مردم قم به دلیل عشق و علاقه ای که بر اقامه ی شعائر مذهبی، خاصه مجالس و مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین دارند، همه ساله با فرا رسیدن ماه محرم ـ که ماه حزن آل محمد است ـ در حسینیه ها و تکایا، و نیز بسیاری از منازل شخصی علما و بزرگان، به اقامه ی عزای حضرت سیدالشهداء می پردازند؛ تکیه بندی می کنند، اطراف تکیه را با کتیبه هایی از اشعار محتشم، یا لعن و سلام های زیارت عاشورا زینت می دهند و پرچم های سرخ و سیاه حسینی را بر فراز مجالس و معابر مجاور آن نصب می نمایند و محافل مفصّل و باشکوهی را در ماه محرم و بالاخص در دهه اول آن، منعقد می نمایند.
مقدمه:
مردم قم به دلیل عشق و علاقه ای که بر اقامه ی شعائر مذهبی، خاصه مجالس و مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین دارند، همه ساله با فرا رسیدن ماه محرم ـ که ماه حزن آل محمد است ـ در حسینیه ها و تکایا، و نیز بسیاری از منازل شخصی علما و بزرگان، به اقامه ی عزای حضرت سیدالشهداء می پردازند؛ تکیه بندی می کنند، اطراف تکیه را با کتیبه هایی از اشعار محتشم، یا لعن و سلام های زیارت عاشورا زینت می دهند و پرچم های سرخ و سیاه حسینی را بر فراز مجالس و معابر مجاور آن نصب می نمایند و محافل مفصّل و باشکوهی را در ماه محرم و بالاخص در دهه اول آن، منعقد می نمایند.
تکیه ی چهارمردان از جمله تکیه های قدیمی قم است که از گذشته ی بسیار دور، و تا جایی که ما اطلاع داریم، از دوران پادشاهی محمدعلی شاه قاجار ـ حدود صد سال پیش ـ به برپایی محفل عزاداری اقدام نموده است. این تکیه در قدیم، متشکل بوده از تکیه های «سِیدان»، «سلطان محمد شریف»، «پنجه علی»، «گذر قلعه»، «شاه حمزه»، «سنگ بند». ضمناً در ایام و مناسبت های عزاداری، تمامی ساکنان کوچه های اطراف برای عزاداری به این تکیه می آمدند و شور و حال عجیبی به عزاداری می بخشیدند.
وقتی در نشریه بحث معرفی تکیه ی چهارمردان به میان آمد، نام چندین نفر شاخص را خود مرور کردیم، تا برای تحقیق نزد آنها برویم؛ اما هیچ کدام را مطلّع تر و قدیمی تر از حاج سید حسین اسحاقی نیافتیم.
حاج سید حسین اسحاقی متولد 1306 در خانواده ای مذهبی است و پدر او از سردسته های با تجربه و معروف تکیه ی چهارمردان بوده است. سید حسین در خانواده ای رشد یافت که عشق به حسین «علیه السلام» در آن موج می زد و از همان ابتد با شور و عشق عجیبی در مجالس اهل بیت عصمت و طهارت «علیهم السلام» شرکت می نمود و در آن محافل، به کسب معرفت به اهل بیت پرداخت.
وقتی حضورش رسیدیم بسیار مشتاقانه از ما پذیرایی نمود و گویا از پیش منتظر کسانی هم چون ما بود تا به نزدش بروند و از سنت های قدیمی ها با او حرف بزنند و با فرهنگ غنی و سنتی عزاداری قدیم آشنا شوند.
ما نیز پس از مصاحبه با او، چنین احساس کردیم که می باید پیشتر از این خدمت افرادی چون ایشان می رسیدیم چرا که در محضر حاج سید حسین اسحاقی، مطالبی را به تجربه یافتیم که ذکر آن برای خوانندگان محترم نیز خالی از فایده نیست.
اول این که؛ در سالهای دور ـ که درس خواندن امر مهمی به نظر نمی رسید ـ ایشان موفق به خواندن درس ـ تا اخذ مدرک دیپلم ـ شده اند.
