محور : امام(ره) و اقتصاد
واعظ زاده خراساني، محمد
مقدمه:
عمدتاً دو نظام اقتصادي بر جهان حاكم بوده و هست، نظام سرمايهداري و نظام كمونيستي...
در نظام سرمايهداري مالكيت فردي محترم و آزاد و نامحدود است در حالي كه دخل و تصرف دولت در مالكيت مردم محدود بوده و مانع آزادي اقتصادي مردم نيست.
به عكس، در نظام كمونيستي مالكيت مردم، ناچيز و تقريباً با تفاوتهايي كه در كشورهاي مختلف وجود دارد منتفي است، در حالي كه دولتها به طور نامحدود و تقريباً انحصاري و مستقل و آزاد عمل ميكنند و مالك بلارقيب شمرده ميشوند.
نظامهاي مشابه با اندكي تفاوت، به يكي از اين دو نظام بر ميگردند و همان مشخصات را دارا هستند، كه فعلا در صدد بيان آنها نيستيم و تنها به ذكر مشخصات و مفاسد اين دو نظام اشاره ميكنيم، تا زمينهاي باشد براي ارائؤ نظام اقتصاد اسلامي از ديدگاه امام خميني(س).
نظام سرمايهداري به معني عام حسنش اين است كه دست مردم را در تلاشها و فعاليتهاي اقتصادي و در انتخاب شغل و جمع ثروت باز ميگذارد، به طوري كه مردم احساس آزادي ميكنند و اين امر با فطرت و غرايز و تمايلات انسان سازگار است و طبعاً باعث نشاط و تلاش مردم در كار و با يك مطالعؤ سطحي اين امر را در كشورهاي غير كمونيستي آزاد و مستقل جهان ميتوان ملاحظه كرد، البته در كشورهايي با نظام سرمايهداري كه آزادي ندارند غالباً چنين رشدي مشهود نيست، كه علت آن هم فشار استعمار و فقدان آزادي سياسي است نه خاصيت اصل نظام. ولي در كنار اين حسن و امتياز در نظام سرمايهداري، اختلاف طبقاتي كه لازمؤ آزادي مردم و پيش افتادن طبقهاي و عقب افتادن طبقه ديگر است، وجود دارد و جامعه به دو طبقه مرفه و ثروتمند و مترف و طبقؤ محروم و مستضعف و عقب افتاده يا عقب نگه داشته شده تقسيم ميشود، و اين خود باعث همه نوع ستم و تجاوز و تعدد و محروميت و درگيري و كينه توزي ميگردد، همان خصلتهايي كه انقلابهاي پياپي و مبارزات طبقاتي را در پي دارد و در گذشته منشا استقرار نظام كمونيستي و حكومت كارگري گرديده است.
اما نظام كمونيستي همان طور كه ادعا ميشود مانع اختلاف طبقاتي و سمتهاي فردي و طبقاتي است و اگر سوء استفادهاي از سوي طبقؤ حاكمه رخ ندهد، زندگي مردم مشابه هم خواهد گرديد و از معايب و مفاسدي كه براي نظام سرمايهداري بر شمرديم، فارغ است، اما مفاسد ديگري در بردارد كه از مفاسد نظام سرمايهداري دست كمي ندارد و بلكه مسلماً بدتر و زيان بارتر است و به همين جهت اين نظام، در ذات خود محكوم به فنا و نيستي ميباشد زيرا:
اولاً: از جهات گوناگون و در ابعاد مختلف باغر غرايز و فطرت انسان مخالف است؛ انسان طبعاً مالكيت جو و مال طلب است، در خود احساس علاقه به مال ميكند. انسان مايل است نتيجؤ كار و كوشش خود را خود مالك شود، نه كس ديگر يا دولت يا جامعه. انسان فطر به طور فطري آزاديخواه است و ميخواهد در انتخاب شغل، فعاليت و كار، جمع ثروت، نحوؤ زندگي و سكني آزاد باشد، نظام كمونيستي به حكم طبيعت خود همؤ اين آزاديها را از انسان سلب مينمايد و كاملاً بر خلاف تمايلات و غرايز انسان حركت ميكند.
ثانياً: همان گونه كه تجربه نشان داد اين نظام، نظامي است استبدادي و خشن كه آزادي سياسي را مانند همؤ آزاديهاي خدادي ديگر از انسان سلب ميكند اين نظام، انسان را به ابزاري بي اراده در دست حاكمان تبديل مينمايد و جز با همين خصلت قابل بقا و دوام نيست.
ثالثاً: اين نظام، مانع رشد و تلاش و نشاط انسان است و جامعه را به جامعهاي مرده و بي تحرك و مستمند و فقير تبديل خواهد كرد.
رابعاً: سرانجام، باعث يك نوع ديگر از اختلاف طبقاتي است كه در يك طرف عامؤ مردم محروم و بي اراده و در طرف ديگر طبقؤ حاكمه مرفه و برخوردار از همؤ مواهب و مالك الرقاب مردم قرار دارد. و اگر اختلاف طبقاتي، عيب عمدؤ سرمايهداري است كه اين عيب به كيفيتي بدتر و در چهرهاي قبيح تر در نظام كمونيستي تكرار ميشود.
در نظام سرمايهداري، طبقات گوناگون وجود دارد ولي به طور عمده مقدرات اقتصادي جامعه مستقيماً، و مقدرات اجتماعي و فرهنگي و سياسي جامعه به طور غيرمستقيم در دست سرمايهداران است و در نظام كمونيستي همؤ اين مقدرات يكجا به طور شقاوتمندانهاي در اختيار دولت و طبقؤ حاكمه است، با اين تفاوت كه در نظام سرمايهداري، مظلومان و محرومان حق داد زدن و فرياد كشيدن و تظلم و تظاهر و اعتصاب و در دل ندارند؛ ولي در نظام كمونيستي ابداً چنين حقي وجود ندارد.
در نظام سرمايهداري مردم، اميد رهايي از محروميت دارند و راه فرار از استضعاف و نردبان ترقي و پيشرفت در وضع اقتصادي براي ايشان وجود دارد و هر كسي با تلاش و كوشش خود اميد ثروتمند شدن و نيل به رفاه را دارد.
اما در نظام كمونيستي چشمههاي اميد همه كور است و همؤ درهاي نجات بسته است و جز افراد معدودي كه با شركت در ستم حاكمان بر خلق خدا و همكاري با حزب امكان رسيدن به نوايي را دارند، بقيؤ افراد به طور مطلق در نااميدي به سر ميبرند و شبهاي تاريكشان شب يلداست.
خامساً: آنچه در نظام كمونيستي مزيد بر علت است و "زاد في الطنبور نغمة اخري" رابطه و وابستگي تصنعي اين نظام در بلوك كمونيستي، با انكار خدا و با الحاد و مبارزه با اديان است كه خود حركت ديگر بر خلاف مسير فطرت و غرايز انساني و مخالف با عاليترين غرايز انساني يعني غريزه خداجويي و انساني يعني غريزه خداجويي و انسان دوستي او است.
نظام كمونيستي با همؤ زرق و برق و ادعاهاي تو خالي طرفداران آن، همان طور كه اشاره شد به لحاظ روبرويي و نبرد با فطرت و غريزؤ انسان، در ذات خود محكوم به فنا است و همان طور كه مشاهد كرديم در پايگاه مركزي اش، اين نظام شكست خورد و با شكست آن كشور پهناوري از هم پاشيد.
نظام سرمايهداري گرچه تا اين حد بي پايه و ناپايدار نيست، اما مسلماً همواره دستخوش انقلاب و نارضايتي عمومي خواهد بود اينك نشانههاي آن در پايگاه اصلي آن يعني آمريكا به چشم ميخورد.
نتيجه آنكه هر دو نظام بر اساس يك نوع ستم و ظلم و نابرابري مبتني است و ظلم پايدار نيست.
تلاش براي زيستن و مكتب واسطه
هر يك از دو نظام براي زيستن، با حفظ اصول خود، در صدد برآمدهاند كه از نابودي قطعي خود جلوگيري كنند و حتيالمقدور جلوي مفاسد ياد شده را كه مانند موريانهاي به جان آن نظامهاي افتاده، و مرگ تدريجي را انتظار ميكشند، بگيرند:
نظام سرمايهداري، در عين حال كه دست مردم را در فعاليتهاي اقتصادي به طور نامحدود باز ميگذارد، براي جلوگيري از تراكم بي رويؤ ثروت، مالياتهاي سنگين تصاعدي كه گاهي تا هشتاد درصد سود حاصله را ميبلعد وضع كرده است كه صرف منافع عامه مردم ميشود تا مآلاً هر كسي از حداقل زندگي بهرهمند گردد و برخي از كشورها مانند انگلستان تا حدود زيادي موفق هم بودهاند، اما با اين وصف، در اين قبيل كشورها فقر ريشه كن نگرديده است و ميزان بيكاري و گرسنگي بخصوص در آمريكا در سطح بالايي است. همچنين در نظامهاي سرمايهداري با رعايت حق بيمه و حقوق كارگري و مقررات ديگر امتيازات زيادي به طبقؤ محروم دادهاند كه ميتوان نام آن را حقالسكوت محرومان گذاشت بدون اينكه احساس محروميت را از دل آنان بزدايد.
در نظامهاي كمونيستي احياناً مانند كشور چنين ناچار شدهاند مالكيتهاي محدودي را قانوني كنند، اما به طور عمده همؤ آنان چاره را در دولتي كردن ارزاق و مايحتاج عمومي و جيره بندي مطلق دانستهاند، كه علاوه بر اينكه مسلماً از سوء استفاده متصديان توزيع مصون نميماند، اصل خود جيره بندي، يك نوع زندان دائم و آهنين، و سدي محكم در برابر تمنيات و خواست طبيعي مردم است كه همه احساس دربند بودن و در غل و زنجير زيستن ميكنند، هر چند خود را به اين تسلي ميدهند كه "ظلم بالسويه يك نوع عدل است".
راه ديگر فرار از مفاسد اين دو نظام، ابتكار مكتب واسطه، نظام سوسياليستي است كه در عين اشباع حس مالكيت مردم و دادن حق ماكليت در بخشي از نيازها، جلوي مالكيت نامحدود را گرفتهاند، و قدرت و اختيار دولت، صنايع مهم، قلمروي مردم، كارها و فعاليتهاي درجه دوم است.
دولت تا حدي كه جلوي سرمايهداران را بگيرد، نبض اقتصاد را در اختيار دارد و كارها را كنترل ميكند و مردم هم تا حدي كه اختلاف طبقاتي شديد و غير قابل تحمل پيش نيايد و جامعه به دو طبقؤ محروم و مرفه تقسيم نشود، در كارها اختيار و آزادي دارند.
طرفداران نظام سوسياليستي ادعا دارند اين نظام، تنها راه نجات انسانها از مظالم سرمايهداران و حكومتهاي كمونيستي است. ما در صدد تكذيب اين ادعا يا انتقاد از اين نظام نيستيم و تا حدي ناچار هستيم در نظام اسلامي آن را بپذيريم، در اين خصوص سيد قطب كتابي دارد به نام اسلام متهم ميان نظام سرمايهداري و كمونيستي "الاسلام المتهم عليه بين الراسمالية و الشيوعية" مرحوم آيتاللّه طالقاني كتابي به نام "اسلام مكتب واسطه" دارند، قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز تا حد زيادي مالكيت را محدود نموده است، با اينهمه نظام به تنهايي به طور كلي، كارساز نيست و بايد چيزهاي ديگري را كه اسلام آورده و با آن چاشني كرده است به آن ضميه كرد، تا به نظام اقتصادي مطلوب برسيم اينك پس از اين مقدمؤ طولاني كه از توجه به آن بي نياز نيستيم، به اصل مطلب ميپردازيم.
نظرات امام در رابطه با مكتب واسطه اسلامي
نظرات امام را در چند اصل ميتوان خلاصه كرد:
اصل اول ـ اصالت معنويات و وسيله بودن ماديات در نظام اسلامي.
نظام اسلامي از ديدگاه امام، به طور عمده مبني بر معنويات است نه ماديات، بر خلاف ساير نظامها كه اقتصاد و ماديات در آنها اصل است نه معنويات، بلكه غالباً معنويات در آنها صفر است.
در نظام اسلامي، اقتصاد اصل نيست بلكه مكتب و فرهنگ اصل است، ماديات صرفاً ابزاري براي وصول به معنويات است و در همين حد ارزش دارد، ماديات وسيله است نه هدف، اين مطلب را سرسري نبايد گرفت و از كنار آن به آساني گذشت، هدف بودن ماديات يا وسيله بودن، از زمين تا آسمان با هم فرق دارند، بخش عمده دعواها و خصومتها در ماديات از همين جا سرچشمه ميگيرد، وسيله بودن ماديات، علاقؤ ذاتي انسان را از آنها به آنچه هدف است، مصروف ميدارد و حب دنيا را كه "راس كل خطيئه" است از آنها ميزدايد و مفاسد دو نظام ديگر را به حد صفر ميرساند، حضرت امام "س" در اين زمينه فرمايشا ت بسيار دارند، كه به گوشهاي از آنها اشاره ميكنيم:
"نظر ما به اقتصاد نيست مگر به طور آلت، نظر ما به فرهنگ اسلامي است كه اين فرهنگ اسلامي را از ما جدا كردند و غرب در شرق آنطور نفوذ كرد كه شرق، خودش را با باخت و محتواي بسياري از جوانهاي ما را گرفت."
"زير بنا اقتصاد نيست، براي اينكه غايت انسان، اقتصاد نيست؛ انسان زحمتش براي اين نيست كه فقط شكمش را سير كند يا جوانهايش را بدهد شكمش سير بشود و ذات انسان از اينجا تا لانهايت انسان هست، اين انسان مردني نيست، انسان تا آخر هست و برنامؤ اسلام اين است كه اين انسان را جوري كند كه هم اينجا صحيح باشد و هم آنها صحيح باشد، راه مستقيم، نه طرف شرق و نه طرف غرب، صراط مستقيم، يك سرش اينجاست، يكسرش هم لانهايت"
صحيفه نور؛ ج 9، ص 76 تاريخ 18/6/58
"و قانون مالي مثلاً در اسلام كه براي اداره كشور و احتياج زندگاني مادي وضع شده به طوري وضع شده است كه جنبؤ زندگي معنوي در آن منظور است و كمك كاري به زندگاني معنوي ميكند از اين جهت در دادن مالياتهايمان تقرب به خدا كه به واسطه آن زندگاني معنوي تامين روح انساني بزرگ ميشود، شرط شده است".
كشف الاسرار ص 212
"هيچ كس از رژيمهاي دنيا غير از اين رژيم توحيدي انبيا توجهش به معنويات انسان نبوده است، در نظر نداشته است كه معنويات را ترقي بدهد. آنها همه در دنبال اين بودهاند كه اين ماديات را استداده از آن بكنند و يك نظام مادي در عالم ايجاد بشود".
صحيفه نور؛ ج7، ص 179، تاريخ 2/4/58
اصل دوم: نظام اسلامي مستقل و واسطه ميان دو نظام ديگر است.
به نظر امام، نطام اسلام در بعد اقتصادي خود، نظامي مستقل و جداي از نظامهاي سرمايهداري و كمونيستي و واسطه ميان آن دو است، اسلام مالكيت را به نحو معقول و محدود پذيرفته است تا حدودي كه به ديگتران صدمه وارد نبايد از جمله فرمايشات آن حضرت در اين زمينه چنين است:
"يكي از مسايل بسيار مهمي كه به عهدؤ علما و فقها و روحانيت است، مقابله جدي با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادي شرق و غرب و مبارزه با سياستهاي اقتصادي سرمايهداري و اشتراكي در جامعه است...
صحيفه نور؛ ج2،ص108، تاريخ 2/1/68
"و مطمئن باشيد آنچه صلاح جامعه است در بسط عدالت و رفع ايادي ظالمانه و تامين استقلال و آزادي و جريانات اقتصادي و تعديل ثروت به طور عاقلانه و قابل عمل و عينيت، در اسلام به طور كامل ميباشد و محتاج به تاويلات خارج از منطق نيست".
