به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

لینک های سایت

در اين شرايط امام حسين(عليه السلام) چه كارى مىتوانست انجام دهد؟ كارى كه حضرت مىتوانست انجام دهد اين بود كه در گوشه و كنار و به صورت محرمانه، افراد معدودى را پيدا كرده و آن ها را راهنمايى كند. به خصوص در ايام حج كه بسيارى از مردم كشورهاى مختلف جمع مىشدند، حضرت سعى مىكرد تا در مسجدالحرام، در منى يا در عرفات با آن ها تماس گرفته، صحبت كند و ايشان را راهنمايى نمايد.

در اين شرايط امام حسين(عليه السلام) چه كارى مىتوانست انجام دهد؟ كارى كه حضرت مىتوانست انجام دهد اين بود كه در گوشه و كنار و به صورت محرمانه، افراد معدودى را پيدا كرده و آن ها را راهنمايى كند. به خصوص در ايام حج كه بسيارى از مردم كشورهاى مختلف جمع مىشدند، حضرت سعى مىكرد تا در مسجدالحرام، در منى يا در عرفات با آن ها تماس گرفته، صحبت كند و ايشان را راهنمايى نمايد. به دو نمونه از كلمات امام حسين(ع) در اين موارد توجه كنيد. در يكى از اين اجتماعات كه گويا در منى تشكيل شده بود، سيدالشهداء(ع) كسانى را كه احتمال مىداد سخنش براى آن ها مؤثر باشد، دور از چشم معاويه و مأمورانش جمع كرد و به آن ها فرمود: «اِسْمَعُوا مَقالَتى وَ اكْتُمُوا قَولى»[1] يعنى حرف مرا بشنويد، اما رازدار باشيد; سخن مرا پنهان نگه داشته و افشا نكنيد. چه رازى را مىخواهم به شما بگويم؟ مىخواهم به شما بگويم كه اين حكومت، حكومت اسلامى نيست; پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به دستور خدا براى بعد از خود، على(عليه السلام)را تعيين كرده بود، ولى مسلمان ها نپذيرفتند و گفتند ما حكومت دموكراسى مىخواهيم! بعد معاويه سركار آمد و ديگر هيچ چيز را رعايت نكرد. مىبينيد معاويه چه ظلمى مىكند؟ چگونه احكام اسلام ترك مىشود و به مقدسات اسلام بىاحترامى مىشود؟ امام حسين(ع) مىگويد من فقط مىخواهم به شما بگويم بدانيد كه اين حكومتْ حق نيست; نمىگويم قيام كنيد; سخن مرا بشنويد و به كسى هم نگوييد كه حسين(ع) چنين سخنانى به ما گفته است; رازدار باشيد. «ثُمَّ ارْجِعُوا اِلى أَمْصارِكُمْ وَ قَبائِلِكُمْ، مَنْ أَمِنْتُمْ وَ وَثِقْتُمْ بِه فَادْعُوهُمْ اِلى ما تَعْلَمُون» يعنى برگرديد به شهرها و قبايلتان و افرادى را بيابيد كه كاملاً به رازدارى آن ها اطمينان داريد و به آن ها آن چيزهايى را كه مىدانيد و آنچه را من به شما گفتم و قبول داريد، منتقل كنيد. اين همه كتمان و رازدارى و كار مخفيانه براى چه بود؟ آيا امام حسين(عليه السلام)مىخواست به اين وسيله، زمينه حكومت خود را فراهم كند؟ خير، حضرت مىدانست كه وضع چگونه است و خودشان مىفرمايند كه چرا اين سخنان را مىگويم. مىفرمايد: «فَاِنّى أَخافُ أَنْ يَنْدَرِسَ هذا الْحَقُّ وَ يَذْهَب» يعنى من مىترسم حق به طور كلى فراموش شود و مردم ندانند كه اسلام حق بود و حكومت حق چه بود؟ ارزش هاى اسلامى چه بود؟ در اين شرايط حكومت در اختيار معاويه بود و امام حسين(عليه السلام)نمىتوانست مقاومت و مبارزه كند، به طورى كه اگر امام حسين(ع) حرف مىزد، او را ترور مىكردند و نتيجه اى از ترور او حاصل نمىشد.لذا آن حضرت با افراد به صورت تك تك تماس مىگرفت و گاهى چند نفر را يك جا جمع مىكرد و به آن ها سفارش مىكرد كه رازدار باشيد، و مىفرمود ترس من اين است كه در روى زمين حق به كلى مندرس و كهنه شده و فراموش گردد و هيچ كس نداند حق چيست.

