تاريخ : چهارشنبه 30 دی 1394  | 1:07 PM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

 

کبد چرب

کبد چرب

 

بیماری کبد چرب چیست و علائم شناخت بیماری کدام است؟

 كبد چرب غير الكلي يك التهاب كبدي است كه در اثر تجمع بيش از اندازه ي چربي در بافت كبد ايجاد مي شود. دربيماري کبد چرب تجمع بيش از حد چربي درکبد، گاه باعث اختلال در فعاليت طبيعی بافت كبد مي گردد كه مي تواند سير پيشرونده پيدا كند و باعث نارسايي كبد و يا سيروز كبدی گردد...

 

علت بيماری کبد چرب

اگرچه علت اصلی بيماری كبد چرب مشخص نيست، ولي به نظر می رسد اين بيماری ارتباط نزديك با برخي بيماری هاي متابوليك دارد كه از آن جمله: چاقی، افزايش كلسترول و تری گليسريد خون و ديابت را مي توان نام برد. در درمان كبد چرب، كنترل اين بيماری های زمينه اي بسيار موثر مي باشد.گفته مي شود مصرف زياد انرژی باعث خواهد شد كبد نتواند سوخت و ساز طبيعی را انجام دهد و در نتيجه انرژي اضافي به صورت چربي در كبد ذخيره شود.

 

بيماري کبد چرب اغلب افراد را در سنين ميانسالي مبتلا مي كند. اكثر بيماران از افزايش وزن و چاقي به ويژه چاقي شكمي رنج مي برند. همچنين مي توانند دچار افزايش چربي هاي خون بوده و يا از مبتلايان به ديابت باشند.از آنجا كه در سال هاي اخير شيوع چاقي و بيماري هاي متابوليك در جوانان افزايش قابل توجهي يافته است، جواناني كه با چاقي و بيماري كبد چرب به پزشك مراجعه مي نمايند، كم نيستند. البته بايد ذكر كرد بيماراني هستند كه بدون داشتن هيچ كدام از عوامل خطر ذكر شده و بدون هيچ دليل شناخته شده اي، مبتلا به كبد چرب مي گردند.افزايش چربي در بدن كه معمولا با چاقي شكمي همراه است، به همراه افزايش چربي هاي خون و افزايش فشار خون، همه از علائم مجموعه اي از اختلالات تحت نام "سندرم متابوليك" هستند كه اين سندرم دقيقا وابسته به مقاومت انسولين مي باشد.

 

مجموعه‌ای از عوامل باعث رسوب مزمن چربی در کبد و التهاب و نارسایی مزمن در کبد می‌شوند.کبد چرب به دو گروه عمده تقسیم می‌شود؛ ‌کبد چرب الکلی که ناشی از مصرف طولانی مدت الکل می‌باشد و جنسیت و نژاد در این مساله دخیل هستند که آسیایی‌ها بیشتر مستعد آسیب ناشی از مصرف الکل و ایجاد کبد چرب الکلی هستند و این بیماری در خانمها بیشتر از آقایان شایع است.


کبد چرب غیر الکلی را میتوان به عنوان دومین دسته از کبد چرب نام برد..این نوع کبد چرب در جامعه ما شیوع بیشتری دارد، عوامل زیادی که بسیاری از آنها جنبه ژنتیکی دارند در بروز این نوع کبد چرب موثرند، مطالعات نشان داده عوامل زمینه ساز دیابت و بیماریهای قلبی و برخی بیماریهای متابولیسم با بروز کبد چرب غیر الکلی در رابطه است.»در بین این عوامل دیابت یک علت مهم و شناخته شده در ایجاد کبد چرب می‌باشد و هر چه طول مدت ابتلا به دیابت طولانی باشد و یا درمان آن ناقص انجام گیرد احتمال ابتلا به کبد چرب در این افراد بیشتر است و در آنها ابتلا به التهاب ناشی از کبد چرب بیشتر از افراد عادی است.»

 

علائم و شيوع بيماري کبد چرب

از آنجا كه بيماری کبد چرب سير پيشرونده دارد مي تواند در مراحل اوليه بدون علامت باشد تا زماني كه تاثيرات منفي بر عملكرد كبد ايجاد نمايد. در آن زمان علائمي از قبيل احساس ضعف، خستگي و كاهش وزن بروز مي كنند.

 

از آنجا كه سير اين بيماري مزمن است، شايد سال ها طول بكشد تا منجر به ايجاد سيروز كبدي (جايگزيني سلول هاي كبدي با سلول هاي فيبروز) و در نهايت نارسايي كبد گردد.

در نقطه مقابل، در موارد نادري به دليل ناشناخته، سير بيماري کبد چرب متوقف و يا حتي به حالت طبيعي باز مي گردد، بدون آنكه درمان مشخصي انجام گرفته باشد.

 

 

کبد چرب

کبد چرب

 

بين 10 تا 30 درصد بزرگسالان در كشورهاي پيشرفته مبتلا به بيماري کبد چرب هستند كه معمولا شامل افراد چاق در سنين ميانسالي است.

 

با توجه به شيوه زندگي اعم از نوع تغذيه و فعاليت بدني، شيوع بيماري کبد چرب در كشورهاي در حال توسعه به ويژه در جامعه شهري افزايش چشمگيري داشته است.

 

شيوع بيماري كبد چرب با افزايش سن، سير صعودي مي يابد. شيوع بيماری کبد چرب در آقايان دو برابر خانم ها مي باشد كه با افزايش سن، ميزان شيوع در خانم ها به آقايان نزديك مي شود، به ويژه پس از يائسگي، شيوع بيماري كبد چرب در خانم ها سير فزاينده اي دارد.


چاقی به تنهایی می‌تواند زمینه ساز کبد چرب باشد و عوامل ژنتیکی در کنار دیگر عوامل در ایجاد کبد چرب غیرالکلی دخیل است، در برخی بیماران افزایش چربی خون جزء LDL کلسترول در بیماران مبتلا رویت می‌شود که در درمان این افراد کم کردن LDL نقش موثری خواهد داشت. برخی افراد هستند که در آنها بیماریهای زمینه منجر به ابتلای آنها به کبد چرب غیر الکلی می‌شود مثل اختلال در متابولیسم و برخی هپاتیتهای مزمن هم ممکن است همرا با کبد چرب دیده شود مثل هپاتیت Bو C.»آسیب مزمن کبدی در بیمارانی که کبد چرب آنها همراه با التهاب باقی بماند دیده نمی‌شود، اما در عده ای که کبد چرب آنها همراه با التهابات است باعث آسیب مزمن به کبد آنها می‌شود و در برخی بیماران التهابات می تواند پیش رونده بوده و منجر به سیروز کبدی در فرد شود که سیروز کبدی معمولا در افرادی که چاقی مفرط دارند دیده می‌شود و حتی در برخی موارد عامل سیروز کبدی ناشناخته باقی می‌ماند، مثل کشور آمریکا.»

 

راه تشخیص کبد چرب

یکی از ساده ترین و ارزانترین روش تشخیص کبد چرب روش تصویربرداری می‌باشد که می تواند به تشخیص کبد چرب در بیماران کمک کند و در کنار آن انجام آزمایش‌ها برای آنزیم‌های کبدی در تشخیص التهاب ناشی از کبد چرب به ما کمک می‌کند و در موارد کمتر سی تی اسکن یا سایر روش تصویربرداری هم در تشخیص بیماری کبد چرب استفاده می‌شود.برای درمان کبد چرب به درمان علت زمینه ساز چه در مرحله التهاب کبد و چه غیر التهاب آن می توان اشاره کرد،«‌ اگر بیماری زمینه عامل بروز کبد چرب در فرد باشد با درمان آن به درمان کبد چرب کمک می‌کنیم.»

 

 عملا شناخته شده‌ترین روش برای درمان کبد چرب ورزش همراه با کاهش وزن است و حتی دیده شده در بیمارانی که کاهش وزن نداشته‌اند، ورزش نقش مهمی در بهبود کبد چرب را داشته است و در آخر استفاده از داروهای کاهنده قند خون در بیماران دیابتی و استفاده از داروهای کاهنده LDL در بیماران مبتلا به کلسترول از راه‌های مفید در کنار ورزش و کاهش وزن برای درمان کبد چرب است.

 

 


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 29 دی 1394  | 2:08 PM | نويسنده : سعیدی-بحرینی



حکیمی همراه با شاگرد خود ...

حکیمی همراه با شاگرد خود در حال قدم زدن در یک جنگل بودند و درباره اهمیت حوادث غیرمنتظره گفتگو می کردند كه گاهي چقدر ميتواند باعث تغيير و تحولات مثبتي باشد.
استاد می گفت:تمامی چیز هایی که در مقابل ما قرار دارند به ما شانس و فرصت یادگیری و یا آموزش دادن را می دهند.
در این لحظه بود که به درگاه و دروازه محلی رسیدند که علیرغم آنکه در مکان بسیار مناسب واقع شده بود ظاهری بسیار حقیرانه داشت.
شاگرد گفت :این مکان را ببینید, شما حق داشتید. من در اینجا این را آموختم که بسیاری از مردم، در بهشت بسر می بردند، اما متوجه آن نیستند و همچنان در شرایطی بسیار بد و محقرانه زندگی می کنند.
استاد گفت:من گفتم آموختن و آموزش دادن اما مشاهده امری که اتفاق می افتد، کافی نمی باشد. بایستی دلایل را بررسی کرد. پس فقط وقتی این دنیا را درک می کنیم که متوجه علتهای آن شویم. سپس در آن خانه را زدند و مورد استقبال ساکنان آن قرار گرفتند. یک زوج زن و شوهر و تعداد 3 فرزند، با لباسهای پاره و کثیف.
استاد خطاب به پدر خانواده گفت:شما در اینجا در میان جنگل زندگی می کنید، در این اطراف هیچ گونه کسب و تجارتی وجود ندارد؟ چگونه به زندگی خود ادامه می دهید؟
آن مرد نیز در آرامش کامل پاسخ داد:دوست من, ما در اینجا ماده گاوی داریم که همه روزه، چند لیتر شیر به ما می دهد. یک بخش از محصول را یا می فروشیم و یا در شهر همسایه با دیگر مواد غذایی معاوضه و با بخش دیگر اقدام به تولید پنیر، کره و یا خامه برای مصرف شخصی خود می کنیم. و به این ترتیب به زندگی خود ادامه می دهیم. استاد از بابت این اطلاعات تشکر کرد و برای چند لحظه به تماشای آن مکان پرداخت و از آنجا خارج شد. در میان راه، رو به شاگرد کرد وگفت:آن ماده گاو را از آنها دزدیده و از بالای آن صخره روبرویی به پایین پرت کن.
شاگرد گفت: اما آن حیوان تنها راه امرار معاش آن خانواده است. و حکیم نیز ساکت ماند. آن جوان بدون آنکه هیچ راه دیگری داشته باشد، همان کاری را کرد که به او دستور داده شده بود و آن گاو نیز در آن حادثه مرد. این صحنه در ذهن آن جوان باقی ماند و پس از سالها، زمانی که دیگر یک بازرگان موفق شده بود، تصمیم گرفت تا به همان خانه بازگشته و با شرح ما وقع از آن خانواده تقا ضای بخشش و به ایشان کمک مالی نماید. اما چیزی که باعث تعجب وی شد این بود که آن منطقه تبدیل به یک مکان زیبا شده بود با درختانی شکوفه کرده، ماشینی که در گاراژ پارک شده و تعدادی کودک که در باغچه خانه مشغول بازی بودند. با تصور این مطلب که آن خانواده برای بقای خود مجبور به فروش آنجا شده اند، مایوس و ناامید گردید.
او از مردمانی که آن اطراف تردد می کردندسوال کرد:آن خانواده که در حدود 10 سال قبل اینجا زندگی می کردند کجا رفتند؟
جوابی که دریافت کرد، این بود:آنها همچنان صاحب این مکان هستند. شاگرد وحشت زده و سراسیمه و دوان دوان وارد خانه شد. صاحب خانه او را شناخت و از احوالات استادش پرسید. اما جوان مشتاقانه در پی آن بود که بداند چگونه ایشان موفق به بهبود وضعیت آن مکان زندگی به آن خوبی شده اند.
آن مرد گفت: ما دارای یک گاو بودیم، اما وی از صخره پرت شد و مرد. در این صورت بود که برای تامین معاش خانواده ام مجبور به کاشت سبزیجات و حبوبات شدم. گیاهان و نباتات با تاخیر رشد کردند و مجبور به بریدن مجدد درختان شدم و پس از آن به فکر خرید چرخ نخ ریسی افتادم و با آن بود که به یاد لباس بچه هایم افتادم، و با خود همچنین فکر کردم که شاید بتوانم پنبه هم بکارم. به این ترتیب یکسال سخت گذشت، اما وقتی خرمن محصولات رسید، من در حال فروش و صدور حبوبات، پنبه و سبزیجات معطر بودم. هرگز به این مسئله فکر نکرده بودم که همه قدرت و پتانسیل من در این نکته خلاصه می شد که :چه خوب شد آن گاو مرد...


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 29 دی 1394  | 1:54 PM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

 

 

درباره دوره رنسانس و قرون وسطي توضيح دهيد)اينكه در چه دوراني بوده؟اهميت اين دوران چيه؟در اين دوران چه اتفاقهاي مهمي افتاد؟اصلا چرا به اين نام معروف اند؟

 

 

گمبل‌ معتقد است‌، مورخان‌ اروپايي‌ تلاش‌ كرده‌اند تا تمدن‌ سه‌هزارساله‌غربي‌ را با ريشه‌ دوگانه‌اش‌ در تمدن‌هاي‌ يونان‌ و روم‌ باستان‌ از يكسو ومذاهب‌ يهوديت‌ و مسيحيت‌ را از سوي‌ ديگر نمايان‌ كرده‌، به‌گونه‌اي‌ افراطي‌نشان‌ دهند كه‌ اين‌ فرايند تاريخ‌ است‌ كه‌ بخش‌ عظيمي‌ از ميراث‌ سنّت‌ تفكراجتماعي‌ و سياسي‌ غرب‌ را به‌ ديگر نقاط‌ منتقل‌ كرده‌ است‌. به‌زعم‌ وي‌ «يكي‌از ويژگي‌هاي‌ مشترك‌ اين‌گونه‌ تفاسير، تفسير تاريخي‌ غرب‌ به‌ سه‌ بخش‌باستان‌، ميانه‌ و جديد است‌. تاريخ‌ باستان‌، مبداء كلاسيك‌ تاريخ‌ اروپا تاسقوط‌ امپراطوري‌ روم‌ غربي‌ در قرن‌ پنجم‌ ميلادي‌ است‌؛ تاريخ‌ مياني‌،عصري‌ است‌ كه‌ اعصار تاريك‌ پس‌ از سقوط‌ روم‌،زماني‌كه‌ بربرها هجوم‌آورده‌ و ساكن‌ مستعمرات‌ پيشين‌ روم‌ شدند را در برمي‌گيرد، به‌ اين‌ ترتيب‌تاريخ‌ دوره‌ مياني‌ شامل‌ تاريخ‌ دولت‌هاي‌ فئودالي‌ اروپا تا پايان‌ قرن‌ 15 و 16ميلادي‌ مي‌شود.

سپس‌ با انقلاب‌ علمي‌ قرن‌ هفدهم‌ و روشنگري‌ قرن‌ هجدهم‌ادامه‌ مي‌يابد، تا اين‌كه‌ بالاخره‌ با انقلاب‌ كبير فرانسه‌ در سال‌ 1789 و انقلاب‌صنعتي‌ (كه‌ در دهه‌ 1780 شروع‌ شد) به‌ اوج‌ خود مي‌رسد. اين‌ حوادث‌ زمينه‌را براي‌ آنچه‌ قرن‌ اروپايي‌ (1914ـ1815) و قرن‌ آزادي‌ و پيشرفت‌مي‌نامند، مهيا كرده‌ كه‌ طي‌ آن‌ تفكرات‌، فنون‌ و حكومت‌هاي‌ سياسي‌ غربي‌ درسراسر جهان‌ گسترش‌ يافتند»


از ديد گمبل‌ تاريخ‌نويسان‌ اروپايي‌ كمك‌ زيادي‌ به‌ اين‌ انديشه‌ كرده‌اند كه‌«راه‌ بي‌همتاي‌ توسعه‌» تنها در جهان‌ غرب‌ رخ‌ داده‌ و برتري‌ تكنولوژيكي‌ ومادي‌ دولت‌هاي‌ غربي‌ در عصر حاضر، نشانگر يك‌ نوع‌ «برتري‌ فرهنگي‌ واخلاقي‌» تمدن‌ غربي‌ نسبت‌ به‌ ساير تمدن‌هاست‌.


اين‌ ويژگي‌ تاريخي‌ كه‌ آشكارا تحريفي‌ غيرمعقول‌ است‌، به‌ شرقيان‌ و همه‌تمدن‌هاي‌ غير غربي‌ مي‌نماياند كه‌ تاريخ‌ تجربه‌ناپذير است‌ و آنچه‌ در غرب‌روي‌ داده‌ است‌، امكان‌ تكرارش‌ در ساير كشورها صفر بوده‌ و نتيجه‌ اين‌حوادث‌ نيز نه‌ تنها برتري‌ در علوم‌ و فنون‌ بلكه‌ در همه‌ زمينه‌هاي‌ ارزشي‌ واخلاقي‌ است‌. پس‌ غرب‌ آن‌ هويتي‌ است‌ كه‌ مستقل‌ شكل‌ گرفته‌ و قوام‌ يافته‌ وهمه‌ راه‌هاي‌ مناسب‌ تجربي‌ را پيشه‌ كرده‌ و سرانجام‌ هويتي‌ برتر از ديگرتمدن‌ها يافته‌ است‌.

چنين‌ ديدگاهي‌ را كه‌ معمولاً نظريه‌پردازان‌ غربي‌ به‌ استناد سلسله‌اي‌ ازوقايع‌ و حوادث‌ منحصر به‌ فرد در سرزمين‌ اروپا مطرح‌ مي‌كنند، با نگرشي‌يك‌ بُعدي‌، همه‌ پيشرفت‌هاي‌ مادي‌، تكنولوژيكي‌ و علمي‌ موجود در غرب‌ رامحصول‌ تمدن‌هاي‌ باستاني‌ خود، قلمداد كرده‌، همه‌ وقايع‌ تاريخي‌ متأثر ازتمدن‌ ساير ملل‌ و اقوام‌ غير غربي‌ و از جمله‌ شرق‌ را در تكوين‌ تمدن‌ غربي‌ناديده‌ مي‌گيرند و بر اين‌ باورند كه‌ تمدن‌هاي‌ باستاني‌ در آن‌ سرزمين‌، همراه‌ بادين‌ مسيحيت‌، وجود چنين‌ تمدني‌ را ميسر كرده‌ است‌.


عده‌اي‌ از صاحب‌نظران‌ غرب‌ را از زماني‌ به‌عنوان‌ يك‌ تمدن‌ ويژه‌مي‌شناسند كه‌ تحولات‌ اساسي‌ در نحوه‌ تفكر و شيوه‌ زندگي‌ اروپاييان‌ رخ‌داده‌ است‌ و آن‌ نيز مرهون‌ تحولات‌ عصر رنسانس‌ مي‌باشد. در واقع‌ غرب‌«آن‌ نحوه‌ نگاهي‌ به‌ هستي‌ و عالم‌ و آدم‌ و مناسبات‌ آن‌ها با هم‌ است‌ كه‌ ازرنسانس‌ به‌ بعد در آن‌ ظرف‌ جغرافيايي‌ تكوين‌ يافته‌ و باليده‌ و نوعي‌ شيوه‌زندگي‌ را به‌ بار آورده‌ است‌ كه‌ به‌ زور سيطره‌ تكنولوژيكي‌ كه‌ از آن‌ زمان‌ به‌بعد در غرب‌ جغرافيايي‌ فراهم‌ آمده‌ است‌، در حال‌ جهاني‌ شدن‌ است‌ و همه‌ جهان‌ را يك‌ شكل‌ مي‌كند». از اين‌ منظر نوعي‌ از تفكر و ديدگاه‌ نسبت‌ به‌ امورفلسفي‌، ديني‌ و اجتماعي‌ از دوره‌ رنسانس‌ به‌ بعد با پيشرفت‌هاي‌ تكنولوژيكي‌،پايه‌ و اساس‌ مفهوم‌ غرب‌ را تشكيل‌ مي‌دهد.

امّا در اين‌جا اين‌ سؤال‌ اساسي‌مطرح‌ مي‌شود كه‌ منظور از عصر رنسانس‌ چيست‌؟ و چه‌ علل‌ و عواملي‌ درتغييرات‌ ايدئولوژيكي‌ و فرهنگي‌ غربيان‌ مؤثر بوده‌اند؟ اگر نام‌ اين‌ حركت‌ راخودباختگي‌ غربي‌، در برابر ديگر فرهنگ‌ها و از جمله‌ فرهنگ‌ شرقي‌ نام‌نهيم‌،ماهيت‌ غرب‌ غير از آن‌ چيزي‌ مي‌شود كه‌ در حال‌ حاضر و بيش‌ترِصاحب‌نظران‌ در دوران‌هاي‌ اوليه‌ رشد غرب‌ بيان‌ مي‌كردند. به‌ بيان‌ ديگر، ازبُعد تاريخي‌، تمدن‌ غربي‌ نمي‌تواند از تمدن‌ شرقي‌ يا هر تمدن‌ غيرغربي‌ ديگرجدا در نظر گرفته‌ شود.


مارتين‌ برنال‌ دراين‌باره‌ چنين‌ مي‌نويسد؛«تفاوت‌ شرق‌ و غرب‌ بر بنياد ديدگاهي‌ نئوكلاسيك‌ و نژادپرستانه‌ استواراست‌ كه‌ در قرن‌ هجدهم‌ نضج‌ گرفت‌، زيرا اروپايي‌هاي‌ قرن‌ هجدهم‌نمي‌توانستند اعتراف‌ كنند كه‌ فرهنگ‌ پيشرفته‌ اروپا در اصل‌ ريشه‌اي‌ آسيايي‌يا آفريقايي‌ داشته‌ است‌«


بي‌علاقگي‌ به‌ اتصال‌ همه‌ جانبه‌ فرهنگي‌ با ملل‌ شرقي‌ و از جمله‌ تمدن‌اسلامي‌ يا آسيايي‌، حاصل‌ همان‌ خودبزرگ‌بيني‌ و برتري‌ فرهنگي‌ و اخلاقي‌است‌ كه‌ فرد غربي‌ در برابر غيرغربيان‌ داشته‌ و عامل‌ اصلي‌ آن‌ را مي‌بايست‌ درجدايي‌ از تمدن‌ مسيحي‌ و دين‌باوري‌ آنان‌ دانست‌ نه‌ بر عكس‌. به‌ بيان‌ ديگر،تمدن‌ غربي‌ بر پايه‌ دين‌ مسيحيت‌ قوام‌ نيافته‌، بلكه‌ بر خلاصي‌ و جدايي‌ از اين‌دين‌، بنيان‌ نهاده‌ شده‌ است‌.

دوري‌ از امور معنوي‌ و ورود ارزش‌هاي‌ مادي‌ درفرهنگ‌ اروپاييان‌، نتيجه‌اش‌ اغراق‌ در خودباوري‌ و حقير شمردن‌ ديگرتمدن‌ها بوده‌ است‌. اعتراف‌ به‌ وجود تمدني‌ بزرگ‌ يعني‌ تمدن‌ شرقي‌ در برابرغرب‌ را نظريه‌پردازان‌ و تاريخ‌نگاران‌ غربي‌، بيان‌ كرده‌اند و حتي‌ تكوين‌تمدن‌ غربي‌ را مرهون‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ شرق‌ دانسته‌اند، اين‌ ديدگاه‌ را به‌وضوح‌افرادي‌ نظير يوهان‌ گوتفريد هردر، فردريك‌ نيچه‌، هگل‌ و ديگران‌ مطرح‌كرده‌اند. با وجود آن‌كه‌ اين‌ صاحب‌نظران‌ حركت‌ تاريخي‌ فرهنگ‌ها را ازشرق‌ به‌ غرب‌ و مشخصاً از آسيا به‌ اروپا مي‌دانند، امّا به‌ گونه‌اي‌ ديگر و به‌شيوه‌اي‌ پيچيده‌، تمدن‌ شرقي‌ را تحقير مي‌كنند و معتقدند كه‌ نقش‌ فرهنگ‌آسيا و تمدن‌ شرق‌ در تاريخ‌ پايان‌ پذيرفته‌ است‌.

 به‌ نظر هردر هر فرهنگي‌نقشي‌ در تاريخ‌ بازي‌ مي‌كند و تاريخ‌ در جهت‌ خاصي‌ حركت‌ مي‌كند، از شرق‌به‌ غرب‌، زيرا به‌ نظر او معتقدات‌ و فرهنگ‌ها زمينه‌اي‌ براي‌ يكديگر مي‌باشند، به‌نظرهگل‌ مهد تمدن‌، آسيا بود. هگل‌ در كتاب‌ خود، تحت‌ عنوان‌سخنراني‌هايي‌ درمورد فلسفه‌ تاريخ‌ كه‌ در سال‌ 1823 انتشار يافت‌ مي‌نويسد؛«خط‌ كه‌ يكي‌ از مهم‌ترين‌ اجزاي‌ يك‌ فرهنگ‌ است‌، ابتدا در آسيا ابداع‌گرديد».يا اين‌كه‌ مي‌نويسد؛«اگر چه‌ زمين‌ حالت‌ كروي‌ دارد،امّا حركت‌ تاريخ‌ دايره‌وار نيست‌، شرق‌همان‌ آسياست‌، در شرق‌ آفتاب‌ طلوع‌ مي‌كند و تاريخ‌ نيز از آنجا آغازمي‌شود. خورشيد در غرب‌ غروب‌ مي‌كند و تاريخ‌ نيز در غرب‌ به‌ پايان‌مي‌رسد»


اين‌ نوع‌ نگرش‌ به‌ تاريخ‌ تمدن‌هاي‌ شرق‌ و غرب‌، نوعي‌ ديگر از تحريف‌تاريخ‌ و پوششي‌ بر همه‌ دغدغه‌هاي‌ روشنفكرانه‌ و رهايي‌ از بي‌هويتي‌ غربي‌است‌، چرا كه‌ حركت‌ بدون‌ سكون‌ و گذار از مقاطع‌ مختلف‌ بي‌معنا مي‌باشد ولذا بعيد نيست‌ كه‌ «آسيا را دوران‌ جواني‌ اروپا» مي‌خوانند، از اين‌ منظر آسيا به‌مثابه‌ انساني‌ پير و فرتوت‌ است‌ كه‌ هيچ‌ رمقي‌ برايش‌ باقي‌ نمانده‌، هيچ‌ شادابي‌خاصي‌ ندارد و در عرصه‌ حيات‌ از تكاپو افتاده‌ و آنچه‌ برايش‌ باقي‌ است‌دوران‌ پرخاطره‌ جواني‌ يا به‌زعم‌ صاحب‌نظران‌ اروپايي‌ بهتر اين‌ است‌ كه‌ گفته‌شود، جواني‌ پر از نشاط‌ و انرژي‌ اروپايي‌ و غربي‌ است‌، چندان‌ كه‌ همه‌ اقوام‌ به‌زعم‌ هردر روزي‌ در آسيا مي‌زيستند و مآلاً اقوام‌ اروپايي‌ امروزي‌ نيز درگذشته‌هاي‌ دور در آسيا بوده‌اند و هيچ‌ مباهاتي‌ از اين‌ جهت‌ براي‌ هيچ‌كشوري‌ باقي‌ نمي‌ماند؛ شايد بتوان‌ گفت‌ هردر نيز مانند هگل‌ امّا به‌ گونه‌اي‌ديگر به‌ اين‌ كلام‌ پاي‌بند است‌ كه‌ انسان‌ در شرق‌ متولد شده‌، امّا در غرب‌ به‌«خودآگاهي‌» رسيده‌ است‌.

از اين‌ جهت‌ انسان‌ غربي‌ انسان‌ ديگري‌ است‌ كه‌تعالي‌ و فرهنگش‌ بر پايه‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ يوناني‌ بنا شده‌ است‌. از ديدگاه‌ اين‌ نظريه‌پردازان‌ تاريخ‌نگار غربي‌، در جايي‌ كه‌ تمدن‌هاي‌كهنسال‌ شرقي‌ نظير مصر، ايران‌، هند و چين‌ به‌ بن‌بست‌ مي‌رسند، تاريخ‌ غرب‌متولد مي‌شود و حتي‌ ورود تمدن‌ اسلامي‌ در جرگه‌ تمدن‌هاي‌ كهنسال‌فوق‌الذكر، هيچ‌ تغييري‌ در اين‌ وضعيت‌ به‌وجود نمي‌آورَد. در واقع‌ هنگامي‌كه‌ شرق‌ از حركت‌ مي‌ايستد، «ازاين‌ جا بود كه‌ صحنه‌ تاريخ‌ به‌ غرب‌ منتقل‌شد. در اروپا، عقل‌ بشري‌ و آزادي‌، رهبري‌ فرهنگ‌ها را به‌دست‌ گرفت‌ و بااصلاحات‌ مذهبي‌ و روي‌ كار آمدن‌ پروتستان‌ها، پيشرفت‌هاي‌ علمي‌ و عصرمنورالفكري‌ تاريخ‌ به‌ پايان‌ خود رسيد. با انقلاب‌ فرانسه‌ عقل‌ بشري‌ و آزادي‌به‌ پيروزي‌ مي‌رسيدند و از آنجا بود كه‌ بشر سرنوشت‌ خود را به‌دست‌ گرفت‌ وقوانيني‌ را كه‌ خود مي‌خواست‌ وضع‌ نمود. از ديدگاه‌ هگل‌ تاريخ‌ داراي‌ يك‌هدف‌ است‌ و آن‌ اروپاست‌. البته‌ اين‌ اروپا داراي‌ حقوق‌ بشر، عقل‌گرايي‌ وآزادي‌هاي‌ ديني‌ و سياسي‌ است‌«


برخلاف‌ آنچه‌ صاحب‌نظران‌ غربي‌ مطرح‌ مي‌كنند، به‌ لحاظ‌ تاريخي‌،تكوين‌ تمدن‌ غربي‌ مرهون‌ انفكاك‌ فرهنگي‌ يا شيوه‌ زندگي‌ نويني‌ است‌ كه‌جداي‌ از فرهنگ‌ سنّتي‌ ديني‌ شكل‌ گرفته‌ است‌. دلايلي‌ كه‌ هگل‌ براي‌ رهبري‌فرهنگ‌ها و هدفمندي‌ تاريخ‌ به‌ نفع‌ تمدن‌ غربي‌ مطرح‌ مي‌كند، از كفايت‌ لازم‌برخوردار نيست‌، چرا كه:

‌ اولاً، نفوذ يا تسلط‌ تمدن‌ اروپايي‌ بر ديگر كشورها ازبُعد فرهنگي‌ نيست‌ و ثانياً، فرهنگ‌ اروپايي‌ هرگز به‌ آن‌ انسجام‌ ارزشي‌ ياكمال‌ فرهنگي‌ يا عجالتاً برتري‌ از تمدن‌ شرقي‌ دست‌ نيافته‌ است‌، تا بتواند منشأچنين‌ اثري‌ گردد، بلكه‌ واقعيت‌ آن‌ است‌ كه‌ روگرداني‌ از فرهنگ‌ سنّتي‌عاريه‌اي‌ و در واقع‌ نوعي‌ سنّت‌شكني‌ يا شيوه‌ امحاي‌ فرهنگ‌هاي‌ سنّتي‌ به‌اضافه‌ مازاد درآمدهاي‌ اقتصادي‌ حاصل‌ از كشف‌ و سلطه‌ بر ديگر كشورها،در درجه‌ نخست‌ پيشرفت‌هاي‌ تكنولوژيكي‌ را براي‌ اين‌ سرزمين‌ به‌ارمغان‌آورده‌ و در مراتب‌ بعدي‌ صدور اين‌ صنايع‌ و تكنولوژي‌ يا اصطلاحاً مدرنيزه‌كردن‌ ديگر كشورها، گونه‌اي‌ از مناسبات‌ اقتصادي‌ ـ اجتماعي‌ را به‌ وجودآورد كه‌ گاه‌ از آن‌، به‌ عنوان‌ «غربگرايي‌» يا «غربي‌ كردن‌» جامعه‌ ياد مي‌شود.چنين‌ پديده‌اي‌ كه‌ ريشه‌هاي‌ تاريخي‌ آن‌، به‌ وقايع‌ و حوادث‌ قرون‌ هجدهم‌ به‌بعد مي‌رسد، هيچ‌ داعيه‌اي‌ درباره‌ كمال‌ و تعالي‌ انسان‌ و فرهنگ‌ غربي‌نمي‌تواند داشته‌ باشد و به‌هيچ‌ وجه‌ نمايانگر قدرت‌ و پيشرفتگي‌ فرهنگ‌ وتمدن‌ اروپايي‌ و اِمريكايي‌ نسبت‌ به‌ ساير تمدن‌ها نمي‌تواند باشد.


از نظر تاريخي‌، پيشرفت‌هاي‌ صنعتي‌ و تكنولوژيكي‌ در غرب‌ به‌دست‌مي‌آيد. اعتراف‌ شرق‌ به‌ اين‌ واقعيت‌ دو جنبه‌ خاص‌ در نگرش‌ به‌ ماهيت‌ غرب‌فراهم‌ آورده‌ است‌؛اولاً، علم‌ و هنر و حتي‌ عملكردهاي‌ فنّي‌ در شرق‌ ناديده‌گرفته‌ مي‌شود و ثانياً، فرايندهاي‌ تاريخ‌ را در جهان‌ صاحب‌نظران‌ غربي‌ وبه‌خصوص‌ اسلامي‌ مكتب‌ تكامل‌، در قالب‌ اعصاري‌ نظير دوران‌هاي‌ مبتني‌ برپيشرفت‌هاي‌ تكنولوژيكي‌ و صنعتي‌، دوره‌ جمع‌آوري‌ و شكار حيوانات‌،دوره‌ كشاورزي‌ و دوره‌ صنعتي‌ معرفي‌ مي‌كنند كه‌ هر دوره‌ از دوره‌ قبلي‌پيشرفته‌تر و انساني‌تر است‌ و مآلاً هر قوم‌ و ملتي‌ كه‌ به‌ عصري‌ جلوتر تعلق‌دارد، ناخودآگاه‌، پيشرفته‌تر و برتر خوانده‌ مي‌شود.

نگرش‌ تاريخي‌ به‌ جهان‌هستي‌ از اين‌ منظر، نتيجه‌اش‌ بن‌بست‌ شرق‌ است‌، چرا كه‌ خورشيد از شرق‌طلوع‌ مي‌كند و از اين‌ سرزمين‌ عبور كرده‌، به‌ غرب‌ مي‌رسد تا تمدن‌ غربي‌شكل‌ گرفته‌ و تمدن‌ در جهان‌ در عالي‌ترين‌ تعالي‌اش‌، در غرب‌ به‌ غروب‌ خودبرسد. امّا همچنان‌كه‌ مارتين‌ برنال‌ معتقد است‌، هويت‌ جامعه‌ غربي‌ حتي‌ درامور مادي‌ و علمي‌اش‌، وام‌دار تمدن‌ شرقي‌ است‌، زيرا شكل‌گيري‌ تمدن‌غربي‌ را بايد در برخوردهاي‌ اروپاييان‌ با ديگر سرزمين‌ها مورد مطالعه‌ ومداقه‌ قرار داد تا دوره‌هاي‌ مختلف‌ آن‌، بازشناخته‌ شود. به‌زعم‌ وي‌ در اولين‌دوره‌، اروپاييان‌ با فرهنگ‌ سرزمين‌هاي‌ اسلامي‌ و مناطق‌ شرقي‌ آشنا شدند وبرخوردهاي‌ اوليه‌ براي‌ فهم‌، اقتباس‌ و نسخه‌برداري‌ و اصولاً شناخت‌ اين‌حوزه‌ تمدني‌ انجام‌ پذيرفت‌، برخوردهاي‌ اوليه‌ كاملاً مثبت‌ بود؛ يعني‌اروپاييان‌ شروع‌ كردند به‌ ترجمه‌ و يادگيري‌ و بهره‌گيري‌ از فرهنگ‌ شرق‌، امّااندكي‌ پس‌ از اين‌ دوره‌، با پديده‌اي‌ روبه‌رو مي‌شويم‌ كه‌ يك‌ خط‌ فاصل‌ و مرزدر تاريخ‌ اقتصاد و نيز فرهنگ‌ جهاني‌ ايجاد مي‌كند و آن‌ را از قرن‌ پانزده‌ به‌بعد مي‌توان‌ نشان‌ داد. پيدايش‌ كلنياليسم‌، سپس‌ پيدايش‌ سرمايه‌داري‌ وامپرياليسم‌ سرمايه‌داري‌.

