استقامت اولین درس وفای زینب است (سلام الله علیها)

 

اربعین یک گوشه‌ای از جلوه‌های زینب است

بی‌قراریِ دل از شور و نوای زینب است

 

هر کجایِ کربلا رفتی بدان که هر وجب

بی‌گمان یک جلوه‌ای از خاکِ پای زینب است

 

مثل حیدر رفته و مانند زهرا آمده

خصلت این دو عمیقاً در صدای زینب است

 

وقت رفتن قدْ رشیده، وقت برگشتن کمان

استقامت اولین درسِ وفای زینب است

 

در نماز شب حسینش را به خاطر آوَرَد

هیچ می‌دانی چه رزقی در دعای زینب است

 

خطبه‌اش درهم شکسته هیبتِ اهل نفاق

شام تسخیرِ دَمِ خیبرگشای زینب است

 

هاله‌ای از نور بر گِردش تجلّی می‌نمود

شرمگینْ معنایِ عفّت از حیای زینب است

 

سر فرود آوردنش را کس ندیده در جهان

گرچه بارِ غُصّه‌ها بر شانه‌های زینب است

 

هر که دور افتاده از بابُ الْحُسین، راهش دهید

مطمئناً روضه‌ها دارُالشّفای زینب است

 

 

محسن راحت حق



[ پنج شنبه 25 دی 1393  ] [ 6:34 PM ] [ KuoroshSS ]

قهرمان صبر

 

زینب تو سرو گلشن زهرای اطهری

شمع جهان فروز شبستان حیدری

 

صبر از قرار و صبر تو قامت شکسته شد

مظلومه‌ای چو مادر و زهرای دیگری

 

در گیر و دار حادثه‌ی تلخ نینوا

تنها تو بر برادر خود یار و یاوری

 

در کربلا که حضرت خیرُ النّسا نبود

هم خواهر حسینی و هم جای مادری

 

همچون حسین اسوه‌ی صبر و شهامتی

اسطوره‌ی شجاعت و خصم ستمگری

 

در عرصه‌ی خطابه همانند مرتضی

شور آفرین خطیب و فصیح و سخنوری

 

در رزمگاه کرب و بلا قهرمان صبر

در کوفه و به شام چو شیر دلآوری

 

بانوی عفت و شرف و عصمت و حیا

بر قُلّه‌ی قداست و ناموس داوری

 

زینِ اَبیّ و زینت گلزار فاطمه

گوهر تویی که حاصل این هر دو گوهری

 

نام تو بر کتیبه‌ی دل‌ها رقم شده

در باغ سبز خاطره، یاس معطری

 

من نیستم کسی که ثناخوان شوم تو را

تو لایق ثنای خداوند اکبری

 

دارد امید محسن صافی به لطف تو

ای زینبی که شافع فردای محشری

 

 

محسن صافی گلپایگانی



[ پنج شنبه 25 دی 1393  ] [ 6:20 PM ] [ KuoroshSS ]

والعصر ...

 

یا رب نرسد آفتی از باد خزانش

آن یاس که شد دیده‌ی نرگس نگرانش

 

هر بار که می‌خواستم از او بنویسم

دیدم که حیا کرده به صد پرده نهانش

 

در پرده‌ی ابهام، زبان شعرا سوخت

از بس که ندیدند کران تا به کرانش

 

ناموس خدا بود که می‌خواست نبیند

اندازه‌ی یک بیت به شعر دگرانش

 

می‌خواست که قدرش نشود بر همه معلوم

مانند شب قدر به ماه رمضانش

 

آنقدر عزیز است که از سوی خدا نیست

غیر از مَلَکِ وحی کسی نامه رسانش

 

وقتی که به در می‌زند از شوق بلند است

از سینه‌ی جبریل صدای ضربانش

 

سرچشمه‌اش از مائده‌ی «بَضْعَةُ مِنّی» ست

خونی که دویده‌ست میان شریانش ...

 

کوثر غزلی نیست که آسان بتوان گفت

جایی که خدا سوره فرستاده به شأنش ...

 

این سوره‌ی مکّی مدنی، نبض رسول است

نَفْسی‌ست که مانند نَفَس بسته به جانش

 

زهرا مَلَکی بود که نازل شد و برگشت

بیهوده در این خاک نگیرید نشانش ...

 

والعصر ... که فرزند همین فاطمه، مهدی‌ست

ما منتظرانیم، خدایا برسانش

 

 

عباس شاه‌ زیدی



[ پنج شنبه 25 دی 1393  ] [ 6:05 PM ] [ KuoroshSS ]

روح شفاعت

 

سجّاده‌ات را می‌گشایی رأسِ ساعت

تکبیرةُ الْاِحْرام می‌افتد به پایت

 

بر خاک قامت بسته‌ای و اهلِ افلاک

از عرش می‌آیند با قصد جماعت

 

با هر نَفَس تسبیح می‌گویی خدا را

از «حاءِ» تسبیح تو می‌گیریم حاجت

 

آیینه‌ای و رو به مِرآت الهی

آیینه در آیینه‌ای! ای بی‌نهایت!

 

همسایه‌ها در سایه‌ی لطف تو هستند

باز است در این خانه درهای اجابت ...

