کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب (علیها السلام) است

 

کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب (علیها السلام) است

اعتبارش از حسین (علیه السلام) و اقتدارش زینب (علیها السلام) است

 

نام زینب (علیها السلام) با حسین (علیه السلام) حک گشته در ایوان دل

دل که شد بیتُ ٱلْحسین (علیه السلام)، نقش و نگارش زینب (علیها السلام) است

 

شیعه دارد در دلش یکتا کتاب قیمتی

ناشرش باشد حسین (علیه السلام)، آموزگارش زینب (علیها السلام) است

 

هر که نازد بر کسی، زینب (علیها السلام) بنازد بر حسین (علیه السلام)

جان زهرا (علیها السلام) این حسین (علیه السلام) دار و ندارش زینب (علیها السلام) است

 

ابراهیم صاحبی



[ پنج شنبه 18 آبان 1396  ] [ 1:08 PM ] [ KuoroshSS ]

بر چهره‌ی تابنده‌ی زینب صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

 

 

 

بر چهره‌ی تابنده‌ی زینب صلوات

بر منطق کوبنده‌ی زینب صلوات

در گریه به رخسار حسینش خندید

بر گریه و بر خنده‌ی زینب صلوات

 

سیّد رضا مؤیّد



[ جمعه 15 بهمن 1395  ] [ 7:04 AM ] [ KuoroshSS ]

سومین آیه‌ی کوثر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

آرامش زیبای دو دریاست نگاهش

این دختر آرام و صبوری که رسیده

از شوق، علی سفره به اندازه‌ی یک شهر

انداخت، به شکرانه‌ی نوری که رسیده

 

کاشانه‌ی اهل دل و میخانه‌ی هستی

دنیا و سماوات و عوالم همه روشن

عطر خوش او پُر شده در شهر مدینه

به به چه گلی! چشم و دلت فاطمه! روشن

 

لبخند نشسته به لبِ حضرت ساقی

مرضیه دلش وا شده از دیدن دختر

تا آمده لبریز شده چشمه‌ی تسنیم

کامل شده با آیه‌ی او سوره‌ی کوثر

 

بی‌تاب شده، دخترِ مهتابْ رخِ عشق!

بارانی اشک است چرا صورت ماهت؟

گریانی و پیش کسی آرام نداری

دنبال کدام آیت حق است نگاهت؟

 

باران بهاری شده‌ای دختر حیدر!

زهرا چه کند گریه‌ی تو بند بیاید

باید که بگویند کنار تو حسینت

تا شاد شوی، با گل و لبخند بیاید

 

همسایه ندیده به خدا سایه‌ای از تو

تمثیل حیایی تو وُ تندیس وقاری

پیداست ولی دختر سردار حُنینی

از شور کلام و دل شیری که تو داری

 

شعر شب میلاد تو هم پُر شده از اشک

بانو! چه کنم روی دلم سوی فرات است

جز اشک چه گویم که همه هستی عالم

عشق تو، حسین تو، قتیلُ العبرات است

 

اینقدر نریز اشک صبوری کن و بگذار

هر قطره‌ی این اشک برای تو بماند

وقتی شب باریدن اشک است که مادر

در گوش تو لالایی پرواز بخواند

 

یک روز بیاید که پدر را تو ببینی

با چشم پُر از اشک در آن غسلِ شبانه

با چادر خاکی برود مادر و فردا

با چادر کوچک بشوی خانم خانه

 

یک روز بیاید که تو باشی و بیفتد

آن سایه‌ی سر، بی‌سر و بی‌سایه به صحرا

ناموس خدا باشی و بر ناقه‌ی عریان

بنشینی و یک شهر بیاید به تماشا

 

قاسم صرّافان



[ پنج شنبه 14 بهمن 1395  ] [ 9:41 PM ] [ KuoroshSS ]

از آن ساعت

 

از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم

تو بر نی بودی و دیدی چه‌ها دیدم، چه‌ها کردم

 

گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمی‌بردم

ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم

 

به یادم مانده آن روزی که می‌جستم تو را امّا

تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزه‌ها کردم

 

تو را ای ‌آشنایِ دل اگر نشناختم آن روز

مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم

 

تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم امّا

برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم

 

به سان شمع، آبم کرد بانگ آب‌آب تو

اگرچه تشنه بودم چشمه‌های چشم وا کردم

 

میان خیمه‌های سوخته همچون دلم آن شب

نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم

 

شکسته جای مُهرت را، ز بی‌مهری به نی دیدم

شکستم فرق خویش و اقتدا بر مقتدا کردم

 

ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل

سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم

 

 

علی انسانی



[ چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394  ] [ 9:47 PM ] [ KuoroshSS ]

ای همسفر ای همنفس ای روح امیدم

 

ای همسفر  ای همنفس  ای روح امیدم

بردار سر از خاک  من از شام رسیدم

 

هرچند که تیرِ سخنم  کُشت عدو را

خود مثلِ کمان در غمِ هجرِ تو خمیدم

 

روزی که عدو بُرد مرا از سرِ نعشت

آمد به لبم جان و  دل از خویش بریدم

 

گردید دلِ سوخته‌ام طشتِ پُر از خون

در طشتِ طلا تا سر خونین تو دیدم

 

یک بار نلرزیدم و زانوم نشد خم

صد کوهِ بلا را به سر دوش کشیدم

 

از حالِ دلِ سوخته‌ام باز چه پرسی؟

کز خصمِ ستمکار شنیدی چه شنیدم

 

آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

این روی کبودِ من و  این موی سپیدم

 

یک روز چو تو در بغلِ فاطمه بودم

یک روز پیاده به روی خار دویدم

 