در واقع‌ از اين‌ دوره‌ به‌ بعد است‌ كه‌ ديگر فرهنگ‌هااز جمله‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ شرق‌ در مقابل‌ فرهنگ‌ غرب‌ مورد اهانت‌ و تحقيرقرار مي‌گيرد و يك‌ تحريف‌ تاريخي‌ در همه‌ ابعاد زندگي‌ اجتماعي‌ انسان‌ درجهان‌ رخ‌ مي‌دهد. ريشه‌ اين‌ نوع‌ نگرش‌ را بايد در عصر رنسانس‌ و حاصل‌سركشي‌ انسان‌ غربي‌ در برابر سنّت‌ها و اعتقادات‌ ديني‌ ديد. «رنسانس‌ تحوّلي‌اساسي‌ در زندگي‌ مغرب‌ زمينيان‌ پديد آورد. اين‌ تحولات‌ انكار اصول‌معنوي‌ و ديني‌ را به‌همراه‌ داشت‌، در اين‌ مقام‌ بشر خود را يك‌ موجود طغيان‌كننده‌ در برابر خداوند و عالَم‌ معني‌ تلقي‌ كرد. نهضتي‌ كه‌ در دوره‌ رنسانس‌نهضت‌ اومانيسم‌ يا انسان‌مداري‌ تعبير شده‌، همان‌ چيزي‌ بود كه‌ در صورت‌آداب‌داني‌ بشريت‌ تجلّي‌ كرده‌ بود. اصل‌ و مبداء جدايي‌ تمدن‌ غرب‌ ازتمدن‌هاي‌ شرقي‌ و ديني‌ همين‌ نهضت‌ بود. اين‌ تصوّر اخير غربيان‌ از انسان‌،پايه‌ تضاد اساسي‌ و ريشه‌دار بين‌ تمدن‌ غرب‌ و تمدن‌هاي‌ ديگر جهان‌ به‌ويژه‌تمدن‌ شرق‌ است‌«


مع‌الوصف‌، آنچه‌ به‌ وضوح‌ از مطالعه‌ تاريخ‌ غربي‌ به‌دست‌ مي‌آيد، اين‌است‌ كه‌ بزرگ‌ترين‌ اسطوره‌هاي‌ فرهنگي‌ و ديني‌ غرب‌ متعلق‌ به‌ اديان‌ الهي‌شرقي‌ است‌، حتي‌ مذاهب‌ و دين‌ مسيحيت‌ را نمي‌توان‌ جداي‌ از معارف‌ ديني‌در شرق‌ دانست‌ و اتفاقاً اتصال‌ معارف‌ الهي‌ و ديني‌، حتي‌ در دوره‌ سلطه‌ كليسابر جوامع‌ غربي‌، از طريق‌ همين‌ دين‌ بين‌ اديان‌ الهي‌ شرقي‌ و غربي‌ برقراراست‌، هر چند هر دين‌ شرقي‌ در برابر مسيحيت‌، اعلان‌ برتري‌ نمايد يا برعكس‌مديريت‌ كليسا و ميسيونرهاي‌ مسيحي‌ به‌ دنبال‌ فتح‌ سرزمين‌هاي‌ شرقي‌ و سلطه‌كليسا باشند. بنابراين‌، دين‌ ارزش‌ معنوي‌ و پايه‌ روابط‌ اجتماعي‌ در جامعه‌است‌، هر چند پيروان‌ واقعي‌اش‌ كم‌ و نوع‌ بينش‌ ديني‌ آن‌ها ناقص‌ باشد، امّارويگرداني‌ از دين‌ و معارف‌ الهي‌، پايه‌ و اساس‌ اعتقاد ديگري‌ است‌، اعتقادي‌كه‌ جداً موجبات‌ اختلاف‌ و برخوردهاي‌ ايدئولوژيكي‌ را بين‌ دو سرزمين‌فراهم‌ مي‌آورَد.

 اين‌ همان‌ امري‌ است‌ كه‌ زمينه‌ لازم‌ را براي‌ به‌وجود آمدن‌سازمان‌ اجتماعي‌ جديد و كنترل‌ همه‌ ابعاد زندگي‌ اجتماعي‌ مهيا مي‌كند. پس‌غرب‌ را در اين‌جا مي‌توان‌ تا اندازه‌اي‌ تافته‌ جدا بافته‌اي‌ انگاشت‌ كه‌مجموعه‌اي‌ از شرايط‌ ذهني‌ و عيني‌ پس‌ از قرن‌ هفدهم‌، آن‌را پديد آورد. «اين‌ مجموع‌ شرايط‌ هم‌ در برگيرنده‌ به‌ اصطلاح‌ عناصر زيربنايي‌ بود و هم‌عناصر روبنايي‌. در سطح‌ زيربنا تغييرات‌ زير به‌ وقوع‌ پيوست‌:


الف. مركزيت‌ يافتن‌ شهر يا بازار غير مشخصي‌، همراه‌ با اَشكال‌ ارتباط‌ وهمبستگي‌ ويژه‌ حيات‌ شهري‌.
ب‌. به‌وجود آمدن‌ سازمان‌ اجتماعي‌ جديد براي‌ كنترل‌ و بسيج‌ نيروهاي‌انساني‌ و مادي‌ براي‌ عمل‌ در يك‌ جامعه‌اي‌ كه‌ بخش‌ها و نهادها در آن‌،تفكيك‌ شده‌، ولي‌ به‌ هم‌ مرتبط‌اند.
ج‌. تقويت‌ و تحكيم‌ سيستم‌ اقتصادي‌، سياسي‌ و حقوقي‌ جديد مبتني‌ برنظم‌ قانون‌ مدار منطقي‌ (موازي‌ آنچه‌ علم‌ جديد ترسيم‌ كرده‌) با فاصله‌ گرفتن‌از نظم‌ شخصي‌ و خان‌خاني‌ فئودالي‌.


در سطح‌ روبناي‌ فكري‌ و فرهنگي‌ الگوهايي‌ نظير عقل‌گرايي‌،تجربه‌گرايي‌، عقيده‌ به‌ قانون‌، اصالت‌ عمل‌، كوشش‌ و ديانت‌ِ اين‌جهاني‌،شك‌گرايي‌ و اقتدار و سنّت‌، فردگرايي‌ و عام‌گرايي‌ (جامعه‌گرايي‌) مسلط‌شدند». بنابراين‌ غرب‌ از بُعد تاريخي‌ و از ديدگاه‌ صاحب‌نظران‌ غربي‌ و شرقي‌با هر گونه‌ تمايل‌ و نگرش‌ نسبت‌ به‌ جامعه‌ غرب‌، به‌ مجموعه‌اي‌ از كشورهاي‌اروپايي‌ ـ به‌خصوص‌ اروپاي‌ غربي‌ ـ اطلاق‌ مي‌شود كه‌ داراي‌ مؤلفه‌هاي‌مشخصي‌ مي‌باشد (بدون‌ تأييد يا تكذيب‌). اين‌ مؤلفه‌ها كه‌ ما را در تعريف‌بهتر مفهوم‌ غرب‌ ياري‌ مي‌رساند، عبارت‌اند از:


1  غرب‌ داراي‌ تمدن‌ سه‌هزار ساله‌ است‌.
2
 تمدن‌ غرب‌ ريشه‌ در تمدن‌هاي‌ يونان‌ و روم‌ دارد.
3
 تمدن‌ غرب‌ ريشه‌ در مذاهب‌ مسيحيت‌ و يهوديت‌ دارد.
4
 غرب‌ داراي‌ دوره‌ مشخص‌ تاريخي‌ باستان‌، ميانه‌ و جديد است‌.
5
 غرب‌ داراي‌ تجربيات‌ ناب‌ و مستقل‌ تاريخي‌ است‌.
6
 تجربيات‌ و حوادث‌ ناب‌ تاريخي‌، راه‌ بي‌همتاي‌ توسعه‌ را براي‌ غرب‌ به‌ارمغان‌ آورده‌ است‌.
7
 انقلابات‌ صنعتي‌ و اجتماعي‌، غرب‌ را از نظر مادي‌ و معنوي‌ خودساخته‌كرده‌ است‌.
8
 خودسازندگي‌ و دستاوردهاي‌ تكنولوژيكي‌، ذاتي‌ زندگي‌ غربي‌ است‌.
 9  به‌ بركت‌ انقلابات‌، آزادي‌ و پيشرفت‌ براي‌ جامعه‌ غربي‌ فراهم‌ شده‌است‌.
10
 قوام‌ هويت‌ غربي‌ بر پايه‌ آزادي‌ انسان‌ از همه‌ تعلقات‌ مادي‌ وغيرمادي‌.
11
 برتري‌ ارزشي‌ و اخلاقي‌ تمدن‌ غربي‌ نسبت‌ به‌ ساير تمدن‌ها.
12
 تمدن‌ غرب‌ ريشه‌ در عصر رنسانس‌ دارد.
13
 تمدن‌ غرب‌ تا قبل‌ از رنسانس‌ وام‌دار تمدن‌ شرق‌ است‌.
14
 غرب‌ نه‌ تنها در مذهب‌ بلكه‌ در همه‌ نمودهاي‌ عيني‌ و ذات‌فرهنگي‌اش‌ منبعث‌ از شرق‌ است‌.
15
 استيلاي‌ ديدگاه‌ نژادپرستانه‌ بر تفكر اروپاييان‌ از قرن‌ هجدهم‌ به‌ بعدپايه‌ تمدن‌ غربي‌ است‌.
16
 خودبزرگ‌بيني‌ و خودباوري‌ تمدن‌ غرب‌ در برخورد با ملل‌ شرق‌ ازقرن‌ هجدهم‌ به‌ بعد به‌وجود آمد.
17
 جداي‌ از دين‌، نه‌ اتصال‌، مادي‌گري‌ و دنياپرستي‌ وجه‌ غالب‌ تمدن‌غربي‌ است‌.
18
 آسيا و شرق‌ مهد تمدن‌ غربي‌ است‌.
19
 تمدن‌ از شرق‌ طلوع‌ و در غرب‌ غروب‌ مي‌كند.
20
 انسان‌ در شرق‌ متولد و در غرب‌ به‌ خودآگاهي‌ مي‌رسد.
21
 عناصري‌ نظير؛ عقل‌ بشري‌ و آزادي‌ موجبات‌ رهبري‌ فرهنگي‌ غربي‌را فراهم‌ آورده‌ است‌.
22
 عدم‌ انسجام‌ و تعالي‌ فرهنگي‌ در تمدن‌ غربي‌ از اعصار گذشته‌ قابل‌ملاحظه‌ است‌.
23
 غرب‌ به‌ استناد دوره‌ سنّت‌شكني‌، استعمار ديگر ملل‌ و مازاداقتصادي‌، ماهيتي‌ مستقل‌ دارد.
24
 غرب‌ آن‌ هويتي‌ نيست‌ كه‌ به‌ استناد دوره‌هاي‌ تاريخي‌، ميانه‌ و جديديا پيشرفت‌هاي‌ تكنولوژيكي‌ معرفي‌ مي‌شود، بلكه‌ اين‌ تقسيم‌بندي‌تحريف‌ تاريخي‌ در تمدن‌ غربي‌ است‌.
25
وجه‌ افتراق‌ دو تمدن‌ غربي‌ و شرقي‌ اومانيسم‌ يا انسان‌ مداري‌ غربي‌است‌.
26
 هويت‌ غربي‌ از نظر جامعه‌شناختي‌ مبتني‌ بر مركزيت‌ يافتن‌ شهر وارتباطات‌ شهري‌، به‌وجود آمدن‌ سازمان‌ اجتماعي‌ نوين‌، تقويت‌ وتحكيم‌ نظام‌ اقتصادي‌ سياسي‌ و حقوقي‌ و صورت‌ خاصي‌ ازويژگي‌هاي‌ فرهنگي‌ و اعتقادات‌ غير ديني‌ است‌ كه‌ از قرن‌ هفدهم‌ به‌بعد شكل‌ مي‌گيرد.


منبع: «غرب در جغرافياي انديشه، دکتر مجيد کاشاني، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، کانون انديشه جوان»


عده‌اي دوران پايان غرب يوناني ـ رومي را سال 395 مبنا قرار مي‌دهند. در اين سال اتفاق بزرگي كه رخ مي‌دهد اين است كه امپراتوري روم تجزيه مي‌شود و معتقدند اين تجزيه، پايان غرب يوناني ـ رومي و آغاز قرون وسطي است.
پس بدين ترتيب آغاز قرون وسطي سال 395 ميلادي است. پايان آن را نيز 1370 ميلادي مي‌دانند كه سال مرگ پتراك شاعر معروف رنسانس است كه با شعر او روح جديدي در تاريخ بشر ظهور مي‌كند. ويل دورانت در كتاب تاريخ تمدن خود مي‌گويد پتراك و بوكاچيو، نخستين انسان‌هاي مدرن هستند.

پتراك شاعر ايتاليايي در 1374 و بوكاچيو نويسنده ايتاليايي در 1376 درگذشتند.

قرن چهارم تا چهاردهم، قرون وسطي ناميده مي‌شود. عده‌اي نيز قرن 15 را سال پايان قرون وسطي مي‌نامند. اين عده سال ورود سلطان محمد فاتح را به قسطنطنيه مبنا قرار مي‌دهند. در سال 1394 ميلادي آمريكا توسط كريستف كلمب كشف شد؛ البته خودش نمي‌دانست كه آمريكا را كشف كرده است و فكر مي‌كرد وارد سرزمين هند شده است.
هزاره قرون وسطي دوره دوم تاريخ حيات غرب است. عده‌اي غرب قرون وسطي را معادل ظلمت، استبداد و تباهي مي‌دانند. هميشه فكر مي‌كنند غرب قرون وسطي دوران جاهليت وحشتناكي بوده كه افراد را به بند مي‌كشيدند يا مي‌سوزانند و هيچ نقطه شكوفايي انديشه بشري وجود نداشته و اصلاً مدنيت نبوده و يك مدنيت مضمحلي بوده كه فقط در قالب خشونت كليسايي ظاهر مي‌شده و اين مظالم و سياهي‌ها را به پاي دين مي‌نويسند.


به نظر من قرون وسطي به لحاظ مظالم، تاريكي‌ها و جنايت‌ها چيزي بدتر از دوران باستان نبود. نمي‌گوييم قرون وسطي دوران خوبي بود ولي مثل همه دوره‌ها بود. قرون وسطي هم مراسم فرهنگي و هم اديبان و عارفان بزرگ داشت و مثلاً فيلسوفاني چون سنت آگوستين را داريم. بنابراين اين دوران سراسر از تاريكي و مظلمه نبود. البته خشونت‌هايي هم رخ مي‌داده كه اين خشونت‌ها در دوران باستان هم بوده است.


تاريخ‌نگاري فراماسونري سعي مي‌كند قرون وسطي را مظلمه صرف بداند و يونان را مهد تمدن. اين غرض‌ورزي فراماسونرها و يهوديان عليه قرون وسطي است.


قرون وسطي هم عناصر مثبت و هم عناصر منفي داشت. نكته ديگر اين است كه اين پندار كه قرون وسطي ديني است خطاست. قرون وسطي به هيچ رو تمدن ديني نبود و در واقع انديشه مسخ شده يوناني و يهودي‌مآب و سيطره كليساي كاتوليك بود.


در قرون وسطي سه محور قدرت را شاهد هستيم: كليسا، پادشاه و اشرات فئودال. اين سه قدرت با هم ستيز داشتند و درواقع ستيز اين سه گروه يكي از عوامل زمينه‌ساز فروپاشي قرون وسطي است. مثلاً پادشاه فرانسه آنقدر قدرت پيدا مي‌كند كه پاپ را از روم برمي‌دارد و به شهر خودش مي‌برد يعني پاپ دست نشانده پادشاه مي‌شود.


از سال 1304 ميلادي شاهد دو پاپ هستيم، يكي در آوينيون و ديگري در روم. اين دو يكديگر را لعن مي‌كنند و يكديگر را كافر

مي‌نامند. تاريخ قرون وسطي سراسر كشمكش ميان سه محور قدرت است.


در پايان قرون وسطي شاهزاده‌ها عليه كليساي كاتوليك قيام مي‌كنند و موفق مي‌شوند كليساي كاتوليك را نابود كنند. همان‌طور كه گفته شد قرون وسطي به هيچ وجه ديني نبوده و در واقع سيطره مسيحيت منسوخ يوناني‌زده است. در اين دوره كليساي كاتوليك محصول تعاليم حضرت عيسي نبوده است چرا كه انجيلي كه وجود دارد صحابه حضرت عيسي نوشته‌اند و انجيل‌هاي متعددي وجود داشته و آنقدر با هم اختلاف داشته‌اند كه چهار انجيل وجود دارد و اين چهار انجيل با هم حتي در زمان و مكان تولد حضرت عيسي اختلاف دارند.


در اين دوره از فرامين حضرت عيسي خبري نيست. بعضي از صحابه ايشان حتي حضرت مسيح را نديده‌اند. پولس يهودي و دشمن حضرت عيسي بود و قصد كشتن او را داشت ولي بعد از اينكه مسيحيان عضرت عيسي را به صليب كشيدند (كه ما چنين اعتقادي نداريم) پولس مكاشفه‌اي مي‌كند و بعد از اين مكاشفه مي‌گويد به حضرت عيسي ايمان آوردم و مي‌آيد مسيحيت را ترويج مي‌كند. او يكي از عناصر سازنده انديشه‌ مسيحي است.


ما از قرن اول تا قرن 5 ميلادي مجموعه‌اي داريم كه پدران كليسا و كساني هستند كه انديشه مسيحيت كاتوليك را مي‌سازند. در يك كلام مي‌توان گفت كه روح قرون وسطي عبارت است از مسيحيت تحريف شده و ميراث يوناني ـ رومي.


قرون وسطي هيچ انقطاعي از جهان باستان ندارد و تداوم همان ساختار است. زيرساخت‌هاي غرب مدرن در قرون وسطي شكل مي‌گيرد. در مجموعه‌ي آباء كليسا چند نفر معروف هستند. پولس كه يهودي و ضد مسيحي بود و به ويژه روح يوناني را وارد مسيحيت كرد و اولين انجيل را به زبان يوناني نوشت. شريعتي مي‌گويد تصويري كه اينها از حضرت عيسي مي‌كشند با موي بلند است در صورتي كه حضرت عيسي خاورميانه‌اي و با موهاي مشكي بوده است.


پس مي‌بينيم همه چيز تحريف شده است. .


نكته ديگر درباره قرون وسطي اين است كه دوران ركود مطلق نبوده است تا هيچ تحولي در آن صورت نگرفته باشد. تاريخ قرون وسطي به سه دوره متمايز تقسيم مي‌شود:


اولين دوره از حدود قرن 4 ميلادي شروع مي‌شود كه دوره آبا كليسا است و مي‌توان گفت اين دوران از قرن چهار تا نهم ميلادي است.


ويژگي اين دوران اين است كه انديشه كليسايي در حال شكل‌گيري است و عنصر يهودي و يوناني به كثرت با هم در ستيزند و البته عناصر غيريهودي و يوناني هم در اين دوره وارد انديشه مسيحي مي‌شوند. اين دوران، دوراني است كه نظامات اجتماعي قرون وسطي چندان شكل نگرفته است و در واقع قرون وسطي شكل تمدني و منسجم خود را پيدا نكرده است. اين دوران، دوران فروپاشي نظام برده‌داري و آغاز شكل‌گيري فئوداليسم است.


دوران دوم از 800 ميلادي تا 1342 ميلادي است. سال 800 ميلادي، اولين نظام سلطنتي منسجم گسترده در غرب قرون وسطي شكل مي‌گيرد. در سال 800 ميلادي فردي به نام شارلماني، تاج امپراتوري بر سر مي‌گذارد و در واقع مملكت پهناوري را كه شامل آلمان، بلژيك، لوكزامبورگ و هلند امروزي مي‌شود را تحت سلطنت خود شكل مي‌دهد. 1342 ميلادي، سال مرگ سنت آبلار، يكي از دانشمندان بزرگ قرون وسطي است. اين دوران، دوران شكوفايي انديشه فئودالي است، دوران اوج‌گيري ساختارهاي اجتماعي فئوداليسم كه در واقع قرون وسطي كاملاً صورت نهادينه و منسجم پيدا مي‌كند و شواليه‌گري گسترش و رواج مي‌يابد. دوراني است كه تمامي آنچه را كه به عنوان فئوداليسم اروپايي و قرون وسطي مي‌شناسيم، تمامي مؤلفه‌ها و عناصر خود را به عموميت درمي‌آورد.


در واقع در اين دوره، قرون وسطي به طور كلي مستقر مي‌شود و انديشه خاصي شكل مي‌گيرد كه آن انديشه، مظهر فلسفه قرون وسطي مي‌شود. انديشه اسكولاستيك در اين دوره شكل مي‌گيرد. اسكولاستيك از اسكولار به معناي مدرسه گرفته شده كه به انديشه مدرسه‌گرايانه معروف است و در واقع صورت فلسفي تفكر قرون وسطي است. يكي از چهره‌هاي برجسته انديشه مدرسه، سنت آبلار است كه سال 1242 ميلادي درگذشته است.


دوران سوم (1374 ـ 1342)، دوران آغاز انحطاط قرون وسطي است كه فئوداليسم به انحطاط مي‌افتد و نظام اقتصادي پولي رواج پيدا مي‌كند.


منبع: تاريخ غرب ماقبل مدرن؛شهريار زرشناس ، كانون فرهنگي رهپويان وصال شيراز.چهارشنبه 7/2/1384

 

 


دوره هاي مختلف تفكر غرب

 

تاريخ تفكر غرب به سه دوره تقسيم مي شود: دوره اول، از قرن ششم قبل از ميلاد تا قرن پنجم بعد از ميلاد مي باشد. دوره دوم، از قرن پنجم تا حدود قرن پانزدهم كه اين مدت را قرون وسطي مي نامند، شروع دوره سوم از رنسانس به بعد است كه تقريباً از قرن چهاردهم تا عصر حاضر ادامه دارد.


دوره اول، دوره اي است كه در آن تمدن يونان و روم با تفاوت هاي خاص خود ظهور كرده اند و دوره رنسانس از قرن پانزدهم به بعد بازگشت به همان تمدن يونان و روم مي باشد. قرون وسطي دوره هزار ساله اي كه در آن مسيحيت گسترش مي يابد و در سرتاسر اروپا حاكميت دارد.


بحث اصلي ما دوره رنسانس به بعد و آن تحولاتي است كه غرب را به شكل امروزي درآورده است. در اين دوره غربي ها با بازگشت به دوره اول و دوره تمدن يونان و روم آنچه كه در دوره قرون وسطي گذشته را بي ارزش قلمداد مي كنند. بنابراين بايد ديد بعد از رنسانس چه مسائلي ايجاد شده و آن مسائل را با آنچه كه در قرون وسطي در يونان و روم مي گذشته مقايسه كرد.


مباني تفكر فعلي غرب دنباله رو تفكر دوره اول است. اين دو موضوع كاملاً از هم متمايز است، يعني ما بايد از يك جهت يونان و از جهت ديگر به تمدن روم توجه كنيم. يوناني ها همگي داراي تفكر نظري يا حكمت نظري و رومي ها تفكر عملي يا حكمت عملي بودند. حكمت نظري، تفكر در چگونگي خلقت و عناصر تشكيل دهنده آن و جايگاه انسان در جهان مي باشد و حكمت عملي در زمينه مسائل اجرائي مانند اداره كشور و اخلاق مي باشد.


وجه بارز روم باستان اين بود كه از نظر كشورداري و اداره حكومت و وضع قوانين حقوقي پيشرفته بود، مثلاً جمهوريت ريشه در عهد باستان دارد ولي يونان عمدتاً به مسائل تفكر نظري مي پرداخت.


آنچه كه از لحاظ انديشه و تفكر در يونان قرن ششم قبل از ميلاد شروع شد را مي توان به سه دوره تقسيم بندي نمود: دوره اول با هومر شاعر بزرگ يونان و صاحب كتاب ايلياد و اديسه آغاز مي شود. اين كتاب حاوي مجموعه اشعاري است كه مبناي آموزش جوانان در يونان بوده است. اين تفكر به رب النوع ها يعني خدايان 12 گانه قائل بودند، يكي خداي رعد، يكي زيبايي و... در اين زمينه مجسمه هايي از دوران باستان كشف شده و در موزه ها نگهداري مي شود. دوره دوم متعلق به دانشمنداني چون آشيل مي باشد كه تفكر اسطوره اي را تبليغ مي كنند. اما محوراصلي كلام ما در دوره سوم است كه از قرن پنجم قبل از ميلاد شروع مي شود و دوره اي كه فلاسفه و انديشمندان يونان پا به عرصه مي گذارند.

عمده ترين مسأله آنها در ابتدا ارائه تفسيري از جهان بوده است، مثلاً طالس در اين زمينه بحث نموده. به دنبال اين مباحث مكاتب فلسفي به وجود آمد. مثلاً مكتب فيثاغورثيان كه پيروان مكتب فيثاغورث هستند. سوفسطائيان يعني كساني كه در همه چيز شك مي كردند و معتقد بودند حقيقت، خود انسان است و امري به عنوان حقيقت ثابت براي انسان قائل نبودند. اما اوج دوران شكوفايي تفكر با سقراط، افلاطون و ارسطو (هر كدام شاگرد و استاد ديگري بودند) آغاز شد. به طور كلي در تاريخ تفكر غرب و شرق افلاطون يك نوع تفكر نزديك به عرفان و ارسطو يك نوع تفكري كه بيشتر جنبه عقلاني دارد را مطرح كرده است. به عنوان نمونه افلاطون قائل است هر چيزي در عالم يك رب النوع به عنوان حمل كلي در عالم خارج وجود دارد. اما ارسطو اين را نمي پذيرد و امور كلي را كلاً يك امر ذهني مي داند، مثلاً مفهوم انسان يك مفهوم كلي است.

 

 


منبع: مباني انديشه غرب؛ دكتر اصغر واعظي، روزنامه كيهان ، (25/4/1383)

 

 

 

 

     
 
 

 


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 29 دی 1394  | 1:42 PM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

 

     چکیده

  درمعاملات دراز مدت و مستمرکه اجزای آن با اجزای زمان محقق می گردد، ممکن است به مواردی برخورد شود که در اثر تغییرات شدید غیرقابل پیش بینی تعادل اقتصادی قرارداد به هم خورده باشد، و شرایطی به وجود آید که ادامه اجرای قرارداد برای متعهد با صعوبت فراوان همراه گردد.در چنین شرایطی سوالی که مطرح می گردد این است که،متعهدی که با این شرایط دشوار روبرو می گردد،آیا به طور کلی از اجرای عقد معاف می شود، یا اینکه وی حق فسخ عقددارد و یا قرارداد تعدیل می گردد؟ در حقوق ما راه کاری برای دشواری اجرای قرارداد پیش بینی نشده و لذا ما در این مختصر در بخش اول مبانی، مفاهیم و شرایطی که باعث دگرگونی و تغییر اجرای قرارداد می گردد را بررسی می نماییم و در بخش ثانی راه کارهایی که برای تعدیل قرارداد جهت جلوگیری از ضرر ناروا به متعهد می شود را تبیین می نماییم.

 

واژگان کلیدی:قرارداد، دگرگونی شرایط، دشواری اجرای قرارداد،تعدیل، تجدیدنظر درقرارداد  

 

مقدمه:

     دگرگونی وتغییر شرایط اجرای قرارداد و یا به اصطلاح حقوق فرانسه نظریه عدم پیش بینی زاده بحران های اقتصادی، سیاسی وپولی عصر حاضرو همچنین حوادثی مثل جنگ،انقلاب و یا غیره می باشد. این حوادث می بایست پس از تشکیل قرارداد و یا حین اجرای آن حادث گردد. در قانون برخی ازکشورها این نظریه به صراحت ذکر گردیده اما درقانون مدنی در این موضوع ماده خاصی تدوین نگردیده ولی موادی وجود دارد که با نظریه عدم پیش بینی از یک دیدگاه هستند.

    با این وجود اگرمتعهد می توانست این شرایط سخت را از قبل پیش بینی کند آیا به این قرارداد تن در می داد یا خیر؟ آیا این قرارداد اصلاٌ مورد قصد وی بوده است یا خیر؟ بنابراین دراین تحقیق ضمن پاسخ گویی به سوالات فوق، تعریف دقیق نظریه، مبانی وشرایط آن را مورد مطالعه قرار خواهیم داد.

   درباره این موضوع تحقیقاتی هم در کشور ما و هم در سایر کشورها صورت پذیرفته، و مقالات و کتبی در این زمینه چاپ و منتشر گردیده است، که منبع اصلی این تحقیق نیز همین کتب و مقالات می باشند.

    سوالاتی که در این مقاله به دنبال پاسخ دادن به آنها هستیم عبارتند از:ا-تعریف دقیق نظریه عدم پیش بینی چیست؟2- شرایط استناد به نظریه کدامند؟ 3-مبانی حقوقی آن چیست؟ 4- آیا راهی برای تعدیل قرارداد و جلوگیری از اضرار به متعهد وجود دارد؟

    فرضیه های این تحقیق عبارت است از: 1-در حقوق ایران می توان بر مبنای نظریه شرط ضمنی و یا غبن حادث به تئوری عدم پیش بینی استناد کرد.2- فورس ماژور و تئوری مذکور علی رغم شباهتهایی که با یکدیگر دارند در عین حال با هم متفاوت می باشند. 3- قراردادی که در شرایط اجرای آن تغییر ایجاد گردیده خود به خود منحل( منفسخ) می شود. 4- طرفین قرارداد و یا دادرس می توانند در قرارداد تجدیدنظر نمایند و یا به اصطلاح آن را تعدیل نمایند.

   محدوده تحقیق حاضر تغییر و دگرگونی در شرایط اجرای عقد می باشد و راه حل یا راه حلهایی برای تعدیل قرارداد می باشد، که این موارد در دو بخش سامان یافته است که هر بخش خود دارای چند فصل و هر فصل مشتمل بر چندین مبحث و گفتار می باشد.

    در نهایت این نوشتار نیز نتیجه گیری و پیشنهاداتی درباره موضوع ارائه می گردد.

 

بخش نخست: مفهوم، مبانی وشرایط تحقق دگرگونی شرایط اجرای قرارداد

       در بخش آغازین، کلیات تحقیق که شامل مفهوم، عناصر و خصوصیات دگرگونی شرایط قرارداد مورد مطالعه قرار می گیرد. لازم به ذکر است که دگرگونی شرایط که همان نظریه عدم پیش بینی می باشد در برخی موارد به عنوان نظریه آمده است، که منظور همان دگرگونی شرایط اجرای قرارداد می باشد.

 

فصل اول: مفهوم دگرگرنی

      در ابتدا لازم و ضروری به نظر می رسد که برای واضح تر شدن موضوع تعریفی از دگرگونی شرایط اجرای قرارداد یا تغییر اوضاع و احوال قرارداد و به اصطلاح حقوق فرانسه نظریه عدم پیش بینی[1]ارائه گردد.در ابتدا اصطلاحات مشابه بررسی گردیده و به دنبال آن تعاریفی که اساتید برجسته حقوق داخلی و خارجی مطرح نموده اند ذکر می شود.

 

مبحث اول : اصطلاحات مشابه

     در اینجا نکته ای که لازم است مورد توجه قرار گیرد این است که عدم امکان اجرای عقد یا همان قوه قاهره با تغییر ودگرگونی شرایط اجرای قرارداد( غیر قابل پیش بینی بودن شرایط شرایط سخت پس از عقد)به رغم اشترک این معاذیر در عناصر اساسی تشکیل دهنده، یکی نیست وبه گفته دکتر شهیدی بین دو عنوان مذکور یعنی غیر قابل پیش بینی بودن و غیر ممکن شدن عرفی اجرای تعهد از نسبتهای چهار گانه، عموم و خصوص من وجه دارد.[2] علاوه بر قوه قاهره اصطلاحات دیگری نیز وجو دارند که بعضا تشابهاتی با نظریه مورد بحث ما دارند که در جای خود مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

 

گفتار اول: فورس ماژور[3] و مقایسه آن با نظریه

     این اصطلاح در حقوق فرانسه و ظاهرا اولین بار در قانون مدنی فرانسه (تدوین شده به فرمان ناپلون ) به کار رفته و به دنبال آن در سایر کشورهای دیگر همین لفظ یا ترجمه معادل آن رایج و معمول  شده است و در حقوق بین الملل نیز همین اصطلاح مورد استفاده قرار گرفته است.[4]

     در حقوق کشورمان نیز موارد متعددی از فورس ماژور استفاده شده از جمله؛ ماده 227 ق.م. که مقرر می دارد (( متخلف از انجام تعهد وقتی محکوم به تادیه خسارت می شود که نتواند ثابت نماید که عدم انجام به واسطه علت خارجی بوده است که نمی توان به او مربوط نمود.)) مشخص می گردد که: 1-متعهد باید ثابت کندعدم انجام تعهد به واسطه علتی خارجی بوده است، یعنی خارج از خواست و اراده و اقدام متعهد باشد. 2- قابل انتساب به وی نباشد.

      در یک فرهنگ حقوقی فورس ماژور چنین تعریف گردیده است: (( فورس ماژور به وقایعی خارج از کنترل طرفین؛مانند اغتشاش، اعتصاب، جنگ، سیل و طوفان که اجرای قرارداد را غیر ممکن می سازد، اطلاق می گردد.))[5]

        دکتر لنگرودی در تعریفی قوه قاهره را چنین توصیف می کند؛ (( رویدادهای غیرقابل پیش بینی و خارج از اختیار متعهد قرارداد است که: 1) قدرت اجرای قرارداد و عمل به تعهد را سلب می کند، 2) یا موجب معافیت کسی می شود که از او زیان به دیگری رسیده است مانند اینکه زلزله دستگاه برق کارخانه ای را از کار بیندازد و در نتیجه خساراتی متوجه مصرف کنندگان برق گردد.آن را حادثه غیر مترقب نیز گویند.))[6] لذا از این تعاریف استنتاج می گردد که قوه قاهره یکی از معاذیر قانونی و موجب سلب مسئولیت از متعهد می گردد و مانع اجرای تعهد می گردد.

     اما اصطلاح دگرگونی و دشواری عبارت است از تغییر در عوامل اقتصادی،پولی،حقوقی ،سیاسی یا تکنولوژی که موجب ورود زیانهای اقتصادی هنگفت به یکی از طرفین قرارداد گردد، به طوری که وی را در ایفای تعهدات قراردادی خویش با مشقت وسختی زیادی روبرو می سازد. البته اصطلاح ((دشواری))[7] با قید ((معافیت))[8] متفاوت می باشند. به نظر می رسد که تفاوت این دو واژه یکی از موارد و در عین حال مهمترین وجه افتراق فورس ماژور و نظریه عدم پیش بینی می باشد. چون که قوه قاهره اجرای تعهد را غیر غیرممکن می کند ولی عدم پیش بینی اجرای آن را بی نهایت دشوار می کند بدون این که غیرممکن سازد.[9]

     تفاوت دیگر بین این دو مفهوم در آثار آنهاست؛ اثر عدم پیش بینی ( دگرگونی شرایط) تعدیل قراداد است در حالی که اثر قوه قاهره (فورس ماژور) انحلال قرارداد یا تعلیق آن است.

     علی رغم تفاوت ظریفی که بین این دو نهاد حقوقی وجود دارد رویه قضایی فرانسه در مسايل مربوط گاهی آنها را یکی دانسته و مواردی که از مصادیق عدم پیش بینی است فورس ماژور محسوب داشته است، موضوع بدین شرح می باشد: وفق ماده1720 قانون مدنی فرانسه موجر مکلف است عین مستاجره را از هر جهت سالم و تعمیر شده تسلیم مستاجر کند، او همچنین مکلف است در طول مدت اجاره هر نوع تعمیرات لازم در عین مستاجره را به عمل آورد. (با ماده 477 قانون مدنی ایران مقایسه گردد) برابر ماده 1722 این قانون اگر در طول مدت اجاره عین مستاجره بر اثر حادثه غیرمترقبه ای به طور کلی ازبین برود عقد اجاره فسخ می شود. (منفسخ می شود) و اگر به طور جزیی از بین برود مستاجر می تواند تقلیل مال الاجاره را درخواست نمایید. ( با ماده 483 ق. م. قیاس گردد).