صحيفه نور؛ ج2،ص 18 تاريخ 24/11/56
"اسلام تعديل ميخواهد، نه جلو سرمايه را ميگيرد و نه ميگذارد سرمايه آنطور بشود كه يكي صدها ميليارد دلار داشته باشد و براي سگش هم اتومبيل داشته باشد و شوفر داشته و امثال ذلك، و اين يكي شب كه برود پيش بچههايش نان نداشته باشد، نميشود، اين عملي نيست، نه اسلام با اين موافق است و نه هيچ انساني با اين موافق است..."
صحيفه نور؛ ج8، ص36، تاريخ 15/4/58
"يكي از اموري كه لازم به توصي و تذكر است، آن كه اسلام نه با سرمايهداري ظالمانه و بي حساب و محروم كنندؤ تودههاي تحت ستم و مظلوم موافق است، بلكه آن را به طور جدي در كتاب و سنت محكوم ميكند و مخالف عدالت اجتماعي ميداند.
گرچه بعضي كج فهمان بي اطلاع از رژيم حكومت اسلامي و از مسايل سياسي حاكم در اسلام، در گفتار و نوشتار خود طوري وانمود كردند و باز هم دست را نداشتهاند كه اسلام را طرفدار بي مرز و حد سرمايهداري غرب، مثل رژيم امريكا و انگلستان و ديگر چپاولگران غرب به حساب آورند و با اتكال به قول و فعل اين نادانان، يا غرضمندانه و يا ابلهانه بدون مراجعه به اسلام شناسان واقعي، بغا اسلام به معارضه برخاستهاند و نه رژيمي مانند رژيم كمونيم و ماركسيسم لنينيسم است كه با مالكيت فردي مخالف و قائل به اشتراك ميباشند... بلكه اسلام، يك رژيم معتدل، با شناخت مالكيت و احترام به آّن، به نحو محدود در پيدا شدن مالكيت و مصر كه اگر به حق به آن عمل شود، چرخهاي اقتصادي سالم به راه ميافتد و عدالت اجتماعي كه لازمؤ يك رژيم سالم است، تحقق مييابد".
صحيفه نور؛ ج ص 6 ـ 45
"مالكيت در اسلام پذيرفته شده است و لكن اسلام در چيزهايي كه حق مالكيت به آنها تعلق ميگيرد و نيز در شيوه و شرايط پيدا شدن اين حق دستوراتي داده است كه نظام اقتصادي اسلام را و نيز روابط اقتصادي در جامعؤ اسلامي را از روابط و نظام اقتصادي سرمايهداري امروز دنيا جدا ميكند و اگر اين حدود و شرايط مراعات شود، جامعه نه مشكلات و نابرابريهاي دنياي مطالعات اسلامي داشته باشيم، سرمايهدار امروز را پيدا ميكند و نه دولت اسلامي به بهانههاي مختلفه هر گونه آزادي را از انسانها سلب ميكند.
در اينجا بايد نظام اقتصاد اسلام را در مجموعه قوانين و مقرات اسلامي در كليؤ زمينهها و شئون فردي و اجتماعي ملاحظه كرد..."
"ما بايد راه مستقيم اسلام را بگيريم، كه آيا سرمايهداري تا چه حدودي در اسلام قبول شده است و اسلام دربارؤ او چه ميگويد و كمونيسم را اصلا اسلام قبول دارد يا قبلو ندارد. اگ يك مكتب انحرافي ما را در تحت تاثير خودش قرار بدهد، ما از اسلامي غافل شدهايم، حسن نيت داريم، خيلي هم ميل داريم كه ملت چه باشد، صلاح اين است كه امروز چه بشود، صلاح برا ي اينكه اسلام تقويت بشود اين است كه امروز چه بشود. همؤ اطراف مساله مطالعه نميشود كه ببينند آن صلاح آخري، آنكه اسلام گفته است، اين يكي مطلبي است كه از خداست."
صحيفه نور؛ ج 17، ص 162، تاريخ 4/11/61
اصل سوم: مالكيت مشروع و نامشروع دارشد و مبتني بر عدالت اجتماعي است
به عقيده امام مالكيت دو قسم است: مشروع و نامشروع و همين مرزبندي، مالكيت افسار گسيخته را محدود و كنترل ميكند، مالكيتهاي چند ميلياردي از راه مشروع به دست نيامده و بايد از صاحبان آن طبق مقررات شرع اقدس اسلام سلب گردد و اينجا راه براي مصادره اموال طاغوتيان رژيم گذشته باز ميشود.
قيد مشروعيت چه در اصل پيدايش ثروت و چه در مورد ثروتهاي از پيش فراهم آمده، هر دو بايد رعايت گردد، اين بهترين وسيله كنترل ثروت، و برقراري عدالت اجتماعي است، عدالت اجتماعي در همين محدوده مطلوب است، و بايد نطام اسلامي تحقق يابد، در اسلام استثمار به هيچ وجه مشروع نيست. در اسلام حق كارگر محترم است و كارگر محبوب خداست و نبايد مورد استثمار كارفرما قرار بگيرد:
"مسالؤ مالكيت، به يك معنا، مالكيت هم مشروع، هم مشروط، محترم است، لكن به معني اين نيست كه هر كسي هر كاري ميخواهد بكند و مالكيت از هر جا ميخواهد پيدا بشود. مشروع بودن معنايش اين است كه روي موازين شرعي باشد، ربا در كار نباشد، مال مردم استثمار بي جهت نباشد، اگر مقصودشان اين است كه حد و مرزي ندارد، اگر مقصودشان اين است كه حد و مرزي ندارد، يعني نه قيدي دارد و نه حدي دارد اين غلط نسبت دادند. من نميدانم اين كسي كه نسبت داده چه كسي است و چرا نسبت داده است؟
مالكيت در صورتي كه مشروع باشد، روي موازين باشد محترم است، چه ما مرتجع باشيم، چه نباشيم، و مالكيت غير مشروع محترم نيست.
اينهايي كه اندوخته كردن و هيچ حسابي نداشتند، و هيچ حسابي نداشتند، و هيچ موازيني نداشتند، مالهاي مردم را اينها اندوخته كردند، مالهاي مردم مصادره بايد بشود لكن اين معنا بايد معلوم شود كه مصادره اموال روي موازين اداري، روي موازين قانوني بايد بشود، اگر بنا باش كه هر كس برسد، بريزد و مصادره كند، اين هرج و مرج است. هرج مرج نبايد ـ در يك مملكت [باشد] ما ك شما انقلاب كرديد، پس بايد هرج مرج هم بايد باشد، ـ هرج و مرج نبايد باشد، بايد روي موازين باشد، دادگاههاي انقلاب هستند، وقتي كه مراجعه كنيد به آنها كه اين سرمايهها كه اينها پيدا كردند آنها كردند، از غير مشروع بوده، آن رسيدگي ميكند، اگر چنانچه غير مشروع بوده مصادره ميكند. اما به مجرد اينكه فرض كنيد كه كسي بگيود كه مال زاغه نشينهاست، ما حالا هم ميگوييم كه مملكت اولي هست به زاغهنشينها تا ديگران، اما معنايش اين نيست كه الان زاغهنشينها برخيزند و مردم را از خانههايشان بيرون كنند يا بگيرند جاها را. معنايش اين است كه روي موازين بايد عمل بشود به طوري كه زاغه نشينها هم ـ عرض ميكنم ـ كه خانهنشين بشوند و مرفه باشند در هر صورت ملاحظه اين معنا بايد بشود... موازين بايد داشته باشد، اسلام حدود دارد و بايد روي حدودش عمل بشود."
صحيفه نور؛ ج10، ص135/14/8/58
"ما آزاديم هروئين بفروشيم، آزاديم ترياك بفروشيم، آزاديم قمارخانه باز كنيم، آزاديم شرابخانه باز كنيم، شراب فروشي باز كنيم، همچو آزادي نيست، اين آزاديها يك آزاديهاي غرب است كه اينطور چيزها را ميآورد، آزادي كه در اسلام است، در حدود قوانين اسلام است. آن چيزي كه خدا فرموده است نبايد بشود، شما آزاد نيستيد كه الزام كنيد، همچو آزادي نيست كه كسي بخواهد قمار بكند، بگويند آزاد است خودش ميداند."
صحيفه نور؛ ج 7، ص 92 تاريخ 23/3/58
"در مورد فروش موقوفات، و ما پيشتر ثابت كرديم كه روي اصل مالكيت ك پايهاش بر اساس فرد و دين است، هيچ كس نميتواند برخلاف گفته صاحب ملك تصرفي در آن بكند، و يكي از كارهاي بسيار بد رضاخان همين بود كه ملكي را كه يكي با دسترنج خود پيدا كرده و مصرفش را براي كارهاي ديني يا دنيايي قرار داده، كسي بي جهت آن را برخلاف گفته او خرج كند يا بفروشد و به مصرف ديگري برساند."
صحيفه نور؛ ص 382
"خيال نكنيد كه اين املاكي كه حالا از اين گردن كلفتها گرفته شده است، حكومت اسلامي ميآيد و ميگويد: زمينها را بدهيد به خودشان، يكي يكي را ميآورند ميشناند حساب از آنها ميكشند، شما ماليتهاي دولت اسلام را بايد بدهيد، شصت هفتاد سال، صدسال، خودتان، پدرانتان، جدتان نداده اگر حساب بكنيم، زائد بر اين املاكي كه شما داريد، جواهرانتان را هم از شما ميگيريم پولهاي بانكي تان را هم از شما ميگيريم براي اينكه شما بدهكار هستيد به دولت. ولتي املاك ملي شد يعني مال دولت اسلام شد".
صحيفه نور؛ ج 40، ص 59 تاريخ 20/9/57
اصل چهارم: عدالت اجتماعي و دفاع از مستضعفان عليه مستكبرين.
عدالت اجتماعي از ديدگاه امام، برابر بودن همه مردم در برابر خدا و دين و قانون و حكومت است و تفاوتي ميان آنها وجود ندارد، اما نظر به اينكه در جامعهها از گذشته تا كنون اكثريت با مستضعفين بوده است، حالا بايد كفه آنان را ترجيح دهيم تا برابري به دست آيد و در هر حال، مستضعفان در نظام اسلام به لحاظ خاصيت استضعاف از محبت و عنايت بيشتري برخوردار خواهند بود، و امام تقريباً در تمام سخنرانيها از مستضعفان حمايت كرده است، بخصوص از كارگردان و كشاورزان.
معني عدالت اجتماعي آن نيست كه همه مردم در نحوه زندگي و ثروت و ساير مزاياي انساني برابر نيستند بلكه معني عدالت اجتماعي آن است كه هركس به حق خود برسد و همه در برابر قانون مساري باشند، و از منافع عمومي به يك نسبت برخوردار گردند.
"اسلام طبقهاي را بر طبقه ديگر ترجيح نداده است، اسلام گرايش ماديگري ندارد، اسلام تمام طبقات را مساوي دانسته است فقط به تقوا مردم را بر ديگران ترجيح داده است."
صحيفه نور؛ ج 6، ص 190، تاريخ 26/2/58
"اسلام برنامهاش است كه مابين فقير و غني و نميدانم ـ كرد و ترك و لر و اينها فرق نگذارد، همه برادر و همه برابر و براي همه است."
صحيفه نور؛ ج 9، ص 79، تاريخ 18/6/58
"برنامه جمهوري اسلامي اين است كه يك دولتي به وجود بيايد كه با همه قشرها به عدالت رفتار كند و امتياز بين قشرها ندهد، مگر به امتيازات انساني كه خود آنها دارند..."
صحيفه نور؛ ج 8، ص 114، تاريخ 23/4/58
"خداي تبارك و تعالي ميفرمايد كه انبيا را ما فرستاديم، بينات به آنها داديم، ميزان برايشان داديم و فرستاديم "ليقوم الناس بالقسط" غايت اين است كه مردم قيام به قسط بكنند عدالت اجتماعي در بين مردم باشد، ظلمها از بين برود، ستمگريها از بين برود و ضعفا به آنها رسيدگي بشود، قيام به قسط بشود..."
صحيفه نور؛ ج 15، ص 146، تاريخ 18/6/60
"پيغمبرها تاريخشان معلوم است و اينها آمدهاند كه بسيج كنند اين مستمندان را كه بروند ماين غارتگرها را سرجاي خودشان بنشاند و عدالت اجاتماعي درست كنند."
صحيفه نور؛ ج 7، ص 205، تاريخ 5/4/58
"ثروتهايي را كه عده معدودي استفاده جور بودهاند، باز خواهيم گرفت. شرايط زندگي افراد محروم را بهبود خواهيم بخشيد و ملت را در راه شرافت و فداكاري و به سوي يك جامعه آزاد و نوين رهبري خواهيم كرد."
صحيفه نور؛ ج 4، ص 242، تاريخ 27/10/57
"...احكام مترقي اسلام اين است، آنكه به حال مستمندان و ضعفا بيشتر عنايت دار د تا به حال ديگران، آنكه طرفدار مستضعفين است، آن رژيمي كه ميخواهد مستضعفين را از قيد و بند آن گرفتاريها بيرون بياورد آن اسلام است..."
صحيفه نور؛ ج 8، ص 103، تاريخ 21/4/58
"علماي اسلام موظفند با انحصار طلبي و استفادههاي نامشروع ستمگران، مبارزه كنند و نگذارند عده كثيري گرسنه و محروم باشند و در كنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار، در ناز و نعمت به سر ببرند اميرالمومنين(ع) ميفرمايد: من حكومت را به اين علت قبول كردم كه را ملزم كرده كه در مقابل پرخوري و غارتگري ستمگران و گرسنگي و محروميت ستمديدگان ساكت ننشينند و بيكار نايستند."
ولايت فقيه؛ ص 2 و 4 و 42
"...علماي اصيل اسلام هرگز زيربار سرمايهداران و پول پرستان و خوانين نرفتهاند، و همواره اين شرافت را براي خود حفظ كردهاند، و اين ظلم فاحشي است كه كسي بگويد دست روحانيت اصيل طرفدار اسلام ناب محمدي با سرمايهداران در يك كاسه است و خداوند كساني را كه اينطور تبليغ كرده و يا چنين فكر ميكنند، نميبخشد، روحانيت متعهد به خون سرمايهداران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سرآشتي نداشته و نخواهد داشت..."
صحيفه نور؛ ج 21، ص 90، تاريخ 3/12/67
"و آنه كه تصور ميكنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايهداري و رفاه طلبي منافات ندارد، با الفباي مبارزه بيگانهاند، و آنهايي هم كه تصور ميكنند سرمايهداران و مرفهان بيدرد، با نصيحت و پند و اندرز متنبه ميشوند، و به مبارزان راه آزادي پيوسته و يا به آنان كمك ميكنند، آب در هاون ميكوبند، بحث قيام و راحت طلبي، بحث دنيا خواهي و آخرت جويي، دو مقاولهاي است كه هرگز با هم جمع نميشوند. و تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند، فقرا و متدينين بي بضاعت، گرادنندگان و بر پا دارندگان واقعي انقلاب هستند، ما بايد تمامي تلاشمان را بنماييم تا به هر صورتي كه ممكن است خط اصولي دفاع از مستضعفين را حفظ كنيم."
صحيفه نور؛ ج 20، ص 235، تاريخ 29/4/67
اصل پنجم: مردمي بودن و ساده زيستن مسئولان كه حضرت امام در اين زمينه ميفرمايند:
"هميشه اين كشور به واسطؤ اين كاخ نشينها تباهي داشته است، اين سلاطين جور كه همه كاخ نشين "تقريباً" بودهاند... اينها به فكر مردم نميتوانستند باشند، احساس نميتوانستند بكنند فقر يعني چه، احساس نميتوانستند بكنند بيخانمان يعني چه. اينها اصلاً احساس نكند كه فقر معنايش چي است گرسنگي معنايش چي است، اين نميتواند به فكر گرسنهها و به فكر مستمندان باشد، لكن آنهايي كه در بين همين جامعه بزرگ شدهاند، و احساس كردند فقر چي است، ديدند، چشيدند فقر را احساس ميكردند ملموسشان بوده است كه فقر يعني چه، اينها ميتوانند به حال فقرا برسند."
