نقش بى خبرى مردم و عدم قدرت تحلیل پدیده‎هاى سیاسى

محرم

 

به گواهى تاریخ، حاكمیت جباران بدون بهره جستن از اهرم بى سوادى و بى خبرى عامه، امكانپذیر نبوده است و اگر هم كسانى بوده‎اند كه از دانش و آگاهى، اندوخته‎اى داشته‎اند، لكن به علت فقدان بینش سیاسى و ارزیابى از فرایند امور، در بحران‎هاى ویرانگر، غرق و نااهلان بر آنان چیره گشته‎اند.

در اینجا با تاریخ كهن جهان و حتى ایران باستان، و در این كه بر انسان در این دوران غمبار چه رفته است، كار ندارم اشارتى است و مى‎گذرم، اما درباره تاریخ اسلام بایسته است، این حقیقت شرنگ آلود به درستى درك شود. مورخان آنچه بر اسلام و مسلمانان در طى چهارده قرن رفته است، به ثبت رسانده و هرگز از یاد نبرده‎اند؛ ولى حوادث و بحران‎هایى نیز رخ نموده‎اند كه دشوار توان به حكایت و روایت آورد، و البته در تحلیل و تفسیر این همه رویداد، جاى تامل بسیار است. و پاره‎اى از تاریخ‎نویسان نیز كوشیده‎اند تا جهات قضایا را باز گویند و به تحلیل وقایع بنشینند؛ اما مى‎توان ادعا كرد كه در هماره این تاریخ پرفراز و نشیب و برخوردار از عظمت و انحطاط، هرگاه مسلمانان دچار آشوب‎هاى گمراه كننده شده و از اتخاذ موضع عاجز گشته و سرنوشت خویش را به دست بازیگران سیاسى سپرده، یا به نیك‎تر سخن، سیاست‎بازان حرفه‎اى، زمام امورشان را به دست گرفته‎اند، عامل اساسى در این فرودها و عقب گردها و عدم شورش بر ضد این همه بیداد و تسلیم در برابر وضعیت موجود، همانا فقدان بینش سیاسى، یا به عبارت بهتر، عدم توانایى تحلیل و ارزیابى رویدادهاى سیاسى بوده است، و الا مسلمانان هیچگاه پیوند خود را با آیین نگسسته‎اند.

این واقعیت را ـ كه همیشه ناتوانى ناشى از فقدان قدرت تحلیل حوادث سیاسى براى مسلمانان مشكل آفرین بوده است ـ مى‎توان در جریان‎هایى چون "نبرد احد" و سرپیچى گروهى از رزم‎آوران از فرمان پیامبر عظیم‎الشان اسلام(صلی الله علیه و آله) و در ماجراى "پیكار تبوك" و امثال آن مشاهده نمود و روند شگفت‎انگیز آن را در "سقیفه" به نظاره نشست.

جاى تعجب نخواهد بود اگر از حافظه تاریخ مدد جوییم كه چه سان در روز رحلت رهبر عالم بشریت(صلى الله علیه و آله) ماجراى اندوهبار سقیفه شكل گرفت و على رغم آن همه تاكید و اصرار پیامبر، شعار "امیر منا و امیر منكم" را سر دادند و در فرجام آن آغاز نامیمون، ملاك امامت و رهبرى، كهولت در سن اعلام شد و بر اسلام رفت، آنچه رفت. و مع الوصف عامه مردم همچنان به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) ایمان داشتند، اما از درك سیاست‎هاى نیرنگ‎بازان عاجز بودند!

بنیان این دیوار كج را بازیگران قدرت طلب پى افكندند، اما مصالحش را جهل و بى خبرى مسلمانان تشكیل داد!

ماجراى حكمیت ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص و شورش "مارقین" (خوارج) بر علی(علیه‎السلام) ادامه همان دیوار كژ بود، عایشه بر جمل جهل و نادانى مردم سوار شد تا توانست در كنار قدرت‎طلبانى چون طلحه و زبیر، حزب "ناكثین" را علیه تندیس عدالت بشوراند.

به گواهى تاریخ، حاكمیت جباران بدون بهره جستن از اهرم بى سوادى و بى خبرى عامه، امكانپذیر نبوده است و اگر هم كسانى بوده‎اند كه از دانش و آگاهى، اندوخته‎اى داشته‎اند، لكن به علت فقدان بینش سیاسى و ارزیابى از فرایند امور، در بحران‎هاى ویرانگر، غرق و نااهلان بر آنان چیره گشته‎اند.

معاویه و عمرو بن عاص گرچه با درهم و دینار و تزویر، جبهه "قاسطین" را سامان دادند، اما بر مركب جهل مسلمانان راندند.

امام حسین علیه السلام، محرم

شگفت‎آور نخواهد بود اگر در تاریخ بخوانیم پس از صلح تحمیلى امام حسن(علیه‎السلام) با معاویه، آن امام را خوار كننده مومنان خواندند و به جاى ملامت خود، به سرزنش امام مظلوم خویش پرداختند.(1)

تردید نیست اگر مردم از رشد سیاسى ـ دینى بهره‎مند مى‎بودند، هرگز با یزید بن معاویه، این عنصر پلید، به عنوان خلیفه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) پیمان نمى‎بستند.

ماجراى غمبار شهادت قهرمان قیام شورانگیز کربلا نیز از این قاعده بركنار نیست، زیرا بسیارى از كسانى كه در كشتن امام حسین(علیه‎السلام) شركت جستند، او را به درستى مى‎شناختند و حتى با او نماز گذاردند! ولى با تبلیغات امویان، یزید باغى، امام(خلیفه) و امام شهید، باغى خوانده شد(2) و در روز عاشورا عمربن سعد سپاهیانش را "خیل الله" خوانده، از آنان مى‎خواهد كه به پا خیزند و دشمن خلیفه پیامبر خدا (یزید بن معاویه!) را سركوب كنند.(3) و از این جهت چه بسا براى تقرب به خدا و خشنودى پیامبرش، فرزند دلبند و محبوب رسول خدا و سید جوانان بهشت را به خاك و خون كشیدند!

نباید فراموش كرد كه همان عناصر بى وفایى كه دراهم و دنانیر فرزند هند را در جیب داشتند و سر از شرم به زیر، نیز از درك حادثه و عظمت آن عاجز بودند و اگر توان دریافت حق را مى‎داشتند، بى گمان در صف مخالفان، به نام دین، تیغ بر تندیس شریعت نمى‎كشیدند!

 

سید موسى میرمدرس

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1- میرزا محمدتقى سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانى امام حسن مجتبى(علیه‎السلام)، جزء اول از جلد پنجم، ص246 ـ 252.

2- الكامل فى التاریخ، ج3، ص423.

3- تاریخ طبرى، ج4، ص315.





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

نقش تبلیغات گمراه كننده بنى امیه در واقعه کربلا

واقعه کربلا و ادبیات شیعه

 

بیش از پنجاه سال از رحلت رهبر عالم بشریت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نگذشته بود و هنوز فریاد آن بزرگ رهبر الهى، در گوش‎ها طنین‎انداز بود كه: «الحسن و الحسین اماما امتى بعد ابیهما و سیدا شباب إهل الجنه و امهما سیدة نساء العالمین و ابوهما سیدالوصیین.»(1) و هنوز كسانى مانند "جابر بن عبدالله انصارى"، "ابوسعید خدرى"، "سهل بن سعد ساعدى"، "زید بن ارقم" و "انس بن مالك" زنده بودند و حدیث "الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه" را درباره آن دو امام از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده بودند.(2)

كسى در محبت و علاقه پیامبر خدا به دخت گرامى‎اش حضرت زهرا(علیهاالسلام) و فرزندان ارجمندش تردید نداشت، از اصحاب و تابعین، كم نبودند كسانى كه سیماى رسول خدا را به خاطر داشتند، آن هنگام كه فرمود: "فاطمه بضعة منى من اغضبها فقد اغضبنى(3)؛ فاطمه پاره تن من است آن كه او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است" و "ان الله یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها(4)؛ همانا خداوند براى خشم فاطمه، به خشم مى‎آید و براى رضایت او، خشنود مى‎شود." و نیز صحابه فراموش نكرده بودند كه سیدالمرسلین به سوى على، فاطمه، حسن و حسین(علیهم‎السلام) نظر كرد و فرمود: "انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم (5)؛ با كسانى كه با شما بجنگند، در جنگم و با كسانى كه با شما صلح كنند، در صلحم."

با این وصف، مسلمانان چگونه اجازه دادند و امویان چسان چنین فضایى را پدید آوردند تا وجدان عمومى پذیراى شهادت امام حسین(علیه‎السلام) و ابرار همراهش گردد؟

به نظر مى‎رسد، چهار عامل اساسى، فضاى چنین حادثه دلخراشى را پدید آورد و بستر چنین حركتى را مهیا ساخت:

1ـ تبلیغات گمراه كننده بنى امیه؛

2ـ بى خبرى مردم و عدم قدرت تحلیل پدیده‎هاى سیاسى؛

3ـ تحریف فلسفه سیاسى اسلام (امامت)؛

4 ـ ترویج و تبلیغ مكتب جبرگرایى.

بیش از پنجاه سال از رحلت رهبر عالم بشریت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نگذشته بود و هنوز فریاد آن بزرگ رهبر الهى، در گوش‎ها طنین‎انداز بود كه: «الحسن و الحسین اماما امتى بعد ابیهما و سیدا شباب إهل الجنه و امهما سیدة نساء العالمین و ابوهما سیدالوصیین.»

رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ثلاث اخافهن على امتى من بعدى: الضلاله بعد المعرفه، مضلات الفتن و شهوه البطن و الفرج(6)؛ از سه چیز، پس از خود بر امتم بیمناكم: 1ـ گمراهى پس از شناخت حق، 2ـ فتنـه‎هـا و آشـوبهاى اغـواگـر، 3ـ شكم‎پرستى و شهوترانى.» و این هر سه در دوران معاویه به بالاترین شكل خود رسید، چه گمراهى‎اى از این بالاتر كه جانشین منصوب از قبل پیامبر ـ یا لااقل داماد، پسر عمو و اولین مسلم ـ در خطبه‎هاى نماز جمعه به دستور معاویه لعن شود؟(7) چه اغوایى از این بالاتر كه عمرو بن عاص، امامى را از خلافت، خلع كرد كه جن و انس بر لیاقتش معترف بودند و فرزند هند "آكلة الاكباد" را به جانشینى رسول خدا، برگزید؟

تبلیغات گمراه كننده از آنجا آغاز گشت كه معاویه با پول بیت المال مسلمین، در مذمت و بدگویى امام آنان، حدیث جعل كرد(8) و پرده حرمت را درید و با كمك دستیارانى چون "مغیرة بن شعبه" و "عمرو بن عاص"، نه تنها خود را "خلیفه رسول الله" و "اولى الامر" مسلمانان خواند و زمینه قتل عام شیعیان را فراهم ساخت، كه به شامیان و پاره‎اى دیگر از بلاد ـ با تبلیغات دروغین ـ قبولاند كه مجسمه عدالت، نماز نمى‎خواند!

محرم

اگر نبود، مگر این نكته كه اكنون نیز بسیارى از برادران اهل سنت، معاویه را تا حد تقدیس مى‎ستایند، كافى بود كه بدانیم دراهم و دنانیر و تبلیغات گمراه كننده امویان، چسان هویت فتنه انگیز معاویه را وارونه به مردم نمایاند و شخصیت على و خاندانش را بر خلاف واقع! پس از معاویه نیز ـ با تمهیدات او ـ یزید را امام مسلمانان خواندند و حسین را آشوبگرى كه قصد برهم زدن امنیت ملى را در سر دارد و لذا به جعل حدیث پرداختند و از قول رسول خدا گفتند: «من اراد ان یفرق امر هذه الامه و هو جمیع فاضربوه بالسیف كائنا من كان»(9)؛ آن كس كه در اندیشه ایجاد تفرقه در میان امت واحده اسلامى برآید؛ با شمشیر سركوبش كنید؛ هر كس كه مى‎خواهد باشد.»(10)

و در همین راستا ماموران مسلح حاكم حجاز به سیدالشهدا گفتند: "یا حسین! الا تتقى الله تخرج من الجماعه و تفرق بین هذه الامه(11)؛ اى حسین! آیا از خدا پروا نمى‎كنى كه از جماعت مسلمانان جدا مى‎شوى و در میان امت، تفرقه مى‎اندازى؟"

عبیدالله بن زیاد، حاكم عراق، نیز به مسلم بن عقیل گفت: «یا ابن عقیل! اتیت الناس و هم جمع فشتتت بینهم و فرقت كلمتهم و حملت بعضهم على بعض(12)؛ اى پسر عقیل! تو آمدى و در میان مردمى كه متحد بودندغ تفرقه انداختى و وحدت آنها را بر هم زدى و برخى را به جان پاره‎اى دیگر انداختى."

عمرو بن حجاج نیز در توجیه جنایت خود در كربلا گفت: «ما طاعت امام را كنار نگذاشته و از جماعت كناره‎گیرى نكردیم»، همو هنگامى كه سپاه كوفه را به جنگ تشویق مى‎كرد، گفت:

«یا اهل الكوفه الزموا طاعتكم و جماعتكم و لا ترتابوا فى قتل من مرق من الدین و خالف الامام(13)؛ اى كوفیان! فرمانبردارى كنید و یكپارچگى خود را حفظ نمایید و در كشتن كسى كه از دین خارج شده و بر امام شوریده است، تردید به خود راه ندهید.»

و بدین سان قیام عدالت خواهانه پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) كه با انگیزه امر به معروف و نهى از منكر و براى اصلاح جامعه اسلامى و به درخواست نیروهاى مذهبى ـ ملى كوفه، كه تشنه عدالت على بودند، آغاز گردید، آشوبگرى بر ضد حكومت اسلامى یزید تبلیغ گشت! و از سوى دیگر، یزید بن معاویه این جرثومه فساد و تباهى، عنصرى داراى فضایل انسانى و مهذب و هوشمند و ستوده خصال تبلیغ شد.(14)

 

سید موسى میرمدرس

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1- فرائد السمطین، ج1، ص55.

2- تاریخ طبرى، ج4، ص323/ الارشاد، ص234/ تهذیب تاریخ دمشق الكبیر، ج4، ص317.

3- صحیح بخارى (تحقیق مصطفى دیب البغا) ج3، ص1361، ح3510.

4- میزان الاعتدال، ج1، ص535، ح2002/ كنزالعمال، ج12، ص111، ح34237.

5- مسند احمد بن حنبل، ج2، ص442/ تهذیب تاریخ دمشق الكبیر، ج4، ص319.

6- جامع السعادات، ج2، ص4.

7- الغدیر، ج10، ص257.

8- شرح ابن ابى الحدید، ج1، ص359 ـ 361/ الغدیر، ج11، ص28.

