گریه‌ی بقیع

 

من گرد راه حضرت زهرا نمی‌شوم

هرگز به جای أُمِّ ابیها نمی‌شوم

 

او دختر پیمبر و همتای حیدر است

من جز کنیز دختر زهرا نمی‌شوم

 

هر خدمتی کنم به یتیمان فاطمه

مادر برای زینب کبری نمی‌شوم

 

چون بوسه می‌زنم به قدم‌های زینبین

بی‌اذن زینب از قدمش پا نمی‌شوم

 

او روح امتحان شده‌ی قبل خلقت است

بی‌امتحان عشق که حورا نمی‌شوم

 

ضربه نخورده‌ام که کنم سینه را سپر

دیوار و در ندیده مهیّا نمی‌شوم

 

دین را ز پشت در نفس تازه می‌دمید

صاحبْ نفَس نگشته مسیحا نمی‌شوم

 

بی‌پهلوی شکسته نگردم امین وحی

سیلی نخورده سرور زن‌ها نمی‌شوم

 

آقا بیا و نام مرا فاطمه مخوان

با اسم گل شبیه مُسَمّا نمی‌شوم

 

وقتی حسن به صوت حزین ناله می‌کند

بنشینم از فغان و ز جا پا نمی‌شوم

 

دیگر توان زمزمه از دست می‌دهم

وقتی حریف هق‌هق مولا نمی‌شوم

 

اشک حسین اوج گرفتاری من است

مرهم برای این همه غم‌ها نمی‌شوم

 

عبّاس من غلام عزیزان فاطمه است

بی‌دست او که حامی طاها نمی‌شوم

 

این دست‌ها به درد علم می‌خورد حسین

هرچند یار و بازوی زهرا نمی‌شوم

 

این با ادب‌ترین پسرم نذر کوثر است

من بی‌شهید علقمه معنا نمی‌شوم

 

تا کربلا فدا ندهم  جان نمی‌دهم

بی‌چشم تیر خورده من احیا نمی‌شوم

 

از بس حدیث عشق تو لبریز شد حسین

من بیش از این حریف پسرها نمی‌شوم

 

دیگر مرا خطاب به أُمُّ البنین نکن

بعد از حسین مادر سقا نمی‌شوم

 

مثل رباب کنج بقیع خیمه می‌زنم

سایه‌نشین  گنبد خضرا نمی‌شوم

 

من با فرات قهرم و  شاکی ز علقمه

دیگر انیس ساحل دریا نمی‌شوم

 

باور نمی‌کنم که حسینم شهید شد

بعد از حسین ساکن دنیا نمی‌شوم

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و ابیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

محمود ژولیده



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

آب اگر ریخت ز مشک پسرم، شرمنده

 

خونِ قلبم  نه ز داغ پسرم ریخت  حسین

آسمان از غم تو  روی سرم ریخت  حسین

 

زینب آن نیست که پیش از سفر  از پیشم رفت

از غم موی سپیدش  جگرم ریخت  حسین

 

خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد

ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین

 

من شنیدم بدنت زیر سُم اسبان رفت

تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین

 

گفت راوی که جگر گوشه‌ات اِرْباً ارباست

از دلم  سختی داغ پسرم ریخت  حسین

 

در ره یاریِ ارباب، پسر یعنی چه؟

شُکر، پیشِ قدمِ تو  قمرم ریخت حسین

 

مادر آن است  که یار غم زهرا بشود

پس چه بهتر که به پایت  ثمرم ریخت حسین

 

پسرانم همه بودند سپرهای حسین

سپر من همه در حفظ حرم ریخت حسین

 

آب اگر ریخت ز مشک پسرم، شرمنده

آبرو بود که از چشم ترم ریخت حسین

 

مرغ باغ ملکوت تو شده عبّاسم

او به پرواز شد و بال و پرم ریخت حسین

 

مادرت آمد و دست پسرم را بوسید

عرق شرم ز روی پسرم ریخت حسین

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

محمود ژولیده



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

نفَس وقفی

 

أُمُّ البنینم و شبِ دلداری من است

شب زنده‌دار فاطمه  بیداری من است

 

امشب وصالِ فاطمه را درک می‌کنم

دل بی‌قرار لحظه‌ی دلداری من است

 

