حكايات موضوعي ، گناه ، گناه یا طلا
شخصی از پادشاهی سؤال کرد: تو طلا را بیشتر دوست داری یا گناه او؟
پادشاه گفت: ای مرد! کسی که از طلا خبر داشته باشد و آن را به دست آورده باشد، آن را از هر چیز دیگر بیشتر دوست میدارد.
آن شخص به پادشاه گفت: اگر درست اندیشه کنی، خواهی دید که تو گناه را بیشتر دوست داری؛ زیرا تو گناه را با خودت به گور میبری؛ اما طلا و ثروت را باقی میگذاری(304).
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394
نظرات
، 0
روزی حضرت نوح (علیه السلام) به سگی برخورد کرد. بر زبان نوح (علیه السلام) گذشت که این سگ چه زشت است و چه صورت ناخوشی دارد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
ابو عثمان، از سلمان فارسی نقل میکند که: زیر درختی، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودم. حضرت شاخه خشک درخت را گرفت و تکان داد. با این تکان تمام برگهای درخت فرو ریخت، سپس فرمود: ای سلمان! سؤال نکردی چرا این کار را انجام دادم! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
زمانی که ابوذر در شام تبعید بود، یکی از دوستانش به او نامهای نوشت و خواهش کرد که مرا موعظه کن و کلمه خیری برای من بنویس. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
عبدالاعلی مولی آل سام میگوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: روز قیامت، زن زیبایی را که به سبب زیباییاش به گناه افتاده، برای حساب رسی میآورند. از او میپرسند: چرا بد کردی؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
امام صادق (علیه السلام) فرمود: گروهی گناه کردند و میترسیدند، جمعی از آنان پرسیدند: چرا شما را ترسان میبینیم؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
روزی موسی (علیه السلام) از خضر پرسید: به چه جهت خداوند تو را بر غیب آگاه کرد؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
حضرت علی (علیه السلام) مردی را دید که آثار ترس در سیمایش آشکار است. از او پرسید: چرا چنین حالی به تو دست داده است؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
مردی به حضرت شعیب (علیه السلام) گفت: چرا من این همه گناه میکنم و خداوند مرا عقوبت نمیکند؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از خداوند متعال نقل کرد که حضرت حق فرمود: ای بنی آدم! چرا انصاف نداری؟ من با دادن نعمت، دوستی خودم را به تو ثابت میکنم؛ ولی تو با انجام گناه بر من خشمناک میشوی؟! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
جوانی به خدمت یکی از صالحان رسید و از او خواست که او را نصیحت کند. عارف قبول کرد، تا آنکه روزی جوان و عارف از جنگلی عبور میکردند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
مردی از سفر حج برگشته بود و سرگذشت مسافرت خود و همراهانش را برای امام صادق (علیه السلام) تعریف میکرد. وی یکی از همسفران خویش را بسیار میستود، که چه مرد بزرگواری بود، ما به همسفری مرد شریفی چون او مفتخر بودیم و وی یک سره مشغول عبادت بود. همین که در منزلی فرود میآمدیم، او به سرعت به گوشهای میرفت و سجاده خویش را پهن میکرد و به طاعت و عبادت خویش مشغول میشد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
ابن عباس میگوید: هرگاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را میدید و وی توجه حضرت را به خود جلب میکرد، میفرمود: آیا او شغل و حرفهای دارد؟ اگر میگفتند، نه، میفرمود: از نظر من افتاد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
محمد، پسر منکدر، یکی از دانشمندان اهل سنت، میگوید: روزی در شدت گرما به بیرون از مدینه رفته بودم. دیدم امام باقر (علیه السلام) با اندام توانمند و فربه خود، به دو تن از غلامانش تکیه کرده و مشغول کشاورزی است. با خود گفتم: پیر مردی از بزرگان قریش، در این وقت، در هوای گرم، در طلب مال دنیاست! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 نظرات
، 0
امیرمومنان علی (علیه السلام)، روزهای اول که وارد کوفه شد به مسجد رفت و دید که گروهی در گوشهای نشستهاند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 حكايات موضوعي ، گناه ، گریه نوح
در این هنگام از سوی خداوند، عتاب آمد که: ای نوح! بر آفریده ما عیب میگیری. نوح از این عتاب، گریه کرد و روزگار درازی بر خود نوحه میکرد تا نام وی را نوح نهادند. وحی آمد: ای نوح! چقدر ناله میکنی!