9- قاضى ابى بكر بن العربى، العواصم من القواصم(مكتبه اسامه بن زید، لبنان)، ص232.

10- شگفتا! شورش معاویه بر ضد حكومت اسلامى على(علیه‎السلام)، مصداق این حدیث دانسته نمى‎شود ولى قیام اسلامى امام حسین، علیه حكومت ظالمانه یزید، با دستاویز قرار دادن چنین حدیثى، محكوم دانسته مى‎شود و شایسته مجازات!

11- تاریخ طبرى، ج4، ص289.

12- الارشاد، ص216/ مقتل خوارزمى، ج1، ص213.

13- تاریخ طبرى، ج4، ص331.

14- مقتل خوارزمى، ج1، ص242.

 





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

خاطره ای از برادر آزاده محمد حسین باقری ////با شروع ماه محرم، اردوگاه حال و هوای خاصی به خود می گرفت تا آنجایی که عراقی ها هم این مساله را درک می کردند و طبعا تدابیری هم برای مقابله با این مساله در نظر می گرفتند. از جمله این تدابیر تزریق واکسن به بچه ها بود. واکسنی که هیچ گاه متوجه نشدیم برای مقابله با چه بیماری بود و ا ز آن جا که هرساله یکروز قبل از تاسوعای حسینی بلا استتنا به همه تزریق میشد بچه به آن واکسن ضدعاشورا و یا به تعبیری به آن واکسن ضد عزاداری می گفتند چرا که این واکسن همه را از پا در می آورد و در تب و لرز شدیدی فرو می برد.

 

البته بچه ها دست بردار نبودند و قضای عزاداری را را در روزهای بعد به جا می آوردند. با اینکه شروع ماه محرم هر آسایشگاه مراسم سینه زنی و نوحه خوانی را هرشب به پا می کرد، ولی هر چه به تاسوعا و عاشورا نزدیکتر می شدیم، وعده های عزاداری و زمان آن بیشتر می شد ، مسائل امنیتی را هم باید رعایت می کردیم و با به کار گماردن چند تا از بچه ها در پشت پنجره ها آسایشگاه مواظب بودیم که سربازهای عراقی به ما شبیخون نزنند. با این حال یک شب که بچه ها گرم عزاداری و سینه زنی بودند فرمانده اردوگاه با تعداد زیادی از سربازهایش به یکباره در آسایشگاه را باز کردند و به داخل هجوم آوردند.

بچه ها برای چند ثانیه در حالیکه جا خورده بودند دست از سینه زنی برداشتند ولی ناگهان یک "یا حسین (ع)" از میان جمعیت شنیده شد و همگی به یکباره با شور و حالی دوچندان شروع کردند به "یا حسین (ع) " گفتن و سر و سینه زدند. فرمانده عراقی هم هر چه فریاد زد که ساکت باشید بچه ها توجهی نکردند و همجنان ادامه دادند.

راستش خودمان هم باورمان نمی شد که اینطور جلو عراقی ها ایستاده و عزاداری می کنیم. فرمانده عراقی هم که درمانده بود آمد جلو یکی از بچه ها شروع کرد به استهزا او . این برادر عزیزمان هم فریاد زد "یا ابوالفضل (ع)" به طوریکه با شنیدن این فریاد و اسم مبارک حضرت ابوالفضل  (ع)عراقیها ترسیده و آسایشگاه را ترک کردند.

ما هم که بیش از پیش به هیجان آمده بودیم، تا مدتی بعد و باشوری خاص عزاداری کردیم. آن شب برای ما یکی از خاطره انگیزترین شب های اسارت بود، چرا که همراه با عزاداری، یکی دیگر از کرامت های حضرت را با افکندن ترس در دل عراقی ها از نام مبارک حضرت ابوالفضل  (ع)به چشم دیده بودیم.





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

آخرین مداحی یک شهید؛ هجرتی خونین سوی خدا کنم + audio

2شب مانده به عملیات کربلای5 رزمنده‌ها هیئتی به نام «سیدالشهدا» برپا کردند و با نوای «مهرداد زمانی» و شعری که 2 روز قبل سروده بود، شور گرفتند: «هجرتی خونین سوی خدا کنم/ فتح کربلا با خون امضا کنم» اما عهدنامه مهرداد زودتر از بقیه امضا شد. شهید «مهرداد زمانی» در سال 1363 در حالی که حدود 13 ساله بود، به جبهه اعزام شد؛ وی در عملیات‌های متعدد جنوب حضور داشت تا اینکه ساعت 4:07 دقیقه بامداد 21 دی ماه 1365 در عملیات «کربلای 5» در منطقه بوارین در آغوش برادرش به شهادت رسید و به اصحاب عاشورایی سیدالشهدا (ع) پیوست.

این شعر توسط شهید زمانی در 15 سالگی‌اش سروده شده است؛ وی در مراسم سینه‌زنی و در جمع رزمندگان اسلام 2 روز قبل از شهادتش و حین آمادگی برای اجرای عملیات «کربلای 5» در فرمانداری خرمشهر توسط این شهید خوانده شد.

برای شنیدن مداحی این شهید آسمانی اینجا را کلیک کنید.

هجرتی خونین سوی خدا کنم
فتح کربلا با خون امضا کنم

بر عهدی که با خمینی بسته‌ام
می‌روم جبهه که تا وفا کنم

هجرتی خونین سوی خدا کنم
فتح کربلا با خون امضا کنم

در راه شرف و عزت دینم
جان بی‌مقدار خود فدا کنم

هجرتی خونین سوی خدا کنم
فتح کربلا با خون امضا کنم

از خانه سوی سنگر رهسپارم
سر به فرمان خمینی گذارم

در راهش از جان دریغی ندارم
که مرد جنگ و جهاد و پیکارم

راه عشق و عاشقی بلا دارد
من استقبال از رنج و بلا کنم

هجرتی خونین سوی خدا کنم
فتح کربلا با خون امضا کنم

من همان سرباز در گهواره‌ام
فرموده رهبر چنین درباره‌ام

سربازانم در کوچه‌ و در بازی‌اند
فردا همه در صف جانبازی‌اند

هجرتی خونین سوی خدا کنم
فتح کربلا با خون امضا کنم

خاک پای رهبر آزاده‌ام
عاشق کوی حسین دلداده‌ام

جان ناقابل به کف بنهاده‌ام
در ره قربان شدن آماده‌ام

سوی کربلا روان با یارانم
می‌روم تا با خدا سودا کنم

هجرتی خونین سوی خدا کنم
فتح کربلا با خون امضا کنم

جنگ، جنگ تا پیروزی شعار من
شهادت همواره افتخار من

دست حق لطف خدایی یار من
مهدی فرمانده و علمدار من

گمشده‌ای دارم اندر کوی دوست
می‌روم آن نازنین پیدا کنم

هجرتی خونین سوی خدا کنم
فتح کربلا با خون امضا کنم

چه غمی دارم خریدارم خداست
مشتری جنس بازارم خداست

دلبر و محبوب و دلدارم خداست
حافظ و معین، نگهدارم خداست

سنگرم از مناجات، اشک و دعاست
مهبط ملائک خدا کنم

هجرتی خونین سوی خدا کنم
فتح کربلا با خون امضا کنم

بر عهدی که با خمینی بسته‌ام
می‌روم جبهه که تا وفا کنم





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

در شب عاشورای سال 1347 در شهر زارچ نوزاد پسری دیده به جهان گشود که مادرش به علت همزمانی تولدش با شهادت حضرت عباس علیه السلام او را عباس نامید . وی در کودکی بسیار پرجنب و جوش بود و در نقاشیهای کودکانه اش همیشه نقش سرو دست جدا شده میکشید . در نوجوانی و در حالیکه وارد مدرسه راهنمایی شده بود ندای «هل من ناصر»حسین زمان به گوشش رسید و خیلی زود با پیوستن به بسیج ، عازم جبهه های نور علیه ظلمت گردید . برای او که دنیای مادی و همه تعلقاتش بی ارزش بود ، جبهه جایگاه گرانقدری برای پرورش روح وجان به حساب میآمد . در برابر سختی ها روحیه ای خستگی  ناپذیر داشت وسد مشکلات پیش رویش را با ابتکار و نوآوری میشکست . عباس سه سال ونیم از عمر با برکتش را در جبهه ها و شرکت در عملیات مختلف گذراند .


در سال 1365 در جبهه غرب مدتی در بیابان گم شد و پس از چند روز تلاش و مجاهدت و با توسل به ائمه اطهار ( علیهم السلام ) توانست به جمع همرزمانش بپیوندد . وی هنگامیکه به پایگاه خویش برگشت در مراسم ختمی که به یاد او گرفته شده بود ! شرکت کرد و آن مجلس را به بزم وشادی و سرور و شکر گزاری تبدیل کرد . عباس در جبهه جنوب مدتی به عنوان سکانچی فعالیت داشت و در انجا از ناحیه دست زخمی شد و پس از مداوای مختصر به جمع برادران واحد تخریب پیوست و به عنوان مربی آموزش فعالیت نمود . مرخصی هایش کوتاه بود . اگر چه چند روز ی را دور از محیط معنوی سنگرها و سنگر نشینها میگذراند ، برای جبهه دلتنگ میشد . سرانجام عباس در 19 سالگی مزد همه تلاشها و فداکاریها و دلاوریهایش را در عرصه ها ی نبرد گرفت . او سرباز جان بر کف و لایق امام زمان ( ارواحنا له الفدا ه )بود و در انتظار شهادت روز شمار ی میکرد و سرانجام در 24/12/1366 در منطقه عملیاتی بیت المقدس به شهادت رسید و دریای وجودش که در ارزوی رسیدن به ساحل وصل بود آرامش یافت و نقاشی های کودکانه اش پس از شهادتش تفسیر شد ، چون تقدیر این بود که او با سر ودست جداشده خدایش را ملاقات کند . او شهید بزرگوار عباسعلی صادقی بود .

http://www.khatshekanan.ir/images/stories/moharram/mo%204.jpg

 





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

عمروبن جناده کودکی یازده ساله بود که پدرش جناده بن حارث در حمله اولی به شهادت رسیده بو.د .

وی پس از شهاد ت یاران حسین (ع) و تنها ماندن آن حضرت بر اثر تشویق مادرش ، خدمت حضرت ابا عبدالله رسید و اجازه مبارزه  را از پیشگاه مولای خود طلب نمود . امام حسین (ع ) فرمود : این کودکی است که پدرش پیش از این به شهادت رسیده بود و شاید مادرش راضی به خروج او نباشد . عمرو گفت : آقا ! مادرم مرا به این کار وادار کرد . او شمشیر به دستم داد و مرا روانه جنگ درراه شمانمود . بالاخره در اثر وساطت مادرش او از پیشگاه امام حسین اجازه رفتن به میدان نبرد را به آن کودک شیردل داد . آن کودک قهرمان در حالیکه رجز میخواند به دشمن یورش برد .

 

امیری حسین و نعم الحسین

سرور فؤاد البشیر النذیر

علی و فاطمه و ا لده

فهل تعلمون له من نظیر

له طلعه مثل شمس الضحی

له غره مثل بدر ومنیر

رهبرم حسین است وه چه ره خوبی

او مایه شادابی قلب پیامبر نذیر و بشیر بود

علی وفاطمه پدر و مادر اویند

آیا برای او همتایی سراغ دارید

او چهره درخشان همچون آفتاب

و پیشانی تابان همچو ماه دارد

عمروبن جناده با چابک و دلاوری جنگید تا اینکه به شهادت رسید . دشمنان سر بریده اش را به سوی لشکر امام حسین پرتاب نمودند . مادرآن کودک سر بریده اش را گرفت و به او خطاب کرد : آفرین بر تو ! ای فرزندم ، ای مایه شادابی دلم ، ای نور چشمم .

آنگاه سر پسرش را به سوی دشمن پرتاب کرد و یک نفر از آنان را با آن سر به درک واصل نمود . پس از آن عمودی را از خیمه برداشت و بردشمن تاخت ، در حالیکه این رجز را میخواند :

انا عجوز سیدی ضعیفه خاویه بالیه نجیفه اضربکم یضر به عنیفه دون بین فاطمه الشریفه

ای سید ومولای من ، من عجوزه ای ضعیف و لاغرم . دشمنان با این با این عمود ضربتی محکم بر شما فرود میآورم و از فر زندان فاطمه شریف حمایت میکنم .

این زن فداکار دو نفر را با عمد زد و به جهنم واصل کرد . امام حسین امر فرمود تا او را به خیمه گاه برگردانند و درباره او دعا نمود .

منبع:خط شکنان





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

مادر عبدالله بن عمیر کلبی ونیز همسرش ام وهب از زنانی بودند که در روز عاشورا حماسه هایی جاودانه آفریدند در باره آن دو بانوی فداکار روایتهای متعدی وارد شده است که در اینجا به دو روایت اشاره میشود :

در یک روایت آمده است که عبدالله بن عمیر کلبی از قبیله بنی علیم ساکن کوفه بود وقتی کوفیان را مشاهده کرد که فوج فوج برا ی جنگ با کاروان حسینی از سوی عبیدلله بن زیاد اعزام میشوند تصمیم گرفت به یاری امام حسین (علیه السلام)بشتابد .به دنبال این تصمیم نزد همسرش ام وهب که دختر عبدالله از قبیله نمربن قاسط بود رفت وتصمیم خود را با او درمیان نهاد . ام وهب از این تصمیم شجاعانه استقبال نمود و گفت : «تصمیم درستی گرفته ای خداوند  تورا موفق بدارد ، مرا هم با خود ببر » راوی میگوید : « عبدالله بن عمیر کلبی  به همراه همسرش شبانه حرکت کرد و نزد امام حسین رفت در روز عاشورا مشغول نبرد تن به تن با دو نفر از غلامان زیاد و فرزندش عبید الله به نامهای یسار و سالم بود که ام وهب عمودی از خیمه برداشت و به یاری از شویش شتافت و به اوگفت : پدر ومادرم فد ای توباد در راه این افراد پاک ، خاندان محمد (علیه السلام)نبرد کند

عبدالله بن عمیر کلبی به سوی همسرش برگشت تا او را به خیمه برگرداند اما ام وهب پیراهن او را کشید گفت : هرگز تو را تنها نمیگذارم تا من هم همراه تو کشته شوم امام حسین علیه السلام که این صحنه را مشاهده فرمود با صدای بلند ندا داد خداوند به شما ای خاندان کلبی جزای خیر بدهد ای زن  خداوند تو را رحمت کند به سوی خیمه گاه برگرد و نزد زنان بنشین زیرا جنگیدن بر شما واجب نشده است ام وهب فرمان امام را اطاعت کرده به خیمه گاه برگشت .

