محور : اقتصاد و اخلاق
ش را ازمـلكـش خارج كرد و نَفَقَالزّادُ يعنى توشه تمام شد. بنابراين معنا، انفاق را ازآن جهت ، انـفـاق گويند، كه شخص ، مال رابدان وسيله از دستش خارج مى كند و يا فانى وتمام مى كند و دراصطلاح ، خرج كردن مال در راه خدا، اعم از واجب و مستحب را انفاق مى گويند.
در بـاره انـفـاقـهاى واجب ، در درس چهارم ، تحت عنوان (اداى حقوق ) مطالبى بيان شد و اشاره مختصرى نيز به انفاقهاى مستحبى كرديم اينك آن رابطور جداگانه بررسى مى كنيم :
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد و اخلاق
زهد و فضيلت آن
وچـك دانـسـتـن آن . زاهـد كـسـى اسـت كـه از دنـيـا و امـور دنـيـايـى ، ازروى مـيـل و رغـبـت ، بـه خـاطـر كـوچـك دانـسـتـن آن ، دورى كـند وبه اندك آن قناعت نمايد، تا سبكبار و سـبـكـبـال در مـسـيـر فـرمـانبردارى خدا قدم نهاده ، انوار و تجلّيات الهى در دلش وارد شده و از نزديكان درگاه خداوند شود.
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد و اخلاق
و يـا لحـظـه اى كـنـارشان بنشينند. چنين فرهنگى از خوى زشت تكبّر و فخر فروشى منشاء مى گـيـرد و سـبب فاصله عميق طبقاتى در جوامع بشرى مى شود واين فاصله تا آنجا عميق شده كه علاوه بر شكاف ظاهرى ، رفتار، فرهنگ وحتّى طرز تفكّر دارا و درويش هم با هم تفاوت پيدا مى كند.
سخنسراى شيراز مى نويسد :
رم سـنـگـيـن اسـت وكـتـابـه رنـگين ، و فرش رخام انداخته وخشت پيروزه درو به كار برده گور پـدرت را چه ماند، خشتى دو فراهم آورده و مشتى دو خاك برآن پاشيده ؟ درويش پسر اين بشنيد وگـفـت :تا پدرت زير آن سنگهاى گران برخود بجنبيده باشد، پدر من به بهشت رسيده بوده )
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد و اخلاق
ايـن نـيـازهـا مـقـدمـه اى بـراى رسـيـدن بـه هـدف بـالاتـرى اسـت . هـدف ، كـمـال يـابـى و رسـيـدن بـه درجـه قـرب الهى است . كسى مى تواند به اين درجه برسد كه نـيـازهـاى مـعـنـوى خـود را بـر آورد وقلبِ خود را به كرامتهاى اخلاقى آراسته كند تا با قلبى سليم ، به جوار قدس الهى باريابد.
تصادى جدا نيست ، وبسيارى از فعاليتهاى اقتصادى كه از ديدگاه مكاتب اقتصادى شرق و غرب مـُجـاز است ، دراسلام ممنوع مى باشد. علت ممنوع بودن نيز داشتن مفسده فردى يا اجتماعى است ، گـرچـه فلسفه آن را ما درك نكرده باشيم وچون مسائل اخلاقى در اين مكتب اصالت دارد، رسيدن به
نيازهاى مادى نبايد، فضايل اخلاقى را به خطر اندازد.
در ايـن درس آثـار درآمـدهـاى حـرام دراخـلاق را شـرح مـى دهـيـم ولى پـيـش از آن ، شـناخت اجمالى درآمدهاى حرام ضرورت دارد.
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد و اخلاق
قناعت و ارزش آن
قـناعت در لغت يعنى (اكتفا به اندك و راضى شدن به سهم خود) و در اصطلاح علم اخلاق ، عبارت است از (ملكه اى نفسانى كه سبب مى شود، انسان از ثروت بقدر ضرورت و نياز، اكتفا كند و در پى فزون طلبى ، خود را به زحمت نيندازد.)
تـوليـد انـسـان ، بـيـش از نياز و كفاف شخصى باشد، نه تنها اشكالى ندارد، بلكه چه بسا مـورد تـشـويق شرع مقدس و مطابق با سيره ائمه بخصوص اميرالمؤ منين سلام الله عليه است ، در مـقـام مـصـرف بـايـد قـانـع بـود و بـه انـدازه نـيـاز و يـا كـفـاف ، حاصل درآمد خود را بر داشت و مصرف كرد.
ابـدى نـائل مـى گـردد، زيرا اكتفاكردن به حدّ اقل امكانات زندگى به انسان ، فرصت مى دهد كـه بـه مـسـائل ديـنى خود بپردازد و توشه آخرت را ذخيره سازدو برعكس ، از دست دادن روحيه قناعت و بى نيازى ، باعث غرق شدن در مادّيات و زرق و برق دنيا و در نتيجه از دست دادن آخرت است .