دوم اینکه: ما باید خیلی پیش تر از این ها به سراغ ایشان می رفتیم چرا که احساس کردیم و به تجر دریافتیم که ایشان بسیاری از خاطرات، سنت ها و ویژگی های برنامه های عزاداری قدیم را فراموش کرده اند و یا از کسانی نام می برند که ما تا به حال حتی اسم شان را هم نشنیده ایم در حالی که انسان های بزرگی بوده اند درست مثل خود آقای اسحاقی و این حقیقت، تکلیفی بر دوش ما و همه ی افراد هیأتی گذاشت که نگذاریم فرهنگ غنی و سنتی قدیم به حافظة تاریخ سپرده شود و فراموش گردد.
سوم اینکه؛ ادب و رعایت اخلاق اسلامی آقای اسحاقی ما را با ذهنیتی که قبلاً از این پیش کسوتان داشتیم به شگفتی واداشت.
ایشان برای حفظ حریم ها در برخی از سؤالات پاسخ شان صریح نبود. و این درس بزرگی است برای همة هیأتی ها که عالم را محضر الهی بدانند و حضور اهل بیت را در کنار خود احساس کنند و از هر گونه لغزش و گناه پرهیز داشته باشند.
ـ حاج آقا لطفاً در مورد تاریخ تأسیس هیأت و معرفی سردسته های آن صحبت بفرمایید.
در رابطه با تاریخ تأسیس هیأت چیزی در خاطرم نیست و نمی توانم به طور دقیق خدمت شما بگویم ولی تا آنجا که شنیده ام شاید بتوان مرحوم آقا سید جلال قیاسی معروف به سید جلال قهوه چی را پایه گذار اصلی عزاداری در محله چهارمردان دانست؛ البته من ایشان را ندیده ام ولی وصفیات ایشان را زیاد شنیده ام که مردی فوق العاده و استثنائی بوده و سالیان متمادی، اداره امور عزاداری محل را بر عهده داشته است و به نحو احسن انجام وظیفه می نموده است. درباره ایشان می گویند که هر روز یک دیزی 10یا 20نفره در قهوه خانه خود بار می گذاشت و هر روز ظهر، بین فقرا به صورت رایگان تقسیم می کرد.
پس از وفات حاج سید جلال، جمعی دیگر کمر به خدمت در تکیه چهارمردان بستند؛ از آن جمله می توان به سید رضا قیاسی، ملا طاهر، حاج رئیس رضا شکسته بند (معروف به حاج رئیس)، مرحوم داش حسن حلوایی (معروف به نیک عمل) حاج ابوالقاسم (معمار)، مرحوم حاج ناظم (حاج سید قاسم اسحاقی)، مرحوم حاج میرجعفر صادقی، مرحوم حاج اسماعیل معماریان، مرحوم حاج عباس معماریان، مرحوم حاج آقا عباس هدایی، مرحوم حاج عباس معینی و مرحوم حاج ارباب علی مهجور و مرحوم حاج باقر مسگریان نام برد. همچنین در امور تعزیه داری می توان از مرحوم حاج میرزا حسین صادقی یاد کرد که نقش ارزنده و قابل ملاحظه ای را در امور تعزیه داری، طیّ سالیان متمادی ایفا نمود.
تکیه چهارمردان در شارع (خیابان) چهارمردان برگزار می شد و هر سال در هنگام محرم، تکیه ی بزرگی در خیابان چهارمردان برپا و در آن مراسم عزاداری برگزار می شد. اما در زمان مرحوم حاج عباس معینی این تکیه تبدیل به یک مکان مسقّف شد و تکیه ای که اکنون در محلّه چهارمردان است، همان تکیه ای است که بدست آن مرحوم ساخته شد.
س ـ لطفاً شیوه های عزاداری در ایام گذشته را توصیف نمایید:
ج ـ وضع عزاداری در قدیم بسیار مشکل بود، بدلیل اینکه دسته چهارمردان متشکّل از یک کاروان بزرگ از تعزیه خوانان بود و باید برای آنها تخت هایی تهیه می شد تا بر روی آن تختها مراسم اجرا کنند، بنابراین چند روز قبل از شروع محرم، باید نجّاران این تختها را آماده می کردند به گونه ای که در هنگام حرکت دسته عزاداری و در هنگام عبور از گذر عشقعلی و گذر خان، این تخت ها به سقف این گذرها برخورد ننماید. به هر حال، امکانات مانند الان فراهم نبود و عزاداری بسیار مشکل بود.
