زندگاني حضرت زهرا ، آتش زدن منزل وحی
مدائنی از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون، چنین روایت کرده است:
ابوبکر برای بیعت گرفتن از علی(علیه السلام)، به دنبال وی فرستاد، پس علی(علیه السلام) بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعلهای آتش روانه خانه علی(علیه السلام) شد. فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در پشت درب با او مواجه شده و گفت: ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانهام میبینم؟!
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
مرحوم فیض کاشانی درباره چگونگی هجوم به خانه علی(علیه السلام) در کتاب علم الیقین مینویسد: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
عمر عدهای از طلقا و منافقین را جمع کرده و به سوی خانه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) آمدند و با در بسته مواجه شدند و فریاد کشیدند: یا علی! از خانه بیرون بیا، که خلیفه رسول خدا، تو را میخواند، ولی آنان در را به روی آنها باز نکردند. پس آنان هیزم آوردند و در پای در خانه نهادند و آتش تهیه کردند تا در خانه را بسوزانند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) جریاناتی پیش آمد که منجر به بیعت با ابوبکر گردید. امام علی(علیه السلام) که جانشین بر حق پیامبر بود، از خانه بیرون نیامد و طبق وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه به تنظیم و جمع آوری قرآن پرداخت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
صبت علی مصائب - ولو صبت علی الایام لصرن لیالیا نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
از معاذ بن جبل نقل شده است که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پس از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فراوان میگریست و میفرمود: آه ای پدر! پس از تو باید شکوههای دل را به حضرت جبرئیل گفت... آه! که با وفات تو خبرهای آسمانی قطع شد و دیگر برای همیشه از طرف خدا وحی فرو فرستاده نخواهد شد(288). نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
یا رسول الله! پدر جان، دریغ و آه از فراق تو! ای پدر، چه بسیار بزرگ است تاریکی و ظلمتی که در مجالس پس از تو مشاهده میگردد، و من دور مانده از جناب تو دریغ و افسوس میخورم که هر چه زودتر نزد تو آیم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
فاطمه (سلام الله علیها) همواره بعد از رحلت پدر، دستمال عزا بر سر میبست. از نظر جسمی روز به روز تحلیل میرفت، از فراق پدر چشمش گریان و قلبش سوزان بود، ساعتی بیهوش و ساعتی به هوش میآمد و به پسرانش حسن و حسین (علیه السلام) مکرر میفرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی(علیه السلام) در خارج مدینه در بقیع خانهای برای فاطمه زهرا(سلام الله علیها) ساخت که بیت الاحزان نامیده میشد. صبحگاهان حسنین(علیه السلام) را پیش روی خود حرکت داده و با چشم گریان به بقیع رفته و در بین قبرها تا غروب گریه میکرد، شبانگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) نزد آن حضرت آمده، ایشان را به منزل میبرد(284). نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
محمود بن لبید گوید: پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دختر آن بزرگوار حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) همواره کنار قبر شهدای احد میرفت و در آن جا به مناجات و راز و نیاز و دعا میپرداخت و از فراق پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گریه میکرد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابن بابویه روایت کرده است: چون حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا مفارقت کرد، بلال مؤذن آن حضرت امتناع کرد از اذان گفتن و گفت: اذان نمیگویم از برای کسی بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم). نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
زمانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) وفات یافت، کوچک و بزرگ ضجه زدند و گریهها کردند و این مصیبت بر نزدیکان و اصحاب و دوستان و یاران و خویشان بس شدید و تأثر آورد بود و هیچ کس را در آن روز نمیتوانستی ببینی، مگر آن که گریه میکرد و یا ندبه مینمود؛ ولی کسی از اهل زمین نمیتواند گریه کنندهای گریانتر و ندبه زنندهای نالانتر از فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بیابد. دختری که هر آن حزن تجدید گردیده و زیادتر میشد و گریهاش شدیدتر! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرموده است: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