     شعبه اجتماعی دیوان کشور فرانسه در رای مورخ 6 آوریل 1951 چنین اظهار نظر کرده است: (( مقررات ماده 1722 ق.م. در مواد 1919 و 1920 نیز اعمال می شود و در مواردی که عین مستاجره بر اثر یک حادثه غیر مترقبه خسارت دید و تعمیر آن نسبت به اجاره ای که دریافت می شود هزینه فوق العاده و گزاف دارد، موجر مکلف به تعمیر آن نیست و مطابق ماده 1722 ق.م. عقد اجاره منفسخ می گردد)). این شعبه دیوان کشور فرانسه، موردی را که هزینه تعمیرات عین مستاجره به مراتب بیش از کل اجاره بهایی است که در تمام مدت دریافت می شود، عین مستاجره را در حکم تلف دانسته است. [10]

 

گفتار دوم: مقایسه نظریه با انتفای هدف قرارداد

     پس از مطالعه و بررسی اجمالی فورس ماژور ومقایسه آن با نظریه عدم پیش بینی( دگرگونی) ، ممکن است مواردی به وجود آید که حوادث غیرمترقبه وتغییر اوضاع و احوال مانع انجام مقصود یا هدف قرارداد می شود. در چنین مواردی از اصطلاح (( انتفای هدف قرارداد و تغییر اوضاع و احوال))[11] استفاده می گردد. در حقوق انگلیس با تحول در دکترین انتفای قرارداد، پیشامدهای احتمالی و حوادث غیرمترقبه ممکن است موجب غیرقانونی شدن اجرای قرارداد، بی حاصل و یا بی ثمر شدن و منتفی شدن هدف قرارداد گردد.

بروز جنگ جهانی (1914 تا1918) و افزایش دعاوی بر مبنای انتفای قراداد در اثر حوادث پیش بینی نشده ، دادگاههای انگلیس در موارد بیشتری به دکترین مذکور استناد کرده و رای دادند. مجلس اعیان انگلیس بی ثمری قرارداد، در اثر حادثه پیش بینی نشده یا به تعبیر دیگر تغییر شرایط وابسته به اجرای تعهد را دگرگونی طبیعت تعهد دانسته و معتقد است که متعهد می تواند بگوید :« این نبود آن چیزی که من    وعده ی انجام آن را داده بودم».[12]

     بنابراین به طور خلاصه می توان گفت که : 1) این نظریه جایی اعمال می شود که اجرای قرارداد در اثر حادثه ای غیرممکن گردد.2) بی ثمری قرارداد باید ناشی از قصد مشترک و ناظر به خدشه به قصد مشترک

 باشد، نه داعی یکی از دو طرف. 3) حادثه رخ داده نباید نتیجه عمل یا انتخاب طرف قرارداد باشد. 4) اثر این نظریه فسخ قرارداد نسبت به آینده می باشد و به دادرس اختیار تعدیل قرارداد را نمی دهد.[13]

     با مقایسه دو نظریه معلوم می گردد که نظریه انتفای هدف قرارداد مربوط به حادثه یا حوادثی می شود که اهداف قرارداد را منتفی می سازد، در حالی که نظریه عدم پیش بینی ( دگرگونی شرایط) ناظر بر نکات اساسی که مبنای قرارداد را تشکیل می دهد استوار است و تنها اجرای قرارداد را مشکل و یا ضرری می سازد.

 

مبحث دوم : تعریف نظریه

     این نظریه که از پدیده های قرون حا ضر و پیامد بحران های اقتصادی در عصر ماست مثل بسیاری از اصطلاحات متاسفانه نه تنها در قوانین کشور ما بلکه در قوانین سایر کشورها و همچنین از طرف نویسندگان حقوقی به طور مشخص تعریف نشده است.دیوان کشور بلژیک در رأیی که در سال 1924 صادر کرده، این نظریه را چنین تعریف کرده است:

    ((حادثه ای غیر متعارف که در هنگام انعقاد عقد قابل پیش بینی نبوده و تعادل اقتصادی قرارداد را عمیقاَ دگرگون کرده است به نحوی که طرف متضرر اگر می توانست ان را پیش بینی کند، هرگز راضی به قبول آن نبود)). [14]

    تعریف دیگری که دکتر کاتوزیان از این نظریه ارائه نموده اند کم وبیش همین مفهوم را می رساند:

(( حادثه ای پیش بینی نشده که اجرای تهعد را محال نمی کند (قوه قاهره) ولی آن را به غایت دشوار می سازد و تعادل مطلوب بین دو عوض را بر هم می زند)).[15]

 

کاتسو موتو ماساکی[16] نویسنده ژاپنی در تعریف نظریه می گوید:

    (( به موجب این نظریه ، اگر اوضاع و احوالی که به یک عمل حقوقی منجر می شود و یک رابطه حقوقی را به وجود می آورد، به نحوی غیرقابل پیش بینی تغییر نماید و این تغییر بعد از انعقاد قراداد و قبل از اجرای آن و خارج از اراده متعاملین بوده باشد، بر اساس قاعده عدل و انصاف ، آثار حقوقی آن غیرمعقول تلقی گردیده و لغو می شود.))[17]

     همانگونه که از این تعاریف و دیگر تعاریف بر می آید نظریه عدم پیش بینی یا دگرگونی شرایط باید در حد فورس ماژور (قوه قاهره) نباشد، چه در آن صورت اجرای تعهد غیرممکن خواهد شد و موجب انحلال قرارداد می گردد و موجبی برای تعدیل آن باقی نمی ماند. حادثه باید چنان باشد که دراثر آن، اجرای قرارداد برای یکی از طرفین بیش از حد معمول ومتعارف دشوار و پرهزینه گردد. [18]

 

فصل دوم: شرایط تحقق نظریه  

     دگرگونی و تغییر اوضاع و احوال شرایط اجرای قرارداد یا به زعم حقوقدانان فرانسوی نظریه عدم پیش بینی دارای عناصر متعددی می باشند که ذیلا به طور مختصر بررسی می گردد:

 

مبحث اول: بروز حادثه

     در قراردادهای با اجرای طولانی ( قراردادهای مستمر) که اجزای موضوع آن با اجزای زمان محقق می گردد ،مانند انجام یا ترک عمل مورد قرارداد ، اگر بعد از انعقاد عقد و هنگام اجرای قرارداد، حادثه ای بروز نماید که اجرای قرارداد را با صعوبت و دشواری همراه سازد، با رعایت سایر شرایط، نظریه مذکور قابل اعمال است و قاضی می تواند اصل لزوم را با رعایت مصالح طرفین و برای جلوگیری از صعوبت و دشواری و ضرر حاصله برای متعهد تعدیل نماید. در پاسخ به این سوال که چه نوع حوادثی و با چه شرایطی مشمول نظریه مذکور می باشند باید توضیحات مختصری ذکر گردد.

 

گفتار اول: حادثه باید در قرارداد پیش بینی نشده باشد.

     این مساله به قدری روشن و بدیهی می باشد که شاید نیازی به ذکر آن به عنوان یکی از خصوصیات نباشد، زیرا وقتی که دو طرف قرارداد وجود یک حادثه را در قرارداد پیش بینی و بیان می دارند، این حادثه هر چند موجب سنگینی و صرف هزینه گزاف در اجرای تعهد باشد، نمی تواند از طرف متهعد برای تعدیل قرارداد مورد استناد قرار گیرد.

     بنابراین آن چه در قرارداد مورد توافق طرفین قرار گرفته به موجب مواد 219و 220 قانون مدنی ایران و مواد 1135و 1134 قانون مدنی فرانسه ،قرارداد قانون طرفین معامله می باشد، برای طرفین الزام اور می باشد و مکلفند تمام موارد آن را علاوه بر آن چه به طور صریح در قرارداد پیش بینی شده، یا آن چه به عرف یا قانون نیز ناشی می شود با حسن نیت  اجرا نمایند، و علی الاصول قیمت ها با توجه به دشواری و سادگی تعهدات تعیین می گردد.[19]

 

گفتار دوم: حادثه باید غیر قابل دفع و غیر قابل اجتناب باشد.

     شرط یا شرایطی که باعث دگرگونی قرارداد می شود باید غیر قابل اجتناب و مقاومت ناپذیر باشد. پس اگر حادثه ای غیرقابل پیش بینی در حین اجرای عقد رخ دهد و متعهد بتواند آن را دفع یا در مقابل آن مقاومت کند، موجبی برای نظریه عدم پیش بینی وجود ندارد. متعهدی که با امکان دفع مانع و اجتناب از حادثه نسبت به آن اقدام نکند ، با حسن نیت تلقی نمی شود و نمی تواند از هیچ ارفاق قانونی بهره مند شود، به عنوان مثال مدیر یک کارخانه که امکان جلوگیری از اعتصاب کارکنان را دارد، نمی تواند به اعتصاب به عنوان یک حادثه غیر قابل پیش بینی استناد کند، هر چند که وقوع اعتصاب واقعا قابل پیش بینی نبوده باشد. دیوان کشور فرانسه در مورد غیر قابل مقاومت بودن حادثه چنین اظهار نظر کرده است: (( حافظ و یا متعهد دیگری در صورتی از پرداخت خسارت معاف می شود که همه ی اقدامات لازم را برای جلوگیری از ورود خسارت به کار برده باشد)).

     ضابطه و ملاک تشخیص غیر قابل مقاومت بودن حادثه، عرف است: به عبارت دیگر، حادثه باید از نظر یک فرد متعارف در همان وضعیت، غیرقابل مقاومت و اجتناب ناپذیر باشد. مفهوم غیر قابل اجتناب بودن این نیست که مقاومت در برابر آن غیرممکن باشد، بلکه اگر دفع حادثه با صرف هزینه های فوق العاده سنگین و توام با مشقت باشد، باید گفت غیرقابل مقاومت است. دیوان کشور فرانسه در آرای متعددی این مساله را مورد تایید قرار داده است.[20]

 

گفتار سوم: قابل انتساب به طرفین نباشد.

     حوادثی که منجر به تغییر اوضاع و احوال می گردد باید خارج از اراده طرفین بوده تا موجب تعدیل و یا معافیت متعهد از اجرای تعهد یا پرداخت خسارت می گردد، که از وی یا اشخاص و اشیای تحت حفاظت او ناشی نشده باشد. به بیان ماده 227 ق.م. حادثه باید خارجی باشد.

     به هر حال ،اگر حادثه ای که موجب دشواری اجرای تعهد شده، ناشی از شخص متعهد باشد، او مکلف است تعهد را هر چند با صرف هزینه فوق العاده سنگین و طاقت فرسا  اجرا کند، و موردی برای استفاده از نظریه عدم پیش بینی وجود ندارد.[21]

مبحث دوم: دگرگون شدن تعادل اقتصادی عوضین

      عنصر اساسی دیگر نظریه این است که توازن مالی بین دو عوض شدیدا دگرگون شود و یکی از طرفین ناگزیر به اجرای تعهد خود با صرف هزینه های گزاف باشد. اگر حادثه مذکور تاثیری بر تعهدات طرفین نداشته و یا اثر آن خفیف و ضعیف باشد، هیچ دلیلی برای اجرای نظریه عدم پیش بینی و تعدیل قرارداد وجود ندارد.

     بر هم خوردن توازن و تعادل قرارداد باید مستقیما ناشی از حادثه غیرقابل پیش بینی باشد. بار اقامه دلیل و اثبات رابطه سببیت مستقیم بر عهده متعهد می باشد.[22] همچنین و معیار و میزان از بین رفتن تعادل و توازن قراردادی داوری عرف می باشد.[23]

 

مبحث سوم: اساسی و بنیادی بودن تغییرات

     از دیگر عناصر این که تغییرات می بایست اساسی و بنیادی باشد. تغییرات باید اساسی و فاحش باشد به عبارت اخری تغییرات جزیی تاثیری نداشته و باعث تعدیل قرارداد نمی گردد.

     برای ارزیابی اساسی بودن تغییرات و تشخیص تحقق نظریه عدم پیش بینی قاضی باید اوضاع و احوال کلی جامعه و حوادث عمومی را که موجب دگرگونی عقد می شود در نظر بگیرد. وضع خاص طرفین و تغییرات و نوسانات مالی آنان که ناشی از اقدامات شخصی می باشد، هیچ تاثیری بر این ارزیابی ندارد.  

 

فصل سوم: مبانی حقوقی نظریه

     در این فصل مبانی تحلیلی نظریه تغییر شرایط و اوضاع و احوال اجرای قرارداد را مورد بررسی قرار می دهیم. عمده ترین استدلالی که در توجیه نظریه توسط حقوقدانان مطرح گردیده نظریه شرط ضمنی است که ما ابتدا به تبیین و تشریح آن پرداخته و سپس نظریه های دیگر را مطرح می نماییم.

 

مبحث اول: نظریه شرط ضمنی[24]

      نویسندگان حقوق مدنی فرانسه در شناختن اعتبار برای نظریه عدم پیش بینی یا دگرگونی شرایط اجرای عقد اختلاف نظر دارند، در حالی که این نظریه در حقوق بین الملل عمومی با استقبال روبرو شده، در حقوق مدنی مورد پذیرش همگان قرار نگرفته است.

     در قراردادهایی که اجرای آنها به درازا می کشد، بی گمان در تعهدهای دو طرف نیز تغییرهایی به وجود می آید: کالا و خدمت مورد تعهد نایاب و گران می شود و ارزش پول کاهش می یابد. این تغییرهای متعارف را در همه ی داد وستدها می توان پیش بینی کرد و یکی از انگیزه های معامله کردن این است که شخص در برابر حوادث ناگوار تضمینی بیابد و گاه از دگرگونی سود ببرد. اما، گاه نیز حادثه ای پیش بینی نشده رخ می دهد که یکسره معادله های اقتصادی را بر هم می زند و تعهد یکی از دو طرف را گزاف و تحمل ناپذیر می کند. حال چنین سوالی مطرح می گردد که آیا چنین وضعی در قلمرو تراضی آنان می گنجد؟[25]

     منظور از نظریه شرط ضمنی و تلویحی این است که طرفین بر مبنای وضع متعارف خود را به مفاد قرارداد پای بند ساخته و به آن ملتزم شده اند ، به نحوی که اگر حوادث دگرگون کننده این وضع متعارف را دگرگون و متغیر نماید و در اثر آن یکی از متعاملین ضرری ناروا را متحمل گردد، می تواند با استناد به این شرط ضمنی که اگر اوضاع و احوال ثابت بماند و تغییر ننماید، ملتزم به عقد خواهد بود، معاف گردد. در این نظریه گویی به طور ضمنی و نه صریح ، در قراداد شرط شده است که اگر وضع متعارف کنونی دگرگون گردد و در اثر این دگرگونی متعهد زیان دیده و متضرر شود دیگر ملتزم به قرارداد نیست ، چرا که اگر اوضاع واحوال جدید را می توانست پیش بینی کند، خود را ملتزم به قرارداد نمی کرد و یا شرایط جدیدی پیشنهاد می نمود.[26] به عبارت دیگر متعاملین بر مبنای این شرط ضمنی به معامله راضی شده اند و تراضی متعاملین قرین با یک شرط ضمنی است که بر اساس آن ثابت ماندن اوضاع و احوال حاکم بر زمان انعقاد قراداد، شرط لزوم قرارداد بوده است.[27]

     در بسیاری از موارد متعاملین نمی توانند یا نمی خواهند همه ابعاد قصد خود را روشن سازند و این وظیفه عرف است که همواره به عنوان مکمل و کمک و معین و مفسر قانون عمل کرده و به دادرس در کشف قصد متعاملین در صورت بروز اختلاف و تعارض کمک نماید. ماده 356 ق.م.نمونه ای از مورد استناد قانون به عرف وعادت است و قانون گذار مدنی در بیش از 70 بار عرف و اصطلاحات معادل آن را به کار برده است.[28] ماده 356 ق.م. مقرر می دارد :

    (( هر چیزی که بر اثر عرف و عادت جزء یا تابع مبیع شمرده شود یا قراین دلالت بر دخول آن در مبیع نماید در بیع و متعلق به مشتری است، اگر چه در عقد صریحا ذکر نشده باشد و اگر چه متعاملین جاهل بر عرف باشند.))

     بدیهی است ماده فوق کمک شایانی در کشف اراده حقیقی متعاملین در تعیین میزان مبیع از حیث دخول یا عدم دخول شیء متنازع فیه در مبیع می نماید. همانگونه که فقها نیز فرموده اند شروط ضمنی، مدلولات عرفی است از لفظ، چه متعاقدین آن را قصد کرده باشند و یا قصد نکرده باشند.[29]

     این نظریه موافق قصد طرفین است: متعاقدین اجرای تعهد در یک وضع عادی را در نظر داشته و به موجب یک شرط ضمنی توافق کرده اند که در صورت پیش آمدن یک وضع فوق العاده و پیش بینی نشده از وفای به  عهد معاف باشند. در این حال عده ای دیگر از حقوق دانان با تجدید نظر در قرارداد ، به سبب حوادث پیش بنی نشده مخالفت ورزیده اند، به استناد این که قرارداد برای طرفین لازم الاجراء و به منزله ی قانون است ( ماده 1134 قانون مدنی فرانسه ) و تجدید نظر در قرارداد به اساس اعتبار قرارداد لطمه می زند و حتی بنیاد مبادلات تجارتی را ویران می سازد. دیوان تمیز فرانسه نیز تجدید نظر در قرارداد به علت حوادث پیش بینی نشده را صریحا رد کرده، هر چند که شورای دولتی فرانسه در قراردادهای دولتی آن را پذیرفته است.[30]

 

مبحث دوم: بر هم خوردن تعادل اقتصادی عوضین( غبن حادث)

     گروهی از حقوقدانان می گویند، همچانکه عدم تعادل دو عوض در زمان تراضی می تواند برای زیان دیده خیار غبن ایجاد کند، مگر این که ثابت شود او نیز از گرانی بهای مبیع مورد تراضی آگاه بوده است، هر گاه حوادث پیش بینی نشده ی آینده نیز این تعادل را به سختی بر هم زند، زیان دیده حق دارد قرارداد را فسخ کند یا آن را تعدیل نماید.

    این استدلال ، در حقوق فرانسه با چند ایراد اساسی روبرو شده و اعتبار خود را از دست داده است:

  1. استناد به غبن در زمره ی قواعد عمومی قراردادهای نامتناسب در دو عوض نیست، قاعده ای است استثنایی که برای حمایت از پاره ای معامله کنندگان وضع شده است، پس چگونه می توان ادعا کرد که برای جلوگیری از غبن حادث به عنوان قاعده اعتبار دارد.
  2. عدم تعادل بین دو عوض در زمان انعقاد قرارداد، به این دلیل به زیان دیده حق فسخ یا تعدیل می دهد که نشانه ی بهره برداری از نا آگاهی او در زمان تراضی است، و گرنه، بر هم خوردن تعادل بین دو عوض خود به خود از اعتبار معامله نمی کاهد.
  3. قواعد مربوط به غبن ،خواه از نظر عیب اراده و خواه ازلحاظ فقدان سبب، به زمان تراضی و انعقاد قرارداد توجه دارد و نبایستی آن را در دشواری های مربوط به اجرای قرارداد به کار بست.

     این ایرادها در حقوق ما قاطع نیست : در قانون مدنی، ایجاد خیار غبن از قواعد عمومی قراردادهای معوض است( مواد 416 و 465 ق. م.) و، جز در مواردی که عقد بر مبنای مسامحه و ارفاق بسته می شود ، در هر معامله ای می توان به آن استناد کرد. مبنای خیار غبن در حقوق ما ، نه عیب اراده است و نه نقص در سبب . لزومی هم ندارد که طرف قرارداد از بی تجربگی و ناآگاهی مغبون بهره برداری کرده باشد، چنانچه اگر منتفع از غبن نیز آگاه از بهای واقعی و گزافی بهای پیشنهاد شده نباشد و با حسن نیت پیمان مغبون کننده را امضاء کند، باز هم خیار غبن در نتیجه نامتعادل بودن عرفی دو عوض ایجاد می شود.[31]

     البته این نظر (غبن حادث)  هم به زعم برخی اساتید حقوق از دو جهت می توان مورد تردید واقع گردد: اول این که، غبن از قواعد عمومی معاملات نیست تا مورد تفسیر وسیع قرار گیرد. اصل در معاملات لزوم است ( ماده 219 قانون مدنی ) فسخ عقد به علت وجود خیار یا هر علت دیگر استثناء بر این اصل می باشد و باید به طور محدود تفسیر شود و به قدر متیقن اکتفا کرد.

     دوم این که، اثر نظریه عدم پیش بینی تعدیل قرارداد است حال آن که اثر غبن حادث فسخ عقد است.[32]البته اساتید بزرگ حقوق مبانی دیگری از جمله زوال قصد مشترک، سوء استفاده از حق و زوال قصد مشترک، دگرگونی طبیعت تعهد قاعده عسر و حرج و غیره ارائه نموده اند که در این مختصر مجال بحث در مورد آنها نمی باشد.[33]

 

 

 

 

 

 

بخش دوم : آثار نظریه دگرگونی

      قانون مدنی کشورمان تنها به حوادث خارجی و غیرقابل دفعی ( فورس ماژور) که منجر به عدم انجام تعهد توسط متعهد می شود، مثل مواد 227 و 229، پرداخته و در مورد دگرگونی و تغییر شرایط اجرای قرارداد و یا بر هم خوردن تعادل و توازن قراردادی در اثر حوادث پیش بینی نشده حکم صریحی ندارد.

     بنابراین به دنبال دگرگونی و تغییر شرایط اجرای قرارداد ،اجرای قرارداد به حدی سنگین و پر هزینه  می گردد که متعهد هرگز آن را پیش بینی نکرده است، ونمی توان مبنایی حقوقی برای الزام او به اجرای تعهد شناخت. مثلا پیمانکاری را که در قرارداد متعهد به احداث یک نیروگاه با تهیه لوازم فنی آن می شود و بعدا در اثر بحران های اقتصادی غیر قابل پیش بینی با شرایطی روبرو می شود که هزینه اجرای طرح به چند برابر دستمزدی که در قرارداد معین شده است می رسد، نمی توان ملزم به اجرای تعهد کرد.

     برای رهایی از این وضعیت سه راه حل در ابتدا به ذهن متبادر می گردد: انحلال خود به خودی قرارداد به علت عدم امکان اجرای موضوع آن با شرایطی که به هنگام قرارداد موجود بوده است، تعدیل قرارداد و سرانجام فسخ قرارداد به وسیله طرفی که اجرای مورد قرارداد با شرایط جدید، به زیان او منتهی گردد   ( در صورت عدم آمادگی متعهدله برای جبران شرایط حادث )که در دو فصل مجزا مطالعه میگردد.

 

 

 

فصل اول: تعدیل قرارداد

    با سخت شدن شرایط اجرای قرارداد در اثر تحولات اقتصادی ناشی از بحرانها ، حوادث و مسایل سیاسی و اجتماعی، اجرای قرارداد را با هزینه ای گزاف و سنگین روبرو می سازد. در این حالت ممکن است قرارداد مزبور به سه روش مذکور در ذیل تعدیل و مورد تجدیدنظر قرار گیرد، که ممکن است با توافق طرفین یعنی به صورت تعدیل قرارداد و یا بدون توافق آنها یعنی به حکم قانون یا دادرس باشد.

 

مبحث اول: تعدیل قراردادی

     تعدیل قراردادی تعدیلی است که در خود قرارداد برای دیگرگونی شرایط اجرای تعهدات قراردادی پیش بینی می شود. معمولاً در قراردادهای دراز مدت که به قراردادهای مستمر معروف است واجزای موضوع آن با اجزای زمان محقق می شود طرفین قرارداد در آن عامل زمان و تغییرات شاخص هزینه زندگی نسبت به عوامل ذیربط، نظیر ارزش مواد لازم وبازار کار ،مورد لحاظ قرار می گیرد.[34]

طرفین قرارداد می توانند  به دو طریق قرارداد فی مابین را تعدیل نمایند: الف) تعدیل با توافق در ضمن اجرای قرارداد، ب) گنجاندن شرط تعدیل کننده هنگام انعقاد آن

 

گفتار اول: تعدیل با توافق  در ضمن اجرای قرارداد

     ممکن است دو طرف ضمن اجرای قرارداد متوجه شوند که ادامه آن و انجام طرحهای مورد نظر با نرخهای پیش بینی شده امکان ندارد. مثلاً ممکن است بین یک شرکت اتومبیل سازی و یک کارخانه لاستیک سازی برای مدت ده سال قراردادی به منظور فروش و تحویل لاستیک به قیمت معین و در فاصله های معین منعقد شود ولی در نتیجه دیگرگونی شرایط اقتصادی و تنزل ارزش پول قیمت لاستیک چند برابر گردد و تجدیدنظر در قرارداد برای متعهد اهمیت حیاتی پیدا کند. در اجاره های درازمدت املاک هم چه بسا اجاره بهای تعیین شده به  دلایل مذکور در فوق تناسب خود را با ارزش ملک و هزینه ها که بر عهده مالک است از دست دهد و تعدیل قرارداد اهمیت فوق العاد می یابد.[35]

 

گفتار دوم: گنجاندن شرط تعدیل کننده هنگام انعقاد

     در قراردادها گاه مفاد قرارداد چنان معین می شود که خود به خود با تغییرهای ناشی از کاهش ارزش پول تناسب پیدا می کند. یکی از این شروط، شرط پرداخت طلا است.وهمچنین شرایط دیگری از جمله شرط پرداخت به پول خارجی و شرط پرداخت کالای معین یا براساس ارزش آن نیز وجود دارد که این شروط به شروط پولی نیز معروف هستند.[36]

 

بند اول: شرط پرداخت با طلا

     در این شرط بدهکار باید دین خود را با اسکناس ولی معادل ارزش که قیمت آن در زمان شرط، مساوی پول موضوع دین بوده است، پرداخت کند. در این شرط نیز طلب بستانکار از اثر کاهش ارزش اسکناس مصون می ماند. زیرا هر اندازه ارزش اسکناس کاهش پیدا کند چون موضوع دین میزان اسکناس معادل میزان کمیت معین طلا است، موضوع دین با اسکناس ارزش طلا افزایش پیدا می کند.[37] سوالی که این جا مطرح می گردد این است که آیا شوهر باید مبلغ تقویم شده در سند ازدواج را به عنوان، مهریه به همسر خود بپردازد یا طلای تعیین شده در سند ازدواج را، اداره حقوقی در نظریه شماره 6518/7 مورخه 15/11/67 به سوال مورد نظر به شرح ذیل پاسخ داده است:

     از عبارت (( چهارده عدد سکه بهار آزادی مقوم به مبلغ پنجاه هزار تومان مذکور در عقد نامه چنین استنباط می شود که در تعیین مهر، سکه بهار آزادی مورد نظر بوده است نه معادل ارزش ریالی آن و به محض وقوع عقد زوجه مالک چهارده سکه ی طلای بهار آزادی شده است و حق مطالبه آن را دارد، زوج مکلف است مهر تعیین شده را به زوجه رد کند و در صورت تعذر رد آن، باید قیمت یوم الاداء را بدهد)).

 

بند دوم: شرط پرداخت به پول خارجی

     در این نوع شرط متعهد خود را ملتزم می کند که تعهدات خود را با یک ارز معتبر خارجی  که از ثبات نسبی بیشتری برخوردار است،اجرا نماید.مثلاً شرط شود دستمزد پیمانکار، یا مستاجر تعهد می کند که اجاره بها را با دلار آمریکا پرداخت کند. گاهی هم، ارزش ریالی پول خارجی موضوع پرداخت قرار می گیرد، که دراینجا باید گفت پول خارجی وسیله ارزیابی و تقویم تعهد است نه موضوع آن. این وضعیت در مواردی پیش می آید که پول خارجی، کاهش ارزش قابل ملاحظه ای درآینده نداشته و از خطرات نوسانات پولی در امان باشد. که این موضوع در مواد 252و253 قانون تجارت تعهد پرداخت وجه برات را با هر نوع پول تجویز کرده است.[38]

بند سوم: شرط پرداخت کالای معین یا براساس ارزش آن

     در این شرط متعهد ملتزم می شود دین خویش را با مقدار معین از کالای خاص یا بر اساس ارزش آن بپردازد. مانند اینکه شرط شود دستمزد پیمانکار میزان یک تن برنج باشد، یا شرط شود دستمزد معادل ارزش آن در روز آن در روز پرداخت باشد.[39]

 

مبحث دوم: تعدیل قانونی

     تعدیل قانونی در صورتی محقق می شود که قانونگذار در شرایطی در اثر دگرگونی های شرایط اقتصادی ،عوض قرارداد را غیر منصفانه تشخیص دهد و خود مستقیماً مبادرت به تعیین عوض کند، یا به یکی از طرفین حق دهد که میزان عوض را بالا ببرد یا کاهش دهد. این تعدیل ، تحدیدی بر  حاکمیت اراده مشترک طرفین قرارداد به هنگام انشاء آن است.اینگونه موارد معمولاً هنگامی رخ می دهد که بر اثر حوادث غیر قابل پیش بینی از قبیل: انقلاب،جنگ و امثال آنها ، تعادل اقتصادی شدیداً بهم می خورد و یکی از طرفین ناگزیر می شود خسارت سنگینی را متقبل گردد. نمونه تعدیل قانونی ماده واحده کاهش اجاره بهای واحدهای مسکونی مصوب 7 ابان ماه سال1358 شورای انقلاب را می توان نام برد. چون پس از پیروزی انقلاب برای مدت کوتاهی هزینه های زندگی بطور فوق العاده کاهش یافت، قانونگذار مصلحت دید که اجاره بهای اماکن مسکونی هم به همان نسبت تقلیل یابد، به همین دلیل ماده واحده مزبور رابه شرح زیر تصویب نمود« کلیه اجاره بهای خانه های استیجاری که به عنوان محل مسکونی به اجاره واگذار شده و مستاجر از عین مستاجره به صورت مسکن استفاده می کنند از تاریخ اول آذر ماه 1358 شمسی 20 درصد تقلیل داده می شود»

      نمونه های دیگری از این قوانین نیز از جمله لایحه قانونی «نحوه تخلیه ساختمانهای استیجاری به وسیله وزارتخانه ها و شرکتها و سازمانهای دولتی »مصوب 6/5/58 شورای انقلاب و همچنین الحاق یک

تبصره به عنوان تبصره یک به ماده 9 قانون موجر و مستاجر مصوب 13/2/1362 می باشد.[40]

مبحث سوم:تعدیل قضایی

     تعدیل قضایی، تغییر تعهدات یک یا دوطرف قرارداد در جهت ایجاد تناسب با شرایط حادث به وسیله مرجع قضایی می باشد.هنگامی که عنوان «تعدیل قضایی » در برابر تعدیل قراردادی ویا تعدیل قانونی،مطرح می شود در ذهن چنین منعکس می شود که قاضی در برابر قانون و اراده طرفین قرارداد ، مستقلا عوضین قرارداد و خصوصیات آن را تغییر می دهند بدون اینکه طرفین به هنگام تشکیل قرارداد آن را اراده کرده باشند و بی آنکه قانون مقرر کرده باشد البته این روش تعدیل نه در سیستم حقوقی کشور ما و نه در سایر کشورها جایگاهی ندارد.[41]

 

فصل دوم: انحلال قرارداد

    این فصل را به طورمختصر در دو مبحث مجزا و به طور مختصر مورد مطالعه قرار می دهیم. که عبارت است از:1-انحلال. 2- فسخ

 

 

مبحث اول: انحلال

    باتحقق شرایط سخت که اجرای عقد را متعسر می سازد ممکن است قرارداد خود به خود و بدون دخالت و اراده طرفین منحل گردد،مانند شخصی که حفر چاهی را به عهده گرفته است اما به دلیل دشواری و صعوبت در اثر مواجه با طبقه سخت سنگی که بیرون آوردن آن برای حفرکننده موجب ضرر و حرج وی گردد، در این حالت بعضی از فقها اعتقاد بر این دارند که متعهد از اجرای قرارداد معاف می گردد وعقد منحل می گردد.

  اما سوالی که این جا مطرح می گردد این است که آیا متعهد مستحق اجرت می باشد یا خیر؟ میزان عمل انجام گرفته و نسبت آن را به بقیه کاری که باید صورت پذیرد محاسبه و به همان نسبت از مبلغ قرارداد به متعهد بابت کاری که انجام داده است ،پرداخت می گردد.[42]  

    انحلال قرارداد را بدون دخالت اراده طرفین، نمی توان پذیرفت. زیرا با توجه به اصل لزوم قرادادها تاجایی که اجرای قرارداد ممکن باشد بر انحلال آن اولویت دارد.

 

مبحث دوم: فسخ عقد

  بر خلاف انحلال که اراده هیچ یک از طرفین در آن تأثیر ندارد، فسخ عمل حقوقی است که یک از طرفین بدون نیاز توافق و تراضی دیگری عقد را بر هم می زند. متعهد می تواند به استناد دگرگونی غیرقابل پیش بینی شرایط قرارداد و همچنین  با کمک قواعد فقهی نفی عسر و حرج و لاضرر عقدی که با تغییرشرایط آن متعذر و متعسر گردیده است را به صورت یک جانبه فسخ نماید. البته این در صورتی است که متعهدله حاضر به جبران شرایط حادث و تعدیل قرارداد نباشد.  

 

نتیجه گیری و پیشنهاد

در پایان این نوشته، لازم وضروری می نماید که نتایج بدست امده را به طور مختصر مطرح کرده و همچنین پیشنهاداتی را ارائه می نماییم، امید است که مورد استفاده حقوقدانان واقع گردد.

 

نتایج

1-دگرگونی در شرایط قرارداد هنگامی بروز می نماید که حوادثی غیر قابل پیش بینی اجرای قرارداد را برای متعهد سخت و با صعوبت فراوان همراه می سازد.

2- شرایط سخت می بایست غیر قابل اجتناب و مقاومت باشد باشد، قابل انتساب به طرفین نباشد و قابل پیش بینی بوسیله طرفین نباشد.

3-در حقوق کشورمان بر اثر نظریه شرط ضمنی یعنی اینکه طرفین ضمناً در قرارداد خود پذیرفته اند که اگر در آینده شرایط قرارداد غیر قابل تحمل برای یکی از طرفین گردد آن شخص حق فسخ عقد یا اینکه تعدیل قرارداد را داشته باشند. همچنین نظرات دیگری مانند غبن حادث . نفی عسر و حرج می تواند به عنوان مبنای این تئوری عدم پیش بینی قرار گیرد. این نظریه در برخی کشورها مانند فرانسه،مصر و..... پذیرفته شده است.

4-طرف متضرر در اثر دگرگونی وتغییر شرایط و اوضاع و احوال قرارداد می تواند با توجه به قاعده العقود تابعه للقصود عقد را فسخ کند یا اینکه در صورت توافق با متعهدله در قرارداد تجدید نظر و به اصطلاح آن را تعدیل نماید.

 

 

پیشنهادات:

1-توصیه می گردد وکلا، مشاوران حقوقی،حقوقدانان و کلیه اشخاص هنگامه انعقاد قراردادهای طویل المدت که اجرای آنها دارای مدت زمان طولانی می باشد با در نظر گرفتن عامل زندگی دستمزد متعهد را مطابق فرمولی تعیین نمایند تا در صورت بروز هرگونه حوادث پیش بینی نشده بتوانند با استفاده از این فرمول ستمزد نتعهد را محاسبه نمایند و بتوانند بدینوسله از تغییر و دگرگونی شرایط سخت اجرای قرارداد در امان باشند.

2-دستگاه محترم قضایی می تواند با توجه به نظریه های غبن حادث، شرط ضمنی عقد و قاعده فقهی نفی عسر و حرج و همچنین از وحدت ملاک مواد 227و277 ق.م تا زمانی که ماده قانونی تصویب نگردیده قراردادی را که اجرای برای یکی از طرفین سخت و دشوار گردیده تعدیل نماید

3-به کمیسیون قضایی مجلس شورای اسلامی توصیه می گردد ماده یا موادی مبنی بر پذیرش نظریه عدم پیش بینی به صراحت در قانون کشورمان تصویب نمایند . متن ماده پیشنهادی می توتند به شرح ذیل باشد:          

«اگر حوادث پیش بینی نشده و عامی در حین اجرا یا قبل از اجرای عقود مستمر رخ دهد به نحوی که شرایط عقد را با شروطی که درابتدا مدنظر طرفین بوده تغییر فاحش داده به صورتی که متعهد در اجرای قرارداد عرفاً دچار عسر و حرج گردد، دادرس می تواند به تراضی طرفین قرارداد را تعدیل نموده و در غیر این صورت  عقد از تاریخ دشواری فسخ می شود». 

