چون وقتی محرم میآید...
چون وقتی محرم میآید...
قدرت سامورایی! شب ها در تکیه لخت میشود و میانداری میکند و روزها مردم را لخت میکند و زورگیری ...!
چون وقتی محرم میآید...
فرشید پوسترهای گلزار و مهناز افشار را از بساطش جمع میکند
و آخرین ورژن! پوسترهای علیاکبر (ع) و حضرت عباس (ع) را در بساطش پهن ...!
چون وقتی محرم میآید...
آقای ……. تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه میکند و تا آخر سال هم مشتریهایش را!
چون وقتی محرم میآید...
قادر روزهای تاسوعا و عاشورا قمه میزند و علم میکشد ولی در ماه رمضان سیگار از لبش نمیافتد!
چون وقتی محرم میآید...
سیامک چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا نزدیک مدارس دخترانه است در دستههاي عزاداری نزدیک... اسفند دود میکند!
چون وقتی محرم میآید...
نیما پشت ماکسیمایش مینویسد "من سگ کوی حسینم" ولی هیچ وقت از چارلی! سگ ۱۱ماههاش دور نمیشود!
چون وقتی محرم میآید...
حاج ……… مداح معروف شهر بابت ۷ ساعت مداحی حقوق 250 روز یک کارگر را میگیرد!
چون وقتی محرم میآید...
کربلایی ……… رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر! ۳۰شب شیر صلواتی به خلق خدا میدهد و به جبرانش ۳۳۵ روز هم با اضافه کردن آب شیرشان را میدوشد!
چون وقتی محرم میآید...
چون وقتی محرم میآید...
حاج آقا ........، ۹شب مردم را به تقوی دعوت میکند ولی در شب دهم سر زود پایین آمدن از منبر با هیت امنا دعوا میکند!
چون وقتی محرم میآید...
هیت امنای مسجد ......علیه السلام! درست وقت اذان ظهر عاشورا اطعام عزاداران را شروع میکنند و بعد از آن با انرژی و فلوت! سینه میزنند و گریه میکنند !
چون وقتی محرم میآید...
کل یوم عاشورا
یعنی...۱۰ روز و شب ...غم گریه
کل ارض کربلا
یعنی...چند مسجد و چند تکیه !
چون وقتی خورشید عصر عاشورا غروب کرد
او هم میرود
تا سال بعد !
تا یاد بعد

شيعيان ، اعتقاد دارند که نصب امام و جانشين پيامبر به دست خداوند است و مردم اجازه دخالت در انتخاب امام ندارند ؛ همان طوري كه انتخاب پيامبر به دست خداوند است و مردم حق انتخاب نبي را ندارند . در قرآن كريم آيات بسياري وجود دارد كه اين مطلب را ثابت ميكند . خداوند كريم در باره امامت حضرت ابراهيم عليه السلام ميفرمايد :
إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما . البقره / 124 .
من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم !
و نيز ميفرمايد :
وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كلاًُّ جَعَلْنَا نَبِيًّا . مريم / 49 .
ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و هر يك را پيامبرى (بزرگ) قرار داديم !
طبق اين آيه ، جعل امامت حضرت ابراهيم به دست خدا بوده است ؛ همان طوري كه جعل نبوت او به دست خدا بود ؛ اما هيچ آيه در قرآن وجود ندارد كه انتخاب نبي و امام را به دست مردم سپرده باشد .
و نيز شيعيان اعتقاد دارند همان طوري که پيامبران الهي براي اثبات نبوت و رسالت نياز به ارائه معجزه و کرامات خارق العاده داشتند ، اوصياء و جانشينان آنان نيز بايد براي اثبات امامت خويش از كرامت و معجزه استفاده مي كردند و گرنه سخن آنان پذيرفته نشده و قابل تصديق نيست .
و ائمه اهل بيت عليهم السلام ، هر کدام داراي معجزات و کراماتي بوده اند که افراد با ديدن آن ها از ائمه ، سخن آنان را پذيرفته و به امامت آنان تن مي دادند .
حضرت سيد الشهداء عليه السلام امام سوم شيعيان ، داراي معجزات و كرامات زيادي در زمان حياتشان و حتي بعد از شهادتش بوده که اين معجزات ثابت مي کند ، آن بزرگوار ، امام بر حق و منصوب از جانب خداوند و جانشين شايسته بعد از برادرش امام حسن عليه السلام است ؛ زيرا محال است خداوند اين معجزات و کرامات را به دست نا اهلان و مدعيان دروغين ولايت الهي بسپارد و نعوذ بالله با در اختيار قرار دادن اين معجزات به دست آن ها زمينه هاي گمراهي مردم را مهيا سازد .
ما در اين مختصر ، سعي مي کنيم به معجزاتي از امام حسين بپردازيم که بعد از شهادت آن حضرت در عالم اتفاق افتاده است ، معجزات منحصر به فردي که عقل هر عاقلي را مبهوت کرده مي کند . بي ترديد ، هر يک از اين معجزات براي روشن شدن حقيقت براي حق پرستان و کساني که به دنبال هدايت الهي هستند کفايت مي کند ؛ البته به شرطي که تعصب هاي جاهلي را کنار گذاشته شده و فقط با چشم دل به اين معجزات نگريسته شود .
و از آن جايي که شيعيان و پيراوان اهل بيت عليهم السلام به امامت حسين بن علي عليهما السلام و معجزات و کرامات آن بزرگوار يقين دارند و از جانب ديگر ، طرف ما کساني هستند که نمي خواهند ولايت فرزند رسول خدا را بپذيرند و به جاي پيروي از ثقلين ، دنبال رو دشمنان اهل بيت هستند ، ما سعي مي کنيم اين معجزات و کرامات را فقط از معتبرترين کتاب ها و از قول برترين عالمان و دانشمندان آن ها نقل و ثابت کنيم تا حجت و برهان بر همه حقيقت جويان تمام شده و راه انکاري باقي نماند .
1. برخورد ستارگان آسمان با يکديگر :
عن عيسى بن الحارث الكندي ، قال : لما قتل الحسين مكثنا سبعة أيام إذا صلينا فنظرنا إلى الشمس على أطراف الحيطان كأنها الملاحف المعصفرة ، ونظرنا إلى الكواكب يضرب بعضها بعضا .
تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 432 – 433 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 5 ، ص 15 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 312 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 227 .
عيسى بن حارث كندى مي گويد : هنگامي حسين بن على (عليه السلام) را شهيد كردند ، تا هفت روز ، هر گاه که نماز عصر را مي خوانديم مي ديديم آفتابي كه بر ديوارهاى خانه ها مي تابيد به قدري قرمز بود که گويا چادر هاي سرخ است که بر آن کشيده اند ، و مي ديديم که برخي از ستارگان همديگر را مي زدند (با يکديگر برخورد مي کردند) .
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
نام آقا امام حسین (علیه السلام) محك ایمان است!
آقای حسنی طباطبایی نقل كردند:
صبح یكی از روزهای ماه محرم پس از تشرف به حرم مطهر كریمه اهل بیت حضرت معصومه (علیها السلام) به قصد زیارت آقای مجتهدی حركت كردم. در زدم، كسی در را باز كرد و گفت:
حمید آقا! آقای مجتهدی منتظر شما هستند تا صبحانه را به اتفاق شما صرف كنند!
به خدمت ایشان شرفیاب شدم، سفره صبحانه پهن بود.
فرمودند:
صبحانه را بایستی با شما صرف میكردیم! خوش آمدید، بفرمایید!
