محور : شهید مطهری و اقتصاد
شهيد مطهري در كتاب تعليم و تربيت در اسلام درباره اهميت كار و جهاد اقتصادي در نگاه اسلام و پيشوايان دين مي نويسد: «بىكارى، در اسلام مردود و مطرود است و كار به عنوان يك امر مقدّس شناخته شده است. در زبان دين، وقتى مىخواهند تقدس چيزى را بيان كنند، به اينصورت بيان مىكنند كه خداوند فلان چيز را دوست دارد. مثلاً در حديث وارد شده است: «اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُومِنَ المُحتَرِف؛ خداوند مؤمنى را كه داراى يك حرفه است و بدان اشتغال دارد، دوست دارد» يا اينكه گفتهاند: «اَلكادُّ عَلى عِيالِهِ كَالمُجاهِدِ فى سَبيلِ اللّهِ؛ كسى كه خود را براى اداره زندگى[اهل و عيالش] به مشقّت مىاندازد، مانند كسى است كه در راه خدا جهاد مىكند.» آن حديث نبوى معروف نيز فرموده است: «مَلعون مَن اَلقى كَلَّهُ عَلَى النّاسِ»؛ هر كسى كه بىكار بگردد و سنگينى [اقتصادى] خود را بر دوش مردم بياندازد، ملعون است و لعنت خدا شامل اوست. اين حديث در وسائل و بعضى كتب ديگر است. حديث ديگرى در «بحار» و برخى كتب ديگر هست كه وقتى در حضور مبارك رسول الله صلىاللهعليهوآله درباره كسى سخن مىگفتند كه فلانى چنين و چنان است، حضرت مىپرسيد: كارش چيست؟ اگر مىگفتند كار ندارد، مىفرمود: «سَقَطَ مِن عَينى؛ يعنى در چشم من ديگر ارزشى ندارد». در اين زمينه متون زيادى داريم. در همين كتاب كوچك «داستان راستان» از حكايات و داستانهاى كوچكى كه از پيامبر و اميرالمؤمنين على عليهالسلام و ديگر ائمه عليهمالسلام نقل كردهايم، فهميده مىشود كه چقدر كار كردن و كار داشتن از نظر پيشوايان اسلام مقدّس است. درست برعكس آن چيزى است كه در ميان برخى متصوّفه و زاهد مآبان و احيانا در فكر خود ما رسوخ داشته است كه كار را فقط در صورت بيچارگى و ناچارى درست مىدانيم. يعنى هر كسى كه كارى دارد، مىگوييم اين بيچاره محتاج است و مجبور است كه كار كند. فى حدّ ذاته، آن چيزى كه آن را توفيق و مقدس مىشمارند، بىكارى است كه خوشا به حال كسانى كه نياز ندارند كارى داشته باشند. حال كسى كه بيچاره است، ديگر چه كار مىتوان كرد؟!
از سخنان پيامبر و ديگر ائمه عليهمالسلام فهميده مىشود كه چقدر كار كردن و كار داشتن از نظر پيشوايان اسلام مقدّس است. درست برعكس آن چيزى است كه در ميان برخى متصوّفه و زاهد مآبان و احيانا در فكر خود ما رسوخ داشته است.
در صورتى كه اصلاً مسئله نياز و بىنيازى مطرح نيست. اولاً كار يك وظيفه است. حديث «مَلعُون مَن اَلقى كَلَّهُ عَلَى النّاسِ» ناظر به اين جهت است، ولى ما اكنون درباره كار از اين نظر بحث نمىكنيم كه كار يك وظيفه اجتماعى است و اجتماع حقّى برگردن انسان دارد و يك فرد هرچه مصرف مىكند، محصول كار ديگران است. اگر نظريه ماركسيستها را بپذيريم، اساسا ثروت و ارزش و هر چيزى كه ارزش دارد، تمام ارزشش به كارى بستگى دارد كه در راه ايجاد آن انجام گرفته است. يعنى كالا و كالا بودن كالا در واقع تجسّم كارى است كه روى آن انجام شده است. حال اگر اين نظريه صد در صد درست نباشد،1 باز هر چيزى كه انسان مصرف مىكند، دست كم مقدارى از ارزش آن در برابر كارى است كه روى آن انجام گرفته است. لباسى كه مىپوشيم، غذايى كه مىخوريم، كفشى كه به پا مىكنيم، مسكنى كه در آن زندگى مىكنيم، هرچه را كه نظر كنيم، مىبينيم در نتيجه كار ديگران غرق هستيم. كتابى كه جلومان گذاشته و مطالعه مىكنيم، محصول كار ديگران است؛ آنكه تأليف كرده؛ آنكه كاغذ ساخته؛ آنكه چاپ كرده؛ آنكه جلد نموده و غيره. انسان در اجتماعى كه زندگى مىكند، در محصول كار ديگران غرق است و به هر بهانهاى بخواهد، از زير بار كار شانه خالى كند، همان فرموده پيامبر است كه سنگينى او روى دوش ديگران هست بدون اينكه كوچكترين سنگينى از ديگران به دوش گرفته باشد.»
* كار وجهاد اقتصادي عامل هويت بخشي و تشخص
------------------------------------------------------------
يكى از فوايد كار، مسئله حفظ شخصيت و حيثّيت و استقلال است كه تعبيرهاى مختلفى دارد، مثلاً آبرو. انسان آنگاه كه شخصيّتش ضربه بخورد، آبرويش برود و تحقير بشود، ناراحت مىشود. انسان در اثر كار ـ و مخصوصا اگر مقرون به ابتكار باشد ـ به حكم اينكه نيازش را از ديگران برطرف كرده است، در مقابل ديگران، احساس شخصيّت مىكند؛ يعنى ديگر احساس حقارت نمىكند.
دو رباعى منسوب به اميرالمؤمنين [على] عليهالسلام در ديوان منسوب به ايشان [است]، در يكى مىفرمايد: «براى من سنگ كشى از قلّههاى كوه ـ يعنى چنين كار سختى ـ گواراتر و آسانتر است از اينكه منّت ديگران را به دوش بكشم».