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
(طُوبى لِمَنْ هُدِىَ لِلاِْسْلامِ، وَكانَ عَيْشُهُ كَفافاً بِهِ)
خـوشـا بـه حـال كـسـى كـه بـه دين اسلام ، هدايت يابد و معاش زندگيش در حدكفاف نيازهاى او باشد.
اميرمؤ منان عليه السّلام قناعت را نعمتى خدادادى مى داند و مى فرمايد:
( اِذا اَرادَ اللّهُ بـِعـَبـْدٍ خـَيـْراً اَلْهـَمـَهُ الْقـَنـاعـَةَ فـَاكـْتـَفـى بـِالْكـَفـافِ وَاكـتـَسـَى بِالْعَفافِ)
هـرگاه خدا بخواهد به بنده اى خير دهد، قناعت را به او الهام مى كند. چنين بنده اى بقدر كفاف ، بسنده مى كند و با لباس عفاف ، خود را مى پوشاند
يعنى چشم به مال ديگران نمى دوزد و دست به سوى ديگران دراز نمى كند.
زمينه هاى قناعت
بـراى بـه بـار نـشـسـتـن نـهـال قـنـاعـت ، بـايـد زمـينه هاى مناسب آن را به وجود آورد تارشد و بالندگى اش ميسّر گردد. اين زمينه ها عبارتند از:
الف ـ پرهيز از حرص وآز
كسى كه خواهان به دست آوردن ملكه قناعت است ، بايد از حرص و آز فرار كند، زيرا اين دو با قناعت در تضادّند و با وجود آنها قناعت يافت نمى شود.
حضرت على عليه السّلام فرمود:
(لَنْ تُوجَدَ الْقَناعَةُ حَتّى يُفْقَدَ الْحِرْصُ)
تا حرص ، نابود نشود، قناعت پديد نمى آيد.
امام باقر عليه السلام فرمود:
(اَنْزِلْ ساحَةَ الْقَناعَةِ بِاتِّقاءِ الْحِرْصِ وَ ادْفَعْ عَظيمَ الْحِرْصِ بِايثارِ الْقَناعَةِ)
بـا پـرهـيـز از حـرص و طـمـع درمـيـدان قـنـاعـت فـرود آى و خـطر حرص را با مقدّم داشتن قناعت ، برطرف كن .
ب ـ عفيف بودن
عفاف يكى ديگر از زمينه هاى قناعت است .
نـان كـه خـود را بـه صـفـت عـفـاف آراسـتـه انـد، در مـقـام عـمـل مـى تـوانند، قانع باشند وچشم طمع به اموال ديگران ندوزند. يعنى هرچه عفاف در انسان بيشتر و قويتر باشد، روحيه قناعت وبى نيازى قويتر خواهد شد.برعكس ، نبودن عفاف در امور مالى ومادى ، سبب نيازمندى وحرص وآز مى گردد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
(عَلى قَدْرِ الْعِفَّةِ تَكُونُ الْقَناعَةُ)
قناعت به اندازه عفت است .
شـايـد بـتـوان گـفـت كـه قـنـاعـت و عـفـّت در يـكـديـگـر تـاءثـيـر متقابل دارند. چنانكه آن حضرت مى فرمايد :
(كُلُّ قانِعٍ عَفيفٌ)
هر قناعت كننده اى عفيف است .
ج ـ توكّل و رضا
يكى ديگر از زمينه هاى قناعت ، توكّل و رضا ست .
اگـر مـؤ مـن بـه مـقـام رفـيـع تـوكـّل و رضـا دسـت يـابـد، يـعـنـى در امـور زنـدگـى بـر خـدا توكّل كند و برآنچه به دست آورده ، خشنود باشد، در واقع به قناعت دست يافته و ملكه قناعت را در خويش تقويت كرده است او در مكتب اسلام آموخته است كه :
(ما مِنْ دابَّةٍ فِى الاَْرْضِ اِلاّ عَلَى اللّهِ رِزْقُها)
هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر اينكه روزى اش بر عهده خداست .
وبه گفته پيامبراكرم صلّى اللّه عليه وآله :
(مَنِ انْقَطَعَ اِلَى اللّهِ كَفاهُاللّهُ مَؤُنَتَهُ وَ رَزَقَهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ)
كسى كه از روى آوردن به خلق خدا صرف نظر كرده وبه خدا روى آورد، خدا مخارجش
را تاءمين مى كند و از مرّ بى حساب روزى اش را مى رساند.
چنين كسى ، ديگر نيازى ندارد كه دغدغه آينده خود و فرزندانش را داشته باشد و خود را به آب وآتـش بـزنـد و حـرام وحـلال راانـبـاشته كند كه مبادا دچار تنگدستى گردد. از اين رو،مى بينيم اميرمؤ منان عليه السلام رضا و خشنودى را اساس قناعت دانسته ، فرموده است :
(رَاءْسُ الْقَناعَةِ الرِّضا)
خشنودى از پروردگار، اصل قناعت است .
