حكايت عارفانه ، احترام به رزمندگان
سال دوم هجرت بود، که جنگ بدر رخ داد، در این جنگ که در کنار چاه بدر اتفاق افتاد، مشرکان، ضربه سختی از ناحیه سپاه اسلام دیدند، و مفتضحانه شکست خوردند.
در این جنگ تعداد سپاه اسلام 313 نفر بود، ولی جمعیت سپاه دشمن از هزار نفر تجاوز میکرد. مسلمانان در این جنگ نابرابر با از دست دادن 22 نفر شهید (14 نفر از مهاجران و 8 نفر از انصار )و با کشتن 70 نفر از دشمن و اسیر گرفتن هفتاد نفر از آنان، جنگ را به پایان رساندند(160).
در یکی از روزهای جمعه، پیامبر (ص)با گروهی از مسلمین در صفه (سکوی بزرگ در کنار مسجدالنبی )نشسته بودند، بطوری که جا تنگ بود.
عادت پیامبر (ص)این بود که به رزمندگان مسلمانی که در جنگ بدر شرکت کرده بودند، احترام فراوان میکرد، در این همگام گروهی از رزمندگان بدر، وارد شدند، وقتی به نزدیک رسیدند، به پیامبر (ص)سلام کردند، پیامبر (ص) پاسخ سلام آنها را داد.
سپس آنها به حاضران سلام کردند، آنها نیز پاسخ گفتند، رزمندگان همچنان سر پای خود ایستاده بودند، تا حاضران به آنها جا بدهند، ولی هیچکس تکان نخورد.
این موضوع، پیامبر (ص)را ناراحت کرد و به بعضی از کسانی که اطراف آنحضرت نشسته بودند، فرمود: فلانی، برخیزید، به این ترتیب چند نفر را از جا بلند کرد تا واردین بنشینند (و این در حقیقت نوعی احترام مخصوص به مجاهدان آگاه بود، تا همیشه مسلمانان از مجاهدان مخلص تقدیر و تشکر کنند ).
ولی این موضوع بر آن چند نفر که از جا برخاستند، ناگوار آمد، به طوری که آثارش در چهره آنان نمایان گشت.
منافقان که از هر فرصتی بر ضد اسلام استفاده میکردند گفتند:
پیامبر (ص)رسم عدالت را دعایت نکرد، کسانی را که عاشقانه در کنار آنحضرت نشسته بودند، به خاطر افرادی که بعدا وارد مجلس شدند، بلند کرد (آیا براستی درست است که عاشقان شیفته پیامبر (ص)به خاطر افرادی دیگر، توهین گردند ؟ !).
این سوء استفاده منافقان، ممکن بود، در بعضی از افراد نا آگاه اثر سوء بگذارد، در رد آنها آیه 11 سوره مجادله نازل شد که خداوند میفرماید:
یا ایها الذین آمنوا قیل لکم تفسحوا فی المجالس فافسحوا بفسح الله لکم و اذا قیل انشزوا یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات والله بما تعملون خبیر :
ای کسانی که ایمان آوردهاید، هنگامی که به شما گفته شود مجلس را وسعت بخشد (و به تازه واردان جا بدهد )وسعت بخشید، خداوند بهشت را برای شما وسعت میبخشد، و هنگامی که گفته شود برخیزید، برخیزید، خداوند، ایمان آورندگان و بهرهمندان از علم و آگاهی را درجات عظیمی میبخشد .
اشاره به اینکه: لازم است به پیش کسوتان در صحنههای ایمان و جهاد و علم، احترام کنید، و در کارها، به آنها اولویت بدهید، و هرگز آنها و فداکاری آنها را از یاد نبرید .