به من مىگويند: در كار و كسب ننگ است؟ و من مىگويم: ننگ اين است (مىدانيم على عليهالسلام همين كارهايى را كه ما اسمش را عملگى مىگذاريم، انجام مىداد. مثل حفر چاه و قنات، كشت درخت، آباد كردن باغها و احيانا كار به شرط مزد گرفتن، هرچند براى غير مسلمان. گاهى على عليهالسلام در باغهاى مدينه مىرفت و براى بنىقريظه و بنىالنّضير كه يهوديان مدينه بودند، كار مىكرد و مزد مىگرفت و با آن پول، زندگى مىكرد. قهرا چنين انسانى مورد تهاجم قرار مىگيرد كه تو [عار نمىكنى] از چنين كارها؟!
) كه انسان نداشته باشد و از ديگران بخواهد.
در رباعى ديگر مىفرمايد: اگر مىخواهى آزاد زندگى كنى، مثل برده زحمت بكش و آرزويت را از مال هركسى كه باشد، بِبُر. نگو اينكار مرا پست مىكند؛ زيرا از مردم خواستن، از هر چيزى بيشتر ذلّت مىآورد.
وقتى كه از ديگران بىنياز باشى، هر كارى داشته باشى، از همه مردم بلند قدرتر هستى.
1 . استاد شهيد در نوشتههاى اقتصادى خود ثابت كرده كه اين نظريه مردود است و كار فقط يكى از منشأهاى ارزشى به شمار مىرود.
* كار وجهاد اقتصادي عامل رشد استعدادهاى انسان
---------------------------------------------------------
كار علاوه بر اينكه مانع انفجار عملى مىشود، مانع افكار و وساوس و خيالاتشيطانى مىگردد. پس در مورد كار مىگويند كه هر كسى بايد كارى را انتخاب كند كه در آن استعداد دارد تا آن كار، علاقه او را به خود جذب كند. اگر كار، مطابق استعداد و مورد علاقه نباشد و انسان آن را فقط به خاطر درآمد و مزد بخواهد انجام دهد، اين اثر تربيتى را ندارد و شايد فاسد كننده روح هم باشد. انسان وقتى كارى را انتخاب مىكند، بايد استعداديابى هم شده باشد. هيچ كس نيست كه فاقد همه استعدادها باشد، ولى انسان خودش نمىداند كه استعداد چه كارى را دارد. چون نمىداند، دنبال كارى مىرود كه استعداد آن را ندارد و هميشه ناراحت است. مثلاً وضع دانشجويان ما با اين كنكورهاى سراسرى وضع بسيار ناهنجارى است. دانشجو مىخواهد به شكلى كه هست، اين دو سال سربازى را نرود و عجله هم دارد به هر شكلى كه هست در دانشگاه راه پيدا كند. وقتى آن ورقهها و پرسشنامهها را پر مىكند، چند جا كه ديپلمش به او اجازه مىدهد، نام نويسى مىكند. هرجا را كه در آمدش بيشتر است، انتخاب مىكند و چه بسا جايى را انتخاب مىكند كه اصلاً ذوق آن را ندارند؛ يعنى سرنوشت خود را تا آخر عمر به دست يك تصادف مىدهد. اين آدم تا آخر عمر خوشبخت نخواهد شد. چه بسا اين فرد ذوق ادبى اصلاً ندارد، ولى با وجود ديپلم رياضى احتياطا در ادبيات يا الهيّات [هم اسم] مىنويسد. بعد آنجاها قبول نمىشود و مىآيد اينجا؛ جايى كه نه استعدادش را دارد و نه ذوقش را و تا آخر عمر كارى دارد كه آن كار، روح و ذوقش را جذب نمىكند.
[بيشتر] كارهاى ادارى هم اين[گونه] است. البتّه ممكن است به بعضى كارها شوق داشته باشند، ولى در اكثر موارد، خود كار ادارى ابتكار ندارد و فقط تكرار است و شخص اجبارا براى اينكه گزارش غيبت ندهند و حقوقش كم نشود، با وجود بىميلى شديد، آن چند ساعت را پشت ميز مىنشيند. اين مسئله هم صدمهاى به فكر و روح انسان مىزند. انسان بايد كارى را انتخاب كند كه آن كار عشق و علاقه او را جذب كند و از كارى كه علاقه ندارد، بايد صرف نظر كند هرچند درآمدش زياد باشد.
منبع: كتاب تعليم و تربيت در اسلام شهيد مطهري
منبع : مقالات شورای سیاستگذاری ائمه جمعه
محور : شهید مطهری و اقتصاد
مى خواهیم دو مطلب را بررسى كنیم. یكى اینكه این تشبیه كه مى گویند اقتصاد زیربناست، از نظر من اندكى مبهم است؛ یعنى دوجور مى شود تفسیر كرد و از خود این تشبیه مقصود را فهمید.
یكى اینكه منظور از زیربنا، طبقه ی زیرین سازمان اجتماع است. سازمانهاى مختلف اجتماعى در حكم ساختمانى است كه داراى چندین طبقه است. یك طبقه، طبقه ی زیرین است و طبقات دیگر طبقات رویین كه بر روى این طبقه ساخته شده است. طبقات رویین به طبقه ی زیرین وابستگى دارند ولى طبقه ی زیرین، آن وابستگى را به طبقات رویین ندارد؛ یعنى اگر تغییر و حركت و انهدامى در طبقه ی پایین رخ بدهد، جبراً در طبقات بالا هم اثر مى گذارد ولى اگر در طبقات بالا تغییر و انهدامى رخ بدهد، روى طبقه ی پایین اثر نمى گذارد.
آیا مقصود از اینكه اقتصاد زیربناست این است كه رابطه ی اقتصاد و سایر مسائل، از قبیل رابطه ی طبقه ی پایین ساختمان با طبقه ی بالاى ساختمان است؟ اگر مقصود این باشد، این تشبیه بیش از این بیان نمى كند كه با تغییر اقتصاد، سایر شئون تغییر مى كند. این تشبیه فقط رابطه ی منفى را بیان مى كند و رابطه ی مثبت مسائل اقتصادى را با سایر مسائل بیان نمى كند؛ یعنى این جهت را بیان نمى كند كه همه ی سازمانهاى اجتماعى انعكاسى از روابط اقتصادى است و تمام كیفیات و خصوصیاتشان را از اقتصاد دارند، بلكه همین قدر مى گوید كه اگر سازمانى بنا شد، با تغییر اقتصاد خود به خود محكوم به تغییر است، اما این را كه اصل به وجود آمدنش هم تابع اقتصاد است یا نه، بیان نمى كند.