د ـ نگاه كردن به زندگى فقرا
يكى ديگر از زمينه هاى قناعت ، مقايسه زندگى خود با زندگى فقرا است .
وقـتـى انـسـان زنـدگـى خـود را بـا وضـع زنـدگـانـى آنـهـا بـسـنـجـد، اثـر تعديل كننده دارد. و باعث مى شود كه انسان به امكانات اندكى ، قناعت كند.
از ايـن رو، رهـبـران اسلام به پيروان خويش سفارش مى كردند كه همواره در امور مادّى به قشر پايين جامعه نگاه كنند نه به مرفّهان و ثروتمندان . ابوذر مى گويد:
(دوستم (رسول خدا ) به من سفارش كرد كه در امور دنيا به پايين تر از خويش بنگرم نه به آنكه ازمن بالاتر است .)
امام باقر عليه السلام نيز مى فرمايد:
(اُنْظُرْ اِلى مَنْ هُوَ دوُنَكَ وَ لا تَنْظُرْ اِلى مَنْ هُوَ فَوْقَكَ فىِالْقُدْرَةِ، فَاِنَّ ذلِكَ اَقْنَعُ لَكَ بِما قُسِّمَ لَكَ)
درقدرت و تمكّن مالى همواره به پايين تر از خود نگاه كن نه به بالاتر، زيرا چنين كارى تو را به روزى خود قانعتر مى سازد.
علّت اين سفارش حكيمانه آن است كه مؤ من به سطح زندگى معمولى ، بسنده كند و اگر بخواهد به بالا دست خود بنگرد هيچ گاه در كيفيت زندگى توقف نخواهد كرد مگر اينكه خود، برترين مرفه جهان گردد وچنين چيزى به مصلحت او نيست .
هـ ياد مرگ
در قـرآن كـريـم و احـاديث ائمّه معصومين عليهم السلام سعى زيادى شده است كه انسان ، مرگ را فـرامـوش نـكند وبه ياد عالم قيامت باشد. همچنين ايمان به معاد در رديف ايمان به خدا ذكر شده است .
مـؤ مـن ، دنـيـا را مـوقـّت و زود گـذر مـى بـيـنـد و هـيـچ گـاه بـه آن دل نـمـى بـنـدد و بـا يـاد آورى مـرگ وقـيـامـت ، بـراى منزل ابدى آخرت ، توشه ذخيره مى كند.
رسول اكرم صلّى اللّه عليه وآله مى فرمايد:
(اَكْثِروُا مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ فَاِنَّهُ يُمَحِصُّ الْذُّنُوبَ وَ يُزَهِّدُ فِى الدُّنْيا)
مرگ را هميشه به ياد داشته باشيد كه باعث پاكى گناهان و زهد وبى رغبتى در دنيا مى شود.
على عليه السلام مى فرمايد:
(مَنْ ذَكَرَ الْمَوْتَ رَضِىَ مِنَ الدُّنْيا بِالْيَسْيرِ)
كسى كه به ياد مرگ باشد، به اندك دنيا خشنود مى شود.
باز مى فرمايد:
(مَنْ اَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ، قَلَّتْ فىِ الدُّيْنا رَغْبَتُهُ)
كسى كه بسيار به ياد مرگ باشد ، رغبت وتوجهّش به دنيا كم مى شود.
فوايد قناعت
قناعت فوايد فراوانى دارد كه به چند نمونه آن اشاره مى كنيم :
الف ـ حفظ دين
حفظ وسلامت دين يكى ازمهمّترين فوايد قناعت است . حضرت على (ع ) فرمود:
(اَقـْنـَعـُوا بـِالْقـَليـلِ مـِنْ دُنـْيـاكـُمْ لِسـَلامـَةِ ديـِنـِكـُمْ فَاِنَّ الْمُؤْمِنَ الْبُلْغَةُ الْيَسيِرَةُ مِنَ الدُّنْيا تَقْنَعُهُ)
بـراى سـلامـتـى ديـنتان به اندكى از دنيا بسنده كنيد، زيراسهم اندكى از دنيامؤ من راقانع مى كند.
انـجـام دادن بـرنامه هاى دينى كه سعادت دنيا و آخرت را تاءمين مى كند نياز به فرصت دارد و اگـر تـمـام يا بيشتر عمرانسان ، صرف زندگى مادى شود، ديگر نمى تواند به تهذيب نفس وانجام اعمال دينى بپردازد از اين رو، اميرمؤ منان (ع ) مى فرمايد:
(كَيْفَ يَسْتَطيعُ صَلاحَ نَفْسِهِ مَنْ لا يَقْنَعُ بِالْقَليلِ)
كسى كه به اندك قانع نباشد چطور مى تواند خويشتن رااصلاح كند؟!