صحيفه نور؛ ج 17، ص 218، تاريخ 1/1/62
"آنكه در راس واقع شده است مثل خود پيغمبر(ص) و آنهايي كه در پايين (به اصطلاح شما يا مردم) واقع شدهاند اينها در يك جا با هم مجتمع ميشوند و مينشيند و صحبت ميكنند و (عرض ميكنم) قصه و صحبت و تجييش جيوش ميكنند، اين بناي پيغمبر اينطور بود، بغمبر كه خلفة اللّه بود همه او را قبول داشتند، وقتي كه توي مسجد مينشست نميشناختندش، كسي كه از خارج ميآمد، نميشناخت، براي اينكه بالا و پاييي در كار نبوده آن وقت، حتي يك همچو چيزي هم نبوده است كه بيندازد زيرش آن روي يك حصير، اگر خوب بود حصير والا روي زمين مينشست، اسلام اين است..."
صحيفه نور؛ ج 8، ص 190، تاريخ 30/4/58
"حضرت امير سلام اللّه عليه كه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتي كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود ا حجاز تا مصر، امريكا كذا، كذا، يك مقدار هم از اروپا، اين خليفه الهي وقتي توي جمعيت بود مثل همه ما كه نشستهايم با هم اين هم زيرپايش نبود... پيغمبر هم همين شيوه را داشت، اسلام اين است، آنكه ما ميخواهيم اين است، البته هيچ كس قدرت ندارد مثل او باشد، اما، ميخواهيم يك خرده نزديك، يك بويي از اسلام باشد، ما ميخواهيم اين طور بشود كه وقتي رئيس يك مملكتي فرض كنيد رئيس جمهور يا نخست وزيرش، توي جمعيت ميآيد همچو امتيازي نباشد كه مردم كناب بروند..."
صحيفه نور؛ ج 8، ص 18، تاريخ 13/4/58
"...تا بشر بفهمد كه اولاً حكومت اسلام چگونه است و روابط بين حكومت و ملتها چه روابطي است، و طرز اجراي عدالت به چه صورت است، و شخص اول مملكت در زندگي با رعيت هيچ فرقي ندارد... در حكومت اسلام، شخص اول، كه خليفه مسلمن است زندگي عادي اش در عرض فقيرترين افراد يا پايين تر از آن است... حاكم اسلام مثل حاكمهاي ديگر از قبيل سلاطين يا روساي جمهور نيست، حاكم اسلام حاكمي است كه در بين مردم، در همان مسجد كوچك مدينه مياّمد و به حرفهاي مردم گوش ميكرد، و آنهايي كه مقدرات مملكت دستشان بود، مثل ساير طبقات مردم در مسجد اجتماعي ميكردند، و اجتماعشان به صورتي بود كه كسي كه از خارج ميآمد نميفهميد كه كي رئيس مملكت است و كي صاحب منصب است و چه كساني مردم عادي هستند، لباس، همان لباس مردم، معاشرت، همان معاشرت مردم، و براي اجراي عدالت طوري بود كه اگر چنانچه يك نفر از پايين ترين افراد ملت، بر شخص اول مملكت ادعايي داشت و پيش قاضي ميرفت، قاضي شخص اول مملكت را احضار ميكرد و او هم حاضر ميشد..."
صحيفه نور؛ ج 3، ص 84، تاريخ 18/8/57
"در رژيم اسلام شايد در راس برنامهها همين تفاهم مابين دولت و ملت باشد، يعني نه دولت خودش را جدا ميداند و بخواهد تحميل كند و مردم را تهديد بكند، ارعاب بكند، اذيت بكند، نه مردم در صدد اين بودند كه دولت را تضعيف بكنند از مقررات دولتي، اسلام، وضعش از اول اينطور بوده است در زندگي، در معاشرت، در اينها يا مردم يا پايينتر بوده است يا همان جور، و ما بهترين حاكمي كه در اسلام بعد از رسولاللّه پيدا شد حضرت امير سلام اللّه عليه بود، و معالأسف حكومت كوتاهي داشت، و ما وقتي كه سيره ايشان را در عمل از تاريخ اخذ
اصل ششم: استقلال اقتصادي و خودكفايي
حضرت امام بارها و همواره بر اصل خودكفايي و استقلال اقتصادي اصرار ميورزيد و آن را عامل مهم استقلال سياسي و استقلال فرهنگي ميدانست، و استقلال مالي و اقتصادي را از روستاها ميدانست كه بايد قبل از هر چيز به وضع آنها رسيدگي شود و كارخانهها و كارگران در درجه دوم اهميت قرار دارند.
"ايران كشوري است كه بايد كشاورزي آن اساس همؤ كارها باشد آن عدهاي كه ميگويند از نظر كشاورزي نميشود خودكفا شد، اطلاع دقيق ندارند، روستاييان هم سعي كنند به شهرها نيايند و در روستاهاي خود بمانند، چون آنها كه نميخواهند مثل بالا شهريهاي ما زندگي كنند پس ادر روستاها بمانند..."
صحيفه نور؛ ج 18، ص 189، تاريخ 28/9/62
"كار روستاها بسيار ارزشمند است در سابق به روستاها هيچ نميرسيدند و كار اساسي براي روستاها نشده بود، امروز هم اگر پشتوانؤ مردم نبود، دولت توان رسيدگي به تمام روستاها را پيدا نميكرد، امرو بحمداللّه با همت جوانها وضع روستاها رو به بهبودي است."
صحيفه نور؛ ج 18، ص 189، تاريخ 28/9/62
"...همهاش وابستگي، همهاش خرابي. آن دهات و قصبات و آن جاهاي دور افتاده يك نظر به آن نشد، اين بدبختها بايد با الاغ از اين ور آن ور بروند مريضهايشان را ببرند."
صحيفه نور؛ ج 18، ص 71، تاريخ 26/5/62
"فرهنگ استعماري فرهنگ استقلال بشود، دادگستري، بايد متحول بشود، دادگستري غربي به دادگستري اسلامي مبدل بشود، اقتصاد ما بايد متحول بشود، اقتصاد وابسته به اقتصاد مستقل متبدل بشود."
صحيفه نور؛ ج 5، ص 237، تاريخ 12/1/58
اصل هفتم: اخلاق اقتصادي
مقصود از اين عنوان آن است كه يكي از اصول و پايههاي اقتصاد اسلامي، همانا اخلاق اقتصادي است كه مسئولان و نيز مردم بايد آن را رعايت كنند و خود را بدان عادت دهند. اخلاق اقتصادي، آن نوع از خصلتها و صفات روحي، عملي است كه به نحوي با اقتصاد سروكار دارد و در بهبود وضع اقتصاد موثر است مانند، زهد، امانت، صداقت، قناعت و پرهيز از اسراف و اتراف و افراط و تفريط، احساس مسئوليت، رعايت نظم، اصلاح اداري... كه ما تنها به نمونههايي از آن در سخنان امام اكتفا ميكنيم:
"به هر حال خصوصيات بزرگي چو قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگي به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئوليت در برابر تودهها، رو حانيت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است و چه عزتي بالاتر از اينكه روحانيت با كمي امكانات، تفكر اسلام ناب را بر سرزمين افكار و انديشؤ مسلمانان جاري ساخته است..."
صحيفه نور؛ ج 21، ص 90، تاريخ 3/12/67
"برنامه ريزي در جهت رفاه متناسب با وضع عامؤ مردم توام با حفظ شعاير و ارزشهاي كامل اسلامي، پرهيز از تنگ نظريها و افراط گراييها و نيز مبارزه با فرهنگ مصرفي كه بزرگترين آفت يك جامعؤ انقلابي است، و تشويق به توليدات داخلي و برنامه ريزي در جهت توسعؤ صادرات و گسترش مبادي صدور كالا و خروج از تكيه به صادرات نفت و نيز آزادي واردات و صادرات و به طور كلي تجارت بر اساس قانون و با نظارت دولت در نوع و قيمت".
صحيفه نور؛ ج 21، ص 38، تاريخ 11/7/67
اصل هشتم: مشاركت مردم در امور اقتصادي
يكي از مسايلي كه امام خميني همواره بر آن تاكيد داشتند، مشاركت مردم و همياري با دولت چه در مسايل سياسي و نظامي و جنگ، و چه د رمسايل اقتصادي، اعم از كشاروزي، تجارت، عمران و جز آنها و اينك نمونههايي از سخنان امام:
"وقتي مردم ديدن كه شما درصدد خدمت به آنها هستيد، طبيعي است كه آنها هم كمك به شما ميكنند و اين، به اين است كه همه وزارتخانهها، هر كسي كه متصدي يك وزارتخانه است، وزارتخانه خودش را بنابراين بگذارد كه اصلاح كند به نفع مردم به جوري كه مردم وقتي كه در آن وزارتخانه وارد ميشوند با رضايت خاطر، با اطمينان خاطر، بيرون بيايند، اگر اينطور بشود، بلااشكلال مردم حاضرند، مردم، مردم خوبي هستند ما از مردم تشكر بايد بكنيم، ما همه مرهون آنها هستيم، عمده اين است كه ما با هم بتوانيم خدمت متقابل بكنيم و بايد ما از مرحله لفظ و شعار بيرون برويم، و به مرحله عمل برسيم، يعني هر وزير در وزارتخانه خودش واقعاً بين خودش و خدا، خودش را موظف بداند به اينكه آن پرسنل آنجا را، هركس در تحت نظر او هست، آنها را بسيج كند به اين كه با مردم رفتار خوب بكنند و با مردم رفتار سالم داشته باشند، و همين طور شركت دادن مردم در امرو، اين را كراراً گفتم، شما هم خودتان گفتيد: كه يك كشوري را كه بخواهيد اداره بكنيد، يك دولت، تا شركت مردم نباشد نميشود ادارؤ صحيح بشود، وقتي بنا شد كه مردم شركت كردند در كارها، شما شركت داديد مردم را، آنهايي كه الاَّن خدمت ميكنند و سابق هم خدمت كردند به شما، به ما، به همه به اسلام، و شما را رساندند به اينجا، آنها را كنار نگذاريد، رد نكنيد، آنها را وارد كنيد در كار وقتي وارد كرديد در كار و آنها ديدند كه شما ميخواهيد همكاري كنيد با آنها، آنها هم همكاري ميكنند با شما، و بي همكاري امثال بازار، كارگرها نميدانم زارعين، بدون اين قشرهاي مختلفي كه هستند، كار از پيش نميرود، بايد آنها هم وارد باشند در كار و كمك كنند، كارهايي كه آنها ميتوانند انجام بدهند، انجام بدهند، مثلاً بازرگاني كه ميتوانند كارهاي بازرگان متعهد، نه هرچيز، آنهايي كه درصدد اينند كه براي كشور خدمت بكنند، آنها را دستشان را باز بگذاريد خدمت بكنند، دنبال اين نباشيد كه هي هرچي را دولتياش كنيد، نه دولتي در يك حدودي است، آن حدودي كه معلوم است، قانون هم معين كرده، وليكن مردم را شركت بدهيد، بازار را شركت بدهيد..."
صحيفه نور؛ ج 19، ص 239، تاريخ 9/8/64
نتيجه بحث:
آنچه گفته شد در حقيقت سيري عاجل، در سخنان امام بود و استنباط اصولي از آنها كه امام براي اقتصاد اسلامي قائل است، البته دقت بيشتر در همه سخنان امام، شايد اصول ديگري را بر آنها بيفزايد، و ما ادعا نداريم كه آنچه كه گفته شد حاوي همؤ نظرات اقتصادي امام باشد.
خلاصه و جان كلام آن است كه از ديدگاه امام، اقتصاد اسلامي نه سرمايهداري است و نه كمونيستي ، مالكيت فردي در حد معقول و شروع در اسلام وجود دارد و خيلي هم گسترده است و محدود به آنچه سوسياليستها ميگويد، نيست، بلي ولي فقيه و دولت متكي به ولايت فقيه، بر حسب مصلحت وقتي ميتواند براي بخشهاي مهم اقتصادي و مالكيتها محدوديت قائل شود.
اما در اصل اسلام، محدوديت مالكيت فردي تنها بر اساس رعايت حلال و حرام و مشروع و نامشروع است، بايد ديد ثروت از چه راه به دست آمده نا مشروع محترم نيست ولو كم باشد.
اين حد مشروعيت، كنترل شديدي در ثروت از لحاظ كمي و كيفي به وجود آورد، ثروتهايي كه از راه باطل و از طريق مكاسب محرمه (كه در فقه بيان شد) به دست آمده نسبت به مالكين احترام ندارد، و بايد به مصرف ديگري طبق نظر فقيه و قوانين منبعث از شريعت و ولايت فقيه برسد.
كما اينكه اصل اول كه زير بناي اقتصاد اسلامي است يعني توجه به معنويات و اعراض از ماديات، طمع جمع ثروت و تكاثر را از دلها ميزدايد و ديگر نه كسي به فكر جمع ثروت نامحدود مي افتد و نه كنز و احتكار، و غصب و سرقت و خيانت و تجاوز و تعدي و امثال اين امور، از انسان مهذب سر ميزند و اين خود پايه و ركن اصلي اقتصاد اسلامي است، كه منحصراً در مكتب انبيا تحقق مييابد و لاغير. پس اصل اول نيز به نوبه خود جلوي تراكم ثروت را ميگيرد، حال اگر سفارش اكيد اسلام را به انحاي مختلف بر بذل مال به طور رايگان به مستمندان و در راه خدا و في سبيل اللّه، در نظر بگيريم خواهيم ديد كه حتي ثروتهاي از راه مشروع به دست آمده در دست انسانهاي متعهد باقي نميماند، و در راه خير صرف ميشود و اين امر سوم است براي كنترل ثروت كه گرچه الزامي نيست ولي دائمي است.
اصل چهارم يعني عدالت اجتماعي و دفاع از مستضعفين و مقابله با مستكبرين هم به نوبت خود، در تعديل ثروت و برابري تقريبي سطح زندگي جامعه بسيار نقش دارد كه نياز به توضيح نيست، تنها بايد عدالت اجتماعي را در همه ابعاد و سطوح اقتصادي از جمله در واگذاري و تقسيم اراضي دولتي و انفال گسترش بدهيم و خواهيم ديد كه اين اصل به كمك اصل سوم، مالكيت بسياري از اراضي متصرفي زمين خواران را زير سوال ميبرد و مالكيت را از آنان سلب ميكند.
اصل پنجم يعني مردمي بودن و ساده زيستن مسئولان نظام، گرچه به طور مستقيم در تعديل ثروت تاثير ندارد، ولي به طور غير مستقيم مسئولان را از گرايش به تجمل و اشرافي زيستن باز ميدارد، كه قهراً طمع آنان به جمع ثروت و اشياي گرانبها را كاهش ميدهد، در عين حال اثر وراني در جامعه دارد كه محرومان و مستضعفان عقدهاي از كسي در دل نميگيرند، زيرا ميبينند حتي ثروتمندان و دولتمردان مانند آنان زندگي ميكنند و با آنان، دمساز هستند و اين امر به نوبه خود گامي است در راه پيوند قشرهاي جامعه باهم و با دولت.
اصول ششم و هفتم و هشتم در اقتصاد تاثير چشمگيري دارند و مسئولان نظام، افراد و جامعه را عموماً به تلاش دسته جمعي و سالم در راه رسدن به خود كفايي و استقلال اقتصادي وادار ميكند، نقش اخلاق اقتصادي و مشاركت مردم در رشد اقتصاد و سلامت آن قابل انكار نيست، در حقيقت استقلال سالم هدف نهايي و ساير اصول وسيله رسيدن به آن است.