 

 

                                             فهرست منابع

الف)زبان فارسی

کتب

  1. بهرامی احمدی،حمید، کلیات عقود و قراردادها، چ اول ،تهران، میزان، 1381.
  2. جعفری لنگرودی، محمد جعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، چ سوم، تهران، گنج دانش، 1386.
  3. سلجوقی، مسعود، نقش عرف در حقوق مدنی ایران، چ اول، تهران، بی تا، 1347.
  4. شهیدی، مهدی، آثار قراردادها و تعهدات، چ سوم، تهران،مجد، 1386.
  5. صادقی مقدم،محمد حسن، تغییر در شرایط قرارداد، چ اول ، تهران، دادگستر، 1379
  6. صفایی، سید حسین،قواعد عمومی قراردادها، ج 2، چ اول، تهران ، میزان،1382
  7. کاتوزیان، ناصر،قواعد عمومی قراردادها،ج 3، چ دوم، تهران، انتشار، 1376

مقالات

  1. حسین آبادی، امیر،تعادل اقتصادی در قرارداد،مجله تحقیقات حقوقی، دانشگاه شهید بهشتی ، ش 19و20،1376
  2. حسین آبادی، امیر،تعادل اقتصادی در قرارداد(2)،مجله تحقیقات حقوقی، دانشگاه شهید بهشتی، ش 21و22،1377
  3. صفایی، سید حسین، قوه قاهره یا فورس ماژور، مجله حقوقی ،دفتر خدمات حقوقی بین الملل، ش 3،1364

 

 

ب)زبان عربی

کتب

  1. خوانساری،سید احمد، جامع المدارک،ج 2،چ اول، تهران،مکتبه الصادق،1405 ه.ق
  2. نجفی، شیخ محمدحسین، جواهرالکلام،ج 27،چ اول،تهران، کتاب فروشی اسلامیه،1366.

C)English

 Books

1-Collin,P.H,English Law Dictionary.London,Sweet &Maxwell,1986

2-Treitle,G.H.,The Law Of Contract, London,Sweet&Maxwell,1990.

 

 



1-Theorie de l,mprevision

2-مهدی شهیدی،آثار قراردادها و تعهدات، چ سوم، انتشارات مجد، تهران ، 1386،صص 137و138

2-Force majeure

 

[4]-سید حسین صفایی،قوه قاهره یا فورس ماژور، مجله حقوقی دفتر خدمات حقوقی بین المللی،شماره 3، سال 64، ص 112.

4-P.H Collin, English Law Dictionary, London, 1986,P.113

[6] - محمد جعفر جعفری لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ج چهارم، چ سوم، کتابخانه گنج دانش، تهران، 1386،  ص 2960

2-Hardship clause

3-Exemption clause

[9] - امیر حسین آبادی،تعادل اقتصادی درقرارداد(2)، مجله تحقیقات حقوقی،دانشگاه شهید بهشتی ،شماره 21و22 ،سال 76،ص 130

[10] -پیشین،صص 132و133

2-Frustration of Purpose and change of circumstance

1-It was not this that I Promised to do

[13] - ناصر کاتوزیان،قواعد عمومی قراردادها، ج 3، چ دوم،شرکت انتشار، تهران، 1376،ص 116

[14] - امیر حسین آبادی،پیشین ،ص 123

[15] - ناصر کاتوزیان، پیشین، ص 81

3-Katsumoto Masaki

 - [17] محمد حسن صادقی مقدم،تغییر در شرایط قرارداد، چ اول نشر دادگستر،تهران 1379،ص 36

[18] -امیر حسین آبادی،پیشین،ص123

 

[19] -محمد حسن صادقی مقدم،پیشین،ص33

[20] -امیر حسین آبادی،پیشین ، صص127و138

[21] -محمد حسن صادقی مقدم، پیشین، ص33

 

[22] -امیر حسین آبادی، پیشین، ص129

[23] -محمد حسن صادقی مقدم، پیشین ص34

 

 

1-Doctrine of the Implied condition

 

[25] - ناصر کاتوزیان ،پیشین،ص182

3-G.H.treitle,the Law of contract,8 Th ed,London,1991,P.763.

 

[27] -محمد حسن صادقی مقدم،پیشین،ص69

[28] - مسعود سلجوقی،نقش عرف در حقوق مدنی ایران،چ اول ، بی تا،تهران ،1347،ص141

[29] - سید احمد خوانساری، جامع المدارک،ج 2،چ اول، مکتبه الصادق،تهران ،1405 ه.ق،ص124

[30] -سید حسین صفایی،قواعد عمومی قراردادها،ج 2،چ اول، میزان، تهران،1382 ،صص 163و164

[31] - ناصر کاتوزیان، پیشین، ص86

[32] - امیر حسین آبادی، پیشین،ص151

[33]- حمیدبهرامی احمدی، کلیات عقود و قراردادها، چ اول، میزان، 1381، صص 153تا 155.

[34] - مهدی شهیدی ، پیشین، صص37و38

[35] سید حسین صفایی،پیشین،ص 162

2-Clauses Monetaires

 

[37] - مهدی شهیدی،پیشین،ص 150

[38] -امیر حسین آبادی، تعادل اقتصادی در قرارداد،مجله تحقیقات حقوقی،دانشگاه شهید بهشتی،شماره 19و20 ،1376،صص221و222

[39] - مهدی شهیدی، پیشین،ص152

[40] - امیر حسین آبادی،پیشین،صص 204و205

[41] - مهدی شهیدی، پیشین،ص40

1- شیخ محمد حسن نجفی،جواهرالکلام،ج27،چ اول، کتابفروشی اسلامیه، 1366به نقل ازمحدحسن صادقی مقدم،پیشین ص150.

 


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 28 دی 1394  | 12:12 PM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

آب‌سیاه یا گلوکوما (به انگلیسی: glaucoma) اصطلاحی برای توصیف گروهی از اختلالات چشمی با علت‌های متفاوت ولی اثری بالینی و مشترک بر روی چشم و بینایی٬ وابسته به فشار نوروپاتی‌است.[۱]

این مشکل می‌تواند به بینایی چشم مبتلا بصورت ماندگار آسیب برساند و درصورت عدم درمان حتی منجر به کوری شود. بزبانی ساده‌ علت آن افزایش شدید فشار زجاجیه یا همان مایع درون چشم است.[۲] به‌طور کلی اشکال در خروج این مایع از منافذ بسیار کوچکی در پیرامون عنبیه (دایره رنگی چشم) است. در برخی موارد بطور مادرزادی منافذ تنگ هستند. در موارد دیگر جلو آمدن عنبیه یا مسدود شدن این منافذ با رنگدانه‌های عنبیه یا یاخته‌های خون پس از خونریزی داخل چشم مسیر تخلیه مایع داخل چشم تقریباً مسدود می‌شود.

گلوکوم را دزد بینایی نیز نامیده‌اند و دلیلش اینست که تمامی اثرات و سمپتوم‌های آن بسیار آرام و در طول سالیان بروز کرده بطوریکه درک و تشخیص آن توسط فرد مشکل است و گلوکوم جنرال پس از آب‌مروارید دومین دلیل کاهش بینایی در جهان است.[۳][۴]

انواع                                            

این بیماری دارای انواع زیر است:

  • گلوکوما زاویه باز: حدود ۹۰درصد موارد گلوکوم در ایالات متحده است. نشانه و علائم ناگهانی و حاد ندارد و بدون درد است. تنها علائم به تدریج پیشرونده در آن٬ کاهش میدان بینایی و تغییرات عصب بینایی است.
  • گلوکوما زاویه بسته: کمتر از ۱۰درصد موارد گلوکوم در ایالات متحده، اما بیش از نیمی از موارد گلوکوم در کشورهای دیگر به ویژه کشورهای آسیایی است. حدود ده درصد از بیماران زاویه بسته با حملات و بحران حاد ازجمله درد ناگهانی چشم، دیدن هاله در اطراف چراغ‌ها، قرمزی چشم، فشار داخل چشم بسیار بالا (بیش‌از ۳۰ میلیمتر جیوه)، تهوع و استفراغ، کاهش ناگهانی دید و مردمک گشاد شده همراه است. همچنین در برخی موارد مردمک بیضی شکل دیده می‌شود. گلوکوما زاویه بسته٬ یک موقعیت اورژانس است.
  • علایم شایع

وقتی علایم زیر در فردی وجود داشته باشند احتمال وجود بیماری آب سیاه مزمن چشم وجود خواهد داشت. علائمی چون تغییر مداوم نمره عدسی عینک، سردرد خفیف یا اختلالات مبهم بینایی یا عدم توانایی در تطبیق بینایی از روشنایی به تاریکی.

مراحل اولیه:

  • از دست رفتن دید محیطی در نواحی کوچک از میدان دید
  • تاری دیدی در یک طرف در سمت بینی میدان دید

مراحل پیشرفته:

  • بزرگ‌تر شدن نواحی از دست رفتن دید، معمولاً در هر دو چشم
  • سفت شدن کره چشم
  • وجود نقاط کور در میدان دید
  • نامناسب بودن دید در شب

 

 

 

 

  • علل

علایم در اثر تجمع مایع و افزایش فشار درون چشم و در نتیجه آسیب رسیدن به رشته‌های عصب چشمی به وجود می‌آیند اما در برخی از گروه‌های جمعیتی، تنها ۵۰ درصد از افراد مبتلا به گلوکوم زاویه باز اولیه دارای فشار چشم بالا هستند.[۵]

 

  • پیشگیری

تمامی افراد باید از چشم پزشک خود بخواهند تا در هر بار معاینه چشم، فشار چشم را نیز اندازه بگیرد و پس از ۴۰ سالگی باید حداقل سالی یک بار معاینه چشم انجام شود. در صورت بروز هرگونه تغییر در بینایی باید به چشم‌پزشک مراجعه شود.

معاینات چشم از جمله آزمون میدان دید٬ تونومتری یا فشارسنجی (اندازه‌گیری فشار درون کره چشم) و افتالموسکوپی (مشاهدهٔ پشت چشم).

  • عواقب مورد انتظار

درمان آب سیاه چشم تا آخر عمر باید ادامه یابد. اگر آب سیاه به موقع تحت درمان قرار گیرد، اشکال دایمی در بینایی به وجود نمی‌آید. توجه داشته باشید که در این بیماری دید مرکزی تا مرحله آخر بیماری وجود خواهد داشت و هیچگونه اختلالی در دید مرکزی ایجاد نخواهد شد.

  • درمان

این بیماری را نمی‌توان درمان قطعی کرد، اما علایم آن را می‌توان کنترل نمود. در اکثر اوقات می‌توان فشار چشم را با دارو تا حدی پایین آورد که از آسیب به عصب چشمی و از دست دادن احتمالی بینایی در آینده جلوگیری شود. مهارکننده‌های آنزیم کربنیک آنهیدراز مانند دورزولامید به تنهایی یا به‌همراه داروهای مسدد گیرنده بتاآدرنرژیک برای کاهش فشار داخل چشم به کار می‌روند.

داروهای ادرارآور (دیورتیک) برای کاهش تولید و در نتیجه کاهش تجمع مایع در چشم استفاده می‌شوند. در صورتی که با قطره‌های چشمی نتوان بیماری را کنترل نمود، می‌تواند از جراحی با لیزر کمک گرفت.

 


ادامه مطلب
نظرات 0

  قانون برنامه پنجم توسعه جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 15/10/1389 در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی تصویب که برخی ار مواد آن از سوی مجلس شورای اسلامی به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارسال و پس از اظهار نظر مجمع تشخیص مصلحت در تاریخ 30/10/89 به مجلس شورای اسلامی واصل و در تاریخ 10/11/89 طی شماره 246698 از ناحیه ریاست جمهور برای اجرا ابلاغ گردید .

قانون مذکور مشتمل بر نه فصل می باشد که به ترتیب عناوین فصول اول تا نهم عبارتست از فرهنگ اسلامی ایرانی علوم و فناوری اجتماعی نظام اداری و مدیریت اقتصادی توسعه منطقه ای دفاعی سیاسی امنیتی حقوق قضایی و بودجه و نظارت .

مواد 69 الی 177 قانون مذکور به بخش اقتصادی اختصاص دارد که از لحاظ کمی دارای بیشترین تعداد مواد قانونی در قانون مذکور می باشد .

فصل اقتصادی قانون برنامه پنج ساله پنجم توسعه مشتمل بر عناوین بهبود فضای کسب و کار بهره بروری اشتغال پول و بانک بازار سرمایه تجارت سرمایه گذاری خارجی مناطق آزاد -  بیمه های بازرگانی کاهش وابستگی به نفت اصلاح نظام مالیاتی توسعه تعاون نفت و گاز برق انرژی های پاک منابع آب کشاورزی صنعت و معدن حمل و نقل مسکن و وقف می باشد .

البته در فصل اقتصادی قانون مذکور بخش صنعت به معنای عام آن ملحوظ نظر مقنن قرار گفته که شامل نفت و گاز برق انرژی های پاک منابع آب کشاورزی و صنعت و معدن و حمل و نقل و مسکن می شود . اما منظور نظر نگارندگان در این مقاله بررسی جایگاه صنعت کشاورزی به عنوان یکی از ارکان اصلی توسعه کشور می باشد .

مواد 143 الی 149 قانون برنامه پنج ساله پنجم اختصاص به بخش کشاورزی دارد .

در ماده 143 حفظ ظرفیت تولید و نیل به خود کفایی در تولید محصولات اساسی کشاورزی و دامی از جمله گندم جو ذرت برنج دانه های روغنی چغندر قند نیشکر گوشت سفید گوشت قرمز شیر تخم مرغ و اصلاح الگوی مصرف بر اساس استانداردهای تغذیه ، گسترش کشاورزی صنعتی و دانش بنیان و فراهم نمودن زیر ساخت های امنیت غذایی و ارتقاء ارزش افزوده بخش کشاورزی بر مبنای ملاحظات توسعه پایدار ملحوظ نظر قرار گرفته و مقرر گردیده که نسبت به موارئ ذیل اقدام شود :

·  ارتقاء راندمان آبیاری

·  تحویل آب مورد نیاز کشاورزان بصورت حجمی بر اساس الگوی کشت هر منطقه و بااستفاده از مشارکت بخش غیر دولتی

·  ارتقاء شاخص بهره وری مصرف آب

·  گسترش  مبارزه تلفیقی با آفات و بیماری های گیاهی

·  برون سپاری فعالیت های غیر حاکمیتی و تصدی گری بخش کشاورزی به بخش های خصوصی و تعاونی با تأکید بر بکار گیری کارشناسان تعیین صلاحیت شده عضو سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی و سازمان دامپزشکی بعنوان ناظر و یا مشاور فنی مزارع کشاروزی و واحدهای دامی و دامپروری و آبی پروری تعاونی ها و تشکل های بخش کشاورزی

·  نوسازی ماشین آلات کشاورزی

·  ترویج استفاده از کودهای آلی و زیستی

·  صدور سند مالکیت کلیه اراضی کشاورزی توسط سازمان ثبت اسناد و املاک کشور تا پایان برنامه

·  گسترش پوشش بیمه تولیدات بخش کشاورزی و عوامل تولید

در ماده 144 با هدف حمایت از بخش کشاورزی و پایداری تولید و توسعه صادرات در رقابت پذیری و کاهش قیمت تمام شده ، مقرر شد وزارتخانه های صنایع و معادن جهاد کشاورزی بازرگانی و مسکن و شهر سازی تفاهم نامه ای که به تأئید معاونت ریاست جمهوری برسد را تنظیم تا محصولات اساسی نسبت به حمایت هدفمند از استقرار و گسترش صنایع تبدیلی تکمیلی و نگهداری محصولات کشاورزی توسط بخش غیر دولتی در قطبهای تولیدی اقدام نمایند.

در ماده 145 به منظور اقتصادی و رقابتی نمودن تولید و افزایش صادرات محصولات کشاورزی ساماندهی مدیریت منابع حفاظت از منابع پایه و ارزش افزایی و تکمیل زنجیره ارزش محصولات کشاورزی مقرر شد از تولید محصولات کشاورزی در قالب جبران بخشی از یارانه سود و کارمزد تحصیلات بانکی کمک های بلاعوض پرداخت یارانه و سایر مشوق ها با اولویت رعایت الگوی کشت بهینه ملی منطقه ای حمایت بعمل آید .

وضع تعرفه مؤثر به گونه ای که نرخ مبادله همواره به نفع تولید کننده داخلی باشد از دیگر تکالیف دولت در بخش کشاورزی است .

حسب ماده 146 در جهت افزایش تولید و ارتقاء بهره وری و بازده زمین های کشاورزی در واحد هکتار ، دولت حمایت های حقوقی و مالی لازم را از تشکل های حقوقی با اولویت تعاونی های تولید کشاورزی را باید منظور نظر قرار دهد .

به استناد ماده 147 و در جهت توانمند سازی ساختار مدیریت منابع طبیعی و آبخیز داری اقدامات ذیل منظور نظر قرار گرفته است :

·  ارزش اقتصادی ( کارکردهای بازاری و غیر بازاری ) منابع طبیعی هزینه ها و منافع اجتماعی طرح ها و پروژه های عمرانی توسعه ای در مطالعات امکان سنجی طرح ها و پروژه ها ملاک قرار گیرد

·  معافیت سازمان جنگل ها و مراتع وآبخیز داری کشور از پرداخت هزینه دادرسی

·  واگذاری بدون رعایت تشریفات مناقصه ، مدیریت احداث نگهداری توسعه بهره برداری پارک های جنگلی ، مراتع قابل درختکاری ، تهالستان های متروکه و اراضی واقع در کاربی های سبز شهرها در محدوده و حریم شهر ها با حفظ مالکیت دولت و کاربری طبق طرح مورد توافق شهرداری سازمان جنگل ها و مراتع و آبخیز داری بدون دریافت حقوق مالکانه به شهرداری مربوطه از طرف سازمان جنگل ها مراتع و آبخیز داری کشور  .

دولت مکلف است جهت اصلاح الگوی بهره برداری از جنگلها مراتع و آب و خاک اقدامات ذیل را انجام دهد :

·  جایگزینی سوخت فسیلی و انرژی های تجدید پذیر بجای سوخت هیزمی

·  توسعه زراعت چوب و تشدید مبارزه با قاچاق چوب

·  ساماندهی جنگل ها و حمایت از تولید دام به روش صنعتی

·  ساماندهی و ساخت و ساز در مناطق جنگلی بر اساس قوانین

·  توسعه جنگلهای دست کاشت

·  اجرای عملیات آبخیز داری تا سطح هشت میلیون هکتار تا پایان برنامه

·  اجرای عملیات بیابان زدایی و کنترل کانون های بحران

در ماده 149 مقرر گردید دولت با هدف تأمین امنیت غذایی اقدامات زیر را انجام دهد :

·  حمایت مالی از توسعه کشتارگاه های صنعتی و بهبود کشتارگاه های سنتی و نیمه   صنعتی توسط بخش غیر دولتی

·  ارتقاء سطح کلی حمایت از کشاورزی به حداقل 35% ارزش تولید این بخش

·  حمایت از افزایش تولید پروتئین حیوانی حاصل از انواع دام ، طیور و آبزین

مضافاً دولت مکلف است سامانه هوشمند مراقبت بیماری های دامی و هویت دار نمودن جمعیت دامی کشور و نیز برنامه تأمین سلامت غذا از مزرعه تا سفره را طی سال اول برنامه به اجرا بگذارد.


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 28 دی 1394  | 12:06 PM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

 

فصل اول
مسئولیت مدنی:
انواع مسئولیت
الف : مسئولیت قهری
ب: مسئولیت ناشی از عقد
ج : مسئولیت عقدی یا ضمان عقدی 
د : مسئولیت اخلاقی 
تعریف لغوی و اصتلاحی حوادث غیر مترقبه یا فورش ماژور
تعریف لغوی و اصتلاحی فورس ماژور ن
شرط اثبات قوه قاهره در رفع مسئولیت
خارجی بودن حادثه 
2عدم وجود تقصیر: 
چهره های استثنائی تئوری فورس ماژور:
اعتصاب 
جنگ 
اسباب تحقق مسئولیت
الف : ورود ضرر:
ب : تقصیر :
فصل سوم ـ سازمان مديريت بحران کشور
ماده8 ـ وظايف سازمان به شرح زير است:
آيين نامه تشکيل سازمان مديريت بحران کشور
نتیجه گیری بحث:
منابع:

 

واژگان کلیدی: مسئولیت مدنی .دولت.حوادث.غیر مترقبه.اجتناب ناپذیر .غیر قابل پیش بینی.کارمند.نقص وسایل.شخصی بودن مسئولیت،قانون تشکیل سازمان مدیریت بحران،آئین نامه قانون تشکیل مدیریت بحران

فصل اول : برسی واژگان

مقدمه : در علم حقوق هر گاه سخن از مسئولیت به میان می آید اساتید علم حقوق آنرا همواژه با مترادف با ضمان می آورند که گاها این مسئولیت قهری است یعنی اراده طرفین در ان نقشی ندارد و بدون رضایت متعهد و به حکم قانون بوی تحمیل میگردد مانند ضمان ناشی از اتلاف.که در این حالت مسئولیت بر مبنای تخلف از انجام قرارداد یا عهد شکنی و یا ضمان ناشی از عقد نیست بلکه مسئولیت بسبب وقوع حادثه ای است که غیر قابل پیش بینی بوده و نمیتوان این حادثه را بر کسی منتسب نمود و او را محکوم به جبران خسارت نمود آنچکه در این بحث مورد توجه قرار خواهد گرفت اینست که آیا دولت بعنوان حاکمیت در جلوگیری از ورود خسارت مسئولیتی خواهد داشت یا خیر و اگر مسئولیت دارد معیارهای سنجش و انتساب حادثه ای که علت و سبب آن به حاکمیت منتسب نیست به چه نحو خواهد بود؟ 
اما گاها حوادث غیر مترقبه و غیر قابل پیشبینی و غیر قابل انتساب به شخص معین چنان باعث ورود خسارت بر شخص میگردد که این حادثه را به عنوان حوادث قاهره نامیده در این مقاله ابتداعا به برسی واژگان میپردازیم و سپس به برسی مسئولیت دولت به طور عام و سپس در قبال قوه قاهره و خسارتی که بر فرد تحمیل میگردد اشاره مینمائیم.

مبحث اول :تعاریف 
گفتار اول : برسی واژگان
1 : مسئولیت
معنای لغوی
مسئول :اسم مفعول ریشه آن از سوال و به معنای پرسیده شده و بازخواست شده یا متعهد نیز بکار می رود در قران کریم در آیه شریفه 24 از سوره صافات نیز بدان اشارتی گردیده<< وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ>> که خداوندگار یکتا خطاب به فرشتگان درباره مجرمین آورده است.
responsibility 
در لغت انگلیسی به معنای مسئولیت .وضعیت جوابگو بودن برای تعهدات.تعهد پاسخگوئی برای عمل انجام شده و یا جبران خسارت.
Responsible
اسم مفعول و به معنای مسئول است

Responsibility in Webster s new word dictionary of the American language :
Condition,quality ,fact,or instance of being responsible;obligation,acconuntability,dependability
A thing or person for whom one is responsible
مسئولیت در قانون مدنی 
در قانون مدنی بطور صریح اشاره ای به تعریف مسئولیت نشده و ان را در مفهوم عام کلمه در غالب ضمان آورده اند و ضمان در اصتلاح فقها به معنای تعهد بکار رفته و در حقوق کنونی مترادف با مسئولیت بکار می رود ولی این ضمان در جامعه مدنیت ایران در غالب قانون مسئولیت مدنی مطرح گشته و علی رغم ابهامات زیادی در این قانون در چند نکته اصل را بر مسئولیت شخصی دانسته و سخنی از مسئولیت مدنی دولت بمیان نیاورده.

مسئولیت مدنی:
مسئولیت مدنی مسئولیتی است، که در برابر ایجاد خسارت به وجود می‌آید و به وجود آورنده خسارت را ناگزیر به جبران خسارت می‌نماید. مسئولیت مدنی به معنی مسئولیت پرداخت خسارت است.(جعفری‏لنگرودی، 1378، ص645) بنابراین هرجا که شخص در برابر دیگری مسئول جبران خسارتی باشد، در آن‏جا مسئولیت مدنی وجود دارد
در قانون مسئولیت مدنی مصوب 7 اردیبهشت ماه سال 1339 تعریفی از مسئولیت به میان نیامده و مسئولیت شخص را منوط به عمد یا تقصیر شخص حقیقی یا حقوقی اعم از اشخاص عادی یا کارمندان دولت آورده و سخنی از قوای قاهره در تحقق مسئولیت مدنی دولت آورده نشده .
بر مبنای مسئولیت مدنی بین زیان‏زننده و زیان‏دیده، رابطه‌‌ای خاص به وجود می‌آید، که همان جبران خسارت است. بنابراین مسئولیت مدنی در معنی عام و وسیعش هم مسئولیت قراردادی و هم مسئولیت خارج از قرارداد را در بر می‌گیرد. زیرا در هر دو مسئلۀ مهم، بحث جبران خسارت است. اما تفاوت اساسی این دو با هم برمی‌گردد، به وجود یا عدم وجود قرارداد بین طرفین. قلمرو مسئولیت مدنی از جائی آغاز می‌شود، که بین طرفین قراردادی برای انجام تعهد وجود نداشته باشد. مسئولیت مدنی ناشی از نقض قرارداد نیست، در حالی که مسئولیت قراردادی مسئولیتی است، که در نتیجۀ تخلف از مفاد قرارداد خصوصی پدید می‌آید. به عبارت دیگر مسئولیت قراردادی به‏این معنی است، که کسی که به عهد خود وفا نکرده و باعث ضرر طرف قرارداد خود شده باشد، باید زیان وارده را جبران نماید پس میتوان در اینجا ضمان را به مفهوم عام در غالب ضمان قهری دولت در قبال حوادث غیر مترقبه آورد.

انواع مسئولیت
انواع مسئولیت را میتوان در حالت کلی به سه نوع تقسیم بندی نمود
الف : مسئولیت قهری
مسئولیت قهری مسئولیتی است که در نتیجه قهر و غلبه بدون رضایت متعهد به حکم قانون برهر شخص اعم از حقیقی یا حقوقی تحمیل میگردد حال این شخص میتواند شحص حقیقی یا حقوقی یا دولت باشد. مانند ماده 387 قانون مدنی که به تلف مبیع قبل از قبض اشاره مینماید این مسئولیت در موضوع بحث مسئولیت مدنی دولت در قبال حوادث غیر مترقبه نیز میتواند مورد تعمیم واقع گردد.

ب: مسئولیت ناشی از عقد
که به طور مسقیم در نتیجه توافق طرفین عقد ایجاد میگردد و یا در نتیجه عدم اجرای عقد بر دوش متخلف از اجرای عقد تحمیل میگردد که مسئولیت ناشی از عقد یا بعلت عهد شکنی و تخلف از اجرای مفاد عهد است و بر مبنای ضمان معاوضی ایجاد میگردد و یا اینکه بعلت محقق نشدن خواست طرفین ایجاد میگردد.

ج : مسئولیت عقدی یا ضمان عقدی 
که همان معنای ضمان یا مسئولیت در غالب عقد ضمان است و عقد ضمان عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر عهده دیگری است قبول کند که در این حالت ذمه مضمون عنه بری و ذمه ضامن نسبت به مضمون له مشغول میگردد که در حقوق ایران مفهوم ضمان نقل ذمه به ذمه در مفهوم اصلاح شده تعبیر میگردد.

و در علم الهیات نوعی مسئولیت وجود دارد که در جهان حقوق بدان مسئولیت اخلاقی یا طبیعی میگویند که جهان حقوق برای آن ضمانت خاص اجرائی ندارد و چنانچه متعهد بمیل خود انرا ایفا کند نمیتوان او را مسئول شناخت و بدان حق استراد نیست .

مسئولیت اخلاقی 
منظور از مسئولیت اخلاقی این است، که انسان در مقابل خداوند یا وجدان خویش جوابگوی خطای ارتکابی باشد. این مسئولیت در فعل یا ترک فعلی که به شکل مخالفت با تعالیم دینی یا قواعد اخلاقی و وجدان باشد ظاهر می‏گردد. ولی اگر منشا الزام به پاسخ‏گویی معیارهای خارجی و بر پایۀ رفتار متداول افراد جامعه و در برابر حقوق موضوعه باشد، مسئولیت را مسئولیت حقوقی گویند.
مسئولیت اخلاقی جنبۀ درونی و شخصی داشته و برای مسئول شناختن فاعل زیان، باید شرایط و اوضاع و احوال شخصی و‏اندیشه و وجدان وی بازرسی شود. در حالی که مسئولیت مدنی به‏طور عینی(نوعی) در مقایسه با یک رفتار عادی مورد ارزیابی قرار می‏گیرد. لذا یک‏اندیشۀ ساده ممکن است، موجب مسئولیت اخلاقی شود. ولو این‏که موجب ضرر قابل لمسی به دیگری نشود. اما مسئولیت مدنی مستلزم ظهور خارجیِ‏اندیشه به صورت فعل یا ترک فعل، که همراه با ضرر و زیانی باشد، بوده و ورود ضرر شرط تحقق مسئولیت است و بطور دیگر جدا از مسئله تعالیم دینی مسئولیتی است جهان حقوق بدان ضمانت اجرائی خاصی قائل نیست و چنانچه فرد به جهت حس انساندوستانه آنرا انجام دهد دگر بدان حق استرداد نخواهد بود بطور مثال چنانچه کسی به جهت کمک و همدلی به مسکینی بدون اذن وی کمک نماید و تعهد او را به جای اورد دگر جهان حقوق برای وی حق استرداد نمیداند .


تعریف لغوی و اصتلاحی حوادث غیر مترقبه یا فورش ماژور

در قانون مدنی ایران صراحتا در مواد 227و229 اشاره به تئوری فورس ماژور نموده که در تحلیل مطلب در موارد آتی بدان اشاره میگردد.

تعریف لغوی و اصتلاحی

تعریف لغوی: 1
به عقیده شخصی بنده این واژه تعریف لغوی ندارد و مفهوم ان بیش از انکه معنای لغوی داشته باشد به عنوان یک اصتلاح کاربرد دارد اما بسیاری از اساتید حقوق بدان تعریف لغوی نیز به کار برده اند در حالت کلی به معنای شرایط غیر قابل کنترل و خارج از اراده فرد،نیروی برتر و غیر قابل مقاومت ،عواملی که خارج از کنترل بشر است و با اعمال و مراقبتهای معمول و احتیاطات نمیتوان به پیش بینی و پیشگیری از آن پرداخت، حوادث غیر مترقبه ،قوه قاهره، که ظاهرا برای اولین بار در حقوق مدنی فرانسه (کد ناپلئون)، به عنوان تئوری فورس ماژور بکار رفته و بعد به عنوان یک اصتلاح و واژه در حقوق سایر کشورها رخنه نموده و حتی در در لغات انگلیسی و اصتلاحات عامیانه سایر ملل از جمله ایران به کار گرفته می شود. در کشورهای حوزه کامن لا کمتر میتوان از بکارگیری این اصتلاح در زبان اصلی بهره مند گردید ولی با بکارگیری وازه های مترادف میتوان فهمید که این واژگان از همان تئوری فورس ماژور فرانسه الهام گرفته اند. در لغت حقوق دارای دو معنای عام و خاص میباشد .
الف: تعریف لغوی عام :
هر عاملی که خارج از حیطه اقتدار متعهد باشد و گاها به عمل شخص خارجی و متعهد له نیز ممکن است متصل باشد و دارای دو صفت باشد نیز اطلاق میگردد. گاها عمل شخص ثالث نیز که خارج از حیطه و کنترل متعهد بدون تسلط بر وی و پیش بینی و کنترل باشد او باشد نیز در حکم قوه قاهره محسوب میگردد مانند اعتصاب کارگران کارخانه بدون اهمال و تقصیر متصدی کارخانه به جهت تشویش اذهان رقبای تجاری که نتوان بار اثبات را بر دوش وی تحمیل کرد در زمره اینگونه حوادث قرار میگیرد..

ب : تعریف لغوی خاص
حادثه ای بی نام و غیر قابل پیش بینی و کنترل، غیر قابل انتساب به شخص معین را گویند در حالیکه در تعریف به معنای اعم ممکن است قابل انتساب به شخصی نیز باشد .مانند زازله
در اصتلاح حقوقی :
حادثه یا حالتی است غیر قابل انتساب به شخص و در صورت انتساب غیر قابل پیش بینی که با رعایت مبالات و احتیاط و رعایت نظامات دولتی هیچ شخص مواظبی نمیتوانسته بدان فائق آید و متعهد را از مسئولیت مبرا میکند زیرا چنانچه قابل انتساب باشد به صورتیکه شخص با رعایت جوانب احتیاط میتوانسته از آن جلوگیری کند شخص منتسبت ، مسئولیت جبران خسارت را متحمل میگردد.
حقوق مدني- به معني عام، هرحادثه غير قابل پيش بيني وغير قابل اجتناب است كه متعهد را از اجراي تعهد باز دارد . فورس ماژور موجب برائت است و منظور از برائت برائت از جبران خسارت ناشی از عدم اجرای تعهد است. فورس ماژور به معني خاص درمقابل حادثه غير مترقبه قرار مي گيرد وعبارت از حادثه اي بروني است، بدين معني كه حادثه بايد كاملاً بيگانه با شخص متعهد باشد ( نيروي طبيعي، عمل دولت، عمل شخص ثالث )
در زبا ن انگلیسی
Ower powering force or coercivepower

اهمیت موضوع
همانطوریکه قبلا اشاره گردید هر قرارداد دارای آثار حقوقی و به تبع آن، مسئولیت در قبال موضوع آن است فلذا اصل لزوم قردادی در نظام حقوقی هر کشوری، اصلی انکار ناپذیر بنظر میرسد زیرا ضمانت اجرای هر قرداد در صورت عدم اجرای آن و اجبار بدان بر دوش دولت مستقر میگردد و چنانچه در قراردادها اصل لزوم اجرای آن کنار گذارده شود بدون شک جامعه و دولت دارای آشفتگی و هرج و مرج خواهد گردید و توسل به ضمانت اجرای قانون جامعه و در حقیقت دولت را به محبوبیت در میان افراد آن اجتماع سوق خواهد بخشید .اما باید با نگرش به اصل لزوم ، بدان جلوه زور مآبانه داد بلکه ارمان حقوق نگرشی عدالتخواه بر پایه اخلاق است .بدون شک تعذر در اجرای مفاد عهد چنانچه با عسر و حرجی غیر قابل پیش بینی و حادثه ای به دور از قدرت متهد همراه باشد عدالت حقوقی به کمک متعهد می آید و او را به جهت عدم توانائی در مقابله با ان حادثه از مسئولیت می رهاند .
ماهیت حقوقی قرارداد و چهره استثنائی فورس ماژور
مسئولیت در مقابل تعهد مستلزم این است که طرفین به مفاد قراردا د پایبند باشد و هیچ عاملی نتواند پیوستگی موضوع و طرفین قرارداد را برهم زند به طور مثال در عقد بیع به محض ایجاب و قبول در عنوان ،موضوع ،مالکیت بر عهد خریدار مستقر،و تعهد وی تسلیم ثمن حاصل از بیع و تعهد خریدار تسلیم مبیع در مقابل ثمن آن است . اما سوال اینجاست چنانچه در این حالت زمانیکه مبیع تحویل خریدار نگردیده و ثمن به طور کامل به فروشنده پرداخت نشود مسئولیت تلف مبیع قبل از قبض خریدار را چه کسی متحمل میگردد؟

قاعده تلف مبیع قبل از قبض که برگرفته از فقه میباشد چگونه تحلیل میگردد؟
پاسخ را میتوان اینچنین بیان کرد که به محض وقوع عقد بیع(ایجاب و قبول خریدار و فروشنده) مالکیت انقال می یابد و طرفین متعهد به تسلیم و تسلم موضوع عقد بیع میشوند یعنی به محض وقوع عقد بیع، خریدار مالک مبیع و فروشنده مالک ثمن است پس وقتی به واسطه حادثه خارجی قبل از تسلیم مبیع تلفی رخ دهد خریدار است که به واسطه انتقال مالکیت تلف ناشی از ان را متحمل میگردد نه فروشنده هر چند قانونگذار تلف مبیع قبل از قبض را بر عهد بایع مستقر و بموجب ان سبب انفساخ عقد میداند. .
پس وفای به عهد در قرارداد 2 رکن بیشتر ندارد 
وجود تعهد یا تعهداتی که بایستی اجرا گردد 
اجرای آن تعهد.
پس وقتی تعهدی در بین است و شخص متعهد با اختیار میخواهد انرا ایفا نماید ولی یک عامل خارجی بیرونی غیر قابل پیش بینی و دور از انتظار که دفع ان خارج از اراده متعهد است از راه میرسد و اجرای ان را متعذر یا به کلی منتفی می سازد را بایستی در حکم برائت وی محسوب کرد .
قوه قاهره 
عدم اجرای قرارداد به شرط انتساب تقصیر بر متعهد ضمان آور است این پاسخ که اجرای مفاد پیمان مستلزم کوششی نامتعارف یا در حد توان مالی متعهد نبوده ادعائی غیر قابل قبول و محکوم به بطلان میباشد .
در مقام اثبات بایستی وقوع حادثه ای قهری و غیر قابل پیش بینی،اجتناب ناپذیر مثبت گردد که این عامل باعث عهد شکنی شده بطوریکه عدم امکان اجرا را نتوان به متعهد منتسب نمود و گرنه چنانچه تقصیر مرتکب در عدم اجرا اثبات گردد بدیهی است که ضمان بر عهده وی اسقرار، و ذمه وی نسبت به خسارات وارده، مشغول خواهد گردید .پس در این حالت تحلیل رابطه سببیت مفروض در مقام انتساب به متعهد لازمه تحلیل دو رابطه سببیت است .
1-رابطه سببیت بین فعل متعهد و انجام نشدن قرارداد
2-رابطه سببیت بین انجام نشدن قرارداد و ورود ضرر
اثبات رابطه اول منتسب به اماره قانونی است زیرا با توجه به اصل لزوم قراردادی هر گاه قرارداد اجرا نگردد اصل بر اشتغال ذمه ضمانی بر عهد متخلف است و او است که بایستی اثبات نماید ورود ضرر بسبب حادثه قهری بوده که بتواند در مقام دفاع ،ورود خسارت را بر حادثه قهری تحمیل نماید در بیان این امر میتوان به ماده 227 قانون مدنی اشاره نمود.
(( متخلف از انجام تعهد وقتی محکوم به تادیه خسارت می شود که نتواند ثابت نماید عدم انجام،به واسطه علت خارجی بوده است که نمیتوان مربوط به او نمود ))


اثبات رابطه اول با مدعی ورود ضرر است 
زیرا از منظر آئین دادرسی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اصل بر برائت خوانده است مگر اینکه خلاف ان ثابت گردد در رابطه سببیت اول خواهان است که بایستی ثابت نماید بین فعل متعهد و عدم اجرای قرارداد تقصیر وجود دارد.