اما روایت دوم در بحا رالانوار این چنین امده است : آنگاه وهب ین عبدالله بن عمیر کلبی به مبارزه بر خاست ان روز مادرش هم همراه اوبود مادر وهب به فرزندش گفت فرزندم برخیز و به یاری فرزند دختر رسول خدا بشتاب وهب گفت اری ای مادرم بر میخیزم و کوتاهی نمیکنم  د رپی آن برخاست و باحالت رجز خوانی بر دشت یورش برد  پس از به هلاکت رساندن جمعی از دشمنان نزد مادر وهمسرش برگشت و گفت : ای مادر آیا راضی شده ای ؟ مادرش گفت : راضی نمیشوم مگر اینکه در راه دفاع از مولایت کشته شوی  .

همسر وهب گفت : تو را به خدا مارا باکشته شدنت عزادار نکن ! مادر وهب گفت : فرزندم حرف این زن راگوش نده ، برگرد و در راه فرزند رسول الله نبرد کن تا فردای قیامت شفیع تو نزد خداوند باشند.

وهب مجدداً رجز خوان به میدان کارزار شتافت ، تعدادی را به هلاکت رسانید و خود زخمی گردید ودر این حال همسرش عمودی را برداشت و به سرعت به سوی او رفت در حالیکه میگفت : پدر ومادرم فدای تو باد ، در راه پاکان و ا زحریم رسول الله دفاع کن . وهب به سوی همسرش برگشت تا اورا به خیمه گاه برگرداند ، اما او گوشه ی جامه اش را گرفت و میگفت : برنمیگردم تا اینکه با توکشته شوم . امام حسین که این صحنه را نظاره میکرد ، فرمود :  خداوند جزای خیر به شما بدهد! نزد زنان برگرد، خداوند تو را رحمت کند . همسروهب برای اطاعت فرمان مولایش برگشت و وهب مشغول پیکار گشت تا اینکه به شهادت رسید .

پس از ان همسر وهب بار دیگر به میدان برگشت و بر بالین شوی غرقه به خونش نشست . چهره اش را از خون پاک میکرد که شمر ملعون اورادید لذا به غلامش دستور داد تا بر آن زن حمله کند غلام شمر با عمودی که در دست داشت بر فرق آن زن دلاور کوبید و او را درکنار پیکر مطهر شوهرش به شهادت رسانید . او اولین زنی بود که در لشکر امام حسین به شهادت نائل آمد و علامه مجلسی در ادامه آن روایت مینویسد : در حدیثی دیدم که وهب ابتدا مسیحی بود او ومادرش به برکت امام حسین(علیه السلام) مسلمان شدند .در مبارزه روزعاشوار 24 نفر پیاده و 12 نفر سواره را به قتل رساند و انگاه به اسارت گرفته شد وقتی اورا نزد عمر سعد بردند به او گفت : حملات تو خیلی سخت بود ! آنگاه دستورداد سرش را بریدند و به سوی خیمه گاه امام حسین (علیه السلام)پرتاب کردند . مادر وهب سر فرزندش را گرفت و به سوی لشکر عمر سعد پرتاب کرد و با ان دشمنا ن راکشت آنگاه با عمود خیمه به دشمنان حمله کرد و 2 نفر را به درک واصل نمود . امام حسین(علیه السلام) به او فرمود : ای ام وهب برگرد ! تو وفرزندت با رسول الله خواهید بود تکلیف جهاد برزنان برداشته شده ام وهب در حالیکه میگفت : پروردگارا امیدم راقطع نفرما ، برگشت.

امام حسین فرمود : خداوند امیدت را قطع نمیکند ای ام وهب

بحار الانوار ج 45 ص 16 ، 17

 

 






نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

انتظار پدیده ای است که رابطه تنگاتنگی با ارزشهای شیعیان و به خصوص مسأله شهادت دارد . همانطور  که میدانیم خلفای اموی و عباسی حقوق ائمه (علیهم السلام )را غصب کردند و تمامی جنبشها و مخالفتهای شیعیان را در گرفتن حق و اقامه عدل به خشن ترین وجه سرکوب کردند. بنابراین شیعیان همواره در انتظار بوده اند تا فرصتی برای اقامه حق به دست آورند و انتقام خون شهیدان خود را از ستمکاران بگیرند . در زیارت عاشورا هم ، انتظار و شهادت امام حسین (علیه السلام)رابطه تنگاتنگی با هم دارند و این زیارت انتظار به معنی گوشه نشینی وانزوا نیست .

معنای این نیست که ما همه ظلم و ستم ها را تحمل کنیم به امید اینکه کسی بیاید و مارا نجات دهد بلکه انتظار در فرهنگ شیعه که در زیارت عاشورا به خوبی تجلی یافته است ، انتظاری سرخ به معنی آمادگی برای ایثار و فداکاریست . در این انتظار ، مؤمنان وآزادگان آماده اند تا با تمام قوا در مقابل دشمنان دین خدا بایستند و انتقام تمامی ظلمهایی که در طول تاریخ بر انبیاء و اولیا و انسانهای بیگناه رفته است ، بستانند . تجلی بارز این انتقام و خونخواهی در زیارت عاشورا میباشد . در زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام این امر نمود و جلوه خاصی پیدا کرده است به طوریکه میتوان گفت : زیارت عاشورا زیارت انتظار وانتقام است . دراین زیارت ضمن بررسی وقایع و فجایعی که در حق خاندان پیامبر (صلوات الله عیله) و شخص امام حسین علیه السلام و یاران ایشان اعمال شده است ، لعن و نفرین خود را به قاتلان و ظالمان ابراز میداریم و از خدا می خواهیم تا مارا از کسانی قرار دهد که د رصف یاران حضرت مهدی (ارواحنا له الفداه )، انتقام خون امام حسین علیه السلام و همه اولیا و پیامبران را از دشمن بگیریم در این زیارت میخوانیم :

«خدایا مرا از خونخواهان امام حسین ( علیه السلام ) قرار بده تا با حضرت مهدی ( ارواحنا له الفداه ) به خونخواهی امام حسین قیام کنیم . »

بازتاب عملی زیارت عاشورا در رابطه با این انتظار است که انسانهای مؤمن با به خاطر داشتن ظلم وستمهایی که بر اهل بیت ( علیهم السلام ) رفته است ، انحرافاتی را که بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلوات الله علیه)در مسیر حکومت اسلامی به وجود آمد ، از بین ببرند و آماده باشند تا در رکاب امام معصومی که از نسل پیامبر اکرم است به مبارزه و جهاد بپردازند و دراین راه به شهادت برسند و خواندن ادعیه و زیاراتی چون دعای ندبه و زیارت عاشورا ، آمادگی برای چنین امری را همواره در انسان تقویت میکند .

منبع:سایت خط شکنان





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 فلسفه عزادارى و گريه براى امام حسين(ع)‏

حامد منتظرى مقدم‏


با گذر زمان، اين نكته به روشني معلوم شد كه امام حسين(عليه السلام) و يارانش، مردان «پيروزِ» كربلا بودند. در كربلا، گرچه آنان، جان باختند; اما اسلام را حياتي دوباره بخشيدند، رسمِ ستم ستيزي را به جهانيان آموختند، و خود نيز به فيض بزرگ شهادت دست يافتند. همچنين، آنان براي هميشه تاريخ، در نگاه دين مداران و عدالت خواهان جايگاهي شكوهمند يافتند و محبوبِ دل‌هاي مؤمنان شدند.

با اين حال، قيام پيروزمندانه امام حسين(عليه السلام)در عاشوراي سال 61 هجري، با نثار خون‌هاي پاك عزيزان، بي قراري‌هاي كودكان، بي پناهي‌هاي بانوان، و يا صحنه هايي آكنده از «مصيبت» و «مظلوميت» رقم خورد. بر اين اساس، يادآوري اخبار آن قيام خونين، همواره عواطف انسان‌ها ـ مسلمان و نامسلمان ـ را به تأثر واداشته،2 و در طول تاريخ به برپايي عزاداري ـ با شكل‌هاي گوناگون ـ انجاميده است. از اين رهگذر، پس از گذشت چهارده قرن و اندي، همچنان درس هاو پيام‌هاي آن قيام تازه و زنده مانده است.

اين همه در حالي است كه از ديرباز تاكنون، همواره مخالفاني نيز وجود داشته اند كه عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) را انكار كرده و يا درباره آن شبهه و ترديد روا داشته اند. ايشان، گاهي كوشيده اند تا مشروعيتِ عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) را نفي كنند3 و گاهي نيز كاركردهاي اجتماعي آن را زير سؤال برده اند.

امروزه، عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) بيشتر با شكل اخير از ترديد و انكار، و با اين گونه شبهات مواجه است: چرا بايد براي حادثه اي كه قرن‌ها از وقوع آن گذشته، عزاداري و گريه كنيم; سياه پوش كردن كوچه و بازار و محافل و بر سر و سينه زدن تا كي؟ آيا نمي شود ياد حادثه عاشورا را با شيوه‌هاي نو همانند برگزاري همايش و كنفرانس مطبوعاتي و... گرامي داشت؟4 همچنين، گاهي اين چنين، پرسش مي شود: اگر امام حسين(عليه السلام) با حركت خود در روز عاشورا، پيروز و برنده واقعي ميدان بود، چرا شيعيان و محبّان آن حضرت به جاي جشن و سرور، گريه و عزاداري مي كنند؟5 
روي هم رفته، پرسش‌ها و شبهات ياد شده را مي توان در دو سؤال اساسي زير خلاصه كرد:

1. عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) چيست؟ (سؤال از چيستي); 
2. عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) چرا برپا مي شود؟ (سؤال از چرايي). 
در اين نوشتار، افزون بر پاسخ گويي به دو سؤال مزبور، با توجه به اينكه عزاداري در اساس، بر پايه گريه كردن استوار بوده، و با توجه به اينكه در روايات، پاداش عظيمي براي گريه بر امام حسين(عليه السلام) بيان شده است، به پرسش زير نيز پاسخ گفته مي شود: 
3. گريه بر امام حسين(عليه السلام) چيست و بر چه گونه هايي است؟ و در اساس، چرا بر امام حسين(عليه السلام) مي گريند؟ (سؤال از چيستي و چرايي). 
در ادامه اين قسمت از نوشتار، سؤالات ياد شده در سه بخش پاسخ داده مي شود:

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 23 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 تأملى در واژه ثارالله

على محيطى


السلام عَليك يا ثاراللّه وابْنَ ثاره

مقدمه 
امروزه بحمدالله هر كوى و برزن حسينيه دلها و كعبه جانها شده است، ترنم الهى و قدسى زيارت عاشورا از منزلها و مسجدها به گوش مىرسد و بزمهاى عاشورا وعدهگاه عاشقان پاكباخته است. 
عاشقان حسين ـ عليهالسلام ـ هر بامداد و شامگاه همچون امام غايبشان[1] اشك خون از ديدگان جارى مىكنند. مگر نه كه او ثاراللّه است و اين گريه، گريه بر خون جارى در رگهاى دين و جوشيده از صحراى يقين نينواى حسينى ـ عليهالسلام ـ است؟! 
ثاراللّه، پرچم سربداران يالثارات الحسين ـ عليهالسلام ـ[2] از طلوع شهادت آن حضرت تا پهنه ظهور دولت يار است.

معرفت ثاراللهىِ حسينى ـ عليهالسلام ـ بالاترين معرفت و شناخت از آن حضرت است، و اين از امتيازها و ويژگىهاى آن حضرت و پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين ـ عليهالسلام ـ است. گرچه از لحاظ باطنى ائمه ـ عليهمالسلام ـ به تعبير روايات، همگى يك نور و يك حقيقتاند. 
«اَشْهَدُ اَنَّ اَرْواحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طينَتَكُمْ واحِدَةٌ.»[3] 
«شهادت مىدهم كه روح شما و نور وجود شما و طينت شما معصومان ـ سلامالله عليهم ـ يكى است.» 
به تعبيرى همگى مظهر همه اسماء حسناء و صفات عُلياى الهىاند،[4] اما به خاطر شرايط زمانى خاصى كه هر يك از آنان معصومان ـ [عليهمالسلام] ـ داشتند، زمينه ظهور و بروز يك يا چند اسم از اسماى حسناى الهى و صفات عُلياى رحمانى، براى هر يك محقق شد. در اين بين حضرت ابا عبدالله الحسين، سيد الشهدا ـ عليهالسلام ـ به سبب شرايط زمانى و مكانى ويژهاى كه داشت و به اقتضاى وظيفه، زمينه ظهور صفات خاص و ممتازى در او فراهم آمد.

مقامات و درجاتى كه پروردگار به انبيا و اوليا ـ عليهمالسلام ـ و تابعين واقعى آنها در قيامت عطا مىفرمايد، تنها به لحاظ حفظ كمالات و عنايات معنوى و فطرى الهى نيست، بلكه حفظ و اظهار آثارى كه در عالم عنصرى و مادى از لوازم آن كمالات است، خود نقش جداگانهاى در رسيدن به درجات عالىتر معنوى و آثار بهشتى دارد. مثلاً كسى كه قوه شجاعت و سخاوت و ايثار و ساير صفات حسنه را داشته، ولى موقعيت براى پياده كردن آنها را نيافته باشد با فردِ ديگرى كه علاوه بر داشتن آن صفات، آنها را بروز داده باشد، داراى درجه يكسان نيستند و دومى ارزشى فوق اولى دارد.

اكنون با توجه به اين مقدمات مىگوييم: اگرچه هر كدام از انبيا و اوليا به اقتضاى امر الهى و نسبت به شرايط زمانى و مكانى و غيره كه داشتند، گوشهاى از فضايل و كمالات ذاتى خود را آشكار كردهاند، ولى گويا شرايط در زمان حضرت سيدالشهداء ـ عليهالسلام ـ به گونهاى بوده كه موقعيت بيشترى براى اظهار كمالات روحى ايشان فراهم گرديده و خواسته الهى نيز تأكيد بيشترى در پياده شدن آن كمالات (به حسب اقتضاى زمان) داشته و حضرتش به عنايت الهى به آن اقتضا و خواست، پاسخ مثبت داده و به اين ترتيب (به حسب روايات) در هر دو عالم واجد خصيصههايى نسبت به ساير اولياى دين گرديده است.[5]

جمله «الْوِتر الْمَوْتُور» در زيارت عاشورا بنابر يك معنى، اشاره به همين امتياز خاص آن حضرت دارد; زيرا وِتْر به معنى تك و تنهاست و مَوْتور به معنى كسى كه تنها و بىبديل است (وِتر ـ به كسر واو ـ بنابر لغت اهل نجد و وَتر ـ به فتح واو ـ به لغت اهل حجاز).[6]

بنابر يك معنى، اين جمله، تأكيد جمله اول (ثاراللّه) است كه در اين صورت به معنى خون است. يكى از استادان در اين باره نوشته است: 
«جمله اَلْوِتْرُ الْمَوْتُور، اگرچه ممكن است به معنى جمله گذشته باشد، يعنى كسى كه انتقام و خونخواهى از او نشده و تنها خدا مىتواند انتقام خون او را بگيرد، ولى ظاهراً اَلْوِتْرُ الْمَوْتُور به معنى فرد و تنهاى بىهمتا و به زبان فارسى خودمانى دُردانه است، و به خصيصه خاص سيدالشهداء ـ عليهالسلام ـ ... اشاره دارد.[7] اما از لحاظ ظاهرى و به حسب امتياز خاص صفت ثارالله فقط به حضرت سيدالشهداء و حضرت اميرالمؤمنين ـ عليهمالسلام ـ اطلاق شده است، آن هم در غالب زيارتنامههاى امام حسين ـ عليهالسلام ـ كه در يازده موضع از زيارتنامهها،[8] اين صفت با اندكى اختلاف[9] ذكر شده است.» 
لفظ ثارَ با مشتقاتش، حدود 70 بار در روايات آمده است.