وللّه الحمد اولاً وآخراً
پژوهشكده طوبي
محور : اقتصاد اسلامي
موسويان، سيد عباس
الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الاْءَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الاْءُمُورِ ياران خدا كساني هستند كه چون در زمين به آنان توانايي دهيم، نماز بهپاميدارند. زكات ميدهند. به كارهاي پسنديده واميدارند، و از كارهاي ناپسند باز ميدارند و فرجام همه كارها از آن خدا است.
به اعتقاد مفسّران، اين آيه، ترسيمگر چهره حكومت صالحان و ياران راستين خدا در زمين است؛ آنان كه پس از پيروزي، همچون خودكامگان و جبّاران، به عيش و نوش و لهو و لعب نميپردازند و در غرور و مستي فرو نميروند؛ بلكه پيروزيها و كاميابيها را نردباني براي ساختن خويش و جامعه قرار ميدهند. آنها پس از قدرت يافتن، به طاغوت تبديل نميشوند. ارتباطشان با خدا محكم و با خلق خدا مستحكم است؛ چرا كه برپادارنده نماز (جلوه پيوند با آفريدگار) و گستراننده زكات (نماد پيوند با آفريدگان خدا) و برپاي دارنده خوبيها و شايستگيها و از بين برنده زشتيها و ناشايستگيها هستند.
از مصاديق روشن كارهاي پسنديده و معروف، آموزههاي عدالت گستر و مناسب با شأن و كرامت انساني اسلام در عرصه اقتصاد است؛ چنان كه استمرار حاكميّت نظام سرمايهداري در كشورهاي اسلامي به ويژه ايران از مصاديق بارز كارهاي ناپسند و منكر به شمار ميرود. گواه اين سخن، بيان گهربار مصلح عصر، مصداق واقعي آيه پيشين، حضرت امام خميني قدسسرهم است كه با عنايت تمام، از زشتي چهره نظام اقتصادي حاكم پرده برميدارد:
سرمايهداران با ايجاد رابطه گرم با جهانخواران، حقّ حيات و ابتكار عمل را از عامّه مردم سلب كردهاند و با ايجاد مراكز انحصاري و چندملّيّتي، عملاً نبض اقتصاد جهان را در دست گرفته و همه راههاي صدور و استخراج و عرضه و تقاضا و حتّي نرخگذاري و بانكداري را به خود منتهي نمودهاند و با القاي تفكّرات و تحقيقات خود ساخته، به تودههاي محروم باوراندهاند كه بايد تحت نفوذ ما زندگي كرده و الاّ راهي براي ادامه حيات پابرهنهها، جز تن دادن به فقر باقي نمانده است و اين مقتضاي خلقت و جامعه انساني است كه اكثريّت قريب به اتّفاق گرسنگان در حسرت يك لقمه نان بسوزند و بميرند و گروهي اندك هم از پرخوري و اسراف و تعيّشها جانشان به لب آيد. به هر حال، اين مصيبتي است كه جهانخواران به بشريّت تحميل كردهاند و كشورهاي اسلامي به واسطه ضعف مديريّتها و وابستگي، به وضعيّتي اسفبار گرفتار شدهاند؛
سپس تحقّق آموزههاي اقتصادي اسلام را به صورت مسؤوليّتي خطير متوجّه همه انديشمندان مسلمان ميداند:
بر عهده علماي اسلام و محقّقين و كارشناسان اسلامي است كه براي جايگزين كردن سيستم ناصحيح اقتصاد حاكم بر جهان اسلام، طرحها و برنامههاي سازنده و دربرگيرنده منافع محرومين و پابرهنهها را ارائه دهند و جهان مستضعفين و مسلمين را از تنگنا و فقر معيشت به در آوردند؛ البتّه پيادهكردن مقاصد اسلام در جهان و خصوصا برنامههاي اقتصادي آن و مقابله با اقتصاد بيمار سرمايهداري غرب و اشتراكي شرق، بدون حاكميّت همه جانبه اسلام ميسّر نيست و ريشهكن شدن آثار سوء و مخرّب آن، چه بسا بعد از استقرار نظام عدل و حكومت اسلامي، همچون جمهوري اسلامي ايران، نيازمند به زمان باشد؛ ولي ارائه طرحها و اصولاً تبيين جهتگيري اقتصاد اسلام در راستاي حفظ منافع محرومين و گسترش مشاركت عمومي آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان، بزرگترين هديه و بشارت آزادي انسان از اسارت فقر و تهيدستي بهشمار ميرود.
حال پس از گذشت بيست و چند سال از انقلاب اسلامي، پرسش اين است كه آيا اقتصاد ايران، اسلامي است، و اگر نيست، آيا در جهت اسلامي شدن حركت ميكند. تا چه اندازه به آن نزديك شده است و موانع اصلي اين تحوّل كدامند؟
اگر حوزههاي علميه و دانشگاهها و دانشكدههاي اقتصاد را مسؤول علمي اقتصاد اسلامي، و مجلس شوراي اسلامي، شوراي نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت نظام را مسؤول تدوين قوانين برآمده از آموزههاي اقتصادي اسلام و دولت (متشكّل از وزارت اقتصاد، وزارت بازرگاني، بانك مركزي، شوراي اقتصاد، شوراي پول و اعتبار و از همه مهمتر، سازمان مديريّت و برنامهريزي) را مسؤول برنامهريزي و اجراي اهداف، آموزهها و قوانين اقتصاد اسلامي بدانيم و رسانههاي عمومي چون راديو، تلويزيون، مطبوعات را همچون چشمان تيزبين و زباني گويا، مسؤول نقد و بررسي، انتقاد و پيشنهاد در اين عرصه بشناسيم، در نقدي منصفانه، كداميك از اين عناصر به مسؤوليت خود در برابر اين بشارت آزادي انسان از فقر و تهديستي عمل و تا چه ميزان موفّق بودهاند؟
در مراكز آموزشي دانشگاهي، جايگاه مباحث اقتصاد اسلامي در دوره كارشناسي، در حدّ پنج واحد از 140 واحد درسي است كه در قالب درس سه واحدي تاريخ اقتصادي صدر اسلام و درس دو واحدي مباني فقهي اقتصاد اسلامي ارائه ميشود. درس نخست، بيشتر به گزارش تاريخي از وضعيّت اقتصادي عربستان پيش و پس از اسلام و بيان تاريخي برخي تدابير اقتصادي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم و خلفاي پس از وي ميپردازد و چندين سال، كتاب اقتصاد صدر اسلام، تأليف دكتر سيدكاظم صدر، محور آن درس است و وضعيّت به گونهاي است كه نه از طرف نويسنده و نه از طرف ديگران، احساس نياز چنداني براي اصلاح و تكميل آن نميشود. درس دوم، به تبيين چند مسأله فقهي و حقوقي در زمينه معاملات پرداخته، در بيشتر موارد، كتاب مباني فقهي اقتصاد اسلامي، نوشته محمود عبداللّهي محور بحث است. در دوره كارشناسي ارشد، درس سه واحدي اختياري تحت عنوان موضوعات انتخابي در اقتصاد اسلامي مطرح است كه در اغلب موارد، به دليل نبود استاد، درس ارائه نميشود ودر صورت ارائه، منبع مناسبي براي تدريس وجود ندارد و در دوره دكتري فقط در برخي دانشگاهها به جهت علايق شخصي بعضي دانشجويان، برخي پاياننامهها حال و هواي اسلامي دارد.
در مراكز آموزشي حوزوي نيز وضعيّت از اين نامطلوبتر است. فقط در بعضي از سالهاي تحصيلي در كنار دروس جنبي حوزه، مادّهاي به نام اقتصاد اسلامي به چشم ميخورد كه در حدّ هفتهاي يك ساعت و در حدّ جزوهاي كوتاه براي طلاب تدريس ميشود و در بيشتر موارد، درس، چنان سبك و كم رمق است كه افراد به مطالعه جزوه و شركت در جلسه آزمون بسنده ميكنند و روشن است كه هر علمي با چنين جايگاهي، چقدر رشد و شكوفايي خواهد داشت!
در حوزه قانونگذاري، مجلس شوراي اسلامي در تبصره 54 قانون بودجه 1360، دولت را موظّف به ارائه لايحهاي جهت حذف بهره از نظام بانكي كرد. در اين تبصره آمده است:
دولت موظّف است از تاريخ تصويب اين قانون، براي حذف ربا از سيستم بانكي و اصلاح سيستم بانكي، در اسرع وقت، مطالعات لازم را انجام داده و لايحه مربوط را به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد.
به دنبال اين مصوّبه، جلسات متعدّدي با حضور استادان اقتصاد و صاحبنظران بانكداري و فقيهان شوراي نگهبان تشكيل و مطالعات گسترده آغاز شد و نتيجه آن، قانون بانكداري بدون ربا بود كهدر شهريور 1362 به تصويب نهايي رسيد و پس از تنظيم آييننامهها، از ابتداي سال 1363 به اجرا درآمد. اين حركت با تمام نواقصي كه دارد، حركت روشني در جهت اسلامي كردن بانكها به شمار ميآيد؛ امّا پرسش اين است كه چرا مجلس شوراي اسلامي اگرچه با فاصلههاي چند ساله، براي بخشهاي ديگر اقتصاد، چنين مأموريّتهايي به دولت نداد. آيا لازم نيست در زمينه «نظام تأمين اجتماعي» «نظام مالياتي» «بازار كار و عوامل توليد» و «جايگاه و نقش دولت» از ديدگاه اسلام، مطالعه، و فعّاليتها اسلامي شود؟
در حوزه اجرا، آيا ديده شده است كه رئيس جمهوري، وزير اقتصاد يا معاون وزيري نگران عدم اجراي آموزههاي اقتصادي اسلام باشد؟ اگر هم در مواردي بهسبب انتخاباتي يا شبه انتخاباتي، مطالبي اظهار شده، به طور عمده به مباحث شعاري چون عدالت اجتماعي اسلام بسنده، و از ارائه هر گونه برنامه مشخّصي خودداري شده است. آيا تاكنون شنيده شده است برنامههاي پنجساله توسعه كه از ابعاد گوناگون نقد و بررسي ميشوند، پيش يا پس از اجراي برنامه به وسيله چند اقتصاددان مسلمان از زاويه آموزههاي اقتصادي اسلام تجزيه و تحليل شده باشند؟
در حوزه نظارت و رسانههاي گروهي، برخي روزنامهها و مجلّات و برخي برنامههاي تلويزيوني، گاه به طرح مباحث اقتصادي اسلام و در مواردي به نقد و بررسي عملكردها از اين زاويه ميپردازند؛ امّا كمّ و كيف آن به اندازهاي نيست كه وزير يا معاون وزيري را براي جوابگويي متقاعد كند. آيا فقر و بيكاري صدها هزار خانواده كه در معرض انواع مفاسد و گرفتاريهاي بهداشتي و رواني هستند و اين مشكل، هر روز به شكلهاي گوناگون صدها قرباني بهجاي ميگذارد و به اعتقاد اقتصاددانان مسلمان، از كنار گذاشتن آموزههاي اقتصادي اسلام سرچشمه ميگيرد، به اندازه برخي مسائل سياسي و جناحي ارزش ندارد كه گاه هفتهها و ماهها، جنجال مطبوعاتي ميشود و بخش معظمي از فكر و انديشه كشور را به خود مشغول ميكند؟!
مطلب را با سخنان مقام معظم رهبري خطاب به مسؤولان نظام به پايان ميبريم:
اين يك سال هم گذشت؛ مثل همه چيزهاي ديگر. عمر خدمتها و عمر ما كوتاه است و مانند برق و باد ميگذرد. در هر مسؤوليتّي هستيم، آنچه براي ما بايد مهم شمرده شود، اين است كه سعي كنيم گذر عمر و ايّام مسؤوليّت، براي ما ذخيرهاي داشته باشد. ... به هر حال ما، هم فرصت استغفار و هم فرصت عمل داريم. آنهايي كه رفتند، ديگر اين فرصتها را ندارند: و في الآخرة عذاب اليم و مغفرة من اللّه و رضوان. بايد براي يكي از اين دو، هدفگيري كرد. از اين دو حالت خارج نيست، يا مغفرت و رضوان الاهي است يا خداي نخواسته خشم و سخط الاهي. تأمين كننده هم جز خود ما، كس ديگري نيست.
پژوهشكده طوبي
محور : اقتصاد اسلامي
ترجمهي:علوي، سيد اسحاق چپرا، م. ع
اشاره
دكتر م .ع . چپرا، يكي از شاخصترين چهرههاي اقتصاد اسلامي، اصالتاً پاكستاني و فعلاً تبعه عربستان است. او دانشآموخته دانشگاههاي پاكستان و امريكاست، و پس از چندين سال تدريس در دانشگاههاي Wisconsin و Kentucky در امريكا و همكاري با مؤسسه اقتصاد توسعه و مؤسسه پژوهشهاي اسلامي پاكستان، هماكنون سمت مشاور پژوهشي بانك توسعه اسلامي و مشاور ارشد اقتصادي آژانس پولي عربستان را به عهده دارد.
كارنامه درخشان علمي پژوهشي او با افزون بر 10 عنوان كتاب وزين و 70 مقاله علمي در زمينه اقتصاد اسلامي، جوايز بسياري از جمله «جايزه بانك توسعه اسلامي براي اقتصاد اسلامي» و «جايزه بينالمللي شاه فيصل براي پژوهشهاي اسلامي» را براي او به ارمغان آورده است. از اين رو بر آن شديم تا مقاله «آيا لازم است اقتصاد اسلامي داشته باشيم؟» را در سه قسمت تقديم خوانندگان علاقهمند پگاه كنيم.
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد اسلامي
دادگر، يدالله
عصر ما، 1/4/79
چكيده: بعضي منكر علم اقتصاد اسلامي هستند. مراد اين گروه از «علم»، معناي پزيتيويستي آن است. از سوي ديگر، برخي محققان اقتصاد اسلامي، با پذيرفتن همين تعريف از علم، مدلهاي نئوكلاسيك در اقتصاد را مبنا قرار ميدهند و تنها ظواهر و روبناهايي از حقوق اقتصادي اسلام را در آن قرار ميدهند. مؤلف معتقد است با توجه به انگارههاي جديدي كه از علم مطرح شده است، ميتوان از علم اقتصاد اسلامي سخن گفت و آموزههاي اقتصادي اسلام را به صورت تئوريك و در قالب مطالعات روشمند، قاعدهمند و قابل تعميم ارائه نمود. اگر علم را آنگونه كه غالبا گفته ميشود، همان science در نظر بگيريم، بخصوص بنابر تعريف نئوكلاسيك كه اقتصاد را تبييني از ارتباط دادههاي رفتاري در اقتصاد ميداند، دشوار است كه اقتصاد اسلامي را علم بدانيم. اين كه آيةاللّه صدر در كتاب اقتصاد ما گفتهاند: «الاقتصاد الاسلامي ليس بعلم» نيز بر همين مبناست. ايشان معتقد است كه چون مردم مسلمان، اسلام را بهطور كامل درك نكردهاند، رفتاري هم كه از خود نشان ميدهند به تمامي ناشي از اسلام نيست؛ بنابراين تبيين اين رفتارها و تفسير ارتباط آنها با يكديگر و استخراج تئوري از آنها نميتواند معرفتي با عنوان علم اقتصاد اسلامي را سامان دهند.
به نظر ما اين ديدگاه ضربه قابل توجهي به نظريه اقتصاد اسلامي وارد كرده است. در واقع نظريه ايشان بر تعريف پوزيتيويستي از علم كه در زمان ايشان رواج بسيار داشت، استوار است؛ يعني همان تعريفي كه در اقتصاد «پوزيتيويستي فريدمن» موجود است، از سوي آيةاللّه صدر مفروض گرفته شده است. اما از دهه هفتاد ميلادي تصورات ديگري از علم مطرح ميشود. به عنوان مثال، بسياري از صاحب نظران علوم اجتماعي، علم را هر نوع مطالعه روشمندي ميدانند كه ذهنهاي ممتاز بتوانند درك كنند و قابليت انتزاع داشته باشد.