شرط اثبات قوه قاهره در رفع مسئولیت
خارجی بودن حادثه 
ماده 227 قانون مدنی ایران شرط محکومیت متخلف را عدم اثبات واقعه به حادثه خارجی عنوان نموده پس چنانچه متعهد خود کارگران را تشویق ،تحریک به اعتصاب نماید و تعهد با علت داخلی عقیم بماند بدون شک این عمل او حادثه خارجی محسوب نگردیده و او را از مسئولیت نمی رهاندپس در این حالت چنانچه حادثه در محدوده فعایت متعهد رخ دهد به عقیده برخی از حقوقدانان در حکم حادثه داخلی است و او را از مسئولیت نمی رهاند ولی به عقیده شخصی اینجانب حادثه اگر داخلی هم باشد ولی بدون پیش بینی ،تقصیر ،اهمال،و رعایت جوانب احتیاط در حکم حادثه خارجی است در این مورد بین حقوقدانان اختلاف نظر وجود دارد و ارائه دلیل مخالفان با حادثه داخلی بدین صورت است که شخص متعهد بایستی به مجموعه داخلی محدودیت فعالیت خود تسطل کافی داشته باشد .
تئوری فورس ماژور را همچنین میتوان در ماده 386 قانون تجارت ملاحظه نمود ((.......یا مربوط به حوادثی بوده که هیچ متصدی مواظبی نیز نمیتوانست از ان جلوگیری نماید


2عدم وجود تقصیر
تقصیر در حقوق خصوصی عبارت است از تعدی و تفریط و واژه تقصیر اعم است به هر دو و همچنین بی احتیاطی،بی مبالاتی،و عدم رعایت نظامات دولتی ،و عرف معمول در حکم تقصیر است.
تعدی در قانون مدنی
عبارت است از تجاوز نمودن از حدود اذن یا متعارف است نسبت به مال یا حق دیگری.
تفریط
عبارت است از ترک عمل که به موجب قرارداد یا متعارف برای حفظ مال غیر لازم است.
3-غیر قابل پیش بینی بودن حادثه
غیر قابل پیش بینی بودن حادثه از دیگر موارد تحقق تئوری پذیرش فورس ماژور میباشد در حقوق فرانسه در زمان عقد اگر حادثه غیر قابل پیش بینی باشد با جمیع شرایط دیگر معنونه، از موارد فورش ماژور تلقی میگردد اما چنانچه در زمان وقوع عقد حادثه قابل پیش بینی باشد و شخص متعهد با احتمال وقوع ان اقدام به وقوع عهد نماید طبیعتا از موارد فورس ماژور تلقی نشده و از موارد عروض تقصیر بر عهد متعهد به حساب می آید در چنین حالتی متعهد بی درنگ در صورتیکه حادثه قابل پیش بینی بوده و سبب ورود خسارت گردد به جبران ناشی از ورود ضرر محکوم خواهد گردید.برخی از حقوقدانان نیز با تفکری موشکافانه میگویند ممکن است حادثه قابل پیش بینی باشد ولی متعهد ان را پیش بینی نکند این مورد نیز تقصیر قراردادی محسوب میگردد در میان نقش دولت زمانی ظهور در معنا مینماید که بتواند حادثه را مورد پیش بینی قرار دهد شاید این سوال مطرح گردد که قوای قاهره اگر غیر قابل پیش بینی باشد پس نمیتوان دولت را مقصر شمرد 
در جواب بایستی گفت دولت به عنوان حاکمیت در قبال شهروندان خویش مسئولیت دارد و درست است که این حوادث غیر قابل پیش بینی بوده ولی دولت بایستی با تصویب قوانین مربوطه در نظام مند نمودن امر در جهت جلوگیری از وقوع خسارت گام بردارد که این امر به دو حالت متصور میگردد.

پیش بینی های لازم قبل از بروز حادثه و بروز خسارت 
دولت به عنوان حاکمیت وظیفه دارد بتداعا با هدفمند کردن قوانین راهکارهایی را برای جلوگیری از ورود خسارت اعمال نماید مثلا در قوانین شهر سازی با تصویب قوانین در جهت بهینه سازی ساختمان شهری بطوریکه در جلوگیری از ورود خسارت لازم است اعمال نماید مهم این نیست که کمیت یا کیفین حادثه مورد توجه قرار گیرد مهم اینست که اقدامات لازم در جهت بروز چنین خسارتی از طرف دولت اعمال گردد بطور مثال چنانچه دولت به عنوان حاکمیت به کسی پروانه ساختمان و پایان کاری اعطا نماید که رعایت دقیق نکات مهندسی در جهت بروز خسارت مورد اعمال قرار نگیرد به عنوان صادر کننده مجوز ساخت و اعطای پایان کار مسئول خواهد بود بدین ترتیب که اگر در ساخت یکآ پارتمان بدون رعایت نظامات استاندارد و مهندسی به کسی بدون لحاظ پله فرار در بروز حادثه و یا عدم رعایت نکات ایمنی بهنگام آتش سوزی( الزام به نصب ددکتورآتش نشانی) پروانه صادر نماید مسئول است ولی متاسفانه در قانون مسئولیت مدنی اصل بر مسئولیت شخصی کارمندان دولت میباشد نه خود دولت. .
4 خارج از اراده مدیون باشد
طرفداران نظریه حادثه داخلی که میگویند درتئوری در حیطه قلمرو تئوری فورس ماژور جائی ندارد بایستی اراده مدیون را در تحقق یا عدم تحقق اجرای قرارداد و غیر قابل پیش بینی بودن را در این نظریه حذف نمایند زیرا با تمایل به نظریه خطر در حقیقت بی مبالاتی در وقوع حادثه که از موارد تقصیر قراردادی محسوب میگردد پس اگر خارج از اراده باشد ولی بی مبالاتی در ان صورت پذیرد از موارد تقصیر به حساب می آید.
بعدز برسی مفهوم و آثار و شروط فورس ماژور به چهره های استثنائی این تئوری نیز بایستی اشاره نمود 

چهره های استثنائی تئوری فورس ماژور:

اعتصاب 
در پاسخ به سوال به اینکه آیا میتوان اعتصاب را در زمره تئوری فورس ماژور توصیف نمود یا خیر:
باسیتی در مقام استدلال چنین عنوان نمود که اگر اعتصاب غیر قابل پیش بینی، بارعایت نظامات عرفی و قانونی،اجتناب ناپذیر و بی درنگ باشد و مربوط به عملی نباشد که در زمره تقصیر رابطه سبب با علت تامه باشد باید انرا در زمره فورس ماژور تعریف نمود.
جنگ 
بایستی در توصیف آثار جنگ اینچنین توضیح دهیم که جنگ رابطه سیاسی و اقتصادی دولتها را به هم میریزد.مواد اولیه و خام نایاب میشود و شرایط را به گونه ای رقم میزد که ورود خسارت ،بیماری،تورم،صرف هزینه های گزاف سبب میگردد ولی در این بین اگر چنانچه اجرای قرارداد را دشوار نماید از موارد فورس ماژور تلقی نمیگردد ولی چنانچه به سبب ان اجرای قرارداد ناممکن باشد جزو حادثه گریز ناپذیر و خارج از اراده و خاجی محسوب میگردد.
Act of god
اکت آو گاد نیز یک اصتلاح تخصصی حقوقی میباشد زیرا معنای لغوی ان با تفکیک کلمات معنای دیگری را به ذهن متبادر می سازد زیرا اکت به معنای عمل و سند و گاد به معنای کلمه طیبه الله میباشد.

در اصتلاح حقوقی: به معنای قوه قاهره ،حوادث قهری،عملی منحصرا ناشی از قهر طبیعت و بدون دخالت بشر رخ دهد ،یک ضرورت طبیعی ناشی از عوامل غیر قابل کنترل انسانی،حادثه،رخداد و پیش آمدی که غیر قابل اجتناب است در معنای عام مترادف با فورس ماژور است با اختلاف در اینکه در فورس ماژور شخص ثالث در تحمیل مسئولیت بر متعهد در حکم فورس ماژور محسوب میگردد و گاها انجام فعل منفی انسانی نیر در معنای آن ظهور دارد.


Unexpected events
معانی لغوی
حوادث غیر مترقبه،رویدادهای غیر قابل پیش بینی ،فورس ماژور
Events
حادثه،رویداد،واقعه،اتفاق،ماوقع
گفتار دوم: برسی مسئولیت قانونی دولت :
در برسی مسئولیت قانونی دولت اشارتی به ماده 11 قانون مسئولیت مدنی مینمائیم:
(( کارمندان دولت و شهرداریها و موسسات وابسته به انها که به مناسبت انجام وظیفه عمدا یا در نتیجه بی احتیاطی خسارتی به اشخاص وارد نمایند شخصا مسئول خسارت وارده میباشند ولی هرگاه خسارت وارده مستند به عمل انان نبوده و مربوط به نقص وسائل ادارات و موسسات مزبور باشد دراینصورت جبران خسارت بر عهده اداره یا موسسات مربوطه است ولی در مورد اعمال حاکمیت دولت هر گاه اقداماتی که بر حسب ضرورت برای تامین منافع اجتماعی طبق قانون بعمل اید و موجب ضرر دیگری شود دولت مجبور به پرداخت خسارت نخواهد بود.

آنچکه مسلم است مسئولیت یا قهری است و یا ناشی از عقد است پس بایستی ابتداعا آنچکه بموجب ان مورد توجه قرار گیرد اثبات سبب تحقق مسئولیت است
اسباب تحقق مسئولیت
الف : ورود ضرر:
اولین شرط تحقق مسئولیت ورود ضرر بر زیاندیده است زیرا چنانچه ضرری متوجه شخص نگردد بار اثبات مسئولیت از بین خواهد رفت به طور مثال اگر راننده ای در اتوبان خلاف جهت اتوبان حرکت نماید مقصر است ولی تا زمانیکه با اتومبیلی تصادف ننماید و باعث ورود ضرر نگردد او را نمیتوان به جبران خسارت محکوم ساخت.
ب : تقصیر :
مبانی نقصیر مدنی در حقوق مدنی بسیار وسیع است که مختصری از آن را در ابتدای بحث آوردم که تقصیر عبارت است از افراط و تفریط 
در برسی کلی بایستی بدانیم بدون تحقق این دو شرط اثبات تقصیر ممکن نیست و بایستی این دو شرط با یکدیگر تجمیع گردد تا بار اثبات محقق گردد بدین صورت که ممکن است شخص مرتکب تقصیر گردد ولی ضرری متوجه شخص نگردد و حادثه ای اتفاق نیفتد به طور مثال شخصی ممکن است بدون رعایت قوانین راهنمائی و رانندگی با سرعت بسیار بالا در اتوبان حرکت نماید و تقصیر او زمانی حادث میگردد که سبب بروز حادثه ای گردد و تا زمانی که حدثه ای رخ نداده و موجب ورود ضرر نگردد مسئول جبران خسارت نیست هر چند متخلف به عدم رعایت رعایت نظامات دولتی است ولی در باب حقوق او را نمیتوان مسئول جبران خسارت دانست.


حال در برسی ماده 11 قانون مسئولیت مدنی بایستی به نکاتی اشاره نمائیم

اصل مسئولیت شخصی :
در مسئولیت مدنی دولت اصل بر مسئولیت شخصی است مگر انکه خلافش به اثبات رسد بدین ترتیب که مسئولیت مستخدم دولت در قبال شهروندان تعریف شده و بر اساس نظامات ،قوانین،بخشنامه ها،در چهار چوب اختیاران آن شخص در ان ارگان میباشد پس چنانچه احدی از مستخدمین دولت در اجرای وظایف قانونی که بوی محول گردیده بی احتیاطی ، بی مبالاتی کند و نظامات دولتی را رعایت ننماید این شخص مرتکب تقصیر گردیده و چنانچه رابطه سببیت بین تقصیر و ورود ضرر به اثبات رسد بایستی عهده دار جبران خسارات وارده به شخص باشد حال تقصیر میتواند در اثر عمد باشد یا مسامحه که در این دو حالت مقصر است اما در این بین آنچکه در نظام اداری لازم است بدان اشارتی گردد بایستی مورد برسی قرار گیرد.
اشکالات ماده 
بایستی توجه نمود که این ماده وجه تمایزی بین اینکه این شخص مستخدم دولت است و تقصیر اداری در غالب آن سازمان به وقوع پیوسته قائل نشده زیرا میدانیم چنانچه در تفسیر ماده واقع گرایانه نگاه کنیم مستخدم دولت هر گاه در زیر مجموعه ارگان دولتی مرتکب تقصیر گردد در رابطه اداری این ارگان دولتی که برای جبران خسارت وارده از سوی مستخدم وی ،که بایستی جبران خسارت نماید نه شخص و در رابطه شخصی بین مستخدم دولت با ان سازمان یا اداره او را به جبران خسارات وارده بر سازمان محکوم نماید حال از مفهوم ماده چنین بنظر میرسد که دولت اصل را بر شخصی بودن جبران خسارت از سوی مستخدم خود در اثر مسامحه وی میداند و مسئولیتی در هیچ صورتی متوجه دولت نیست مگر اینکه در اثر نقص در وسایل باشد.
انچکه در ذیل ماده 11 قانون مسئولیت مدنی بسیار قابل تامل است((ولی در مورد اعمال حاکمیت دولت هر گاه اقداماتی که بر حسب ضرورت برای تامین منافع اجتماعی طبق قانون بعمل اید و موجب ضرر دیگری شود دولت مجبور به پرداخت خسارت نخواهد بود)) اینست که ظاهر ماده به سلب مسئولیت بنفع خویش را دارد و دلالت مفهمومی ان بر مبنای اینست که عمل زیانبار دولت محلی برای مناقشه و بحث ندارد و از آن به نیت تامین منافع اجتماعی با دلالت حسن نیت هر چند سبب ورود خسارت گردد بار محکومیت را از دوش دولت کاسته و در فرض خوشبینانه تر قیود بکار رفته در صدر ماده و مقایسه آن ذیل ماده کاملا در تناقض است.زیرا یکی از وظایف حاکمیت ایجاد بستر امن و به عبارت ساده تر ایجاد امنیت است در حالی خود اگر سبب ورود خسارت شود با تعبیر تامین منافع خود را از مسئولیت می رهاند که جا دارد مجلس محترم شورای اسلامی با تکیه بر فقه اسلامی و عدالت اجتماعی که در سال 1339 توسط رژیم سابق بتصویب رسیده اصلاح نمایید و که این قانون سبب تضییع حق شهروندی نگردد.


در این حالت با فرض قبول ماده 11 قانون مسئولیت مدنی 2 حالت مترتب است

حالت اول: فرض تقصیر مرتکب در باب خسارات وارده 
در این حالت موارد تقصیر چنانجه یا در اثر عمد باشد یا مسامحه به طور کلی منتسب به فرد معین است که با رابطه علیت بین ورود خسارت و تقصیر مرتکب او است که بایستی به جبران خسارت وارده محکوم گردد
حالت دوم : در این حالت به سبب نقص در وسایل دولت یا به عبارتی سازمان دولتی و یا اداره مربوطه یا موسسات وابسته به دولت به جبران خسارت وارده محکوم خواهند شد
ولی حالتی هم هست که نه میتوان تقصیر را منتسب به کارمند نمود و نه میتوان به نقص وسائل در مالکیت شخص حقوقی دولتی را اثبات نمود که در این حالت، پاسخ به سه سوال اساسی بایستی مورد برسی واقع گردد.
سوال اول : هر وقت خطایی قابل انتساب به مستخدم دولت نباشد و تقصیر عمدی یا مسامحه ای را نتوان بوی منتسب نمود چگونه میتوان تقصیر را در یکی از شقوق ماده 11 قانون قرار داد و و او را مسئول دانست؟
سوال دوم: هر وقت خسارت وارده مربوط به کارمند دولت نباشد و ناشی از نقص وسائل دولتی نیز نباشد چه کسی را بایستی ماخذه نمود؟
سوال سوم : در صورت بروز حادثه ای که در حیطه اقتدار و توانائی کارمند نباشد و و غیر قابل پیش بینی و غیر مترقبه و غیر قابل پیش بینی نیز نباشد بطوریکه هر شخص مواظبی به طور متعارف نمیتوانسته بدان فائق آید تکلیف چیست؟
در چنین حالتی انتخاب گزینه مناسب جز دولت قابل تصور نمیباشد و عدات منطقی و بر پایه عدالت اجتماعی دولت را مسئول جبران خسارت میداند .

صورتی که فردی حقیقی از خسارت وارد آمده به خود، شکایتی داشته باشد و فرد دیگری را مقصر بداند، می‌تواند شکایت خود را به مسئولان قضایی انعکاس دهد. همچنین در صورتی که خسارت وارد آمده در حد کلان باشد و جنبه عمومی داشته باشد، دستگاه قضا می‌تواند حتی بدون شکایتی از سوی فردی از جامعه، این مساله را پیگیری کند. این مسایل به دو وجه زمانی قبل و بعد از حادثه و بلای طبیعی بازمی‌گردد، اما به طور کلی زمانی که بلایای طبیعی رخ می‌دهند، دولت با تشکیل ستاد بحران و ورود سایر نها‌دهای مربوط، حوادث و خسارات ناشی از بلای طبیعی را بررسی می‌کند. دولت همچنین علاوه‌بر سنجش میزان خسارات تلاش می‌کند که بتواند بودجه و کمک‌های بلاعوض لازم را در اختیار شهروندان حادثه دیده، قرار دهد. شایان ذکر است که در قانون بودجه هم تأمین خسارات ناشی از بلایای طبیعی حتی مساله خشکسالی مورد توجه قرار گرفته است. در این مرحله دولت موظف است به گونه‌ای عمل کند که مانع افزایش خسارت‌های مالی و جانی شود زیرا در غیر این صورت افرادی که در مسایل بعد از آن نقش داشته باشند، باید جوابگو باشند. اما دولت می‌تواند در قالب مسئولیت مدنی خود وضع موجود برای یک منطقه آسیب دیده و بحران زده مانند برازجان را ترمیم کند و این مسئولیت بخصوص در 24 ساعت نخست بعد از حادثه اولویت بیشتری پیدا می‌کند. در ساعت‌های ابتدایی که بلای طبیعی رخ می‌دهند ارگان‌ها و نهادهای بسیاری به بحث وارد می‌شوند تا بتوانند با همکاری یکدیگر از افزایش خسارت‌های مالی و جانی بکاهند. در مجموع می‌توان گفت که دولت هم از نظر شرعی و هم از نظر قانونی موظف به انجام کارها و بهبود وضع افراد حادثه‌دیده است .

با تحلیل مفهومی بلایای طبیعی و با محتوم دانستن مسئولیت دولت، سه مبنا برای تثبیت ادعای فوق مطرح می‌شود:
نظریه مصلحت عمومی
که در آن اولویت بر نیاز شهروندان است و زمانی که شهروندان به یک بلای طبیعی دچار شدند دولت را موظف می‌کند تا امنیت و آرامش را برای آنان فراهم کند.
نظریه قرارداد بیمه
که ذهنیت متقارب با حقوق اجتماعی است

نظریه تضمین مشروعیت
رویکردی حقوق بشری به موضوع دارد و به نوعی به ضمانت اجرایی یک مساله و یا رخداد تاکید می‌کند. در مجموع قانون مسئولیت‌هایی را برای قوه مجریه در خصوص بلایای‌ طبیعی پایه‌گذاری کرده و دولت هم موظف به اجرای آنهاست


آیا در حالت کلی با توجه به قانون مسئولیت مدنی هیچ قانون دیگری در رابطه با مسئولیت دولت در قبال بلایای طبیعی لحاظ نمیگردد
در پاسخ بایستی گفت الزاما در قانون بودجه هر سال دولت موظف است بودجه ای را برای مقابله با چنین حوادثی پیش بینی نماید که بنا به عقیده شخصی این بودجه عمومیت دارد و بیشتر جنبه حمایتی و کمک دارد و دولت را مسئول جبران خسارت نمیشناسد بلکه دولت را موظف مینماید در صورت بروز چنین حادثه ای اقدامات انساندوستانه را برای کمک به خسارت دیدگان انجام دهد نه اینکه به آنها جبران خسارت نماید کمک های بلاعوض برای زلزله زدگان جبران خسارت نیست بلکه در اصل نوعی بدهی است که برای جبران خسارت وارده به انها داده میشود که بایستی باز پس گردانده شود یا دادن چادر به زلزله زدگان جزو وظایف دولت است ولی مسئولیت در جبران خسارت نیست بلکه نوعی مسئولیت اخلاقی است 
با استناد به قانون تشکیل سازمان مدیریت بحران کشور مصوب 25/10/86 سازمان مدیریت بحران کشور به منظور ایجاد مدیریت یکپارچه در امر سیاستگذاری، برنامه ریزی، ایجاد هماهنگی و انسجام در زمینه های اجرائی و پژوهشی، اطلاع رسانی متمرکز و نظارت بر مراحل مختلف مدیریت بحران و ساماندهی و بازسازی مناطق آسیب دیده و استفاده از همه امکانات و لوازم مورد نیاز وزارتخانه ها، موسسات و شرکتهای دولتی و عمومی، بانکها و بیمه های دولتی، نیروهای نظامی و انتظامی، موسسات عمومی غیردولتی، شوراهای اسلامی، شهرداریها، تشکلهای مردمی، موسساتی که شمول قانون بر آنها مستلزم ذکر نام است، دستگاههای تحت امر مقام معظم رهبری و نیروهای مسلح در صورت تفویض اختیار معظم له، جهت بهره مندی بهینه از توانمندیهای ملی منطقه ای و محلی در مواجهه با حوادث طبیعی و سوانح پیش بینی نشده تشکیل می گردد.
و سیر تحول مسئولیت مدنی دولت در قبال حوادثه غیر مترقبه بر اساس پیشینه تاریخی زیر میباشد.
1-تشكيل ستاد موقت بازسازي مناطق سيلزده كشور در حوزه معاونت اجرايي نهاد رياست جمهوري آذر ماه 1365 تا اسفند 1369

- 2-تفويض اختيار هيئت وزيران به وزير كشور در خصوص بازسازي مناطق زلزله زده گيلان و زنجان 3/4/69

- 3-تقديم لايحه تشكيل كميته ملي از سوي وزارت كشور (در تاريخ 9/5/70 در مجلس شوراي اسلامي و در تاريخ 26/5/70 در شوراي نگهبان تصويب شد) و تصويب آئين نامه اجرايي آن در جلسه مورخ 12/2/72 هيئت وزيران

- 4-تشكيل شوراي كاهش خطرپذيري زلزله به مسئوليت سازمان مديريت و برنامه ريزي و عضويت وزارت كشور مصوبه جلسه مورخ 26/4/79 هيئت وزيران

5-تصويب طرح جامع امداد و نجات كشور در جلسه 17/1/82 هيئت وزيران

- 6- تشكيل ستاد پيشگيري و مديريت بحران در حوادث طبيعي به رياست معاون اول رئيس جمهور در جلسه 7/4/83 هيئت وزيران

6-تقديم لايحه تشكيل سازمان مديريت بحران كشور

7 –تصويب لايحه در جلسه مورخ 25/10/86 مجلس شوراي اسلامي 

8-تصويب شوراي نگهبان 20/3/87

9-ابلاغ به وزارت كشور جهت اجرا 5/4/87

10-تصويب آئين نامه اجرايي 23/1/88

11-ابلاغ آئين نامه جهت اجرا 21/9/88



در بند اول قانون تشکیل سازمان تعریفی از بحران بشرح آتی ذکر گردیده که بموجب ان بحران:
شرايطي است که در اثر حوادث، رخدادها و عملکردهاي طبيعي و انساني (به جز موارد موضوعه در حوزه‌هاي امنيتي و اجتماعي) به طور ناگهاني يا غيرقابل کنترل به وجود مي‌آيد و موجب ايجاد مشقت و سختي به يک مجموعه يا جامعه انساني مي‌گردد و بر طرف کردن آن نياز به اقدامات اضطراري، فوري و فوق‌العاده دارد.
پس در تحلیل بند الف ماده 1 بایستی عنوان نمود هر شرایطی که در اثر حوادث غیر قابل مترقبه باشد در حیطه وظایف سازمان مدیریت بحران قرار دارد اما واژه عملکردهای انسانی مشخص نگردیده بدین معنا که عمکرد انسانی در بروز حادثه نیز در حیطه مسئولیت این سازمان قرار دارد یا خیر و کاربرد کلمه عملکردهای انسانی در صوتی است که بتوان انرا منتسب به شخص معین نمود یا نمیتوان به هر حال این کلمه از نظر تدوین کنندگان قانون بایستی مورد تفسیر قرار گیرد زیرا چنانچه عمکرد انسانی در بروز خسارت منتسب به شخص معینی باشد که ان شخص بعلت تقصیر قراردادی یا الزامات خارج از قراداد مسئول است ولی چنانچه بروز خسارت منتسب به شخص باشد ولی ان شخص معین نباشد آیا در غالب این بند قرار میگیرد یا خیر ؟ ظاهر ماده نشان دهنده مسئولیت در صورت غیر قابل انتساب بودن خسارت از طرف شخص معینی ظهور در معنا دارد.
مدیریت جامع بحران
بموجب بند ب ماده 1 قانون تشکیل مدیریت بحران مدیریت جامع بحران به فرآيند برنامه‌ريزي، عملکرد و اقدامات اجرائي است که توسط دستگاههاي دولتي، غيردولتي و عمومي پيرامون شناخت و کاهش سطح مخاطرات (مديريت خطرپذيري) و مديريت عمليات مقابله و بازسازي و بازتواني منطقه آسيب‌ديده (مديريت بحران) صورت مي‌پذيرد. در اين فرآيند با مشاهده پيش نشانگرها و تجزيه و تحليل آنها و منابع اطلاعاتي در دسترس تلاش مي‌شود به صورت يکپارچه، جامع و هماهنگ با استفاده از ابزارهاي موجود از بحرانها پيشگيري نموده يا در صورت بروز آنها با آمادگي لازم در جهت کاهش خسارات جاني و مالي به مقابـله سريع پرداخته تا شرايط به وضعيت عادي بازگردد تعبیر گردیده است و مصادیق ان در ماده 2 مشخص گردیده که شامل موارد اتی در مسئولیت مدنی دولت در قبال حوادث غیر مترقبه میباشد