لغتشناسى ثاراللّه 
المنجد، ثَأَرَ و ثَأْر را به معنى انتقام گرفتن دانسته و لفظ ثار را ذكر نكرده است. طريحى در مجمع البحرين، ثَأَرَ را به معنى انتقام گرفتن معنى كرده و ثاراللّه را تصحيف ثَأْراللّه دانسته است. 
ابن اثير در نهاية; ثَأر را به معنى خونبها دانسته و لفظ ثار را ذكر نكرده است. زبيدى در تاج العروس; ثَأر و ثار را به يك معنى دانسته و نوشته است: ثار به معنى خون است و گفته شده به معنى انتقام خون كسى را گرفتن نيز به كار مىرود.

علامه مجلسى ـ رحمة الله عليه ـ ثَأَرَاللّه تلفظ كرده و براى تصحيح معنى مضافى در تقدير گرفته و نوشته است: 
«ثَأَرَ اللّه به معنى خونخواهى است، ثاراللّه و ابن ثاره يعنى تو اهل ثاراللّه هستى، و كسى هستى كه خداوند انتقام خونش را از قاتلانش خواهد گرفت.»[10] 
در حالى كه به نظر مىرسد، با توجه به كاربرد اين لفظ در كتابهاى لغت و زيارتنامهها و روايات و عدم ضرورت و خلاف اصل بودنِ تقدير گرفتن مضاف، همان سخن زبيدى در تاج العروس متعين بلكه صحيح است كه: ثَأْر و ثار، به يك معناست و هر دو به معنى خون است.

امام صادق ـ عليهالسلام ـ در زيارتنامه حضرت ابى عبداللّه ـ عليهالسلام ـ فرمود: 
«اَنَّكَ ثارُاللّهِ فِى الاَْرْضِ مِنَ الدَّمِ الَّذِى لا يُدْرِكُ ثِرَتَهُ أَحَدٌ مِن أَهْلِ الاَْرْضِ.»[11] 
«اى سيد الشهداء ـ عليهالسلام ـ تو خونِ خدا در زمينى، همان خونى كه هيچ كس جز خداوند انتقام آن را نمىتواند بگيرد.» 
البته خونى كه اين ويژگى را دارد كه هيچ كس جز خداوند متعال آن هم به دست اوليايش نمىتواند انتقامش را بگيرد; چون شخص ابى عبداللّه ـ عليهالسلام ـ از آن چنان جايگاه رفيعى برخوردار است كه جز خداوند متعال و اوليايش نمىدانند. در زيارت عرشى عاشورا مىخوانيم: 
«أنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكَ.» 
«از خداوند متعال مىخواهم به من توفيق دهد، انتقام خون شما را بگيرم.»

همان طور كه ملاحظه مىكنيد، تركيب طَلَبَ ثارِك، فقط به همين معنى كه ثار به معنى خون باشد قابل تبيين است، وگرنه اگر ثار به معنى ـ خونخواهى (طلب الدم) باشد، جمله اين چنين خواهد شد; طَلَبَ طَلَبَ ثارِكَ، كه در سخافت نياز به توضيحى ندارد. همين طور است، جمله «طَلَبَ ثارِكُمْ» يا «طَلَبَ ثارِى» كه در جملههاى بعدى زيارت عاشورا آمده است، يا جمله: «اَشْهَدُ اَنَّ اللّه تَعالى الطّالِبُ بِثارِكَ»[12] و جملاتى شبيه اين در ساير زيارتنامههاى آن حضرت.[13]

معنى ثاراللّه 
با توجه به آنچه در معنى لغوى ثاراللّه گفته شد، معانى مختلفى در تفسير ثاراللّه بيان شده است.

1ـ گروهى ثاراللّه را به معنى كسى كه انتقام خونش را خداوند مىگيرد، مىدانند[14] و ثار را مخفف ثائِر دانستهاند، مثل شاك مخفف شائك[15] يا ثار را مخفف ثَأْر انگاشتهاند.[16]

2ـ بعضى لفظ «أهل» در تقدير گرفتهاند و گفتهاند: ثاراللّه يعنى اهل ثاراللّه، اهل خونخواهى الهى كه خداوند انتقام خونش را مىگيرد.[17]

3ـ برخى گفتهاند: ثاراللّه يعنى كسى كه خودش در دوران رجعت مىآيد و انتقام خونش را مىگيرد.[18] 
4ـ گروهى ثاراللّه را به معنى خون خدا دانستهاند.[19]

ظاهر بسيارى از ادله همان طور كه در معنى لغوى آن گفته شد مؤيد اين مطلب است كه: ثار به معنى خون است و امام حسين ـ عليهالسلام ـ ثاراللّه و خون خداست.


پى‏نوشت‏ها:
[1]- امام زمان(عج) در زيارت ناحيه مقدسه مىفرمايد: فَلاََنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لاََبْكِيَّنَ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً. 
كنون هر صبح و شامى در عزايت
بريزم اشك و مىنالم برايت 
به جاى اشك خون از ديده بارم
هميشه ديدهاى خونبار دارم 
امام مهدى(عج) در عزاى امام حسين(ع)، زيارت ناحيه مقدسه، ص 30 ـ 31 
[2]- بحارالانوار، ج 44، ص 286 و ج 52، ص 308 و ج 101، ص 103. 
[3]- مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره، ص 987. 
[4]- نهجالولاية، ص 58. 
[5]- فروغ شهادت، على سعادت پرور، ص 40. 
[6]- تاج العروس، ذيل لغت وتر. 
[7]- فروغ شهادت، ص 389. 
[8]- بحارالانوار، ج 101، ص 294، 291، 260، 200، 199، 181، 180، 169، 168، 152 و 148. 
[9]- در بعضى از زيارتنامهها اين چنين آمده است: السلام عليك يا ثاراللّه وابن ثاره ... و در بعضى ديگر، اين چنين: السلام عليك يا ثاراللّه فى الأرض ... و در برخى اين چنين: اشهد انك ثاراللّه فى الأرض وابن ثاره. 
[10]- بحارالانوار، ج 101، ص 151. 
[11]- بحارالانوار، ج 101، ص 168. 
[12]- بحارالانوار، ج 94، ص 75. 
[13]- همان، ج 101، ص 292، 290; ج 44، ص 218; ج 45، ص 343، 351. 
[14]- فروغ شهادت، بيشتر مترجمان زيارت عاشورا، ص 389. 
[15]- شرح زيارت عاشورا، آيتالله سيد احمد ميرخانى، ص 305. 
[16]- بحارالانوار، ج 101، ص 151. 
[17]- بحارالانوار، ج 101، ص 151. 
[18]- بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 101، ص 151. 
[19]- تعداد اندكى از مترجمان زيارت عاشورا، آيتالله سيد احمد ميرخانى در شرح زيارت عاشورا، ص 308; زيارت در پرتو ولايت، ص 51.


منبع: فرهنگ جهاد ، شماره 30 ، از طر يق شبكه شارح




نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 23 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 سيماي كربلا در آينه آمار

محمدرضا هادي‏زاده


نقش آمار در ارايه سيماي روشن‏تر از هر موضوع و حادثه، غيرقابل انكار است؛ ليكن در حادثه كربلا و مسايل قبل و بعد از آن، با توجه به اختلاف نقل‌ها و منابع، نمي‏توان در بسياري از جهات، آمار دقيق و مورد اتفاق ذكر كرد و آن‏چه نقل شده، گاهي تفاوت‌هاي بسياري با هم دارد. در عين حال بعضي از مطالب آماري، حادثه كربلا را گوياتر مي‏سازد. به همين دليل به ذكر نمونه‏هايي از ارقام و آمار اين واقعه جاويدان مي‏پردازيم: 

 مدت قيام امام حسين(عليه السلام)از روز امتناع از بيعت با يزيد تا روز عاشورا 175 روز طول كشيد: 12 روز در مدينه، 4 ماه و 10 روز در مكه، 23 روز بين راه مكه تا كربلا  و 8 روز در كربلا (2 تا 10 محرم). 

 منزلهايي كه بين مكه تا كوفه بود و امام حسين(عليه السلام)آنها را پيمود تا به كربلا رسيد 18 منزل بود (معجم‏البلدان). فاصله منزلها با هم سه فرسخ و گاهي پنج فرسخ بود. 

 منزلهاي ميان كوفه تا شام 14 منزل بود كه اهل‏بيت را در حال اسارت از آنها عبور دادند. 

 نامه‏هايي كه از كوفه به امام حسين(عليه السلام)در مكه رسيده و او را دعوت به آمدن كرده بودند 12000 نامه بود (طبق نقل شيخ مفيد). 

 بيعت‏كنندگان با مسلم بن عقيل در كوفه 18000 نفر يا 25000 نفر و يا 40000 نفر گفته شده است. 

 شهداي كربلا از اولاد ابي‏طالب كه نامشان در زيارت «ناحيه مقدسه» آمده است 17 نفر، شهداي كربلا از اولاد ابي‏طالب كه نامشان در زيارت ناحيه نيامده است 13 نفر، سه نفر هم كودك از بني‏هاشم شهيد شدند، جمعاً 33 نفر. اين افراد به شرح ذيل‏اند: امام حسين(عليه السلام))، اولاد امام حسين(عليه السلام)3 نفر، اولاد علي(عليه السلام) 9نفر، اولاد امام حسن(عليه السلام)4 نفر، اولاد عقيل 12 نفر، اولاد جعفر 4 نفر. 

 غير از امام حسين(عليه السلام)و بني‏هاشم، شهدايي كه نامشان در زيارت ناحيه مقدسه و برخي منابع ديگر آمده 82 نفرند. غير از آنان، نام 29 نفر ديگر در منابع متأخر آمده است. 

 جمع شهداي كوفه از ياران امام 138 نفر هستند. تعداد 14 نفر از جمع اين جناح حسيني، غلام بوده‏اند. 

 شهدايي كه سرهايشان بين قبايل تقسيم شده و از كربلا به كوفه برده شدند 78 نفر بودند. تقسيم سرها به اين صورت بود: قيس بن اشعث، رئيس بني‏ كنده 13 سر، شمر رئيس هوازن 12 سر، قبيله بني‏تميم 17 سر، قبيله بني‏اسد 16سر، قبيله مذحج 6 سر، افراد متفرقه از قبايل ديگر 13 سر. 

 پس از شهادت حسين(عليه السلام)33 زخم نيزه و 34 ضربه شمشير، غير از زخمهاي تير بر بدن آن حضرت بود. 

 شركت كنندگان در اسب تاختن بر بدن امام حسين 10 نفر بودند. 

 سپاهيان كوفه 33 هزار نفر بودند كه به جنگ امام حسين(عليه السلام)آمدند. تعداد آن سپاهيان در ابتدا 22 هزار بودند كه به اين صورت آمدند: عمرسعد با 6000 نفر، سنان با 4000 نفر، عروه بن قيس با 4000 نفر، شمر با 4000 نفر، شيث بن ربعي با 4000 نفر، آن‏چه بعداً اضافه شدند: يزيد بن ركاب كلبي با 2000 نفر، حصين بن نمير با 4000 نفر، مازني با 3000 و نصر مازني با 2000 نفر. 

 سيدالشهداء روز عاشورا براي 10 نفر مرثيه خواند و در شهادتشان سخناني فرمود و آنان را دعا، يا دشمنان آنان را نفرين كرد. اينان عبارتند از: علي‏اكبر، عباس، قاسم، عبدالله بن حسن، عبدالله طفل شيرخوار، مسلم بن عوسجه، حبيب بن مظاهر، حربن يزيد رياحي، زهير بن قين و جون. و در شهادت دو نفر بر آنان درود و رحمت فرستاد: مسلم و هاني. 

 امام حسين(عليه السلام)بر بالين 7 نفر از شهدا پياده رفت: مسلم بن عوسجه، حر، واضح رومي، جون، عباس، علي‏اكبر، قاسم. 

 سر سه شهيد را روز عاشورا به جانب امام حسين(عليه السلام)انداختند: عبدالله بن عمير كلبي، عمرو بن جناده، ابن ابي شبيب شاكري. 

 سه نفر را روز عاشورا قطعه قطعه كردند: علي‏اكبر، عباس، عبدالرحمن بن عمير. 

 مادر 9 نفر از شهداي كربلا در روز عاشورا حضور داشتند و شاهد شهادت پسرشان بودند: رباب مادر عبدالله بن حسين، زينب مادر عون بن عبدالله جعفر، رمله مادر قاسم بن حسن، بنت شليل جبليه مادر عبدالله بن حسن، رقيه مادر عبدالله بن مسلم، مادر محمد بن ابي سعيد بن عقيل، مادر عمرو بن جناده، ام وهب مادر عبدالله بن وهب كلبي، شهيد مطهري(ره) اين مطلب را جز تحريفات عاشورا مي‏دانند. 

 5 كودك نابالغ در كربلا شهيد شدند: عبدالله طفل شيرخوار امام حسين، عبدالله بن حسن، محمد بن ابي سعيد بن عقيل، قاسم بن حسن، عمرو بن جناده انصاري. 

 5 نفر از شهداي كربلا از اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم)بودند: انس بن حرث كاهلي، مسلم بن عوسجه، هاني بن عروه، حبيب بن مظاهر، عبدالله بن بقطر عميري. 

 در ركاب سيدالشهداء تعداد 15 غلام شهيد شدند: نصر و سعد (از غلامان علي(عليه السلام)) ، منحج (غلام امام مجتبي(عليه السلام)))، اسلم و قارب (غلامان امام حسين(عليه السلام))) حرث غلام حمزه، جون غلام ابوذر، رافع غلام مسلم ازدي، سعد غلام عمر صيداوي، سالم غلام بني‏المدينه، سالم غلام عبدي، شوذب غلام شاكر، شيب غلام حرث جابري، واضح غلام حرث سلماني. اين 14 نفر در كربلا شهيد شدند. سلمان غلام امام حسين(عليه السلام)را نيز آن حضرت به بصره فرستاد و آنجا شهيدشد. 