فاطمه زهرا(سلام الله علیها) با گریه خود بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عبادت میکرد. چون گریه او یاد رسول را زنده میداشت، و این خود به مکتب و ارزشهای رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جان میبخشید. گریه زهرا(سلام الله علیها) بر پدرش به حدی رسیده بود که وی را در شمار پنج نفر از گریه کنان جهان، یعنی آدم و یعقوب و یوسف و علی ابن الحسین - علیهم السلام - جای دادهاند(279). نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
از فضه، خدمتکار فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نقل شده است که درباره اندوه آن حضرت گفت: در میان مردم جهان و یاران و نزدیکان و دوستان رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ کس در فراق آن حضرت اندوهگینتر و گریانتر و نالانتر از بانویم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نبود. اندوه او هر لحظه تازهتر و فزونتر میشد و گریه او شدت مییافت(278). نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 زندگاني حضرت زهرا ، هجوم به خانه علی
هنگامی که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فهمید آنها میخواهند خانهاش را به آتش بکشند، برخاست و در را گشود، جمعیت بیآن که مهلت بدهند تا فاطمه(سلام الله علیها) خود را بپوشاند در را فشار دادند. زهرا(سلام الله علیها) برای این که در برابر نگاه نامحرمان نباشد، به پشت در رفت. عمر در را فشار داد، فاطمه (سلام الله علیها) بین فشار در و دیوار قرار گرفت، سپس عمر و همراهان به خانه هجوم بردند(294).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، فاطمه ، حامی ولایت
عمر فریاد کشید: به خدا قسم اگر در را باز نکنید، آن را آتش میزنم.
فاطمه (سلام الله علیها) دانست که آنها تصمیم دارند خانه را بسوزانند، حرکت کرد و در را گشود. همین که در را گشود، جمعیت او را به عقب راندند و فاطمه (سلام الله علیها) بین در و دیوار واقع شد، و سپس بر سر امام ریختند و گریبان وی را گرفتند و در حالی که او را به زمین میکشاندند به سوی مسجد بردند.
فاطمه (سلام الله علیها) بین آنها و همسرش حایل شد و گفت: به خدا قسم نمیگذارم که پسر عمویم را به زور به مسجد ببرید...
جمعیت که چنین دیدند امام را رها کردند. عمر به قنفذ دستور داد که با تازیانه فاطمه (سلام الله علیها) را بزند. قنفذ پشت و پهلوی فاطمه (سلام الله علیها) را به تازیانه گرفت تا اثر آن در جسم شریفش پیدا شد، و این ضربت بیشترین تأثیر را در افتادن جنین او، که پیامبر او را محسن نام نهاده بود، داشته است(293).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، هجوم به خانه فاطمه
عمر به ابوبکر گفت: همه مردم با تو بیعت کردهاند جز این مرد (علی و اهل بیت او)، شخصی را نزد او بفرست که بیاید و بیعت کند.
ابوبکر پسر عموی عمر را که قنفذ نام داشت، برای این کار انتخاب کرد و به او گفت: نزد علی(علیه السلام) برو و بگو: دعوت خلیفه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را اجابت کن.
قنفذ چند بار از طرف ابوبکر نزد علی(علیه السلام) رفت و پیام ابوبکر را ابلاغ کرد، ولی علی(علیه السلام) از آمدن نزد ابوبکر امتناع ورزید.
عمر خشمگین برخاست و خالد بن ولید و قنفذ را طلبید و به آنها امر کرد تا هیزم و آتش بردارند، آنها اطاعت کردند و هیزم و آتش برداشته و همراه عمر کنار در خانه فاطمه (سلام الله علیها) رهسپار شدند. فاطمه (سلام الله علیها) پشت در بود، هنوز شال عزا از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر سرش بود و از فراق پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سخت نحیف و ناتوان شده بود. عمر سر رسید و در را زد، و فریاد بر آورد: ای پسر ابوطالب! در را باز کن.
فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمود: ای عمر! ما را با تو چه کار؟ چرا دست از ما برنمی داری، با این که ما عزادار هستیم؟
عمر گفت: در را باز کن، وگرنه آن را به روی شما میسوزانم.
