به جهان غیر سر کوی تو مأوی نکنم

 
 
جز وصالت ز خداوند تمنّا نکنم
عاشقم، عاشقِ روی تو وُ حاشا نکنم
 
شمعِ رویت بفروزد شبی ار محفلِ من
همچو پروانه بسوزم پَر و پروا نکنم
 
بسته ام عهد نگارا که دَمِ رفتنِ جان
تا نیایی به سرم دیده ی خود وا نکنم
 
گر دمی لعل لبت را بگشایی به سخن
یادی از آب حیات و دَمِ عیسی نکنم
 
گر ببینم قدِ رعنای تو ای رَشکِ چمن
یاد سروِ چمن و قامتِ طُوبی نکنم
 
گر بدانم به خدا منزل و مأوایِ تو را
به جهان غیرِ سرِ کویِ تو مأوا نکنم
 
میلِ دنیاش «شکوهی» ز پیِ دیدنِ توست
بی جهت نیست اگر میل به عُقبی نکنم
 
شکوهی


[ پنج شنبه 21 اسفند 1393  ] [ 5:26 PM ] [ KuoroshSS ]

بیمار گناهم تو نگاهی به من انداز

 
عالم همه حیرانِ حریم تو رضا شد
حاجات بشر از کرمت جمله روا شد
 
رُخصت بده تا خادم زوّار تو باشم
سلطان بُوَد آنکس که به راه تو گدا شد
 
آهوی دلم تا خبر از لطفِ تو بشنید
آسیمه سر از دل به خیالِ تو رها شد
 
در مملکت شیعه ی ما خاکِ خراسان
از برکت صحنِ رضوی کربُبَلا شد
 
با این همه عاشق که تو داری دگر از چه
توصیفِ غمت وصفِ غَریبُ الغُرَبا شد
 
بیمارِ گناهم تو نگاهی به من انداز
خواهم همه گویند که به دست تو شفا شد
 
این فاصله دردِ دلِ نوکر شده امّا
با توسعه ی صحنِ دلم، درد دوا شد
 
راضی به رضای تو شدم وارثِ موسی علیه السلام
شاید که دلم رود و رضای تو عصا شد
 
هر روز و شبم دستِ توسّل به تو دارم
لعنت به دو دستی که ز دستِ تو جدا شد
 
با تَذکِرِه ای صادره از پنجره فولاد
شاید که ملاقاتِ حسین (علیه السلام) قسمتِ ما شد
 
سید حسام الدین رفیعی طباطبایی


[ چهارشنبه 20 اسفند 1393  ] [ 11:05 PM ] [ KuoroshSS ]

بر پنجره فولاد شما دل بستم

 

سلطانِ رضا، رضایتی می خواهم

دریایِ شفا، شفاعتی می خواهم

بر پنجره فولاد شما دل بستم

بیمار شدم عیادتی می خواهم

اصغر چرمی



[ چهارشنبه 20 اسفند 1393  ] [ 10:56 PM ] [ KuoroshSS ]

