حكايات موضوعي ، گناه‏ ، گناه یا طلا

شخصی از پادشاهی سؤال کرد: تو طلا را بیشتر دوست داری یا گناه او؟
پادشاه گفت: ای مرد! کسی که از طلا خبر داشته باشد و آن را به دست آورده باشد، آن را از هر چیز دیگر بیشتر دوست می‏دارد.
آن شخص به پادشاه گفت: اگر درست اندیشه کنی، خواهی دید که تو گناه را بیشتر دوست داری؛ زیرا تو گناه را با خودت به گور می‏بری؛ اما طلا و ثروت را باقی می‏گذاری(304).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، گناه‏ ، گریه نوح‏

روزی حضرت نوح (علیه السلام) به سگی برخورد کرد. بر زبان نوح (علیه السلام) گذشت که این سگ چه زشت است و چه صورت ناخوشی دارد.
در این هنگام از سوی خداوند، عتاب آمد که: ای نوح! بر آفریده ما عیب می‏گیری. نوح از این عتاب، گریه کرد و روزگار درازی بر خود نوحه می‏کرد تا نام وی را نوح نهادند. وحی آمد: ای نوح! چقدر ناله می‏کنی!
نوح با عمر درازی که داشت یک بار کلمه‏ای گفت که مورد رضایت خداوند نبود و آن همه گریست. پس خود را بنگر، که با این همه لغزش‏ها و مصیبت‏های بی شمار چه باید کرد(298).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، گناه‏ ، ریزش گناهان‏

ابو عثمان، از سلمان فارسی نقل می‏کند که: زیر درختی، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودم. حضرت شاخه خشک درخت را گرفت و تکان داد. با این تکان تمام برگ‏های درخت فرو ریخت، سپس فرمود: ای سلمان! سؤال نکردی چرا این کار را انجام دادم!
عرض کردم: منظورت از این کار چه بود؟
حضرت فرمود: وقتی مسلمان وضویش را به خوبی گرفت. سپس نمازهای پنجگانه را به جا آورد، گناهان او فرو می‏ریزد، همچنان که برگ‏های این درخت فرو ریخت(308).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، گناه‏ ، دشمنی با دوست‏

زمانی که ابوذر در شام تبعید بود، یکی از دوستانش به او نامه‏ای نوشت و خواهش کرد که مرا موعظه کن و کلمه خیری برای من بنویس.
ابوذر نوشت: به کسی که بیش از همه دوستش داری و عزیزترین افراد، نزد تو است، ظلم و دشمنی نکن!
دریافت کننده نامه، از نوشته ابوذر متحیر شد و از ابوذر خواستار توضیح گردید.
ابوذر در پاسخ وی نوشت: محبوب‏ترین اشخاص، پیش تو، خودت هستی. آدمی خودش را بیش از دیگران دوست دارد؛ لذا به خودت ظلم و دشمنی نکن؛ یعنی گناه نکن، زیرا با ارتکاب گناه، به خودت ستم می‏کنی(297).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، گناه‏ ، حجت‏های حق‏

عبدالاعلی مولی آل سام می‏گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: روز قیامت، زن زیبایی را که به سبب زیبایی‏اش به گناه افتاده، برای حساب رسی می‏آورند. از او می‏پرسند: چرا بد کردی؟
او می‏گوید: خدایا! تو مرا زیبا آفریدی و این زیبایی، سبب شد که به چنین عملی مبتلا شدم. در این هنگام حضرت مریم را می‏آورند و به آن زن می‏گویند: تو زیباتری یا مریم؟ او عمل بد نکرد؟
آنگاه، مرد زیبایی را می‏آورند که مرتکب گناه شده. از او سؤال می‏شود، تو چرا چنین کردی؟ آن مرد می‏گوید: خلقت مرا زیبا قرار دادی و من چنین گرفتار شدم. در این هنگام حضرت یوسف را می‏آورند و به او می‏گویند تو زیباتری یا یوسف؟ ما به او زیبایی دادیم؛ ولی او خود را نباخت.
سپس صاحب بلا و رنج و مصیبت را می‏آورند که به سبب آن به گناه افتاده و در اثر بی صبری از حد تجاوز نموده است. به او می‏گویند: چرا بی صبری کرده و زبان به شکایت گشودی؟
او می‏گوید: خدایا! مرا سخت مبتلا کردی. ایوب را می‏آورند و به او می‏گویند: آیا ابتلای تو شدیدتر بود یا ایوب؟ او مبتلا شد؛ اما جزع و بی صبری نداشت(303).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، گناه‏ ، جرأت بر گناه‏