هر چه فاطمه (سلام الله علیها) نصیحت کرد، عمر از تصمیم خویش منصرف نشد. سپس آتش طلبید و در خانه را به آتش کشید، آن گاه در نیم سوخته را فشار داد و بدن نازنین فاطمه (سلام الله علیها) بین فشار در و دیوار قرار گرفت(291).
عمر در ضمن نامهای برای معاویه، چگونگی برخورد خود با فاطمه (سلام الله علیها) را چنین بیان میکند:
... به فاطمه که پشت در بود، گفتم: اگر علی از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به این جا میآورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و یا این که علی را برای بیعت به سوی مسجد میکشانم، آن گاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم، و به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش میکشم... همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدت، در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم، تا در را رها کند، از شدت درد تازیانه ناله کرد و گریست. ناله او به قدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آن جا منصرف گردم، ولی به یاد کینههای علی و حرص او برای کشتن قریشیان (مشرک) افتادم... با پای خودم لگد بر در زدم، ولی او هم چنان در را محکم نگاه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالهای از فاطمه را شنیدم که گمان کردم این ناله، مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه (سلام الله علیها) میگفت:
یا ابتاه! یا رسول الله! هکذا بحبیبتک و ابنتک، آه! یا فضة الیک فخذینی فقد والله قتل ما فی احشائی من حمل؛ ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار میشود، آه! ای فضه بیا و مرا دریاب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد.
در عین حال در را فشار دادم. در باز شد. وقتی وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال رو به روی من ایستاد، ولی شدت خشم من مرا به گونهای کرده بود که گویی پردهای در برابر چشمم افتاده است؛ چنان سیلی روی روپوش به صورت فاطمه زدم که گوشوارهاش به زمین افتاد....
حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: از شدت ضرب در، بر زمین افتادم و آتش زبانه میکشید و صورت مرا میسوزانید(292).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، زبان حال فاطمه
آن قدر مصیبتها و غمها و رنجها بر من وارد شد، که اگر بر روزگار وارد میشد، هر آینه شب تار میگردید(290).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، مرثیه سرایی فاطمه پس از وفات پدر
از انس بن مالک روایت شده است که حضرت زهرا(سلام الله علیها) پس از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با غم و اندوه میگریست و میفرمود:
آه ای پدر!... پدرم دعوت پروردگار را لبیک گفت و در فردوس برین منزل کرد.
ای پدر! پس از تو با جبرئیل باید درد دل نمود.
پس از مراسم تدفین خطاب به انس فرمود: ای انس! آیا دلتان آمد که خاک بر روی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بریزند(289)؟
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، شکوه از جفای امت
پدر جان! در عزای تو اباالحسن امیرالمؤمنین سوگوار است، پدر دو فرزندت حسن و حسین، برادر و امام برگزیده و دوست بیمانند تو، هم او که تو او را در کودکی بزرگ و تربیت کردی، سپس برادرت خواندی و از بزرگترین دوستان تو و محبوبترین اصحاب تو در پیشگاه تو بود، او که در پذیرش اسلام از همه پیشی گرفته و هجرت کرد.
ای پدر بزرگوار و ای بهترین انسانها! اکنون بیا و بنگر که امام برگزیده تو را اسیر گونه به طرف بیعت تحمیلی میکشند و میبرند.
پدر جان! غم سوگواری تو ما را فرا گرفته و در هم کوبیده است و گریههای مداوم، قصد جان ما را دارد، و بد روزگاری دامنگیرمان شده است.
آن گاه فریاد سختی برآورد و فرمود: فریاد یا محمد! فریاد ای دوست، فریاد ای پدر، فریاد ای اباالقاسم، فریاد ای احمد، فریاد از کمی یاران و یاوران، فریاد از ناله بسیار، فریاد از مشکلات فراوان، فریاد از مصیبت و اندوه زیاد، فریاد از مصیبت جانکاه(286).