بانوی من! که لیله‌ی قدر علی تویی

چشم انتظار تو شب بیداری من است

 

با اینکه جای فاطمه را پر نمی‌کنم

اشک علی گواه حرم داری من است

 

طفلان عزیز و  من چو کنیزِ بهشت و  این

بالاترین مقام نکوکاری من است

 

عبّاس من غلام عزیزان فاطمه است

این ابتدای درس علمداری من است

 

درس وفا اگر به اباالفضل داده‌ام

بیت علی  بهشتِ وفاداری من است

 

روزی که بار زینبت آمد به دوش من

دیدم که خویش در صدد یاری من است

 

روحم ز درک خدمت زینب بزرگ شد

این خانه جایگاهِ فداکاری من است

 

در کربلا نبودم اگر یاری‌اش کنم

شهر مدینه شاهد غمخواری من است

 

خاک بقیع را گره با کربلا زدم

اینجا حریم اشک و عزاداری من است

 

داغ چهار ماهْ پسر دیده‌ام ولی

داغ حسین شعله‌ی بیماری من است

 

یا لَیْتَنا به یاری کُنّٰا مَعَک رسید

تنها دعای تو سبب یاری من است

 

نذر تو بود هستی و دار و ندار من

وقفِ تو آخرین نفَسِ جاری من است

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

محمود ژولیده



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

باور نمی‌کنم که رسیدم کنار تو

 

باور نمی‌کنم که رسیدم کنار تو

باور نمی‌کنم من و خاکِ دیار تو

 

یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم

یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو

 

یک اربعین اسیر بلایم، اسیر عشق

یک اربعین دچار فراقم، دچار تو

 

یک اربعین دویده‌ام و زخم دیده‌ام

دنبال ناله‌های یتیمان زار تو

 

یک اربعین به جای همه سنگ خورده‌ام

یک اربعین شده بدنم سنگسار تو

 

یک اربعین به گریه‌ی من خنده کرده‌اند

لب‌های قاتلان تو وُ نیزه دار تو

 

یک اربعین به روی سرم شعله ریختند

با چادری که سوخت رسیدم کنار تو

 

مثل رباب مثل همه تار گشته‌اند

چشمان خسته‌ی من، چشم انتظار تو

 

روز تولدم که زدم خنده بر لبت

باور نداشتم که شوم سوگوار تو

 

با تیغ و تیر و دشنه تو را بوریا کنند

با سنگ و تازیانه مرا داغدار تو

 

یادم نمی‌رود به لبت، آب آب بود

یادم نمی‌رود بدن نیزه زار تو

 

مانده صدای حرمله در گوش من هنوز

پستی که نیزه زد به سر شیرخوار تو

 

حالا سرت کجاست که بالای سر روم

گریم برای زخم تن بی‌شمار تو

 

من نذر کرده‌ام که بخوانم در علقمه

صد فاتحه برای یل تکسوار تو

 

یک مشت خاک روی تو و من دعا کنان

شاید شوم نشان تو، سنگ مزار تو

 

 

حسن لطفی



[ سه شنبه 8 آبان 1397  ] [ 6:24 AM ] [ KuoroshSS ]

شادی هر دو جهان بی‌تو مرا جز غم نیست

 

شادی هر دو جهان، بی‌تو مرا جز غم نیست

جنّتِ بی‌تو  عذابش ز جهنّم کم نیست

 

در دم مرگ  اگر پا به سرم بگذاری

عمر جاوید  به شیرینی آن یکدم نیست

 

حرم قرب خدا را که دل عاشق توست

طُرفه بیتی ست که روحُ ٱلْقُدُسَش مَحرم نیست

 

بگذار آدمیان طعنه زنندم  گویم

هرکه خود را سگِ کوی تو نخوانْد آدم نیست

 

نیست بر خامشی آتش دوزخ  سِیلش

از یَمِ اشکِ غمت  هر که به چشمش نم نیست

 

تا خدائی خدا هست، لوای تو به پاست

زانکه جز دست خدا، حافظ این پرچم نیست

 

هم خدا داند و هم عالم و آدم دانند

که به جز رایت عشق تو در این عالم نیست

 

دوزخ ارزانی آنانکه ندارند غمت

با غمت هیچ مرا زآتش دوزخ غم نیست

 