ب ـ عزّت نفس
ارجـمـنـد شـدن هـر كـسـى در گـرو قـنـاعـت اوسـت ، حـرص وتـوجـّه زيـاد بـه مـال ومـنـال دنـيـا بـا عـزّت نفس منافات دارد، و كسى كه به اندك اكتفا كند هيچ گاه به ديگران نيازمند نخواهد شد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
(ثَمَرَةُ الْقَناعَةِ اَلْعِزُّ)
عزّت ، ميوه قناعت است .
و همچنيـن مى فرمايد:
بالْقِناعَةِ يَكُونُ الْعِزُّ)
به كمك قناعت ، عزّت نفس به دست مى آيد.
ج ـ بى نيازى وآزادگى
نـيـازمند ديگران نبودن و داشتن آزادى ، دو صفت از صفت هاى برجسته انسانى است كه به وسيله اكتفانمودن به اندك به دست مى آيد.
پيامبراكرم صلّى اللّه عليه وآله فرمود:
(مَنْ قَنَعَ بِما رَزَقَهُاللّهُ فَهُوَ مِنْ اءَغْنَى النّاسِ)
هركس به آنچه خدا روزى او كرده قناعت كند از بى نيازترين مردم است .
باز مى فرمايد:
(عِزُّ الْمُؤْمِنِ اِسْتِغْناؤُهُ عَنِالنّاسِ وَ فىِ الْقَناعَةِ اَلْحُرِّيَةُ وَ العِزُّ)
عزّت مؤ من در بى نيازيش از مردم است و آزادگى و عزّت نفس در قناعت نهفته است .
اميرمؤ منان عليه السلام نيز مى فرمايد:
(اَلْعَبْدُ حُرُّ ما قَنَعَ، اَلْحُرُّ عَبْدٌ ما طَمَعَ)
بنده ، آزاد است اگر قانع باشد، و آزاد، بنده است اگرقانع نباشد.
قناعت كن اى نفس بر اندكى
كه سلطان و درويش بينى يكى
چرا پيش خسرو بخواهـش روى
چو يك سو نهادى طمع ، خسروى
د ـ آسايش زندگى
انـسـان قـانـع ، چـون بـه انـدك اكـتـفا مى كند هميشه داراى زندگى راحت وخوشى است ، زيرانه دغدغه خاطر آينده او را متوجّه خود مى كند ونه بر گذشته غصّه مى خورد.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله فرمود:
(مـَنِ انـْقـَطـَعَ رَجـاؤُهُ مـِمـّافـاتَ اِسـْتـَراحَ بـَدَنـُهُ ، وَ مـَنْ رَضـِىَ بـِمـا رَزَقـَهُ اللّهُ قـَرَّتـْ عَيْنُهُ)
هـركـس امـيدش از گذشته قطع شود، بدنش راحت مى شود وهركس به آنچه خدا به او روزى داده خشنود باشد، شادمان مى گردد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
(اَلْقَناعَةُ اءَهْنَاءُ عَيْشٍ ) قناعت ، گواراترين زندگانى است .
هـ راحتى حساب
ده هـا و گـرفـتـه هـاى او در دنـيـا دارد. هـركـسى در اينجا از نعمتهاى الهى بيشتر استفاده كرده ، ثـروت بـيـشـتـر داشـتـه و خرج و درآمدش ، عمرش ، فرزندانش بيشتر بوده ، در آخرت حسابش مشكلتر خواهد بود.بر اين اساس ،انسانهاى قانع ، حساب كم و راحتى خواهند داشت . پيامبراكرم (ص )فرمود:
(اِقْنَعْبِمااوُتيِتَهُ يَخِفَّ عَلَيْكَ الْحِسابُ)
به آنچه به تو رسيده است قانع باش ، تا حسابت آسان شود.
امام صادق عليه السّلام فرمود:
(مَنْ رَضِىَ مِنَ اللّهِ بِالْيَسيرِ مِنَالْمَعاشِ رَضِىَالّلهُ مِنْهُ بِالْيَسيرِ مِنَ الْعَمَلِ)
كـسـى كـه بـه روزى انـدك خـدا خـشـنـود بـاشـد، خـداونـد بـه عمل اندك از او راضى خواهد شد.
منبع : كتاب اخلاق اقتصادي
محور : اقتصاد و اخلاق
تعريف فقر
فقر در لغت تهيدستى ، تنگدستى و درويشى و در اصطلاح نداشتن چيزهاى مورد نياز انسان راگويند.
انـسـان تـاوقـتـى كـه در لوازم زنـدگـى خود از قبيل خوراك ، پوشاك ، مسكن ، و ... (درحدّ رفع احـتـيـاج نـه تـجـمـّل ) نـيـازمـنـد بـاشـد، فـقـيـر بـوده و لازم اسـت در راه تـاءمـيـن ايـن قبيل نيازمنديها تلاش نمايد تا از فقر و احتياج به ديگران ، رهايى پيدا كند.