از مقتلِ خون تا دمِ دروازه‌ی ساعات

یک گام نلرزیدم و یک دَم نبریدم

 

با آن همه  وقتی به لبت چوبِ جفا خورد

برخواستم و پیرهن خویش دریدم

 

من «میثم» دل سوخته‌ام دخترِ زهرا

در حشر فقط مرحمتِ توست امیدم

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394  ] [ 9:05 PM ] [ KuoroshSS ]

زیارت

 

ز نینوای تو رفتم   چو نی، نوا کردم

چنان که بادیه‌ها را  چو نینوا کردم

 

به هرکجا که نشستم گریستم ز غمت

به هرطرف که دویدم تو را صدا کردم

 

ز خارهای‌ مُغیلان بپرس کز داغت

چقدر اشک فشاندم، چه ناله‌ها کردم

 

طواف پیکر بی‌سر به زیر خنجرها

زیارت سر بی‌تن به نیزه‌ها کردم

 

نتیجه دادنِ خونت به عهده‌ی من بود

که صبر کردم و بر عهد خود وفا کردم

 

تو خواستی به نمازِ شبم دعات گویم

تو را به جانِ تو در هر نفس دعا کردم

 

به نیزه، خواندنِ قرآنِ تو رُبود دلم

اگرچه سوختم از غم   ولی صفا کردم

 

به دست بسته بسی تازیانه خوردم تا

طناب ظلم ز دست سکینه وا کردم

 

 

سیّدرضا مؤیّد



[ سه شنبه 8 اردیبهشت 1394  ] [ 8:32 PM ] [ KuoroshSS ]

چشم به راه من و تو

 

دلِ سوزان بُوَد امروز گواهِ من و تو

کز ازل داشت بلا، چشم به راهِ من و تو

 

من به تو دوخته‌ام دیده، تو بر من، از نی

یک جهان راز، نهفته به نگاه من و تو

 

اُسرا با من و رأس شهدا با تو به نی

چشم تاریخ ندیده‌ست سپاه من و تو

 

روی تو  ماهِ من و  ماهِ تو عبّاس  امّا

ابرِ خون ساخته پنهان رُخِ ماهِ من و تو

 

آیه خواندن ز تو، تفسیر ز من، تا دانند

که به جز گفتنِ حق نیست گناهِ من و تو

 

هر دو نَستوه چو کوهیم بَرِ سیل امّا

عشق، دلگرم شد، از سردی آهِ من و تو

 

" مُدّعی خواست که از بیخ کنَد ریشه‌ی ما "

بی‌خبر زان که غروب است پگاه من و تو

 

 

علی انسانی



[ دوشنبه 7 اردیبهشت 1394  ] [ 9:42 PM ] [ KuoroshSS ]

زینب سلام الله علیها

 

آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است

آنکه بر سِرّ شهادت بوده مَحرم زینب است

 

آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان

از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است

 

آنکه نامش زینِ أب خوانده رسولِ کردگار

چون نگویم من، صفای اسم اعظم زینب است

 

آنکه بر خوانَد حدیثِ اُمِّ اَیمَن بر امام

من به جرأت گویم آن زن، هم حسین  هم زینب است

 

آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب

کَند و افکند از پی و بُن، ریخت برهم  زینب است

 

دامن شیر خدا بین، شیرزن می‌پرورد

در شهامن برتر از سارا و مریم  زینب است

 

آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد عَلم

چون حسین بر دشمنان یکدم نشد خم  زینب است

 

با برادر دردِ دل می‌کرد این سان تا سحر:

آنکه ریزد از فراقت اشک ماتم  زینب است

 

وصف زینب را ز من مشنو، بیا در کربلا

خود ببین  چون حامی ناموس عالم  زینب است

 

ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود

شب نگهبان در کنار نهر علقم  زینب است

 

پرچمت گر سرنگون شد من نگه می‌دارمش

غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم  زینب است

 

«منزوی» هرگز مزن بیهود لافِ عاشقی

این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است

 

 

رحیم منزوی اردبیلی



[ دوشنبه 7 اردیبهشت 1394  ] [ 7:30 PM ] [ KuoroshSS ]

هر دلی که شد حسینی در پناه زینب است

 
 
 
 
ماهِ گردون شرمسار از مهر و ماه زینب است
 
هر دلی که شد حسینی در پناهِ زینب است
 
مرقد او را مپرس از اهلِ شام و اهلِ مصر
 
سینه‌ی ایرانیان آرامگاهِ زینب است
 
 
 
ولی الله کلام زنجانی


[ دوشنبه 7 اردیبهشت 1394  ] [ 7:00 PM ] [ KuoroshSS ]

السلام ای زینب ای معنای عشق

 

السلام ای زینب ای معنای عشق

السلام ای رتبه‌ی والای عشق

 

السلام ای اسوه‌ی صبر و ثبات

السلام ای روشنی بخش حیات

 

السلام ای عزم و رأی استوار

السلام ای مرتضی را یادگار

 

        السلام ای رهرو راه حسین(علیه السلام)

        السلام ای جان آگاه حسین(علیه السلام)

 

السلام ای زینب ای جان صبور

السلام ای در همه غم‌ها شکور

 

ای بلند آوازه‌ی عزّت مدار

ای مَهین بانوی مُلک افتخار

 

ای که نام اقدست باشد قرین

با بهار گریه‌ی شور آفرین

 

هر کجا نام تو آید بر زبان

اشک می‌جوشد به استقبال آن

 

صاعد اصفهانی



[ سه شنبه 5 اسفند 1393  ] [ 6:09 PM ] [ KuoroshSS ]