 

نام تو را بُردیم در غم‌های دنیا

ما را صدا کن در هیاهوی قیامت

 

 

زهرا بشری موحد



[ پنج شنبه 25 دی 1393  ] [ 4:57 PM ] [ KuoroshSS ]

پرچم سبز رضا خط امانش می دهد

 

هر که می آید در اینجا غرق احسان می شود

همچو آهویی گریزان در بیابان می شود

 

زشت و زیبا خوب و بد هر کس که می آید حرم

بر سر این سفره جزو ریزه خواران می شود

 

جذبه ی برق نگاهش بس که ناز و دلرباست

نامسلمان هم از این جذبه مسلمان می شود

 

سینه ی زوار قبرش در کنار حوض ها

همچو این دیوار و در، آیینه بندان می شود

 

بس که این صحن و سرا بوی غریبی می دهد

صاحب این خانه یار ما غریبان می شود

 

آب سقّاخانه اش مانند آب کوثر است

هر مریضی با دو قطره آب درمان می شود

 

پرچم سبز رضا خط امانش می دهد

هر که در این قُبّه ریزه خوار سلطان می شود

 

عاقبت سلطان ارض طوس روزی می رسد

همنشین محفل ما مستمندان می شود

 

پنجره فولاد این میخانه حاجت می دهد

زائر او زائر شهر حسین جان می شود

 

 

رضا باقریان



[ چهارشنبه 24 دی 1393  ] [ 9:30 PM ] [ KuoroshSS ]

هرکه از عشق تو دیوانه نشد آدم نیست

 

دور ایوان طلای تو پریدن دارد

چند روزیست دلم شوق رسیدن دارد

مادرم عشق تو در سینه شدیدا دارد

یا رضا نام قشنگ تو شنیدن دارد

 

هرچه دارم همه از روضه ی رضوان شماست

مادرم خاک کف پای کنیزان شماست

 

ما گداییم و تو هم حضرت سلطان هستی

این چه حرفی ست که تو شاه خراسان هستی؟

به خداوند قسم مالک ایران هستی

نه غلط گفته ام و برتر از اینان هستی

 

ماگداییم و شمایید ولی نعمت ما

نیست در بین خلایق کسی هم قیمت ما

 

این چه عشقی ست که عقل از سر آدم ببرد

بی تو یک لحظه محال است که خوابم ببرد

تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

 

جز تو بر این دل من هیچ کسی مَحرم نیست

هرکه از عشق تو دیوانه نشد آدم نیست

 

از همان کودکی ام با تو رفاقت دارم

به همه ایل و تبار تو ارادت دارم

باب حاجاتی و امید اجابت دارم

چه کسی گفته به دوری تو عادت دارم

 

تو که هم سفره ی یک عده جزامی بودی

کاش می شد شبی همسفره ی ما می بودی

 

ای که هر سال به من اذن زیارت دادی

و به این نوکر جامانده سعادت دادی

یا رضا گفتم و از روی سخاوت دادی

به جوادت که قسم دادمت حاجت دادی

 

بده در راه خدا فرض که من بد باشم

ولی پایان صفر کاش که مشهد باشم

 

 

محمّد زوّار



[ چهارشنبه 24 دی 1393  ] [ 8:55 PM ] [ KuoroshSS ]

چادر خاکی

 

در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست

تا فاطمه زنده است علی خانه نشین نیست

 

ای دست پُر از پینه ز چرخاندن دستاس

افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست

 

انصار هم از خطبه‌ی تو شرم نکردند

کردند بهانه که چنان است و چنین نیست

 

غصب فدک این بود که نام تو نباشد

پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست

 

کو چادر خاکی شده؟ کو دامن مولا؟

تا کی بزنم چنگ به حَبْلی که متین نیست

 

جایی که علی هست معاویه چه کاره‌ست

قرآنِ سَرِ نیزه که قرآنِ مُبین نیست!

 

ای کاش که خود را برسانم به رکوعش

زیرا که به جز نام توأش نقش نگین نیست

 

مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست

« اَلْمِنَّةُ لِله » که این است و جز این نیست

 

 

مهدی جهاندار



[ چهارشنبه 24 دی 1393  ] [ 7:37 PM ] [ KuoroshSS ]

این روزها ...

 

می‌رود از آن سر دنیا خبر می‌آورد

شعر در وصف تو باشد بال در می‌آورد

 

شعر در وصف تو یعنی اشک، یعنی اشک، اشک

شاعرْ این ابیات را با چشمِ تر می‌آورد

 

مصرع اول اگر از « در » بگوید با خودش

مصرع دوم سر از « دیوار » در می‌آورد ...

 

پرسشم تلخ است و پاسخ تلخ‌تر، این روزگار

کی برای چیدن یاسی تبر می‌آورد؟

 

در جواب این که در کوچه چه آمد بر سرش

فاطمه هر بار اما و اگر می‌آورد

 

دست او بالا نمی‌آید، ولی این روزها

نامِ ما را در دعایش بیشتر می‌آورد

 

 

مجتبی حاذق



[ چهارشنبه 24 دی 1393  ] [ 7:01 PM ] [ KuoroshSS ]

بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؟

 
 
 
ای عشق نبی سرشته با آب و گِلت
 
ای مِهر علی، روشنی جان و دلت
 
ای سوره‌ی کوثر از نگاهت جاری!
 
یک آیه بخوان: «بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؟»
 
 
 
 
محمّد‌جواد غفورزاده


[ چهارشنبه 24 دی 1393  ] [ 6:00 PM ] [ KuoroshSS ]