ـ پيشگيريمجموعه اقداماتي است که با هدف جلوگيري از وقوع حوادث و يا کاهش آثار زيانبار آن، سطح خطرپذيري جامعه را ارزيابي نموده و با مطالعات و اقدامات لازم سطح آن را تا حد قابل قبول کاهش مي‌دهد
در تحلیل پیشگیری میتوان گفت پیش گیری به صور مختلف میتوان مورد بحث قرار گیرد از قبیل تصویب قوانین مدون در جهت جلوگیری از از ورود خسارت و لازم نیست حادثه قابل پیشبینی باشد بلکه صرفنظر از اطلاع یا عدم اطلاع هر گونه اقدام در غالب هر فعلی که برای پیشگیری لازم است بایستی از طرف ستاد مورد توجه قرار گیرد.
ب ـ آمادگي: مجموعه اقداماتي است که توانايي جامعه را در انجام مراحل مختلف مديريت بحران افزايش مي‌دهد که شامل جمع‌آوري اطلاعات، برنامه‌ريزي، سازماندهي، ايجاد ساختارهاي مديريتي، آموزش، تأمين منابع و امکانات، تمرين و مانور است.
ج ـ مقابلهانجام اقدامات و ارائه خدمات اضطراري به دنبال وقوع بحران است که با هدف نجات جان و مال انسانها، تأمين رفاه نسبي براي آنها و جلوگيري از گسترش خسارات انجام مي‌شود. عمليات مقابله شامل اطلاع‌رساني، هشدار، جست و جو، نجات و امداد بهداشت، درمان، تأمين امنيت، ترابري، ارتباطات، فوريتهاي پزشکي، تدفين، دفع پسماندها، مهارآتش، کنترل مواد خطرناک، سوخت‌رساني، برقراري شريانهاي حياتي و ساير خدمات اضطراري ذي‌ربط است.
د ـ بازسازي و بازتواني: بازسازي شامل کليه اقدامات لازم و ضروري پس از وقوع بحران است که براي بازگرداندن وضعيت عادي به مناطق آسيب‌ديده با در نظر گرفتن ويژگيهاي توسعه پايدار، ضوابط ايمني، مشارکتهاي مردمي و مسائل فرهنگي، تاريخي، اجتماعي منطقه آسيب‌ديده انجام مي‌گيرد. بازتواني نيز شامل مجموعه اقداماتي است که جهت بازگرداندن شرايط جسمي، روحي و رواني و اجتماعي آسيب‌ديدگان به حالت طبيعي به انجام مي‌رسد.
به منظور هماهنگي فعاليتهاي دستگاهها و نهادهاي وابسته به قواي سه‌گانه، نيروهاي مسلح و کليه نهادها و دستگاههاي تحت نظر مقام معظم‌رهبري (با عنايت به تفويض اختيار معظم‌له) و تصويب مقررات و ضوابط حاکم بر مديريت بحران در مراحـل چهارگانـه آن شوراي عالي مديريت بحران کشور که از اين پس در ايـن قانـون به اختصار شوراي عالي ناميده مي‌شود، تشکيل مي‌گردد.
ماده4ـ وظايف شوراي عالي به شرح زير است:
1ـ تدوين سياستها و برنامه‌هاي ملي مرتبط با مديريت جامع بحران کشور و اقدام قانوني لازم جهت تصويب.
2ـ تنظيم بودجه تفصيلي نظام مديريت جامع بحران کشور و پيشنهاد براي درج در لايحه بودجه سالانه کشور جهت تصويب.
3ـ اقدام قانوني لازم جهت تصويب وظايف دقيق و نقش وزارتخانه‌ها و سازمانهاي دولتي، نهادهاي عمومي غيردولتي، شوراهاي اسلامي، شهرداريها، سازمانها و شرکتهايي که شمول قانون برآنها مستلزم ذکر نام است، نيروهاي نظامي و انتظامي و کليه نهادها و دستگاههاي تحت نظر مقام معظم رهبري، سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و رسانه‌هاي گروهي، تشکلهاي مدني و مردمي مرتبط با مديريت بحران در مجلس شوراي اسلامي.
4ـ اتخاذ تدابير راهبردي، هماهنگي، هدايت و تشويق فعاليتهاي پژوهشي و اجرائي در راستاي کاهش خطرپذيري ناشي از زلزله، مخاطرات آب و هوايي و موادشيميايي خطرناک.
5ـ اقدام قانوني لازم جهت تصويب سامانه مديريت بحران کشور و تعيين فرماندهي عمليات مقابله با بحران متناسب با شرايط بحران در مجلس شوراي اسلامي.
6ـ اقدام قانوني لازم جهت تصويب سياستهاي آموزشي، تبليغاتي و اطلاع‌رساني از طريق سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و ساير رسانه‌هاي گروهي در مجلس شوراي اسلامي.
7ـ اقدام قانوني لازم جهت تصويب ضوابط و دستورالعملهاي لازم درباره اقدامات احتياطي پس از دريافت اطلاعات مبني بر احتمال وقوع حوادث پيش‌بيني نشده در کشور.
8ـ اقدام قانوني لازم جهت تصويب ساختار، تشکيلات تفصيلي سازمان و رده‌هاي سازماني متناسب در استانها و شهرستانها به پيشنهاد سازمان.
9ـ اقدام قانوني لازم جهت تصويب ضوابط، مقررات و دستورالعملهاي مرتبط با اين قانون.
ماده5 ـ شوراي‌عالي به رياست رئيس جمهور و با عضويت وزراي اطلاعات، کشور، اموراقتصادي و دارايي، مسکن و شهرسازي، دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح، رفاه و تأمين اجتماعي، راه و ترابري، بهداشت، درمان و آموزش پزشکي، نيرو، جهادکشاورزي، ارتباطات و فناوري اطلاعات، علوم، تحقيقات و فناوري، آموزش و پرورش، شهردار تهران، رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح، فرمانده نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران، فرمانده کل سپاه پاسداران، فرمانده کل ارتش، فرمانده نيروي مقاومت بسيج، يکي از نواب رئيس مجلس شوراي اسلامي، معاون اول قوه قضائيه، رؤساي سازمانهاي مديريت و برنامه‌ريزي کشور و صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، رئيس جمعيت هلال‌احمر جمهوري اسلامي ايران، سرپرست کميته امداد امام خميني (ره)، رياست سازمان هواشناسي کشور، رئيس بنياد مسکن انقلاب اسلامي ايران و رئيس سازمان تشکيل مي‌گردد.
تبصره1ـ جلسات شوراي‌عالي در غياب رئيس جمهور به رياست وزير کشور (به عنوان قائم‌مقام) تشکيل مي‌گردد و مصوبات اين شورا پس از تأييد رئيس جمهور لازم‌الاجراء است.
تبصره2ـ نحوه اداره، اتخاذ تصميمات و ابلاغ مصوبات شوراي‌عالي برابر آئين‌نامه‌اي خواهد بود که به تصويب هيأت‌وزيران مي‌رسد.
تبصره3ـ دبيرخانه شوراي‌عالي در سازمان مستقر بوده و دبير آن مطابق تبصره (2) اين ماده انتخاب خواهد شد.
فصل سوم ـ سازمان مديريت بحران کشور
ماده6 ـ سازمان مديريت بحران کشور که در اين قانون به اختصار سازمان ناميده مي‌شود به منظور ايجاد مديريت يکپارچه در امر سياستگذاري، برنامه‌ريزي، ايجاد هماهنگي و انسجام در زمينه‌هاي اجرائي و پژوهشي، اطلاع‌رساني متمرکز و نظارت بر مراحل مختلف مديريت بحران و ساماندهي و بازسازي مناطق آسيب‌ديده و استفاده از همه امکانات و لوازم مورد نياز وزارتخانه‌ها، مؤسسات و شرکتهاي دولتي و عمومي، بانکها و بيمه‌هاي دولتي، نيروهاي نظامي و انتظامي، مؤسسات عمومي غيردولتي، شوراهاي اسلامي، شهرداريها، تشکلهاي مردمي، مؤسساتي که شمول قانون بر آنها مستلزم ذکر نام است، دستگاههاي تحت امر مقام معظم رهبري و نيروهاي مسلح در صورت تفويض اختيار معظم‌له، جهت بهره‌مندي بهينه از توانمنديهاي ملي منطقه‌اي و محلي در مواجهه با حوادث طبيعي و سوانح پيش‌بيني نشده تشکيل مي‌گردد.
ماده7ـ سازمان، وابسته به وزارت کشور بوده و رئيس آن به پيشنهاد وزير کشور و تأييد شوراي‌عالي و حکم وزير کشور منصوب مي‌گردد.
رده‌هاي سازماني متناسب در استانها و شهرستانها به ترتيب زير نظر استاندار و فرماندار تشکيل مي‌گردد.
ماده8 ـ وظايف سازمان به شرح زير است:
1ـ تهيه خط‌مشي‌ها و سياستهاي اجرائي مربوط به مراحل چهارگانه مديريت بحران و برنامه‌ريزي جهت ايجاد و امکان استفاده از کليه امکانات و توانمنديهاي مورد نياز اعم از دولتي، غيردولتي و نيروهاي مسلح در طول زمان عمليات آمادگي و مقابله با حادثه و ارائه آن جهت تصويب هيأت‌وزيران.
2ـ ايجاد هماهنگي و انسجام ميان دستگاههاي مختلف کشور درخصوص مراحل چهارگانه مديريت بحران.
3ـ بررسي، تدوين و پيشنهاد سياستها و برنامه‌هاي جامع فرهنگي، پژوهشي، آموزشي، تبليغاتي، اطلاع‌رساني و تمريني در مراحل چهارگانه مديريت بحران به شوراي‌‌عالي.
4ـ تقويت زمينه همکاريهاي منطقه‌اي و بين‌المللي، تبادل نظر و استفاده از تجربيات و دانش فني کشورها و مؤسسات خارجي و بين‌المللي مربوط به مراحل چهارگانه مديريت بحران و نمايندگي کشور در مجامع بين‌المللي با هماهنگي و همکاري دستگاههاي ذي‌ربط.
5 ـ مستندسازي حوادث، اقدامات و تجزيه و تحليل آنها.
6 ـ برنامه‌ريزي و هماهنگي جهت سازماندهي و آموزش کليه تشکلهاي مردمي، نهادهاي غيردولتي و نيروهاي بسيجي و داوطلب مردمي در مراحل چهارگانه مديريت بحران.
7ـ پيگيري اجراء مصوبات و تصميمات شوراي‌عالي.
8 ـ هماهنگي و نظارت در زمينه ايجاد و گسترش سيستمهاي مؤثر پيشگيري، مقاوم‌سازي و بهسازي لرزه‌اي ساختمانها، زيرساختها و ابنيه و شريانهاي حياتي و مهم و بازسازي و بهسازي بافتهاي فرسوده، روشهاي اتکائي و جبراني خسارت نظير انواع بيمه‌ها، حمايتهاي مالي و سازوکارهاي تشويقي، تسهيلات ويژه و صندوقهاي حمايتي با همکاري دستگاههاي ذي‌ربط.
9ـ کمک به توسعه و گسترش مؤسسات علمي و مشاوره‌اي فعال و استفاده از همکاريهاي آنها به منظور استانداردسازي و بهبود کيفيت ارتقاء و کنترل ايمني کالاها و خدمات، ساختمانها و تأسيسات زيربنايي کشور و نظارت بر رعايت استانداردهاي مصوب.
10ـ تدوين نظام تقسيم کار ملي براي ارتقاء فرهنگ ايمني براي آحاد جامعه با همکاري وزارتخانه‌ها، سازمانها، نهادها و مؤسسات مرتبط با امر مديريت بحران و ارائه آن به هيأت‌وزيران جهت تصويب.
11ـ تدوين ضوابط مربوط به تعيين سطوح، حالت اضطرار و شيوه اعلام بحرانهاي ناشي از حوادث غيرمترقبه.
12ـ ابلاغ دستورالعملهاي نحوه انجام اقدامات اضطراري و احتياطي در هنگام وقوع و يا احتمال وقوع حوادث غيرمترقبه به دستگاههاي ذي‌ربط جهت اجراء.
13ـ انجام هماهنگي‌هاي لازم جهت دراختيار گرفتن کليه امکانات و توانمنديهاي مورد نياز مديريت بحران کشور اعم از دولتي و نهادهاي عمومي غيردولتي و نيروهاي مسلح در طول زمان مقابله با بحران.
14ـ تدوين مقررات و ضوابط مربوط به رسيدگي به تخلفات و تخطي و اهمال مقامات دولتي در کليه دستگاههاي ذي‌ربط و مؤسسات عمومي غيردولتي، نيروهاي نظامي و انتظامي و کليه نهادها و دستگاههاي تحت نظر مقام معظم رهبري در اجراء دستورات و مصوبات شوراي‌عالي و سازمان در مواقع بروز بحران با همکاري قوه قضائيه و ستاد کل نيروهاي مسلح و ارائه آن به هيأت‌وزيران جهت تصويب و پيگيري اجراء آنها.
15ـ تدوين پيشنهاد ضوابط و مقررات مربوط به اقدامات پيشگيرانه و برخورد با سوءاستفاده‌کنندگان، آشوبگران و غارتگران در زمان بروز حوادث با همکاري قوه قضائيه و ستاد کل نيروهاي مسلح و ارائه آن به هيأت‌وزيران جهت تصويب، پيگيري و نظارت بر اجراء آنها.
16ـ تدوين دستورالعملها و آئين‌نامه‌هاي مربوط به چگونگي جذب، توزيع و استفاده از کمکهاي مردمي، خارجي و بين‌المللي با همکاري دستگاههاي ذي‌ربط و ارائه آن به هيأت‌وزيران جهت تصويب و پيگيري آنها.
17ـ ايجاد نظام مديريت جامع اطلاعات به کمک شبکه‌هاي اطلاعاتي مراکز علمي ـ تحقيقاتي ذي‌ربط و سازمانهاي اجرائي مسؤول و تشکيل مرکز مديريت اطلاعات حوادث وابسته به سازمان به منظور هشدار به موقع قبل از وقوع حادثه احتمالي و اطلاع‌رساني دقيق و به هنگام در زمان وقوع حادثه به مسؤولان و مردم.
18ـ نظارت عاليه و ارزيابي اقدامات دستگاههاي اجرائي ذي‌ربط درخصوص مراحل چهارگانه مديريت بحران (به ويژه آمادگي و مقابله) و ارائه گزارش به شوراي عالي.
ماده9ـ به منظور هماهنگي فعاليتهاي دستگاهها و نهادها در امر مديريت جامع بحران، به ويژه در مراحل آمادگي و مقابله، تدابير و اقدامات زير لازم و ضروري است:
الف ـ واحد سازماني مناسب در امر مديريت بحران در وزارتخانه‌ها و دستگاههاي ذي‌ربط بر حسب ضرورت و با تصويب هيأت وزيران تشکيل خواهد شد.
ب ـ شوراي هماهنگي مديريت بحران به رياست رئيس سازمان و با عضويت نمايندگان تام‌الاختيار در سطح معاونت دستگاهها و نهادهاي ذي‌ربط به منظور هماهنگي فعاليتهاي مربوط به مراحل چهارگانه مديريت بحران تشکيل مي‌شود.
ج ـ شوراي هماهنگي مديريت بحران در استانها به رياست استاندار و در شهرستانها به رياست فرماندار، با عضويت کليه دستگاههاي ذي‌ربط تشکيل مي‌شود.
د ـ با توجه به شرايط ويژه و اهميت شهر تهران به عنوان پايتخت جمهوري اسلامي ايران شوراي هماهنگي مديريت بحران شهر تهران به رياست شهردار تهران تشکيل مي‌گردد.
تبصره1ـ معاون امور عمراني استاندار و معاون فرماندار به ترتيب جانشين استاندار و فرماندار در شوراي هماهنگي مديريت بحران استان و شهرستان خواهند بود و جملگي موظف به هماهنگي و پاسخگويي به سازمان مي‌باشند.
تبصره2ـ اقدام قانوني لازم در رابطه با تصويب اهداف، وظايف و تشکيلات در مجلس شوراي اسلامي به عمل آورده و آئين‌نامه‌هاي اجرائي مورد نياز جهت اجراء اين ماده به پيشنهاد سازمان به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.
فصل چهارم ـ ساير مقررات
ماده10ـ کليه دستگاههاي موضوع ماده (160) قانون برنامه چهارم توسعه، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 1383 و مؤسسات عمومي غيردولتي از جمله دستگاههاي تحت نظر مقام معظم رهبري و نيروهاي مسلح (با اذن فرماندهي معظم کل قوا)، شهرداريها و واحدهاي سازماني زير نظر شهرداريها و نيز سازمانها، تشکلها و بنگاههاي فعال در بخشهاي خصوصي و تعاوني، در مراحل مديريت جامع بحران (به ويژه در مرحله آمادگي) موظفند در چهارچوب وظايف و ضوابط محوله عمل نموده، گزارش عملکرد خود را از طريق مراجع دولتي ذي‌ربط در مقاطع زماني که تعيين خواهد شد به سازمان ارائه دهند.
تبصره1ـ در هنگام بروز بحران، تمامي دستگاههاي مذکور در اين ماده موظفند بنا به اعلام رياست شوراي عالي طبق برنامه‌هاي از پيش تعيين شده در عمليات مقابله با بحران شرکت نمايند و گزارش اقدامات خود را از طرق معمول به اطلاع سازمان برسانند. توقف و خاتمه عمليات مقابله، با اعلام رياست شوراي عالي صورت مي‌گيرد.
تبصره2ـ در مواردي که بخش خصوصي يا بخش تعاوني براساس تکاليف تعيين شده از سوي مراجع قانوني خدماتي را ارائه مي‌نمايد، هزينه خدمات ارائه شده آنان براساس دستورالعملي که از سوي سازمان ابلاغ مي‌گردد پس از انجام مأموريت پرداخت خواهد شد.
ماده11ـ با توجه به اهميت مطالعات، تمهيدات و اقدامات مؤثر پيشگيرانه و افزايش آمادگي و ارتقاء توان مقابله با حوادث به سازمان اجازه داده مي‌شود هر ساله درصدي از اعتبارات موضوع ماده(10) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 1380 را در اين خصوص هزينه نمايد.
تبصره ـ درصد مذکور در ماده (11) هر سال برحسب نياز و برآورد انجام شده در سازمان به تصويب هيأت وزيران خواهدرسيد.
ماده12ـ به دولت اجازه داده مي‌شود در صورت وقوع حوادث طبيعي و سوانح پيش‌بيني نشده معادل يک و دو دهم درصد (2/1%) از بودجه عمومي هر سال را از محل افزايش تنخواه‌گردان خزانه تأمين کند تا به صورت اعتبارات خارج از شمول با پيشنهاد شوراي عالي و تأييد رئيس جمهور هزينه گردد.
ماده13ـ دولت (بانک مرکزي جمهوري اسلامي ايران) موظف است به منظور بازسازي و جبران خسارات ناشي از حوادث طبيعي و سوانح پيش‌بيني نشده مناطق آسيب‌ديده از محل منابع قرض‌الحسنه و ساير منابع بانکي، تسهيلات موردنياز آسيب‌ديدگان (به ويژه اقشار محروم) را با نرخهاي ترجيحي مصوب از طريق سيستم بانکي در اختيار آنان قرار دهد و مابه‌التفاوت نرخهاي ترجيحي را جهت بازپرداخت به بانکها در لوايح سالانه بودجه کل کشور لحاظ نمايد.
تبصره1ـ دولت موظف است طبق آئين‌نامه پيشنهادي شوراي عالي که به تصويب هيأت وزيران مي‌رسد، تسهيلات بانکي موردنياز مقاوم‌سازي ساختمانهاي مسکوني شهري و روستايي را از طريق بانک مرکزي جمهوري اسلامي ايران و سيستم بانکي با شرايط مناسب در اختيار متقاضيان قرار دهد.
تبصره2ـ نظارت عاليه بر روند عمليات مقاوم‌سازي و حُسن انجام امور به عهده معاونين هماهنگي امور عمراني استانداريها مي‌باشد و گزارش عملکرد بايد به صورت فصلي به سازمان ارسال گردد.
ماده14ـ اين قانون از زمان تصويب لازم‌الاجراء مي‌باشد و قوانين و مقررات مغاير اين قانون ملغي‌الاثر است.
ماده15ـ آئين‌نامه اجرائي اين قانون حداکثر ظرف سه ماه با پيشنهاد وزارت کشور به تصويب هيأت وزيران مي‌رسد.
قانون فوق مشتمل بر پانزده ماده و ده تبصره در جلسه مورخ 31/2/1387 کميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي طبق اصل هشتاد و پنجم(85) قانون اساسي تصويب گرديد و پس از موافقت مجلس با اجراء آزمايشي آن به مدت پنج سال، در تاريخ20/3/1387 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.





آيين نامه تشکيل سازمان مديريت بحران کشور

فصل اول: كليات

ماده 1- در اين آيين نامه واژه ها و اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط بكار ميروند:

الف- قانون: قانون تشكيل سازمان مديريت بحران كشور

ب- شوراي عالي: شوراي عالي مديريت بحران كشور

ج- سازمان: سازمان مديريت بحران كشور

د-شوراي هماهنگي: شوراي هماهنگي مديريت بحران كشور

هـ- دستگاههاي ذيربط: وزارتخانه ها، سازمانهاي دولتي، نهادهاي عمومي غيردولتي، شوراهاي اسلامي، شهرداريها، سازمانها و شركتهايي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است، نيروهاي نظامي و انتظامي، نهادها و دستگاههاي تحت نظر مقام معظم رهبري، سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و رسانه هاي گروهي، تشكلهاي مدني و مردمي و بخشهاي خصوص و تعاوني مرتبط با مديريت بحران

ماده 2- تشخيص و قوع بحران (حادثه) ملي و منطقه‌اي و اعلام آن به دستگاههاي ذيربط بر عهده وزير كشور (قائم مقام رئيس شوراي عالي مديريت بحران) مي باشد و تشخيص وقوع بحرانهاي استاني و محلي و اعلام آن به دستگاههاي استان و شهرستان به ترتيب با استاندار و فرماندار مي باشد.

تبصره 1- دستورالعمل تشخيص و اعلام بحران (در هر يك از سطوح ملي، منطقه‌اي، استاني و محلي) به تصويب شوراي عالي ميرسد.

تبصره 2- دستگاههاي ذيربط مكلفند علايم خطر و هشدار را به موقع و بلافاصله به سازمان و واحد سازماني آن در استان اعلام كنند.

فصل دوم: نقش و وظايف وزارتخانه‌ها و دستگاههاي مرتبط با بحران

ماده 3- نقش و وظايف دقيق دستگاههاي ذيربط در هر كدام از مراحل مديريت بحران به پيشنهاد آنها و تاييد شوراي هماهنگي و تصويب شوراي عالي حداكثر ظرف سه ماه توسط وزير كشور (قائم مقام رئيس شوراي عالي) براساس بند "3" ماده (4) قانون براي سير مراحل قانوني تصويب ارايه خواهد شد.

تبصره 1- وظايف ابلاغي در طرح جامع امداد و نجات كشور، موضوع تصويب نامه شماره 2282ت/24412هـ مورخ 23/1/1382 و اصلاحات آن تا تصويب و ابلاغ تشكيلات و وظايف جديد دستگاهها به قوت خود باقي است.

تبصره 2- دستگاههي ذيربط مكلفند ظرف شش ماه ساختار واحد سازماني مناسب در امر مديريت بحران در حوزه مربوط را براي مراحل آمادگي و مقابله با بحران در سطوح ملي، استاني و شهرستاني طراحي و به شوراي عالي ارسال نمايند تا بر حسب ضرورت جهت تصويب به هيات وزيران ارايه شود.

ماده 4- دستگاههاي ذيربط موظفند وظايف مربوط به مراحل پيشگيري، آمادگي، مقابله و بازسازي را طبق مصوبات شوراي عالي موضوع ماده (2) انجام داده و در هنگام عمليات مقابله با بحران، امور محول شده را تحت امر سلسله مراتب فرماندهي مديريت بحران كشور انجام دهند.

ماده 5- نظر به ضرورت تهيه طرح جامع خطرپذيري كشور و استانها، دستگاههاي ذيربط در امر مديريت بحران موظفند با هماهنگي ساير دستگاهها و واحدهاي استاني و با رعايت اولويت و نظارت سازمان نسبت به تهيه طرح جامع خطرپذيري مناطق اقدام نمايند و سازمان مكلف است نسبت به تدوين طرح جامع خطرپذيري كل كشور اقدام و گزارش اقدامات انجام شده را به صورت دوره اي (سه ماهه) به شوراي عالي ارايه نمايد.

تبصره 1- سازمان به لحاظ ضرورت موضوع موظف است همه ساله بودجه ويژه بدين منظور اختصاص دهد تا در يك برنامه زمانبدي مشخص تحقق يابد.

تبصره 2- اقدامات انجام شده توسط وزير كشور به صورت دوره هاي شش ماهه به شوراي عالي منعكس ميگردد.

تبصره 3- سازمان موظف است براي اجراي كامل اين ماده بر دستگاههاي ذيربط و مسئول در اين خصوص نظارت كامل و مستمر داشته باشد.

تبصره 4- دستگاههاي مسئول تهيه طرحهاي جامع خطرپذيري و نحوه اقدام در قالب شرح وظايف موضوع ماده (4) اين آيين نامه مشخص خواهند شد.

ماده 6- سازمان و واحدهاي استاني ميتوانند در مرحله مقابله با بحران در صورت نياز به خدمت هر يك از كاركنان دستگاههاي ذيربط برحسب ضرورت تا خاتمه بحران از طريق سازمان مربوط به ترتيب زير از كاركنان آنان استفاده نمايند:

تبصره 1- رؤساي سازمانها، نهادها و ارگانهاي مربوط موظفند بلافاصله با درخواست كتبي و شفاهي سازمان و واحدهاي تابع استان نسبت به اعزام فرد يا افراد مورد نظر اقدام نمايند.

تبصره 2- دستگاه محل اشتغال كاركنان مشمول اين ماده و ساير كاركناني كه به صورت مامور يا پاره وقت در اختيار سازمان و يا واحدهاي استاني نسبت به پرداخت حقوق و مزاياي آنان اقدام نمايند.

ماده 7- چنانچه در مرحله مقابله با بحران، هر يك از مسؤولان و كاركنان موضوع ماده (6) آيين نامه، با تشخيص رئيس سازمان، استاندار و يا فرماندار در انجام وظايف محوله تقصير يا قصوري داشته باشند، مدير ارشد دستگاه دولتي ذيربط موظف است با رعايت ضوابط موضوع بند "14" ماده (8) قانون بلافاصله فرد ديگري را مامور انجام وظايف مربوط نمايد.

تبصره هر كدام از مديران و كاركنان دستگاههاي ذيربط كه در هر يك از مراحل مديريت بحران سهل انگاري و كم كاري نمايند، توسط رئيس سازمان، استاندار و فرماندار و يا مقامات مافوق به مراجع ذي صلاح براي برخورد قانوني معرفي خواهند شد.

ماده 8- در مرحله مقابله با بحران، در صورتي كه استانداران و فرمانداران و دستگاههاي ذيربط استفاده از خدمات مؤسسات عمومي غيردولتي يا شركتها و واحدهاي تحت بخش خصوصي و تعاوني و حتي اشخاص را ضروري دانستند، ميتوانند به صورت كتبي خدمات مورد نياز را به آنان تكليف نمايند. در صورت عدم انجام ماموريت محول شده توسط اين مؤسسات و شركتها، موضوع در مراجع ذي صلاح قابل پيگيري خواهد بود.

تبصره تعرفه خدمات بخش خصوصي اعم از حقوقي و حقيقي برابر مقررات جاري كشور و عرف پرداخت ميگردد.

ماده 9- سازمان حسب بند "18" ماده (8) قانون بر اقدامات دستگاههاي ذيربط در مراحل چهارگانه مديريت بحران نظارت عالي دارد و دستگاههاي ذيربط موظفند برنامه ها و اقدامات انجام شده براي هر يك از مراحل چهارگانه مديريت بحران را كه در چهارچوب قانون و آيين نامه هاي اجرايي آن انجام شده است، به صورت دوره اي در قالب برگه هاي ارزيابي و نظارت كه توسط سازمان تهيه ميگردد، به سازمان و واحدهاي استاني براي ارايه به شوراي عالي گزارش نمايند.

ماده 10- در طول مدت زمان مقابله با بحران، دستگاههاي تخصصي ذيربط موظفند با توجه به ابعاد حادثه و تحت امر فرمانده تعيين شده براي عمليات مقابله، وظايف محول شده را انجام دهند و مسئوليت تخصصي مديريت بحران در هر دستگاه به عهده بالاترين مقام دستگاه اجرايي متناسب با بعد حادثه ميباشد.

فصل سوم: دبيرخانه و چگونگي اداره و ابلاغ مصوبات شوراي عالي

ماده 11- جلسات شورا توسط رئيس شورا و يا قائم مقام ايشان و براساس دستورالعملي كه به تصويب شورا ميرسد، اداره ميگردد. ابلاغ مصوبات پس از تاييد رئيس جمهور و يا قائم مقام رئيس شورا (وزير كشور) ميباشد.

تبصره 1- شورا به صورت عادي، هر سال، دو بار تشكيل جلسه خواهد داد.

تبصره 2- در مواقع ضروري و بحراني جلسات فوق العاده با دعوت قائم مقام رئيس شورا (وزير كشور) تشكيل ميشود.

تبصره 3- دبيرخانه شورا در سازمان مستقر ميباشد و دبير آن رئيس سازمان ميباشد.

فصل چهارم: تركيب اعضا و شرح وظايف شوراي هماهنگي

ماده 12- اعضاي شوراي هماهنگي به شرح زير تعيين ميشود:

رئيس سازمان (رئيس)

معاون وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي

معاون وزير بازرگاني

معاون وزير راه و ترابري

معاون وزير جهادكشاورزي

معاون وزير علوم، تحقيقات و فناوري

معاون وزير نيرو

رئيس سازمان شهرداريها و دهياريهاي كشور

معاون معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رئيس جمهور

معاون ستاد كل نيروهاي مسلح

رئيس بنياد مسكن انقلاب اسلامي

رئيس جمعيت هلال احمد جمهوري اسلامي

معاون سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي

معاون شهرداري تهران

تبصره 1- حسب موضوع و تشخيص رئيس سازمان از ساير دستگاههاي ذيربط با حق راي در جلسات دعوت به عمل مي‌آيد.

تبصره 2- شوراي هماهنگي مديريت بحران استانها همانند مركز به رياست استاندار و عضويت مقامات ددستگاههاي متناظر در استان تشكيل ميگردد.

ماده 13 وظايف شوراي هماهنگي به شرح زير تعيين ميشود:

هماهنگي فعاليتهاي مرتبط با مراحل چهارگانه مديريت بحران

بررسي و تاييد سياستهاي آموزشي، تبليغاتي و اطلاع رساني از طريق رسانه ها و پيشنهاد آن به شوراي عالي

نظارت بر عملكرد كارگروههاي تخصصي

بررسي و تاييد پيشنهادها در امور مديريت بحران كشور و ارايه آن به شوراي عالي

بررسي و تاييد پيشنهادهاي تغيير در تعداد، موضوعات، شرح وظايف و امور مربوط به كارگروههاي تخصصي مديريت بحران و ارايه آن به شوراي عالي

بررسي و تاييد طرحها و برنامه هاي پيشنهادي كارگروهها، دستگاههاي ذيربط و استانها و تاييد اعتبارات مورد نياز آنها و پيشنهاد آن به شوراي عالي

بررسي و تاييد وظايف دقيق و نقش دستگاههاي ذيربط در مديريت بحران و ارايه آن به سازمان به منظور طرح در شوراي عالي و سير مراحل تصويب

بررسي و تاييد پيش نويس لوايح در زمينه مديريت بحران در سطوح مختلف

تصويب مطالعات انجام شده در مراحل چهارگانه مديريت بحران كشور

تصويب برنامه هاي مانور دستگاههاي ذيربط و هماهنگي اجراي آنها

ساير امور مرتبط و محوله شده

ماده 14- در زمان ضرورت و مقابله با بحران و انجام مانورهاي لازم، اعضاي شوراي هماهنگي در مركز و استانها كه مورد نياز باشند، موظفند در مكان پيش بيني شده براي مديريت بحران حضور يافته و نسبت به انجام ماموريت هاي محول شده (تا پايان مرحله ضرورت و يا مقابله و يا مانور) اقدام نمايند.

تبصره پايان مرحله مانور و يا مقابله با بحران توسط فرماندهي مديريت بحران اعلام ميگردد.

فصل پنجم: كارگروههاي تخصصي مرتبط با مراحل چهارگانه مديريت بحران كشور

ماده 15- سازمان داراي چهارده كارگرو تخصصي و عملياتي به شرح زير مي باشد:

كارگروه مخابرات و ارتباطات با مسئوليت وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات و رياست معاون مربوط در آن وزارت

كارگروه بهداشت و درمان با مسئوليت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و رياست معاون مربوط در آن وزارت

كارگروه خشكسالي، سرمازدگي و مخاطرات كشاورزي (زراعت، باغداري، دامداري، آبزيان و طيور) با مسئوليت وزارت جهاد كشاورزي و رياست معاون مربوط در آن وزارت

كارگروه حمل و نقل، شريانهاي حياتي، بلاياي جوي و طوفان با مسئوليت وزارت راه و ترابري و رياست معاون مربوط در آن وزارت

كارگروه تشكلهاي مردم نهاد با مسئوليت وزارت كشور و رياست معاون امور اجتماعي، فرهنگي و شوراهاي وزارت كشور

كارگروه بيمه، بازسازي و بازتواني، تامين و توزيع ماشين آلات، آواربرداري ساختمانها، آتش‌نشاني، مواد خطر ناك و انتقال و تدفين متفويان با مسئوليست وزارت كشور و رياست معاون امور عمراني و رئيس سازمان شهرداريها و دهياريهاي كشور

كارگروه امنيت و انتظامات با مسئوليت وزارت كشور و رياست معاون امنيتي و انتظامي وزارت كشور

كارگروه امور سيل و مخاطرات دريايي، برق، آب و فاضلاب با مسئوليت وزارت نيرو و رياست معاون مربوط در آن وزارت

كارگروه تامين سوخت و مواد نفتي با مسئوليت وزارت نفت و رياست معاون مربوط در آن وزارت

كارگروه مخاطرات زلزله، لغزش لايه هاي زمين، ابنيه، ساختمان و شهرسازي با مسئوليت وزارت مسكن و شهرسازي و رياست معاون مربوط در آن وزارت

كارگروه تامين مسكن با مسئوليت وزارت مسك و شهرسازي (بنياد مسكن انقلاب اسلامي)

كارگروه مخاطرات زيست محيطي با مسئوليت سازمان محيط زيست و رياست معاون مربوط در آن سازمان

كارگروه آموزش و اطلاع رساني با مسئوليت سازمان صدا و سيما جمهوري اسلامي ايران و رياست معاون مربوط در آن سازمان

كارگروه امداد و نجات و آموزش همگاني با مسئوليت جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران با رياست رئيس سازمان امداد و نجات

تبصره 1- رئيس هر كارگروه تخصصي به پيشنهاد بالاترين مقام دستگاه ذيربط از بين معاونان مرتبط با مديريت بحران همان دستگاه با حكم وزير كشور (قائم مقام شوراي عالي) منصوب خواهد شد.

تبصره 2- رؤساي كارگروه هاي تخصصي ميتوانند حسب ضرورت از ساير افراد در جلسات دعوت به عمل آورند.

تبصره 3- اعضا و شرح وظايف كارگروههاي تخصصي به پيشنهاد رئيس هر كارگروه و پس از بررسي سازمان و تاييد در شوراي هماهنگي توسط وزير كشور (قائم مقام شوراي عالي) ابلاغ خواهد شد.

تبصره 4- كارگروه هاي تخصصي استاني مشابه كارگروه هاي تخصصي زير مجموعه سازمان در صورت ضرورت و با توجه به حادثه خيز بودن هر استان بنا به پيشنهاد استاندار و تصويب شوراي هماهنگي متناسب با نياز تشكيل خواهد شد. مصوبات موضوع اين تبصره با امضاي وزير كشور (قائم مقام شوراي عالي) ابلاغ ميگردد.

فصل ششم: مقررات مالي، تشكيلات و بودجه

ماده 16- سازمان داراي شخصيت حقوقي، مالي و اداري مستقل بوده و رديف يودجه‌اي مجزا در لايحه بودجه سالانه كشور براي آن منظور ميشود و رئيس آن معاون وزير كشور خواهد بود.

تبصره 1- در هر استانداري واحد سازماني در سطح اداره كل به نام اداره كل مديريت بحران استان، ايجاد ميگردد.

تبصره 2- مسئول مديريت بحران استان با حق راي عضو شوراي برنامه ريزي و توسعه استان خواهد بود.

تبصره 3- مسئول واحد شهرستاني سازمان با حق راي عضو شوراي برنامه ريزي و توسعه شهرستان خواهد بود.

ماده 17- نمودار سازماني و تشكيلات تفصيلي و واحدهاي استاني و شهرستاني آن به پيشنهاد سازمان و شوراي عالي به تاييد معاونت توسعه مديريت و سرمايه انساني رئيس جمهور ميرسد. سقف پستهاي سازماني براساس ماده (29) قانون مديريت خدمات كشوري- مصوب 1386- به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 18- وظايف، تعهدات، دارايي ها، اموال، تجهيزات، امكانات و نيروي انساني كه قبلاً تحت عنوان دفتر مطالعات و هماهنگي امور ايمني و بازسازي و دبيرخانه حوادث و سوانح غير مترقبه كشور و واحدهاي استاني بوده اند، با رعايت قوانين و مقررات مربوط به سازمان و واحدهاي مربوط در استانها انتقال مي يابد.

تبصره وظايف، تعهدات، امكانات و تجهيزات سازمان پيشگيري و مديريت بحران مستقر در نهاد رياست جمهوري به سازمان منتقل خواهد شد.

ماده 19- در دستگاههاي ذيربط و سازمانهاي مركزي وابسته به آنها در مديريت بحران يك واحد سازماني حداكثر در سطح اداره كل با حداكثر پنج اداره زير نظر معاون مربوط و در سازمانها و ادارات كل استاني در سطح مديريت با حداكثر سه اداره از محل پستهاي سازماني موجود همان دستگاه تشكيل خواهد شد.

تبصره 1- در شهرستانها مديريت بحران با مديريان و رؤساي ادارات شهرستاني خواهد بود. حداقل يك پست سازماني كارشناسي براي اين منظور به مديريت ها يا اداره ذيربط در دستگاههاي مذكور در اين ماده اختصاص داده خواهد شد.

تبصره 2- در صورت عدم وجود پست سازماني در دستگاههاي مذكور در اين ماده مراتب براي صدور مجوز ايجاد پست سازماني به هيات وزيران اعلام خواهد شد.

ماده 20- وزارت كشور موظف است با همكاري دستگاههاي اجرايي در مرحله تشكيل سازمان، نيروي انساني موردنياز را از بين كاركنان رسمي و پيماني دولت تامين نمايد.

تبصره 1- مديريان و نيروهايي كه در امر مديريت بحران به كار گرفته ميشوند علاوه بر شرايط احراز پست، بايد شرايط احراز اختصاصي ديگري هم داشته باشند كه توسط سازمان با هماهنگي معاونت توسعه مديريت و سرمايه انساني رئيس جمهور تهيه و به همراه منشور اخلاقي كاركنان ابلاغ ميشود.

تبصره 2- مجوزهاي استخدامي لازم از محل سهميه استخدامي موضوع ماده (145) قانون برنامه چهارم توسعه با رعايت قوانين و مقررات مربوط، در اختيار سازمان قرار ميگيرد تا نسبت به تامين نيروي مورد نياز در كل كشور با رعايت ضوابط استخدامي اقدام نمايد.

تبصره 3- افرادي كه به هر نحوي در امر مديريت بحران در واحدهايي كه به موجب ماده (19) اي آيين نامه تشكيل ميشود به كارگرفته ميشوند، در طول مدت تصدي از فوق العاده ويژه علاوه بر ساير فوق العاده هاي كاركنان حداكثر تا بيست درصد به تشخيص مقام مافوق برخوردار ميشوند.

تبصره 4- كاركنان و اشخاصي كه در مراحل مختلف مديريت بحران همكاري مي نمايند، در صورت آسيب يا فوت براي برخورداري از مزاياي قانوني به مراجع ذيربط معرفي خواهند شد. سازمان براي افراد مؤثر در مديريت بحران تمهيدات لازم را به منظور تشويق و قدرداني، به عمل خواهد آورد.

ماده 21- مشاغل سازماني و واحدهاي مديريت بحران مندرج در ماده (19) اين آيين نامه جزء مشاغل سخت و زيان آور محسوب ميگردند. دستورالعمل اجرايي اين ماده توسط سازمان تهيه و پس از تصويب شوراي عالي ابلاغ خواهد شد.

تبصره كاركنان دولت و اشخاص بخش خصوصي كه در هر يك از مراحل آمادگي و مقابله همكاري مي نمايند. با پيش بيني اعتبار در بودجه ساليانه توسط سازمان، بيمه مسئوليت ميشوند و حق بيمه حادثه نيروي هاي شركت كننده دولتي و خصوصي از محل اعتبارات سازمان پرداخت ميگردد.

ماده 22- وزارت كشور موظف است علاوه بر اعتبارات ماده (10) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت - مصوب 1380- كه در اختيار سازمان مي باشد، از محل ساير منابع مالي مربوط، نسبت به خريد يا ساخت ابنيه استاندارد و مستحكم و تامين تجهيزات و امكانات اداري مورد نياز سازمان واحدهاي استاني آن اقدام نمايد.

ماده 23- دستگاههاي اجرايي ذيربط مديريت بحران موظفند براي تنظيم بودجه تفصيلي نظام جامع مديريت بحران كشور شامل پيشگيري، آمادگي، مقابله و بازسازي، برنامه ها و اعتبار مورد نياز خود را به سازمان پيشنهاد داده تا پس از بررسي و تاييد شوراي هماهنگي و تصويب آن در شوراي عالي براي درج در لايحه بودجه ساليانه به صورت رديفهاي جداگانه مشخص به هيات وزيران ارايه نمايد.

تبصره دستگاههاي ذيربط و استانداريها موظفند گزارش عملكرد اعتبار فوق را هر سه ماه يك بار به سازمان ارايه نمايند.

ماده 24- مسئوليت جذب، هدايت و توزيع امكانات و كمك هاي غيردولتي داخلي و خارجي اعم از اموال منقول و غيرمنقول و وجوه نقدي بر عهده جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران است كه با همكاري كميته امداد امام خميني و سازمان بهزيستي كشور صورت ميگرد و مسئوليت جذب، هدايت و توزيع امكانات و كمك هاي دولتي داخلي و خارجي اعم از اموال منقول و غيرمنقول و وجوه نقدي با رعايت اهداف اهدا كننده بر عهدهسازمان است. هر گونه دخل و تصرف، استفاده، توزيع و تصاحب كمك هاي ياد شده توسط اشخاص حقيقي و حقوقي ممنوع است.

ماده 25- شوراهاي برنامه ريزي و توسعه استانها در تنظيم بودجه استاني ترتيبي اتخاذ نمايند كه هر سال حداقل پنج درصد اعتبارات به منظور انجام وظايف و برنامه هاي پيش بيني شده در مراحل چهارگانه مديريت بحران در قالب فصل جداگانه اي تحت عنوان فصل مديريت بحران استان اختصاص داده شود.

ماده 26- در اجراي ماده (11) و (12) قانون، به منظور تسريع در ساماندهي مناطق آسب ديده و فراهم نمودن زمينه برنامه ريزي سالانه در اجراي اقدامات پيشگيري، آمادگي، مقابله و بازسازي، اعتبارات مصوب هيات وزيران موضوع ماده (10) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مستقيماً از طريق خزانه داري كل در اختيار سازمانها و دستگاههاي ذيربط و استانها قرار گيرد تا برابر مقررات مربوط هزينه نمايند.

ماده 27- بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران موظف است از طريق بانكهاي عامل به منظور بازسازي و جبران خسارات بخشهاي مختلف خسارت ديده ناشي از حوادث غير مترقبه با تامين يارانه و سود تسهيلات از محل اعتبارات مربوط توسط دولت، تسهيلات بانكي ارزان قيمت را از محل منابع داخلي بانها بنا به پيشنهاد سازمان در اختيار استانها و مناطق خسارت ديده قرار دهد.

تبصره هر سال مبلغ كارمزد و مابه التفاوت سود تسهيلات پرداختي به بانكها، از طرف سازمان در لايحه بودجه ساليانه منظور خواهد شد.

ماده 28- در صورت لزوم و ضرورت به منظور تامين نقدينگي مقابله با حوادث، سازمان مي تواند با همكاري وزارت امور اقتصادي و دارايي ضمن موافقتنامه و تضمين بازپرداخت به بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران، معادل بيست درصد كل اعتبارات مصوب نظام جامع مديريت بحران و ماده (10) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت را از بانك عامل دريافت نمايد. سازمان موظق است منابع مالي دريافت شده را از محل وصول منابع اعتبارات مصوب مذكور حداكثر تا پايان سال مالي تامين و پرداخت نمايد.