ه كـه بـراى گـذران زندگى در اختيار انسانها قرار داده است و هركسى به تناسب زمان ومكان و در حـد تـوان خـويـش ازآن سـود مـى جـويـد. نـه آن كـس كـه مال فراوان به چنگ آورده به دليل احترام پيش خدا بوده ونه آن كس كه كمتر دارد، به خاطر بى ارزشى درنزد او مبتلا به فقر شده است .
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد و اخلاق
يـكـى ديـگـر از بـحثهاى مربوط به اخلاق اقتصادى ، مواسات و ايثار است كه دراسلام ازارزش والايى برخوردار مى باشد كه دراين درس به توضيح آن مى پردازيم :
مواسات
اقـتـبـاس از كتاب درآمدى بر اقتصاد اسلامى ج 1، ص 357، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه
مواسات شركت دادن ديگران دراموال خويش را گويند، به گونه اى كه گويا همه ، اعضاى يك خـانـواده مـى بـاشـند وتلاش مى كنند تا نيازهاى يكديگر را بر طرف نمايند. طريحى درمجمع البحرين درمعناى مواسات چنين گويد:
(در حديث آمده است : (مُواساةُ الاِْخْوانِ) وآن عبارت است ازمشاركت و سهيم شدن آنان در روزى ومعاش ) . همچنين در صحاح اللغه آمده است :
(بـا او در مـالم بـه مـواسـات رفـتـار كـردم ، يـعـنـى او را در مال ، اسوه خود قرار دادم )
يعنى انسان بايد زندگىِ خود را چنان تنظيم كند كه با زندگى ساير برادران مؤ منش متناسب باشد و سايرين را از نعمتهايى كه خداوند به او عطا فرموده ، بهره مند سازد.
در روايـتـى ازامـام حـسـن عـسـگـرى عـليـه السـلام ، از پـدران بـزرگـوارش نقل شده كه اميرالمؤ منين عليه السلام به مردى يونانى كه درخدمتش اسلام آورده بود، فرمود:
مـرتـبـه تو مى باشد با او نسبت به خويش در مالت به تساوى رفتار كنى و هركه را از آنان در ديـن تـو برتر است ، در مالت برخويش مقدّم بدارى (ايثار نمايى ) تا خداوند اين معنا را از تـو بـدانـد كـه ديـن او نـزد تـو بـرمـالت مـقـدّم و اوليـاى او از اهل و عيالت گراميترند.
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
( إِنَّ مـِنْ اَشـَدِّ مـَاافـْتـَرَضَ اللّهُ عَلى خَلْقِهِ ثَلاثاً: اِنْصافُ الْمَرْءِ مِنْ نَفْسِهِ، حَتّى لا يَرْضى لاَِخـيـهِ مـِنْ نـَفـْسـِهِ اِلاّ بِما يَرْضى لِنَفْسِهِ مِنْهُ وَمُواساةُ الاَْخِ فِى الْمالِ وَذِكْرُاللّهِ عَلى كُلِّ حالٍ ...)
از سـخـت تـريـن چـيـزهايى كه خداوند بر خلقش واجب فرموده ، سه چيز است : انصاف شخص از خـويـش ، تااينكه براى برادرش از جانب خود خرسند نشود مگر به آنچه از برادرش برخويش خـرسـنـد اسـت و مـواسـات بـابـرادر درمـال و بـه يـاد خـدا بـودن در هرحال .
توصيه ائمّه عليهم السلام به مواسات
در روايـات بسيارى نقل شده است كه ائمّه عليهم السّلام ، پيروان خويش را به مواسات سفارش مـى نـمـوده انـد و كـسـانـى راكـه داراى چـنـين رفتارى نبودند، شيعه خود نمى دانستند. درواقع ، كمال تشيّع را به اين مى دانستند كه مؤ منان باهم به مواسات رفتاركنند.
دراينجا به برخى از آن روايات ، اشاره مى شود:
يـكـى از روات بـه نـام ابو اسماعيل مى گويد به امام باقر عليه السلام ، عرض كردم فدايت شوم ، شيعيان نزد ما بسيارند. حضرت فرمود:
(فـَهَلْ يَعْطِفُ الْغَنِىُّ عَلَى الْفَقيرِ وَهَلْ يَتَجاوَزُ الْمُحْسِنُ عَنِ الْمُسيى ءِ وَيَتَواسَونَ؟ فَقُلْتُ: لا. فَقالَ: لَيْسَ هؤُلاءِ شيعَةً، اَلشّيعَةُ مَنْ يَفْعَلُ هذا)
آيـا ثـروتـمـند بر فقير، محبّت و توجه مى كند وآيانيكوكار از بدكار مى گذرد و با يكديگر مـواسـات دارنـد؟ گـفـتـم : خـيـر. فـرمـود: آنـهـا شـيـعـه نـيـستند. شيعه كسى است كه اين گونه عمل كند.