پس از آن سخنان دردآلود و غمبار صیحهای زد و بیهوش بر زمین افتاد(287).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، اشعار جگر سوز فاطمه در کنار قبر پدر
پدر شما (رسول خدا) که شما را گرامی میداشت چه شد؟ آن که ساعت به ساعت شما را به دوش خود سوار میکرد، و از همه کس به شما مهربانتر بود، کجا رفت؟
چه شد پدر شما، که نمیگذاشت بر روی زمین راه بروید؟ (و همواره شما را به آغوش گرم خود میگرفت) دیگر نمیبینم که در این خانه را باز کند و بیابد و شما را بر دوش خود سوار کند، آن گونه که همواره شما را بر دوش خود سوار میکرد.
آن بانوی بزرگوار چنان که پدرش به او خبر داده بود، همواره غمگین و گریان بود، یک بار به یاد قطع وحی از خانهاش میافتاد، بار دیگر فراق پدر را به یاد میآورد. وقتی شب فرا میرسید و میدید که صدای دلنشین قرائت قرآن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را که همواره نیمههای شب میشنید، دیگر نمیشنود و وحشت میکرد و خود را بسیار پریشان و بینوا مییافت، پس از آن که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از عزت و شکوه بهرهمند بود.
کنار قبر پدر میآمد و در سوگ او این اشعار را میخواند:
آن کس که بوی خوش تربت (خاک قبر) پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را میبوید، اگر در زمان طولانی، بوی خوش دیگری نبوید، چه خواهد شد؟ (یعنی تا آخر عمر، همین بوی خوش او را کافی است، و نیازی به بوی خوش دیگر ندارد).
آن چنان باران غم و اندوه بر جانم ریخته است، که اگر در روزهای روشن میریخت، آن روزها مانند شب، تیره و تار میگردید:
به جانم ریخته چندان غم و درد و مصیبتها - که گر بر روزها ریزند، گردد تیره چون شبها
و نیز میفرمود: هر گاه روزی شخصی مرد، یاد او کم میشود، ولی سوگند به خدا، از آن وقتی که پدرم رحلت کرده، یاد او زیادتر شده است.
وقتی مرگ بین من و پیامبر جدایی افکند، خودم را از فراق پیامبر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) تسلی میدهم و به خودم میگویم، سرانجام راه ما به سوی مرگ است، اگر کسی امروز نمیرد، فردا خواهد مرد.
و نیز میفرمود: هر وقت اشتیاقم به دیدار تو زیاد میشود، گریان به کنار قبر تو میآیم، ناله و زاری میکنم و شکوه مینمایم، ولی جواب مرا نمیدهی. گرچه در دل خاک، از من پنهان شدهای، ولی از قلب پراندوه من پنهان نیستی (و در قلبم جا گرفتهای)(285).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، بیت الاحزان ، خانه غم و اندوه فاطمه
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، مصیبت رحلت پیامبر
گوید: من در یکی از روزها برای زیارت قبر حضرت حمزه(علیه السلام) کنار قبر آن حضرت رفتم، دیدم حضرت زهرا(سلام الله علیها) در آن جا با سوز و گداز مشغول راز و نیاز و گریه است. صبر کردم تا ساکت شد، عرض کردم: ای سرور زنان جهان! به خدا سوگند از گریه شما رگهای قلبم پاره شد.
فرمود: ای اباعمرو! سزاوار است گریه کنم، زیرا با مصیبت رحلت بهترین پدرها رو به رو شدهام، آه! چقدر مشتاق دیدار رسول خدا هستم!
سپس سؤالاتی از آن حضرت کردم، از جمله پرسیدم: آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از خود کسی را برای خلافت و رهبری تعیین کرد؟ فرمود: عجبا! آیا روز غدیر را فراموش کردید؟!