در كنار آقای مجتهدی، كتاب گنجینه الاسرار مرحوم عمان سامانی ، قرار داشت. ایشان ضمن صرف صبحانه، اشارهای به آن كتاب كردند و گفتند:
آقاجان! عمان سامانی در میان مرثیه سرایان حسینی مقام و منزلت ویژهای دارد و بعد فرمودند:
اصلاً دستگاه حضرت اباعبدالله (علیه السلام) یك دستگاه عجیبی است! نام مبارك ایشان هم خیلی بزرگ است. در نام مقدس «حسین (علیهالسلام)» اسرار عجیبی نهفته است.
و پس از چند لحظه تأمل، فرمودند:
هر كس كه نام آقا امام حسین (علیه السلام) را بشنود از میزان انقلاب خاطری كه پیدا میكند پایه ایمانش را میتوان فهمید. كسانی كه نام این بزرگوار را میشنوند و تغییر حالی در خود نمیبینند باید جداً نگران ایمان خود باشند!
نام آقا امام حسین (علیه السلام) محك ایمان است.
می گویند که کشتی نجاتی وجود دارد که دریا زدگان بد حال و غرق شدگان در درد های روزگار را رهایی می بخشد و از آنان دست گیری می کند؛آیا همچون منی نیز می تواند در اوج این نجات قرار گیرد و در عرش رهایی این کشتی نجات از درد ها و رنج های خویش رها شود؟
آری براستی انسان نسیان پیشه در این دنیای پر غرور تنها زمانی خواب غفلت از چشمانش می پرد که غرق در مهلکه این دنیا شده باشد و خدای حکیم و مهربان و خالق این انسان که از زوایای وجودی او و نقایص شخصیتی او در زندگی دنیاییش بهتر از خود او آگاه است دست هایی را برای نجات و رهایی او به سمتش گسیل داشته است؛او نور هایی را در ظلمت این جهان و ملک سیرتانی را در لباس انسان فرستاد تا روش زندگی درست را به او بیاموزند.
اما در این میان یکی از این دست های الهی و کشتی های نجات خدایی بیشتر به دستگیری معروف شده است و او همان حسین شهید است که امام رضا علیه اسلام فرمود: «کلنا سفینة النجاة، و لکن سفینة الحسین اوسع، و فی لج البحر اسرع» کرامات و مقامات عرفانی امام حسین-سيد علي حسيني قمي
«همه ی ما (اهلبیت) کشتی نجات هستیم ولی کشتی نجات حسین وسیعتر و در تلاطم امواج سریعتر است.»
واین عبارت دیگری از شور اعجاب انگیز کشش ها به سوی حسین ابن علی علیهما السلام است، همان حسینی که رغبت ما افتادگان به محرم او از باب غریقی است که گوشه چشم به ناجی خود دارد اما براستی چه کنیم که محرم امسال به کشتی نجات حسینی برسیم؟

الف. دین ما دین عقلانیت و بازگشت انسان به فطرت انسانی خویش در مسیر آرامش حقیقی و سعادت است و تمامی عبادات و مناسک دینی ما در جهت روشن کردن مشعل عقل برای حرکت در این مسیر است.
ب. آنچه در مورد تحول حقیقی زندگی انسان مد نظر دین است آن است که قلب انسان از مفاهیم والای الهی و حقیقت تاثیر پذیرد چون این دل و قلب انسان است که منشا انگیزه ها و تحرکات بیرونی اوست.
حالا با متذکر شدن این دو مطلب باید عرض کنم که توسل و التجا به ساحت ملکوتی حضرت اباعبد الله و قرار گرفتن در مسیر معیت با حسین علیه السلام که ما از آن به سوار شدن بر کشتی نجات حسینی تعبیر می کنیم نیاز به چند مقدمه دارد:
1-انسانی که می خواهد با تمسک به یک منبع نجات از شرایطی که در آن هست رهایی یابد و به سوی او بالا رود ابتدا باید دست و پا و اعضاء و جوارح خویش را از پیرامون خویش و بست ها و گره هایی که در این عالم مانع از کنده شدن و رهایی او می شوند جدا و رها نماید.
تصور این موضوع در تمامی عبادات و مناسک دینی وجود دارد و این در حالی است که حسین علیه السلام که واسطه رساندن ما به قرب محبوب و بهشت رضوان الهی است نمی تواند کسی را که دست و پایش در مرداب گناهان و تعلق به ناپاکیها است و نمی خواهد که از آنها جدا شود را نجات دهد و چون تنها در صورتی پزشک می تواند به یاری بیمار بیاید که حداقل بیمار ،بیماری خویش و نیاز خود را به پزشک باور داشته باشد.
2-تصحیح معرفت و شناخت ما نسبت به مقام ملکوتی و الهی حسین علیه اسلام ؛باید بدانید که تنها کسانی به بهشت سعادت رسیدند و در کشتی نجات حسینی ماندند و با اطاعت از او در کنار او بهشتی شدند که معرفت حقیقی به مقام امامت و جایگاه و خصوصیت ایشان به عنوان امام داشتند و اینگونه می شود که شوق به کسب رضای او داشتند و در سختترین حالات او را ترک نمی کردند.
این مطلب امروز و در مورد دلسوختگان و عزاداران اباعبدالله هم منطبق است و آن اینکه معرفت به منزلت اباعبدالله الحسین علیه السلام که عزاداری این شخص برای او بالاترین تاثیر را در قلب عزادار داشته باشد و در مواردی حتی ثواب همراهی با او را برای شخص عزادار داشته باشد در جایی که داغ دل حسین علیه السلام برای این شخص مصیبتی عظیم است و ادعای او در اینکه اگر می بود ایشان را یاری می کرد ادعایی صادق است و خداوند عادل و حکیم مطمئنا او را در کنار یاران حسین علیه السلام و مطیعین حقیقی او و در کشتی نجات حسینی و سعادتمندان این طریق قرار می دهد.
3- و نکته آخر آنکه مجالس عزای حسین علیه السلام مجالس تنبه و قرار گرفتن ما در طریق حسین است و بدانید که تنها اینچنین مجلسی است که دارای فضایل و مناقب مجالس عزاداری سالار شهیدان است و دست ما را به دامن او و دامنه کشتی نجاتش خواهد رسانید.
پس معیار سنجش عیار مجالس عزاداری ما به میزان قرار گرفتن ما در کشتی نجات حسین است بدان معنا که هر چه بعد از این عزاداری و سوگواری قلب ما از یاد او تنبه یافته و زندگی ما در مسیر حسینی شدن متحول گشت بدانید که همانقدر از عمل ما مقبول درگاه سیدالشهداء و حضرت رب العالمین می باشد.
مداحان به اصطلاح مداح اهل بیت هنوز یاد نگرفتند که هر چيزي را نخوانند و به هر شکلي نخوانند. هنوز از ميان ضجههاي مداحان، نغمههاي ترانه هاي فلان خواننده قديم و جديد به گوش مي رسد .
و این زمانی به اوج خود می رسد که با موسيقيهاي پاپ و صادرات لس آنجلسي ترکيب مي شوند، معجوني را پديد مي آورد که به تنهايي مي تواند تيشه به ريشه انديشه و اعتقادات ديني نسلي بزند که از هر سو در معرض تهاجمات فرهنگي گوناگون است و انواع و اقسام پيام هاي خانمان سوز را در قالب شکيل ترين و هنرمندانه ترين آثار ديداري و شنيداري دريافت ميکند. اين نسل سرگردان جز پناه بردن به حماسه عاشورا و توسل به ائمه اطهار (ع) چه دارد؟
کجا ایستاده ایم؟!
وقتی در تبلیغات ماهواره ای و اینترنتی و... تبلیغات تی شرت آن هم از نوع تاسوعایی و عاشورایی می شود.....
کجا مانده ایم وقتی....