به عبارت ديگر، ميتوان مطالعه علمي را از علم تفكيك كرد و به اين دليل ميتوانيم اقتصاد اسلامي را هم نوعي مطالعه علمي قلمداد كنيم؛ بنابراين ميتوان آموزههاي اقتصادي اسلام را در قالب مطالعات روشمند، قاعدهمند، قابل استخراج به صورت تئوريك و پيدا كردن يك رابطه منطقي بين مؤلفههاي دروني آن بررسي كرد. اين نگرش، هم مطالعه عالم خارج و هم مطالعه كارهاي قياسي را در بر ميگيرد و پتانسيل استخراج تئوري را دارد؛ آنگاه ميتوان برمبناي اين اصول تئوريك كه از مباني ديني استخراج ميشوند، رفتارهاي خُرد اقتصادي را تبيين نمود. البته گروهي از اقتصاددانان به علمي بودن اقتصاد اسلامي قائلاند، منتها با همان معناي نئوكلاسيك. اين دسته با مطالعه رفتار مسلمانهاي معمولي و استخراج دادهها و تعميم آنها، ارتباط متغيرها را با يكديگر بررسي ميكنند و قاعده رفتار اقتصادي آحاد جامعه اسلامي را كشف ميكنند.
به نظر من اين مجموعه معرفتي را بايد «علم اقتصاد مسلماني» نام نهاد، نه علم اقتصاد اسلامي. در واقع دستاورد نظري اين اقتصاددانها با نظام اقتصاد نئوكلاسيك هيچ فرقي نميكند؛ بلكه تنها بعضي از فروض و الفاظ تغيير ميكند. مثلاً بهجاي بهره، از كارمزد يا سود يا بازدهي استفاده ميشود، يا در الگوهاي ترسيم شده، بهجاي كالاهاي مادي از كالاهاي معنوي و آخرتي استفاده ميشود. به اعتقاد من اين رويكرد علمي نيست؛ بلكه به قول مكلاپ، عقده حقارت علم نمايي است. بنابراين هر نوع مطالعه روشمند و غيرجانبدارانه (عيني يا objective) كه داراي قابليت انتزاع، سازگاري و قابليت تعميم بوده و نيز روشمند و قانونمند باشد، علمي خواهد بود. البته منظور ما از عينيت، لزوما چيزهاي ملموس و تجربي نيست. بلكه هر نوع مدعايي كه بتوان آن را آگاهانه و غير جانبدارانه مستدل كرد و ساختار علّي ـ معلولي براي آن پيدا كرد، داراي پيوند عيني است. اما اين ادعا كه علوم اجتماعي بايد جهانشمول باشد، ريشه در حاكميت انديشه اثباتگرايي دارد. اين ديدگاه توسط كساني چون پوپر، كوهن و لاكاتوش مورد نقادي قرار گرفته است و اينان نشان دادهاند كه گسستگي تمامعيار ميان دو حوزه ارزشي و غيرارزشي وجود ندارد. اخيرا صاحبنظران هرمنوتيك نيز نقد ديگري بر انديشه اثباتگرايي (و جهانشمولگرايي روش علمي) وارد كردهاند كه نشان ميدهد حتي در علوم فيزيكي هم جدا كردن نظريههاي علمي از مبادي فراعلمي واقعا دشوار است.
براي مثال، در حوزه مباحث اقتصادي، گونار ميردال يكي از صاحبنظراني است كه بشدت معتقد است كه گزارههاي ارزشي و غيرارزشي درهم آميختهاند. برخي مثل شومپيتر معتقدند كه ميتوان گزارههاي ارزشي(normative) را عقلاني(rationalize) كرد و بنابراين يك نوع استفاده علمي و حتي واقعي (پوزيتيو) از آن به عمل آورد. به نظر من ديدگاه ميانهاي كه شومپيتر دارد، ديدگاه مناسبي است؛ از اين رو، حوزه اقتصاد اسلامي، هم در بخش گزارههاي اثباتي و هم در بخش گزارههاي ارزشي ميتواند به عنوان يك علم مطرح باشد.
البته متأسفانه برخي كه به پيوند اين دو حوزه قائلاند ممكن است ناآگاهانه مرزي براي امور اثباتي و امور ارزشي قائل نشوند و حتي هيچ عرصهاي براي دستاوردهاي عقلاني و عقلايي بشر باقي نگذارند. برخي موضوعات لزوما متعلق به حوزه ديني نيست؛ بلكه متعلق به حوزههاي عقلايي و عقلاني است. به هر حال، منظور از اقتصاد اسلامي، تدوين يك معرفت قاعدهمند است كه تمامي فروض، معيارها، مكانيسمها و حتي روشهاي تجزيه و تحليل برگرفته از مكتب اسلام باشد. البته من ترجيح ميدهم كه بهجاي كاربرد رشته مستقلي با عنوان «علم اقتصاد اسلامي»، از «مطالعه و تجزيه و تحليل علمي اقتصاد اسلامي» نام ببرم. اما در خصوص استفاده از روشهاي نئوكلاسيك، بايد گفت استفاده از روشهاي عقلايي آن تا آنجا كه تعارضي با مباني ديني نداشته باشند، مانعي ندارد و هيچ اصراري نداريم كه اين روشها بايد حتما از طريق منابع ديني به ما گفته شده باشد. در حوزه «ما لا نص فيه» بايد به روشهاي عقلاني و عقلايي عمل كرد؛ البته تأكيد ميكنم كه يك نوع شبيهسازي صوري توسط برخي محققان اقتصاد اسلامي در استفاده از روشهاي نئوكلاسيك بهكار ميرود كه نه تنها كارآمد نيست، بلكه ناسازگار هم هست؛ به اين معنا كه مدلهاي نئوكلاسيك را مبنا قرار ميدهند و تنها ظواهر و روبناهايي از حقوق اقتصادي اسلام را در آن قرار ميدهند(اسلاميزه كردن اقتصاد نئوكلاسيك).
من معتقدم اقتصاد اسلامي يك نظام معرفتي تكثري است. ما ميتوانيم در اندونزي يك تئوري اقتصاد اسلامي را پياده كنيم، اما همان تئوري را در ايران پياده نكنيم و در عين حال هر دو اسلامي باشد. مهم اين است كه دغدغههاي اصلي و گوهري دين مورد توجه باشد و هدف غايي آن كه هدايت و تكامل معنوي فرد و اجتماع است تحقق يابد. اسلام جمود و انحصار در روش را نميپذيرد؛ اما در عين حال روشها و ابزارها از يك حكم كلي تبعيت ميكنند و آن، عدم تعارض با مباني است. اشاره 1. نقد نويسنده بر تعريف پوزيتيويستي از علم و توجه به ديدگاههاي نوين روششناختي علوم، يكي از نكات برجسته اين مقاله است. نويسنده در مقاله ديگري كه در شماره 152 عصر ما به چاپ رسيد، سير تحولات تاريخي در روششناسي علم اقتصاد را بازگو كرده و ضمنا ديدگاه كساني را كه نظريههاي علم اقتصاد را امري جهانشمول و مستقل از ارزشها و باورهاي فرااقتصادي ميشمارند، مورد نقادي قرار داده است؛ بنابراين حتي برپايه دستاوردهاي جديد غرب در روششناسي علم، بخوبي ميتوان معلوم كرد كه علوم اجتماعي، همچون اقتصاد و جامعهشناسي، نسبت به ارزشها و ايدئولوژيها بيطرف نبوده، علمي بودن يك نظريه به هيچ روي با ديني يا غيرديني بودن آن منافات ندارد.
2. عليرغم تلاش فراوان نويسنده، از اين گفتگو تعريف و تبيين روشني از «علم اقتصاد اسلامي» به دست نميآيد؛ بلكه گاه مطالبي گفته شده است كه بر ابهام موضوع ميافزايد. براي مثال، از يك سو تصريح شده است كه «منظور از علم اقتصاد اسلامي، تدوين يك معرفت قاعدهمند است كه تمامي فروض، معيارها، مكانيسمها و حتي روشهاي تجزيه و تحليل از مكتب اسلام اخذ شده باشد» و از سوي ديگر به «نظام معرفتي تكثري» قائل شدهاند و اظهار داشتهاند كه ميتوان دو تئوري اقتصادي مختلف را در ايران و اندونزي پيشنهاد كرد و هر دو را هم اسلامي دانست و كافي است كه با مباني اسلامي در تعارض نباشد. و نيز گفتهاند: «در جايي كه روشهاي عقلاني اقتصاد نئوكلاسيك تعارضي با مباني ديني و ارزشي نداشته باشد، استفاده از روشهاي مزبور مانعي ندارد و هيچ اصراري نداريم كه اين روش بايد حتما روش خاصي باشد كه از منابع ديني به ما گفته شده است.» ناگفته پيداست كه اين دو تلقي، از دو پايگاه معرفتي مختلف برميخيزد كه با يكديگر سازگار نيستند. در ديدگاه اول، معيار «اسلامي بودنِ» يك نظريه (يا روش) آن است كه مستقيم يا غيرمستقيم از معارف و مباني اسلامي برگرفته شده باشد؛ ولي در ديدگاه دوم، براي اسلامي بودن يك نظريه (يا روش) همين قدر كافي است كه با مباني و ارزشهاي ديني تعارض نداشته باشد.
از نگاه اول ميتوان دانشي به نام «علم اقتصاد اسلامي» ادعا نمود؛ ولي از ديدگاه دوم چنين ادعايي بسختي مورد قبول قرار ميگيرد؛ چرا كه در حالت اخير، تئوريها و روشها از بيرون دين گرفته ميشود و معارف ديني تنها در سلب تئوريها و روشهاي ناسازگار بهكار ميآيد، نه در توليد تئوريها و تعيين چارچوب (پارادايم) و روش جديد. ديدگاه دوم همان است كه امروزه اصطلاحا به «نظريه حداقلي» معروف شده است. به هر حال، به نظر ميرسد اگر نويسنده همان ديدگاه نخست را بسط دهد و با الهام از روششناسي امثال لاكاتوش (يعني روششناسي برنامههاي پژوهشي علمي يا MSRP) به تدوين چارچوب علم اقتصاد اسلامي همت گمارد، احتمالاً بهتر ميتواند از مدعاي خويش دفاع كند.
چنانكه ميدانيم لاكاتوش اعتقاد داشت كه يك علوم از دو بخش تشكيل شده است: هسته مقاوم (كه عبارت از مباني، اصول، مفاهيم و روششناسي است) و كمربند محافظتي (كه تئوريهاي تجربي و ابطالپذير است). اگر با اندكي تسامح، مجموعه گزارههاي منصوص ديني در باب اقتصاد را به عنوان هسته مقاوم قرار دهيم، در اين صورت تئوريهاي اقتصادي بايد از دل همان اصول و احكام بيرون بيايد، نه اينكه صرفا در تعارض با آن نباشد. در اين صورت هرچند ميتوان نظريههاي اقتصادي بديلي نسبت به اوضاع و احوال مختلف پيشنهاد كرد ولي همه آنها به اين دليل «اسلامي» هستند كه لازمه احكام و توصيفات اسلامي در باب اقتصاد هستند نه آنكه با مباني ديني در تعارض نيستند. 3. بنابر آنچه ايشان خود در تعريف علم بيان داشتهاند، تفكيك ميان «علم اقتصاد اسلامي» و «مطالعه و تجزيه و تحليل علمي اقتصاد اسلامي» چندان موجه نيست.
همانطور كه بنابر نظريه كوهن و لاكاتوش ميتوان از عناويني چون «علم فيزيك نيوتوني» يا «علم فيزيك انيشتيني» استفاده كرد، تعبير «علم اقتصاد ليبرالي»، «علم اقتصاد ماركيستي» و «علم اقتصاد اسلامي» نيز كاملاً صادق و بامعنا است. وانگهي، تعبير «تجزيه و تحليل علمي اقتصاد اسلامي» به ذهن چنين متبادر ميسازد كه «تجزيه و تحليل علمي» چيزي غير از «اقتصاد اسلامي» است و اين مطلب با آنچه در سراسر اين گفتگو آمده است و با تعريفي كه نويسنده صريحا از علم اقتصاد اسلامي ارائه كرده است، سازگار نمينمايد.
(خوانندگان محترم براي اطلاع بيشتر ميتوانند به كتابهاي زير مراجعه كنند: اچ. اس. گلاس، و جانسون، علم اقتصاد: پيشرفت، ركود يا انحطاط؛ محمد علي و همايون كاتوزيان، ايدئولوژي و روش در اقتصاد؛ موسي غنينژاد، مقدمهاي بر معرفتشناسي علم اقتصاد).
محور : اقتصاد اسلامي
توكلي، محمد جواد
چكيده
اين مقاله به بررسى ماهيت فعاليت بانك اسلامى در واسطه گرى مالى ميان واحدهاى داراى مازاد (پس انداز كنندگان) و واحدهاى داراى كسرى (تاجران) مى پردازد. نتيجه اين بررسى آن است كه براى تحقق سطح بهينه واسطه گرى مالى، شايسته است كه رابطه بانك اسلامى با دو طرف آن بر اساس عقود نيابتى (وكالت، مضاربه و مشاركت) شكل گيرد. اين مقاله الگوى مزبور را با الگوى سنّتى (واسطه گرى بر اساس وام هاى ربوى) و هم چنين الگوى رايج در بانك هاى اسلامى (واسطه گرى مالى بر اساس مرابحه) مقايسه نموده، نتيجه گرفته است كه الگوى پيشنهادى برتر از دو الگوى ديگر مى باشد. سوداورى اين الگو از الگوى سنّتى بيش تر است و كارايى آن نيز بيش تر از الگوى رايج ]در بانك هاى اسلامى[ مى باشد. هم چنين مقاله به تبيين تفاوت هاى بانك اسلامى و تاجر و محدوده فعاليت هر يك مى پردازد.
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد اسلامي
حسيني، سيد رضا
در آغاز براي آشنايي بيشتر خوانندگان بفرماييد كه چه مدت است در زمينه «اقتصاد اسلامي» مطالعه و پژوهش داريد و جهتگيري مطالعات و تحقيقات حضرتعالي در مباحث اقتصادي بيشتر در چه زمينهاي است؟
تحقيقات اقتصادي را از سال 1373 در مركز تحقيقات دارالحديث شروع كردم و زمينه كاري من هم تحقيق در موضوعات اقتصادي قرآن و روايات بوده است. علاوه بر آن در مراكز ديگري نيز فعاليت داشتهام. در اين مدت مقالات و كتابهايي منتشر كردهام كه از ميان كتابها، به كتابي به نام «الگوي تخصيص درآمد و رفتار مصرفكننده مسلمان» اشاره ميكنم.
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد اسلامي
ميزگردومصاحبه شونده:مير معزي، سيد حسين
اشاره:
معضلات معضلات اقتصادي كشور از منظرههاي گوناگون تحليل و چارهجويي ميشود.در اين ميان، مدافعان نظريه اقتصاد اسلامي دو عامل اساسي را مهمتر از بقيه عوامل ميدانند:
* ضعف در نظريهپردازي در حوزه مباحث اقتصاد اسلامي
* كم اعتقادي مجريان و كارشناسان به جايگاه و كارآمدي اقتصاد اسلامي.
...
ادامه مطلب
محور : امام (ره) و اقتصاد
وجـود فرهنگ صرفه جويى در جامعه ، نشانه پيشرفت و از زيرساخت هاى مهم رشد اقتصادى و توسعه اجتماعى آن جامعه به شمار مى رود.
فـرهـنـگ حـاكـم درمـحيط خانواده و كنترل مصرف و رعايت صرفه جويى مهمترين نقش را در رشد ساختار اقتصادى كشور ايفا مى كند.