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شبی در جلسه درس، عارف وارسته میرزا مهدی الهی قمشهای به آیت الله حسن زاده فرمود: آقا شما خیر میبینید. ایشان عرض کردند الهی آمین اما جنابعالی از کجا این بشارت را به این کمترین میفرمایید، فرمودند: از بس که شما را نسبت به اساتیدت متواضع میبینم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
یکی از انواع موسیقیها، موسیقی حداء (بر وزن دعاء )است، که جمعی از فقهاء، آن را از غنای حرام استثناء کردهاند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سفیان ثوری یکی از مردان پارسا و صوفی منش بود، و گاه به حضور امام سجاد ع میرسید و از محضر آن بزرگوار، بهرهمند میشد، وی میگوید: به مکه رفتم و در آنجا مدتی سکونت نمودم، هر روز هنگام ظهر، مردی از اهالی مکه را میدیدم میآمد کنار کعبه، و به طواف کعبه مشغول میشد و سپس دو رکعت نماز میخواند و سپس نزد من میآمد و سلام میکرد و احوال مرا میپرسید و به خانهاش میرفت، و بین من و او ارتباط دوستی و انس و الفت خوبی برقرار شده بود، به سوری که گاهی به خانهاش رفت و آمد داشتم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در یکی از جنگهای اسلامی، سپاه دشمن وارد قلعه خود شد، و در آنجا کمین گرفت، مسلمانان چند روز نتوانستند کاری کنند، فرمانده سپاه اسلام و خستگی و کمبودهای غذائی و غیره میشود، و از طرفی هیچ راهی را برای فتح نمییافت. او چند روز روزه گرفت و به درگاه خدای بزرگ متوسل شد، و از خداوند سبب ساز خواست که وسیله پیروزی را خودش به آنها نشان دهد، و آنها را به راز پیروزی، راهنمائی کند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
از سوی خداوند به یکی از پیامبر این بنام حزقیل(190) الهام شد که به فلان حالم بگو پس از مدت اندکی، میمیری. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شهید محراب آیت الله صدوقی میفرمودند: در یک سفر که با حضرت امام داشتیم روسها در بین راه جلو ما را گرفتند و از ماشین پیاده کردند، امام که مراقب نماز شب بودند و این عمل صد در صد از ایشان ترک نشده، بعد از پیاده شدن خواستند که نماز شب بخوانند، آنجا که وسط بیابان بود و آبی وجود نداشت. یک وقت نگاه کردیم که آبی جاری شده، ایشان آستین بالا زد و وضو گرفت. بعد نفهمیدیم که تا ایشان نمازش تمام شد آب بود یا نه. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 حكايت عارفانه ، احترام به پدر
حضرت حجة الاسلام جمی امام جمعه آبادان نقل میکرد: «یک بار به محضر حضرت امام خمینی (مدظله العالی) در جماران رسیدم یکی از مسئولین مملکتی برای انجام کارهای جاری به خدمت امام رسید، پدر سالخوردهاش نیز همراهش بود، وقتی که میخواست حضور امام برسد، خودش جلوتر از پدر حرکت میکرد، پس از تشرف به خدمت امام، پدرش را معرفی کرد، امام نگاهی به آن مسئول نمود و فرمود: «پس چرا جلو وی راه افتادی و وارد شدی؟».
به این ترتیب مقام ارجمند پدری را گوشزد کرده و درس بزرگ احترام به پدر به ما آموخت.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، احترام استاد
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن - ظلمات است بترس از خطر گمراهی
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، اثر موسیقی حداء
حداء، یعنی سرود و آواز مخصوصی که شتربانان عرب میخوانند تا شترها سر کیف آیند و سریعتر حرکت کرده و به مقصر برسند، در این رابطه به داستان زیر توجه کنید:
محمد بن داود دینوری میگوید: در بیابانی به قبیلهای از قبائل عرب رسیدم، مردی از آن قبیله مرا مهمان کرد، و به خیمه خود برد، در آن خیمه غلام سیاه چهرهای دیدم که از طرف صاحبش زندانی در بند شده بود.
من به محل اقامت شترها رفتم. دیدم چندین شتر افتادهاند و مردهاند یک شتر را دیدم که گوئی در حال جان کندن بود و سخت ناتوان گشته بود.
سپس نزد غلام برگشتم، غلام به من گفت، تو مهمان هستی، و صاحب خانه شفاعت مهمان را نی پذیرد، از او بخواه تا مرا از این زندان در بند، آزاد سازد .
من تصمیم گرفتم که به تقاضای غلام عمل کنم، وقتی سفره غذا آوردند، گفتم از غذا نمیخورم مگر اینکه این غلام در بند را آزاد کنید، صاحبخانه گفت: این غلام مرا تهیدست و بیچاره کرده و همه اموال و شترانم را تلف نموده است .