هنوز در عزاداريها شاهد حرکات و رفتارهايي هستيم که عزاداري اباعبدالله (ع) را تبديل به يک کارناوال توهين آميز مي کند و در آنها شعارهاي اصلي عاشورا مورد غفلت قرار مي گيرد.
به کجا میرویم در جایی که...
به کارگيري موسيقي هاي مبتذل براي بيان حس و حال محرم ، درگيري بر سر دريافت غذاهاي نذري و سر و صداي قابلمه و ديگ و دشنام و ... ، متاسفانه عزاداري اباعبدالله (ع) را به رغم ظاهري پر طمطراق و پر آب و رنگ، از محتوا تهي ساخته و نسل درمانده و بينوا امروز را در قرني که بيش از هر زمان ديگري به شهداي کربلا و پيام کربلا نياز دارد، تنها و سرگردان باقي گذاشته است ...
به راستی کجا جا مانده ایم؟
نوشته اند ابا عبد الله در حملات خودش نقطهاى را در ميدان مركز قرار داده بود. مركز حملاتش آنجا بود.مخصوصا نقطهاى را امام انتخاب كرده بود كه نزديك خيام حرم باشد و از خيام حرم خيلى دور نباشد،به دو منظور.يك منظور اين كه مىدانست كه اينها چقدر نامرد و غير انسانند.اينها همين مقدار حميت ندارند كه لا اقل بگويند كه ما با حسين طرف هستيم،پس متعرض خيمهها نشويم.
مىخواست تا جان در بدن دارد،تا اين رگ گردنش مىجنبد،كسى متعرض خيام حرمش نشود.حمله مىكرد،از جلو او فرار مىكردند،ولى زياد تعقيب نمىكرد،بر مىگشت مبادا خيام حرمش مورد تعرض قرار بگيرد.ديگر اينكه مىخواست تا زنده است اهل بيتش بدانند كه او زنده است. نقطهاى را مركز قرار داده بود كه صداى حضرت مىرسيد.وقتىكه بر مىگشت،در آن نقطه مىايستاد،فرياد مىكرد:«لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم».
وقتى كه اين فرياد حسين بلند مىشد اهل بيتسكونتخاطرى پيدا مىكردند،مىگفتند آقا هنوز زنده است. امام به اهل بيت فرموده بود تا من زنده هستم هرگز از خيمهها بيرون نياييد. اين حرفها را باور نكنيد كه اينها دم به دم بيرون مىدويدند،ابدا!دستور آقا بود كه تا من زنده هستم در خيمهها باشيد،حرف سستى از دهان شما بيرون نيايد كه اجر شما ضايع مىشود.
مطمئن باشيد عاقبتشما خير است،نجات پيدا مىكنيد و خداوند دشمنان شما را عذاب خواهد كرد،به زودى هم عذاب خواهد كرد.اينها را به آنها فرموده بود. آنها اجازه نداشتند و بيرون هم نمىآمدند.
غيرت حسين بن على اجازه نمىداد.غيرت و عفتخود آنها اجازه نمىداد كه بيرون بيايند،بيرون هم نمىآمدند.صداى آقا را كه مىشنيدند:«لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم»يك اطمينان خاطرى پيدا مىكردند. چون آقا وداع كرده بودند و يك بار يا دو بار ديگر هم بعد از وداع آمده بودند و خبر گرفته بودند،اين بود كه اهل بيت امام هنوز انتظار آمدن امام را داشتند.
اسبهاى عربى براى ميدان جنگ تربيت مىشدند.اسب حيوان تربيتپذيرى است.اينها وقتى كه صاحبشان كشته مىشد عكس العملهاى خاصى از خودشان نشان مىدادند.
اهل بيت ابا عبد الله در داخل خيمه هستند،همين طور منتظر ببينند كى صداى آقا را مىشنوند يا شايد يك بار ديگر جمال آقا را زيارت مىكنند كه يك وقت صداى همهمه اسب ابا عبد الله بلند شد.آمدند در خيمه.خيال كردند آقا آمدهاند.يك وقت ديدند اين اسب آمده است ولى در حالى كه زين او واژگون است.اينجاست كه اولاد ابا عبد الله،خاندان ابا عبد الله فرياد واحسينا و وامحمدا را بلند كردند.دور اين اسب را گرفتند. نوحه سرايى طبيعتبشر است.
انسان وقتى مىخواهد درد دل خودش را بگويد به صورت نوحهسرايى مىگويد،آسمان را مخاطب قرار مىدهد،زمين را مخاطب قرار مىدهد،درختى را مخاطب قرار مىدهد،خودش را مخاطب قرار مىدهد،انسان ديگرى را مخاطب قرار مىدهد، حيوانى را مخاطب قرار مىدهد.هر يك از افراد خاندان ابا عبد الله به نحوى نوحهسرايى را آغاز كردند.
آقا به آنها فرموده بود تا من زنده هستم حق گريه كردن هم نداريد.من كه از دنيا رفتم البته نوحهسرايى كنيد.گريه است،انسان وقتى غصه دارد بايد گريه كند تا عقده دلش خالى شود.اجازه گريه كردن را بعد از اين جريان يافته بودند.در همان حال شروع كردند به گريستن.
نوشتهاند حسين بن على عليه السلام دختركى دارد كه خيلى هم اين دختر را دوست مىداشت،سكينه خاتون كه بعد هم يك زن اديبه عالمهاى شد و زنى بود كه همه علما و ادبا براى او اهميت و احترام قائل بودند.ابا عبد الله خيلى اين طفل را دوست مىداشت.او هم به آقا فوق العاده علاقهمند بود.
نوشتهاند اين بچه به صورت نوحه سرايى جملههايى گفت كه دلهاى همه را كباب كرد.به حالت نوحه سرايى اين اسب را مخاطب قرار داده است،مىگويد:«يا جواد ابى هل سقى ابى ام قتل عطشانا؟»اى اسب پدرم،پدر من وقتى كه رفت تشنه بود،آيا پدر من را سيراب كردند يا با لب تشنه شهيد كردند؟اين در چه وقتبود؟وقتى است كه ديگر ابا عبد الله از روى اسب به روى زمين افتاده است.اين جنگ با يك تير شروع شد و با يك تير خاتمه پيدا كرد.
پيش از ظهر عاشورا كه شد،بعد از آن اتمام حجتهاى امام،عمر سعد كسى بود كه تيرى به كمان كرد و فرستاد به ...
نويسنده: شهيد مطهرى
به گزارش شیعه آنلاین، گفته می شود وقتی محمّد حنفیّه برای استقبال کاروان برگشته از شام، از مدینه خارج شد، صیحه ای بلند کشید و بی هوش شد و از اسب روی زمین افتاد. غلامش به سرعت خود را به امام زین العابدین (علیه السّلام) رسانید و ماجرا را به آن حضرت خبر داد. امام سجّاد (علیه السّلام) در حالی که در دستش پارچه ی سیاهی بود و با آن اشک خود را برطرف می نمود از خیمه برون آمد… و هنگامی که وقایع کربلا را برای عمویشان محمّد حنفیه نقل می فرمود اشک می ریخت و با همان دستمال سیاه، اشک خود را پاک می نمود.[۱]
دستمال اشک مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی (ره)
فقیه مقدس، میرزاى تبریزى (قدس سرّه) مقید بودند که دستمال سیاهى را که مخصوص گریه بر اهل بیت (علیهم السّلام) بود، در روضه ها با خود حمل کنند و به ندرت این کار را فراموش مى کردند. گاهى اتفاق مى افتاد که مرحوم میرزا (قدس سرّه) بدون برنامه ریزى قبلى در مجلس روضه شرکت مى کردند و به همین سبب دستمال همراهشان نبود، ولیکن ایشان در مجالسى که خبر داشتند روضه برگزار خواهد شد، دو دستمال حمل مى کردند: یکى سیاه که مخصوص گریه بر مصائب اهل بیت (علیهم السّلام) بود و اشک هاى خود را با آن پارچه مخصوص سیاه پاک مى کردند و دیگرى دستمال سفیدى بود که مخصوص پاک کردن بینى و دهان مبارکشان بود.