امام صادق (علیه السلام) فرمود: گروهی گناه کردند و می‏ترسیدند، جمعی از آنان پرسیدند: چرا شما را ترسان می‏بینیم؟
آنها گفتند: چون ما گناه کرده‏ایم. گروه دوم گفتند: گناه شما بر گردن ما، ما عهده دار گناه شما می‏شویم.
خداوند فرمود: گروه اول از گناه ترس دارند و گروه دوم جرأت بر گناه و سپس بر گروه دوم عذاب آمد و هلاک شدند(302).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، گناه‏ ، ثمره اجتناب‏

روزی موسی (علیه السلام) از خضر پرسید: به چه جهت خداوند تو را بر غیب آگاه کرد؟
حضرت خضر پاسخ داد: به جهت ترک گناهان.
موسی (علیه السلام) گفت: مرا وصیت کن!
خضر فرمود: ای موسی! همه اوقات با همه کس با حال تبسم رفتار نما، نه با غضب، و به مردم، نفع رسان، نه ضرر. هرگز لجاجت نکن و بدون تعجب نخند، ملامت مردم را ترک و بر خطاهای خودت گریه کن(301).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، گناه‏ ، ترس از گناه‏

حضرت علی (علیه السلام) مردی را دید که آثار ترس در سیمایش آشکار است. از او پرسید: چرا چنین حالی به تو دست داده است؟
مرد جواب داد: من از خدا می‏ترسم.
امام فرمود: بنده خدا! از گناهانت بترس و به خاطر ظلم‏هایی که درباره بندگان خدا انجام داده‏ای، از عدالت خدا بترس و آنچه را که به صلاح تو نهی کرده است، در آن نافرمانی نکن. آن گاه از خدا نترس؛ زیرا او به کسی ظلم نمی‏کند و هیچ گاه بدون گناه، کسی را کیفر نمی‏دهد(306).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، گناه‏ ، بدترین عقوبت‏

مردی به حضرت شعیب (علیه السلام) گفت: چرا من این همه گناه می‏کنم و خداوند مرا عقوبت نمی‏کند؟
جواب آمد: تو گرفتار بدترین عقوبت‏ها هستی و نمی‏دانی(309)!


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، گناه‏ ، انصاف آدمی‏

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از خداوند متعال نقل کرد که حضرت حق فرمود: ای بنی آدم! چرا انصاف نداری؟ من با دادن نعمت، دوستی خودم را به تو ثابت می‏کنم؛ ولی تو با انجام گناه بر من خشمناک می‏شوی؟!
خیر من همیشه به سوی تو نازل است؛ اما شر تو به سوی من باز می‏گردد و هر روز، فرشته کریمی از تو برای من، عمل غیر صالح می‏آورد.
ای فرزند آدم! ای کاش از وضع خودت آگاه می‏شدی. ای فرزند آدم! هنگام خشم، مرا یاد کن، تا من هم هنگام خشم تو را یاد کنم و در عذاب‏هایی که تو را محو می‏کند، غرقت ننمایم(300).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، گناه‏ ، اثر گناه‏

جوانی به خدمت یکی از صالحان رسید و از او خواست که او را نصیحت کند. عارف قبول کرد، تا آنکه روزی جوان و عارف از جنگلی عبور می‏کردند.
عارف به جوان دستور داد که نهال نورسته‏ای را از زمین بکند. جوان آن نهال را به آسانی از ریشه در آورد، چند قدمی که رفتند، عارف به درخت بزرگی که شاخه‏های زیادی داشت اشاره کرد و گفت این درخت را نیز از جای بر کن. جوان هر چه سعی کرد نتوانست.
عارف گفت: ای جوان! بدان، تخم هوا و هوس، شهوت، بغض، کینه، حسد، عداوت، حرص، نفاق و همه بدی‏ها همین که در دل اثر گذاشت، مثل آن نهال نورسته است، که می‏توانی به راحتی آن را ریشه کن کنی؛ ولی اگر او را واگذاری که تا بزرگ شود، ریشه خود را آنچنان محکم و قوی می‏کند که از کندن آن عاجز خواهی بود؛ همان گونه‏ای که این درخت بزرگ ریشه دوانیده و کندن آن مشکل است. پس همیشه سعی کن رذائل را تا ریشه دوانیده، از درون خود برکنی وگرنه گرفتاری بسیاری به بار می‏آورد و ریشه کن کردن آن محال یا مشکل خواهد بود(299).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، کسب و کار ، همسفر حج‏