در روايـت ديـگـرى ازامـام مـوسـى بـن جـعـفـرعـليـه السـلام نقل شده كه فرمود:
ما كانَ عَلَيْهِ اَحَدٌ. قالَ: اَيَاءْتى اَحَدُكُمْ اِلى دُكّانِ اَخيهِ اَوْ مَنْزِلِهِ عِنْدَ الضّائِقَةِ فَيَسْتَخْرِجُ كيسَهُ وَ يـَاءْخـُذُ مـا يـَحـْتـاجُ اِلَيـْهِ فـَلا يـُنـْكـَرُ عـَلَيـْهِ؟ قـالَ: لا. قـالَ: فـَلَسـْتـُمْ عـَلى مـا اُحـِبُّ فـِى التَّواصُلِ)
بـهـترين وجهى كه كسى برآن مى باشد. فرمود: آيا اينطور هست كه يكى از شما در تنگدستى بـه مـغـازه يـا مـنزل برادرش برود و كيسه او را درآورد و آن مقدار كه نياز دارد، بردارد و كسى بـراو ايـراد نـگـيـرد؟ گفتم : خير. فرمود: پس در مواصلت با هم آن گونه نيستيد كه دوست مى دارم .
فـقط در سايه دستورات اخلاقى وارشادات عقيدتى ممكن مى شود. يعنى مواسات (وهمچنين ايثار) تـنـهـا در جـامـعـه اى مـى تـوانـد وجـود پيدا كند كه مردم بر مبناى بينش توحيدى والهى ، داراى فـرهـنـگـى غـنـى بـاشـنـد و داراى هـدف مـشـخـص بـوده و حـركـت آنـان بـه سـوى تكامل ، يعنى تقرّب به اللّه باشد.
منبع : كتاب اخلاق اقتصادي
محور : اقتصاد و اخلاق
(تـجـمـل ) يـعـنـى (خود را زينت دادن و آراسته شدن ) وجمع آن (تجمّلات ) به معنى (وسـايـل زيـنـت و آرايـش ، آنـچـه مـوجـب نـشـان دادن شـاءن و شكوه و زيبايى باشد)، بكار مى رود. و كـلمـه (گـرايـى ) و (گـرايـيـدن ) يـعـنـى (آهـنـگ كـردن ، ميل و رغبت كردن ).
ل گرايى ) ميل و رغبت كردن به تجمّلات و توجّه به ظواهر زندگى را مى گويند، كه گاهى به جاى آن ، كلمه (تجمّل پرستى ) به كار برده مى شود، كه براى بيان مقصود گوياتر اسـت ، و درجـه وابـسـتـگـى و بـنـدگـى تـجـمـّل پـرسـتـان را نـسـبـت بـه وسايل لوكس ، زينتى و تشريفاتى بيشتر مى رساند.
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد و اخلاق
ايثار وارزش آن
(ايـثـار) بـه مـعـنـى تـرجـيـح دادن و غـرض ديـگـران را بـر غـرض خـويـش مـقـدّم داشـتـن اسـت . ودراصـطـلاح عـبـارت اسـت از بـخـشـش مـال بـه كسى ، با وجود احتياج به آن . اين صفت ، بالاترين درجه جود و بخشش است و از مواسات نيز بالاتر مى باشد.
لاقـى نـام بـرده شـده اسـت . ايـثار، مواسات ، انفاق ، گذشت ، خيرخواهى و مانند اينها مبتنى بر (ديگر خواهى ) است و مسلمان واقعى ، كسى است كه تنها در فكر خود نبوده و بين خود وهمنوعان خود فرق نگذارد منافع آنها رامنافع خود بداند و درموارد لزوم آنان را برخود مقدم دارد.
قـرآن كـريـم ، (انـصـار) را كـه در حـال فـقـر، از بـرادران مـهـاجـر خـود، بـا تـقـسـيـم اموال و خانه هاى خويش پذيرايى كردند وآنان را برخود مقدّم داشتند، چنين مى ستايد:
( وَ يُؤْثِرُونَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ)
ديگران را برخود مقدم مى دارند، هرچند فقير و نيازمند باشند.
ى ) دربـاره ايـثـار پـر شـكوه اهل بيت (ع ) نازل شده كه ضمن تقديرفراوان از آنان ، نشانگر اهـمـيـت اسلام به روحيه ايثار و فداكارى است . در روايات و بيانات ائمّه طاهرين عليهم السلام تـعـبـيـرهـاى مـختلفى درزمينه ارزش ايثار به چشم مى خورد كه به چند نمونه از آنهااشاره مى كنيم :
را نـداشـت ، خداوند يكى ازمنزلهاى بزرگ آن حضرت را كه به واسطه آن برموسى و ديگران بـرترى يافته ، به وى نشان داد. موسى با ديدن آن انوار ومقام قرب خاص الهى نزديك بود قـالب تـهى كند، عرض كرد: (پروردگارا! محمد(ص ) را چگونه به اين كرامت رسانده اى ؟) خداوند پاسخ داد:
(بِخُلْقٍ إِخْتَصَصْتُهُ بِهِ مِنْ بَيْنِهِمْ وَ هُوَالاِْيثارُ)
به خاطر صفتى او را از ميان مردم ، مخصوص به اين (كرامت ) گردانيدم و آن ايثار است .