گفتم: چگونه؟
گفت: زندگی من از ناحیه این شترها تأمین میشود، این غلام بارهای سنگین بر شترها نهاده، و با آن آواز خوشی که دارد حداء خوانده است، و راهی را که میبایست شترها در سه شب بپیمایند، در یک شب پیمودهاند و وقتی به مقصد رسیدهاند همه به هلاکت رسیدهاند، ولی در عین حال چون شما مهمان هستی شفاعت تو را قبول میکنم و این غلام را به شما بخشیدم.
دینوری میگوید: سپس من از غلام سیاه خواستم تا آوازی بخواند و من بشنوم، او در کنار شتری که با آن آب از چاه میکشیدند توقف کرد و حداء (آواز )خواند، دیدم آن شتر آنچنان از خود بی خود شد که ریشه زندگی با بگسست، و من نیز آنچنان تحت تأثیر قرار گرفتم که به رو در افتادم، و من هرگز آوازی از آن خوشتر نشنیده بودم(134).
این داستان را در اینجا آوردیم تا به بخشی از علت حرمت غناء (موسیقی حرام )آگاه گردیم که موجب به هدر رفتن انرژیها خواند شد.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، اثر منفی دلبستگی به دنیا
روزی حضرت موسی (ع) در محلی عبور میکرد، دید: «مردی گریه میکند و در درگاه خدا مینالد».
از آنجا گذشت، و هنگام مراجعت نیز گذارش به همانجا افتاد، و دید آن مرد، همچنان در درگاه خدا مینالد و میگرید، متوجه خدا شد و عرض کرد:
یا رب عبدک یبکی من مخافتک
: «پروردگارا بنده تو از خوف تو میگرید» (به او توجه فرما).
خداوند به موسی (ع) وحی کرد و فرمود:
«ای پسر عمران، اگر او آنقدر بگرید که مغزش همراه اشکهای چشمش، به زمین بریزد، و دستش را آنقدر به سوی آسمان بلند کند که ساقط شود، او را نمیآمرزم و هو یحب الدنیا: «چرا که او دنیا را دوست دارد» (به دنیا دلبسته است، و دوستی دنیا را بر دوستی آخرت ترجیح میدهد).
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، اثر شدید آیه قرآن
رسول اکرم (ص) در مجلسی آیه 7 و 8 سوره زلزال را خواند:
فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره - و من یعمل مثقال ذرة شراً یره.:
«پس هر آن کس که اندکی کار نیک یا بد کند، آن را میبیند».
یک نفر عرب بادیهنشین، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و عرض کرد: ای رسول خدا «مثقال ذره؟!» (یعنی حتی یک ذره عمل فراموش نمیشود؟).
پیامبر (ص) فرمود: آری .
بادیهنشین: فریاد برآورد: و اسواتاه (وای بر من در مورد آشکار شدن بدی) و گریه میکرد.
رسولخدا (ص) وقتی حال او را دید، فرمود این بادیهنشین کسی است که دلش از ایمان، خبر میدهد و آمیخته با ایمان است».
و وقتی صعصعه، عموی فرزدق، این دو آیه را شنید، گفت:
حسبی من القرآن ما سمعت، لاابالی بعد هذه الایة ان لا اسمع من القرآن شیئاً.
:«از قرآن همین آیه را که شنیدم، برای من کافی است، و بعد از شنیدن این آیه، باکی ندارم که دیگر هیچ آیهای از قرآن را نشنوم».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، اثر روزه در عالم قبر
تا اینکه بیمار شد و بستری گردید، مرا طلبید، به بالینش رفتم، به من وصیت کرد که اگر از دنیا رفتم، خودت مرا غسل بده و نماز بر من بخوان و مرا دفن کن، و در شب اول قبر، مرا تنها مگذار، و مرا به توحید و یکتائی خدا، تلقین بده و در برابر سوال دو فرشته نکیر و منکر، کمک کن.
من به او قول دادم که وصیتش را انجام دهم.
