستاده و اندامش از خوف و خشیت من لرزان است، و با قلب خود به عبادت من روی آورده است، گواه باشید که من پیروان او را از آتش دوزخ امان بخشیدم(204)...


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، زمان استجابت دعا

صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمود: از پدرم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می‏فرمود: در روز جمعه، ساعتی است که هر کس در آن ساعت دعا کند و از خداوند حاجت و نیاز خود را مسئلت نماید، شک نیست که حاجتش بر آورده خواهد شد.
فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: به پدرم عرض کردم: آن ساعت چه ساعتی است؟
فرمود: آن گاه که نصف خورشید وقت غروب در دامنه افق مشخص شد، لحظه استجابت دعاست.
فاطمه زهرا (سلام الله علیها) پس از آن به غلام خود دستور می‏داد تا بر فراز بام قرار گیرد، و همین که وقت غروب آفتاب فرا رسید، حضرتش را با خبر نماسد تا دعا کند.(203)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، ملایکه مأمور حرکت گهواره

ثعلبی و دیگران از مفسران عامه روایت کرده‏اند:
بسیار اتفاق می‏افتاد که حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مشغول عبادت بود و یکی از فرزندان مطهر او، در گهواره می‏گریستند. حق تعالی ملایکه را مأمور می‏کرد که گهواره را حرکت می‏دادند تا آن حضرت از عبادت فارغ می‏شد(202).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، ساده پوشی

سلمان فارسی می‏گوید: روزی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر دارد.
در شگفت ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاه ایران و قیصر روم به کرسی‏های طلایی می‏نشینند و پارچه‏های زربفت به تن می‏کنند، وه این دختر رسول خداست که نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباسهای زیبا.
فاطمه (سلام الله علیها) پاسخ داد: ای سلمان! خداوند بزرگ، لباسهای زینتی و تختهای طلایی را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است(201).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، کار فقط برای رضای خدا

عرب تازه مسلمانی در مسجد مدینه از مردم کمک خواست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحاب خود نگریست، سلمان فارسی برخاست تا نیاز آن بیچاره را بر طرف سازد، هر جا رفت با دست خالی برگشت، با ناامیدی به طرف مسجد می‏آمد که چشمش به منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) افتاد، با خود گفت: فاطمه (سلام الله علیها) و منزل فاطمه (سلام الله علیها) سر چشمه نیکوکاری است، درب خانه را کوبید و داستان عرب مستمند را شرح داد.
حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: ای سلمان! سوگند به خداوندی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به پیامبری برگزید، سه روز است که غذا نخورده‏ایم، و فرزندانم حسن و حسین(علیه السلام) از شدت گرسنگی بی‏قراری می‏کردند، و خسته و مانده به خواب رفته‏اند، اما من، نیکی و نیکوکاری را که درب منزل مرا کوبیده است هرگز رد نمی‏کنم.
آن گاه پیراهن خود را به سلمان داد تا در مغازه شمعون یهودی گرو گذاشته مقداری خرما و جو قرض بگیرد.
سلمان فارسی می‏گوید:
پس از دریافت جو و خرما به طرف منزل فاطمه (سلام الله علیها) آمدم و گفتم: ای دختر رسول خدا! مقداری از این غذاها را برای فرزندان گرسنه‏ات بردار.
پاسخ داد:ای سلمان! این کار را فقط برای خدای بزرگ انجام دادیم و هرگز از آن استفاده نخواهیم کرد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، شهامت و حریت حسین از پاکدامنی فاطمه

حسین(علیه السلام) در صحرای تفتیده کربلا، آن گاه که بر نیزه‏ها تکیه داده، فریاد می‏زند: هیهات! که زیر بار ذلت بروم. من شهامت، حریت و کرامت خویش را مرهون پاکدامنی و طهارت مادرم زهرا (سلام الله علیها)می‏دانم(200).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، اخلاص فاطمه

زهرا(سلام الله علیها) در اوج قله اخلاص بود. او در جواب پدرش که می‏فرمود: دخترم! هم اکنون جبرئیل در نزد من است و از جانب خدا پیام آورده که هر چه بخواهی تحقق می‏یابد، می‏گوید: مرا جز خود او هیچ تمنایی نیست(198).
او با این که سه روز بود خود و فرزندانش هیچ نخورده بودند، پیراهنش را نزد یک یهودی گرو می‏گذارد تا سائلی را از خانه خود نراند. وقتی که سلمان اصرار می‏کند، کمی از نان و خرما را خود بر دارد، می‏فرماید: سلمان! این کار را فقط برای خدا انجام دادم، از این هیچ از آن بر نخواهم داشت(199).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، زهد فاطمه