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
مادیگرایى تاریخى
وارد بخش دوم مى شویم. بخش دوم تحت عنوان «مادیگرایى تاریخى» (ماتریالیسم تاریخى) بیان شده است. اینجا تعبیر خوبى دارد، مى گوید مادیگرایى تاریخى در عین حال یك برداشت اقتصادى از تاریخ و یك برداشت تاریخى از اقتصاد است. خیلى تعریف خوبى براى ماتریالیسم تاریخى كرده است. مى گوید ماتریالیسم تاریخى یك برداشت اقتصادى از تاریخ است، یعنى تاریخ را به گونه ی اقتصادى تفسیر مى كند، و یك برداشت تاریخى از اقتصاد. «برداشت اقتصادى از تاریخ است» به همان معناست كه اقتصاد را زیربنا قرار مى دهد. روح تاریخ، قوه ی محرك تاریخ، آن كه تاریخ را مى سازد اقتصاد است، پس برداشت اقتصادى است از تاریخ. برداشت تاریخى از اقتصاد است، براى اینكه خود وضع اقتصادى یك وضع ثابتى نیست، یك وضع متغیر است، یعنى جنبه ی تاریخى دارد، سرگذشت دارد. خود اقتصاد، نیروهاى مولد اقتصاد، روابط تولیدى و آنچه به اقتصاد مربوط است یك وضع ثابت یكنواخت در همه ی زمانها ندارد، ماهیت تاریخى دارد. پس تاریخ ماهیت اقتصادى دارد و اقتصاد هم ماهیت تاریخى دارد.
اگر یادتان باشد در یكى از جلسات گذشته گفتیم در اینجا آنچه كه وجود ندارد انسان است یعنى این طور باید گفت: یك برداشت اقتصادى از انسان و یك برداشت تاریخى از انسان است بدون برداشتى انسانى از اقتصاد یا برداشتى انسانى از تاریخ؛ یعنى اقتصاد دیگر انسانى تفسیر نمى شود و معنى ندارد، انسانْ اقتصادى تفسیر مى شود. تاریخ به نحو انسانى به هیچ وجه تفسیر نمى شود، انسان به شكل تاریخى تفسیر مى شود؛ و این عبارت است از همان نفى اصالت انسان كه به هیچ رو قابل توجیه نیست. اساس حرف این بوده است. خود ماركس و انگلس هر دو در اواخر پى بردند به اینكه این جور كه ما صددرصد تاریخ را به نحو اقتصادى و اقتصاد را به نحو تاریخى تفسیر مى كنیم، براى انسان دیگر نقشى قائل نیستیم چون مسئله این مى شود كه تاریخ با یك جبر اقتصادى به پیش مى رود، و معناى جبر اقتصادى این است كه اقتصاد به هر شكل و هر وضعى كه در بیاید قهراً و جبراً درمى آید، چون نتیجه ی تاریخ گذشته است، هر نسلى كه مى آید وارث وضع اقتصادى گذشته است، قواى تولیدى در گذشته به هر شكل بوده وارث آن است [و آن قوا] باز [اقتصاد] را به جلو مى برد. آن وقت براى اراده و نقش فعال انسان دیگر چیزى قائل نیست.
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
دیدیم كه آندره پى یتر در ابتداى بخش دوم كتاب در مورد مادى گرایى تاریخى این تعبیر را به كار برد كه:
«مادى گرایى تاریخى در عین حال یك برداشت اقتصادى از تاریخ و یك برداشت تاریخى از اقتصاد است. »
در اینجا نیز تعبیر دیگرى شبیه آن تعبیر آورده و مى گوید:
«مادى گرایى تاریخى كه به منزله ی بررسى تاریخى از دیدگاه اقتصادى است، همچنین بررسى اقتصادى است از دیدگاه تاریخى. » [1]
این مطلب را ما مى توانیم با یك تعبیر دیگر بیان كنیم كه شاید رساتر و كلى تر بوده و بیشتر قابل تحقیق و تأمل باشد.
این تعبیر كه گفته شده است «مادى گرایى تاریخى یك بررسى تاریخى اقتصاد است» در واقع به این مطلب برمى گردد كه تاریخ ماهیت و هویت اقتصادى دارد و اقتصاد، وجود تاریخى؛ یعنى اگر بخواهیم با تعبیرات دقیق فلسفى مطلب را بیان كنیم باید بگوییم كه از نظر ماركسیسم تاریخ ماهیت اقتصادى دارد (یعنى اگر با «ما هو؟ » از تاریخ سؤال شود جوابش باید مشتمل بر جنس و فصل اقتصادى باشد) و اقتصاد هم وجود تاریخى دارد.
و اما براى توضیح مطلب باید به این سؤالات پاسخ داد كه: آیا جامعه ماهیت واقعى دارد؟ ماهیتش چیست؟ آیا تك ماهیتى است یا چند ماهیتى؟ آیا حىّ است یا غیر حىّ؟ . . .
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
از نظر جامعه شناسى ماركسیسم، سازمانها و بنیادهاى جامعه همه در یك سطح نیستند؛ جامعه مانند ساختمانى است كه یك پایه و زیر بنا دارد و بقیّه ی قسمتهاى آن بر روى آن پایه بنا مى شوند و تابع آن هستند. پایه و زیر بناى جامعه اقتصاد است و تغییر اوضاع و احوال اقتصادى باعث تغییر نهادهاى اجتماعى خواهد شد و تغییر عوامل اجتماعى باعث تغییر رفتار انسانها مى گردد. پس انسان از جامعه شكل مى گیرد و جامعه از اقتصاد، و اقتصاد هم ساخته ی روابط تولید و در نهایت ابزار تولید است.