نوح با عمر درازی که داشت یک بار کلمهای گفت که مورد رضایت خداوند نبود و آن همه گریست. پس خود را بنگر، که با این همه لغزشها و مصیبتهای بی شمار چه باید کرد(298).
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، گناه ، ریزش گناهان
عرض کردم: منظورت از این کار چه بود؟
حضرت فرمود: وقتی مسلمان وضویش را به خوبی گرفت. سپس نمازهای پنجگانه را به جا آورد، گناهان او فرو میریزد، همچنان که برگهای این درخت فرو ریخت(308).
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، گناه ، دشمنی با دوست
ابوذر نوشت: به کسی که بیش از همه دوستش داری و عزیزترین افراد، نزد تو است، ظلم و دشمنی نکن!
دریافت کننده نامه، از نوشته ابوذر متحیر شد و از ابوذر خواستار توضیح گردید.
ابوذر در پاسخ وی نوشت: محبوبترین اشخاص، پیش تو، خودت هستی. آدمی خودش را بیش از دیگران دوست دارد؛ لذا به خودت ظلم و دشمنی نکن؛ یعنی گناه نکن، زیرا با ارتکاب گناه، به خودت ستم میکنی(297).
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، گناه ، حجتهای حق
او میگوید: خدایا! تو مرا زیبا آفریدی و این زیبایی، سبب شد که به چنین عملی مبتلا شدم. در این هنگام حضرت مریم را میآورند و به آن زن میگویند: تو زیباتری یا مریم؟ او عمل بد نکرد؟
آنگاه، مرد زیبایی را میآورند که مرتکب گناه شده. از او سؤال میشود، تو چرا چنین کردی؟ آن مرد میگوید: خلقت مرا زیبا قرار دادی و من چنین گرفتار شدم. در این هنگام حضرت یوسف را میآورند و به او میگویند تو زیباتری یا یوسف؟ ما به او زیبایی دادیم؛ ولی او خود را نباخت.
سپس صاحب بلا و رنج و مصیبت را میآورند که به سبب آن به گناه افتاده و در اثر بی صبری از حد تجاوز نموده است. به او میگویند: چرا بی صبری کرده و زبان به شکایت گشودی؟
او میگوید: خدایا! مرا سخت مبتلا کردی. ایوب را میآورند و به او میگویند: آیا ابتلای تو شدیدتر بود یا ایوب؟ او مبتلا شد؛ اما جزع و بی صبری نداشت(303).
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، گناه ، جرأت بر گناه
آنها گفتند: چون ما گناه کردهایم. گروه دوم گفتند: گناه شما بر گردن ما، ما عهده دار گناه شما میشویم.
خداوند فرمود: گروه اول از گناه ترس دارند و گروه دوم جرأت بر گناه و سپس بر گروه دوم عذاب آمد و هلاک شدند(302).
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، گناه ، ثمره اجتناب
حضرت خضر پاسخ داد: به جهت ترک گناهان.
موسی (علیه السلام) گفت: مرا وصیت کن!
خضر فرمود: ای موسی! همه اوقات با همه کس با حال تبسم رفتار نما، نه با غضب، و به مردم، نفع رسان، نه ضرر. هرگز لجاجت نکن و بدون تعجب نخند، ملامت مردم را ترک و بر خطاهای خودت گریه کن(301).
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، گناه ، ترس از گناه
مرد جواب داد: من از خدا میترسم.
امام فرمود: بنده خدا! از گناهانت بترس و به خاطر ظلمهایی که درباره بندگان خدا انجام دادهای، از عدالت خدا بترس و آنچه را که به صلاح تو نهی کرده است، در آن نافرمانی نکن. آن گاه از خدا نترس؛ زیرا او به کسی ظلم نمیکند و هیچ گاه بدون گناه، کسی را کیفر نمیدهد(306).
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، گناه ، بدترین عقوبت
جواب آمد: تو گرفتار بدترین عقوبتها هستی و نمیدانی(309)!