 2 نفر از ياران امام حسين(عليه السلام)روز عاشورا اسير و شهيد شدند: سوار بن منعم و موقع بن ثمامه صيداوي. 

 4 نفر از ياران امام در كربلا پس از شهادت آن حضرت به شهادت رسيدند: سعد بن حرث و برادرش ابوالحتوف، سويد بن ابي مطاع كه مجروح بوده و محمد بن ابي سعيد بن عقيل. 

 7 نفر در حضور پدرشان شهيد شدند: علي‏اكبر، عبدالله بن حسين، عمرو بن جناده، عبدالله بن يزيد، مجمع بن عائذ، عبدالرحمن بن مسعود. 

 5 نفر زن از خيام حسيني به طرف دشمن بيرون آمده و حمله يا اعتراض كردند: كنيز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبدالله كلبي، مادر عبدالله كلبي، زينب كبري، مادر عمرو بن جناده.زني كه در كربلا شهيد شد مادر وهب (همسر عبدالله بن عمير كلبي) بود.زناني كه در كربلا بودند: زينب، ام‏كلثوم، فاطمه، صفيه، رقيه، ام‏هاني.


منبع: ماهنامه موعود، شماره 51




نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 23 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 عاشورا؛ تجلّى ادب رحمانى‏

محمدجواد رودگر‏‏


چكيده: 
ادب، حدّشناسى، قملرودانى و نگاهداشت جايگاه و حد خويشتن است كه بر معرفت نفس و معرفت ربّ استوار مى‏باشد؛ چه اين كه ادب انسانِ خودآگاهِ خداآگاه؛ ادب مع‏الله، ادب عندالله و حريم نگاهداشتن و شريعت محورى در فكر، قول و عمل است. در آينه كربلا و تابلوى عاشورا ادب انسانهاى كامل و متكامل، از امام و مأموم به صورت تمام عيار ترسيم و تصوير شده است. عاشورا در حقيقت، فرهنگستان ادب ولايى و توحيدى و ادبستان رحمانى و روحانى است و معلم و مربى، آن انسان كامل و امام زمان عاشورا؛ يعنى حسين بن على عليه‏السلام و شاگردان ايشان از بنى هاشم (عباس بن على عليه‏السلام ، قاسم بن الحسن عليه‏السلام ، على اكبر، زينب كبرى عليهاالسلام و...) و غير بنى هاشم (حرّ بن يزيد رياحى، زهير بن قين، حبيب بن مظاهر، اُمّ وهب، جُون و...) بوده‏اند.

هر كدام از آنان در مرتبه وجودى خود، ادب در برابر ولىّ‏الله و حجة‏الله، ادب در برابر خداى متعال و ادب حضور عنداللّهى را مراعات كرده و حيات طيّبه و زندگى پايدار پاك را با واژه ادب تفسير كردند. ناگفته نماند از باب «تعرف الاشياء باضدادها» آن سوى جبهه عاشورا؛ يعنى كاروان يزيدى جز حدّنشناسى و بى‏ادبى در مقابل «ولىّ خدا» و شريعت الهى، ظهور ديگرى نداشت. پس ادب سرمايه كمال و سعادت انسانى و بحران فيض الهى و مَجْلاى عنايت و بارقه ربوبى است كه عده‏اى از عاشوراييان را به ديدار خدا كشاند. در اين نوشتار، از ادب، نقش ادب در بيدارى، بينايى و گذر از خود به خدا و نيل به فيض لقاى رب از رهگذر ديدار امام و ولىّ خدا سخن رفته است.

عاشورا وجوه فراوانى دارد و تنها يك حادثه جزئى و پديده محدود به زمان، زمين و زمينه‏هاى خاص نيست بلكه به دليل ماهيت و هويت فراگير، جاودانه و قدسى و در عين حال الهى ـ انسانى، همه مرزهاى مادى و آفاق محدودنگريها را در نورديد. عاشورا ظهور انسان كامل و مُكَمِّل و تجلّى سلوك عقلى در بالاترين مراتبش و سلوك قلبى و باطنى در عميق‏ترين وجه آن است كه چگونه سالكان مجذوب و مجذوبان سالك(2) پروانه‏وار گرد شمع وجود مُراد و پير طريق خويش طواف مى‏كنند تا در شعله‏هاى شهودزايش به مقام محو و فنا تا مقام صحو و بقا نايل آيند. عاشورا تصويرى كامل از عشق، شور، شيدا و سلوك رحمانى است كه رابطه عارفانه و پيوند عاشقانه مريد و مراد و شاگرد و استاد را به عرصه وجود آورده و سرمشق و الگويى از كمال‏گرايى و جمال‏پرستى و شهد شهودخواهى گشته است تا به همه عشّاق كمال و جمال، پيام «كه عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشكلها»(3) را با «عشق از اول سركش و خونى بود»(4) نشان دهد كه عقل در مسلخ عشق قربانى گردد و ديوانه خال لب دوست شود؛(5) در پرتو عشق و جذبات و جلواتش شكوفا شده و شكفته گردد و شناخت عقلى، به شهود عقلى تبديل شود. عاشورا ادب‏آموز جبرئيل عقل در همرأيى و همراهى پيامبر عشق گشته است تا روشن نمايد:

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولى 
عشق داند كه در اين دايره سرگردانند(6)

آرى! عاشورا درس نثار و ايثار در همه ابعاد و ساحتهاى وجودى به همه سالكان كوى دوست و عاشقان روى محبوب داد كه اگر كسى آستان‏بوسى حضرت دوست مى‏طلبد لا جرم بايد «سر در آستين» داشته و بذل جان نمايد و خون دل او بذر كمال، وصال و لقاء باشد.

مى‏توان با رويكردى تاريخى و حتى تحليل تاريخ، تاريخ علمى و فلسفه تاريخ مى‏توان به سراغ قيام كربلا رفت كه يك ضرورت عقلى، علمى و اجتماعى است و آموزه‏ها و بركات فراوانى نيز دارد اما بايد رويكردى فراتاريخى نيز به قيام كربلا داشت و با چشم ديگر به سيماى كربلا نگريست و چهره باطنى واقعه كربلا را به شهود نشست واز افق و زاويه‏اى ديگر به آن نگريست كه سيرت تاريخى است. اين نگاه، حديث امام صادق عليه‏السلام «كل يوم عاشوراء، كل ارض كربلاء و كل شهر محرم.»(7) را تفسير بلكه تأويل مى‏نمايد و انسان را هماره در معرض انتخاب، ساختن و سوختن، مسؤوليت‏پذيرى يا مسؤوليت‏گريزى، پيش به سوى نامحدود كمال و كمال نامحدود يا نامحدود نقص و نزول، گزينش صعود يا سقوط، عروج يا هبوط و... قرار مى‏دهد و همه حجابهاى زمانى و حصارهاى زمينى را در برمى‏گيرد تا انسان را ميهمان بزم عاشورا نمايد كه انسان چهره ظاهرى و باطنى، صورت و سيرت، مُلك و ملكوت، پيدا و ناپيدا و غيب شهودش را در آينه كربلا به نظاره نشيند كه آيا حسينى است يا يزيدى؟ چهره جنّتى دارد يا جهنّمى؟ سيماى زيبا دارد يا زشت؟ آيا به سوى نفس مطمئنه و بهشت جمال و جلال الهى در صيرورت و شدن است يا در گرداب وحشتناك و تيره و تاريك نفس امّاره و نفس مسوّله گرفتار آمده است؟ آيا مبادى به آداب وحيانى، نبوى، علوى و حسينى است يا آداب ظلمانى و ضلالتى جاهليت سنّتى و مدرن و اميّت خودپرستى و بت‏پرستى ضخيم و رقيق و شرك ذهنى و عينى را در متن حيات و هستى‏اش نهفته دارد؟ آيا ادب الهى و رحمانى دارد يا ادب شيطانى و نفسانى؟... .

پس اگر به تأويل حادثه كربلا و تفسير باطنى عاشورا بپردازيم و اندكى در افاق و انفس عاشورا درنگ نماييم، گوهرى جاودانه مى‏يابيم كه ثقل اكبر و كبير، ثقل اصغر و اكبر(8) و قرآن و عترت را در خويشتن متجلّى ساخته است و سيماى جهاد اكبر؛ يعنى جهاد بين عقل و عشق را به تصوير كشيده است.(9) اساسا عاشورا خودشناسى و انسان‏شناسى تمام عيار و ادب‏شناسى و ادب‏آموزى و تربيت‏شناسى و تربيت‏پذيرى همه جانبه است كه «حجت كامل» الهى براى همه اصحاب عقل و ارباب كشف و شاگردان مكتب وحى است. به همين جهت، در اين مقال تمام تلاش ما بر آن است تا جلوه‏اى از «ادب مع الله» و «ادب عندالله» كه محصول تركيب زيباى عقل و عشق و امتزاج متعالى «عقل و وحى» و اختلاط روشن فطرت عقلى و فطرت قلبى خواهد بود را نشان دهيم و از لابلاى پديده‏هاى ماندگار و ملكوت پيشه عاشورايى، معارف اخلاقى ـ عرفانى و آموزه‏هاى پايدار و زوال‏ناپذير سلوكى را استخراج كنيم و پيش روى كمال‏خواهان و معرفت‏اندوزان و تشنگان محبت قرار دهيم؛ نقش ادب را در بن مايه‏هاى حركت جوهرى، تجدد امثالى و حركت حبّى نشان دهيم و فصلى نوين در تفكر، تحقيق و تدقيق بگشاييم و ادب از ادبستان عاشورا و فرهنگ از فرهنگستان كربلا بياموزيم تا آگاهانه، عاقلانه و عاشقانه در «صراط مستقيم» الهى گام نهيم و قدمگاه و قرارگاه صدق(10) را زمينه‏اى براى «عند ربهم يرزقون»(11) و زاد راه «ارجعى الى ربك راضية مرضيه»(12) قرار دهيم و انسان كامل و مُكمِّل را اسوه حسنه خويش تلقى كنيم. در اين باره، در سه محور بحث مى‏كنيم:

الف) چيستى ادب؛ 
ب) ظهور و حضور ادب در ادبستان كربلا؛ 
ج) ثمرات و ره‏آورد ادب در اخلاق و عرفان.

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 23 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 حزن و سرور عاشورایی‏

آرمان رحمیم


بسم الله الرّحمن الرّحیم

همگام با فرارسیدن عاشورای حسینی، هر ساله واقعه و امری بس عظیم رخ می دهد و غم و حزن حسینی آشکار می گردد.‬ در عین حال، امری که شایسته تأمل و دقّت بیشتر است، ابتهاج و فرح و سُرور عاشورایی است که نوشتار حاضر، با استفاده از آثار بعضی بزرگان، در سه بیان، ارائه می دارد .

***‬
در تعبیرات دین مبین اسلام بسا دیده می شود سفارش به پرهیز از شادی یا غم از اموری که اکثراً از آنها شاد یا غمناکیم، و به عکس، امر به شادی یا غم از اموری که غالباً بدانها بی تفاوت‫!‬ از یک رو سفارش است به عدم دلبستگی و تعلق به مظاهر دنیوی.

در بیان حقیقت زهد، مظهر زهد و پارسایی، مولا علی علیه السلام، چنین بیان می فرماید‫:‬ 
«الزهد کُلُّه بَینَ کَلِمَتَینِ مِنَ القُرآن قال اللهُ سُبحانَه ‫"‬لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم و لا تَفرَحوُا بِما آتاکُم‫"‬ و مَن لَم یَأس عَلی الماضي و لَم یَفرَح بِالآتي فَقَد أخَذَ الزُّهد بِطَرَفَیه»
زهد تماماً بین دو کلمه از قرآن است که خدای سبحان فرمود:‫"‬ تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید و به آنچه به شما رسیده شادمان نباشید (‫۵۷:۲۳‬)". کسی که بر گذشته افسوس نخورد و به آینده شادمان نباشد، جوانب زهد را رعایت کرده است. ‫(‬نهج‏البلاغة ، حکمت ۴۳۹‬)

در عین حال، در بیانی شیرین، قرآن کریم می فرماید‫:‬
«یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ ‫ * ‬ قُلْ بِفَضْلِ اللَّـهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِكَ فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِّمَّا یجْمَعُونَ»
ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آنچه در سینههاست؛ و هدایتی و رحمتی برای مؤمنان! بگو: به فضل خداست و به رحمت او، پس بر آن باید [مؤمنان ‫[‬شادی کنند که آن از هرچه جمع می کنند، بهتر است. (۵۸-‫۵۷:‬۱۰)
در این آیه الهی، خداوند تعالی بر این نعمت عظمی به خلق خویش شاد باش ‫(!)‬ می گوید. خواننده محترم را به بیان متین صاحب المیزان ارجاع میدهیم که برکات چهار گانه ‫طیب و نیكوی قرآنی (موعظه، دارو، هدایت و رحمت) را شرح فرموده است که چگونه بندگان حق را مرحله به مرحله از ظلمات‏ غفلت تا مقامات عالیه دستگیری می نمایند [۱]. آری، شاد باشید بر این فضل و رحمت پروردگار که برتر است از هر ثروت و دارایی که می اندوزید.‬ از تکاثر فرار کنید و به کوثر روی بیاورید.‬ از یکی در واهمه باشید و از دیگری فرحمند و مسرور‫ .

حال به فرمایشی از امام رئوف، رضا علیه السلام، توجّه کنیم‫:‬
مَنْ كانَ یوْمُ عاشورا یوْمَ مُصیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكائِهِ جَعَلَ اللّهُ عَزّوَجَلّ یوْمَ القیامَةِ یوْمَ فَرَحِهِ وَ سُرُورِهِ
هر كس كه عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه اش باشد، خداوند روز قیامت را براى او روز شادى و سرور قرار مى دهد. (امالی صدوق، مجلس ۲۷، حدیث ۴) 
‫‬یعنی از غم دنیا بپرهیزید ولیکن غم حسینی را حصن حصین خود قرار دهید! از این فرار کنید و در آن قرار. این نقمت است و آن نعمت. این حسرت است و آن دولت.