شكل ابزار تولید است كه جامعه را مى سازد، و جامعه است كه انسان را مى سازد. اگر خواستید انسانها را در طول تاریخ بشناسید وضع اقتصادى و ابزار تولید اقتصادى آنها را بشناسید. خوبى و بدى انسان تابع وضع خاصّ ابزار تولید است. خیر و نور و عدل از یك طرف و شرّ و ظلمت و ظلم از طرف دیگر به انسانها مربوط نیست، اینها همه تابع نظام تولید است. نظام تولیدى گاهى جبراً ایجاب مى كند عدل را و گاهى جبراً ایجاب مى كند نقطه ی مقابلش را.
بر این اساس، ماركسیسم براى تاریخ جوامع سیر واحدى را بیان مى كند كه همه ی جوامع ضرورتاً باید آن را طى كنند. این مراحل عبارتند از دوره ی اشتراك اوّلیّه، دوره ی برده دارى، دوره ی فئودالیسم یا ارباب و رعیّتى، دوره ی بورژوازى و سرمایه دارى، دوره ی سوسیالیسم و كمونیسم. در دوره ی اشتراك اوّلیّه، از آغاز پیدایش انسان، بشر مراحل اوّل زندگى اجتماعى را طى مى كرد و هنوز موفّق به كشف كشاورزى نشده بود، هنوز موفّق به كشف دامپرورى نشده بود، هنوز صنعتش پیشرفت نكرده بود، ابزار تولیدش بسیار ابتدایى بود؛ تنها سنگهاى تیزى پیدا كرده بود كه حیوانات را شكار كند. او با این ابزارهاى ساده و معمولى فقط مى توانست به اندازه ی خودش تولید كند. زندگى اش مثل پرندگان بود كه صبح گرسنه از آشیانه بیرون مى آیند و تا غروب دنبال غذا مى روند و وقتى سیر شدند به آشیانه بر مى گردند و دوباره صبح گرسنه مى روند و عصر سیر بر مى گردند. قهراً این وضع تولید اقتضا مى كرد كه انسانها با هم خوب باشند، روابط اجتماعى برادرانه داشته باشند مثل یك گلّه ی آهو كه با هم دعوا ندارند، صبح مى روند چرا و عصر بر مى گردند و برادروار زندگى مى كنند. دشمنى با طبیعت و حیوانات درنده هم باعث اتّحاد و دوستى آنها مى شد. چیزى هم كه باعث جنگ و نزاع باشد در بین نبود. ثروت و مالى نبود تا بر سر آن دعوا و نزاع كنند. پس وضع تولید دوره ی اشتراكى ایجاب مى كرد عدالت و مساوات و برادرى را.
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
عنوان بخش دوم این بود: «حتمیت اقتصادى به شكل مطلق آن» . این همان مطلبى است كه شاید در جلسه ی پیش هم بحث شد كه ماركس در ابتدا این اصالت اقتصاد و جبر اقتصادى را به شكل افراطى تر مطرح كرد. همان كلمه ی «زیربنا» را كه به كار برد به این معنا بود كه اصلاً تنها علت و اساس اقتصاد است و همه چیز دیگر طفیلى محض. ولى بعدها خودش با انگلس تعدیل یا تعدیلاتى وارد آورد و حتى انگلس اعتراف مى كند كه ما در ابتدا مقدارى در این مسئله تند رفتیم.
عبارتهایش را خواهیم خواند. بعد مى گوید دو تعدیل در این تز وارد شد، یكى در شكل ارائه ی آن و یكى در محتواى آن. شكل ارائه، یعنى طرز بیان، مطرح نیست و مسئله ی مهمى نیست. تعدیل در محتوا، به این معنا كه باز از یك اصل دیگر دیالكتیكى استفاده كردند كه همان «اصل تأثیر متقابل» بود. اصل تأثیر متقابل درواقع این است كه هیچ چیزى علت محض نیست و هیچ چیزى هم معلول محض نیست. هر علتى در معلول خودش اثر مى گذارد، معلول هم در علت اثر مى گذارد؛ یعنى هر علتى علت است براى معلول خودش و معلول است براى [معلول ] خودش. هر علتى از معلول خودش اثر مى پذیرد؛ چنین چیزى. از همین اصل استفاده كردند، گفتند اگرچه اقتصاد زیربناست و همه چیز دیگر روبنا، ولى به حكم اینكه هیچ چیزى علت محض نیست و هیچ چیزى معلول محض نیست، روبنا هم بر زیربنا اثر مى گذارد. تنها این زیربنا نیست كه بر روبنا تأثیر مى كند؛ به حكم اصل تأثیر متقابل كه یكى از اصول دیالكتیك است روبنا هم بر زیربنا اثر مى گذارد. این، تعدیل خیلى بزرگى است؛ یعنى تا حد زیادى اقتصاد را از اصالت مى اندازد. منتها اینها در اینجا توضیح كافى نداده اند، چون از اصل تز كه نخواستند دست بردارند، مى گویند ما تعدیلى در این تز وارد كردیم.
حال مى خواهیم ببینیم ماهیت این تز در چه حدى محفوظ مانده و چه حد تعدیلات بر آن وارد شده است.
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
اما استقلال اقتصادى. جریان اقتصاد در یك كشور به دو حالت ممكن است باشد.
یكى این كه مستقل باشد و دیگر این كه جنبه وابستگى داشته باشد و اقتصاد آن كشور وابسته به اقتصاد كشور دیگر باشد. اگر یك بحران مثلا یك نوسان در وضع پولى آن كشور پیدا شود در این جا هم اثر مى گذارد. محكوم است كه مصرف كننده تولیدات آن كشور باشد. محكوم است كه خودش تولید نكند براى این كه تولید او به مصرف برسد؛ همین طورى كه ما دیدیم ایران محكوم بود كه كشاورزى خودش را تقلیل بدهد براى این كه از آنجا گندم یا شكر وارد كند. محكوم بود به این كه دامدارى خودش را تقلیل بدهد. مرتعهاى مختلف را تملك مى كردند تحت این عنوان كه اینجا شكارگاه است، آنجا منطقه ی ممنوعه است و. . . محكوم بود به این كه دامدارى را تقلیل بدهد براى این كه گوشتهاى دیگران را از جاهاى دیگر وارد كند.