از ايـن رو، تـرويـج فـرهـنـگ مـصـرف گـرايـى و تـبـليـغ مـدل هـاى زندگى تجملاتى از سوى استعمارگران در كشورهاى جهان سوم تلاشى در راستاى تـخـريـب همين اصل بنيادين رشد اقتصادى است كه در نهايت به وابستگى اقتصادى ، فرهنگى ، سياسى و نظامى نيز منجر مى شود.
نـگـاهى به آمار اسراف و حيف و ميل نعمت هاى الهى و سرمايه هاى ملّى در كشور، زنگ هاى خطر را در گـوش جـان هـر هموطن مسلمان و آگاه به صدا درمى آورد و انسان بى اختيار انگشت حيرت به دندان مى گزد!
به راستى آيا سزاوار است كه كشور اسلامى ما كه از ديرباز مردمى پرتلاش و قانع داشته و امـروز بـه لطـف خـداونـد تـحـت لواى حـكـومـت جمهورى اسلامى به سر مى برد و به دلايلى با مشكل كمبود و گرانى روبرو است ، آمار اسرافش در بسيارى از كالاهاى اساسى مانند نان ، مواد سوختى و غيره نسبت به كشورهاى مشابه ، چندين برابر باشد؟
بنابر اين ، بسيار شايسته و بجا خواهد بود كه جهت رعايت اقتصاد و ميانه روى ، مسير مصرف خانواده خود را با مسير زندگى خانوادگى امام امت هم جهت سازيم . و البته اين امر، مستلزم آشنا شـدن ـ هـرچـنـد بـه اجـمـال ـ بـا سـاخـتـار زنـدگـى اقـتـصـادى خـانـواده امـام راحـل مـى بـاشـد. چـرا كـه آن حـضـرت در زمـيـنـه كـنـتـرل مـصـرف و رعـايـت اعتدال و صرفه جويى در خانواده بسيار موفق بودند.
رعـايـت صـرفه جويى در خانواده امام (ره ) يك فرهنگ بود كه نمود آن را مى توان در چند محور زير مورد مطالعه قرار داد:
مراسم ازدواج
ازدواج سنگ زيربناى تشكيل خانواده و رعايت اعتدال در مراسم عروسى اولين گام مؤ ثر در مسير زندگى جمعى است . اما متاءسفانه يكى از مشكلاتى كه امروزه دامنگير بسيارى از خانواده ها شده و سرنوشت آينده نسل جوان جامعه را به مخاطره افكنده ، رواج عروسى هاى پرهزينه و چشم و هم چشمى هاى نادرست است .
البـتـه كـسـانـى هـم هستند كه خود را از چنگال آداب ، رسوم و عادات جاهلى رها ساخته و فارغ از قـيـل و قـال هـاى فـامـيـل و در و هـمـسـايـه ، زنـدگـى صـحـيـح و معقول براساس معيارهاى اسلامى و رفتارهاى رهبران دينى براى خود برمى گزينند.
اين شيوه پسنديده را امام امت از همان دوران جوانى براى خود پيشه كرد و در مراسم ازدواج خود و فرزندانش آن را به كار بست .
يكى از دختران امام شنيده هاى خود را در مورد مراسم عروسى امام چنين بازگو مى كند:
مراسم عروسى امام با اين كه پدرشان ثروتمند بود، بسيار ساده برگزار شده بود، و تنها با شركت اقوام و دوستان نزديك ايشان مراسم انجام گرفت .
حـضـرت امـام بـراى ازدواج پـسران و دختران خود نيز از همين رويه استفاده كرد، ولى براى نوه هايشان از روال معمول هم ساده تر گرفت . چنان كه دخترشان مى گويد:
در مـورد مـراسم ازدواج فرزندانشان خيلى مختصر و معمولى هم عقدگرفتند و هم عروسى ، ولى نسبت به نوه هايشان چون بعد از انقلاب بود خيلى ساده تر برگزار كردند.
البته جهيزيه به دخترهايشان مى دادند ولى جهيزيه اى به اندازه رفع حاجت و خيلى معمولى . يـعـنـى يـك فـرش مـعـمـولى و دو دسـت رخـتـخـواب و مـخـتـصـرى وسايل ديگر.
امـام مـقـيـد بـودند دختر بايد هم مهريه داشته باشد و هم جهيزيه ولى در حد متعارف يك خانواده معمولى .
مصرف خوراكى ها
اسلام دين اعتدال است و در هر كارى حد معتدل و ميانه را برمى گزيند، در مورد مصرف و خوراكى ها نيز دستور به اعتدال و ميانه روى داده و مى فرمايد:
بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد.
زيرا به فرموده مولا على (ع ):
كسى كه ميانه روى را پيشه خود سازد هرگز سربار ديگران نخواهدشد.
از ايـن رو، كـسى كه در دخل و خرج و مصرف از اسراف بپرهيزد و ميانه رو باشد در حقيقت نيمى از هـزيـنـه زنـدگـى را تـاءمـيـن كـرده اسـت . بارها رهبران معصوم ما بدين مطلب سفارش كرده و فرموده اند:
((اَلاِْقْتِصادُ نِصْفُ الْمَؤُونَه ))
ميانه روى ، نيمى از هزينه زندگى را تاءمين مى كند.
شـيوه كنترل و اندازه گيرى در مصرف بخصوص در مورد غذا به قدرى در اقتصاد زندگى مهم است ، كه امام صادق (ع )به مسلمانان براى مقدار پخت و پز برنامه مى دهد و مى فرمايد:
هر مردى بايد به خانواده اش براساس نيازش با پيمانه غذا بدهد، و من براى خود و خانواده ام اين چنين مى كنم .
و همچنين رسول خدا(ص )پيمانه كردن غذا را مايه بركت آن مى داند و مى فرمايد:
غذايتان را پيمانه كنيد كه همانا بركت در غذاى با پيمانه است .
امـا افـسـوس كـه در جامعه ما به علّت رسوخ فرهنگ غرب نه تنها برنامه اسلام كم رنگ شده ، بـلكـه گـاهـى ارزش هـا جـاى خـود را بـه ضـد ارزش هـا داده اسـت . سـاليـان درازى اسـت كـه استعمارگران براى ترويج فرهنگ مصرف گرايى به ما القا كرده اند كه ؛ ((زن بايد دستش در پـخـت و پـز بـا بـركت باشد.)) و براى مردان نيز چنين القا كرده اند. كه ((مرد آن است كه هنگام مراجعت به منزل با پا در را باز كند.)) كنايه از اين كه بايد آنقدر از خريد دستانش پر باشد كه قادر به گشودن در با دست نباشد!
اى عـزيـزان ! اكـنون كه با انقلاب اسلامى به سلطه بيگانگان پايان داده ايم ، خوب است كه در فـكـر و فرهنگ مصرف خود نيز انقلاب كنيم و اين بار هم با پيروى از امام عزيزمان الگوى مصرف خود را با دستورات دين همسو سازيم .
يكى از دختران ايشان مى گويد:
امـام هـمـيـشـه بـه ما سفارش مى كردند به اندازه غذا درست كنيم تا اضافه نيايد و در زندگى زيـاد مـصـرف نـكـنـيـم . هـمـيشه گوشزد مى كردند كه : ((الا ن ما در وضعى هستيم كه امكان دارد وضع بعضى از خانواده ها به سختى بگذرد)).
خـانـم دبـاغ كـه مـدتـى در پـاريس در منزل امام به سر مى برد از خاطراتش نسبت به امام چنين نقل مى كند:
روزى مـن در نـوفـل لوشـاتـو [حـومـه پـاريـس ]بـه عـلت ارزانـى در حـدود دوكـيـلو پـرتـقـال خـريـدم فـكـر كـردم كـه هـوا خـنـك اسـت و بـراى سـه الى چـهـار روز پرتقال خواهيم داشت . امام با ديدن پرتقال ها فرمودند:
ايـن هـمـه پـرتـقـال بـراى چـيـسـت ؟ مـن هـم بـراى ايـن كـه كـار خـودم را توجيه كنم عرض كردم ((پـرتـقـال ارزان بود براى چند روز اين قدر خريدم .)) ايشان فرمودند: ((شما مرتكب دو گناه شـديـد: يـك گـنـاه بـراى ايـن كـه مـا نـيـاز بـه ايـن هـمـه پـرتـقـال نـداشـتـيـم ، و ديـگـر ايـن كـه شـايـد امـروز در نـوفـل لوشـاتـو كـسـانـى بـاشـنـد كـه بـه عـلّت گـران بـودن پـرتـقـال تـا حـال نتوانسته اند تهيه كنند و با ارزان شدن آن مى توانستند مقدارى از آن تهيه كـنـنـد. ببريد مقدارى از آن را پس دهيد... . گفتم پس دادن آن ها ممكن نيست فرمودند: ((بايد راهى پيدا كرد)). عرض كردم چه كار مى توانم بكنم ؟ فرمود: ((آنها را بدهيد به كسانى كه تا به حال پرتقال نخورده اند، شايد از اين طريق خدا از سر تقصيرت بگذرد.))
امـام (ره )در مـورد خـريـد اضـافـه بـر مـصـرف حـساس بودند كه مثلاً اگر مى خواست آب ليمو بگيرند به مشهدى حسين (خادم منزل ) مى گفت كه فقط به اندازه يك ليوان ، آب ليمو بخرد و هـر چـه اصـرار مـى كـرد كـه يـك شيشه مى گيريم نگه مى داريم ، كم كم مصرف مى شود. مى فـرمـود: نـه ، فـعـلاً بـه آن اندازه اى كه لازم است بايد بگيريد. همچنين در مورد سبزى خوردن بيش از چند فِلِس اجازه نمى داد بگيرند.
چـنـيـن برخوردى از حضرت امام ، داستانى از امام صادق (ع )را در ذهن تداعى مى كند: مدتى بود نـرخ گـنـدم و نان روز به روز در مدينه بالا مى رفت ، مردم نگران شده بودند و عده اى گندم آيـنـده خـود را خـريـدارى مـى كـردند و آن را انبار مى كردند. در اين ميان مردمى هم بودندكه به واسطه تنگ دستى مجبور بودند روز به روز آذوقه خود را از بازار بخرند.
((مـعـتـب )) وكـيـل خـرج خـانه امام صادق (ع )مى گويد: امام از من پرسيد: ((ما چقدر گندم در خانه داريـم ؟)) عـرض كـردم بـه قـدرى كـه چند ماه را كفايت كند. فرمود: ((آن ها را به بازار ببر و بفروش )). عرض كردم گندم در مدينه ناياب است اگر اينها را بفروشيم ممكن است ديگر خريد آن ميسر نباشد. فرمود:
هـمـه را بـفـروش و بـعـد از اين ، نان خانه مرا روز به روز از بازارخريدارى كن . نان خانه من بـايـد بـعـد از ايـن نـيـمـى گـنـدم و نـيـمـى جـو بـاشـد. خـدا مـى دانـد مـن تـوانـايـى دارم كـه عـيـال خود را با نان گندم به بهترين وجهى اداره كنم ، ولى اين كار را نمى كنم تا در پيشگاه الهى مساءله ((اندازه گيرى معيشت )) را رعايت كرده باشم .
مسكن
حـضـرت امـام (ره )پـس از ازدواج ، زنـدگـى سـاده خـود را در قـم و در مـنـزلى بـسـيـار كـوچك و اسـتـيـجـارى ولى مـستقل آغاز كردند. و با زياد شدن تعداد فرزندانشان تصميم به خـريـد مـنـزلى در مـحله يخچال قاضى ـ منزل فعلى امام در قم ـ گرفتند، در قسمتى از حياط اين خانه كه به صورت باغچه اى كوچك بود، خانه اى براى اسكان فرزندشان حاج آقا مصطفى كه تازه ازدواج كرده بود ساختند.
پـس از قـيـام پـانـزده خرداد و تبعيد ايشان به تركيه و عراق ، حضرت امام (ره )منزلى كوچك و قـديمى در حدود 45 متر و با حياطى قريب چهارده متر كه نياز به تعمير و رنگ آميزى هم داشت ، در نجف اجاره كردند.
بـا ايـن كـه افرادى همچون آقاى اشراقى ـ داماد امام ـ بارها به آن حضرت پيشنهاد داده بود كه حـاضـر اسـت از مال شخصى خود مخارج تعمير و رنگ آميزى خانه را برعهده بگيرد، حضرت امام براى حفظ زىّ روحانيت حاضر به اين كار نشدند.
نـكـتـه قابل توجه اين كه حضرت امام به لحاظ مقام مرجعيت و رهبرى كه داشتند علاوه بر وظايف يـك مـسلمان كه بايد از اسراف و زياده روى خوددارى كند، وظيفه داشتند تا با ايثار و فداكارى بـه بـالاتـريـن مرحله قناعت و صرفه جويى خود را برسانند و در حد فقيرترين افراد جامعه زنـدگـى خـود را تـنـزّل دهـنـد. ايـن عـمـل امـام مـلهـم از درسـى اسـت كـه مـولا عـلى (ع )بـا سخن و عمل خود به رهبران دينى داده است .
هـواى نـجـف در تـابـسـتـان بـسـيـار گرم و خشك بود و مرسوم بود كه بزرگان نجف در كوفه نزديك شط فرات منزلى داشتند و در تابستان به آنجا كوچ مى كردند تا از هواى مطبوع آنجا كه بيش از پنج درجه از هواى نجف خنك تر بود استفاده كنند.
حضرت امام با اين كه در تابستان از هواى گرم نجف بسيار رنج مى برد، به همراه مردم بومى در نجف مى ماندند و حتى يك بار هم حاضر به استفاده از هواى مطبوع كوفه نشدند.
روزى يكى از دوستان امام كه از مشاهده اين وضع متاءثر شده بود با تمجيد و توصيف از هواى كوفه سعى فراوانى كرد تا امام را راضى كند منزلى در كوفه اجاره كند.
هـمـيـن كـه سـخـنـان ايـشـان تمام شد، امام سرشان را بلند كردند و بدون اين كه يك كلمه حرف بزنند فقط تبسمى زيبا و تشكرآميز از آن شخص بر لبشان نقش بست .
ولى در جاى ديگر كه دوباره اين مساءله مطرح شده بود حضرت فرمودند:
آيـا مـن مـى تـوانـم بـه كـوفـه بـروم درحـالى كـه بـسـيـارى از مـردم ايـران در سـيـاه چال به سر مى برند؟!
زمانى هم كه انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد و امام تصميم به مراجعت به ايران گرفت ، از دسـت انـدركـاران خـواسـت تا منزلى در جنوب شهر تهران كه محله مستضعف نشين است ، برايشان اجـاره كـنـنـد. و آنـهـا مـدرسـه رفـاه را در نـظـر گـرفـتـنـد تـا امـام بـتـوانـد از مـردم هـم استقبال كند.
هـمـچـنـيـن وقـتـى امـام در بـيـمـارسـتـان قـلب بـسـتـرى شدند، شوراى پزشكى امام خروج امام از بـيـمارستان را به شرطى تجويز كرده بود كه در نزديكى بيمارستان اسكان كنند. از اين رو ايـشان به آقاى رسولى فرمودند: ((برويد منزلى مانند خانه پدرت برايم پيدا كنيد.)) پيدا كـردن خـانـه خـشـت و گـلى آن هـم نـزديـك بـيـمـارسـتـان كـار آسـانـى نـبـود، خـلاصـه منزل جماران پيشنهاد گرديد كه هم خواسته امام باشد و هم مردم بتوانند از حسينيه جماران براى ملاقات هاى عمومى استفاده كنند.
مـنـزلى كـه بـراى امـام و دفـتـر ايـشـان در نـظـر گـرفـتـه شـد مـجـمـوعاً 160 متر زمين داشت ، مـنزل خصوصى امام داراى دو اتاق ، يكى براى ملاقات با شخصيت ها و ديگرى براى استفاده و اسـتـراحت بود كه گاهى ملاقات كنندگان به قدرى زياد مى شدند كه به اجبار از اتاق ديگر نيز استفاده مى گرديد.