و نکته دیگر آنکه گر چه ظاهرِ عزای حسین غم است، ولیکن باطن و سرّ آن سُرور است، که آخرت در واقع باطن همین دنیاست. یک نوع غم داریم که غم سیاه محض است که ریشه آدمی را می خشکاند و دنیا و آخرتش را به باد می دهد. ولیکن نوعی دیگر غم است که غم سبز است. برونش آتش است و اندرونش گلستان. ظاهرش سوزاننده است و باطنش رویاننده. آنچه می سوزاند پلیدی و گناه است و آنچه می رویاند، روشنایی و صفا. اصولاً حکم حکیم حضرت حق بر این قرار گرفته است که امورِ به ظاهر متضاد، در هم پیچیده شوند. از این روست که پیامبر پروردگار عالمیان - درود بی پایان حق بر او و خاندانش - می فرمود:
إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَات
همانا بهشت پوشیده شده است با مکروهات و همانا آتش پوشیده شده است با لذّتها! (به روایت مولا علی، نهج‏البلاغة ، خطبه ۱۷۶)

بلکه از کلام حق و اولیای او، و حتی تأمّل در حالات و تجربیاتمان، می دانیم که چه بسا دو امر به ظاهر متضاد دقیقاً دو روی یک سکه اند: این همان و آن همان. آیا در کلام حق ندیده ایم که می فرماید:
إِنَّ الَّذِینَ یأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْیتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیصْلَوْنَ سَعِیرًا
به تحقیق کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم میخورند، همانا تنها آتش میخورند؛ و بزودی در شعلههای آتش (دوزخ) میسوزند (۱۰:۴) 
آری عجب لذّتیست لذّت جمع مال برای بسیار حتّی اگر به قیمت نابودی قومی دیگر باشد، ولیکن آتشیست این جمع مال در همین حال که در شکمها فرو می رود، گر چه بسیاری از حرارتش اکنون غافلند، ولیکن بزودی خواهند سوخت. در واقع هم اکنون در حال سوختنند ولیکن وعده چشیدن به روز جزا‫! در برابرِ اینان، بودند آنان که در همین عالم به تماشای باطن اعمال می نشستند و حقیقت امر را رؤیت می نمودند. مولی عبدالرزاق کاشانی در تفسیر خود، در اشاره‬ ‫به طعام دوزخی تبهکاران که در کتاب وحی "غسلین" (چرک خون!) معرفی شده است (۳۷-۳۶:۶۹ (، میگوید: "همانا مشاهده کردیم آنان را عیناً که همان را می خورند!" ( و لقد شاهدناهم ‬یأکلونها عیناً‫). ‬
و آیا در کلام حق ندیده ایم که می فرماید:
وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَیءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ** الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ ** أُولَـٰئِكَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
و بی تردید شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان؛ آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان میرسد، میگویند: "ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی او بازمیگردیم"؛ آنها هستند که درودها و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدایتیافتگان.‫ (۱۵۷-۱۵۵‫:‬۲)

پس در تعریف مؤمن باید گفت او آن است که با چشم سر نار بیند و با چشم دل، نور. در ظاهر غم بیند و در باطن، شادی. در برون محنت می کشد و در درون، جنّت. و لذا می بینیم که زیارت عاشورا با بیانی عجیب و سجده ای که ظاهراً سجده شکر (!) است ختم میشود:
اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ حَمدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِم الحَمدُللهِ عَلی عَظیمَ رَزیَّتي
خدایا تو را ستایش مى كنم به ستایش شكر گذاران تو برمصیبتشان. سپاس خدای را بر عزادارى و اندوه و غم بزرگ من.

پس غم حسینی که غمی بس مطلوب و ممدوح است در واقع برکت و مسرّت و سرور است و شایسته شکر و ‫حمد و سپاس فراوان. این برای بسیاری از ما ملموس است که غمهای متداول، روحمان را پژمرده می سازند ولیکن عزای حسین جانی نو در درون ما می دمد. اگر چه از یک نگاه، شب قدر شاید هر آن شبیست که قدرش دانیم، ولیکن گویا ریزش خاصّ رحمت حق را هر ساله دو بار تجربه می کنیم: یکی شب قدر ماه رمضان و دیگری شب قدر ماه محرّم (!) و در حین عزا مست می شویم و از باده ای بی مثال می نوشیم. چه زیباست و شورانگیز شعری که بعضی خادمان مراسم حسینی زمزمه می کنند:
سماوری که به بزم حسین می جوشد 
بخار رحمت آن جرم خلق می پوشد
حدیث باده و تسنیم و سلسبیل کمتر گوی 
بگو حکایت مستی که چای می نوشد

***‬

از منظری دیگر این نکته شایسته تأمّل است که واقعه عاشورا پل عبور دلباختگان حق به قرب الهی و برکات و نعمات بی پایان بوده است، و از این لحاظ حتی شایسته شادی و سرور. عالم جلیل الشأن و دلباخته حق، سیّد ابن طاووس، در آغاز کتاب شریف لهوف، که به تعبیر بعضی بزرگان كتابی در میان كتب مَقاتل به اندازه اعتبار و اعتماد به آن نمى رسد، مقدّمه ای بسیار زیبا و شامل نکاتی عمیق و لطیف بیان می دارد که ترجمه آن را (گرچه حقّ اصل متن را ادا نمی کند) می آوریم:

«حمد و سپاس خداى را كه پرتوى نورش از افق عقلهاى ناب براى بندگانش متجلّى گشت و مرام و مرادش را به وسیله زبان گویاى سنّت و كتاب آشكار ساخت. آن خدائى كه دل دوستان و دلباختگان خود را از چنگال دنیاى دلفریب رهانید و به سوى نورهاى سرورانگیز كشانید ... روح آنها شرف خشنودى و رضاى خدا را دریافت تا اینكه اعماق دلهایشان متوجّه حق گردید و در سایه لطف و عنایت او آرام گرفت و سمت و سوى آرزوهایشان به فضل و كرم الهى سوق یافت ... پیوسته شوق آنان به كمال قرب خداوند در تزاید است و دلهایشان متمایل به انجام تكالیف الهى است و در این راه جدّیت كامل دارند و گوشهایشان براى شنیدن اسرار الهى مهیّاست و دلهایشان از حلاوت ذكر خدا، شاد و خرّم ... پس چقدر كوچك شد در نزد ایشان هر چیزى كه روگردان گشت از جلال و عظمت او و چقدر متروك و مبتذل گردید بر ایشان هر آنچه باعث دورى از وصال او آمد، به حدّى كه ایشان همواره از اُنس با چنان کرم و کمال لذّت مى برند و پیوسته به زیورهاى هیبت و جلال الهى مُلبّس اند.»

سپس در بیانی عجیب می فرماید:

«پس چون دانستند كه حیات و زندگى آنان مانع از كمال بندگى و متابعت حكم اوست، و بقایشان حایل میان آنان و اکرام او، از بقاء خود گذشتند و به لقاى حضرت حق پیوستند و در طلب این رستگارى تا سرحدّ ایثار و جانبازى پیش رفتند، و آماده شدند كه جان و تن خود را در معرض نیزه ها و شمشیرهاى برّان قرار دهند. جانهایشان براى رسیدن این كمال و شرافت ، قفس تن را درهم شكستند و به پرواز درآمدند و سبقت و مبادرت به شهادت را سبب لذّت و آرامش دانستند. چنانچه سید مرتضى علم الهدى رحمه اللّه سروده:
(لَهُمْ نُفُوسٌ عَلَى الرَّمضا مُهْمَلَةٌ...) براى آنان بدنهایى است كه بر ریگزار گرم افتاده و جانهایشان در جوار خدا آرمیده ؛ گویا اینان كسانى اند ‬كه آسیب رسانندگانشان، سود دهندگان آنها به شمار مى آیند و قاتلان آنان، زنده كنندگان آنان محسوب مى شوند!‫
و اگر نبود امتثال فرمان سُنّت پیامبر و كتاب پروردگار در پوشیدن لباس جزع و مصیبت زدگى هنگام از بین رفتن نشانه هاى هدایت و ایجاد بدعتها و تأسّف برآنچه از دست دادیم از این سعادت و تأثّر بر چنین شهادت، هرآینه در مقابل این نعمت بزرگ، جامه هاى سرور و بشارت به تن مى كردیم!»

آری، در حالی که به تعبیر سیّد این روز شایسته جشن و سرور است ولیکن به دو دلیل شایسته غم و غصّه نیز هست: یکی غیرت بر بی حرمتی ها به ناموس پروردگار و حجج الهی، و دیگری تأسّف بر بُعد ما از آن یکّه تازان صفا و معنویّت. مگر ممکن است انسان دوستدار کسی باشد و از بی حرمتی به او عمیقاً متأثّر نگردد؟ یا از فراق او دلتنگ نشود؟ پس عزاداری بر سالار شهیدان ریشه در خصایص انسانی دارد و صفات روحانی. و بسی حکمت و برکت در پس این پرده نهفته است چرا که آنکه از بی حرمتی ها مصیبت زده است، همّ و غمش احیای حقّ و حقیقت و حرمتها می شود، و آنکه از فراق نالان است، هستیش مملو از دوست می گردد. چنین مصیبت زده ای خود در دل روح و ریحان است، و در برون جدّ و جهدش بر ایجاد بهشتی دیگرست برای خلق خدا، که او از یزید و یزیدیان بیزار است و در پیکار. و الّا آنکه نه با اهریمن درون و نه با دشمن برون در کارزار است، کارش زار است و زاریش ننگ و عار.

در ادامه، سیّد می فرماید:

«ولى چون ناله و ماتم در مصیبت دخترزاده حضرت خاتم سبب رضاى خداست، و نیكوكاران را غرضى در این عزادارى مترتّب است، ما هم جامه عزا پوشیدیم و اشك از دیدگان جارى ساختیم و به چشمان خود چنین خطاب كردیم: اى دیدگان ! از پى در پى گریستن غافل نباشید، و به دلهاى خود خطاب كردیم : همچون زنان فرزند مرده در ناله و زارى بكوشید ... خدایا! به تو پناه مى بریم از این كارهاى بزرگ كه دلها را جریحه دار كرده و از این مصیبت هاى عظیم كه غم و غصّه ها را به صورت فریاد از دل برمى آورد و این گرفتارى كه همه گرفتاریها را كوچك و ناچیز مى نماید ‫…‬ چرا این چنین نباشد؟ حال آنكه پاره اى از گوشت بدن پیامبر، عریان بر روى شن هاى بیابان ، افتاده و خون شریفش به تیغ گمراهان ریخته شده و صورتهاى دخترانش در مقابل چشم شتررانان و شماتت گران عرضه شده و تاراج لباسهایشان در دیدگاه هر گویا و خاموش صورت پذیرفته و بدنهاى باعظمت و پیكرهاى باكرامت [‬شهدای حسینی‫] در حالى كه برهنه از لباس هستند، بر روى خاك افتاده اند‫‫…‬ اى مردم آگاه و اى انسانهاى تیزبین ، قتلگاه این خاندان را به یاد آورید و به بى كسى و غربت آنان و زیادى دشمنان ، نوحه سرایى كنید و با غم و اندوه دائم و اشك چشمانتان ، آنان را یارى نمایید، و بر از دست دادن یاری و نصرت آنان [‬در روز عاشورا] تأسّف خورید، كه جانهاى آنان امانتهاى سلطان آفرینش و میوه دل رسول و نور چشم زهرای بتول می باشند.»

***

رابطه هر فرد با سالار شهیدان بستگی به خود فرد دارد و وسعش. چنانکه بهره کوزه از دریا به اندازه وسع کوزه است نه دریا. می توان از یک منظر مؤمنین را به چند قسم تقسیم نمود: گروه اوّل آنانند که گرفتار وادی کثرتند ولیکن به نسبت احساسات و محبّتشان به امام حسین - علیه السّلام - عزاداری می کنند. گروهی دیگر آنانند که به وادی توحید واصل شده اند و فانی در حقّ گردیده اند و همه جمال می بینند و دلیلی بر ماتم بر نیل خوبان به قرب حق نمی یابند.

عالم عارف و محقّق وارسته علامه حسینی طهرانی در کتاب روح مجرّد که یادنامه استاد معنوی خویش حاج سیّد هاشم حدّاد می باشد چنین می نگارد (ص۷۸):

«در تمام دهه عزاداری[محرّم]، حال حضرت حدّاد بسیار منقلب بود. چهره سرخ میشد و چشمان درخشان و نورانی؛ ولی حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمیشد؛ سراسر ابتهاج و مسرّت بود. میفرمود: چقدر مردم غافلند كه برای این شهید جان باخته غصّه میخورند و ماتم و اندوه بپا میدارند! صحنه عاشورا عالیترین مناظر عشقبازی است؛ و زیباترین مواطن جمال و جلال إلهی، و نیكوترین مظاهر أسماء رحمت و غضب؛ و برای اهل بیت علیهمالسّلام جز عبور از درجات و مراتب، و وصول به أعلی ذِروۀ حیات جاویدان، و منسلخ شدن از مظاهر، و تحقّق به اصل ظاهر، و فنای مطلق در ذات أحدیت چیزی نبوده است. تحقیقاً روز شادی و مسرّت اهل بیت است. زیرا روز كامیابی و ظفر و قبولی ورود در حریم خدا و حرم امن و امان اوست. روز عبور از جزئیت و دخول در عالم كلّیت است. روز پیروزی و نجاح است. روز وصول به مطلوب غائی و هدف اصلی است. روزی است كه گوشهای از آنرا اگر به سالكان و عاشقان و شوریدگان راه خدا نشان دهند، در تمام عمر از فرط شادی مدهوش میگردند و یكسره تا قیامت بر پا شود به سجدۀ شكر به رو در میافتند.حضرت آقای حدّاد میفرمود: ... آن كشتن مرگ نبود؛ عین حیات بود. انقطاع و بریدگی عمر نبود؛ حیات سرمدی بود. در دهه عاشورا حضرت آقای حدّاد بسیار گریه میكردند، ولی همهاش گریه شوق بود. و بعضی اوقات از شدّت وَجد و سرور، چنان اشكهایشان متوالی و متواتر میآمد كه گوئی ناودانی است كه آب رحمت باران عشق را بر روی محاسن شریفشان میریزد.»

این بیانات که روز عاشورا "روز كامیابی و ظفر و قبولی ورود در حریم خدا و حرم امن و امان اوست" و "روز وصول به مطلوب غائی و هدف اصلی است" بسیار قابل تأمّل اند. سپس در توضیح این مقام بیان می دارد (ص۸۶):

«باید دانست كه: آنچه را كه مرحوم حدّاد فرمودهاند، حالات شخصی خود ایشان در آن أوان بوده است كه از عوالم كثرات عبور نموده و به فنای مطلق فی الله رسیده بودند، و به عبارت دگر: سفر إلی الله به پایان رسیده، اشتغال به سفر دوّم كه فی الله است داشتهاند. ...جنبه وجه الخَلقی [ایشان] ... تبدیل به جنبه وجه الحقّی و وجهالربّی گردیده است؛ و از درجات نفس عبور كرده، در حرم عزّ توحید و حریم وصال حقّ متمكّن گردیدهاند. امّا سائر افراد مردم كه در عالم كثرات گرفتارند و از نفس برون نیامدهاند، حتماً باید گریه و عزاداری و سینهزنی و نوحهخوانی كنند تا بدینطریق بتوانند راه را طی كنند و بدان مقصد عالی نائل آیند. این مجاز قنطرهای است برای آن حقیقت. همچنانكه در روایات كثیرۀ مستفیضه ما را امر به عزاداری نمودهاند تا بدینوسیله جان خود را پاك كنیم و با آن سروران در طی این سبیل هم آهنگ گردیم.»