سلمان می‏گوید: روزی دیدم حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای خروج از خانه به خود پارچه‏ای کشیده، پشمی و کهنه، که دوازده جای آن وصله شده بود. من از شدت ناراحتی گریستم و گفتم: دختر کسری و قیصر در حریرند و دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در چادر شبی پشمینه و کهنه، آن هم با این همه وصله.
آن گاه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و عرضه داشت: پدر جان! سلمان از چادر وصله خورده من در شگفت است، در حالی که به خدا سوگند پنج سال است من در خانه علی به سر می‏برم و از مال دنیا تنها پوست گوسفندی داریم که روزها شترمان را بر آن علوفه می‏خورانیم و شبها خود به روی آن می‏خوابیم و بالش ما پوستی است که از لیف خرما پر شده است.
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر زهرا(سلام الله علیها) وارد شد و حالش را پرسید. جواب داد: حالم این گونه است که می‏نگرید؛ با عبایی زندگی می‏کنیم که نصف آن زیر انداز ماست و بر روی آن می‏نشینیم و نصف دیگر آن روانداز ماست که بر روی خود می‏کشیم(197).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، فاطمه دروغ نمی گوید

عاشیه گوید: به تحقیق کسی را راستگوتر از فاطمه - جز پدرش - ندیدم.
روایت شده است که هرگاه بین فاطمه (سلام الله علیها) و عاشیه مطلبی رخ می‏داد، عایشه می‏گفت: ای رسول خدا! از فاطمه سؤال کن، او دروغ نمی‏گوید(196).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، خلوص در نیت فاطمه

بزل هروی از جناب حسین بن روح (ره) سؤال کرد: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چند دختر داشت؟
جواب دادند: چهار دختر.
سؤال کرد: کدام یک از آنان برتر بودند؟
پاسخ داد: فاطمه.
سؤال کرد: چرا در حالی که او از همه دختران پیامبر کم سن و سال‏تر بود و از نظر مصاحبت به پیامبر، کمترین زمان و بهره از آن وی بود، چگونه و به چه علت از همه دختران رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) افضل بود؟
جواب داد: به خاطر دو خصلتی که پروردگار عالم وی را به آن دو خصلت مخصص گردانیده بود:
1- از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میراث‏ها برده بود.
2- نسل پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از او بود، و پیامبر این ویژگی را به وی نبخشید، مگر به لحاظ فزونی خلوصی که در نیت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) سراغ یافت(194).
حضرت زهرا (سلام الله علیها) به این درجه والا، فقط به خاطر آن که دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، نرسید، زیرا غیر از او چهار دختر و همسران متعدد دیگری نیز داشت؛ بلکه به خاطر اخلاص، زهد، پارسایی، عبادت، انفاق، جهاد در راه خدا و تحمل و بردباری در مقابل رنجهایی بود که در راه خدا کشید. او راه خود را با اراده و خواست خود انتخاب کرد و چنین مقرر شده بود که بانوی زنان جهان باشد؛ بلکه شایستگی آن را داشت که به عنوان الگوی زنان در جامعه اسلامی شناخته شود و خداوند متعال فضیلت مادری اوصیا و شرافت رابط بودن بین نبوت و امامت را به او بخشید(195).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، فروختن گردن بند و آزاد کردن بنده

حضرت امام سجاد(علیه السلام) می‏فرماید:
اسماء بنت عمیس برای من نقل کرد که روزی خدمت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بودم، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد و دید آن حضرت گردن بندی از طلا که علی ابن ابی‏طالب(علیه السلام) برای او خریده بود، به گردن دارد.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: مبادا مردم بگویند که فاطمه، دختر محمد، لباس جباران را می‏پوشد!
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بدون آن که سخن بگوید، گردن بند را باز کرد و آن را فروخت و یک بنده از پول آن خرید و او را در راه خدا آزاد کرد و با این کار پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را خوشحال نمود(193).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، بخشیدن گوشواره و پرده در راه خدا