امـام راحـل (ره )بـا زنـدگـى سـاده و بدون تجمل و زرق و برق خود به همه آزادگان و مسلمانان آموختند كه مى توان با كمترين امكانات رفاهى ، بزرگ ترين و انقلابى ترين كارها را انجام داد و رفاه زدگى با آزادگى و انقلابى بودن هيچ تناسبى ندارد.
منبع : كتاب امام و روش زندگي
محور : امام (ره) و اقتصاد
حـضـرت امـام (ره ) از كـلام خـدا دريـافـتـه بـود كـه : ((اسـراف كـنـنـدگـان بـرادران شـيـاطـيـن هستند.)) و ((خداوند اسراف كنندگان را دوست نمى دارد.)) و نيز اين سخن امام صادق (ع )را به خوبى آويزه گوش جانش كرده بود كه فرمود:
((اِنَّ الْقـَصـْدَ اَمـْرٌ يُحِبُّهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ اِنَّ السَّرَفَ يُبْغِضُهُ حَتّى طَرْحُكَ النُّواه فَاِنَّهاتَصْلَحُ لِشَىْءٍ وَ حَتّى صَبُّكَ فَضْلَ شَرابِكَ.))
بـه راسـتـى مـيانه روى كارى است كه خداوند عزوجل آن را دوست مى دارد و همانا اسراف و زياده روى را مـكـروه مـى شـمـارد حتى دور افكندن هسته خرما؛ چرا كه به كارى مى آيد و همچنين باقى مانده آب آشاميدنى .
امـام خـمـيـنى (ره )با وجود اين كه از خانواده هاى تقريباً متمكن جامعه بود و توان ريخت و پاش و حـيـف و ميل در زندگى برايش ميسر بود، نفس خود را در پرتو اسلام چنان تربيت كرده بود كه به كمترين حد اسراف هم راضى نمى شد و روح لطيفش از آلوده شدن بدان سخت گريزان بود.
در اينجا برخى از جلوه هاى صرفه جويى در زندگى امام را بيان مى كنيم :
صرفه جويى در آب
يكى از كسانى كه سالها در منزل امام حضور داشت ، مشاهدات خود را در اين باره چنين بازگو مى كند:
امـام اگـر آب مـى خـوردنـد بـاقـيمانده آب ليوان را خالى نمى كردند، بلكه كاغذى روى آن مى گذاشتند تا بعداً از آن استفاده كنند.
همچنين در مورد وضو گرفتن ايشان مى گويد:
مـن بـارهـا نـاظـر وضـو گـرفـتـن امـام بـوده ام كـه ايـشـان در فـاصـله بـه جـا آوردن اعـمـال وضـو، شير آب را مى بندند. و در موقع لازم دوباره باز مى كنند تا مبادا آب اضافى از شير خارج شود.
صرفه جويى در برق
حـضـرت امـام بـه عـنـوان يـك شهروند ايرانى همچون ساير مردم ، از نعمت برق استفاده مى كرد ولى نحوه استفاده امام براى ما درس آموز است .
يكى از اعضاى دفتر امام در اين باره مى گويد:
در اتـاق حـضرت امام يك مهتابى يا يك لامپ صد وات روشن است كه هنگام مطالعه يا نوشتن چون اين نور كافى نيست هر دو را روشن مى كند.
ايشان همچنين مى گويد:
مكرراً ديده ام كه معظم له از اتاقشان به طرف اندرون رفته اند ولى چند لحظه بعد ازميان راه بـرگشته لامپ مهتابى را خاموش كرده و مجدداً به طرف اندرون رفته اند. با آن كه در آن موارد مـعـمـولاً بـيـش از چـنـد دقـيـقـه در انـدرون نـمـى مـانـدنـد و دوبـاره بـه هـمـيـن اتـاق بـرمـى گشتند.
حضرت امام علاوه بر اين كه خود مساءله صرفه جويى و پرهيز از اسراف را به دقت رعايت مى كـردنـد بـا رفـتـارشـان سـعـى مـى كـردنـد كـه بـه ديـگـران نـيـز ايـن شـيـوه را در عمل بياموزند. بنا به گفته يكى از اعضاى دفتر امام :
شـمـا در مـنـزل امـام يـك چـراغ اضـافـه روشـن پـيـدا نـمـى كنيد. بعضى مواقع حتى خود امام كه مشغول ملاقات با شخصيت ها و افراد بوده اند وقتى متوجه شده اند كه چراغ دستشويى بى جهت روشـن اسـت بـلنـد شـده انـد و بـدون آن كـه بـه ديـگـران امـر كـنـند خودشان آن را خاموش كرده اند.
صرفه جويى در لباس
اسـلام نـظـافـت را نـشانه ايمان مى داند و مسلمانان را به آراستگى لباس و بدن سفارش كرده است . ولى متاءسفانه بعضى اين سفارش اسلام را به گونه اى ديگر گرفته اند و شخصيّت خـود را در لبـاس هـاى رنـگـارنـگ و فـاخـر مـى دانـنـد، غـافـل از ايـن كـه اگـر چـه اسـلام به نظافت و داشتن سر و وضع مرتب سفارش كرده است ، اما اسراف و زياده روى را نيز حرام مى داند.
يكى از ياران و شاگردان امام از وضع لباس پوشيدن ايشان چنين مى گويد:
امـام بـه جـاى آن كـه لبـاس نـو و رنـگارنگ بخرند و مرتب لباس عوض كنند، يك دست لباس بـراى زمـستان و يك دست هم براى تابستان داشتند و هميشه از همان دو لباس استفاده مى كردند. ولى از لبـاس هـايـشـان خـوب نـگهدارى مى كردند، و در عين حالى كه همان لباس قديمى بود ولى تميز بود. هميشه نعلين هايشان برق مى زد.
همچنين يكى از دختران امام از شيوه ديرينه پدر خود در پوشيدن لباس مى گويد:
شـايـد سال ها و سال ها يك قبا و لبّاده داشتند و مى پوشيدند كه همه به صدادرمى آمدند كه : ((فلانى چقدر اين يك قبا را مى پوشد!)) ولى همين يك قبا آنقدر تميز بود كه شايد كمتر كسى به نظافت ايشان در قم پيدا مى شد.
صرفه جويى در وقت
عـمـر انـسـان ، سرمايه گرانبهايى است كه پيوسته از منبع محدود خود در نهر باريك زندگى جريان دارد و انسان را قادر مى سازد تا هرگونه كه بخواهد از آن استفاده برد.
نظم و انضباط بهترين راه براى استفاده بهتر از عمر و جلوگيرى از هدر رفتن آن است . على (ع )در واپسين لحظات عمر گرانبهاى خود در ضمن وصيت نامه اى چنين مى فرمايد:
((اُوصيكُما وَ جَميعَ وُلْدى وَ اَهْلى وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتابى بِتَقْوَى اللّهِ وَنَظْمِ اَمْرِكُمْ...))
شـمـا و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كس را كه نامه ام به او مى رسد به تقوا و ترس ازخدا و نظم در كارها... سفارش مى كنم .
امـام خـمـيـنـى (ره )در طـول حـيـات پر بركتشان همواره مراقب بود تا از عمرو فرصت ها بهترين اسـتـفـاده را بـبرند. و اين يكى از رموز موفقيت و پيروزى او در كارها و برنامه هايشان در تمام مدت زندگى بود. تنظيم وقت و برنامه زندگى او را قادر مى ساخت تا به تمام امور زندگى اعم از شخصى ، خانوادگى ، حكومتى ، علمى و مطالعاتى ، عبادى و غيره برسند.
يكى از ياران امام در اين باره مى گويد:
امام آنقدر كارهايشان دقيق و منظم بود كه ما در ايامى كه در آنجا (نجف ) بوديم ساعت [كارى مان ] را بـا كارهاى ايشان تنظيم مى كرديم . يعنى آن موقعى كه ايشان كارى را انجام مى دادند ما مى فـهـمـيـديـم كـه سـاعـت چـنـد اسـت . حـتـى خـانـواده ايـشـان مـى فـهـمـيـدنـد كـه در ايـن سـاعت آقا مشغول چه كارى است .
على (ع )درباره ويژگى اهل تقوا مى فرمايد:
شيوه اهل تقوا غنيمت شمردن فرصت ها و توشه گيرى براى سفر آخرت است .
بـه راسـتـى كـه امـام راحـل در زمـان خـود اسـوه پـارسـايـان و سـرآمـد اهل ايمان بودو از فرصت ها كمال استفاده را مى كرد؛ چنان كه يكى از نزديكان وى مى گويد:
امـام در فاصله اى كه بعداز نماز ظهر و عصر براى نهار مى آمدند، اگر در اين مدت كوتاه چند دقـيقه اى فرصت مى شد قرآن برمى داشتند و مى خواندند و گاهى اين اوقات كمتر از دو دقيقه بود و ايشان نمى گذاشتند كه حتى چند دقيقه از عمرشان بيهوده بگذرد.
حـتـى هـنـگـام مـصـاحـبـه ، در فـاصله اى كه خبرنگارها وسايلشان را آماده مى كردند، از وقتشان استفاده مى كردند.
نمونه بارز صرفه جويى
يـكـى از دخـتـران امـام از خـاطـرات خـود بـا پـدر بـزرگـوارش چـنـيـن نقل مى كند:
يـك بـار كـه خـدمـت امـام بـودم از مـن خـواسـتـنـد پـاكـت دارويـشـان رابـدهـم . داخـل پـاكـت پـُمـادى بـود كـه بـايـد بـه پـايشان مى ماليدند. بعد از مصرف دارو، امام يك عدد دستمال كاغذى را به چهار تكه تقسيم كردند و با يك قسمت از آن چربى پايشان را پاك كردند و سه قسمت ديگر را داخل پاكت گذاشتند تا براى دفعات بعد استفاده كنند. به امام عرض كردم : ((اگر برنامه زندگى اين گونه است ، پس ما همه جهنمى هستيم ! چون ما واقعاً اين رعايت ها را به خصوص در مورد دستمال كاغذى ، نمى كنيم . امام فرمودند:
((شما اين طور نباشيد، ولى بايد رعايت كنيد.))
ايـن سـخن امام (ره )مشابه فرمايش مولا امير مؤ منان (ع )به فرد زاهدى است كه خود را با امام (ع )مقايسه مى كرد. حضرت به او فرمود:
اشـتباه مى كنى ، من با تو فرق دارم . من مسؤ وليتى دارم كه تو ندارى .من در لباس پيشوايى و حـكـومـتـم . وظـيـفـه حـاكـم و رهـبـر، وظـيـفـه ديـگـرى اسـت . خـداونـد بـر پـيـشـوايـان عـادل واجـب كرده كه ضعيف ترين مردم را مقياس زندگى خود قرار دهند و آن گونه زندگى كنند تـا سـختى فقر و تهيدستى به آن طبقه اثر نكند. بنابراين ، من وظيفه اى دارم و تو وظيفه اى .
هـنـگـامـى كـه ظـرافـت هـاى بـرنـامـه اسـلام را در كـنـار لطـافـت هـاى كـردار امـام راحـل قـرار مـى دهـيـم خـود را در برابر مردى وارسته و خودساخته مى يابيم كه كران تا كران روح بـلنـدش آمـيخته با عطر پيام قرآن و سنت بود. و لحظه لحظه عمرش ، آيه ، آيه قرآن را نـمايش مى داد. او واقعاً يك زاهد واقعى بود كه از كمترين امكانات ، بيشترين بهره را مى برد و ضـمـن اسـتـفاده صحيح و اصولى از نعمت هاى خدادادى ، هيچ گاه مرتكب اسراف ، ريخت و پاش ، تـنـگ نـظـرى و افـراط و تـفـريـط نـمـى شـد. واقـعـاً امـام يـك الگـوى زيـبـاى اعتدال و ميانه روى اسلامى بود.
منبع : كتاب امام و روش زندگي
محور : اقتصاد و اخلاق
تعريف حرص و طمع
حرص به معناى زيادت جويى و آزمندى است .
طمع به معناى چشمداشت وتوقّع در اموال مردم است . و در اصطلاح ، حرص صفتى نـفـسانى است كه انسان را به گرد آوردن آنچه بدان نياز ندارد برمى انگيزد، بى آن كه به حدّ و مقدار معيّنى اكتفا كند.
وطمع عبارت است ازتوقّع داشتن در اموال مردم .
...
ادامه مطلب
محور : امام (ره) و اقتصاد
يـكـى از ويـژگـى هـاى بـارز امـام خـمـيـنـى (ره )رعـايـت اعتدال اقتصادى در زندگى بود. جهت ارائه الگوى صحيح مصرف و تنظيم اقتصاد خانواده بر اساس ملاك و معيار اسلامى لازم است زندگى آن حضرت را از اين جهت مورد بررسى قرار داد كه در اين فصل به آن اشاره مى شود.
اعتدال در مصرف
يكى از شاخه هاى اعتدال در زندگى ، اصل ((اعتدال در مصرف )) است كه در زبان دين از آن به ((صرفه جويى )) و ((قناعت )) نيز تعبير شده است .
قرآن كريم از آن به عنوان يكى از صفات عبادالرحمن (بندگان خاص خدا) ياد مى كند:
((وَالَّذينَ اِذا اَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً))
آنان (بندگان خاص خدا) كسانى هستند كه چون انفاق مى كنند نه زياده روى نموده ونه سختگير هستند، بلكه ميان اين دو حد وسط را برمى گزينند.
هـنـگـامـى كـه امـام صـادق (ع )ايـن آيـه را تـلاوت مـى كـرد بـراى تـبـيـيـن ((اعتدال در مصرف )) مشتى سنگ ريزه از زمين برداشت و محكم در دست گرفت و فرمود: ((اين همان اقتار و سختگيرى است .)) سپس دست خود را گشود كه همه آن به روى زمين ريخت و فرمود: ((اين اسـراف اسـت .)) بـار سـوم ، مـشت ديگرى برداشت و دست خود را كمى گشود، به گونه اى كه مـقـدارى فـروريـخـت و مـقـدارى در دسـتـش بـاقـى مـانـد و فـرمـود: ((ايـن هـمـان قـوام و اعتدال است .))
هـمـچـنـيـن شـخـصـى از امام رضا(ع )پرسيد كه ، چه مقدار خرجى بر خانواده مجاز است ؟ حضرت فـرمـود: ((حد بين دو حرام )) عرض كرد دو حرام كدام است ؟ من آن را نمى شناسم ، فرمود: ((مگر نـمى دانى كه خداوند اسراف را حرام كرده و سختگيرى را نيز حرام كرده است ؟)) پس آيه فوق را تلاوت كرد.
سعدى پيرامون ميانه روى در خوردن و آشاميدن چنين سروده است :
نه چندان بخور كز دهانت برآيد
نه چندان كه از ضعف جانت برآيد
حـضـرت امـام خـمـيـنـى (ره )كـه در هـمـه ابـعـاد زنـدگـى بـه خصوص زندگى فردى ، نمونه كـامـل و سـرآمـد اهـل زمـان خـود بـود. از ابـتـداى جـوانـى كـه روح خـود را از سـرچـشـمـه زلال معرفت سيراب مى كرد، به اين مساءله توجه داشت از سويى به صرفه جويى و پرهيز از اسراف به عنوان يكى از تعاليم مهم اسلام ، اعتقادى راسخ داشت و توجه به آن را سرلوحه زندگى معيشتى خود قرار داد. از طرفى نيز در زندگى سختگير نبود.