ماده 29- خزانه داري كل موظف است به منظور به حداقل رساندن زمان رسيدگي به امور آسيب ديدنگان ناشي از حوادث غير مترقبه در ابتداي هر سال معادل بيست درصد اعتبار موضوع ماده (12) قانون به طور مستقيم در اختيار سازمان قرار دهد.

ماده 30- كميته تخصصي اعتبارات با توجه به ماده (10) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت و ماده (30) قانون برنامه و بودجه اعتبارات مربوط به حوادث غير مترقبه را به لحاظ ضرورت قانوني اقدام فوري و مصرف فوري اين اعتبارات، به سرعت و در دوره هاي كوتاه مدت تخصيص دهد. وزرا كشور (سازمان مديريت بحران) در صورت بروز مشكلاتي در امر تخصيص اعتبار و اختلال تسريع در رسيدگي به امور آسيب ديدگان ناشي از حوادث غير مترقبه، مراتب را به هيات وزيران اعلام نمايد.

ماده 31- به منظور پيشگيري، پيش‌آگاهي و ايجاد آمادگي در دستگاههاي امداديرساني و عمليات امدادرساني به آسيب ديدگان ناشي از حوادث غير مترقبه از جمله سيل و زلزله و مانند آن اعتبارات موضوع ماده (101) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت بنا به پيشنهاد وزارت كشور (سازمان مديريت بحران كشور) و تصويب هيات وزيران در اختيار دستگاههاي مرتبط با امر مديريت بحران و شوراي هماهنگي مديريت بحران استانها قرار ميگرد تا نسبت به اجراي پروژه هاي مشخص و اولويت دار اقدام نمايند.

فصل هفتم: بيمه حوادث

ماده 32- وزارت امور اقتصادي و دارايي موظف است با هماهنگي سازمان و با همكاري بيمه مركزي جمهوري اسلامي ايران و دستگاههاي مرتبط نسبت به گسترش بيمه حوادث در بخشهاي مختلف با اولويت در حوادث محتمل (سيل، زلزله، آفات و امراض كشاورزي و دامي، سرمازدگي، خشكسالي و مانند آن) اقدام نمايد.

تبصره 1- وزارت امور اقتصادي و دارايي موظف است طرح گسترش پوشش بيمه حوادث در سطح عمومي با اولويت (ساختمانهاي مسكوني، ابنيه عمومي، تاسيسات زير بنايي و ساختمانهاي صنعتي و تجاري و مانند آن) را تا پايان سال 1388 جهت بررسي و پيشنهاد براي سير مراحل تصويب به سازمان ارايه نمايد.

تبصره 2- وزارت جهاد كشاورزي موظف است در مورد بيمه اجباري محصولات كشاورزي و دامي با توجه به قانون بيمه محصولات كشاورزي- مصوب 1362- اقدام لازم را انجام دهد.

تبصره 3- سازمان شهرداريها و دهياريهاي كشور در چهارچوب اهداف سازماني در جهت پشتيباني مالي، فني، اجرايي و مديريتي از شهرداريها و سازمانهاي وابسته و براي ارتقاي توان مالي شهرداريها در امر مقابله و بازسازي حوادث، صندوق بيمه حوادث را با رعايت قوانين و مقررات مربوط ايجاد نمايد. آيين نامه مربوط با پيشنهاد سازمان مذكور به تصويب وزير كشور خواهد رسيد.

تبصره 4- دستورالعمل مربوط به تبصره هاي فوق الذكر توسط دستگاههاي ذيربط تهيه و براي تصويب شوراي عالي به سازمان ارايه گردد.

فصل هشتم: ساير مقررات

ماده 33- به منظور كنترل حوادث و كاهش اثرات ناشي از حوادث طبيعي، دستگاههاي ذيربط موظفند ضوابط، مقررات و قوانين و ساير موضوعات مرتبط با كنترل حوادث طبيعي را كه ببه تاييد شوراي هماهنگي رسيده است و توسط سازمان ابلاغ ميگردد به طور دقيق رعايت نموده و گزارش اقدامات خود را هر سه ماه يك بار به سازمان منعكس نمايند.

ماده 34- دستگاههاي ذيربط موظفند در تدوين برنامه هاي سالانه، پنجساله و افق چشم انداز وظايف خود، ابعاد و اقدامات ايمني در چهار مرحله مديريت بحران را در برنامه خود لحاظ نمايند.

ماده 35- مصوبات شوراي عالي پس از ابلاغ براي دستگاههاي موضوع ماده (160) قانون برنامه چهارم توسعه و مؤسسات عمومي و غيردولتي و سازمانها، تشكلها و بنگاههاي بخش خصوصي و تعاوني لازم الاجراست.

اين تصويب نامه در تاريخ 1388/09/18 به تاييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است


نتیجه گیری بحث:
در علم حقوق ریشه حوادث غیر مترقبه ابتداعا در کد ناّپلئون(اولین قانون مدنی فرانسه ) مطرح گردید که در ان به حوادث غیر مترقبه اشارتی گردیده بود بعدز ان این واژه مورد توجه نظامهای حقوقی مختلف به صور گوناگون مورد توجه قرار گرفت در حقیقت فورس ماژور معنای لغوی نداشته و بیشتر در غالب اصتلاح کاربرد دارد و ان عبارت است از حوادث غیر مترقبه،غیر قابل پیش بینی ،غیر قابل انتساب به شخص معین بطوریکه هر شخص مواظبی نمیتوانسته از عهده ان براید و با گسترش علم حقوق در نظامهای مختلف در کشورهای حوزه کامن لا گاها این اصتلاح را در غالب وازه هایی همجون اکت آو گاد یا آنکسپکتد ایونتس مطرح نموده اند .
با نیم نگاهی در پیشینه تاریخی ایران در قانون مدنی نیز این تئوری مطرح گردید اما در حوزه اینکه دولت در قبال بروز چنین حوادثی چه مسئولیتی دارد وفق قانون مسئولیت مدنی که تصویب آن به قبل از انقلاب اسلامی برمیگردد دولت اصل را بر مسئولیت شخصی گذاشته بود و طبق ان قانون که در نظام فعلی دارای اشکالات متعددی است دولت هیچ مسئولیتی نداشت تا اینکه در سال 1386 دولت اسلامی با تصویب قانون تشکیل مدیریت بحران که یک قانون امری میباشد مسئولیت دولت در پیش گیری ،امادگی در برابر چنین حوادثی و مقابله با ان و اقدامات بعدز بروز حادثه مشخص گردید و جای خالی مسئولیت دولت که در قانون مسئولیت مدنی پیش بینی نشده بود و مسئولیت را فقط بر اساس مسئولیت شخصی میدانست پر نمود که قانون بسیار جامع و کاملی بنظر میرسد هر چند از نظر اجرائی به طور کامل قوانین امری ان مورد توجه قرار نمیگیرد در هر جهت این قانون را نیز میتوان به قاعده تقلیل خسارت نیز تعمیم داد قاعده تقلیل خسارت قاعده ای است که بموجب ان شخص زیاندیده موظف است اقدامات متعارف را برای جلوگیری از بروز خسارت یا افزایش زیان انجام دهد را نباید نادیده گرفت که خلا این قاعده در قوانین ما مشهود است اما باید این را هم عنوان نمود که علم حقوق از کسی انتظار شجاعت و فداکاری را ندارد و هر کسی مسئول کرده های خویش است ولی گاها بروز حوادث غیر مترقبه از نظر مسئولیت اخلاقی حاکمیت ظهور در معنا دارد که بموجب ان با نگرش به حقوق اسلام حاکمیت موظف است در صورت بروز چنین حادثه ای اقدامات لازم را در جهت پیشگیری و مقابله با ان انجام دهد که از ان بعنوان دیون طبیعی دولت در قبال شهروندان یا دیون اخلاقی دولت به عنوان یک استثنا با داشتن ضمانت اجرائی یا د نمودیم

 


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 28 دی 1394  | 12:04 PM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

 

زندگی و آثار:

صادق چوبک، فرزند آقا محمد اسماعیل (بازرگان) و رقیه سلطان در 12 تیرماه سال 1295 ه.ش در بوشهر متولد شد. تا مقطع سوم ابتدایی در مدرسه ی «سعادت» بوشهر درس خواند. در سال 1303 به بیماری مالاریا مبتلا شد و برای معالجه به شیراز نقل مکان کرد. در شیراز در مدرسه‌های «شفاییه»، «باقریه»، «سلطانیه» و «حیات» تحصیل کرد. نخستین مقاله‌ی چوبک در سال 1310 در روزنامه‌ی محلی «بیان حقیقت» منتشر شد. در سال 1313 موفق به اخذ گواهی‌نامه‌ی سیکل گشت. در سال 1314 در کالج امریکایی تهران به ادامه تحصیل پرداخت. با قدسی خانم (همسرش) و مسعود فرزاد و پرویز ناتل خانلری آشنا شد. در سال 1315 با صادق هدایت آشنا شد. در سال 1316 موفق به اخذ دیپلم از کالج امرکایی تهران گشت. با قدسی خانم ازدواج کرد. در وزارت فرهنگ استخدام شد و آغاز به کار تحصیل کرد. پس از مدتی برای خدمت سربازی احضار شد. در سال دوم خدمت سربازی به خاطر تسلط بر زبان انگلیسی به عنوان مترجم، خدمت‌اش در ستاد ارتش به پایان رسید. در سال 1319 در وزارت دارایی به عنوان تحویل‌دار استخدام شد. با ورود مستشاران امریکایی، به آن هیأت منتقل شد و به عنوان مترجم آغاز به کار کرد. در سال 1320 به همراه هدایت به مازندران سفر کرد. در سال 1324 نخستین کتاب او با نام «خیمه‌شب‌بازی» که شامل 11 داستان کوتاه بود منتشر شد: «بزرگ علوی پس از خواندن داستان‌هایم مرا تشویق به چاپ آن‌ها کرد و گفت یا به ایرج اسکندری نشان بده و یا به خامه‌ای.» چوبک در این مجموعه، داستان «اسائه‌ی ادب» را به صادق هدایت و داستان «بعد از ظهر پاییزی» را به مسعود فرزاد هدیه کرد. علیرغم محبوبیت بسیار، این کتاب به خاطر داستان «اسائه‌ی ادب»  تا 10 سال بعد اجازه‌ی تجدید چاپ نیافت. لازم به ذکر است که چوبک مجموعه‌ی نخست خود را با هزینه‌ی شخصی (1000 تومان قرض کرده بود) و در تیراژ 1000 نسخه منتشر کرد. (گویا تا بوده همین بوده و تا هست...) در سال 1326 به پیشنهاد الول ساتن –شرق‌شناس معروف- در روابط عمومی سفارت انگلیس به عنوان مترجم استخدام شد. در سال 1328 دومین مجموعه‌ی داستان او با نام «انتری که لوطی‌اش مرده بود» شامل 3 داستان و یک نمایش‌نامه منتشر شد. چوبک در همین سال در شرکت نفت ایران و انگلیس به عنوان مترجم استخدام شد. در سال 1329 چاپ دوم خیمه‌شب‌بازی منتظر شد. در این چاپ، اسائه‌ی ادب حذف و به‌جای آن داستان «آه انسان» در مجموعه گنجانده شده بود. یکی از داستان‌های او به انگلیسی برگردان شد. چوبک در این سال‌ها همکاری با مجله‌های ادبی را آغاز کرد. برای شرکت در سمینار دانشگاه هاروارد به امریکا سفر کرد. همچنین به دعوت کانون نویسندگان شوروی به مسکو، سمرقند، بخارا و تاجیکستان سفر کرد. کتاب «پینوکیو» اثر «کارلو کولودی» را به فارسی و با عنوان «آدمک چوبی» برگردان کرد. چند سال بعد او کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» لوییس کارول را نیز در حوزه‌ی ادبیات کودک به پارسی برگرداند. در سال 1336 داستان انتری که لوطی‌اش مرده بود توسط پیتر آیوری به انگلیسی برگردانده شد و در شماره‌ی 11 مجله‌ی «دنیای جدید نویسندگی» منتشر گشت. در سال 1338 شعر «غراب» ادگار آلن ‌پو را ترجمه و در نشریه‌ی «کاوش» چاپ کرد. در سال 1341 ابراهیم گلستان تهیه‌ی فیلم «دریا» را بر اساس داستان «چرا دریا طوفانی شده بود» از مجموعه‌ی انتری که... و با شرکت فروغ فرخزاد آغاز کرد، اما این فیلم به دلایلی ناتمام ماند. در سال 1342 رمان «تنگسیر» را که به همسرش قدسی خانم تقدیم شده بود منتشر کرد. این رمان به زبان‌های مختلفی ترجمه شد. در سال 1343 مجموعه‌ی «روز اول قبر» را که شامل 9 داستان کوتاه و یک نمایش‌نامه (که تقدیمی به پسرش روزبه) بود منتشر کرد. در سال 1344 مجموعه‌ی «چراغ آخر» را که شامل 8 داستان کوتاه و یک شعر بود چاپ کرد. در سال 1345 رمان «سنگ صبور» را که به زادگاه‌اش –بوشهر- تقدیم کرده بود، منتشر کرد. این کتاب بیشتر به مجموعه داستان‌های به هم پیوسته‌ای شباهت دارد که در قالب نامه‌نگاری و مونولوگ نوشته شده است و ساختمان اثر انسجام یک‌پارچگی رمان را ندارد. در سال 1346 صدرالدین الهی با پرویز ناتل خانلری درباره‌ی صادق چوبک مصاحبه‌ای انجام داد که منتشر شد. در سال 1348 نوشته‌ای با عنوان «درازنای 3 شب پرگو» از نصرت رحمانی درباره‌ی صادق چوبک در روزنامه‌ی «آیندگان» منتشر شد. در سال 1349 در دانشگاه یوتا به عنوان استاد میهمان تدریس کرد. در سال 1351 در آلما آتای قزاقستان شوروی در کنفرانس نویسندگان آسیایی و آفریقایی شرکت کرد. برگزیده آثار او در مسکو توسط زویا عثمانوا و جهان‌گیر دری زیر نظر پروفسور کمیساروف به زبان روسی چاپ شد. در روزنامه‌ی اطلاعات صفحه‌ای با عنوان «ویژه‌ی صادق چوبک» منتشر گشت. در سال 1353 فیلم «تنگسیر» (بر اساس رمان چوبک) به کارگردانی امیر نادری روی پرده رفت. داستان «موسیو الیاس» توسط پروفسور ویلیام هانوی (استاد زبان فارسی دانشگاه پنسیلوانیا) به انگلیسی برگردانده شد. چوبک در این سال خود را بازنشسته می‌کند و پس از مدتی راهی انگلستان و سپس امریکا می‌شود. در همین ساا پدر او در لندن فوت کرد. در سال 1355 داستان‌های «نفتی» و آه انسان به انگلیسی ترجمه و در شماره‌ی 20 مجله‌ی ادبیات شرق و غرب با مقدمه‌ای از مایکل هوفمان منتشر شد. در سال 1358 رمان سنگ صبور توسط محمدرضا قانون‌پرور به انگلیسی برگردانده شد. این ترجمه در سال 1368 از سوی انتشارات مزدا در کالیفرنیا انتشار یافت. در سال 1359 روز اول قبر توسط مینو ساوت گیت به انگلیسی برگردان شد. در سال 1361 برگزیده‌ی آثار او با مقدمه‌ای از باگلی ترجمه شد. بزرگ‌داشت چوبک در 19 فروردین توسط بنیاد «پر» ئ مرکز مطالعاتی دانشگاه برکلی کالیفرنیا برگزار شد. در این دوران چوبک بینایی‌اش را از دست می‌دهد و تنها یک هشتم از قوه‌ی بصره برای او باقی می‌ماند. از این‌رو همسرش جای او می‌خواند و می‌نویسد و گاهی هم چوبک از کتاب‌خانه‌ی کنگره نوارهای ویژه‌ی نابینایان را به امانت می‌گیرد و گوش می‌دهد: «هنوز باور نمی‌کنم که نمی‌بینم. هرروز صبح که از خواب بلند می‌شوم، فکر می‌کنم که بینایی‌ام را بازیافته‌ام.» در سال 1370 ترجمه‌ی کتاب «مه‌پاره» توسط چوبک در انتشارات نیلوفر تهران منتشر شد. ترجمه از سانسکریت به انگلیسی این کتاب توسط و.بین و از انگلیسی به فارسی آن توسط صادق چوبک انجام شده بود. مه‌پاره شانزدهمین بخش از نسخه‌ی کهن مفصل سانسکریتی است که به‌نام «جوهر اقیانوس زمان» معروف است. این کتاب شامل مجموعه‌ی به هم پیوسته‌ی 20 داستان عاشقانه‌ی هندی‌ست و طرح آن به سبک و سیاق داستان‌های «هزار و یک شب» شکل گرفته. در سال 1371 نشستی در کنفرانس مطالعات خاور میانه (میسا) در شهر پورتلند به داستان‌نویسی چوبک اختصاص یافت. در سال 1372 ویژه‌نامه‌ی صادق چوبک به همت صدرالدین الهی در مجله‌ی ایران‌شاهی (بنیاد کیهان) منتظر شد. منیرو روانی پور با او دیدار کرد. در سال 1373 ویژه‌نامه‌ی صادق چوبک توسط دفتر هنر نیوجرسی چاپ شد. 6 صفحه از دفتر خاطرات چوبک با عنوان «دیروز» و قطعه داستان شعرگونه‌ی «مبادا» در همین دفتر منتشر شد. در سال 1377 مه‌پاره تجدید چاپ گشت. و سرانجام در روز جمعه، 12 ژوئیه‌ی 1988 صادق چوبک در امریکا و در سن 82 سالگی درگذشت. جسد چوبک به درخواست خودش سوزانده شد. کاری که مرگ فرصت انجام آن را به چوبک نداد، ترجمه‌ی رمان «شوکونتلا» بود.

 

بررسی بستر تاریخی:

آثار صادق چوبک، نویسنده‌ی معاصر، از سال 1320 وارد بازار شد. در دوره‌ای که از یک سو با رفتن رضاشاه پهلوی به قول آقای جواد جزینی ایران به نوعی آرامش نسبی رسیده بود و فعالیت‌های سیاسی در اوج خود قرار داشت و از سوی دیگر نویسندگانی چون هدایت و بزرگ علوی و ساعدی و جمالزاده سعی در ایجاد تحول و پیش‌رفت در ادبیات ایران داشتند. در دوره‌ای که ضدیت یک نویسنده با حکومت و دولت، ارزش حساب می‌شد و احزاب سیاسی تقریبن روی فعالیت‌های ادبی ایران جنبره زده بودند. هرچند که در نظر من، هرجا که سیاست با هنر مخلوط شود حاصل آن اثری تاریخ مصرف دار خواهد بود. چوبک در نوشته‌های خود کاری با سیاست نداشت. البته این به‌این معنا نیست که او نویسنده‌ای درباری بود، اما نمی‌توان به چوبک لقب یک نویسنده‌ی انقلابی داد. همین امر سبب شد که آثار او مخاطب کمتری داشته باشد و آن‌چنان که شاید، از آثار او استقبال نشود. در سال‌های 20 تا 40 ارزش‌های یک نویسنده چیزهایی بود که کمتر در آثار چوبک به چشم می‌خورد. او مانند نویسندگان دیگری چون ساعدی نه علنی مبارزه کرد و نه به زندان رفت. همین امر سبب شد که مهر نویسنده‌ی متعهد از طرف عوام بر او زده نشود. از طرف دیگر دولت هم با او برخورد مستقیم نمی‌کند و این از محبوبیت او می‌کاهد. در دوره‌ای که هر نویسنده‌ باید دست کم یکی از پایه‌های پشتیبان را دارا باشد، چوبک توسط هیچ قشری حمایت نمی‌شود. مردم، او را نویسنده‌ای «غیر متعهد» و «غیر سیاسی» می‌دانند. روشنفکران درگیر سیاست هستند. حکومت، هرچند که با او مستقیمن درگیر نمی‌شود، او را همراه خود نیز نمی‌بیند. خود چوبک هم که علنی در داستان‌های خود خدا و مذهب را زیر سوال می‌برد و دین‌ستیزی می‌کند. پس محکوم است به تنهایی.

از طرفی به فقر می‌پردازد و این 2 دست‌آورد دارد: وقتی چوبک به قشر پایین‌دست جامعه می‌نگرد و از زن‌های روسپی، لاط‌ها، فقیرها و دزدها می‌گوید، مستقیمن از آن قشر تقدس‌زدایی می‌کند. چرا که در آن دوره «فقر» با «تقدس» و «ثروت» با «ظلم» برابر بوده‌ است. مردم از این کار خوش‌شان نمی‌آید. حکومت هم که نمی‌خواهد جامعه‌ی ایران در نظر ممالک دیگر جامعه‌ای فقیر و کثیف معرفی شود چندان دل خوشی از آثار چوبک ندارد. چوبک پایگاه‌های محبوبیت را از دست می‌دهد. مذهبی‌ها می‌گویند: «چوبک در جال تضعیف ارزش‌های دینی در جامعه است.» و روشن‌فکران معتقدند: «برای ترقی و رسیدن به تمدن، یکی از راه‌ها این است که سنت‌ها را از بین ببریم. مدرنیسم زمانی حاکم می‌شود که سنت‌ها ریشه‌کن شوند.» (در یک تعریف کلی، سنت مجموعه‌ی اعتقادات، رسوم و باورهایی است که توجیه علمی نداشته باشد.)

بیشترین اقبال از چوبک در حدود سال‌های 35 انجام می‌گیرد؛ یعنی مقارن با آثار سوم و چهارم او؛ کما این‌که در دهه‌ی 50 نیز آثاری منتشر می‌کند. در عصر آزادی‌های نسبی، شیوه‌ای که چوبک برای مبارزه برمی‌گزیند عریان کردن حقیقت است. او ارزش‌های یک ایرانی، به‌خصوص زن ایرانی را زیر پا می‌گذارد و به طرح تمایلات جنسی و شرح حال طبقه‌ی مستضعف جامعه می‌پردازد. لازم به ذکر است که پیش از او، نخستین رگه‌ی این کار را در داستان «علویه خانم» هدایت می‌بینیم و سپس در «سمنوپزان» جلال آل احمد و «عزاداران بیل» غلان‌جسین ساعدی. اما او برای نخستین بار به طور مستمر در آثار خود به قشر پایین‌دست و مشکلات آن پرداخت. چوبک سعی می‌کند فاصله‌ی بین «فقر» و «جهل» را از بین ببرد و نشان دهد که هرجا فقر باشد جهل نیز وجود خواهد داشت. رضا براهنی می‌گوید: «رمز مانایی چوبک این بود که حدفاصل بین فقر و جهل را فهمید.» یعنی حتمن نمی‌توان گفت جایی که ثروت باشد ظلم و نادانی هست و هرجا تنگ‌دستی هست، تقدس و مردانگی. چوبک ایده‌های خود را دارد و به افشاگری می‌پردازد و همین امر سبب می‌شود مطبوعات او را از خود برانند و به باد فحش و ناسزا بگیرند. مبارزه‌ی او با محرومیت‌ها، اعتقادهای دینی و خرافات مردم برای مطبوعات خوش‌آیند نیست. حزب توده به دلیل بدبینی‌ای که در آثار چوبک به چشم می‌خورد به نوعی آثار او را بایکوت می‌کند. نکته‌ی لازم به ذکر این است که مهم‌ترین حزبی هم که امر ادبیات را در ایران پی‌گیری می‌کرده همان حزب توده بوده است. وقتی که این حزب او را کنار می‌گذارد و آثار او را در نشریات خود منتشر نمی‌کند به نوعی قسمت مهمی از پایگاه‌های ارایه‌ی آثار او از بین می‌رود؛ چرا که بقیه‌ی روزنامه‌ها و نشریات کمتر به کار ادبیات می‌پرداختند. چوبک نمونه‌ی کارهایش را به «پیام مردم» می‌دهد. نمونه‌هایی که بعدن در خیمه‌شب‌بازی چاپ می‌شوند. پیام مردم هم آثار او را تا داستان «قفس» منتشر می‌کند. اما وقتی داستان قفس به دست این نشریه می‌رسد، نگاه نویسنده را بر خلاف آرمان‌های حزب توده می‌بیند و از این زمان است که او را کنار می‌گذارد.

به هر حال چوبک با پرداختن به الگوهای رفتاری قشر ضعیف، به نوعی آن‌ها را زیر سوال می‌برد و از آن‌جا که بخش بزرگی از اعتقادات این قشر، به دین مرتبط است به عقیده‌ی بعضی می‌توان گفت: چوبک به نام مبارزه با «لمپنیسم» و شرح زندگی آن قشر به دین‌ستیزی می‌پردازد. اما باید گفت در داستان‌های او همان‌قدر که با لمپنیسم و خرافات مخالفت می‌شود با قشر فقیر سالم و مظلوم هم‌دردی می‌گردد که این نکته‌ای شایان توجه است.

 

خالق سنگ صبور، نویسنده‌ای ناتورال:

عده‌ای از منتقدان، چوبک را نویسنده‌ای ناتورال می‌نامند. عده‌ای نیز معتقدند چوبک نویسنده‌ای ناتورال نیست و کسانی که به او مُهر ناتورالیست می‌زنند سعی در نسبت دادن نقاط ضعف نویسندگان ناتورالیست غربی به آثار چوبک دارند تا از این راه بتوانند کانالی برای کوبیدن آثار او ایجاد کنند.

رضا براهنی در کتاب «قصه‌نویسی» می‌نویسد: «نوشته‌های چوبک یک ناتورال نیست. علیرقم این که آثار او ظاهر ناتورال دارند اگر شکافته شوند به یک سری اصول و قواعد اقتصادی و اجتماعی می‌رسیم که بیشتر در مبحث رئال می‌گنجد.»

البته حرفی که این‌جا می‌توان زد این است که رضا براهنی از شیفتگان چوبک است و از آن‌جا که منتقدان یک دنده و تیزبین ما با چشمان کاملن باز از هر فرصتی برای کوبیدن یک اثر استفاده می‌کنند، لازم است استنادهای دیگری آورده شود.

میلوش بورکی در کتاب «ادبیات نوین ایران» می‌نویسد: «صادق چوبک با قصه‌های کوتاه خود در مجموعه‌ی «خیمه‌شب‌بازی»، امید زیادی برانگیخت ولی سه قصه‌ی کوتاه دیگر او در مجموعه‌ی «انتری که لوطی‌اش مرده بود»، ناامید‌کننده بود چراکه در این قصه‌ها ناتورالیسم خامی را به کار گرفته بود. نمایش‌نامه‌ی «توپ لاستیکی» که طنز گزنده‌ای از استبداد رضاشاه است، سبک کاملن متفاوتی دارد.»

محمدعلی سپانلو در کتاب «نویسندگان پیشرو ایران» می‌نویسد: «صادق چوبک یک رئالیست افراطی است. قوی‌ترین نویسنده‌ی ایرانی در نقاشی دقایق و جزئیات موضوع است. واقعیت، نفس واقعیت، عریان از انگیزه‌ها و آرمان‌هایش، برای او هدف است... درباره‌ی سبک چوبک برخی از منتقدان اصرار دارند که آن را به «ناتورالیسم» منتسب کنند. لازم به توضیح است که ناتورالیسم گذشته از خشونت و گاه استهجان کلام، یک اصل اساسی دارد که آن بر اساس مکتب تحصلی و علم جرم‌شناسی مرسوم در قدن نوزده اروپا شکل گرفته است. آن مکتب به تأثیرات شدید ارثی و ژنتیک معتقد بود. مثلن معتقد بودند که الکلیسم یا سفلیس در نسل‌های بعدی موجد جانیان بالفطره و یا روسپی‌گری و سست‌عهدی و خیانت می‌شود. چنین اعتقادی در چوبک دیده نمی‌شود و خطاست اگر او را به‌خاطر چشم‌اندازهای پرنکبت آثارش که در‌واقع عکس برگردان‌های اجتماع اوست، یک‌سره ناتورال بدانیم.»

رضا سید حسینی در جلد دوم کتاب «مکتب‌های ادبی» این‌گونه می‌نویسد: «ظاهرن نام‌گذاری مکتب ناتورالیسم روز 16 آریل 1877 در رستوران تراپ بر سر میز شامی که گوستاو فلوبر، ادمون دوگنکور، امیل زولا و گروه آینده‌ی مدان گرد آمده بودند صورت گرفت و این عنوان که از زبان علم و فلسفه و نقد هنر گرفته شده بود وارد ادبیات شد. از قرن هفدهم آکادمی هنرهای زیبای فرانسه، عقیده‌ای را که تقلید از طبیعت را در هر چیزی ضرورت می‌شمرد، ناتورالیستی می‌نامید. این اصطلاح به‌ویژه در مورد نقاشی به کار رفته بود. در فلسفه، ناتورالیسم، نظام کسانی است که طبیعت را به‌عنوان اصل اولیه قبول دارند و همه چیز را به آن حمل می‌کنند. این کلمه سرانجام در قاموس برخی از منتقدان مفهومی قیاسی می‌گیرد و به کوشش نویسنده‌ای اطلاق می شود که به گفته‌ی ویکتور هوگو (افسانه‌ی قرون- 1895) "می‌کوشد با مسایل اجتماعی همان رفتاری را بکند که دانشمند علوم طبیعی با جانورشناسی می‌کند".»

در ادامه چند ویژگی آثار ناتوالیستی را می‌آورم:

ناتورالیم در ادامه‌ی رئالیسم می آید و هنر رئالیستی، مقدمه‌ای بر ناتورالیسم است. از زیباسازی متنفر است. به مطالعه‌ی صبورانه‌ی بینوایان می‌پردازد. واقعیت پست را عریان می‌کند. مورخ زمان حال است. حقیقی، زنده و خون‌چکان است. به طبقات پایین می‌پردازد. مستند است. به زبان محاوره نزدیک است. به ارایه‌ی دقیق و شرح جزئیات ماجرا می‌پردازد. تحلیل روحیه‌ی فرد را بر جامعه مقدم می‌داند. ضد اخلاق‌ها را مطرح می‌کند.نویسندگانی مانند فروید، عشق و پشیمانی و ترس و... را زاییده‌ی سیراب نشدن نیازهای بدنی و جنسی انسان می‌دانند.

مسئله ی دیگری که ناتورالیست‌ها وارد رمان‌های خود کردند و با اصرار زیاد بر آن تکیه زدند، تأثیر وراثت در وضع روحی اشخاص بود. زیرا معتقد بودند شرایط جسمی و روحی هر کس از پدر و مادرش به او رسیده است.

در مورد مسئله‌ی وراثت، زولا از لوکا و کتاب رساله‌ی وراثت طبیعی او الهام گرفت و بر اساس این نظریه، مجموعه‌ی رمان معروف روگون ماکار را در 20 جلد تحت عنوان تاریخ طبیعی و اجتماعی یک خانواده در زمان امپراطوری دوم نوشت. در این سلسله کتاب‌ها زولا زندگی یک خانواده‌ی کوچک را تشریح می‌کند و شجره‌نامه‌ای برای فرزندان این خانواده ترتیب داده و آن‌ها را به شاخه‌های متمایزی تقسیم کرده است. داستان این سلسله کتاب‌ها عبارت است از رشد و تکثیر شاخه‌های این شجره. در نظر اول شباهتی بین افراد این خانواده نمی‌توان یافت ولی در باطن رشته‌ی محکمی آن‌ها را به یکدیگر بسته و شبیه ساخته است. فرزندی که در نتیجه‌ی رابطه‌ی نامشروع از مادری بدکاره به دنیا می‌آید الکلی و جنایت‌کار می‌شود و در مورد دیگران نیز همین شرایط صادق است.

زولا می‌گوید: «وضع مزاجی اشخاص را مطالعه کنیم نه اخلاق و عادات آن‌ها را... آدم‌ها زیر فرمان اعصاب و خون‌شان قرار دارند.»

بدین‌سان وضع جسمانی به عنوان اصل پذیرفته می‌شود و وضع روحی را باید اثر و سایه‌ای از آن به شمار آورد. یعنی تظاهرات روحی، نتیجه‌ای از شرایط جسمی است. پس همه‌ی احساسات و افکار انسان‌ها نتیجه‌ی مستقیم تغییراتی است که در ساختمان جسمی حاصل می‌شود و وضع جسمی نیز بنا به قوانین وراثت، از پدر و مادر به او رسیده است. یعنی اگر در یکی از اجداد نقص و یا اختلال جسمی وجود داشته باشد، این نقص، رفته رفته زیاد شده و از نسلی به نسل دیگر می‌رسد و سبب می‌گردد نسل‌های بعدی، الکلی یا فاحشه شوند و یا نقص‌های روحی دیگری پیدا کنند.

در پایان باید بگویم در نظر من، آثار چوبک با توجه به مسئله‌ی وراثت و سایر مشخصات، بیشتر در مبحث رئالیسم می‌گنجد؛ یک رئالیسم سیاه.

 

فضاسازی:

چوبک در صحنه‌پردازی و فضاسازی بسیار قدرتمند، عینی و جزیی‌نگر است. گاهی با نگاه تیزبین خود کوچک‌ترین اجزای صحنه را طوری وصف می‌کند که قابل درک بوده، تأثیر به‌خصوصی روی مخاطب می‌گذارد؛ گاهی هم با استفاده از تشبیه‌ها و استعاره‌ها یک تصویر کلی به مخاطب می‌دهد، که البته مورد دوم کمتر در آثار او به چشم می‌خورد.

اگر نتوانیم بگوییم برجسته‌ترین، بی‌شک یکی از عناصر برجسته در آثار چوبک، فضاسازی است. چوبک بیشتر سعی می‌کند به مخاطب تصویر بدهد و او را وارد داستان کند تا این که تحلیل و برداشت درست یا غلط خود را به مخاطب بقبولاند. می‌توان گفت در برخی موارد، داستان‌های چوبک، داستان‌هایی کاملن مستند هستند.

چوبک با به کار بردن استعاره‌های شخصی، تصویرسازی‌های موفقی انجام داده است: «خاک تشنه، لب ورچید و عرق‌ها را بلعید. جاده‌ی سنگی، کشیده و آفتاب تو مغز سر خورده، دراز رو زمین خوابیده بود.» (تنگسیر)

نکته‌ی دیگری که شایان ذکر است، علاقه‌ی چوبک به روایت داستان‌هاش در سرما و برف و زمستان است که البته یک توجیه هم همان به‌کار بردن این فضاسازی در خدمت نمایش فقر است. در داستان‌های او فضا و محتوا کاملن هم‌راستا بوده و در یک‌ سو عمل می‌کنند. اگر بخواهم مصداق بارزی برای نظریه‌ی تأثیر واحد ادگار آلن‌پو در داستان‌نویسی ایران بیاورم بی‌شک به چوبک اشاره خواهم کرد. او برای اولین بار در داستان‌های خود فضاهایی را تشریح کرد که پیش از آن کسی اجازه‌ی پرداختن به آن را به خود نمی‌داد. وقتی چوبک از فلاکت حرف می‌زند مخاطب را در عمق درون‌مایه جای می‌دهد و این ویژگی مربوط به فضاسازی در داستان‌های او است. البته پس از چوبک نویسندگان دیگری تلاش کردند در تقلید خام از شیوه‌ی او و تشریح تصنعی محیط به گونه‌ای تیره و پلشت و اصرار به یکنواختی در توصیف صحنه‌های مهوع و بدبینانه. داستان‌هایی هستند که با توصیف یک مستراح آغاز می‌شوند و البته بیشترشان ناشیانه و تنها به قصد ایجاد خلجان در خواننده، بی‌آن که بویی از تکنیک چوبک که با چنین اوصافی ملازم است برده باشند.