اگر مردم حق را بشناسند، ولى هوس ها، مقام پرستى و شهوت پرستى آن ها نگذارد به آن عمل كنند، كار بر علما آسان است; چون بر مردم اتمام حجت شده است و علما حجت دارند كه مردم حق را مىشناسند و با اين حال، عمل نمىكنند. اما آن جايى كه حق در حال فراموش شدن است، وظيفه عالِم سخت تر است. اگر امكان داشته باشد كه علناً فعاليت كند، لااقل آرام مىشود كه من وظيفه ام را انجام دادم. حداكثر اين است كه او را مىكشند و مثل شيخ فضل الله او را دار مىزنند; بيش از اين كه نيست; اما خاطرش آسوده است كه وظيفه ام را انجام دادم. مگر شيخ فضل الله از اعدام شدن نگران بود؟ كاملاً آسوده خاطر بود كه من وظيفه ام را انجام داده ام . اما زمانى كه نتوان حرف حق را زد و انواع تهمت را به انسان بزنند، گرچه تهمت سهل است، برچسب هايى مىزنند كه ديگر سخن شخص اثر نكند، در اين صورت گفتن و نگفتن مساوى مىشود. در اين حال اگر سخن بگويى، نتيجه اش كشته شدن است و هيچ اثرى هم بر آن مترتب نمىشود. اين است كه باعث رنج و عذاب روحى است و امام حسين(ع) چنين عذابى را تحمل مىكرد. شما را به خدا اين خون دل و مظلوميت بدتر است يا كشته شدن روز عاشورا؟ امام حسين(ع) بيست سال و به خصوص ده سال بعد از شهادت امام حسن(عليه السلام)اين چنين خون دل خورد. مىفرمايد: «فَاِنِّى أَخافُ أَنْ يَنْدَرِسَ هذا الْحَقُّ وَ يَذْهَب» و ادامه مىدهد: البته من به وعده خدا اطمينان دارم كه «وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو كَرِهَ الْكافِرُون»;[2] اما با شرايطى كه بنىاميه به وجود آورده اند، حق در حال از بين رفتن و فراموش شدن است. ملاحظه كنيد كه امام حسين(ع) در خانه خودش، در مدينه، در زادگاهش، در جايى كه مردم او را روى دوش پيامبر(صلى الله عليه وآله)ديده اند، نمىتواند حرف بزند. بايد ايام حج در منى عده اى را جمع كند و با آن ها خصوصى صحبت كند.

نمونه ديگر، سخنان امام حسين(عليه السلام) با جمعى از نخبگان در سفر حج است. حضرت در اين سفر فرصتى به دست آورد و مقدماتى فراهم كرد و از دوستان و يارانش، افرادى را شناسايى نمود، اجتماع محرمانه اى تشكيل شد و حضرت براى ايشان صحبت كرد. در جلسه آينده درباره سخنان حضرت در آن جمع بيش تر صحبت مىكنم. اكنون فقط به بخشى از اين سخنان مىپردازم. حضرت ابتدا اين نخبگان را مورد سرزنش قرار داد كه شما به وظيفه خود عمل نمىكنيد، امر به معروف و نهى از منكر نمىكنيد و از مال و جان خودتان مىترسيد. بعد از اين، در آخر دعا مىكند و مىفرمايد: «أَللّهُمَ اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ يَكُنْ ما كانَ مِنّا تَنافُساً فى سُلْطان وَ لا الِْتماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطام»[3] مطمئناً شما اين كلمات را بارها از زبان گويندگان عزيز شنيده ايد. حضرت دستش را بلند كرد و گفت: خدايا تو مىدانى اين كارهايى كه ما در اين مدت از زمان پدرم تا به حال انجام داده ايم، براى اين نبوده كه بر سر جيفه دنيا با ديگران رقابت كنيم. رقابت براى حكومت و مقام نبود. «وَ لا الِْتماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطام » نه اين كه مىخواستيم از حطام دنيا، از خار و خَس دنيا براى خود چيز اضافه اى به دست آوريم. «وَ لكِنْ لِنُرىَ الْمَعالِمَ مِنْ دينِكَ وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فى بِلادِك» همه اين كارها در درجه اول براى اين بود كه ما آثار، پايه ها و ارزش هاى دين را به مردم نشان دهيم و وظيفه هدايت گرى خود را عمل كنيم، تا مردم حق را از باطل بشناسند و حق در لا به لاى ابرهاى تيره و آب هاى گِل آلود گم نشود; و در درجه بعد ـ تا اندازه اى كه مىتوانيم ـ كارهاى فاسد را اصلاح كنيم و جلوى كارهاى غلطى كه در جامعه انجام مىشود بگيريم. هدف ما اين بود كه در سايه اين انجام وظيفه: «وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِك» مردم ستم ديده به امنيت برسند.