بعد از فوت مرحوم تبریزی (ره)، فرزندانشان دستمال ها را قبل از کفن کردن، هر چه جستجو کردند پیدا نکردن تا آن که نوبت به کفن کردن مرحوم میرزا (ره) رسید. همین که کفن را باز کردند، ناگهان مشاهده شد دستمال ها در کفن است و معلوم شد که مرحوم میرزا (ره) قبل از رفتن به بیمارستان (که آخرین بستری ایشان بود و در همان بیمارستان از دنیا رفتند) دستمال ها را در کفن خود قرار داده اند.[۳]
به حمد الله فرزندان مرحوم میرزا (قدس سرّه) موفق شدند که دو دستمال را یکى در دست مبارک و دیگرى را بر روى سینه ایشان جاى دهند و مرحوم میرزا (قدس سرّه) با این کار خود، به دیگران درس دادند که با تمسّک بر این روش، خود را از عذاب قبر در امان دارند و گریه هاى خود را در دستمالى خاص خشک کنند که فریاد رسى باشد در قبر و قیامت و راه گشایى باشد در محشر و این دستمال ها گواهى باشد بر ابراز ارادت میرزا (قدس سرّه) به اهل بیت(علیهم السّلام)، هنیئاً له عاش سعیداً و مات سعیداً.[۵]
دستمال اشک مرحوم آیت الله سیّد شهاب الدّین مرعشی نجفی (ره)
مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (ره) نیز در فرازی از وصیتنامه ی شریف خود می گویند:
«سفارش می کنم دستمالی را که اشک های زیادی در رثای جدّم حسین مظلوم (علیه السّلام) و اهل بیت مکرّم او ریخته و صورت خود را با آن پاک می کردم بر روی سینه در کفنم بگذارید.[۶]»[۷]
[۱]. احرام محرّم، ص۱۱۷ به نقل از اشک خونین در سوگ امام حسین (علیه السّلام)، ص۵۱۳٫
[۲]. برگرفته از کتاب نصایح استاد الفقهاء و المجتهدین میرزا جواد تبریزی (قدس سره).
[۳]. عالمان شهر اخلاق، ص۱۶٫
[۴]. در جای دیگر اینگونه بیان شده که: قبل از کفن کردن، حجة الاسلام مشکاة یکی از دستمال ها را در دست راست مرحوم میرزا (ره) و دیگری را بر سینه مبارکشان جای دادند.( عالمان شهر اخلاق، ص۱۶)
[۵]. برگرفته از کتاب نصایح استاد الفقهاء و المجتهدین میرزا جواد تبریزی (قدس سره).
[۶]. وصیتنامه مرحوم مرعشی نجفی (ره).
[۷]. برای نوشتن این مطلب از کتاب «أین البکائون» نیز استفاده کردیم.
براى امام حسين عليه السلام عزا خانه بسيار و گريه كننده بيشمارى است پس در زير اين آسمان و تحت خورشيد درخشان عزا خانه اولى كربلاست ، كه باعث كرب و گيرائى قلوب همه انبياء و مؤمنين و محبّين و موالين ميشود تا روز قيامت . دوّم عزا خانه مخصوص آن بزرگوار بيت الصّراخ است ، كه در عرش عظيم الهى است كه همه ملائكه در آن مكان رفيع الشّان با نوحه و ضجّه به عزاى آن عزيز زهرا سلام الله علیها مشغول هستند . سوّم بيت العمور است كه در آسمان چهارم است كه ملائكه آسمانها به گريه و شيون آن سيّد مظلومان نوحه مى كنند و مانند اين كه در عالم باطن آوازه عزاداران ملاءاعلى بگوش باطنى سكّان عالم سفلى ميرسد كه آثار عزادارى و گريه و ناله ظاهر ميشود تا روز قيامت و هر كس از عزاداران به قدر اخلاص و محبّت خود بمراتب نورانيّت و قرب معنوى مترقى ميكند . چهارم بيت المرمر است كه در بهشت است و مانند آنكه اشاره به آن مجلس عزاخانه است كه در اول خلقت حضرت آدم و حضرت حوّا عزا خانه بپا نمودند . زمين كربلا به بهشت ميرود
در كتاب كامل الزيارة ازفخرالسّاجدين حضرت زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه خداوند سبحان و تعالى كرب بلا را حرم امن و با بركت قرار داده بيست و چهار هزار سال قبل از آن كه كعبه را خلق نمايد ، و چون حقّ تعالى در ابتداى قيامت زمين را به زلزله در مى آورد ، و زمين كربلا را با خاكش نورانى و صاف بالا برند . پس آن را بهترين باغ از باغهاى بهشت مى گرداند و بهترين مساكن از مسكنهاى بهشت كه ساكن نمى شود در آن مگر مقربان و پيامبران و رسولان و آن زمين روشنائى مى دهد در بهشت چنانكه ستاره هاى بسيار روشن در ميان ستاره ها براى اهل زمين روشنائى مى دهند كه نورش ديده هاى اهل بهشت را خيره ميكند . و آن زمين مقدّس ندا ميدهد در ميان بهشت منم آن زمين طيّب و مباركى كه در آغوش گرفتم و در بر داشتم نعش بهترين شهيدان و سيد جوانان اهل بهشت حسين بن على عليه السلام را .
جان به قربان تو و كرب بلايت يا حسين *** اين سر شوريده ام دارد هوايت ياحسين
روز و شب در آرزوى مرقدت آرام به سر *** كى شود مأ وى كنم در كربلايت ياحسين
خاك كربلا و هديه ملائك
در روايات ميباشد كه خداوند عالم خاك كربلا را تحفه و هديه حورالعين قرار داده است ، چنانچه در كتاب شريف سفينة النّجاة روايت شده است كه : هر گاه ملائك ملا اعلى و مقرب درگاه خداوند بر زمين نزول مى كنند حورالعين به ايشان ميگويند كه از براى ما خاك كربلا و تسبيحى از آن ارض منوّر بياوريد . (23)
حرکت امام حسین عاقلانه و منطقی بود، بخاطر همین هیچکدوم از عاقلای زمان شون یا بعد از اون، با منطق و استدلال حضرت رو محکوم نکردن، ولی چون اون عاقلا، عاشق نبودن (با اینکه قیام امام رو صحیح و شرعی و فداکارانه می دونستن) توان همراهی نداشتن.
حضرت تو مسیرشون به سمت کربلا، علت قیام عاقلانه و عاشقانه خودشونو اینجوری بیان می کنن:
به راستى، دنیا تغییر چهره داده و ناشناخته گشته و نیكى آن در حال نابودى است و از آن جز رطوبتى كه در ته ظرفى مانده و جز زندگى وبال آور، همچون چرا گاهى كه جز گیاه بیمارىزا و بىمصرف چیزى در آن نمىروید، باقى نمانده است.
آیا نمىبینید كه به حقّ عمل نمىشود و از باطل دست برنمىدارند؟! به طورى كه مؤمن حق دارد كه به مرگ و دیدار خدا مشتاق باشد.
به راستى، من چنین مرگى را جز سعادت ندانم و زندگى در كنار ظالمان را جز هلاكت نخوانم!