هر خانه ای حالش به مادر بستگی دارد

 
هر خانه ای حالش به مادر بستگی دارد
در این حرم امّا به خواهر بستگی دارد
 
وصل است آبِ نابِ سقّاخانه بر جنّت
یعنی شفا اینجا به کوثر بستگی دارد
 
از مرکز ایران به پایین، دادنِ حاجت
حتما به تأییدِ برادر بستگی دارد
 
از بین هر باری که می آیی حرم با اشک
گاهی فقط به دیده ی تر بستگی دارد
 
از سر به زیری سربلندت می کند، تنها
آقایی عالم به یک سر بستگی دارد
 
هر کس که تو، هر جا که تو، هر جور می خواهی
هر گونه تغییری به این هر بستگی دارد
 
دقّت بکن گاهی قبولِ حاجتت حتّی
به نوعِ داخل گشتن از در بستگی دارد
 
وقتی شدی مانند آهو بی کس و تنها
تازه به توضیح کبوتر بستگی دارد
 
دل کندن از دریا به ساحل بستگی دارد
به ماهِ نیمه ماهِ کامل بستگی دارد
 
دل بُردن و دل دادن و دل کندن و رفتن
کار جهان تنها به یک دل بستگی دارد
 
کار جهان را دل مشخص می کند هر چند
دل هم خودش در اصل به گِل بستگی دارد
 
آقا کریم است و رئوف است و حرم باز است
حاجت گرفتن پس به سائل بستگی دارد
 
میزان عشق و عقل و مِهر و اشک معلوم است
شرط قبولی به مُعدّل بستگی دارد
 
از آب سقّاخانه بهر حاجتت بردار
درمان به داروی مُکمّل بستگی دارد
 
اذن دخولت را بخوان در شهر خود، حاجت ــ
به خواستن از دربِ منزل بستگی دارد
 
پس درسِ خارج خوانده های این حرم گفتند
که درسِ خارج هم به داخل بستگی دارد
 
اینکه زیارت از نمازت هم مهمتر شد
به درک توضیح المسائل بستگی دارد
 
گاهی سلام از دور، گاهی تویِ آغوشش
نوع زیارت ها به مشکل بستگی دارد
 
به دست و چشم و قلبِ طاهر بستگی دارد
حتما حرم رفتن به زائر بستگی دارد
 
وقتی که باطن در بَرِ ارباب معلوم است
خیلی کرامت ها به ظاهر بستگی دارد
 
یادآوریِ اکثرِ اشخاصِ غایب هم
به دیدنِ اشخاصِ حاضر بستگی دارد
 
دیر آمدن های حرم از قسمتِ بازار
غیر از شلوغی ها به عابر بستگی دارد
 
یا روز اوّل یا شب آخر وفور اشک
به حدِّ دلتنگیِ خاطر بستگی دارد
 
تو ملجأ مایی ولی از بس رئوفی تو
شرط قبولی هم به زائر بستگی دارد
 
دیدم شما باید بگویی شعر را اصلا
من فکر می کردم به شاعر بستگی دارد
 
من فکر می کردم به گیسو بستگی دارد
دیدم از این کمتر به یک مو بستگی دارد
 
گاهی به آن سویی که می آیی ولی در اصل
چون شمعِ عشقِ تو به سوسو بستگی دارد
 
راه زیارت باز خواهد گشت در وقتش
حتّی اگر به زور بازو بستگی دارد
 
حتما ادب کار خودش را می کند اینجا
به چهار زانو یا دو زانو بستگی دارد
 
نذرت مشخص می کند عضوِ گدایی چیست
به گوشواره یا النگو بستگی دارد
 
گاهی به اسماعیل طلا، گاهی به گوهرشاد
رازِ شفا به این ترازو بستگی دارد
 
سالی دو سه بار آمدن طبی ست چون درمان
به دوره ی تجویز دارو بستگی دارد
 



[ چهارشنبه 20 اسفند 1393  ] [ 8:12 PM ] [ KuoroshSS ]

من غیر حق ندانمت ای منبع کرم

 
 
یا ثامنَ الائمّه، من از کثرتِ گناه
در بارگاهِ قُدسِ تو آورده ام پناه
 
چندان اسیرِ دستِ هوی و هوس شدم
تا مویِ من سپید شد و رویِ من سیاه
 
تا در جوارِ قُربِ تو یابم مگر که ره
اینک ز ره رسیده پشیمان و عُذرخواه
 
قومی به اشتباه گرَم نیک بِشمُرَند
چون نیستم نکو نشود بر من اشتباه
 
ای آنکه از نگاهِ تو احیاست عالَمی
باشد که بفکنی به من از مرحمت نگاه
 
خاکم به سر، که طعنِ رقیبان کُشَد مرا
گر خاکسارِ خویش نگیری ز خاکِ راه
 
دنیا طلب نیم که بخواهم ز حضرتت
جاه و جلالِ دنیوی و بَزم و دستگاه
 
کوته نظر نِیَم که کنم کیمیا طلب
تا همچو دیگران دَهِیَم زین نَمَد کلاه
 
کالایِ معرفت ز تو دارم امید و بس
بی معرفت چگونه شناسد گدا ز شاه؟
 
آن معرفت که خوب تر از این شناسمت
آن معرفت که پی بَرَمَت بر مقام و جاه
 
هر چند در طریقه ی توحید و حُکمِ شرع
حاجت ز غیر طلبیدن بُوَد گناه
 
من غیرِ حقّ ندانمت ای منبعِ کرَم
وز حقّ جدا نخوانمت ای مظهرِ إله
 
گر زانچه گفته ام نه دلم با زبان یکی ست
رویَم سیاه گردد و عُمرم شود تباه
 
صابر خراسانی


[ چهارشنبه 20 اسفند 1393  ] [ 8:43 AM ] [ KuoroshSS ]

ای کاش زهرا (علیها السلام) هم شبیه تو حرم داشت

 
دیدار زیبا می شود با چشمهایت
غرقِ تماشا می شود با چشمهایت
 
لب تشنه ای که زیرِ پلکت می نشیند
سیرابِ دریا می شود با چشمهایت
 
سلمان فرستادیم تا ایمان بیارد
سلمانُ مِنّا می شود با چشمهایت
 
هر دردمندی که مسیرش بر تو افتاد
حتما مداوا می شود با چشمهایت
 
مستم کن از آن خوشه یِ چشمی که داری
ای من فدایِ گوشه یِ چشمی که داری
 
از دردِ تو باید دوایم را بگیرم
بنویس از تو نسخه هایم را بگیرم
 
از جانِ بیمارت بلا را دور بنویس
من آمدم از تو شفایم را بگیرم
 
گلدسته می سازم برایت شمع ها را
وقتی که وامِ شعرهایم را بگیرم
 
ای کاش زهرا (سلام الله علیها) هم شبیه تو حَرم داشت
تا اذنِ  پیشِ تو بیایَم  را بگیرم
 