 

درون‌مایه و شخصیت‌پردازی:

چخوف درباره‌ی داستان جمله‌ی کوتاهی با این مضمون دارد که: چنین چیزهایی در زندگی واقعی اتفاق نمی‌افتد. اعتقاد دارد که اغلب نویسندگان، حتا آن‌هایی که به‌عنوان نویسندگان واقع‌گرا (رئالیست) معروف شده‌اند، زندگی را پیش از آن که در آثارشان به‌کار گیرند، تحریف می‌کنند و نوشته‌های آنان حاصل چنین تحریفی از واقعیت است. چراکه آن‌ها از واقعیت زندگی به دور افتاده و خود را محدود کرده‌اند به این که منحصرن درباره‌ی آدمکش‌ها، دیوانه‌ها، بیمارهای روحی، خودکشی و شخصیت‌های مریض‌گونه و برج عاج‌نشین قلم بزنند. زیرا بهره‌گیری از این موضوع‌ها و درون‌مایه‌ها در آثار این نویسندگان بیش از آن حدی است که در زندگی واقعی امکان وقوع و خودنمایی می‌یابد. «نشان دادن پلشتی‌ها و نژندی‌های اجتماعی تا زمانی که نیت آن آگاهی اجتماعی و تشخیص درد باشد، لازم و مفید است.» صادق چوبک می‌گوید: «جامعه را آن‌گونه که هست تصویر می‌کنم.» بعضی از او ایراد می‌گیرند که تنها زشتی‌ها و پلشتی‌ها را تصویر کرده است. بعضی می‌گویند: «آثار چوبک، نوعی تحلیل روان‌شناختی و ذهنی از واقعیت‌های اجتماع است. تحلیلی که خارج از چارچوب ذهن چوبک (و بی‌شک آثار او) فاقد ارزش است.» بعضی از نویسنده‌‌های رئالیست سوسیالیستی، چوبک را بدبین، ضد اجتماع و دست نشانده و طرفدار امپریالیست می‌دانند. عده‌ای می‌گویند: «چوبک از اهرم داستان برای بیرون ریختن مالیخولیای خودش استفاده می‌کند.» و قبول نمی‌کنند که چنین تصویرهایی واقعی باشد. به نظر من، چوبک نویسنده‌ای واقع‌گراست. اگر بخواهیم هر اثری را که به موضوعات چوبکی! پرداخته، این گونه رد کنیم باید روی یخچال یک تکه کاغذ بچسبانیم و با مداد سرخ رویش بنویسیم: «رنگ خدا، بچه‌های آسمان، سمنو پزان، بچه‌ی مردم، سه تار، علویه خانم، عزاداران بیل، گیله مرد و... فراموش نشود!» چوبک، به هذیان‌نویسی و توصیف ذهنیت‌های مغشوش می‌پردازد اما هیچ‌جا پا از واقعیت فراتر نمی‌گذارد.

داستان‌های چوبک پایان‌بندی‌های خاص خود را دارند. این پایان‌بندی از پایان‌بندی‌های سنتی پیروی نمی‌کند و داستان چوبک اساسن به دنبال طرح اندیشه و شعار خاصی نمی‌رود. در داستان‌های چوبک جایی برای رحم و شفقت وجود ندارد و هراس، بی‌رحمی و مرگ دارای محوریت هستند. چوبک در انتهای بیشتر داستان‌هایش به این نتیجه می‌رسد که کاری با وضع موجود نمی‌توان کرد و باید با آن ساخت. یعنی به نوعی، جبر بر داستان‌های او حاکم است. در داستان‌های چوبک همیشه یا مرگ هست یا شکست انسان‌های محرومی که در داستان هستند. شخصیت‌های داستان‌های او –که بیشترشان از قشر فقیر جامعه هستند- در پایان داستان، همیشه به یک پله پایین‌تر می‌رسند و نزول می‌کنند (مثل داستان دزد قالپاق). به نوعی می‌توان گفت تمام شخصیت‌های داستان‌های چوبک دارای یک نوع قحطی خاص‌اند و از یک‌سری چیزها دستشان بریده است و این قحطی (مالی، جنسی، احساسی و...) مستقیمن بر تمام جوانب زندگی‌شان سایه انداخته است (مردی در قفس). شخصیت‌های چوبک همیشه در فضایی مسموم زندگی می‌کنند ولی در عین حال، جرأت این که از آن فضای مسموم دست بردارند را ندارند. یعنی هیچ‌گاه به این مرحله نمی‌رسند که خود را از منجلابی که درگیر آن‌اند برهانند. آدم‌های جهان چوبک کمتر اهل عمل و حضور فعال هستند. به جز زار محمد در رمان تنگسیر. بیشتر اهل حرف‌اند. آگاه‌ترین‌شان، پس از آن‌که پی به ریشه‌ی درد می‌برد تنها آه می‌کشد و دشنام می‌دهد. زن‌های چوبک، درکی عامیانه از مذهب دارند و از نوع مذهبی‌های خرافاتی‌اند. و در جایی دیگر، در داستان زیر چراغ قرمز، مخاطب شاهد چرخه‌ای از زندگی و سرنوشت زنان فاحشه‌ای‌ست که با وجود مشکل اخلاقی، دست از خرافات نمی‌کشند. البته لازم به ذکر است در داستان‌های او چه زن و چه مرد، آدم‌های خوب و مثبت هم پیدا می‌شود. به‌عنوان مثال می‌توان از داستان چشم شیشه‌ای یاد کرد.

در داستان‌های چوبک، حیوان‌ها نقش به‌خصوصی را عهده‌دار هستند. گاه به‌عنوان شخصیت‌های مکمل و حتا گاهی به عنوان شخصیت‌های اصلی. بیشتر جاها استفاده از حیوانات در داستان‌های چوبک جنبه‌ی تمثیلی دارد. آقای میرعابدینی در این باره می‌گوید: «داستان انتری که لوطی‌اش مرده بود، تمثیلی از سال‌های پس از سال‌های 1320 است که دیکتاتور رفته بود. روان‌شناسی اجتماعی توده که از ترس عادت مقهور استبداد بود و با بلاتکلیفی آزادی را تجربه می‌کرد اما حاکمیت ضربه های خود را یکی پس از دیگری وارد می‌کرد و مردم بی‌بهره از رهبری آگاه از حادثه‌ای به حادثه‌ای دیگر رانده می‌شدند. تا پس از کودتای 28 مرداد، بار دیگر به استبداد تن در می‌دهند...» و همین طور در مورد داستان قفس می‌گوید: «داستان قفس، این وضعیت را با لحنی خسته و ناامیدوارانه عنوان می‌کند.»

از طرف دیگر حضور حیوانات و اشیا در داستان، یک‌نواختی حضور شخصیت‌های انسان را از بین برده و سبب جذابیت و ایجاد تنوع می‌شود. البته این نکته هم ناگفته نماند که در میان نویسندگان، شاید بیش از همه، طبیعت‌گرایان (ناتورالیست ها) به حیوانات و اشیا اهمیت داده‌اند که این مورد هم یکی از دلایل برخی برای اثبات ناتورالیست بودن چوبک است. کما این‌که نمادگرایان (سمبولیست ها) هم از این شیوه بی‌بهره نبوده‌اند. از طرف دیگر، واقع‌گرایان (رئالیست ها) با هدف افزایش باورپذیری داستان و واقع‌نمایی بیشتر و با رویکردی روان‌شناسانه، حیوانات را به عنوان شخصیت‌های داستانی به داستان‌شان راه می‌دهند. عده‌ای معتقدند: «چوبک آن‌جا که دیگر در بیان حالات انسان عاجز بوده، مجبور می‌شده از حیوان استفاده کند.» این حرف تا حدودی از نظر من درست است و البته تنها تا حدودی. شاید اگر این جمله را این‌گونه بیان کنیم بهتر باشد: «آن‌جا که دیگر در یک خصیصه هیچ انسانی نمی‌تواند به حد مورد نظر چوبک برسد، او از حیوان استفاده می‌کند.» مثلن می‌توانم به کارکرد موش توی کاسه‌ی توالت در داستان مردی در قفس اشاره کنم. به هر حال، چوبک مثل بیشتر داستان‌نویسان نوین ایران و حتا بیشتر از همه به زندگی حیوانات پرداخته است. چوبک شخصیت‌پردازی قدرتمند است که به دقت تمام جزییات را درباره‌ی شخصیت‌هاش بیان می‌کند.

 

زبان:

نثر چوبک، نثری است ساده و طنزآلود، همراه با اصطلاحات تند و خشن و گاه رکیک کوچه و بازار. نثری نزدیک به زبان گفتار. چوبک با دید خاص خود اغلب به اقشار پایین‌دست جامعه نظر دارد و زشت‌ترین و رکیک‌ترین دشنام‌ها را از زبان شخصیت‌های داستان‌هاش بی‌پروا و تعارف بیرون می‌ریزد. او در ضبط و ثبت نثر محاوره‌ای و شکسته که مردم کوچه و بازار با آن حرف می‌زنند –بیشتر مردم جنوب شهر- مجموعه‌ای از نحوه‌ی گفتار عامه و گونه‌ای از نثر پر‌مشقت –چه از نظر گویش و چه از نظر نوشتار- فراهم آورده است که در نوع خود نه تنها کم‌نظیر می نماید بلکه تا حدودی بی‌مانند است. نثر چوبک، نثری توصیفی ست. وی با مهارتی رشک برانگیز که در کارکرد زبان و رسالت واژه‌ها و فعل‌ها دارد، تعبیرها و توصیف‌های زیبا و به‌یاد‌ماندنی می‌آفریند. رضا براهنی در قصه نویسی می‌نویسد: «زیباترین نمونه‌ی نثر توصیفی چوبک را باید در تنگسیر جست. حتا نثر سنگ صبور گاهی تا این حد یک‌دست و قرص و زیبا و درخشان نیست. نثر تنگسیر از آغاز تا پایان مثل رودخانه‌ای حرکت می‌کند و پیش می‌رود. طوری که گویی قصه‌ای به این بلندی، در یک روز نوشته شده است.» جمال میرصادقی در بررسی زبان چوبک در کتاب ادبیات داستانی می‌نویسد: «یکی از خدمت‌هایی که مکتب ناتورالیسم به ادبیات کرد، شکستن حرمت قلابی کلمات و مفاهیم بود. چوبک هم از این قاعده پیروی می‌کند و کلمه‌هایی را که نویسندگان پیش از او از آوردن آن‌ها ابا و کراهت داشتند، در داستان‌هایش به کار می‌گیرد و مناظر و صحنه‌هایی که نویسندگان به اختصار از آن‌ها می‌گذشتند، یا به کلی از داستان‌هایشان حذف می‌کردند، با جسارت تحسین برانگیزی در آثارش به نمایش می‌گذارد. گرچه قبل از او هدایت نیز در یکی دو اثرش از جمله «علویه خانم» از این فرهنگ غنی زبان توده‌ی مردم استفاده کرده بود و حرمت صحنه‌ها و مناظر قلابی را شکسته بود اما این خصوصیت در آثارش عمومیت نداشت.» میرصادقی در ادامه‌ی بررسی‌های زبانی در آثار چوبک به شیوه‌ی خشن و صریح داستان‌ها و گفتگوهای درخشان و دقیق شخصیت‌ها اشاره می‌کند و می‌افزاید: «زبان داستان‌های چوبک، زبانی است تصویری. به این معنی که از تشبیهات و استعاره‌ها بیشتر مدد می‌گیرد تا عبارت‌های توضیحی‌ و جمله‌های تشریحی. با تشبیهات و تعبیرات و استعاره‌ها به روانی و شفافیت و قدرت تجسمی نثر می‌افزاید. گفت‌و‌گوهای شخصیت‌های داستان چنان در جای خود، به درستی و دقت نشسته است که گویی شخصیت‌های داستان غیر از آن‌چه که نویسنده در دهان آن‌ها گذاشته است، نمی‌توانند چیز دیگری به زبان بیاورند. اما املای شکسته و عامیانه‌نویسی گفت‌و‌گوها که اغلب با افراط کاری همراه است روانی و صراحت گفت‌و‌گوها را کدر می‌کند و آن دسته از مردم را که با زبان گفت‌و‌گوی معمولی تهرانی‌ها آشنایی ندارند، به دردسر می‌اندازد و فهم گفت‌و‌گوها را برای آن‌ها مشکل می‌کند.» (هرچند که به نظر من گفتگوهای داستان‌های چوبک بیشتر بومی –بوشهری- است تا تهرانی و نا‌مفهوم بودن برخی از دیالوگ‌ها نیز به همین دلیل است.) محمدعلی سپانلو در مورد نثر چوبک در نویسندگان پیشرو ایران می‌نویسد: «نثری که علیرغم درهم فشردگی و ازدحام تعابیر عامیانه، به روانی جریان می‌یابد و رایحه‌ی زمانه و روزگارش را می‌پراکند.» نثر چوبک نثری‌ست بی‌پروا. نثری که در آن از زبان فاحشه‌ها، الواط، بچه‌های خیابانی و... کلمات مستحجن بسیاری گفته می‌شود. لازم به ذکر است برای نخستین بار هدایت بود که به ارزش‌های مردم شناسانه‌ی فحش توجه کرد و از فحش در داستان‌های خود استفاده کرد، اما چوبک این کار را به طور کامل و مستمر انجام داد. این کار سبب ایجاد گونه‌ای از ادبیات در ایران شد که به هرزه‌نگاری (پورنوگرافی) معروف است و راهی دیگر برای برخورد منتقدان سطحی‌نگر با آثار چوبک به این بهانه باز می‌شود. البته در مورد پرداختن به فقر یا فقرنگاری همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، پس از چوبک نویسندگانی چون ساعدی و آل احمد تلاش‌هایی داشتند و سیر ادبیات فقرنگارانه تا سال 60 نیز ادامه یافت. چوبک برای داستان‌هاش زبانی را بر‌می‌گزیند که درخور لمپن‌هایی باشد که از آن‌ها روایت می‌کند: سادگی بیش از حد زبان، نداشتن تکلف، نزدیک بودن به زبان گفتار، زبان نزدیک به واقعیت بیرونی (تا واقعیت داستانی). برخی از منتقدان در مورد نزدیکی زبان چوبک به واقعیت بیرونی معتقدند الگوهای گفتاری داستان‌های چوبک گاه از برد واقعیت داستانی خارج می‌شود و حتا بیشتر از آن حدی که داستان ایجاب می‌کند پیش می‌رود. چوبک نخستین کسی است که با شکستن زبان به معنای زبان گفتاری توانسته است در فرم داستانی کار تازه‌ای انجام دهد (البته در ایران) و زبان نزدیک به زبان گفتارش را در آثاری فرمالیستی به کار بگیرد. البته بهترین کارها را هم خود او کرده است. هرچند که پس از او کسانی چون آل احمد سعی در تقلید از او و یا ادامه‌ی مسیر او داشته‌اند. چوبک زبان اصلی هر شخصیت را به‌کار می‌برد و لحنی متناسب با شخصیت برمی‌گزیند.

در ادامه به چند نمونه از ویژگی‌های زبانی آثار چوبک اشاره می‌کنم:

آوردن صفت و موصوف:

- شعله‌ی بخاریِ نفتی در آغوشِ نرمِ دودِ نوک تیزِ لوله‌ی شیشه‌ایِ زنگار‌ گرفته‌اش بالا می‌زد (یک چیز خاکستری).

- مادرک تفِ لزجِ بیخِ گلویش را قورت داد (چشم شیشه‌ای).

- یک کادیلاکِ لپرِ سیاهِ براق، مثل خرچسونه میان جمعیت خوابش برده بود (دزد قالپاق).

- بعد چشمان ریز و پرتشویشش را به برگ‌های تیره‌ی گردگرفته‌ی وزکرده‌ی درختِ بُنی که خودش زیرش بسته شده بود دوخت (انتری که لوطی‌اش مرده بود).

بازی با فعل «خوابیدن»:

- سایه‌ی فلفل‌نمکیِ مرطوب و خنکی کنار جوی‌ها و توی بنگاه‌ها و خرندهای باغِ قهوه‌خانه خوابیده بود (کفترباز).

- هر پایی را که جلو می‌گذاشت سبک تو برف می‌خوابید و سنگین بیدار می‌شد (عروسکِ فروشی).

- هرازگاهی اتومبیل خواب زده‌ای ناله‌کنان تو خیابان خودش را کج کج رو برف‌ها می‌کشید و دور می‌شد (عروسکِ فروشی).

- دنبال یک چیزی می‌گشت که شکمِ به پشت چسبیده‌اش را با آن متورم کند و معده و روده‌های خفته را بیدار سازد (عروسکِ فروشی).

- نامه تو یک پاکتِ مفلوکِ پاکتچیِ ساختِ بازارِ بین‌النهرین خوابیده بود (دسته گل).

- خورشید داشت تو رخت‌خوابش یله می‌شد (کفترباز).

حذف حروف اضافه:

- باید اتاق عمل {را} که حکم اتاق انتظار مرگ را دارد به چشم خودت ببینی (دسته گل).

- شاید این حس {به} تازگی در من بیدار شده (دسته گل).

- از جلو، سرت {را} {که} رو میز افتاده بود بلند کردم (دسته گل).

- راستش {را} بخواهی من دیگر خیال نداشتم برایت نامه بنویسم (دسته گل).

- مُفش {را} که رو لبش سرازیر شده بود بالا کشید (عروسک فروشی).

- چشمان گرد بیم خورده‌اش {به} بالا نگاه می‌کرد (بچه گربه‌ای که چشمانش باز نشده بود).

استفاده از جمله‌های بلند: این عمل بیشتر به‌وسیله‌ی ربط دادن جمله‌ها با حرف ربط «و» انجام می‌شود.

- پسرک آینه را گذاشته بود رو میز و چشم شیشه‌ای خود را از چشم‌خانه بیرون کشیده بود و گذاشته بود رو آیینه و کره‌ی پُر سفیدی آن با نی‌نی مرده‌اش رو آیینه وق زده بود و چشم دیگرش را کجکی بالای آیینه خم کرده بود و پرشگفت به آن خیره شده بود و چشم‌خانه‌ی سیاه و پوکش، خالی رو چشم شیشه‌ای دهن کجی می‌کرد (چشم شیشه‌ای).

- دوباره نمره را گرفت، ولی هنوز تمام شماره را نگرفته بود که جاسنجاقی از رو دفتر پرید و دفتر تلفن هم آمد و دل او ریخت تو و گوشی را گذاشت و سرش را میان دو دستش گرفت و به شیشه‌ی رو میز خیره ماند (دسته گل).

- مرده‌شورها به طرزی دلخراش و توهین‌آمیز، تنت را روی تخته سنگ مرده‌شور‌خانه می‌کوبند و کیسه‌ات می‌کشند و هفت سوراخ تنت را انگشت می‌تپانند و پنبه آجینت می‌کنند و کافور می‌گذارند و سپس گور سیاه است و شب اول قبر و آن نکیر و منکر کذا و از این حرف‌ها (دسته گل).

- قهوه‌خانه‌ی «تل عاشقان» زیر چنارهای تناور سنگین سایه و دود کباب و چپق و تریاک و غلیان و زمزمه‌ی بر هم خوردن استکان و نعلبکی و فریادهای پرجنب و جوش «تریاکی!» «کبابی!» «قهوه‌چی!» ظهر پرمشتری و بیا و برویی را می‌گذراند (کفترباز).

به کار بردن اصطلاح‌ها و جملات بومی:

- موش مثل پاچه خیزک در رفت.

- ته‌ریشه‌ی زبری رو پوست صورتش داغمه بسته بود.

- لامسبای ننه چخی!

- حسن خونه تخی.

- مش عباس ترا به خدا ببین قد یه بره نُغُلیه!

- خبرت دارم.

- خطش هم مثه خط هیچکه نیس.

- کارم چه می‌شه.

به کار بردن اشتباه حروف اضافه:

- اونم دیگه نمی‌شه با (به) این آسونی‌ها دس پلیس دادش.

- پیشخدمت، کف دست چپس را (اضافی است) با انگشتان باز زیر سینی چای پهن شده بود و دست راستش بغلش افتاده بود.

- آمیرزا محمودخان دم در خانه ایستاده بود و به رفت و آمد مردم تماشا می‌کرد (رفت و آمد مردم را تماشا می‌کرد).

- چشم شیشه‌ای او بی‌حرکت و آبچکان، پهلو آن چشم دیگر که درست بود، رو (به) آینه زل زد.

آوردن «رو» و «تو» و «جلو» و «جز» و... به جای «روی»، «توی»، «جلوی»، «جزو» و...:

- من نمی‌توانم ساعت‌ها تو چشمان پلنگ نگاه کنم.

- چه کنم با تو دشمنم و جان خود را هم رو این کار می‌گذارم.

- جلو کارم را نمی‌گیرد.

- جز ذخایر ملی بشود.

- خبرت دارم که تو خانه و تو اداره مأموران آگاهی دور (و) ورت می‌چرخند.

واج‌آرایی:

- تو، تو اداره پشت میز کارت نشسته بودی که من غفلتن در اتاق را باز کردم و آمدم تو و با ششلولم سه تیر پشت سر هم تو تنت خالی کردم.

حذف اشتباه و بی‌دلیل فعل، جمله‌بندی اشتباه:

- سرش رو تنش سنگینی (می‌کرد) و چشمانش از زور بی‌خوابی از هم وا نمی‌شد.

- من باید پیش از آن که تو را یک بار بکشم و مردم این اداره را از شرت خلاص کنم، می‌خواهم چندبار تو را بکشم و زنده کنم...

- می‌خواهم یک مشت کارمندان مفلوک و بیچاره را از دستت خلاص کنم.

- آیا واقعن آدم ناقص‌الخلقه بیشتر به مرده‌ها نزدیک‌تر نیست تا به زنده‌ها؟

- این سوراخک اول جای فیوز تیر چراغ بود که حالا دیگر نبود و سیاه‌چالی ازش به‌جا مانده بود که رنگ زنگ یک درک آهنی که آب باران آن را شسته بود و دورش لعاب گرفته بود و همچون زخم کوربسته‌ای دهن باز کرده بود (فعل کم دارد).

جمله‌بندی آهنگین و شعرگونه:

- بچه‌ی ده دوازده ساله‌ای آمد رد بشود و صدای بچه گربه را شنید. آمد تو سوراخ تیر سرک کشید. صدای بچه گربه برید. شاید روشنایی پشت پلک‌هایش عوض شده بود و بوی نفس موجود دیگری به دماغش خورده بود. اما دوباره صداش تو هوا دوید. پسرک راست ایستاد و به مردی که بغل در ایستاده بود نگاه کرد. نگاهش از مردک پرسید: «بچه گربه را کی انداخته این تو؟» اما مردک چیزی نشنید و به پسرک چیزی نگفت و همچنان زنجیر تو دستش می‌چرخید.

 

فرم:

اگر بخواهیم رگه‌های مدرنیسم را در ایران پی‌گیری کنیم بی‌شک نخست به هدایت برمی‌خوریم و سپس به چوبک. چوبک ایجاد‌کننده‌ی فرم‌های داستانی هم بود و به نوعی کارهای فرمالیستی ارایه داد. داستان‌هایی مثل: چشم شیشه‌ای، عدل، یک چیز خاکستری و... از این دست‌اند. چوبک از نظر فرم، نوعی از داستان را ایجاد کرد که پیش از او وجود نداشت. بی‌شک اگر از دیدگاه تأثیر چوبک در ادبیات به آثار او بنگریم، نخستین چیزی که می‌بینیم فرم است. البته یک سری از نویسندگان حرفه‌ای به او بابت ایجاد فرم‌های جدید اعتراض کردند.

 

چوبک و هدایت:

بسیاری معتقدند صادق چوبک تحت تأثیر هدایت بوده و از او تقلید می‌کرده است. چوبک می‌گوید که در اوایل کارش داستان‌هایش را می‌برده و به هدایت می‌داده تا او آن‌ها را بخواند و در مورد آن‌ها نظر بدهد. اما کاملن واضح است که چوبک پس از مدتی مستقل می‌شود و وقتی خوب نگاه می‌کنیم درمی‌یابیم در نیمه‌ی دوم نویسندگی چوبک، آثار این 2 با هم تفاوت‌هایی بسیار دارند. چوبک زیر نفوذ هدایت بوده است اما از او پیروی نمی‌کند. ولی به هر حال این دو نفر مراودت، ارتباط و رقابت بسیاری با هم داشته‌اند: «هدایت در یک روز زمستان 1324 در کافه‌ی فردوسی به من گفت: «چوبک به جنگت رفته‌ام.» نفهمیدم مقصودش چیست. شب که داشتیم می‌رفتیم کافه‌ی ماسکوت، باز گفت: «پیام نوین را بگیر، ببین چطور به جنگ "بعد از ظهر آخر پاییز"ت رفته‌ام.» مجله را گرفتم، دیدم هدایت داستان "فردا" را براساس گرته‌ی تکنیکی بعد از ظهر آخر پاییز نوشته است. داستان بعد از ظهر آخر پاییز قدم اولی از نوع داستان‌های واقعی بود که راوی از درون خود حکایات و حوادث بیرون را می‌دید و نقل می‌کرد. هدایت در فردای خود کارگر چاپخانه را به همین صورت در آورده بود... داستان فردا داستان ضعیفی از هدایت است.»

نکاتی در مورد چوبک و هدایت (برگرفته از کلاس‌های داستان‌نویسی آقای جواد جزینی):

- هدایت و چوبک هستند که برای نخستین بار اشتیاق به نوشتن از زندگی ولگردها و لوطی‌ها و فاحشه‌ها را ایجاد می‌کنند و به این مقوله می‌پردازند.

- چوبک فشردگی و ایجاز بیشتری در زبان نسبت به هدایت دارد.

- استفاده‌ی نوعی روان‌شناسی حیوانی هم در کارهای چوبک و هم در کارهای هدایت به چشم می‌خورد.

- هدایت در داستان فردا می‌گوید: «زندگی دالان دراز یخ زده‌ای‌ست.» آدم‌های داستان‌های چوبک بیشتر از همین مقوله‌اند.

- نمایش‌نامه‌ی 100 صفحه‌ای آخر کتاب سنگ صبور دقیقن تقلیدگونه‌ای از افسانه‌ی آفرینش هدایت است.

- استفاده از فرهنگ غنی توده‌ی مردم در کارهای هدایت و چوبک.

- در خیمه‌شب‌بازی و انتری که لوطی‌اش مرده بود، عبور قاطع و تردید‌ناپذیر از خط داستان‌های کوتاه هدایت به چشم می‌خورد.

- هدایت بیشتر خودش را روایت می‌کند اما چوبک در واقع آدم‌های داستان‌اش هستند که روایت می‌شوند و شخصیت خود نویسنده در لایه‌های زیرین اثر پنهان شده است.

- چوبک قدرت فاصله‌گذاری بین آثارش را داشته اما هدایت این‌گونه نبوده است.

- هر2، هم درد را به خوبی در داستان‌های‌شان می‌آوردند و هم زیبایی را.

- عمدتن کارهای مدرن هدایت در اوایل نویسندگی‌اش نوشته می‌شود و داستان‌های مدرن چوبک در اواخر نویسندگی‌اش.

- بیشتر آثار این 2 نویسنده با صحنه آغاز می‌شود.

صادق چوبک (برداشت از سایت خبری-هنری هفتان): هدایت به نظر من یک انسان کامل بود، در همه چیز، در انسان‌دوستی، در جوانمردی، در وطن‌پرستی و بی‌طرفی، انسانی بی‌نظیر بود.

اما... اگر منظورتان درباره‌ی آثار اوست باید اعتراف کنم که هدایت در نویسندگی از آن دست که بتوان آثار او را نقد کرد... و اگر منظور نظرتان آگاهی هدایت از زبان خارجی و اطلاع کافی از کار نویسندگانِ خارجی همدوره‌اش می‌باشد، در این باره هرکس هر چه لاف زده است بی‌هوده و گزاف است. صادق آنقدر از خودش جوهر داشت که همیشه گوشه‌ای از دامن سخاوت او بدست دیگران بود.. همة نویسندگان یک عصر تحت تاثیر زبان خویش می‌باشند چنان که اغلب نویسندگان آمریکا از تاثیرات جنگ ویتنام خارج نیستند.

او عهد و میثاقی جاودان با مردمش با حیوانات رنج دیده داشت، او اگر می‌دید که به یک اسب درشکه ظلم می‌شود به تظلم برمی‌خاست او وظیفه و رسالت را در شعارهای کلیشه‌ای نمی‌دانست... هنگامی که حاج‌آقا را نوشت من به او گفتم: «هدایت از چاپ این اثر صرفنظر کن!» اما هدایت گفت: «فکر نکنی این نوشته رضایت خاطر به من می‌دهد، نه! می‌دانم خود را فریب دادن است اما بذار این تف آخر را هم انداخته باشم.»

او یکی از پیشرفته‌ترین و آگاه‌ترین انسان‌های قرن ما بود، می‌گفت: «همیشه نویسنده تنها بیان کننده‌ی دردهای روان‌فرسای درون خویش، که بی‌شک درد آن‌ها هم وجه مشترکی با انسان‌های دردمند دیگر دارد، نیست. باید آگاه بود در کجا هستیم.» برخلاف منافع و طبقه‌ی خویش ایستادن ذاتی او بود، هدایت از فرزانه مردانی بود که در این خاک نظیرشان را نمی‌توان یافت.

 


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 26 دی 1394  | 2:53 PM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

 

 

تعريف ريلكسيشن:

  (( حداكثر انقباظي كه منجر به حداكثر انبساط ميشود)) (( انقباظي شديد كه دنبال انبساطي شديد مي آيد))

در حالت ريلكسيشن مغز انسان به حالت وانهادگي يا همان حالت آلفا قرار مي گيرد، يعني زماني كه مغز در حالت آرامش است .

                                                   ( ريلكسيشن از منابع مهم انرژي ذهني است)

چنانچه بطور منظم و با داشتن مهارت كافي ريلكسيشن را ادامه دهيم نتايج بسيار مطلوبي عايد مان مي شود، مثلاً ميتوان سقف خواب را به چهار ساعت نيز رساند مشروط بر اينكه بطور منظم به كاهش ميزان خواب اقدام كنيم.( بدست آوردن مهارت يك الي سه ماه طول ميكشد)

هدف ومزاياي ريلكسيشن

  1. تخليه عاطفي 2- رفع اسپاسم و ضد گرفتگي بدن 3- براي جلوگيري از افكارپوچ ( حالت هپروت ) كه شايع ترين عامل اتلاف وقت انسان است.4- ايجاد نشاط وانرژي 5- ازبين بردن كرختي وبي حالي

(فرديكه مدت يك الي سه ماه تمرين كند استرسهايش صد درصد از بين مي رود، زيرا فردي كه دچاراسترس است قادر به تمركزنميباشد)

 ريلكسيشن باعث از بين بردن اضطراب ميگردد،( اضطراب كه شكافي است بين الآن و بعداً و يا حال و آينده است )

(( كساني خيلي آرام هستند كه فقط درحال زندگي كنند .وريلكسيشن يكي از اعما لي است كه باعث  در حال زندگي كردن مي شود))                                                                              .                                   (( بهترين زمان تمرين  ريلكسيشن غروب يا صبح زود ميبا شد))

 شرايط محيط تمرين ريلكسيشن:

  1. سكوت 2- فضاي نيمه روشن اتاق 3- شكم و مثانه خالي 4- پوشيدن لباس آزاد و راحت 5 - دماي مناسب 6- از زيرسري كوتاه استفاده كنيد، بگونه اي كه به راحتي تنفس نمائيد 7ـ خودراازهرقيدوبندي رهاكنيد 8- از ملحفه اي نازك براي روانداز استفاده كنيد

     توجه- مهمترين نكته ،  با نيت ريلكس كنيد ( نيت يعني فرمان مغزي)

     شرايط فوق به گونه اي باشد كه چيزي  تمركز ذهن را برهم نزند. از قبيل صداي تيك تاك ساعت ، شدت نور، احساس سرما يا گرما و....

      ريلكسيشن داراي دو مرحله است.

  1. مرحله  انقباظ                                                                             2-  مرحله انبساط

      روش اول انقباظي:

     يك ملحفه دولا زيرا نداز و يك ملحفه روانداز، بالش كوتاه زير سر گذاشته (بگونه اي كه به راحتي تنفس كنيد)  طاق باز دراز ميكشيم و به مدت سي ثانيه تمركز موقت ميگيريم.

پاي راست را حدود پنج الي شش سانت بالا مي آوريم راست و كشيده و در تمام مدت فقط و فقط به اين فكر ميكنيم كه فاصله پا با زمين حفظ شود آنقدر نگه ميداريم تا خودش بيافتد و بلافاصله  باپاي چپ اين كار را انجام ميدهيم.

دستها را به سمت سقف دراز ميكنيم راست و كشيده، خانمها با شمارش يك تا پنجاه و آقايان از يك تا صد پنجه هر دو دست را باز و بسته ميكنيند.  توجه : دقت شود شماره ها را به رنگ قرمز و زمينه سفيد باچشمان بسته  در ذهن ببينيد  .

               دقت شود : شمارش شماره ها در ذهن انجام ميشود و در تمام مدت تمرينات چشمها بسته است.

بلا فاصله خانم ها كه به عدد پنجاه و آقايان به صد رسيد ند سر به طرف سينه بلند ميشود و شروع به راست و چپ كردن سر، و دستها تواماً باز و بسته مي شود خانم ها تا صد آقايان تا صد و ده

بعد دستها به كنارمان مستقيم كشيده افتاده ميشود ، دراينموقع تنفس تند و سريع و سطحي شروع ميشود  مثلاً سه تا چهار  دقيقه وسپس باآرامي وآرامش وبيصدا  چند نفس عميق ميكشيم           ( در اينجا فاز انقباظي تمام مي شود)

مرحله دوم ريلكسيشن و فاز انبساطي:

 بلافاصله در همان حالت درازكش و بسته بودن چشم مراحل انبساطي را شروع ميكنيم

ابتدا تصور ميكنيم كه يك موج گرمايي كه ميچرخد و با فشار و با سنگيني سرب پاي راست منو ميگيرد ( سنگيني پا را مانند سرب و گرم حس ميكنيم)

الف : ابتدا شكل پنج انگشت پاي راست را تصور ميكنيم با همان سنگيني و گرما حدوداَ ( ده ثانيه)

ب: بعد شكل مچ پاي راست حدود( پنج ثانيه) با همان موج گرمايي و سنگيني سربي احساس مي كنيم

ج: حالا ساق پا را تصور كنيم كه يك موج گرمايي فشارنده دارد عضله پا را باز ميكند( احساس شل شدن عضله ساق پا) و همانند سرب سنگين است و اين احساسرا تا روي كشكك زانو احساس مي كنيم  ( سي ثانيه )

د: روش از مچ تا ساق پا را از زانو تا ران احساس مي كنيم و احساس كنيم عضله ران شل ، رها و وانهاده شده  ( يك دقيقه)

ذ: بعد كل پاي راست را ببينيم ( در تصور وچشمان بسته) كه كاملاً عضلات باز و ريلكس شده

توجه : اين مرحله مرحله ريلكس پا مي باشد.

ر : روش الف- ب – ج – د – ذ  را با پاي چپ انجام ميدهيم و سپس مراحل فوق را براي دست راست و دست چپ انجام مي دهيم.

قسمت بالاي بدن:

با همان تصور گرما و ريلكس شدن تصور كشيدن يا كشيده شدن پوست صورت وفك، پوست سر، پلك چشم، گردن، عضلات سركتف، ستون فقرات، لگن خاصره تا قاعده ستون فقرات را تصور كنيم در حال كشيده شدن وانهاده شدن است و سعي شود  اين احساس را به مغز(تمامي دو نيمكره راست وچپ مغز) و به جهاز هاضمه و قلب كه باآرامش وقدرت عضلاتش فعاليت مي كند وخون رابه تمامي رگهاي بدن من پمپا ژ ميكند تصور ميكنيم و بعد تلقين مي كنيم كه من آرام هستم، من اعتماد بنفس دارم، من شاد هستم و با نشاط زندگي ميكنم .

بهترين تلقين: تلقين من هرجلسه ازجلسه قبلي ريلكسيشنم بهتر و عميق تر مي شود. تكرار سه الي چهارمرتبه

توجه: كليه تمرينات اعم از خلسه ، خود هيپنوتيزم ويا ريلكسيشن نبايد از بيست يا بيست و پنج دقيقه بيشتر شود.زيراممكن است نتيجه معكوس شود. مدت زمان تمرين (20 الي 25 دقيقه)به مرور وبا كسب مهارت در درذهن تثبيت مي شود. تمرين ريلكسيشن تمام

و حالا طريقه خارج شدن از ريلكسيشن:

چشما ن خود را به آرامي باز كنيد( حداقل يك دقيقه) صبر كنيد.

پنجه هاي دستان خود را حركت دهيد (باز و بسته) پنجه پاها تاساق پاها، زانوها و كمر و سروگردن را به نوبت و آرامي حركت داده و آهسته  از جا بلند مي شو يد . دقت شود كه تمرينات درسا عت وزمان معيني انجام شود ( صبح يا عصر)حتماَ رعايت شود: هرگز منتظر اتفاقي نباشيد، اصلاَ به فكرش نباشيد، مشابه اينكه لقمه از گلو كه پائين رفت به فكر اينكه كجا رفت و چه شد نمي باشيد.

                                               ( توفيق در ممارست وتمرين است)              موفق باشيد


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 26 دی 1394  | 2:51 PM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

عشق حقيقي

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

 نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.

 موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.

مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.

همه تعجب کردند.

 مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم

عشق حقيقي

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

 از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.

 یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.

 در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: " گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم..."

 چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت.

 

 بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود.

 صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.

 همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: " گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم."

نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: "خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم".

 در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد

 

 


ادامه مطلب
نظرات 0