محمدجواد غفورزاده
جلوه گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر
رودها با یکدگر پیوست، کم کم سیل شد
موج می زد سیلِ مردم مثل دریا در غدیر
بر سر دست نبی هرکس علی را دید گفت
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر
بر لبش گل واژه «من کنت مولا» تا نشست
گلبُن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر
برکه خورشید در تاریخ نامی آشناست
شیعه جوشیده ست از آن تاریخ آنجا در غدیر
گرچه در آن لحظه شیرین کسی باور نداشت
می توان انکار دریا کرد حتی در غدیر
باغبان وحی می دانست از روز نخست
عمر کوتاهی ست در لبخند گل ها در غدیر
دیده ها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند
این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر؟