وقتی که از دنیا دفت، او را غسل دادم و کفن کردم و نماز بر جنازه او خواندم جسدش را به خاک سپردم، و در کنار قبرش در شب اول قبر، شب را ماندم.
در این شب در کنار قبر او، بین خواب و بیداری بودم که شنیدم شخصی به من گفت: ما نیاز به حفاظت و تلقین و انس تو نداریم، زیرا ما خود با او مأنوس هستیم و شهادت به یکتائی خدا را به او تلقین میکنیم!.
گفتم: بخاطر چه عمل، به او آنهمه محبت میکنید ؟ !.
شنیدم گفته شد: به خاطر روزه هائی که در ماه رمضان میگرفت، و شش روز بعد از ماه رمضان (غیر از عید فطر )را نیز روزه میگرفت (و ماه رمضان را با شش روز روزه، بدرقه میکرد ).
از خواب بیدار شدم، کسی را ندیدم، وضو گرفتم و نماز خواندم، بعد خوابیدم، باز همان خواب را دیدم، در شب بعد نیز تکرار شد، دانستم که خواب دیدنم، رحمانی است نه شیطانی.
از کنار قیرش به خانه آمدم و از خدای بزرگ میخواستم که به فضل و کرمش مرا به روزه ماه رمضان و شش روز بعد از آن، موفق بدارد(195).
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، اثر دعا و سبب سازی
یک روز سپاه اسلام در بیرون قلعه در آمادگی به سد میبردند، فرمانده دید، سگ سیاهی از مسیری از درون قلعه برای پیدا کردن طعمهای بیرون آمد، و سپس از همان مسیر وارد قلعه شد.
فرمانده را دیدن همین رفت و آمد سگ، کشف کرد، که در آن نقطه رفت و آمد سگ، شاید راه همواری برای ورود به قلعه باشد، چند نفر را مأمور کرد، تا آن مسیر را با دقت، شناسائی کنند، مأمورین به شناسائی پرداختند، ولی نتیجه مطلوبی نگرفتند، و گزارش آنها، سودی نبخشید و رد پای سگ را نیافتند.
تا اینکه روز بعد دیدند همان سگ سیاه از همان مسیر، از قلعه بیرون آمد، فرمانده دستور داد انبانی را چرب کردند و در میان آن مقداری ارزن ریختند، و آن انبان را سوراخ سوراخ نمودند، و سپس به جلو سگ انداختند، سگ به عنوان پیدا کردن طعمه خوب آن را به دندان گرفت و رفت، در مسیر راه که میرفت، ارزنها از سوراخهای آن به زمین میریخت، به طوری که راه را نشان میداد.
این بار مأمورین بوسیله همان ارزنها، راه را کشف کردند، و فرمانده با طرح نقشه منظم و رعایت اصول غافلگیری، سپاه خود را از همان راه وارد قلعه کرد، و دشمن غافل را مغلوب نموده و جمعی را اسیر کردند و در آن قلعه را گشودند، و سپس قلعه را فتح نمودند.
براستی بیندیشید که چگونه دعای خالص فرمانده به استجابت رسید، دعائی که همراه حرکت بود، دعائی که موجب سبب سازی شد، و سگی سبب حل معما گردید (219)دعائی که چنین فکر و دیدی به فرمانده داد، به قول مولوی:
دیدهای خواهم سبب سوراخ کن - تا سبب را برکند از بیخ و بن
دیدهای خواهم که باشد شه شناس - نا شناسد شاه را در هر لباس
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، اثر اعا در تغییر سرنوشت
حزقیل پیام خداوند را به او ابلاغ کرد.
حاکم، سخت وحشت زده شد، روی تختش به دعا و راز و نیاز پرداخت، و بقدری هنگام دعا متوجه خدا بود که ضعف بر او عارض شد و از روی تخت به زمین افتاد، و در دعایش میگفت:
یا رب اخرنی حتی یشب طفلی و اقضی امری :
ای پروردگار من، به من آنقدر مهلت بده که کودکم بزرگ شود، و زندگی خودمان را سامان بدهم.
خداوند دعای او را به استجابت رساند، و به حزقیل وحی کرد: برو به حاکم بگو مرگ تو را تا پانزده سال تأخیر انداختم.