در داخل تکیه نیز وضعیت به این منوال بود که پس از مسأله گو و سخنران اصلی ـ که سالیان زیادی مرحوم حاج آقای اشراقی این کار را انجام می دادند ـ مراسم روضه خوانی و سینه زنی شروع می شد و این برنامه، بین یک تا یک و نیم ساعت به طول می انجامید، و به خاطر اینکه امکانات صوتی نبود چهار مداح در چهارگوشه مجلس می ایستادند و دم سینه زنی را از دهان یکدیگر می گرفتند تا هم خسته نشوند و هم تمام جمعیت را پوشش دهند.
من فراموش نمی کنم هر سال در دسته ای که در روز هشتم محرم داشتیم، هنگامی که جمعیت به کوچه عشقعلی می رسید، حدود 150تا 200نفر از بچه محل هایی از قم به شهرهای مختلف مهاجرت کرده بودند، مخصوصاً در تهران و زندگی شان در آنجا بود خودشان را به دسته می رساندند و با دسته عزاداری همراه می شدند و احساس خود را به دسته عزاداری محله خودشان ابراز می کردند.
مردم محله چهارمردان در تمام زمان ها از فرهنگ بالایی برخوردار بوده اند و من حتی یک مورد برخورد یا تضاد بین هم محلی ها یا پیرغلامان با همدیگر سراغ ندارم و این نکته بسیار مهمی بود برای جا افتادن تکیه چهارمردان و شاخص بودن آن نسبت به سایر محلها و دسته جات عزاداری.
س ـ با توجه به اینکه گاهی می بینیم که در بعضی شهرها از موسیقی های دیگری برای عزاداری حضرت استفاده می شود، فلسفه ی استفاده از طبل در دسته های عزاداری چیست؟
ج ـ ببینید عَلَم، کتل، بیرق و طبل، جدا از بحث ریشة تاریخی که هر کدام از این ها دارند، چیزهایی هستند که مستلزم دسته های عزاداری بوده است؛ بواسطه آن شور خاصی که طبل و طبّال در جلوی جمعیت به دسته عزاداری می دهد و به همین نسبت، طوق و علم در عقب جمعیت؛ البته این را هم باید در نظر داشت که هیچ موسیقی دیگری نمی تواند چنین شوری را که طبّال در جمع عزاداری به وجود می آورد، باعث شود؛ چنان که الان می بینیم که در بعضی دسته های عزاداری، از موسیقی های دیگر نیز استفاده می کنند که هیچ اثری بر آن مترتّب نیست و اثر طبل و طنین آن را ندارد! وقتی در ظهر عاشورا، دسته عزاداری چهارمردان، مقابل ایوان آینة حرم مطّهر حضرت معصومه(س) قرار می گیرد، جمع طبّالی ـ که جلوی همه حرکت می کنند ـ آن هنگام که نوای حزین «وای حسین کشته شد» را می نوازند، ما می بینیم که هیچ آلت موسیقی دیگری نمی تواند این نوای حزین و دلنواز را و این همه شور را ایجاد نماید.
س ـ از افرادی که در آن زمان میاندار مجالس بودند و در گریه و سوز حال، شاخص بودند یادی بنمایید.
ج ـ پیر مردی بود به نام «حاج عباس»، که حدود 70سال سنّش بود و میاندار و سینه زن و گریه کن محله بود. من گریه کنی با سوز ایشان تا به حال ندیده ام. بدنش را برهنه می نمود و حدود یک ساعت سینه زنی می نمود. در آن زمان، اکثر پیرغلامان بدنشان را برهنه می نمودند و به صورت سنتّی به سینه زنی و عزاداری می پرداختند.
س ـ حاج آقا درباره ی درگیری هیأت ها در هنگام حرکت دسته های عزاداری و یا هنگام سینه زنی، زیاد شنیده ایم لطفاً در این باره صحبت کنید؟
ج ـ در این زمینه چیزی مطرح نکنیم بهتر است!.