سـيـره عـمـلى پـيـامبر اكرم (ص ) بيانگر اين است كه (ايثار) شعار آن حضرت بوده ، چنانچه نقل شده كه (هرگز سه روز پى درپى غذاى سير نخورد، تا از دنيا رفت واگر مى خواست مى توانست ولكن آ نچه داشت به مردم ايثار مى كرد.)
على عليه السلام فرمود:
(اءَلاْ يثارُ سَجِيَّةُ الاَْبْرارِ، وَشيمَةُ الاَْخْيارِ)
ايثار، خوى نيكوكاران و شيوه نيكان است .
در جاى ديگر فرمود:
(اءَلاْ يثارُ اَعْلى مَراتِبِ الْكَرَمِ وَاَفْضَلُ الشِّيَمِ)
ايثار، بالاترين مرتبه جود و بخشش و برترين خصلتهاست .
با توجّه به اين روايات ، روشن مى شود، كه (ايثار) از پرشكوه ترين مظاهر اخلاق انسانى اسـت ، وتـنـهـا انـسـانـهـاى بـزرگـى بـه ايـن قـلّه بـلنـد صـعـود مـى كـنـنـدكه دوستى دنيا در دل ندارند ودركمال زهد و پارسايى زندگى مى كنند.
ويژگيهاى ايثار گران
درقرآن كريم و روايات اسلامى ، درموارد متعدّد، خصوصيات و ويژگيهاى ايثارـ گران ذكر شده است كه ما در اين درس به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
الف ـ ايمان و جهاد
خداوند تعالى ، ايثارگران انصار راكه در روزهاى دشوار و ايّام غربت اسلام به يارى دين خدا وپيامبر(ص ) برخاستند، به صفت (ايمان حقيقى ) ستوده ، آنها را در رديف مجاهدان راه خدا ذكر مى كند و مى فرمايد:
(وَالَّذيـنَ آمـَنـُوا وَهـاجـَرُوا وَجـاهـَدُوا فـى سـَبـيـلِ اللّهِ وَالَّذيـنَ آوَوْا وَنـَصَرُوا اُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً)
آنـهـا كـه ايـمـان آوردنـد و هـجـرت كـردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنها كه پناه دادند و يارى كردند، آنان مؤ منان حقيقى و راستين هستند.
و على عليه السلام مى فرمايد:
(اَلايثارُ اءَحْسَنُ الاِْحْسانِ وَاَعْلى مَراتِبِ الاْ يمانِ)
ايثار بهترين احسان و بالاترين درجات ايمان است .
ايـثـارگـران بـه واسـطه ايمان راستين ، براحتى درصف مجاهدان راه خدا درآمده و با ايثار جان و مال ، دين خدا را يارى مى كنند.
ب ـ اخلاص
قـرآن كـريـم ، ايـثـار على (ع ) وخاندان گرامى اش را با صفت اخلاص مى ستايد كه آنان غذاى خود را با دست خود و با نياز شديدى كه به آن داشتند، به خاطر عشق به خدا، به مسكين ، يتيم واسير دادند و از اعماق وجودشان به آنها گفتند:
(إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَلا شُكُوراً)
ما شما را فقط براى خدا اطعام مى كنيم ، وپاداش و تشكرى از شما نمى خواهيم .
ج ـ زهد
ايـثـار گـران بـراثـر شـدّت زهد و دلبسته نبودن به دنيا، ديگران را به آسانى برخود مقدّم داشته ، خود را براى آسايش ديگران به رنج مى اندازند. آنان ، پارسايى خود را با (ايثار) زينت مى بخشند. پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
( اءَلاْ يثارُ زينَةُ الزُّهْدِ) ايثار، زينت زهد و پارسايى است .
و على عليه السلام در خطبه متّقين مى فرمايد:
(نَفْسُهُ مِنْهُ فى عَناءٍ وَالنّاسُ مِنْهُ فى راحَةٍ)
متّقى كسى است كه نفس او (به واسطه سختگيريهاى خودش ) از او دررنج است ومردم از ناحيه او در آسايشند.