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، گناه ، انصاف آدمی
خیر من همیشه به سوی تو نازل است؛ اما شر تو به سوی من باز میگردد و هر روز، فرشته کریمی از تو برای من، عمل غیر صالح میآورد.
ای فرزند آدم! ای کاش از وضع خودت آگاه میشدی. ای فرزند آدم! هنگام خشم، مرا یاد کن، تا من هم هنگام خشم تو را یاد کنم و در عذابهایی که تو را محو میکند، غرقت ننمایم(300).
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، گناه ، اثر گناه
عارف به جوان دستور داد که نهال نورستهای را از زمین بکند. جوان آن نهال را به آسانی از ریشه در آورد، چند قدمی که رفتند، عارف به درخت بزرگی که شاخههای زیادی داشت اشاره کرد و گفت این درخت را نیز از جای بر کن. جوان هر چه سعی کرد نتوانست.
عارف گفت: ای جوان! بدان، تخم هوا و هوس، شهوت، بغض، کینه، حسد، عداوت، حرص، نفاق و همه بدیها همین که در دل اثر گذاشت، مثل آن نهال نورسته است، که میتوانی به راحتی آن را ریشه کن کنی؛ ولی اگر او را واگذاری که تا بزرگ شود، ریشه خود را آنچنان محکم و قوی میکند که از کندن آن عاجز خواهی بود؛ همان گونهای که این درخت بزرگ ریشه دوانیده و کندن آن مشکل است. پس همیشه سعی کن رذائل را تا ریشه دوانیده، از درون خود برکنی وگرنه گرفتاری بسیاری به بار میآورد و ریشه کن کردن آن محال یا مشکل خواهد بود(299).
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، کسب و کار ، همسفر حج
امام فرمود: پس چه کسی کارهای او را انجام میداد و چه کسی حیوان او را تیمار میکرد؟
آن مرد گفت: افتخار این کارها با ما بود. او فقط به کارهای مقدس خویش مشغول بود و کاری به این کارها نداشت.
امام فرمود: بنابراین همه شما از او برتر بودهاید(285).
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، کسب و کار ، نان خور دین
وقتی از ایشان سؤال میکردند، چرا، حضرت میفرمود:
به خاطر اینکه اگر انسان خدا شناس، شغلی نداشته باشد، دین خدا را وسیله دنیای خود قرار میدهد و از دین خود میخورد(290).
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، کسب و کار ، ملامت جاهلانه
من تصمیم گرفتم او را موعظه کنم. نزدیک رفته، سلام کردم و گفتم: آیا سزاوار است مرد شریفی مثل شما در این هوای گرم، با اندام سنگین، در پی دنیاطلبی باشد؟ اگر در این موقع و در چنین حالی، مرگت فرا رسد، چه خواهی کرد؟
حضرت دستهایش را از دوش غلامها برداشت و روی پا ایستاد و فرمود:
به خدا سوگند! اگر در این حال بمیرم، در حال فرمانبرداری و طاعت خداوند جان سپردهام. تو خیال میکنی عبادت، فقط نماز و ذکر و دعاست. تامین مخارج زندگی از راه حلال، خود نوعی عبادت است و من میخواهم با کار و کوشش، خود را از تو و دیگران بی نیاز سازم.
آری آن گاه باید از فرا رسیدن مرگ بترسم که در حال گناه باشم و در حالت نافرمانی خدا از دنیا بروم. خداوند ما را موظف کرده که بار دوش دیگران نباشم و اگر کار نکنیم، دست نیاز به سوی تو و امثال تو دراز خواهیم کرد.
محمد بن مکندر عرض کرد: خدایت رحمت کند، من میخواستم شما را موعظه کنم، شما مرا موعظه کردید(291)!
ادامه ندارد
حكايات موضوعي ، کسب و کار ، مردان خدا
حضرت فرمود: اینها چه کسانی هستند؟
مردم گفتند: رجال الحق!
حضرت فرمود: رجال الحق یعنی چه؟
مردم گفتند: اینها به مسجد آمده و عبادت میکنند، اگر چیزی گیرشان آمد میخورند و اگر چیزی پیدا نشد، صبر میکنند!
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: سگ هم، همین طور است، سپس تازیانه را کشید و بر سر آنها کوبید و گفت: برخیزید! بروید و کار کنید و کسب و فعالیت نمایید(279).
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))