این، معنى یك اقتصاد وابسته است. بعد یكمرتبه به حالتى در بیاید كه ما در روزنامه ها خواندیم؛ گاهى گفتند نود درصد، گاهى گفتند نود و پنج درصد مواد غذایى این كشور از خارج وارد مى شود. دیدیم از سیخ تا سوزن باید از خارج وارد شود. این، بردگى و اسارت و اقتصاد وابسته بود.
نان ما را آنها باید بدهند. شما یك امسال را ببینید. امسال مثل این كه خداى متعال هم مدد كرد. امام در چند ماه پیش، اوایلى كه به پاریس رفته بودند، در اعلامیه هاشان مكرر مردم ایران را تشویق به كشاورزى كردند كه كشاورزى كنید و كشاورزى را توسعه بدهید. ما اطلاع داریم كه واقعا این فرمان چقدر مؤثر واقع شد و از لطف خدا امسال [در تولید گندم وضع خوبى داریم همین دیروز بود كه از شخصى كه اهل كشاورزى است و از خراسان آمده بود پرسیدم، مى گفت نه تنها من كه یك آدم شصت ساله هستم بلكه پیرمردهاى تا صدساله هم مدعى هستند كه از وقتى كه ما یادمان مى آید سالى به اندازه امسال محصول زیاد و خوب نداشته ایم. و تنها خراسان نیست، تا آنجا كه من اطلاع دارم همه ایران تقریبا این طور است. وقتى كشورى مى خواهد روى پاى خودش بایستد خودش براى خودش تصمیم مى گیرد.
شاید امسال ایران از نظر گندم به خودكفایى برسد. همین ایرانى كه گندمش را از آمریكا وارد مى كردند امسال با یك فرمان امام و با یك حركت مردم- كه شاید بیشتر از این هم مى شود حركت كنند- به آنجا رسید كه در گندم خود احتیاج به دیگران ندارد.
یك وقت تصمیم مى گرفتند خشخاش كشت نشود، هزار تا فلسفه هم برایش درست مى كردند. وقت دیگر مى گفتند خشخاش كشت بشود، باز فلسفه دیگرى برایش درست مى كردند. این ما نبودیم كه تصمیم مى گرفتیم؛ دیگران تصمیم مى گرفتند. مثلا به تركیه مى گفتند تو خشخاش بكار، و در عوضِ امتیازى كه مى خواستند به تركیه بدهند به ایران مى گفتند تو خشخاش نكار. ایران مجبور بود تبعیت كند. این، معناى عدم استقلال اقتصادى است.
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
ما براى این علم باید اصول اولیه اى در نظر بگیریم كه آن اصول اولیه مورد اختلاف نباشد و الاّ علم واحد نخواهیم داشت و خود آن اصول مسئله خلافى از یك علم دیگر (مثلاً فلسفه) خواهد بود. باید ببینیم اصولى كه مردم جهان یا عقل صریح خود ما آنها را مسلّم مى شمارد چیست؟ .
الف. عدل و مساوات.
ب. پرهیز از استثمار. این اصل زیاد مورد تمسك كمونیستهاست و حتى به استناد این اصل مى خواهند مالكیت خصوصى را نسبت به ابزار تولید الغاء كنند. این اصل از فروع اصل عدالت است [1].
ج. مسئله حقوق طبیعى و تكوینى كه حق ریشه غائى و فاعلى دارد. به عقیده ما این اصل مقدم است بر اصل عدالت و اصل طرد استثمار، زیرا مطابق تفاسیر سه گانه اى كه براى عدالت مى شود نظرات اجتماعى درباره ساختمان اجتماعى از قبیل نظریه مطلوبیت و نظریه فردى، همه باید از اصول اولیه حقوق طبیعى و غیر طبیعى سرچشمه بگیرد. اگر منكر حقوق طبیعى باشیم باید تنها به جنبه اثر و بهترین اثر نگاه كنیم و اگر به حقوق مایل باشیم باید در سلسله علل احكام خود فكر كنیم.
اقتصاد به معنى مسلكى كه باید اتخاذ كرد اصول و مبانى اولیه اى دارد. همچنین علم اقتصاد به معنى كشف روابط ضرورى كه در جامعه هاى موجود هست نیز اصول و مبادى اولیه اى دارد. اصول دوم عبارت است مثلاً از قانون عرضه و تقاضا و قانونهایى كه براى پول و تورم آن ذكر مى كنند و لوازم علّى و معلولى كه جریان ثروت خود به خود دارد. كم شدن و زیاد شدن تولید، كم شدن و زیاد شدن مصرف البته آثار و عوارضى دارد. از این نظر فرق نمى كند كه شخص تابع چه كسى باشد و وابسته به چه مسلكى باشد. مثلاً اگر متخصص اقتصادى از یك كشور خارجى براى مملكت خود بیاوریم فرقى نمى كند كه از كدام كشور و پیرو چه مسلكى باشد. از این نظر در اسلام اقتصاد وجود ندارد، زیرا اقتصاد به این معنى صرفاً یك علم نظرى است، اما اقتصاد به معنى اول یعنى اینكه بهتر است قوانین اجتماعى بشر در زمینه حقوق اقتصادى و وظایف چگونه باشد. از این نظر اقتصاد، اقتصاد عملى است.