س ـ حاج آقا، «پیر غلام» یعنی چه؟
ج ـ «پیرغلام» یعنی کسی که این مکتب]اهل بیت[را به معنای واقعی درک کرده باشد و علاقه مند واقعی به حضرت اباعبدالله(ع) و سایر ائمه اطهار(ع) باشد. هدف آنان را شناخته باشد و با رفتار و عمل خویش، این مکتب را تبلیغ کند.
س ـ برخورد جوانان با «پیرغلام»ها چگونه باید باشد؟
ج ـ تا آنجا که نظرم هست تاکنون هیچ تضادی بین «سردسته» و «پیرغلام» محل با جوانان ندید ه ام و همیشه دیده ام و به یاد دارم که وقتی صدای یک پیرغلام بلند می شود، جمعیت عزادار در جای خود میخ کوب می شود و همه به او احترام می گذارند. در ضمن، اگر انتقادی باشد بسیار محترمانه به او می گویند.
یادم هست که در محله قدیم چهارمردان پایة مدوّر و بسیار بزرگی بود که تقریبا بیست نفر از سران و پیرغلامان، محل نشستن شان اطراف این پایه بود و وقتی یکی از اینها لب به سخن می گشود همه سکوت می کردند.
همچنین بین خود پیرغلامان، محبت و علاقه و عشق موج می زد. وقتی پدرم فوت کرده، مرحوم حاج ابوالقاسم معمار، اشک می ریخت و از پله های مسجد بالا می آمد؛ اینطور بود علاقه بین خود بزرگان و پیرغلامان!
س ـ به نظر شما، بین جوانان هیأتی زمان حاضر و جوان های قدیمی چه تفاوتها و شباهت هایی هست؟
ج ـ جوانان هیأتی قدیم، حزن بیشتری داشتند و با معنویت و طمأنینه بیشتری در عزاداری ها شرکت می نمودند. البته نه اینکه بخواهم بگویم الان چنین وضعی نیست؛ اما متأسفانه در زمان حاضر، آرمانها و اهداف امام و هدف از عزاداری حضرت اباعبدالله(ع) کمتر مورد نظر قرار می گیرد و توجه کمتری نسبت به این مسایل می شود.
س ـ حاج آقا برخورد شما به عنوان پیرغلام با جوانان و افراد محل چگونه است.
ج ـ با تمام وجود می گویم که اگر اجازه بدهند کفش تمام عزاداران اباعبدالله را جفت می کنم و به تمام بچه های محله ام عشق می ورزم؛ اینها کسانی هستند که تا پاسی از شب برای اباعبدالله عزاداری می کنند و عاشقان حضرت هستند؛ پس عزّت و احترامشان واجب است.
س ـ یک مدیر هیأت چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟
ج ـ برنامه اصلی یک مدیر هیأت، برپایی عزاداری همراه با آرامش است؛ البته باید سعی کند اگر کسی انتقاد یا پیشنهادی داشته باشد، به آن توجه کند. جلسه را با توجه به اهداف و پیام های عاشورا هدایت نماید تا در آخرت، بتواند جوابگو باشد.
س ـ عشق به حسین یعنی چه؟
ج ـ عشق به مکتب اسلام، به هستی به خدا و پیامبر(ص)، همه و همه! همه و همه! همه و همه!
س ـ اگر قرار باشد آخرین فردی را که به بالینتان می آید، خودتان انتخاب کنید، آن فرد کیست؟
ج ـ من به این یقین دارم و با تمام وجودم می گویم که ممکن نیست امام حسین(ع) در آخرین لحظات، ما را تنها بگذارد؛ چون حساب و کتابش درست است و دقیق. مگر می شود کسی که می خواهد تا آخرین لحظات در گودال قتلگاه، شمر را هدایت کند و او را از قصدش منصرف سازد، یک عاشق دلسوخته را که تمام عمر در زیر پرچم او زندگی نموده، در آخرین لحظات زندگی اش، فراموش کند و تنها بگذارد؟!