از پنجره فولاد اذنت را گرفتم
می خواهم از تو کربلایم را بگیرم
 
بسیار داری مثلِ من، دورت بگردم
بگذار مثلِ پنج تن دورت بگردم
 
صابر خراسانی


[ چهارشنبه 20 اسفند 1393  ] [ 8:23 AM ] [ KuoroshSS ]

تو جلوه ی ربّی حرمت هم طورت

 
 
تو جلوه یِ رَبّی حَرمَت هم طورت
تا طور رسیدیم همه با نورت
 
معراج خدا باغچه ای در باغت
جبریل مُقرّب شده ی یک غورت
 
ما لب نزدیم باده ی هر کس را
آن باده حلال است که با انگورت
 
من عبدِ توأم بیشتر از مَقدورم
تو ربِّ منی بیشتر از مقدورت
 
آهو که زیاد است مرا کلب کنید
ای جان به فدایِ تو وُ جنسِ جورت
 
ما یاد گرفتیم که خرجت نکنیم
از برکتِ سلمانیِ نیشابورت
 
می میرم و زنده می شوم صد دفعه
نقّاره که می زنند یعنی «صُورَ» ت
 
پیش تو بزرگان همه کوچک هستند
آن گونه که می شود سلیمان مورت
 
علی اکبر لطیفیان


[ چهارشنبه 20 اسفند 1393  ] [ 7:28 AM ] [ KuoroshSS ]

پرچم سبز سر گنبد تو هادی عشق است

 
 
ای که مرآتِ خدایی، مددی حضرت سلطان
معدنِ جود و سخائی، مددی حضرت سلطان
 
هر گدایی که به سویش بنمایی تو نگاهی
رسد آخر به نوایی، مددی حضرت سلطان
 
تو نگفته بدهی حاجت و این رسم رئوف است
مهدِ احسان و عطایی، مددی حضرت سلطان
 
چه شهیدان که گرفتند برات از حرم تو
که حبیب شهدایی، مددی حضرت سلطان
 
روضه های سحرِ کوی تو دارد چه صفایی
صاحبِ هرچه بُکایی، مددی حضرت سلطان
 
قبله ی کعبه تویی، جمله ی شاهان سگِ کویت
کی تو حج فقرایی، مددی حضرت سلطان
 
پرچم سبزِ سرِ گنبدِ تو هادیِ عشق است
چون کند قبله نمایی، مددی حضرت سلطان
 
تحتِ آن قُبِّه یِ زردت که بُوَد عرشِ الهی
گریه دارد چه صفایی، مددی حضرت سلطان
 
بی خود از خود شده دل، هر دمی آید به حریمت
بشود کربُبَلایی، مددی حضرت سلطان
 
زیر ایوانِ طلایت چو نجف غرقِ غرورم
شهریار دو سرایی، مددی حضرت سلطان
 
قاسم نعمتی


[ چهارشنبه 20 اسفند 1393  ] [ 12:06 AM ] [ KuoroshSS ]

سوره‌ی کوثر

 

لب بسته‌ای  و  چشم ترت  حرف می‌زند

« در» جای قلب شعله‌ورت حرف می‌زند

 

هرچند مدتی‌ست که در خانه ساکتی

امّا سکوتِ دور و برت حرف می‌زند

 

حتّی  نسیم،  از  لب  دیوارهای  شهر

کوچه  به  کوچه  از سفرت حرف می‌زند

 

هر بار حرف  کوچه  و دیوار می‌شود

آرام  با  خودش  پسرت  حرف  می‌زند

 

دستی کشیده‌ای به سر و روی خانه‌ات

ای پر شکسته، بال و پرت حرف می‌زند

 

امروز شهر، از خبر رفتنت  پُر است

دارد مدینه پشت سرت حرف می‌زند

 

یک سوره کوثر است که تعداد نقطه‌هاش

از طول عمر مختصرت حرف می‌زند

 

حامد تجری



[ چهارشنبه 13 اسفند 1393  ] [ 1:09 AM ] [ KuoroshSS ]

با غسل زیر پیرهن فکر علی بودی

 

این روضه‌ها، امروز و فردا کردنش سخت است

باید  بگویم،  گرچه  معنا کردنش سخت است

 

لُکنت  گرفته  پلکِ  تو در بین  آن  کوچه

این راز، سربسته‌ست افشا کردنش سخت است

 

چشمی  که  دستِ سنگیِ  آن  بی‌حیا بسته

مقداد می‌دانست که  وا کردنش سخت است

 

دستی که بین کوچه‌ها از پا  تو را انداخت

فهمید  قَدِّ حیدری  تا  کردنش سخت است

 

حالا که داری خواهشی، تابوت می‌خواهی؟

اسبابِ مرگِ تو، مهیّا کردنش سخت است

 

با  غسلِ  زیر  پیرهن  فکر علی  بودی

زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است

 

داغ  کبود  کوچه‌ها  آنقدر روشن  بود

فهمید دست فتنه حاشا کردنش سخت است

 

یوسف رحیمی



[ چهارشنبه 13 اسفند 1393  ] [ 12:53 AM ] [ KuoroshSS ]