منبع : كتاب امام و روش زندگي
محور : اقتصاد و اخلاق
خيانت به بيت المال و پيامدهاى آن
هـرگـونـه سـوء اسـتـفـاده ، حـيـف و مـيـل و سـُسـتـى نـسـبـت بـه بـيـت المـال خـيـانـت مـحـسـوب مـى شـود كه بطور جدى بايد از آن پرهيز كرد؛ زيرا اميرمؤ منان عليه السلام فرموده است :
( اَعْظَمُ الْخِيانَةِ خِيانَةُ الاُْمَّةِ) بزرگترين خيانت ، خيانت به امّت است .
ودر سخنى ديگر منشاء خيانت را كم تقوايى و بى دينى دانسته ، مى فرمايد:
(اَلْخِيانَةُ دَليلٌ عَلى قِلَّةِ الْوَرَعِ وَ عَدَمِ الدِّيانَةِ)
خيانت ، نشانه كمبود ورع و بى دينى است .
...
ادامه مطلب
بيت المال چيست ؟
(بـيـت المـال ) از دو كـلمـه (بـيـت ) و (مـال ) تـركـيـب شـده كه به فارسى مى شود (خانه مـال )كـه همان خزانه است . درفرهنگ لغت هم اين گونه معنى كرده اند: (جايى كه درآن مالى را گذارند كه همه مسلمانان را درآن حق باشد.)
ه كـه درآن امـوال رانـگـاه مـى داشـتـه انـد، ايـن امـوال احـيـانـاً شـامـل صـدقـات ، غـنـايـم وفـئ بـوده اسـت ، امـّا بـعـدهـا كـلمـه بـيـت المـال بـرخـود امـوال ، اطـلاق شـده ، نـه بـر مـحـل نـگـاهـدارى آنـهـا و كـلمـه (بـيـت المال مسلمين ) دايره خاصى را شامل مى شود كه متعلق به عموم مسلمانان است .
مـوال بـيـت المـال اطـلاق مـى گـردد. امـّا كـلمـه بـيـت المـال مـسـلمـانـان بـراى بـخـش دوم ايـن اموال اصطلاح شده يعنى به درآمدهايى از دولت كه داراى مصارف از پيش تعيين شده اى نبوده ، بـلكـه مـصـرف آن مـصـالح مـسـلمـانـان بـه صـورت كـلّى اسـت . مـانـنـد جـزيـه و خـراج ، بـيـت المال مسلمانان گفته مى شود.
ادامه مطلب
محور : امام (ره) و اقتصاد
در حـوزه اقـتـصـادى اسـلام ، بـيـت المـال بـه هـمـه مسلمانان تعلق دارد و همه بايد در نگه دارى امـوال آن و نـيـز درسـت و بـه جـا مصرف كردن آن نهايت تلاش را بنمايند، در اسلام به اين امر تاءكيد و سفارش فراوانى شده است .
در زمـان غـيـبـت ، بـيـت المال در اختيار ولى فقيه قرار مى گيرد و در جايى كه حكومت اسـلامـى بـر پـا نـبـاشـد وظـيـفـه رسـيـدگـى بـه امـوال بـيـت المال با مراجع تقليد است .
وجـوهـات شـرعـيـه بـخـش كـوچـكـى از مـنـابـع بـيـت المـال اسـت و بـخـش اعـظـم آن شامل همه اموال عمومى و دولتى و ذخاير روزمينى و زيرزمينى و دريايى و غيره مى شود.
امـام خـمـيـنى (ره )از جمله كسانى است كه به جراءت مى توان گفت در زمينه حفظ و نگهدارى بيت المال و كنترل و نظارت در مصرف به جا از اموال عمومى ، بسيار موفق بوده است و احتياط شديد ايـشـان در ايـن زمـيـنـه زبـانزد خاص و عام است . بيان مواردى از دقت و توجه امام ، ما را به اين حقيقت بيشتر رهنمون مى سازد.
احتياط در مصرف بيت المال
امـام عـلاوه بـرايـن كه هيچ گاه بيت المال را صرف هزينه شخصى خود نمى كرد،دقت و حساسيت زايـدالوصـفـى نـسـبت به حفظ و هزينه آن به كار مى بست . اين دقت به قدرى حساب شده و با احتياط بود كه در خانه ايشان همواره مصرف ، فقط در حد نيازهاى ضرورى بود و همين نيازمندى هـاى ضرورى ـ خوراك ، پوشاك ، اثاثيه ، وسيله رفت و آمد و... ـ با كمترين هزينه و به طور ساده تهيه مى شد. حجت الا سلام قرهى ـ يكى از مسؤ ولين دفتر امام ـ مى گويد:
روزى در شـهـر نـجـف ، امـام خـواسـتـنـد تـشـريـف بـبـرنـد مـنـزل . بـه من فرمودند: ((برو يك درشكه بگير، ماشين نگير!)) درشكه هاى آنجا خيلى تميز و مرتب نبود، باور كنيد من خودم خجالت مى كشيدم ولى امام تا آنجا كه امكان داشت سعى مى كرد از سهم امام كمتر استفاده كنند.
و نيز در جاى ديگر مى گويد:
فـرش هـاى بـيـرونى منزل امام ناقص بود، من عرض كردم : اجازه بدهيد براى اين قسمت خالى ، فـرش تهيه كنم . امام فرمود: آن طرف ـ يعنى در اندرون ـ فرش هست ، عرض كردم آن ها گليم اسـت و بـراى بـيـرونـى خـوب نـيـسـت . فـرمـود: مـگـر مـنـزل صـدر اعـظـم اسـت ؟! گـفتم : فوق مـنـزل صـدر اعـظـم اسـت ، مـنـزل امـام زمـان اسـت ! فـرمـود: در منزل خود امام زمان هم معلوم نيست چه فرشى افتاده است .
از ايـن رو، وقتى به حضرت امام (ره )پيشنهاد مى شود ساختمان بيرونى بيت نياز به تعمير و رنگ دارد، امام مى فرمايد:
((من از بيت المال نمى توانم خرج آن كنم .))
و يـا زمـانى كه شهرستانى ها به امام گلايه مى كنند كه ما نياز به ارتباط با شما داريم ، و شما تلفن لازم داريد، حضرت امام مى فرمايد:
((پول بيت المال خرج رساله من و تلفن نشود.))
تـا ايـن كـه يـك نـفـر بـازارى تـلفـنـى بـه نـام ايـشـان مـى خـرد و در منزل معظم له نصب مى كند.
بـى شـك چـنـيـن احـتـيـاطـى الگـو گـرفـته از نگرشى است كه اسلام و رهبران معصوم به بيت المال داشته اند. همانند برخورد حضرت على (ع )با طلحه و زبير كه چون كار شخصى داشتند، امام (ع )چراغ بيت المال را خاموش كردند!
و يـا زمـانـى كـه بـرادرش عـقـيـل ـ از روى فـقـر ـ از آن حـضـرت تـقـاضاى يك مَن گندم از بيت المال مى كند، آهن گداخته را به دستان او نزديك مى كند تا به او بفهماند كه دست اندازى به بيت المال آتش دوزخ را در پى دارد.
يـادآورى : گـرچـه حـضـرت امـام در مـورد مـصـرف بـيـت المـال آنـجـا كـه جـنـبـه شـخصى داشت بسيار محتاط عمل مى كرد، ولى هر جا كه پاى هزينه لازم براى عموم و يا انقلاب اسلامى به ميان مى آمد، با دستى باز و دلى سخى اجازه مصرف مى داد و به تعبير مرحوم حجت الاسلام سيد احمد خمينى (ره ):
همان كسى كه براى خريد يك پنكه در نجف ، فرياد برمى آورد: ((مرا به جهنم نفرستيد.)) همان كسى است كه سهم امام را به طور مطلق براى نابودى شاه اجازه مى دهد!
هـمـان كـسـى كـه اجـازه نـمـى دهـد كه همسر فرزند شهيدش [حاج سيد مصطفى ] يك تلفن از بيت المـال بـه ايـران بـزنـد... هـمان كسى است كه به پاريس مى رود و در فرنگ ، عَلَم دين را به دوش مى كشد.
و نيز مى گويد:
پـس از شـهـادت آيـت ا... سـعـيدى ، طلاب نجف چهل شب براى بزرگداشت ايشان ، مجلس فاتحه گـرفـتـنـد، مـخـارج اين گونه مجالس براى طلاب ـ كه شهريه مختصرى مى گرفتند ـ سنگين بـود. امام خمينى (ره )ضمن اين كه هر شب در اين مجلس شركت كرد، فرمود: مخارج مجلس فاتحه را من مى دهم .
هـمـچـنـيـن بـراى جـلب تـوجـه و تـرغـيـب غـيـرمـسلمانان به اسلام ، از صرف هزينه هاى جنبى و تـشـريـفـاتـى نـيـز كـوتـاهـى نـمـى كـنـد. چـنـان كـه در دهـكـده ((نـوفـل لوشـاتـو)) در حـومه پاريس ، شب تولد حضرت مسيح (ع )براى مسيحيان پيام تبريك فـرسـتـادنـد و دسـتـور دادنـد كـه يـك سـرى هـديـه هـمـراه دسـتـه هـاى گل براى همسايه ها بفرستند.
امـام نـه تـنـهـا خـود بـه آنـچـه مـعـتـقد بود عمل مى كرد بلكه همواره سران حكومت را نيز از دست يازيدن به بيت المال مسلمانان پرهيز مى داد و آنان را نسبت به وجوهى كه در غير امور مسلمانان هزينه شود بر حذر مى نمود، در خطابى به سران حكومت هاى اسلامى چنين مى فرمايد:
بـيـت المـال مـسـلمـيـن را بـزرگ بـشـمـاريـد، حـكـومـت هـاى اسـلامـى بـايـد بـيـت المـال مـسـلمـيـن را بـراى جـلال و جـبـروت خـودشـان صـرف نـكـنـنـد، بـيـت المال مسلمين صرف آن چيزى بشود كه براى مسلمين است .
جلوگيرى از اسراف بيت المال
يـكـى از وظـايـف مـهـم رهـبـران و مـديـران نـظـام اسـلامـى در مـورد بـيـت المال ، حفظ و جلوگيرى از هدر رفتن آن به دست كارگزاران حكومتى است .
ايـن مـوضـوع بـه انـدازه اى مـهـم اسـت كـه امـام عـلى (ع )در نـامه اى به زياد بن ابيه ـ جانشين استاندار بصره ـ مى نويسد:
بـه خـداونـد سوگند ياد مى كنم ، سوگندى از روى راستى و درستى ! اگر به من خبر برسد كـه تـو در بيت المال مسلمانان به چيزى اندك يا بزرگ خيانت كرده و برخلاف دستور، صرف نـمـوده اى ، بـر تـو سـخـت خـواهـم گـرفت ، چنان سختگيرى كه تو را كم مايه ، گران پشت و ذليل و خوار گرداند!
امـام نـيـز بـه پـيـروى از مـولايـش امـيـرالمـؤ مـنـيـن (ع )نـسـبـت بـه كـنـتـرل و مـحـافـظـت از بـيـت المـال بسيار حسّاس بود. يكى از اعضاى دفتر امام در اين باره مى گويد:
((مـرتـب امـام از طـريـق آقـاى صـانـعـى تـذكـر مـى دهـنـد كـه در مـصـرف دقـت شـود و گـاه سـؤ ال مى فرمايند كه چرا زياد شده و مواظب باشيد.))
يـكـى از نـزديـكـان امـام خـاطـره اى را در ايـن بـاره از آن جـنـاب چـنـيـن نقل مى كند:
((گـاهـى كـه حـضورى نمى توانستم خدمت امام برسم مطلبم را روى كاغذ مى نوشتم و مى دادم . روزى در بين راه به من فرمود: ((تو احتياط نمى كنى !)) من كه ذهنم خالى بود پرسيدم چه كار كـردم ؟ امـام فـرمـودنـد: ((تـو ايـن مـطـلب را روى كـاغـذ بـاطـله هـم مـى تـوانـسـتـى بـنـويـسـى !)).
انسان موجودى توجيه گر است ، فراوان ديده مى شود افرادى براى استفاده شخصى از امكانات بيت المال به نوعى كار خود را توجيه مى كنند، به گونه اى كه خود را مستحق استفاده از آن مى دانند.
حـضـرت امـام بـا تـوجـه بـه روحـيـات انسان ها، پيشاپيش هرگونه راه توجيه را به روى اين گونه افراد مى بست . يكى از اعضاى دفتر امام در نجف در اين باره مى گويد:
امـام مـى فـرمـود: هـيـچ كـس حـق نـدارد از ايـنـجـا تـلفـن زيـادى بـكـنـد، تـلفـن داخل نجف را اجازه مى دادند ولى به كربلا يا جاى ديگر نمى توانستيم تلفن بزنيم ، زيرا امام تـحـريـم كرده بودند. حتى به احمد آقا فرموده بودند: تو حق ندارى به تهران يا جاى ديگر تلفن شخصى كنى .))
شـايـد كمتر كسى از مردم به روشن بودن چراغ اضافى در محيط كار يااداره حساسيت نشان دهند از ايـن رو گـاهـى بـدون تـوجـه بـه خـامـوش كـردن لامـپ ، مـحـل كـار خـود را تـرك كـرده و بـه مـنـزل مـى رونـد. ولى حـضـرت امـام بـه ايـن مـسـائل هـر چـند كوچك بسيار حساس بود. از اين رو اگر گاهى چراغى روشن مى ماند از اندرون بـيـرون مـى آمـد و چراغ را خاموش مى كرد و فردا آنان را توبيخ مى نمود كه چرا شما چراغ را روشن گذاشتيد.))
حسابرسى بيت المال
يـكـى از راه هـاى صـرفـه جـويـى و جـلوگـيـرى از اسـراف هـا حـسـابرسى دقيق در مساءله بيت المـال اسـت . حـسـابـرسـى بـجـا و بـه مـوقـع ، از هـدر رفـتـن بـيـت المـال و خـيـانـت احـتـمـالى كـارگـزاران جـلوگـيـرى مـى كـنـد و امـوال حـيـف و مـيـل شده را به بيت المال بازمى گرداند. در تاريخ آمده است كه وقتى به امير مؤ مـنـان از نـادرسـتـى و خـيـانـت كـارى هـاى يـكـى از كـارگـزارانـش نـسـبـت بـه بـيـت المال گزارش مى دهند، فوراً دست به قلم برده و براى حسابرسى او چنين مى نويسد:
گزارشى از كارهايت به من رسيده كه اگر درست باشد پروردگارت را به خشم آورده و امام و پيشوايت را نافرمانى نموده و امانت خود را خوار گردانيده اى (و ديگر لياقت حكمرانى ندارى ).
گزارش شده است كه تو محصول درخـتـان و زراعـت هـا را بـراى خـود بـرده و چـيـزى بـه رعـيـّت نـداده اى و امـوال و دارايـى بـيـت المـال را تـصـرف كـرده بـراى خـويش اندوخته اى ! اكنون براى من حساب (دخـل و خـرج ) خود را بفرست ، و بدان كه حساب خدا (در روز رستاخيز) از حساب و دادرسى مردم بـزرگـتـر و دقـيـق تـر است ؛ زيرا اينجا ممكن است صورت دروغ و برخلاف واقع تنظيم شود، ولى آنجا جز راستى كارى انجام نمى گيرد!))
حـضـرت امـام نـيـز در جـمـع رؤ سـاى سـه قـوه و سـران مـمـلكـتـى پـيـرامـون بـيـت المال چنين سفارش مى فرمايد:
... ايـن دسـتـور اسـت در طـول تـاريـخ بـراى كـسـانـى كـه مـتـكـفـّل حـكومت هستند كه تا اندازه ممكن در بيت المال تصرف نكنند. يك درهمش در آن طرف [قيامت ] حـسـاب دارد. بـايد حساب [پس ] بدهيم . بايد در پيشگاه خداى تبارك و تعالى در كارهايى كه مـى كنيم ، تصرف هايى كه در بيت المال مى كنيم ، بايد بعد حساب بدهيم كه چرا؟ زياده روى شده باشد، مجازات دارد! عدالت شده باشد، مجازات خير دارد!
منبع : كتاب امام و روش زندگي