مُلک هستی همه ماتمکده‌ی توست حسین

جایی از مُلْکِ جهان خالی از این ماتم نیست

سلام الله علیه

گوهر اشک عزای تو به هر کس ندهند

اهرمن را شرف داشتن خاتم نیست

 

گریه بر پیکر مجروح تو باید همه دم

که جراحات تنت را بِهْ از این مرهم نیست

 

سائل توست  کسی کز تو، تو را خواهد و بس

آنکه شد طالب تو  در طلب دِرهم نیست

 

دادِ مظلومی تو  مُلک خدا را پُر کرد

عالمی نیست که با یاد غمت دَرهم نیست

 

سینه کردی هدفِ تیر  که می‌دانستی

زنده بی‌مرگِ تو  دینِ نبی اکرم نیست

 

هیچ مظلومی همانند تو در قُلْزُمِ خون

سر جدا با گلوی تشنه کنار یم نیست

 

گو بِبُرَّند سرِ دار، زبان در کامش

غیر مدح تو ثنایی به لبِ «میثم» نیست

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ یک شنبه 6 آبان 1397  ] [ 5:55 AM ] [ KuoroshSS ]

بنازم آنکه دائم گفتگوی کربلا دارد

 

بنازم آنکه دائم گفتگوی کربلا دارد

دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد

 

دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی‌داند

که همچون دوردستان آرزوی کربلا دارد

سلام الله علیه

به یاد کاروانِ اربعین با گریه می‌گوید

به هرجا هست زینب رو به سوی کربلا دارد

سلام الله علیها

اگرچه برده از این سرزمین آخر دلی پر خون

ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد

 

به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته

به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد

 

اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش

همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد

 

 

عبدالعلی نگارنده



[ شنبه 5 آبان 1397  ] [ 6:18 AM ] [ KuoroshSS ]

ایّام اربعین تو یا صبح محشر است

 

ایّام اربعین تو یا صبح محشر است

یا روز جانگدازِ وفات پیمبر است

 

بیش از هزار سال گذشته است و اربعین

از اربعین اوّل تو غم‌فزاتر است

 

دوران هر حماسه، دو روز است و دور تو

از ابتدای خلقت، تا صبح محشر است

 

هرجا عزای توست، همان جا حریم توست

هر پیرِ دلْ شکسته در آن بزم، جابر است

 

احرام ما لباس سیه، کعبه کربلا

اشک مصیبت تو، فرات است و کوثر است

 

جابر بپوش جامه‌ی احرام و غسل کن

کاین سرزمین، مزارِ بدن‌های بی‌سر است

 

اینجا نه کعبه، کعبه در اینجا کند طواف

اینجا نه خانه، خونِ خداوند اکبر است

 

جابر در این زمین مقدّس  وقوف کن

کاین جا  نکوتر از عرفات است و مَشْعَر است

 

بالای سر میا، که سری نیست در بدن

پایین پا بیا که تن پاک اکبر است

 

جابر به دور قبر بگرد و نظاره کن

دور از تمامی شهدا قبر دیگر است

 

بوی حبیب می‌وزد از خاک آن مزار

آری، حبیب، نور دو چشم مظاهر است

 

جابر بیا به جانبِ گودالِ قتلگاه

کآن جا به گوش، ناله‌ی زهرای اطهر است

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بینها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

جابر ز قتلگاه بیا سوی علقمه

کآن جا حسین را، سر سردار لشکر است

سلام الله علیه

از جان، مزار حضرت عبّاس را ببوس

چون با سرشک فاطمه، خاکش مُخَمَّر است

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بینها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

سلام الله علیه

عبّاس کیست؟ سروِ روان دو فاطمه

عبّاس کیست؟ چشم چراغ دو مادر است

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بینها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

سلام الله علیه

«میثم» سلام باد به جابر که بر لبش

در روضه‌ی حسین، سلامِ مُکرّر است

سلام الله علیه

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ پنج شنبه 3 آبان 1397  ] [ 6:26 AM ] [ KuoroshSS ]

برگشتم از رسالت انجام داده‌ام

 

برگشتم از رسالتِ انجام داده‌ام

زخمی‌ترین پیمبرِ غمگینِ جاده‌ام

 

ناباورانه از سفرم، خیل خارها

تبریک گفته‌اند به پای پیاده‌ام

 