برنامه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که وقتی از سفر بر می‏گشت، اول به خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) می‏رفت و زیاد هم می‏نشست. ولی در یکی از مسافرتها حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به مناسبت ورود و مقدم پدر و شوهر خویش، یک جفت خلخال از جنس نقره، یک گردن بند، یک جفت گوشواره و یک پرده برای در اتاق تهیه فرموده بود و به این وسیله مقدم آنها را گرامی داشت.
وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد خانه فاطمه (سلام الله علیها) شد و اصحاب جلو در خانه منتظر مراجعت آن حضرت بودند، دیدند پیامبر زود برگشت و آثار ناخشنودی هم از چهره‏اش ظاهر است و یکسره به مسجد رفت و کنار منبر نشست.
فاطمه (سلام الله علیها) دانست که پیامبر اکرم به خاطر این تغییر در وضع خانه، یعنی داشتن پرده و خلخال و گردن بند و گوشواره متغیر شده است، لذا بدون فوت وقت، اول پرده را باز کرد و در وسط اتاق پهن نمود و سپس خلخال و گوشواره و گردن بند را باز کرد و در میان پرده گذاشت و پیچید و به دست یک نفر داد و گفت: به پدرم سلام برسان و بگو دخترت گوید: اینها را در راه خدا انفاق کن.
وقتی که فرستاده حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خدمت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و آن بسته را تحویل داد، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سه مرتبه فرمود: انجام داد... (یعنی آنچه من می‏خواستم، انجام داد). پدرش به قربانش، پدرش به قربانش، پدرش به قربانش. دنیا برای محمد و آل محمد نیست و اگر دنیا به مقدار بال پشه‏ای ارزش می‏داشت، خدا به قدر جرعه آبی از آن را نصیب کافر نمی‏کرد.
سپس حرکت کرد و به خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) رفت(192).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، ایثار فاطمه

شب فرا رسید، هنگام نماز عشاء بود، مسلمین در مسجد مدینه برای ادای نماز با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جمع شده بودند، نماز عشاء به جماعت خوانده شد، پس از نماز، هنوز صفهای نماز برقرار بود که مردی از میان صف برخاست و به حضار گفت: من مردی غریب و گرسنه هستم، از شما تقاضای غذا دارم.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از غربت و غریبی، سخن مگو، که با یاد آن، رگهای قلبم بریده می‏شود. بدان که افراد غریب، چهار عدد هستند:
1- مسجدی که در میان قبیله و قومی باشد، ولی در آن نماز نخوانند.
2- قرآنی که در دست مردم باشد و آن را نخوانند.
3- دانشمندی که میان جمعیتی قرار گیرد، ولی مردم به او بی‏اعتنا باشند و او را تنها بگذارند.
4- اسیری که در میان کافران خدانشناس باشد.
سپس پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) رو به جمعیت کرد و فرمود: کیست در میان شما، که عهده دار مخارج زندگی این مستمند شود، تا شایسته بهره‏مندی از فردوس بهشت گردد؟
در میان جمعیت، امام علی(علیه السلام) برخاست و اعلام آمادگی برای رسیدگی به امور آن فقیر کرد، دست فقیر را گرفت و به خانه‏اش برد، و جریان را به فاطمه (سلام الله علیها) گفت. در خانه غذایی جز به اندازه یک نفر نبود، با این که حضرت علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) و فرزندانشان، گرسنه بودند، و علی(علیه السلام) در آن روز، روزه بود و هنگام افطار، نیاز به غذا داشت.
فاطمه (سلام الله علیها) جریان را به عرض علی(علیه السلام) رساند، در عین حال، علی(علیه السلام) فرمود: آن طعام را حاضر کن.
فاطمه (سلام الله علیها) غذا را حاضر کرد. حضرت علی(علیه السلام) به آن غذا نگاه کرد، دید اندک است. با خویش گفت: اگر از آن غذا بخورم، مهمان سیر نمی‏شود، و چنانچه از آن نخورم، مهمان از آن غذا نخواهد خورد (و یا غذای برای مهمان، ناگوار خواهد شد).
طرحی به نظر علی(علیه السلام) رسید و آن این بود که به فاطمه (سلام الله علیها) آهسته فرمود: چراغ را روشن کن، ولی در روشن کردن چراغ، دست به دست کن و طول بده، تا مهمان از غذا بخورد و سیر شود.
علی(علیه السلام) خود نیز دهانش را می‏جنبانید، و چنین وانمود می‏کرد که غذا می‏خورد، و فقیر بی‏آن که متوجه شود، به طور کامل غذا خورد و سیر شد و به کنار نشست، و باز از غذا ماند، خداوند به آن غذا برکت داد. همه افراد خانواده از آن غذا خوردند و سیر شدند.
صبح وقتی که علی(علیه السلام) برای ادای نماز به مسجد رفت، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از او پرسید: با مهمان چه کردی؟ آیا غذایش دادی؟
علی(علیه السلام) فرمود: آری، سپاس خداوند را که کار به نیکویی انجام شد.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی(علیه السلام) فرمود: خداوند تبارک و تعالی به خاطر مهمان نوازی تو و اشتغال به چراغ و نخوردن غذا تعجب کرد و جبرئیل این آیه را در شأن شما خواند:
و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة(190)؛ آنها تهیدستان را بر خودشان مقدم می‏دارند، اگر چه نیاز سخت به آن (غذا) داشته باشند(191).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، گردن بند با برکت