حزقیل عرض کرد: ای خدای من میدانی که من هرگز دروغ نگفتهام.
به او وحی شد: تو بنده مأمور هستی، برو و این پیام را ابلاغ کن(191).
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، آب در بیابان
گفت جبریلا بیا اندر پیم - گفت رو رو من حریف تو نیم
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، آب به آسیاب دشمن
زمان شاهان قاجار بود، حکومت عثمانی، بزرگترین حکومت اسلامی در جهان بشمار میآمد، که پایتخت این حکومت، اسلامبول ترکیه است.
در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران، مسجد کوچکی وجود داشت، (گویا هم اکنون نیز آن مسجد در کنار سفارت ترکیه هست).
امام جماعت آن مسجد (یا یکی از نماز خوانهای آن مسجد) میگفت: روضه خوانی را دیدم، هر روز صبح به مسجد میآید و روضه حضرت زهرا (ع) را میخواند، بخصوص به خلیفه دوم، ناسزا میگوید.
روزی به او گفتم: تو چه داعی داری که هر روز همین روضه را بخوانی و همان ناسزاگوئی تکرار کنی (با توجه به اینکه افراد سفارت، و تبعه آن سفارت، به آن مسجد برای نماز میآمدند) مگر روضه دیگر نمیدانی؟!
او در پاسخ گفت: روضه دیگر میدانم، ولی من یکنفربانی دارم روزی پنج ریال (بپول آن زمان) به من میدهد و میگوید همین روضه را با این کیفیت بخوان، و خصوصیات بانی و محل او را گفت.
من پیگیری کردم، دیدم بانی، یک نفر کاسب است و مغازه دارد، جریان را به او گفتم، او گفت: شخصی روزی دو تومان به من میدهد،
تا در آن مسجد، چنین روضهای خوانده شود، پنچ ریال آن را به آن روضه خوان میدهم، و پانزده ریال آن را خودم برمیدارم.
جریان را پیگیری نمودم، سرانجام معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی 25 تومان برای این روضه خوانی مخصوص (برای ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی و سپس ایران و حکومت عثمانی) داده میشود، که پس از طی مراحل، و دست بدست گشتن، پنج ریال برای آن روضه خوان بیچاره میماند.
باید متوجه بود که دشمنان، این چنین سوء استفاده نکنند، و ما ناخودآگاه، جزء مزدوران آنها قرار نگیریم و آب به آسیاب دشمن نریزیم.
چنانکه میگویند: دستهای نامرئی خارجی در یکی از نقاط هند، که شیعه و سنی در آن بودند، این مسأله را مطرح کردند که آیا ذوالجناح امام حسین (ع) در کربلا نر بود یا ماده؟
منبریها و سخنرانان مدتها در محور این موضوع، بحث میکردند، و ایجاد اختلاف مینمودند، با اینکه ما باید به مسائل اصلی بپردازیم که به قول سعدی:
خانه از پای بست ویران است - خواجه در فکر نقش ایوان است
لازم به تذکر است: در رابطه با اتحاد و حفظ وحدت، بین فرقههای اسلامی، در گذشته نیز علما و مراجع بزرگ، هشدارها دادهاند، از جمله اعلامیهای است که پنج نفر از علما و مراجع طراز اول شیعه دادهاند که آنها عبارتند از:
1- مرحوم آیتاللّه العظمی آخوند خراسانی 2- آیتاللّه العظمی سید اسماعیل صدر 3- آیت اللّه العظمی شیخ الشریعه اصفهانی 4- آیت اللّه العظمی شیخ عبداللّه مازندرانی 5- آیتاللّه العظمی شهید حاج آقا نوراللّه نجفی اصفهانی.
این پنج بزرگوار، پای این اعلامیه را امضاء نمودهاند در آخر این اعلامیه آمده:
«... و اعلام میکنیم وجوب اجتناب از چیزهائی که موجب نفاق و شقاق است، و اینکه بذل جهد کنند در حفظ نوامیس ملت، و معاونت در مواظبت براتفاق کلمه، تا اینکه شریعت محمد (صلی اللّه علیه و آله) به حفظ مقام دولتین علیتین عثمانی و ایرانی (ادام اللّه شوکتهما) محفوظ ماند».
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))