مردی از سفر حج برگشته بود و سرگذشت مسافرت خود و همراهانش را برای امام صادق (علیه السلام) تعریف می‏کرد. وی یکی از همسفران خویش را بسیار می‏ستود، که چه مرد بزرگواری بود، ما به همسفری مرد شریفی چون او مفتخر بودیم و وی یک سره مشغول عبادت بود. همین که در منزلی فرود می‏آمدیم، او به سرعت به گوشه‏ای می‏رفت و سجاده خویش را پهن می‏کرد و به طاعت و عبادت خویش مشغول می‏شد.
امام فرمود: پس چه کسی کارهای او را انجام می‏داد و چه کسی حیوان او را تیمار می‏کرد؟
آن مرد گفت: افتخار این کارها با ما بود. او فقط به کارهای مقدس خویش مشغول بود و کاری به این کارها نداشت.
امام فرمود: بنابراین همه شما از او برتر بوده‏اید(285).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، کسب و کار ، نان خور دین‏

ابن عباس می‏گوید: هرگاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را می‏دید و وی توجه حضرت را به خود جلب می‏کرد، می‏فرمود: آیا او شغل و حرفه‏ای دارد؟ اگر می‏گفتند، نه، می‏فرمود: از نظر من افتاد.
وقتی از ایشان سؤال می‏کردند، چرا، حضرت می‏فرمود:
به خاطر اینکه اگر انسان خدا شناس، شغلی نداشته باشد، دین خدا را وسیله دنیای خود قرار می‏دهد و از دین خود می‏خورد(290).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، کسب و کار ، ملامت جاهلانه‏

محمد، پسر منکدر، یکی از دانشمندان اهل سنت، می‏گوید: روزی در شدت گرما به بیرون از مدینه رفته بودم. دیدم امام باقر (علیه السلام) با اندام توانمند و فربه خود، به دو تن از غلامانش تکیه کرده و مشغول کشاورزی است. با خود گفتم: پیر مردی از بزرگان قریش، در این وقت، در هوای گرم، در طلب مال دنیاست!
من تصمیم گرفتم او را موعظه کنم. نزدیک رفته، سلام کردم و گفتم: آیا سزاوار است مرد شریفی مثل شما در این هوای گرم، با اندام سنگین، در پی دنیاطلبی باشد؟ اگر در این موقع و در چنین حالی، مرگت فرا رسد، چه خواهی کرد؟
حضرت دست‏هایش را از دوش غلام‏ها برداشت و روی پا ایستاد و فرمود:
به خدا سوگند! اگر در این حال بمیرم، در حال فرمانبرداری و طاعت خداوند جان سپرده‏ام. تو خیال می‏کنی عبادت، فقط نماز و ذکر و دعاست. تامین مخارج زندگی از راه حلال، خود نوعی عبادت است و من می‏خواهم با کار و کوشش، خود را از تو و دیگران بی نیاز سازم.
آری آن گاه باید از فرا رسیدن مرگ بترسم که در حال گناه باشم و در حالت نافرمانی خدا از دنیا بروم. خداوند ما را موظف کرده که بار دوش دیگران نباشم و اگر کار نکنیم، دست نیاز به سوی تو و امثال تو دراز خواهیم کرد.
محمد بن مکندر عرض کرد: خدایت رحمت کند، من می‏خواستم شما را موعظه کنم، شما مرا موعظه کردید(291)!


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0

حكايات موضوعي ، کسب و کار ، مردان خدا

امیرمومنان علی (علیه السلام)، روزهای اول که وارد کوفه شد به مسجد رفت و دید که گروهی در گوشه‏ای نشسته‏اند.
حضرت فرمود: اینها چه کسانی هستند؟
مردم گفتند: رجال الحق!
حضرت فرمود: رجال الحق یعنی چه؟
مردم گفتند: اینها به مسجد آمده و عبادت می‏کنند، اگر چیزی گیرشان آمد می‏خورند و اگر چیزی پیدا نشد، صبر می‏کنند!
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: سگ هم، همین طور است، سپس تازیانه را کشید و بر سر آنها کوبید و گفت: برخیزید! بروید و کار کنید و کسب و فعالیت نمایید(279).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0