در عین حال، معدودی از نیک بختان رهرو حقیقت (گروه سوّم) در عین وحدت کثرت را نیز می نگرند، و بعد از فنا باقی گردیده اند، و به تعبیر استادمان دکتر سلیمان پناه، این عباد حق چون به مقام هوشیاری و صحو بعد از محو رسیده اند و دارای بلندترین درجات هستی اند، لذا عمیقترین درکها و عواطف را دارند، و حسّاس ترین خلق خدایند. این اولیای الهی دارای حیات طیّبه اند، و از عمیقترین و لطیفترین مناظر، خلقِ حق را می نگرند، و لذا درکشان محدود به سرور عالم وحدت نمی باشد و درد و رنج عالم کثرت را نیز عمیقاً ادراک می نمایند، چرا که حضرت حق خود چشم و گوش آنان شده است (حدیث قرب نوافل) و بلکه آنان چشم و گوش او. به بیان اهل معرفت ، عبد مقرّب الهی می تواند به آنجا رسد که از مخلوقات به انفسشان اولی و اقرب گردد، تا آنجا که هر درد و رنج که بر آنان وارد می گردد، اوّل بر قلب شریف وی وارد شود، کما اینکه از آیه شریفه "النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ" (۶:۳۳) استنباط شده است. این بدان خاطر است که وجود اجوف و پر از خلأ عبد به واسطه بندگی خدای صمد پر می گردد و وی به مراحل مختلف هستی احاطه می یابد و همراه با مراحل مختلف وجودی ممکنات، و قبل و بعد هر مرحله، حضور می یابد.

علامه طهرانی در ادامه می فرماید:

«و تازه [پس از عبور از مراحل فنا و محو]... از لوازم بقاء بالله بعد از مقام فناء فیالله، متشكّل شدن به عوالم كثرت، و حقّ هر عالم را كما هو حقّهّ رعایت نمودن است كه با خداوند در عالم خلق بودن و متّصف به صفات خلقی در عین وحدت ربوبی گردیدن میباشد كه هم عشق است و هم عزا، هم توحید است و هم كثرت؛ چنانكه عین خود این حالات در حضرت آقای حدّاد در اواخر عمر مشاهده میشد كه پس از مقام فناءِ صرف و تمكّن در تجرّد، دارای مقام بقاء بودهاند. توأم با همان عشق شدید، در مجالس سوگواری، گریه و عزاداری ناشی از سوز دل و حرقت قلب از ایشان مشهود بود. خود حضرت سیدالشّهداء علیه السّلام هم به حضرت سكینه دختر عزیزشان فرمودند:
لا تُحْرِقي قَلْبي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً مادامَ مِنّی الرّوحُ فی جُثْماني
قلب مرا با سرشكت آتش مزن، این سرشكی كه از روی حسرت میریزد؛ تا وقتیكه جان در بدن دارم!»

در نهایت نتیجه گیری می فرماید:

«و به عبارت مختصر و كوتاه: داستان كربلا داستان بسیار غامض و پیچیدهای است. عیناً مانند سکّه دو رو میباشد: یك روی آن عشق و شور و نیل و فوز حضرت سید الشّهداء علیه السّلام میباشد به آن عوالم، و روی دیگر آن غصّه و اندوه و عذاب و شكنجه و گریه میباشد. امّا كسی میتواند آن روی سكّه را تماشا كند كه این رو را دیده و تماشا كرده و از آن عبور نموده باشد؛ بِمِثْل هذا فلْیعملِ العامِلون.»

این اسرار را ،کما هو حقّه، فقط خاصّان حق در می یابند و این بیانات تنها اشاراتی است در حدّ فهم قاصر ما. از خداوند یکتا، جلّ جلاله، برخورداری از برکات واسعه و پایان ناپذیر او و درک و فهم معارف و اسرار اولیای او را عاجزانه خواستاریم؛ به حقّ پنج تن آل عبا، محمّد مصطفی، و علیّ مرتضی، و فاطمه زهرا، و حسن مجتبی، و حسین شهید بکربلاء - علیهم افضل التّحیة و الثّناء.


پى‏نوشت‏ها:
1ـ در تفسیر آیه ۵۷ سوره یونس، علامه طباطبائی می فرماید:
آ‬یه شریفه بیان جامعی است برای همه آثار [چهار گانه] ‫طیب و نیكوی قرآن كه در نفوس مؤمنین ترسیم می‏شود و آن [آثار]‬ را از همان اولین لحظه‏ای كه به گوش مؤمنین می‏رسد تا آخرین مرحله‏ای كه در جان آنان استقرار دارد در قلوبشان حك می‏كند. آری، قرآن در اولین برخوردش با مؤمنین آنان را چنین در می‏یابد كه در دریای غفلت فرو رفته، و موج حیرت از هر سو به آنان احاطه یافته و در نتیجه باطن آنان را به ظلمت‏های شك و ریب تاریك ساخته و دلهایشان را به انواع رذائل و صفات و حالات خبیثه بیمار نموده است، لذا با مواعظ حسنه اندرزشان می‏دهد و از خواب غفلت بیدارشان می‏كند و از هر نیت فاسد و عمل زشت نهیشان نموده، به سوی خیر و سعادت وادارشان می‏سازد. و در مرحله دوم آغاز می نماید به پاكسازی باطن آنان از هر صفت خبیث و زشت، و بطور دائم آفاتی را از عقل آنان و بیماریهائی را از دل آنان یكی پس از دیگری زائل می‏سازد، تا جائی كه بكلی رذائل باطنی انسانهای مؤمن را زایل سازد. و در مرحله سوم آنان را به سوی معارف حقه و اخلاق كریمه و اعمال صالحه دلالت و راهنمائی می‏كند، آنهم دلالتی با لطف و مهربانی، به این معنا كه در دلالتش رعایت درجات را می‏كند، و به اصطلاح دست آدمی را گرفته پا به پا می‏برد و او را منزل به منزل نزدیك می‏كند، تا در آخر به سر منزل مقرّبین رسانیده به فوز مخصوص به مخلصین رستگار سازد. و در مرحله چهارم جامه رحمت بر آنان پوشانیده در دار كرامت منزلشان می‏دهد و بر اریكه سعادت مستقرشان می‏سازد تا جائی كه به انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین (و حسن اولئك رفیقا (ملحقشان نموده، در زمره بندگان مقرب … در اعلی علیین جای می‏دهد‫.‬





نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 23 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 نگاهى به ويژگى‌هاى اصحاب سيدالشهدا (ع)‏

جواد سليمانى*


چكيده 
روزى كه سيدالشهدا نهضت خويش را آغاز كرد، كوفه دست كم داراى يك صدهزار رزمنده بود كه بخش عظيمى از آن ها از محبّان اهل بيت(عليهم السلام)به شمار مى آمدند. بر همين اساس، شهرهايى چون مكه و مدينه و بصره مملو از رزمندگانى بودند كه از يك سو، به فسق يزيد معترف و از سوى ديگر، از شأن و منزلت والاى امام حسين(عليه السلام)آگاهى داشتند. اما از آن جمعيت كثير تنها عده بسيار اندكى آن حضرت را يارى نمودند. با توجه به اين واقعيت تلخ، دو پرسش مطرح مى شود: يكى آن كه، فلسفه كاهلى آن جمعيت كثير در حمايت از سيدالشهد(عليه السلام)چه بوده است؟ ديگر آن كه، ياران اباعبداللّه(عليه السلام)چه خصلت هاى ويژه اى داشتند كه در عصرى كه جمع كثيرى از همگنانشان در خواب غفلت فرو رفته بودند، تا پاى جان از آن حضرت دفاع نمودند؟

اين مقال در تلاش است تا به پرسش دوم پاسخى مناسب ارائه نمايد. از اين رو، با مطالعه و بررسى زندگانى و سخنان آنان، به اين نتيجه رهنمون شده است كه شهداى كربلانسبت به سايرمسلمانان معاصر خويش در اطلاعات دينى و تحليل اجتماعى برترى قابل ملاحظه اى نداشته اند و حتى در التزام به عبادت هاى فردى امثال و اشباه زيادى داشته اند. آنچه ايشان را از سايران ممتاز نموده و بدين فوز بزرگ رسانده است، معرفت به مقام امامت و ولايت و عشق و ارادت فزاينده به امام حسين(عليه السلام)بوده است.

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 23 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 بعد اخلاقى ـ تربيتى حماسه عاشورا و دستاوردهاى آن ‏

اسماعيل نساجى زواره‏‏


سپيده سخن: 
ماجراى عاشورا نمايش عالى ترين و زيباترين حماسه هاست. شمع وجود امام حسين(ع) پروانه هايى را به گرد خود جمع كرده بود كه سر از پا نمى شناختند و در راه عشق به معبود, هر نيشى را نوش مى دانستند و با فداكارى بى نظير و ايمان بى بديل خود, جامعه بشرى را از لحاظ سازندگى سربلند كردند و ملكوتيان را در برابر خود به تعظيم واداشتند.(1)

اين واقعه ـ كه در كم ترين زمان و با فداكارى افراد معدودى رخ داد ـ هميشه به عنوان ((انقلاب بزرگ)) بر تارك تاريخ بشر مى درخشد. همه طبقات تلاش كرده اند تا با بررسى و تحليل وقايع, نوعى با آن ارتباط برقرار كنند. انديشمندان بسيارى از اديان, مكاتب, فرقه ها و نژادهاى مختلف درباره اين رخ داد عظيم سخن گفته اند و هر يك در خور شإن و مقام علمى و اجتماعى خود, آموزه هايى از آن را براى مخاطبان به ارمغان آورده اند.(2)

آنچه بيش از همه, حادثه كربلا را پرفروغ و سازنده جلوه مى دهد, توجه به بعد ((اخلاقى و تربيتى)) آن است كه در ضمير انسان ها تإثير شگفت انگيزى داشته است و بسيارى از آنها را متحول و انقلابى ساخته و جلو خودكامگى بسيارى از زمامداران فاسد را گرفته است.

اگر حماسه عاشورا رخ نمى داد, بدون شك هيچ نهضت اسلامى ديگرى به وقوع نمى پيوست و خودكامگى زمامداران فاسد افزون تر مى شد. در نتيجه, رشد جوامع اسلامى با خطرات جدىترى روبه رو شده و مكتب ((انسان ساز)) اسلام تعطيل مى شد, اما تإثير حماسه حسينى در بيدارى سياسى و شور انقلابى مردم به اندازه اى عميق بود كه سلاطين پرقدرت و كم شعورى مانند متوكل عباسى ناچار مى شدند براى تحكيم پايه هاى حكومتشان و جلوگيرى از رشد و تعالى جامعه مسلمين, با كشته آن حضرت بجنگند و تبليغات مسمومى بر ضدش به راه اندازند;(3) چنان كه اقدامات شديدى براى خاموش كردن مشعل هدايت كربلا به عمل آوردند, اما جذابيت اين واقعه سرنوشت ساز در ضمير حق پرست مردم به صورت مقدس و هدايت بخش استوار مانده و به نقش اساسى اش ـ كه هدايت و نجات جامعه بشرى و تربيت شاگردان است ـ هم چنان ادامه مى دهد. در اين نوشتار, سعى بر اين است تا به بخشى از دستاوردهاى اخلاقى وتربيتى حماسه جاويدان عاشورا اشاره شود: 

1. الگو دهى 
در نظام تربيت اسلامى يكى از عوامل موثر در شكل گيرى شخصيت مذهبى افراد, الگوپذيرى از اسوه هاى دينى است. تاريخ اجتماعى بشر نشان داده است كه در صورت عدم وجود الگو در يك جامعه انسانى, افراد در زندگى ظاهرى, عقلى و ايمانى خويش سرگردان و حيران مى مانند. جامعه اى كه مى خواهد نسلى توانمند, پويا, موثر و پرصلابت تربيت كند, احتياج به الگوهاى جاويدان دارد.

يكى از جلوه هاى تربيتى و انسان ساز حادثه كربلا ((الگودهى)) آن است. اين خصيصه چنان عيان است كه حتى بزرگان غير مسلمان را نيز به اعجاب و تإثيرپذيرى واداشته است كه به چند نمونه از آن اشاره مى شود, زيرا: 
خوش تر آن باشد كه سر دلبران 
گفته آيد در حديث ديگران(4) 

محمد على جناح مى گويد: ((هيچ نمونه اى از شجاعت, بهتر از آن كه امام حسين(ع) از لحاظ فداكارى و تهور نشان داد در عالم پيدا نمى شود. به عقيده من تمام مسلمين بايد از سرمشق شهيدى كه خود را در سرزمين عراق قربانى كرده است, پيروى نمايند)). (5)

توماس كارلايل مى گويد: ((بهترين درسى كه از تراژدى كربلا مى گيريم اين است كه امام حسين(ع) و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند, آنها با عمل خود روشن كردند كه تفوق عددى در جايى كه حق و باطل رو به رو مى شود, اهميت ندارد و پيروزى حسين(ع) با وجود اقليتى كه داشت باعث شگفتى من است)).(6)

بالاخره مهاتما گاندى ـ رهبر استقلال طلب هندوستان ـ مى گويد: ((من زندگى امام حسين(ع) ـ آن شهيد بزرگ ـ را به دقت خوانده ام و توجه كافى به صفحات كربلا نموده ام و بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد, بايستى از سرمشق حسين(ع) پيروى كند)).(7) 
با اين وصف اگر عاشورا را دايره المعارفى بدانيم كه انواع منش ها و كنش ها را در جبهه حق و باطل در خود جاى داده است, سخن گزافى نگفته ايم. بنابراين بررسى حادثه عاشورا ما را به اين باور مى رساند كه سيدالشهدإ(ع) ـ با توجه به وضعيت جهان اسلام ـ حركتى را طراحى كرده بود كه در طول تاريخ جاويدان بماند.

اين حقيقت را مى توان به روشنى در گفتار و كردار امام حسين(ع) ديد, زيرا ايشان حق و باطل را در ميدان مبارزه مقابل هم قرار مى دهد, نه خود و يزيد را. از اين رو در گفت و گوهاى خود از واژه ((مثل)) استفاده مى كند ومى گويد: ((... مثلى لايبايع مثله;(8) افرادى همچون من با افرادى همچون يزيد بيعت نمى كنند)).

