امیراکبرزاده
دستانت را که به هم می زنی، گرد و خاک برخاسته از آنها به سمت آسمان صعود می کند.
منظره عجیبی است؛ چشم هایم را می بندم و دوباره نگاه می کنم. نه، آنچه را می بینم باور نمی کنم؛ امّا آنها همه حقیقت دارد، گرد خاک به زمین نمی ریزد.
دست خدا
امیراکبرزاده
دستانت را که به هم می زنی، گرد و خاک برخاسته از آنها به سمت آسمان صعود می کند.
منظره عجیبی است؛ چشم هایم را می بندم و دوباره نگاه می کنم. نه، آنچه را می بینم باور نمی کنم؛ امّا آنها همه حقیقت دارد، گرد خاک به زمین نمی ریزد.
آسمان در جذب گرد دستانت بی تاب است. ناگهان می بینم فوج فرشتگان را؛ فرشتگانی که مشتاقانه دور و برت بال گشوده اند در تکریم سرفرازی تو.
ملائک، بال و پر خویش را هر گوشه ای گسترده اند و ذرات گرد و غبار دستانت را بر دستان خویش، به آسمان می برند تا توتیای چشم آسمان شود.
گرد و غبار فرو نشسته دستان یل بنی هاشم، پشت پناه اسلام، فاتح بزرگ خیبر، کسی که زمین، گام هایش را به بوسه پذیرا شود، کسی که علی است.
علی یداللّه است.
دستان او بالاتر از همه دست هاست. این دستان علی است که درِ خیبر را بر گرفته است؛ بی آن که خم بر ابرویش بنشیند.
علی یداللّه است.
هیچ دستی قدرت چنگ انداختن در دامان او را ندارد.
هیچ یلی جز علی علیه السلام ، تاب شکستن حریم بی حرمت فرزندان یهود را ندارد.
هیچ گامی استوارتر از قدم نستوه علی علیه السلام ، قادر نیست بلندترین قله های فتح را بگشاید و هیچ تیغی جز ذوالفقار علی علیه السلام نیست که بتواند حدود حق و باطل را مشخص کند؛ تیغ علی حدّ عدل است. هیچ تیغی را تاب آن نیست که در دست ولی خداوند قرار گیرد؛ جز ذوالفقار.
علی دست خداوند است در زمین.
دست او ستون آسمان است و افلاک بر بازوان سترگ او تکیه زده اند.
علی یداللّه است و بالاتر از تمام دستان؛ چرا که «یداللّه فوق ایدیهم».