همانا مردم دنیاپرستند و دین از سر زبان آنها فراتر نرود و دین را تا آنجا كه زندگىشان را رو به راه سازد، اجرا کنند و چون در بوته آزمایش گرفتار شوند، دینداران اندك گردند. (تحف القعول عن آل الرسول، ص245)
این فراز سوزناک روایت، در واقع علت و فلسفه اصلی قیام حضرت رو نشون میده، اون زمونی که دین فقط لقلقه زبونا بوده و اهل عمل کم و کم و کم!!!
اما یه نفر که اهل خدا بود، بر خلاف جریان آب حرکت کرد و بر خلاف بی دینی عَلَم قیام برآشفت.
کربلا سرزمینی پر از رمز و راز و ناگفته هایی که هر کدام برای سعادت یک امّت کافی است!
محرم تنها بهانه ای است برای پرداختن به اسرار کربلا وگرنه کل ارضٍ کربلا و کل یومٍ عاشوراست!
حائر حسینی چیست؟!
حائر در لغت از "حَیَر" گرفته شده است و به معنی گودالی است که آب در آن جمع می شود و حائر به مکانی گفته می شود که آب در آن جا جمع می شودو دوَران پیدا می کند.
قضیه از آن قرار است که:
متوکل عباسی در سال 236 ه.ق امر کرد که روضه مقدسه حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) را با زمین هموار کردند و برای زراعت، آب به آن بستند، امّا هر چه سعی کردند آب به قبر مقدس جاری نشد و آبها به روی هم برمی گشتند. امر کرد که گاو ببندند و شخم بزنند. امّا گاوها نیز قدم از قدم برنداشتند و این سبب حیرت خلایق شد. لذا آن زمین را "حائر" نامیدند.
لذا لازم است زائران کربلای حسینی(علیه السلام) به فتوای مرجع تقلید شان در مورد اماکن تخییر مراجعه نمایند اما کسانی که می خواهند عمل به احتیاط کنند نمازشان را باید شکسته بخوانند. زیرا تمام خواندن نماز افضل است و دارای فضیلت می باشد اما شکسته خواندن آن موافق احتیاط می باشد
محدوده حائر حسینی کجاست؟
بحثی که در اینجا مطرح است این است که چه مقدار از اطراف قبر مطهر امام حسین(علیه السلام) حائر محسوب می شود؟ مرحوم علامه مجلسی اقوال متعددی را از علماء در این رابطه نقل کرده است و آنچه در نظر شریف خود ایشان تقویت دارد این است که مراد از حائر آن مقدار از مساحتی است که دیوارهای صحن، آن را احاطه کرده است. در نتیجه خود صحن از همه اطراف و ساختمان هایی که به قبه ی شریف متصل است و همچنین مسجدی که در پشت آن قبّه قرار دارد، جزء حائر محسوب می شوند. آنچه مشهور میان اهالی کربلاست و از گذشتگان به آنها ارث رسیده و همچنین ظاهر کلمات اکثر اصحاب، همین است.
مرحوم صاحب جواهر نیز در تفسیر حائر، همین معنا را انتخاب کرده است، هر چند احتیاط آن است که صحن مطهر را جزء حائر ندانند و به حرم مطهر و رواق ها و مسجد بالای سر قناعت کنند. به ویژه آن که در گذشته حرم تا این اندازه توسعه نداشته است.
حائر حسینی چه فضایلی دارد؟
مشخص است که محدوده ی حائر که شامل روضه مقدس سیدالشهداء شامل قبر مطهر و رواقها و حرم آن حضرت می شود از شرافت و قداست خاصی برخوردار است و روایات بسیاری در فضیلت آن وارد شده است. از جمله آن که استجابت دعا در این محدوده در روایات شیعی ذکر شده است. امّا در مورد آن که در محدوده ی حائر حسینی(علیه السلام) می توان نماز را به تمام خواند یا آن که باید شکسته خوانده شود، میان علماء و فقهای معاصر اختلاف نظر وجود دارد.
نماز تمام یا شکسته؟!
آیت الله شبیری زنجانی فرموده اند که مسافر در این مکان هم، باید نمازش را قصر یعنی شکسته بخواند. اما آیت الله گلپایگانی و نیز آیت الله صافی حکم به تخییر در اطراف ضریح مقدس داده اند.
اما در فاصله دورتر از اطراف ضریح مقدس احتیاط واجب شکسته خواندن است.
متوکل عباسی در سال 236 ه.ق امر کرد که روضه مقدسه حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) را با زمین هموار کردند و برای زراعت، آب به آن بستند، امّا هر چه سعی کردند آب به قبر مقدس جاری نشد و آبها به روی هم برمی گشتند. امر کرد که گاو ببندند و شخم بزنند. امّا گاوها نیز قدم از قدم برنداشتند و این سبب حیرت خلایق شد. لذا آن زمین را "حائر" نامیدند
از نظر آیت الله مکارم و تبریزی و نیز خویی و بهجت همگی تخییر در محدوده ی حرم است یعنی می توان کامل و یا شکسته خواند. آیت الله سیستانی در حرم تا شعاع 5/11 متر از قبر مقدس را تخییر می دانند و آیت الله اراکی در تمام روضه اجازه ی تخییر داده اند. از نظر امام خمینی و آیت الله خامنه ای و نیز آیت الله فاضل لنکرانی در حرم و رواق ها و بلکه حتی در مسجد متصل به حرم تخییر در شکسته و یا کامل خواندن نمازهای چهار رکعتی وجود دارد.
لذا لازم است زائران کربلای حسینی(علیه السلام) به فتوای مرجع تقلید شان در مورد اماکن تخییر مراجعه نمایند اما کسانی که می خواهند عمل به احتیاط کنند نمازشان را باید شکسته بخوانند. زیرا تمام خواندن نماز افضل است و دارای فضیلت می باشد اما شکسته خواندن آن موافق احتیاط می باشد.
پایان سخن ...
چه کربلایی است که انسان چنین مدهوش است .....
به راستی در این سرزمین چه روی داده است که از فقه و احکام و شرعیات بگیر تا باطن و معنویات و استجابت دعا و الی آخر و همگی در همین جا ... یعنی کربلا ....
در زمان امام حسین ـ علیه السلام ـ انحراف از اصول و موازین اسلام، كه از «سقیفه» شروع شده و در زمان عثمان گسترش یافته بود، به اوج خود رسیده بود. در آن زمان معاویه كه سالها از سوی خلیفه دوم و سوم به عنوان استاندار در منطقه شام حكومت كرده و موقعیت خود را كاملا تثبیت كرده بود، بنام خلیفه مسلمین سرنوشت و مقدرات كشور اسلامی را در دست گرفته حزب ضد اسلامی اموی را بر امت اسلام مسلط ساخته بود و به كمك عمال ستمگر و یغماگر خود مانند: زیاد بن ابیه، عمرو بن عاص، سمره بن جندب و... حكومت سلطنتی استبدادی تشكیل داده، چهره اسلام را وارونه ساخته بود.
معاویه از یك سو، سیاست فشار سیاسی و اقتصادی را در مورد مسلمانان آزاده و راستین اعمال میكرد و با كشتار و قتل و شكنجه و آزار، و تحمیل فقر و گرسنگی بر آنان، از هر گونه اعتراض و جنبش و مخالفت جلوگیری میكرد، و از سوی دیگر، با احیای تبعیضهای نژادی و رقابتهای قبیلهای در میان قبائل، آنان را به جان هم میانداخت و از این رهگذر نیروهای آنان را تضعیف میكرد تا خطری از ناحیه آنان متوجه حكومت وی نگردد، و از سوی سوم، به كمك عوامل مزدور خود با جعل حدیث و تفسیر و تاویل آیات قرآن به نفع خود، افكار عمومی را تخدیر كرده، و به حكومت خودش وجهه مشروع و مقبول میبخشید.