ملاحظه كنيد، معاويه به امام حسين(ع) مىگفت: اگر تو با يزيد بيعت كنى، امنيت جامعه حفظ مىشود. امام حسين(ع) مىگويد: تويى كه امنيت مردم را از بين برده اى; به جان و مال و ناموس مردم تجاوز كرده اى. هنگامى كه بُسر بن ارطاة به مدينه آمد، به دختران مهاجرين و انصار تجاوز كرد. هنوز چند دهه از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) نگذشته است كه به نام خليفه رسول الله(صلى الله عليه وآله) به دختران مردم تجاوز كردند، با اين حال به امام حسين(ع) مىگويد: اگر تو با يزيد بيعت كنى، امنيت جامعه حفظ مىشود. امنيت به مذاق معاويه يعنى چه؟ يعنى ما مسلط باشيم و هر چه خواستيم بكنيم; اين امنيت است! امام حسين(عليه السلام)مىگويد: من براى اين قيام مىكنم كه مظلومان به امنيت برسند.

«وَ يُعْمَلَ بِفَرائِضِكَ وَ سُنَّتِكَ وَ أَحْكامِك» هدف ما اين است كه واجبات، مستحبات و احكام خدا در جامعه اجرا بشود. ما براى پول و مقام، قيام نكرديم. هدف از به خطر انداختن جان، فراهم كردن زمينه عيش و عشرت نيست. هدف كسى كه براى خدا و دين خدا جان خود را به خطر مىاندازد، پول و مقام نيست; بعد از كشته شدن، مقام و پول به چه كار او مىآيد؟ آرزوى ما اين است كه دين خدا در جامعه حاكم گرديده و احكام خدا اجرا شود. امام حسين(ع) در ادامه سخنانش مىفرمايد: «فَاِنَّكُمْ اِلاّ تَنْصُرُونا وَ تُنْصِفُونا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَلَيْكُم» جوّى را كه امام(ع) در آن سخن مىگويد در نظر بگيريد; امام حسين(عليه السلام)نخبگان مسلمانان را تك تك شناسايى نموده و آن ها را در جلسه اى جمع كرده و براى آنان صحبت مىكند. مىفرمايد: اگر شما ما را كمك نكنيد و با ما به انصاف رفتار نكنيد، ظالمان بر شما پيروز مىشوند، «وَ عَمِلُوا فى اِطْفاءِ نُورِ نَبيِّكُم» و تلاش مىكنند تا نور پيامبرتان را خاموش كنند. آيا راضى هستيد و مىخواهيد اين گونه شود؟ اگر نمىخواهيد، اين قدر ما را تنها نگذاريد و لااقل از كمك زبانى مضايقه نكنيد. اگر كمك نكنيد، به چنين سرانجامى مبتلا خواهيد شد; ظالمان بر شما مسلط مىشوند و ديگر كسى به حرف شما گوش نخواهد داد. بيست سال امام حسين(ع) در مدينه اين گونه رفتار مىكرد. نمىتوانست در خطبه نماز جمعه سخنرانى كند; چنين اجازه اى به او نمىدادند. خطيب بايد از طرف معاويه انتخاب مىشد و بايد على(عليه السلام)را لعن كند و امام هم بنشيند و گوش دهد.