اين نوع جملات نشان دهنده اين است كه بعد ملكوتى و تربيتى عاشورا را درصدد نمونه دهى و الگوسازى بوده است. به اين معنا كه اختلاف آنان بين دو فرد در موقعيت جغرافيايى و تاريخى خاص نيست, بلكه تقابل دو باور و تفكر در ميان است كه امكان دارد در هر مكان و زمان ديگر رخ دهد.(9) 

2. ارائه مكتب عشق 
حادثه كربلا از معدود جرياناتى است كه موجب ايجاد مكتبى تربيتى و انسان ساز در جامعه بشرى شده است; مكتبى شورآفرين كه به مردم درس ((اسلام راستين)) را مى دهد و آنها را به راه خدا مى برد و از بندهاى مادى آزاد مى كند و بر ضد حكومت هاى ((اموى گونه)) به حركت درمىآورد و تعارض دين و دنيا را حل مى كند.(10)

در اين مكتب, آموزش به طور رايگان است و ورود براى عموم مردم آزاد است. دفتر حضور و غياب ندارد و امتحان سال ظاهرا به چشم نمى خورد, اما ضوابطى دارد كه فراگيرى فراگيران را در كارنامه آنان ثبت مى كند.

برنامه هايى كه در اين مكتب تدريس مى شود عبارت است از: عشق حقيقى, معرفت دين, اجراى عدالت, حق شناسى, آزادگى, پايمردى, شهامت, صداقت, صفاى باطن و... 
لحظه لحظه هاى عاشورا مكتب است كه به انسان ها اين درس را مى دهد. فاجعه آفرينان كوفه و شام فكر مى كردند كه با قتل عام اصحاب حق, خود را جاودانه مى سازند, ولى در نگاه پيروان واقعى مكتب عاشورا گور خويش را كندند و چهره نورانى اهل بيت(ع) را روشن تر نمودند و كربلا يك مكتب نمونه و كامل شد و نشان داد كه سقف تعالى انسان و آستانه رفعت روحى و تصعيد وجودى و ظرفيت كمال جويى و كمال يابى او تا كجاست.

اين كه انسان تا كجا مى تواند اوج بگيرد, زلال شود و تربيت شود, در ميدان عمل روشن مى شود, پرونده آن حماسه نشان داد كه در بعد تهذيب و تربيت ((تا چه حد است مقام آدميت!)) اين نكته براى جويندگان ارزش هاى تربيتى, بسيار زيباست!(11) 

3. تربيت شدگان انقلابى 
حادثه عاشورا واقعا بيش از هزاران روايت, كتاب و مبلغ در انديشه مسلمانان تحول بنيادى و انقلابى به وجود آورد و حقيقت اسلام را ـ كه فداكارى در راه حق و عدالت و ستيز با منحرفان ستمگر بود ـ تجلى داد و از طريق اين آموزش اصولى و هدايت انقلابى, فداكاران بسيارى هم چون : ((ابن سكيت)), ((دعبل)), ((فرزدق)) و... را بر ضد حكومت هاى اموى گونه تربيت كرد; مثل زندگى پرافتخار شاعرى به نام ((فرزدق)) كه از شعراى كم جرإت و جايزه بگير امويان بود, با اين حال نهضت تحول آفرين حسين(ع) او را نيز مانند بسيارى از مسلمانان ديگر طورى بيدار و فداكار ساخت كه حتى در دوران سخت عاشورا را به پا خاست و برخلاف هشام (خليفه خونخوار اموى) از امام زين العابدين(ع) يادگار امام حسين(ع)) تجليل نمود و با چكامه دلاويز جاودانى اش, برترىهاى امام و خاندانش و پستى هاى هشام و همكارانش را در برابر چشم او براى مردم بازگو كرد. او به جرم حق گويى به زندان افتاد و امام(ع) هدايايى براى او به زندان فرستاد. ولى او با عرض تشكر هدايا را برگرداند و گفت: من براى دفاع از مكتب هدايت و عشق به خاندان پيامبر(ص) و سركوبى مخالفان ستمگر, چكامه روشنگرم را سرودم.(12)

پس از چهارده قرن, حضرت امام خمينى(ره) ـ كه يكى از فرزندان همين خاندان بود ـ چون تمام اوصاف و خصوصيات اخلاقى يزيد را در عملكرد و قوانين حكومت هاى غرب و شرق به طور پيچيده و گسترده مشاهده نمود و رژيم شاه را هم نوكر حلقه به گوش و عامل اجراى سياست هاى شيطانى غرب در ايران و منطقه ديد, همانند جدش اباعبدالله(ع) زندگى در اين سيستم و رژيم را بر خود و ديگران روا ندانست و براى مبارزه با همه آنها, شور حسينى را در جامعه به پا كرد. 
او در نخستين روزهاى نهضت, ضمن سخنرانى ها و بيانيه هاى متعدد, جنايت هاى آمريكا, اسرائيل و رژيم حاكم بر ايران را نسبت به اسلام براى مردم تشريح كرد(13) و با استناد به جمله معروف امام حسين(ع) كه فرمود: ((انى لا إرى الموت الا سعاده و لا الحياه مع الظالمين الا برما))(14) تكليف مردم, علما و حوزه هاى علميه را در قبال اين جنايت ها تبيين كرد, ايشان با الهام از همين مكتب رهايى بخش, فرمودند: ((... براى من جاى شبهه نيست كه سكوت در مقابل دستگاه جبار, علاوه بر هدم اسلام و مذهب تشيع, نابودى با ننگ است. امروز مسلمين و خصوصا علماى اسلام در مقابل خداى تبارك و تعالى مسئوليت بزرگى دارند. من براى چند روز زندگى با عار و ننگ ارزشى قائل نيستم...))(15)

بدون مبالغه, اين دو نمونه از ميليون ها نمونه است كه تاكنون درباره ابعاد گوناگون حماسه عاشورا و پليدىهاى حكومت يزيد و همكارانش, هزاران كتاب, رساله, مقاله, خطابه و چكامه به همه زبان هاى اسلامى و غير اسلامى در همه زمان ها و مكان ها به خاطر تإثيرپذيرى از نهضت حسين(ع) نگاشته شده است. اين همه آثار انقلابى و رثايى, متفقا عظمت هرچه بيشتر حسين(ع) و يارانش را در راه حق و حقارت هرچه فزون تر يزيد و يزيديان را در راه باطل ترسيم مى كنند و بر طبق پيش گويى هاى صريح آن حضرت, در خط انقلابى آن حضرت به حركت افتادند و بر ضد حكام فاسد به پا خاسته و با همه توان از مصالح اسلام و مسلمين پاسدارى كردند.(16) 

4. تبلور اخلاق اسلامى 
وقتى حادثه عاشورا را بررسى مى كنيم, مى بينيم كه يك صحنه زيباى نمايش است; نمايش ((مروت)) و ((ايثار)). 
مروت اين است كه انسان به دشمنان خودش هم محبت ورزد. امام حسين(ع) وقتى دشمنش را تشنه مى بيند به او آب مى دهد. اين معناى ((مروت)) است و اين از شجاعت بالاتر است كه فرمود: ما هرگز جنگ را شروع نمى كنيم, گرچه به نفع ما باشد. 
ديگر عنصر اخلاقى موجود در اين حادثه ـ كه از با شكوه ترين تجليات عاطفى روح انسان است ـ وفا و ايثار است. تجلى دادن اين عاطفه انسانى و اسلامى يكى از وظايف عاشورا بوده است وگويى اين نقش به عهده حضرت ابوالفضل(ع) گذاشته شده بود.

حضرت (ع) بعد از آن كه مإموران شريعه فرات را كنار مى زند, وارد آب مى شود و اسب را داخل آب مى برد به طورى كه آب زير شكم اسب رسيده و او مى تواند بدون اين كه پياده شود مشكش را پر از آب كند. همين كه مشك را پر از آب كرد با دستش مقدارى آب برداشت و مقابل صورت آورد تا بنوشد. ديگران از دور ناظر بودند آنها همين قدر گفته اند: ما ديديم كه ننوشيد و آب را ريخت. يادش افتاد كه برادرش تشنه است. گفت: شايسته نيست كه حسين(ع) در خيمه تشنه باشد و من آب بنوشم.

حال تاريخ از كجا مى گويد؟ 
از اشعار ابوالفضل(ع)! چون وقتى كه بيرون آمد شروع كرد به رجز خواندن. خودش را مخاطب قرار داده و مى گويد: اى نفس! مى خواهم بعد از حسين(ع) زنده نمانى. تو مى خواهى آب بخورى و زنده بمانى؟ حسين(ع) در خيمه اش تشنه است. به خدا سوگند! رسم برادرى, رسم امام داشتن و رسم وفادارى چنين نيست.(17) 
آرى! ارج نهادن به مروت و ايثار و تجلى دادن اين فضايل اخلاقى و حميده, يكى از دستاوردهاى تربيتى حادثه كربلا بوده است. 

5. موعظه و اندرزگويى 
شهيد مطهرى مى فرمايد: حماسه عاشورا ((تجسم اسلام)) است, ولى تجسم زنده و حقيقى از جنبه هاى توحيدى, عرفانى و... است كه از مهم ترين جنبه هاى آن, جنبه ((موعظه و اندرزگويى)) است. از اين زاويه كه به عاشورا نگاه مى كنيم, يك مقام سازنده مى بينيم, يك خيرخواه, يك واعظ, يك اندرزگو را مى بينيم كه حتى از سرنوشت شوم دشمنان خود ناراحت است كه اينها چرا بايد به جهنم بروند. در اين جا تحرك حماسه جاى خودش را به سكون اندرز مى دهد.

ببينيد در همان روز عاشورا و غير عاشورا چه اندرزهايى به مردم داده است! اصحابش چقدر اندرز داده اند; ((زهير بن قين)) چه اندرزها داده; ((حبيب بن مظاهر)) چه اندرزها داده است! 
وجود مبارك اباعبدالله(ع) از بدبختى آن مردم متإثر بود. نمى خواست حتى يك نفرشان به اين حال بماند. با مردم لج نمى كرد, بلكه به هر زبانى بود مى خواست يك نفر هم كه شده از آنها كم شود. او نمونه جدش بود: ((لقد جإكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رووف رحيم))(18) معناى ((عزيز عليه ما عنتم)), يعنى بدبختى شما بر او گران است. بدبختى شما براى اباعبدالله(ع) گران بود. يك دفعه سوار شتر مى شود و مى رود. برمى گردد, عمامه پيامبر(ص) را به سر مى گذارد, لباس پيامبر(ص) را مى پوشد, سوار اسب مى شود و به سوى آنها مى رود بلكه بتواند از اين گروه شقاوت كار, كسى را كم كند. در اين جا مى بينيم حسين(ع) يك پارچه محبت است, خيرخواه است, يك پارچه دوستى است كه حتى دشمن خودش را هم دوست دارد.(19) 

6. آموزش شعارهاى سازنده 
امام حسين(ع) در روز عاشورا, شعارهاى زيادى داده است كه در آن ها روح نهضت خودش را مشخص كرده است كه من براى چه مى جنگم, چرا تسليم نمى شوم, چرا آمده ام كه تا آخرين قطره خون خودم را بريزم. همين شعارها بود كه اسلام را زنده كرد و پايه هاى دستگاه خلافت اموى را متزلزل ساخت.

اشعارى كه اباعبدالله(ع) در روز عاشورا خوانده است, خيلى متفاوت است.(20) يكى از اشعارى كه روز عاشورا خواند و آن را شعار خودش قرار داد اين بود: 
الموت اولى من ركوب العار 
والعار اولى من دخول النار(21) 
نزد من مرگ از ننگ, ذلت و پستى عزيزتر و محبوب تر است. 
اسم اين شعار را بايد شعار ((آزادى)) و ((عزت)) گذاشت, يعنى براى يك مسلمان واقعى, مرگ هميشه سزاوارتر است از زير بار ننگ ذلت رفتن.

شعارهاى عاشورا, شعار ((احياى اسلام)) است; شعارهاى زنده كننده, نه بى حس كننده و مخدر. شعارهاى عاشورا انسان را به گونه اى تربيت مى كند كه در هر كارى هدف عالى و خدايى داشته باشد و خداوند را بزرگ شمارد و غير او را كوچك بداند. 

7. ترسيم خط حق و باطل 
از ديگر جلوه هاى زيبا و تربيتى عاشورا, خط كشى ميان حق و باطل و تبيين منطقه حضور و عمل انسان هاى ((ددمنش)) و ((فرشته خو)) است. وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم درآميزد, تيرگى باطل, حق را هم غبارآلود و ناپيدا جلوه داده و يك ظلمت كده به وجود مىآورد. 
در اين ظلمت كده گمراهى انديشه ها و انسان ها طبيعى است و كفر نقابدار, مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مى اندازد. زيبايى كار امام حسين(ع) اين بود كه مشعلى روشن كرد تا راه روشن شود, تيرگى بگريزد, چهره ها در آن هواى گرگ و ميش, فتنه و دروغ, نمايان و باز شناسانده شود تا فريب و نقاب بى اثر شود. (22)

عاشورا يك امتحان بزرگ بود كه در زمان و مكان خود بى نظير بود. حقيقت و جوهره انسان هاى مختلفى را برملا نمود. عاشورا به نوعى ((يوم الفصل)) بود, زيرا فضلى بين دو دسته از انسان ها باشد, عده اى فرسنگ ها به جلو رفتند و از سكوت تا ملكوت اوج گرفتند و گروهى نيز سير قهقرايى را طى نموده و در اين حماسه عظيم مصداق آيه ((... اولئك كالانعام بل هم اضل))(23) شدند.


پى‏نوشت‏ها:
1. ماهنامه پاسدار اسلام, شماره174, خرداد 1375, ص44. 
2. فصلنامه كوثر, ص92, پاييز 1381. 
3. بررسى و تحقيق پيرامون نهضت حسينى, سيد على فرحى, ص525 و 526. 
4. ماهنامه مبلغان, شماره15, محرم 1421, ص32. 
5. درسى كه حسين به انسان ها آموخت, شهيد هاشمى نژاد, ص446. 
6. پاسدار اسلام, همان, ص43. 
7. ماهنامه مبلغان, همان, ص34. 
8. مقتل خوارزمى, ج1, ص184. 
9. همان, ص34. 
10. نهضت حسينى, 477. 
11. نشريه پرسمان, ص11, فروردين1381. 
12. همان, ص527. 
13. فصلنامه كوثر, همان, ص72 و 73. 
14. تحف العقول, ابن شعبه حرانى, ص245. 
15. صحيفه نور, ج1, ص50. 
16. نهضت حسينى, ص528. 
17. حماسه حسينى, شهيد مطهرى, ج1, ص391 ـ 389. 
18. سوره توبه, آيه128. 
19. حماسه حسينى, ص387 و 388. 
20. همان, ص184. 
21. مقتل الحسين, علامه مقرم, ص345. 
22. نشريه پرسمان, همان, ص11. 
23. سوره اعراف, آيه179.


منبع: ماهنامه پاسدار اسلام ، شماره 256 ؛ از طر يق شبكه خبرگزاري فارس




نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 23 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
(تعداد کل صفحات:37)      [ 1 ]   [ 2 ]   [ 3 ]   [ 4 ]   [ 5 ]   [ 6 ]   [ 7 ]   [ 8 ]   [ 9 ]   [ 10 ]   [ > ]  

.: Weblog Themes By Rasekhoon:.