بیمار گناهم تو نگاهی به من انداز
بر پنجره فولاد شما دل بستم
سلطانِ رضا، رضایتی می خواهم
دریایِ شفا، شفاعتی می خواهم
بر پنجره فولاد شما دل بستم
بیمار شدم عیادتی می خواهم
اصغر چرمی
هر خانه ای حالش به مادر بستگی دارد
من غیر حق ندانمت ای منبع کرم
ای کاش زهرا (علیها السلام) هم شبیه تو حرم داشت
تو جلوه ی ربّی حرمت هم طورت
پرچم سبز سر گنبد تو هادی عشق است
سورهی کوثر
لب بستهای و چشم ترت حرف میزند
« در» جای قلب شعلهورت حرف میزند
هرچند مدتیست که در خانه ساکتی
امّا سکوتِ دور و برت حرف میزند
حتّی نسیم، از لب دیوارهای شهر
کوچه به کوچه از سفرت حرف میزند
هر بار حرف کوچه و دیوار میشود
آرام با خودش پسرت حرف میزند
دستی کشیدهای به سر و روی خانهات
ای پر شکسته، بال و پرت حرف میزند
امروز شهر، از خبر رفتنت پُر است
دارد مدینه پشت سرت حرف میزند
یک سوره کوثر است که تعداد نقطههاش
از طول عمر مختصرت حرف میزند
حامد تجری
با غسل زیر پیرهن فکر علی بودی
این روضهها، امروز و فردا کردنش سخت است
باید بگویم، گرچه معنا کردنش سخت است
لُکنت گرفته پلکِ تو در بین آن کوچه
این راز، سربستهست افشا کردنش سخت است
چشمی که دستِ سنگیِ آن بیحیا بسته
مقداد میدانست که وا کردنش سخت است
دستی که بین کوچهها از پا تو را انداخت
فهمید قَدِّ حیدری تا کردنش سخت است
حالا که داری خواهشی، تابوت میخواهی؟
اسبابِ مرگِ تو، مهیّا کردنش سخت است
با غسلِ زیر پیرهن فکر علی بودی
زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است
داغ کبود کوچهها آنقدر روشن بود
فهمید دست فتنه حاشا کردنش سخت است
یوسف رحیمی