در کتاب بشارةالمصطفی به سند معتبر از حضرت صادق(علیه السلام) چنین روایت کرده است:
روزی حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز عصر را ادا کرد، چون از نماز فارغ شد در محراب نشست و مردم بر دور آن حضرت نشسته بودند. ناگاه مرد پیری پیدا شد از مهاجران عرب و جامه‏های کهنه پوشیده بود، از نهایت پیری خود را نگاه نمی‏توانست داشت. پس حضرت متوجه او گردید و احوال از او پرسید.
مرد پیر گفت: یا رسول الله! من گرسنه‏ام مرا طعام ده، و برهنه‏ام مرا جامعه ده، و فقیرم مرا بی‏نیاز گردان.
حضرت فرمود: از برای تو چیزی نزد خود نمی‏یابم، لیکن دلالت کننده بر خیر، مثل کننده آن است، برو به سوی خانه کسی که خدا و رسول او را دوست می‏دارند و او خدا و رسول را دوست می‏دارد و رضای خدا را بر جان خود اختیار می‏کند، برو به سوی حجره فاطمه. و خانه آن حضرت متصل بود به حجره‏ای که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) برای خود مقرر فرموده بود، هرگاه می‏خواست که از زنان تنها شود به آن حجره می‏آمد.
پس حضرت بلال را فرمود: این مرد را ببر به خانه فاطمه.
چون آن مرد پیر به در خانه فاطمه (سلام الله علیها) رسید، به آواز بلند ندا در داد: السلام علیک یا اهل بیت النبوة و مختلف الملائکة و مهبط جبرئیل الروح الامین بالتنزیل من عند رب العالمین؛ سلام بر شما باد ای اهل خانه پیامبر، و محل آمدن و رفتن ملایکه، و محل نزول جبرئیل روح الامین با قرآن مجید از جانب پروردگار عالمیان.
پس حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گفت: بر تو باد سلام، کیستی تو؟ گفت: من مرد پیری از عرب، آمده‏ام به سوی پدر تو و هجرت کرده‏ام از مکان دوری. ای دختر محمد! گرسنه و برهنه‏ام، پس مواسات کن با من از مال خود، تا خدا تو را رحمت کند.
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) سه روز بود که طعام تناول نکرده بودند، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) آن حالت را از ایشان می‏دانست.
پس حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پوست گوسفندی در خانه داشت که حضرت امام حسن و امام حسین(علیه السلام) بر روی آن می‏خوابیدند، آن را به سائل بخشید و فرمود: بگیر این را شاید حق تعالی از این بهتر از برای تو میسر گرداند.
اعرابی گفت: ای دختر محمد! من به سوی تو از گرسنگی شکایت کردم و تو پوست گوسفندی به من دادی، من چه کنم با آن با گرسنگی که دارم؟
چون حضرت فاطمه (سلام الله علیها) این سخن را از سائل شنید، دست دراز کرد به سوی گردن بندی که فاطمه دختر حمزه برای آن حضرت هدیه فرستاده بود، آن را از گردن خود گسیخت، به سوی اعرابی‏افکند و فرمود: بگیر این گردن بند را بردار و بفروش، شاید که حق تعالی بهتر از این تو را عوض دهد.
پس اعرابی آن گردن بند را برداشت و به سوی مسجد رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، هنوز حضرت با اصحاب خود نشسته بود، گفت: یا رسول الله! فاطمه این گردن بند را به من داد و گفت: بفروش شاید حق تعالی برای تو بهتر از این میسر گرداند.
آن حضرت چون این سخن را شنید، گریست و فرمود: چگونه حق تعالی از برای تو از این بهتر میسر گرداند و حال آن که فاطمه دختر محمد به تو داده است، بهترین دختران فرزند آدم.
پس در آن حال عمار برخاست و گفت: یا رسول الله! آیا رخصت می‏دهی مرا که این گردن بند را بخرم؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بخر ای عمار! اگر شریک شوند در این گردن بند تمام جن و انس، هر آینه حق تعالی ایشان را معذب نسازد به آتش جهنم.