این سیاست ضد اسلامی، به اضافه عوامل دیگر همچون ترویج فرقههای باطل نظیر: جبریه و مرجئه كه از نظر عقیدتی با سیاست معاویه همسو بودند، آثار شوم و مرگبار در جامعه به وجود آورده و سكوت تلخ و ذلتباری را بر جامعه حكمفرما ساخته بود.
در اثر این سیاست شوم، شخصیت جامعه اسلامی مسخ و ارزشها دگرگون شده بود، به طوری كه مسلمانان، با آنكه میدانستند اسلام هیچ وقت اجازه نمیدهد آنان مطیع زمامداران بیدادگری باشند كه بنام دین بر آنها حكومت میكنند، با این حال بر اثر ضعف و ترس و ناآگاهی، از زمامداران ستمگر پشتیبانی میكردند. در اثر این سیاست، مسلمانان، بر خلاف منطق قرآن و تعالیم پیامبر (ص)، تبدیل به افرادی ترسو، سازشكار، و ظاهر ساز گشته بودند.
تاریخ این دوره از زندگی مسلمانان، پر از شواهدی است كه نشان میدهد این دگرگونی و انحراف فراگیر شده، جامعه اسلامی را با خود همرنگ ساخته بود.
اگر عكس العملی را كه مسلمانان در برابر سیاست عثمان و عمال وی از خود نشان دادند، با روشی كه در برابر سیاست معاویه در پیش گرفتند مقایسه كنیم، آثار شوم این سیاست شیطانی را در جامعه اسلامی بوضوع مشاهده میكنیم، زیرا مسلمانان در برابر سیاست عثمان با قیام عمومی، عكس العمل نشان دادند؛ قیامی كه بزرگترین شهرهای اسلامی یعنی مدینه، مكه، كوفه، بصره، مصر و سایر شهرها و روستاها در آن شركت داشتند؛ ولی با توجه به اینكه در زمان معاویه ظلم به مراتب بیشر، میزان قتل و تهدید زیادتر و گستردهتر؛ و محرومیت مسلمانان از حقوق و ثروت و درآمد خود آشكارتر بود، با این حال عكس العمل دسته جمعی در برابر رفتار ضد اسلامی معاویه دیده نمیشد، بلكه مردم كوركورانه در برابر معاویه مطیع و خاضع بودند. بلی گاه گاه اعتراضهای پراكندهای مثل مخالفت «حجر بن عدی» و «عمرو بن حمق خزاعی» و امثال آنها صورت یك جنبش عملی و عمومی در نمیآمد، بلكه شعله آن بسرعت خاموش میگشت، زیرا حكومت وقت، سران جنبش را میكشت و انقلاب را در نطفه خفه میكرد و جامعه هیچ تكانی نمیخورد.[1]
پی نوشت:
[1] . جهت اطلاع بیشتر در این زمینه ر.ك به: ارزیابى انقلاب حسین، تالیف محمد مهدى شمس الدین، ترجمه مهدى پیشوائى، چاپ 2، قم، انتشارات توحید
مهدي پيشوايي - سيره پيشوايان، ص145
به يقين نمي توان گفت منكر اسلام بودند، حتي منكر امام حسين (ع) هم نبودند و به جرأت يقين داشتند مقام امام حسين(ع) افضل از يزيد است پس چطور شد كه اولاً حزب ابوسفيان زمام حكومت را به دست بگيرد، ابوسفياني كه قائد اعظم مشركين بود و با پسرش معاويه دوش به دوش با اسلام مي جنگيدند و همان معاويه سي سال بعد از وفات پيامبر(ص) والي شام و سپس بيست سال خليفه مسلمين شد ؛ يعني بيست سال با اسلام جنگيد، ثانياً خودِ شيعيان ظاهري، قاتل امام شدند. كوفيان در عين علاقه به اهل بيت(س) و حسين (ع) با او جنگيدند.
اول به خاطر رعب و وحشت بود كه از زمان زياد (پدر ابن زياد يا عبيدالله بن زياد) و معاويه شروع شده بود و خود عبيدالله بن زياد هم با كشتن ميثم تمار رشيد هجوي، مسلم بن عقيل، هاني بن عروه و … آنها را مرعوب تر ساخت و نمی توانستند مطابق عقل خودشان تصميم بگيرند.
دوم اينكه بخاطر حرص و طمع و علاقه اي كه به زر و سيم و جاه و مقام داشتند مانند عمر سعد وقاص. دليل سوم و مهمترين دليل ضعف ايمان آنها بود كه در زمان پيامبر(ص) و علي(ع) ، حسن ضعف خود را در غزوه ها نشان داده بودند.
پس اگر بگوئيم چرا امام حسين(ع) قيام كرد درست مثل اين است كه بگوئيم چرا پيامبر(ص) در مكه قيام كرد؟ چرا علي (ع) اينهمه رنج حمايت پيامبر(ص) را در ليله المبيت، بدر، احد، خندق و … متحمل شد؟ چرا ابراهيم (ع) يك تنه در مقابل قدرت عظيم نمرود ايستادگي و قيام كرد؟
حماسه حسینی از مهمترین مقاطع تاریخ بشر است و همچون دریایی از معرفت و روشنایی، همواره صیادان معارف الهی را میزبانی کرده است. آیت الله جوادی آملی، عالم و متأله بزرگ روزگار ما، سالهاست گوشههایی از صیدهای خود از این دریا را در معرض دید مشتاقان حقیقت و زیبایی مینهد.
آنچه تقدیم میشود، بخشی از تأملات ایشان است که به صورت گفتار ارایه شده است:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين بارئ الخلائق الأجمعين رافع السماوات و خافض الأرضين و صلّ الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الطيبين الطاهرين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرئ إلي الله».
سخن در تحليل قيام تاريخي سالار شهيدان ـ سلام الله عليه ـ بود. تا اندازهاي روشن شد كه چون آن حضرت يك دين ممثل است و عينيت دين است، ميخواهد همين دين در بیرون عينيت پيدا كند و عينيت يافتن دين در نشئه طبيعت با تزاحم همراه است. ممكن نيست چيزي در عالم طبيعت يافت بشود و از گزند مزاحمت در امان بماند. منتها اگر آن شيء حق بود، هر مزاحمي آسيب ميبيند، بدون اينكه به او آسيبي برساند و اگر آن شيء حق نبود آسيب ميبيند، بدون اينكه بتواند به چيزي آسيب برساند و اگر احياناً ميبينيد، گاهي حق از باطل شكست ميخورد و باطل پيروز ميشود؛ يا آنچه را كه حق نبود، حق پنداشتيم و آنچه را باطل نبود باطل پنداشتيم؛ يا اگر حق را درست فهميديم و باطل را درست فهميديم (پيروزي را به جاي شكست و شكست را به جاي پيروزي پنداشتيم) در اين محاسبه بالأخره اشتباه كردهايم. وگرنه حق ممكن نيست شكست بخورد، ولو در مدت كوتاه؛ باطل ممكن نيست پيروز بشود ولو در مدت كوتاه، زيرا باطل مانند كف روي آب است و حق مانند همان سيل خروشان؛ باطل در سايه حق نمايي دارد. ممكن نيست كه باطل بتواند حق را از بين ببرد، زيرا اگر حقي نباشد، باطلي نيست. چون باطل حق نماست و اگر آبي نباشد، سيلي نباشد، كفي نيست. هرگز كف به جنگ سيل نميرود؛ هرگز سايه به جنگ نور نميرود. اگر نوري نباشد، سايهاي نباشد و اگر شاخصي نباشد، سايهاي نيست؛ چون نور هست و شاخص هست، سايه پيدا ميشود. چون حق هست، باطل خود را نشان ميدهد.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
به گزارش مشرق، حجت الاسلام عليرضا پناهيان يكي از منبريهاي سرشناس كشور است كه چند سالي است در دهه اول محرم با حضور در دانشگاه هنر به ايراد سخنراني مي پردازد. مطلبي كه در ادامه از نظرتان مي گذرد چكيدهاي است از سخنان اين روحاني در شب چهارم و پنجم محرم الحرام.