اگر ابى عبد الله در چنين شرايطى قيام مىكرد، حداكثر نتيجه اى كه حاصل مىشد اين بود كه، عده اى از مردم كه آدم هاى خوب را دوست داشتند، مىگفتند حيف شد كه امام حسين(ع) از دست رفت و بعد از چندى هم نام او فراموش مىشد. الان شما دوستان و شيعيان على(عليه السلام)چند بار نام عمرو بن حَمِق را شنيده ايد؟ در اين جمعيت چند ده هزار نفرى چند نفر هستند كه عمرو بن حَمِق يا رُشيد هَجَرى را بشناسند. اگر امام حسين(ع) در آن شرايط قيام مىكرد،او نيز نهايتاً يكى مانند آن ها مىشد. زيد بن على بن الحسين چه شد؟ شما چه مقدار از تاريخ زيد بن على بن الحسين مىدانيد و چه قدر براى او عزادارى مىكنيد؟ آيا تا به حال مجلسى براى زيد بن على بن الحسين تشكيل شده كه مردم براى او اشك بريزند؟ با اين كه او قيام كرد، كشته شد، بدنش را به دار زدند و مدت ها بر سر دار ماند. اگر امام حسين(عليه السلام) هم در زمان معاويه قيام مىكرد، همين طور مىشد. اولاً مردم از او استقبال نمىكردند; براى اين كه معاويه كارهاى خود را با شيطنت انجام مىداد و مثل يزيد نبود كه بدون سياست به هر اقدامى دست بزند. معاويه از روى شيطنت، امام حسين(ع) را هم نهى از منكر مىكرد و مىگفت: غيبت يزيد را نكن. به ياد دارم در اوايل نهضت، وقتى حضرت امام(قدس سره)درباره شاه بدگويى مىكردند، بعضى از مقدسان مىگفتند ما نمىدانيم شنيدن اين غيبت ها جايز است يا جايز نيست! امروز هم از بدها كه بگذريم، همين كوته نظرىها، كج فكرىها و تاريك بينىها در ميان بسيارى از مردم خوب وجود دارد كه سوراخ دعا را گم مىكنند و نمىدانند كجا و به چه صورتى بايد امر به معروف كرد. مقدارى هم تقصير از بنده و امثال بنده است كه اين مسائل را درست بيان نكرده ايم.

لذا دليل اين كه امام حسين(ع) در زمان معاويه قيام نكرد، اين بود كه شرايط به گونه اى نبود كه بتواند رسالت خود را با مظلوميت و شهادت خود در تاريخ ثبت كند تا جاودانه بماند و در تاريخ گم نشود. اما در زمان يزيد چنين قيام حساب شده اى كرد. البته اين نقشه ها تنظيم شده بود و شواهد فراوانى وجود دارد كه امام حسين(ع) مىدانست چه مىكند؟ بارها گفته بود و در طول راه هم چندين مرتبه گفت كه عاقبت اين سفر شهادت است. ولى به هر حال نقشه الهى ماهرانه اى بود براى اين كه حسين(ع) آن گونه به شهادت برسد تا نامش الى الابد همچون چراغ فروزانى همه عوالم را در همه زمان ها روشن كند; به گونه اى كه كفار، بت پرستان، يهوديان و مسيحيان درباره حسين(ع) سخن ها بگويند، و شما هم حتماً بارها از بزرگان و وعاظ شنيده ايد و كتاب هاى فراوانى نيز در اين زمينه نوشته شده است.