عرض کردم: نه، فراموش نکردم، ولی میخواهم سخن خاصی در اینباره از شما بشنوم. فرمود: خدا را گواه میگیرم که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
علی خیر من اخلفه فیکم و هو الامام بعدی و سبطای و تسعة من صلب الحسین ائمة...؛ علی بهترین انسانی است که من او را در میان شما جانشین خود کردم. او امام بعد از من است و دو سبط من (حسن و حسین) و نه نفر از صلب حسین، امامان به حق هستند. اگر از آنها پیروی کردید، به راه هدایت رفتهاید، و اگر مخالفت کردید، تا روز قیامت بین شما اختلاف خواهد افتاد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در هر هفته، روزهای دوشنبه و پنج شنبه، دوبار کنار قبر شهدای احد میرفت و آنها را زیارت میکرد و در آن جا به دعا و راز و نیاز میپرداخت(283).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، اذان نگفتن بلال جز برای فاطمه
پس حضرت فاطمه (سلام الله علیها) روزی فرمود: من میخواهم صدای مؤذن پدر خود را بشنوم.
این خبر به بلال رسید، شروع کرد به اذان. چون بلال الله اکبر گفت، فاطمه (سلام الله علیها) پدر خود را و ایام معاشرت آن حضرت را به یاد آورد و خود را از گریه ضبط نتوانست کرد. چون به اشهد ان محمداً رسول الله رسید، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نعره زد و بر رو در افتاد و غش کرد. مردم گمان کردند آن حضرت از دنیا مفارقت کرد، به بلال گفتند: ترک کن اذان را، که دختر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت. پس اذان را قطع کرد و تمام نکرد.
پس حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به هوش آمد و بلال را فرمود که اذان را تمام کن. او نکرد و گفت: ای بهترین زنان! بر تو میترسم که چون صدای مرا بشنوی، به اذان هلاک شوی. پس حضرت فاطمه (سلام الله علیها) او را معاف داشت(282).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، فریاد روز هشتم
مدت هفت روز از رحلت رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) میگذشت که او در منزل نشسته بود و آنی صدای گریه و ندبهاش آرام نگرفت، و هر روز گریهاش از روز قبل زیادتر میگردید. شب روز هشتم که شد حزن و اندوه خود را آشکار نمود، چون دیگر صبری برای او نمانده بود، پس بیرون آمد و فریاد برآورد و ضجه زد و مردم نیز ضجه میزدند و زنها با شیون بیرون آمده و چراغها را خاموش کردند تا چهره آنان مشخص نباشد. صدیقه طاهره(سلام الله علیها) این گونه پدر را صدا میزد و ناله میکرد:
وا ابتاه! وا صفیاه! وا محمداه! وا ابا القاسماه! وا ربیع الأرامل والیتامی!
چه کسی در قبله و نمازگاه پس از شما حاضر خواهد شد؟ و چه کس به فریاد دختر عزیز مردهات خواهد رسید؟
آن گاه حرکت کرد، به گونهای که دامن پیراهنش به پای او میپیچید؛ به طوری که بر زمین میافتاد. از شدت گریه و ریزش اشک راه خود را نمییافت تا به قبر پدر نزدیک شد. وقتی نگاهش به جای اذان افتاد، بیهوش بر زمین افتاد. زنان به شتاب به سوی او دویدند و آب بر صورت و سینه و پیشانی او افشاندند تا به هوش آمد(281).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، دیدن پدر در حالت رؤیا
پس از رحلت پدرم در حالی که بین خواب و بیداری بودم، مشاهده کردم که پدر بزرگوارم بر من وارد شده است و من بدون اختیار فریاد کشیدم: ای پدر! خبر آسمان از ما قطع شد. در این هنگام فرشتگانی آمدند که دو فرشته در پیش روی آنان بود و پدرم را به سوی آسمان بردند، من سر بلند کردم، ناگهان قصرهای محکم و استواری دیدم، بعد پدرم فرمود: این مکان تو و شوهرت و دو فرزند و دوستدارانت میباشد، خرسند باش که چند صباح دیگر بر من وارد خواهی شد. در این موقع از خواب بیدار شده، و رؤیایم را برای امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نقل کردم(280).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، فاطمه یکی از پنج نفر گریه کنندگان
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، گریه شدید برای پدر
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))