ترسوها خسرالدنیا و الاخره میشوند
برخي انسانها هم در دنيا ضرر ميكنند و هم در آخرت. معناي ديگر اين كلام اين است كه كساني هستند كه لااقل در دنيا ضرر نميكنند، بلكه فقط در آخرت ضرر ميكنند. احتمالاً اين گروه دوم که حب الدنیا داشتهاند، بهتر از كساني هستند كه هم دنيا را از دست ميدهند و هم آخرت را. اگر چه در جهنم ديگر جايي براي خاطرات شيرين دنيوي نيست ولي اين گروه دوم حسرت كمتري نسبت به گروه اول دارند. يكي از گروههايي كه خسرالدنيا و الآخره ميشوند، ترسوها هستند. در دنيا از ترس نتوانستهاند لذتي ببرند، در آخرت هم چون ترسو بودهاند، مجازات ميشوند.
«تمسخر» اسلحۀ سازمانی دشمنان دین
•«تمسخر» حربه مشتركي در جبهه مخالفين دين و اسلحه سازماني دشمنان دين است. معمولاً آدمهاي بيدين به آدمهاي ديندار كه ميرسند، همگی اهل تمسخر ميشوند و اين ويژگي روانياي است كه براي آدمهاي بيدين نسبت به متديينين پيش ميآيد.
• اینکه چرا دشمنان و مخالفین دین، اهل مسخره کردن مؤمنین هستند، نه فقط حاصل یک بررسی تاریخی یا اجتماعی، بلکه دارای دلیلی قرآنی است: «وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ* اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»(بقره/14و15)
• برای برطرف کردن «ترس از مسخره شدن» باید علت این کار دشمنان دینداری را تجزیه و تحلیل کنیم و با زمینههای آن آشنا شویم.
چرا حتی کسانی که اهل مسخره کردن دیگران نیستند، وقتی به مؤمنین میرسند، آنها را مسخره میکند؟
• چرا حتی کسانی هم که روحیه مسخره کردن دیگران را ندارند، وقتی به مؤمنین میرسند آنها را مسخره میکند؟
• علت اصلی این است که این افراد از آنچه خدا نازل کرده و دستور داده که به آن عمل شود، تنفر دارند؛ «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم»(سوره محمد، آیه9).
• غیرمؤمنین چون از آنچه که خدا نازل کرده است، بدشان میآید، به مؤمنین که میرسند غضب میکنند. زیرا مؤمنین از آنچه که خدا نازل کرده و به آن دستور داده خوششان میآید و به آن عمل میکنند. تا زمانی که مؤمنین دست از ایمان خود برندارند و کافر نشوند، مورد خشم و غضب کافران هستند.
• در ذهنِ کسانی که با «ما انزل الله» مشکل دارند، محاسبه سریعی به این صورت اتفاق میافتد که: «فلانی، مذهبی است پس او معتقد است که خوب است انسانها نمازخوان باشند و بد است که کسی بینماز باشد. به همین دلیل فلانی به دستور خدا عمل میکند و نماز میخواند. من هم که نماز نمیخوانم؛ پس او مرا آدم بدی میداند، پس من هم میتوانم از او تنفر داشته باشم و او را مسخره کنم.» لذا غیرمؤمنین به خود اجازه میدهند که مؤمنین را مسخره کنند.
• اگر مؤمن با تحلیل روانی غیرمؤمن آشنا باشد، دلیلی ندارد که از تمسخر او بترسد. غیرمؤمن به دلیل این شرایط روانی به مسخره کردن مؤمن میپردازد، چرا که نمیتواند از خودش بهتر را ببیند.
• در نقطۀ مقابل، علامت ایمان این است که مؤمنین نه تنها هیچ کس را مسخره نمیکنند؛ بلکه وقتی از خودشان مؤمنتر را میبینند، از ته دل خوشحال میشوند و برای او دعا میکنند. «وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيمٌ» (سوره حشر، آیه10).
• ترس را از نظر تاریخی و اجتماعی میتوان در موارد مختلفی بررسی کرد. از نظر تاریخی در تاریخ کربلا میبینیم که مردم از امام حسین(ع) نفرت نداشتند، بلکه او را دوست داشتند ولی وقتی که محبت و ترس در یک موضوع با هم وجود داشته باشند، ترس غلبه خواهد کرد. فقط ترس بود که مردم را وادار کرد تا امام حسین(ع) را قطعه قطعه کنند. چون ابن زیاد شایعه کرد که لشکر یزید در راه کوفه است؛ در حالی که اصلاً اینطور نبود. شایعات و تهدیدهای دیگری نیز بر ترس مردم میافزود.
• در حالی که امام حسین(ع) محبوبترین شخصیت جهان اسلام بودند، از سپاهی که علیه امام حسین(ع) تدارک دیدند، چند نفر کینه امام حسین(ع) را به دل داشتند؟ آیا نقش ترس را در این حادثه مهم میتوان نادیده گرفت؟ آیا خدا در تاریخ کربلا با کسی شوخی داشته است؟ آیا خدا نمیخواسته مطلبی را در مورد ترس بگوید؟ برای بررسی ترس از نظر اجتماعی نیز باید گفت آنچه که به عنوان قدرت، سیاست، نفوذ و حاکمیت مطرح است، تماماً بر پایه ترس استوار است.
• یکی از موارد ترس، ترس از مسخره شدن است. موضوع مسخره شدن توسط غیرمؤمنین از اولین موضوعاتی بوده است که با اعلام علنی دعوت به اسلام، پیش آمد. هنگامیکه خدا به پیامبر اکرم(ص) دستور دادند که تبلیغ رسالتش را علنی کرده و حق را اظهار نماید، بلافاصله خدا میفرماید ما تو را از مسخرهکنندگان، کفایت خواهیم کرد. فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكين* إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئين(سوره حجر، آیات 94 و 95). گویی مسخره کردن، اولین کار دشمنان و اولین بازتاب کار درست بوده است.
• دستور دیگر قرآنی به مؤمنین، همراهی نکردن و نماندن در جمعی است که به مسخرهکردن مشغول هستند. قرآن کریم میفرماید: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعا (نساء 140). مؤمن نباید در جلسهای که حق را به سخریه گرفتهاند، بنشیند. تهدید قرآن به اینکه این همراهی با مسخرهکنندگان میتواند به همانند آنها شدن ختم شود، تهدید تکاندهندهای است.