عمار گفت: به چند می‏فروشی آن را ای اعرابی؟ گفت: به آن قدر که از گوشت و نان سیر شوم و یک برد یمانی که عورت خود را به آن بپوشانم، و در آن برد برای پروردگار خود نماز کنم، و یک دینار طلا که مرا به اهل خود برساند. در آن وقت عمار حصه خود را از غنیمت خبیر فروخته بود و چیزی از برای او مانده بود.
پس عمار گفت: این گردن بند را از تو می‏خرم به بیست دینار و دویست درهم هجری و یک برد یمانی و شتری که خود دارم که تو را به اهل خود برساند و آن قدر چیزی که سیر شوی از نان گندم و گوشت.
اعرابی گفت: چه بسیار جوانمردی به مال خود ای مرد!
عمار او را با خود برد و آنچه را گفته بود تسلیم او نمود. اعرابی خدمت پیامبر برگشت. حضرت فرمود: ای اعرابی آیا سیر شدی و پوشیده شدی؟
اعرابی گفت: بلی، مستغنی و بی‏نیاز شدم، پدر و مادرم فدای تو باد.
حضرت فرمود: پس جزا ده فاطمه را به آنچه کرد نسبت به تو ای اعرابی.
گفت: خداوندا، تویی پروردگاری که تو را حادث نیافته‏ام، همیشه بوده‏ای و خدایی که عبادت کنم به جز تو نداریم، و تویی روزی دهنده ما بر همه حال. خداوندا، اعطا کن به فاطمه آنچه دیده ندیده باشد، و گوشی نشنیده باشد.
پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمین گفت بر دعای او و رو به اصحاب خود کرد و فرمود: حق تعالی به فاطمه اعطا کرده است در دنیا آنچه اعرابی برای او سؤال کرد، زیرا که منم پدر او، و احدی از عالمیان مثل من نیست، و علی شوهر حسن اوست که اگر علی نمی‏بود، فاطمه را جفتی و مانندی نبود، حق تعالی به او حسن و حسین را عطا کرده، و به هیچ کس از عالمیان چنین فرزند نداده است، بهترین فرزند زادگان پیغمبران هستند، و بهترین جوانان بهشت‏اند.
در آن وقت در برابر آن حضرت سلمان و مقداد و عمار نشسته بودند، پس فرمود: می‏خواهید زیاده بگویم؟
گفتند: بلی، یا رسول الله!
فرمود: جبرئیل(علیه السلام) به نزد من آمد و گفت: چون فاطمه از دنیا رحلت کند و او را دفن کنند، دو ملک در قبر او آیند و از او سؤال کنند: کیست پروردگار تو؟ او در جواب گوید: خداوند عالمیان پرودگار من است. پس گویند: کیست پیغمبر تو؟ گوید: پدر من. گویند: کیست ولی و امام تو؟ گوید: این که در کنار من ایستاده است علی بن ابی‏طالب.
پس فرمود: دیگر بگویم از فضایل او... به درستی که حق تعالی موکل گردانیده است به فاطمه گروه بسیاری از ملایکه را که محافظت می‏نمایند او را از پیش رو و از پشت سر و از جانب راست و از جانب چپ، و آن ملایکه با اویند در حیات او، و بعد از وفات او نزد قبر او خواهند بود، و صلوات بسیار می‏فرستند بر او و بر پدرش و بر شوهرش و فرزندانش. پس هر که او را زیارت کند بعد از وفات من، چنان است که مرا زیارت کرده در حیات من؛ و هر که علی را زیارت کند، چنان است که فاطمه را زیارت کرده باشد؛ و کسی که امامان از فرزندان ایشان را زیارت کند، چنان است که ایشان را زیارت کرده است.
پس عمار آن گردن بند را با مشک خوشبو کرد. و در برد یمانی پیچید آن را، و غلامی داشت که او را سهم نام کرده بود، و از حصه غنیمت خیبر او را خریده بود. پس آن گردن بند را به غلام داد و گفت: این را به خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) ببر و تو را نیز به او بخشیدم.
چون غلام آن را خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد، آنچه عمار گفته بود، عرض کرد. فرمود: برو به نزد فاطمه و گردن بند را به او بده و تو را به او بخشیدم.
چون غلام به خدمت جناب فاطمه (سلام الله علیها) رفت و پیغام حضرت را رسانید، جناب فاطمه (سلام الله علیها) گردن بند را گرفت و غلام را آزاد کرد. پس غلام خندید. حضرت فرمود: چرا می‏خندی؟ گفت: تعجب می‏کنم از بسیاری برکت این گردن بند، گرسنه را سیر کرد، و برهنه را پوشیده کرد، و فقیر را غنی کرد، و بنده را آزاد کرد، باز به صاحبش برگشت(189).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0