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
به هر حال، اینها چنین ماهیتى براى تاریخ قائل هستند. قهراً همه چیز دیگر تابع و طفیلى [اقتصاد] مى شود. آن وقت به قول مؤلف صرف اینكه این فرض را به طور كلى بگوییم، براى تفسیر تاریخ كافى نیست، باید مكانیسم قضیه را هم بیان كنیم. بسیار خوب، وقتى كه تاریخ ماهیت اقتصادى دارد چه مى شود؟ ماهیت هم [مانند] هر چیز دیگر بر طبق اصول دیالكتیك حركت مى كند. اصول دیالكتیك یعنى چه؟ یعنى اصولى كه [مطابق آن ] هر چیزى ضد خودش از درون خودش برمى خیزد. پس ناچار باید بگوییم اینكه تاریخ ماهیت اقتصادى دارد یعنى وضع اقتصادى تاریخ و ابزار تولید در هر زمانى یك نوع روابط تولیدى و مناسبات تولیدى مخصوصى اقتضا مى كند، بعد این روابط و مناسبات اقتصادى یك نوع روابط اجتماعى دیگرى اقتضا مى كند كه توجیه كننده ی اینهاست. بعد كه ابزار تولیدى تكامل پیدا مى كند این روابط اجتماعى كه روبناست با آن ابزار تكاملى سازگار نیست. گفتیم مثل جامه اى است كه تن بزرگ شده و جامه هنوز در آن حد خودش باقى مانده است. اینجاست كه یك نوع تنازع و كشمكش به یك اعتبار میان روبنا و زیربنا، میان ابزار تولید و روابط اجتماعى و به اعتبار دیگر میان انسانهاى وابسته به روابط اجتماعى اى كه دارد با ابزار تولیدى [جدید] مبارزه مى كند و انسانهایى كه طرفدار روابط جدید و متناسب با ابزار تولید جدید هستند برقرار مى شود. پس به این نحو ضدى از ضد خودش متولد مى شود. ولى به حكم اینكه جبراً آنتى تز در نهایت امر رشد مى كند و تز را از بین مى برد و بعد، از تركیب اینها یك چیز دیگرى به وجود مى آید پس بالاخره این ضد جدید پیروز مى شود و در نتیجه ی نهایى یك تركیب جدید و وضع جدید به وجود مى آید. این بود مكانیزمى كه اینها در باب ماهیت اقتصادى تاریخ مى گویند.
پس اینكه روح تاریخ را اقتصاد تشكیل مى دهد، به این معنا تشكیل مى دهد كه همه چیز تابع ابزار تولید است. ابزار تولید روابط تولیدى خاص را اقتضا مى كند و این روابط تولیدى روابط اجتماعى جدید را. به حكم اینكه هر چیزى در حال حركت و تكامل است ابزار تولید تكامل پیدا مى كند و بعد در درون خودش ضد خودش را به وجود مى آورد. به همین ترتیب كشمكش در مى گیرد، بعد منتهى به آن سنتز مى شود.
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
ما زاهدى هستیم كه همیشه از قدرت اقتصادى، از ثروت دورى گزیده ایم، یعنى ضعف را انتخاب كرده ایم. مردمى كه پول و ثروت نداشته باشند، مسلّم است كارى را كه از اقتصاد ساخته است نمى توانند انجام بدهند و باید دست دریوزگى پیش دیگران دراز كنند. از ناحیه ی روحى هم اتفاقاً ضعیف هستیم. چون وقتى ما خودمان را به این ترتیب تربیت كردیم كه به وسیله ی دور نگه داشتن خود از مال دنیا به خیال خودمان زاهد شدیم، یك روز كه دنیا به همان زاهدها روى مى آورد مى بینیم اختیار از كفَش بیرون رفت. مى بینیم نه از ناحیه ی روحى قوى هستیم نه از ناحیه ی اقتصادى.
پس زهد در اسلام قوّت و قدرت روحى است. با این قوّت و قدرت روحى، مال و ثروت دنیا كه قدرت دیگرى است نه تنها به شما صدمه نمى زند بلكه در خدمت شما قرار مى گیرد.
عده اى كه آمده بودند و به امام صادق علیه السلام اعتراض مى كردند، فلسفه ی زهد را نفهمیده بودند، شنیده بودند علىّ بن ابى طالب علیه السلام در زمان خودش زاهد بوده و خیال مى كردند كه على علیه السلام طرفدار این بوده كه انسان باید در همه ی شرایط با لباس مندرس زندگى كند و نان جو بخورد، اما این نان جو خوردن فلسفه اش چیست، نفهمیده بودند. امام صادق علیه السلام بود كه براى اینها تشریح مى كرد تا فلسفه اش را بفهمند. على علیه السلام چرا زاهد بود؟ براى اینكه مى خواست انسان باشد. على علیه السلام زاهدى نبود كه یك گوشه افتاده باشد و اسم انزوا را زهد بگذارد.
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
ربایى كه در جهان سرمایه دارى متداول است و در رژیمهاى سوسیالیستى تحریم شده است رباى قرضى است، آنهم در قرض پول است. ولى در اسلام رباى معاملى هم تحریم شده است، و هم در رباى قرضى بین قرض پول و غیر پول تعمیم داده شده است. البته ممكن است تحریم رباى معاملى در اسلام به منظور حفظ حریم حرمت رباى قرضى باشد، یعنى براى اینكه قرض را به صورت بیع در نیاورند چنین پیشگیرى شده باشد.
باید توجه داشت كه گاهى قرض گیرنده براى مصارف زندگى خویش محتاج به قرض است. در این قسم است كه قرض ربوى كمر . [یادداشتها از این قسمت به بعد به خط فرد مذكور است و معلوم است كه استاد مطالب را مورد بازبینى قرار داده اند، چون در بسیارى از موارد تصحیحاتى با دستخط خودشان صورت گرفته. همچنین غالب پاورقیها و تمامى حواشى به خط استاد است مدیون را مى شكند و قرض الحسنه مصداق تراحم و اصطناع معروف است، و گاهى مقترض احتیاجى به قرض ندارد جز اینكه براى توسعه فعالیتهاى اقتصادى قرض مى گیرد. ما قسم اول را قرض مصرفى و قسم دوم را قرض تولیدى مى نامیم.
{*آیا رباى اسلامى منحصر به قرض مصرفى است یا اعم است ازمصرفى و تولیدى؟ (رجوع به ص 369) *}:
اكنون ببینیم آیا حرمت ربا اختصاص دارد به قرضهاى مصرفى یا شامل قرضهاى تولیدى هم مى شود، و آیا ربایى كه در زمان پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله بین مشركین معمول بوده است از هر دو نوع بوده یا فقط از نوع ربا در قرض مصرفى بوده است؟ آنچه تأیید مى كند احتمال اول را یعنى اختصاص حرمت به قرض مصرفى، چند چیز است:
اول اینكه در قرآن ربا در مقابل صدقه قرار داده شده است: یمحق اللّٰه الرّبوٰا و یربى الصدقات. همچنین در روایات مسأله تعاطف و تراحم و اصطناع معروف به عنوان علت تحریم ربا مطرح است و واضح است كه این علت اختصاص به قرض مصرفى دارد.