یا نیست باورم که دراین خاک خفته‌ای

یا بر مزار باور خود ایستاده‌ام

 

بارانم و ز بام خرابه چکیده‌ام

شرمنده‌ی سه ساله‌ی از دست داده‌ام

 

زیر چراغِ ماهِ سرت  خواب رفته‌ام

بر شانه‌ی کجاوه‌ی تو سر نهاده‌ام

 

دل می‌زدم به آب بر آتش برای تو

از خیمه‌ها بپرس که پروانه زاده‌ام

 

چون ابر آب می‌شدم از آفتاب شام

تا ذرّه‌ای خلل نرسد بر اراده‌ام

 

 

رضا جعفری



[ چهارشنبه 2 آبان 1397  ] [ 6:06 AM ] [ KuoroshSS ]

تربت اعلا

 

خاکی که بوسه زد به قدوم شما حسین

شد تا به حشر تربت اعلای ما حسین

سلام الله علیه

عشقت امانی خدا بین قلب ماست

چه منتی گذاشته بر ما خدا، حسین

سلام الله علیه
 

یا می‌شود حسینیه یا روضه می‌شود

یکبار اگر گذر کنی از هر کجا حسین

سلام الله علیه

خون تو گر نبود نماز و اذان نبود

ای در قنوت اهل نظر ربنا حسین

سلام الله علیه

سنگینی لحد نمی‌آید به سینه‌ام

وقتی که شد کبود عزای تو یا حسین

سلام الله علیه

اهلیت نبی شدن این اشک بر تو بود

گریه کن توأند همه انبیا حسین

سلام الله علیه

گفتند زندگیت به وفق مراد هست؟

گفتم که زندگیم بهشت است با حسین

سلام الله علیه

صلح حسن بنای قیام تو را گذاشت

ما نوشت نذر شما مجتبی حسین

سلام الله علیهما

داغش نشسته بر دلم زارم، چه می‌شود

یک اربعین مرا ببری کربلا حسین

سلام الله علیه

جای تو روی سینه‌ی احمد مگر نبود؟!

افتاده‌ای به گودی مقتل چرا حسین؟!

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

سیّد پوریا هاشمی



[ سه شنبه 1 آبان 1397  ] [ 6:30 AM ] [ KuoroshSS ]

قصّه‌ی ویرانه‌ی شام ار نپرسی بهتر است

 

آنچه از من خواستی با کاروان آورده‌ام

یک گلستان گل، به رسم ارمغان آورده‌ام

 

از در و دیوار عالم، فتنه می‌بارید و من

بی‌پناهان را، بدین دارُٱلْأمان آورده‌ام

 

اندر این ره از جرس هم، بانگ یاری برنخاست

کاروان را تا بدین جا، با فغان آورده‌ام

 

بس که من منزل به منزل، در غمت نالیده‌ام

همرهانِ خویش را، چون خود، به جان آورده‌ام

 

تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم

یک جهان درد و غم و سوزِ نهان آورده‌ام

 

قصّه‌ی ویرانه‌ی شام ار نپرسی بهتر است

چون از آن گلزار پیغام خزان آورده‌ام

 

خرمنی موی سپید و دامنی خون جگر

پیکری بی‌جان و جسمی ناتوان آورده‌ام

 

دیده بودم با یتیمان مهربانی می‌کنی

این یتیمان را به سوی آستان آورده‌ام

 

دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود

از برایت دامنی اشک روان آورده‌ام

 

تا به دشت نینوا، بهرت عزاداری کنم

یک نیستان ناله و آه و فغان آورده‌ام

 

تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو

در کف خود از برایت نقد جان آورده‌ام

 

نقد جان را ارزشی نَبْوَد، ولی شادم چو مور

هدیه‌ای سوی سلیمانِ زمان آورده‌ام

 

تا دلِ مهر آفرینت را نرنجانم ز درد

گوشه‌ای از درد دل را بر زبان آورده‌ام

 

هاتفی پروانه را می‌گفت کز این مرثیت

در فغان، اهلِ زمین و آسمان آورده‌ام

 

 

محمّدعلی مجاهدی



[ دوشنبه 30 مهر 1397  ] [ 6:10 AM ] [ KuoroshSS ]