بنابراين، درباره اين سؤال كه چگونه مردم حاضر شدند حسين(عليه السلام) را بكشند؟ حاصل جواب اين شد كه بعضى با تطميع يعنى با پول خريده شدند; همان طور كه امروز گاهى حاضرند با پول در «مجلس» رأى بخرند; روزنامه ها نوشتند و كسى هم تكذيب نكرد. در چند روزنامه نوشتند كه نماينده بهشهر و نكا گفت: به من پيشنهاد كردند به فلان كس رأى بده و اين مقدار هم پول بگير![4] كسى هم تكذيب نكرد! آن روز هم معاويه براى اين كه كسانى را جذب كند پول مىداد و افراد را مىخريد. گروه ديگرى را با تهديد، با زهر چشم گرفتن، با قساوت، با كشتارهاى قساوت آميز، ترساند، و بالاخره توده مردم را در هر زمانى با نوعى از تبليغ و با تاكتيكى خاص فريب داد. در شرايطى كه مردم اين چنين تحت تأثير تبليغات بودند و تبليغات مغزها را احاطه كرده بود و از طرفى هم بعضى پول مىگرفتند و از طرف ديگر هم ترس بر جامعه حاكم بود، ديگر براى مردم اراده و اختيار درست و انتخاب آگاهانه اى باقى نمىمانْد. مسلم بن عقيل مىآمد و براى مردم كوفه سخنرانى مىكرد و توضيح مىداد; آن ها هم بيعت مىكردند. صبح بيعت مىكردند، اما شب بيعت خود را مىشكستند. و به اين ترتيب بود كه كسانى كه خودشان براى ابى عبد الله نامه نوشتند و او را براى پذيرفتن حكومت دعوت كردند، همان مردم شمشير كشيدند و آن حضرت را به شهادت رساندند. همان ها براى حضور در كربلا و ريختن خون ابى عبد الله مسابقه گذاشتند. صبح عاشورا وقتى عمر سعد مىخواست مردم را به سمت خيمه هاى ابى عبد الله حركت بدهد، به اصطلاح نماز خواند و بعد گفت: «يا خَيْلَ اللّه! اِرْكَبى وَ بِالْجَنَةِ أَبْشِرى»[5] اى سواره نظام خدا ـ كسانى را كه براى ريختن خون امام حسين(عليه السلام)جمع شده بودند سواره نظام خدا خطاب مىكرد! ـ اى سواره نظام خدا! بر اسب هايتان سوار شده، حسين(ع) را بكشيد و به بهشت برويد! راه بهشت رفتن، كشتن سيدالشهداء(ع) است! چرا؟ براى اين كه عمر سعد به حكومت رى برسد; براى اين كه او به حكومت رى برسد، كشتن سيدالشهداء(ع) راه بهشت رفتن و سپاهيان او خيل اللّه يعنى سواره نظام خدا مىشوند!

ما بايد از اين صحنه هاى تاريخ براى زندگى خود عبرت بگيريم. حسين(ع) هزار و سيصد سال پيش به شهادت رسيد و يزيد هم به درك واصل شد; ولى ما بايد از مجالس عزادارى استفاده كنيم كه امروز چه بايد كرد. نه راه يزيد و نه تفكر عمر سعد تمام شده و نه سياست هاى آنان تغيير كرده است. «رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور». افراد عوض مىشوند، ولى سياست ها همان است و خنّاس ها همان گونه هستند. به بيوت بزرگان مىروند و وسوسه مىكنند كه فلان شخص مسؤول چه مقاماتى دارد; چه قدر به اسلام خدمت كرده است و اگر اين ها نباشند، اسلام از بين مىرود و آمريكا مىآيد ايران را نابود مىكند! اين حرف ها بچه گانه است. اولاً آمريكا آن وقتى كه بر ايران مسلط بود و همه چيز را در دست داشت، چه غلطى توانست بكند كه امروز كه شصت ميليون مسلمانِ علاقه مند به انقلاب و اسلام در اين كشور وجود دارد، بتواند؟ ثانياً مگر وعده هاى خدا كجا رفته است؟ مگر «اِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُم»[6]دروغ شده است؟! آيا قرائت جديدى پيدا كرده است؟! با خدا باشيد تا خدا با شما باشد.اگر عزت دنيا را مىخواهيد، در سايه اطاعت خدا به دست خواهد آمد، اگر عزت آخرت را مىخواهيد، در سايه بندگى خدا حاصل مىشود، و سعادت دنيا و آخرت در سايه پيروى از امام حسين(عليه السلام)است.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته


[1]. بحارالانوار، ج 44، باب 21، روايت 16.

[2]. صف، 8.

[3]. بحارالانوار، ج 100، ص 81، باب 1، روايت 37.

[4]. ر.ك: بيان، 15/10/1378، ص 2.

[5]. بحارالانوار، ج 44، باب 37، روايت 2.

[6]. محمد، 8.

ادامه مطلب
پنج شنبه 7 آبان 1394  - 3:20 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 108403
تعداد کل پست ها : 730
تعداد کل نظرات : 18
تاریخ ایجاد بلاگ : جمعه 23 دی 1390 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 20 دی 1400 

نویسندگان

www.ziaossalehin.ir