دوم اینكه اگر ملاك حرمت ربا اصل اقتصادى عقیم بودن پول بود، لازم بود كه ربا در غیر پول جایز باشد و حال آنكه تحریم ربا در اسلام شامل پول و غیر پول مى شود. این خود دلیل است كه ملاك تحریم همان حفظ اصل اصطناع معروف است.
آنچه تأیید مى كند احتمال دوم را (یعنى تعمیم) :
اول مقابله بیع و ربا در آیه: احل اللّٰه البیع و حرم الرّبوا، زیرا كه حرمت ربا در قرض مصرفى كه به منظور ترحم بر ضعفاست مناسبتى با حلّیت بیع ندارد به خلاف حرمت ربا در قرض تولیدى كه شبیه تجارت است از لحاظ به كار انداختن سرمایه (1) . (در مفاد آیه بحث و تحقیق بیشترى لازم است) .
. مى توانیم چنین بگوییم: اگر حرمت ربا اختصاص به قرض مصرفى داشت و بر پایه اخلاقى اصطناع معروف بنا شده بود نقض مشركین (انما البیع مثل الربوٰا) و جواب (احل اللّٰه البیع و حرم الربوٰا) درست نبود، برخلاف اینكه اگر بر یك اصل اقتصادى بنا شده باشد كه نقض مذكور و جوابش موجه به نظر مى رسد.
دوم اینكه وقت تحریم ربا، قرض تولیدى بین مشركین رایج بوده است (1) و لذا عمومات شامل آن مى شود (به شواهد تاریخى مراجعه شود) .
سوم، علل دیگرى در روایات براى حرمت ربا ذكر شده است كه با قرض تولیدى متناسب است، مثل آنچه در روایت از حضرت رضا علیه السلام آمده است: و لما فیه من ترك التجارات. واضح است كه این تعلیل در قرض مصرفى صحیح نیست، زیرا در آنجا اگر ربا هم نگیرد قرض الحسنه مى دهد و تجارت نمى كند ولى در قرض تولیدى اگر قرض ربوى ندهد قرض الحسنه هم نمى دهد و خودش تجارت مى كند. دلیل عمده بر حرمت رباى تولیدى، عمومات و اطلاقات است. چیزى كه مخصِّص و مقیِّد شمرده شود وجود ندارد.
در پایان این بحث به یك نكته باید توجه كرد و آن این است كه یك نوع از قرض تولیدى براى اعاشه ی ضرورى و رفع حوایج است به طورى كه اگر قرض گیرنده ربا بدهد، زندگیش تأمین نمى شود ولى اگر قرض بگیرد و كار كند به طور كلى یا تا حدى حوایج زندگیش تأمین مى شود. آیا این نوع را باید داخل در قرض مصرفى دانست یا قرض تولیدى؟ واضح است كه ملاك حرمت ربا در قرض مصرفى شامل این مورد هم هست و در حقیقت این هم نوعى از قرض براى مصرف است. در هر حال ظاهر این است كه دلیل حرمت ربا، عقلاً و نقلاً شامل قرضهاى تولیدى هم مى شود، چنانكه از بحث در فلسفه حرمت ربا دانسته خواهد شد.
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
1. مال از نظر اخلاقى. آیا فقر مالى اخلاقاً عیب است مانند فقر علمى و فقر تواضع و فقر مروّت و امثالها؟ البته نه. آیا ثروت عیب است مانند تكبر و خودپرستى و امثال اینها؟ البته نه.
2. حرص یعنى چه؟ آیا حرص دنبال مال رفتن است كه نقطه ی مقابل ترك مال باشد؟ یا حرص این است كه مال را براى مال بخواهد و طالب انباشتن و اضافه كردن به خود و بر تعلّقات و علایق و بار اضافه كردن باشد كه نقطه ی مقابل این است [كه ] مال وسیله باشد، وسیله ی تولید و تسهیل و سلامت و امنیت و عدالت و آزادى و قوّت و علم و ایمان. اگر به نحو اول تفسیر كنیم باید [گفت ] مخالفت اسلام با مال اندوزى طرفدارى از فلسفه ی افقار است كه كلبیان یونانى طرفدار آن بودند و مال را مطلقاً وبال مى دانستند، و حال آنكه قرآن مال را «خیر» اطلاق كرده است. پس مسئله ی اقتصاد و پى ریزى اجتماع غنى و ثروتمند و مستغنى غیر از مسئله ی حرص است.
3. احترام حقوق مالى در اسلام و اصل عدل و جنبه ی قضایى و جزایى و معنوى مطلب 4. جلوگیرى از اسراف و تضییع مال 5. مالكیت اختصاصى و اشتراكى از نظر اسلام و مبناى آن و اینكه مال وسیله است و در درجه ی اول مال از آنِ خداست و مردم عیال خدا هستند.
6. چیزهایى كه پیغمبر فرمود: الناس فیه شرع هواء. 7. حقى كه مال بر انسان دارد و در مقابل، حق انسان بر مال 8. فلسفه ی اینكه در ادبیات ما مال وبال شناخته شده عدم امنیت بوده. رجوع شود به ورقه ی مال- فقر و غنا و امنیت و ناامنى.
9. عطف به نمره ی 1: آیا از نظر اسلام مال و یا فقر عیب ذاتى و نفسانى است همان طور كه جهالت و حسد و كبر و بخل و جبن عیب است؟
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
ماركس از مادى گرایى فلسفى به مادى گرایى اقتصادى
در این فصل كوچك كه آندره پى یتر تحت عنوان از «مادى گرایى فلسفى به مادى گرایى اقتصادى» مطرح كرده است چنین مى خوانیم [1]:
«معهذا استفاده از نظریات فوئرباخ توسط ماركس و انگلس به همین جا محدود نمى شد و نمى توانست هم محدود شود. «بشرگرایى واقعى» آنان نمى توانست به یك نمایش صرفاً مرامى از انسان و جهان محدود شود. آنها قصد داشتند یك موجود اجتماعى مجسم در زمان را جایگزین موجود انتزاعى فوئرباخ كنند. احساس مذهبى كه فوئرباخ آن را همچو رویایى بیرون از زمان تصور مى كرد و براى مریدان وى تبدیل به یك محصول اجتماعى مى شد وابسته به شكل معینى از جامعه بود و براى الغاى آن احساس مى بایستى ابتدا آن جامعه را نابود كرد.