د ـ كرامت نفس
ى هـسـتـنـد كـه درحـالت عـادى ، جـود وبـخـشـش وكـمـك بـه مـسـتـمـنـدان ، بـراى آنـان امـرى سهل و آسان است ، بطورى كه به آن عادت كرده اند؛ در صحنه هاى ازخود گذشتگى گوهرهاى پاك انسانى ، كرامت نفس ، پاكيزگى ، صفا وبلندى مرتبه نفوس خود را آشكار مى كنند و به تعبير اميرمؤ منان عليه السلام :
(عِنْدَالاْ يثارِ عَلَى النَّفْسِ تَتَبَيَّنُ جَواهِرُالْكُرَماءِ)
هنگام ايثار، گوهرهاى (شرافت و بلندى مرتبه ) كريمان آشكار مى شود.
ازحذيفه عدوى نقل شده كه گفت :
به او آب بدهم ، ناله ديگرى برآمد. او نيز اشاره به مجروح سوّمى كرد. چون نزد وى رسيدم ، جـان داده بـود. بـه سوى هشام برگشم كه روح او نيز پرواز كرده بود. دراين هنگام به سوى پـسـر عـمـويـم بـاز گـشـتـم كـه او هـم از دنـيـا رفـتـه بـود. گـفـتـم : سـبـحـان الله ، ايـنـسـت ايثار.
ه ـ مروّت و جوانمردى
مـروّت و جـوانمردى ، لازمه ايثار و فداكارى است و ايثارگران به علت از خود گذشتگى ، به قلّه كمال انسانى ، دست مى يابند. حضرت على (ع ) دراين باره مى فرمايد:
(مَنْ آثَرَ عَلى نَفْسِهِ بالَغَ فِى الْمُرُوَّةِ)
هـركـه ديـگـران را بـرخـود مـقـدّم بـدارد، درمـروّت وجـوانـمـردى بـه كمال رسيده است .
منبع : كتاب اخلاق اقتصادي
محور : اقتصاد و اخلاق
اقتصاد در لغت و اصطلاح
اقـتـصـاد از نـظـر لغـت بـه معناى راست و مستقيم است ؛ طريق قصد، يعنى راه مستقيم . همچنين به معناى اعتدال و ميانه روى نيز آمده است . در قرآن كريم از جمله در دو مورد زير به همين معنى به كار رفته است :
1ـ (وَاقْصِدْفِى مَشْيِكَ)
(لقمان به پسرش گفت :) در رفتار خود ميانه رو باش .
2ـ (... مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ...)
..بعضى از ايشان ، مردمى ميانه رو هستند.
در اصـطـلاح ، بـراى اقـتـصـاد تـعـريـفـهـاى مـخـتـلفـى شـده اسـت ، كـه بـه نقل يكى از آنها مى پردازيم :
اقتصاد، عبارت است از بررسى ، ارزيابى وانتخاب روشهايى كه بشر براى استفاده از منابع به منظور توليد كالاها و خدمات وتوزيع آنها جهت مصرف به كار مى گيرد.
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد و اخلاق
ديدگاه اسلام
مـالكـيـت فردى در اسلام يك امر مسلّم و بديهى است ، يعنى يك فرد مسلمان ، اعم از زن و مرد، مى تواند از راههاى مشروع ، ثروت جمع كرده ، مالكش گردد و هيچ كس حق تعرّض به او را ندارد. قرآن كريم مى فرمايد:
(لِلّرجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبوُا وَ لِلنِسّاءِ نَصيبٌ مِمَّااكْتَسَبْنَ...)
مردان نصيبى از آنچه به دست مى آورند دارند و زنان نصيبى .
ونيز مى فرمايد:
(و آتوُاالْيَتامى اَمْوالَهُمْ ... وَ لا تَاءْكُلُوا اَمْوالَهُمْ اءِلى اَمْوالِكُمْ ...)
امـوال يـتـيـمـان را بـه آنـان بـدهـيـد، و امـوالشـان را هـمـراه بـا اموال خويش نخوريد.
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد و اخلاق
ثـروت و سرمايه اى كه دراختيار انسان قرار مى گيرد، حقوقى را بر او واجب مى كند كه دراين درس به اختصار چگونگى پرداخت آن را از نظر اسلام بررسى مى كنيم :
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد و اخلاق
تعريف مال
مال ، چيزى است كه مورد توجّه انسان قرار گيرد، وانسان بخواهد مالك آن شود، گويا اين كلمه از مـصـدر (مـيـل ) گـرفـتـه شـده اسـت ، چـون مـال ، چـيـزى اسـت كـه دل آدمى به سوى آن متمايل مى شود.
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد و اخلاق
مرز اسراف
نظر به تنوّع مال و ثروت و گوناگونى راههاى مصرف ، ميانه روى يا اسراف نيز به همان نـسـبت نمود پيدا كرده و در زمانها ومكانهاى مختلف ، تغيير مى يابد. آنچه قدر مشترك ميان اقسام ثـروت اسـت و مـرز ميانه روى و اسراف را تعيين مى كند، شش مورد است كه بطور مختصر بيان مى كنيم :
...
ادامه مطلب