بنابراین آنها از انتقاد دینى به انتقاد اجتماعى مى گذشتند و از مادى گرایى فلسفى به مادى گرایى اقتصادى. » [2]
در این فصل نظر مؤلف بر آن است كه سیر تفكر ماركس را بیان كند كه چه چیزهایى را از فوئرباخ اقتباس كرده و چه تطور و تحولى را خودش ایجاد كرده است.
قبلاً دیدیم كه مسأله ی بشرگرایى را فوئرباخ مطرح كرد و مدعى شد كه دین سبب از خود بیگانگى بشر شده است و بشر آنچه را كه خود داشت به موجود دیگرى كه خود آن را خلق و فرض كرده بود نسبت داد، بنابراین انسان باید به خود بازگردد و خودش خداى خودش باشد. این نوعى انسان گرایى است كه فوئرباخ به آن معتقد بوده و ماركس هم از او اقتباس كرده است. ولى ماركس در این حد متوقف نشد، چون انسان گرایى فوئرباخ به تعبیر آندره پى یتر یك نوع انسان گرایى انتزاعى یا رؤیایى است یعنى پایه و اساسى ندارد؛ توجیه نكرده است كه چرا انسان از خود بیگانگى دینى پیدا مى كند و از چه راهى باید با آن مبارزه كرد، همین قدر گفته است كه انسان از خود بیگانه مى شود، گویى خود به خود و به طور اتفاقى چنین حالتى پیش مى آید و مثلاً بعد هم مى شود با عزم و تصمیم انسان را به خودش بازگرداند. كأنّه طرز تفكر فوئرباخ چنین چیزى بود. ماركس ضمن اینكه انسان گرایى را از فوئرباخ استفاده كرد خواست آن را از صورت یك امر انتزاعى به صورت یك امر مجسم یعنى به صورت یك امر خارجى و عینى درآورد. ماركس به اینجا رسید كه انسان گرایى به معناى كلى معنى ندارد، زیرا از نظر ماركس انسان نوعى امرى انتزاعى است؛ انسان در طبقه هویّت پیدا مى كند. لهذا از نظر ماركس همه چیز ماهیت طبقاتى دارد، زیرا خود انسان در هویت خود ماهیت طبقاتى دارد، پس انسان دوستى عام هم بى معنى است، بر خلاف اسلام كه به فطرت قائل است و انسانیت را در نوعیت خود جستجو مى كند، ماهیت
فوق طبقاتى دارد و مقوله هاى فرهنگى و انسانى از علم و اخلاق و هنر و فلسفه و دین مى تواند ماهیت فوق طبقاتى داشته باشد.
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری
محور : شهید مطهری و اقتصاد
نظریه دیگر این است كه این طور نیست، ممكن است كه ریشه انقلاب، دوقطبى شدن جامعه از نظر مادى و اقتصادى باشد و به تعبیر امیرالمؤمنین در آغاز خلافت:
كِظَّة ظالم و سَغَب مظلوم (لَوْ لا حُضورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ وَ ما اَخَذَ اللّٰهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَلّا یُقارّوا عَلى ٰ كِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلوم. . . [1]) یعنى دوقطبى شدن مردم به سیرِ سیر و گرسنه ی گرسنه، آن سیر سیرى كه اینقدر مى خورد كه از پرخورى به اصطلاح ثقل و تُخَمه مى كند و آن گرسنه ی گرسنه كه شكمش به پشتش مى چسبد؛ اما هیچ ضرورتى ندارد كه جامعه از نظر اجتماعى و اقتصادى به دو قطب محروم و مرفه تقسیم شود تا انقلاب پیدا شود. اگر علتش سیرى و گرسنگى بخواهد باشد، سیرى و گرسنگى خصلت مشترك انسان و حیوان است، بسا هست كه یك حیوان مثلا یك سگ هم اگر خیلى گرسنه بماند علیه سگهاى دیگر یا صاحبش طغیان مى كند.
ممكن است انقلاب خصلت انسانى محض یعنى خصلت آزادیخواهانه داشته باشد، یعنى خصلت سیاسى داشته باشد نه خصلت اقتصادى، چون این امكان هست كه در جامعه اى شكمها را سیر كنند، گرسنگى ها را از بین ببرند ولى به مردم حق آزادى ندهند، آزادى را از آنها سلب كنند، حق دخالت در سرنوشت خود را از آنها سلب كنند، حق اظهار نظر و اظهار عقیده را از آنها سلب كنند، حق نقل و انتقال و انتخاب مسكن و حق مسافرت را از آنها سلب كنند. اینها دیگر به عامل اقتصادى مربوط نیست. ممكن است یك نهضت اجتماعى به اصطلاح ماهیت دموكراتیك و لیبرالیستى داشته باشد؛ همچنان كه ممكن است ماهیت اعتقادى و به اصطلاح ایدئولوژیك داشته باشد یعنى مردمى به مكتبى ایمان و اعتقاد دارند و به ارزشهاى معنوى آن مكتب شدیدا وابسته هستند، وقتى كه مكتب خود را كه همه چیز خویش را آن مكتب مى دانند در معرض آسیب یا آسیب دیده مى بینند، از آسیبهایى كه بر پیكر این مكتب وارد شده است ناراضى هستند و در آرمان برقرارى این مكتب ولو براى صد سال دیگر- نه فقط براى امروز- به سر مى برند. انسان آنچنان موجود آرمان جو و آرمان طلب است كه گاهى به فكر یك جامعه ایده آل و به قول افلاطون یك مدینه فاضله مى افتد، فكر مى كند اگر امروز مقدماتى را فراهم كنیم، در صد سال دیگر كه ما نیستیم این جامعه ایده آل و این مدینه فاضله برقرار مى شود، از امروز
برایش كار مى كند در صورتى كه امروز، هم شكمش سیر است هم آزادى سیاسى دارد ولى آن مكتبى كه او مى خواهد نیست، در آرزو و آرمان آن مكتب است.
منبع : پایگاه جامع شهید مطهری