• یکی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) گرفتار نیش عقرب شد، و درد شدیدی مبتلا شد به حدی که در شرف مرگ قرار گرفت. وقتی او را پیش امیرالمؤمنین(ع) آوردند، حضرت فرمودند: زمان مرگ او هنوز نرسیده است، و زمان درد کشیدنش هم هنوز به پایان نرسیده است. او را به خانهاش برگرداندند و پس از دوماه درد کشیدن سراغش را گرفت و به او گفت: «این درد تو بخاطر این بود که فلان روز، در جلسهای کسی به دلیل ولایت سلمان نسبت به ما، به او طعنه زد، و تو نه از جانت ترسیدی و نه مالت در خطر بود، بلکه فقط به دلیل رودربایستی، آن شخص را تحقیر نکردی و جوایش را ندادی. اکنون توبه کن و عهد کن که دیگر چنین نکنی، تا دردت آرام شود.»( فَلَمْ يَمْنَعْكَ مِنَ الرَّدِّ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِهِ خَوْفٌ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا عَلَى أَهْلِكَ وَ لَا عَلَى وُلْدِكَ وَ مَالِكَ أَكْثَرُ مِنْ أَنِ اسْتَحْيَيْتَهُ فَلِذَلِكَ أَصَابَك؛ بحار الانوار/26/238)
• اگر کسی بخواهد آدم خوبی شود، حتماً مورد ظلمهایی قرار میگیرد. قرآن به نترسیدن از این نوع ظلمها دعوت کرده و میفرماید: وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً(سوره طه، آیه 112). مؤمن نه از ستمی(در مورد حقش) و نه از کاستی و نقصانی(در مورد اجر و مزدش) میترسد. یک نکته در حاشیه این مطلب وجود دارد. اگر مؤمنی در محیطی بود که همه با او همراه و همدل بودند و از هیچکس، هیچگاه مسخره شدنی، ظلمی یا سرزنشی را نشنیده باشد؛ شاید آن ساخته شدن کامل برایش ایجاد نشود. چنین شرایطی میتواند مشکلاتی مانند عجب، غرور و .... را ایجاد نماید.
در سپاه امام حسین (ع) شخصیت های درخشان بسیاري یافت می شوند که هر کدام از لحاظ ارج ومقام والایی که دارند به مثابه یک حجت می مانند. یکی از این افراد برگزیده حضرت علی اکبر (ع) است که در مقام و بلند مرتبگی وی همین بس که امام حسین (ع) ایشان را چنین توصیف کرده اند:
«اللّهم اشهد، فقد برز إليهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك صلّى اللَّه عليه و آله، و كنّا إذا اشتقنا إلى نبيّك نظرنا إليه»؛ خداوندا! گواه باش، به تحقيق جوانى به جنگ و مبارزت شتافته كه شبيه ترين مردم از نظر خِلقت و خُلق و منطق به رسولت صلّى اللَّه عليه و آله مىباشد. هر گاه اشتياق زيارت پيامبرت را مىيافتم به او مىنگريستم.»
توصیف امام حسین (ع) از حضرت علی اکبر (ع) بسیار سنگین و ثقیل است؛ چراکه ایشان را شبیه ترین مردم از لحاظ خلقت ظاهری و خلق وخوی و منطق به پیامبر اسلام معرفی کرده اند. با توجه به این که بیان این وصف از لسان امام معصوم صورت گرفته است بر ارزش و جایگاه بلند مرتبه حضرت علی اکبر می افزاید.
بهترین و برجسته ترین مومنان به حکم عقل و شرع کسی است که از لحاظ تفکر و عمل در بالا ترین رتبه باشد و چه چیز از این والاتر که انسان از جهت منطق و اخلاق شبیه ترین به پیامبر که الگوی حسنه است باشد و از آن مهم تر امام معصوم این شباهت را تصریح و تایید کند.
رجزهای حضرت علی اکبر (ع) و پاسخگويي به شبهه شامیان
با توجه به این موضوع می توان وجود حضرت علی اکبر (ع) در کربلا به مثابه یک حجت و دلیل بر لشکر عمر بن سعد دانست چنان چه خود حضرت علی اکبر در رجز های خود بر این موضوع اشاره می کند و می فرماید:
أنا عليّ بن الحسين بن علي
نحن و بيت اللَّه أولى بالنبيّ
و اللَّه لا يحكم فينا ابن الدّعي
من على بن حسين بن على هستم، به پروردگار خانه كعبه قسم، كه ما به [جانشينى] پيامبر از ديگران سزاوارتريم، به خدا قسم، آن زنازاده نخواهد توانست بر ما حكومت كند.
حضرت علی اکبر (ع) خود را فرزند امام علی (ع) معرفی می کند و به خانه کعبه قسم یاد می کند که از هر لحاظ خاندان بنی هاشم، به پیامبر نزدیک تر هستند و اگر این شبهه در ذهن سربازان عمر بن سعد وجود دارد که امام حسین (ع) بر خلیفه وقت یزید خروج کرده است و جایز است که با وی جنگ شود وکشتن ایشان اشکالی ندارد، با این رجز و خواننده آن می توان به پاسخ این سوال پی برد و حجت بر آنان بار دیگر تمام می شود؛ چرا که خواننده رجز شبیه ترین مردمان از جهت چهره، نسب و اخلاقیات و منطق به رسول اکرم است و حق جانشینی و خلافت به این خاندان سزاوارتر است تا به یزید که فردی زنازاده است و فسق و فجور وی برای همگان مظهر است.
حضرت علی اکبر (ع) در این رجز اشاره می کند که اجازه نخواهد داد که یزید بر آنان حکومت کند و این اعتقاد حضرت که در شمایل رجز بیان شده است در جایی دیگر از تاریخ نیز از ایشان ذکر شده.
کاروان امام حسین (ع) در ثعلبیه
زمانی که کاروان امام حسین (ع) هنوز به سرزمین کربلا نرسیده بود و در راه به سرزمين «ثعلبيّه» رسيدند مقارن ظهر بود، امام (ع) سرش را بر بالين گذاشت و اندكى خوابيد، پس از لحظهاى بيدار شد و فرمود: صدا زنندهاى را ديدم مىگفت: «شما شتابان مىرويد، ولى مرگ شما را زودتر به سوى بهشت مىبرد.»
فرزندش على اكبر (ع)عرض كرد: «يا أبت! أ فلسنا على الحقّ»؛ اى پدر! آيا ما بر حق نيستيم؟ امام حسين (ع) فرمود: «بلى يا بنىّ و الّذى اليه مرجع العباد»؛ آرى اى پسرم، سوگند به خداوندى كه همه بندگان به سوى او بازگردند، ما بر حق هستيم. على اكبر (ع) عرض كرد: «يا أبت! اذن لا نبالى بالموت»؛ اى پدر! بنا بر اين باكى از مرگ نداريم.
امام حسين (ع) فرمود: «پسر جانم! خداوند بهترين پاداش نيكى كه از ناحيه پدر به او داده مىشود به تو عنايت فرمايد.» این سخن حضرت علی اکبر (ع) نیز نشان دهنده این حقیقت است که مرگ بهتر از آن است که یزید فاسق به نام اسلام حکومت کند. همان طور که امام حسین (ع) براین حقیقت تصریح کرده اند که « الموت اولی من العار.»؛ مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است.
کربلا پدیده ای به نام آقا زاده ندارد
واقعیت قابل توجه و تامل در به میدان رفتن علی اکبر (ع) این نکته است که همه مقاتل متفقا اجازه امام حسین (ع) را به ایشان برای نبرد و جنگیدن بدون درنگ ذکر کرده اند و نیز این حقیقت که حضرت علی اکبر (ع) اولین فرد از بنی هاشم بودند که به میدان نبرد رفته و شهید شدند مورد اتفاق همه مقاتل است.
چنانچه در زیارت نامه آن حضرت می خوانیم: «السلام علیک یا اول قتیل من نسل خیر خلیل»این موضوع و روش برخورد امام، اعلام کننده این واقعیت بزرگ است که کربلا پدیده ای به نام آقا زاده ندارد و امام حسین (ع) جوان خویش را براي حفظ اسلام به عنوان اولین نفر از هاشمیون به میدان می فرستد و زمانی که حضرت علی اکبر (ع) شهید شده و امام بر بالای سر پیکر وی حاضر می شود و گونه خود را بر گونه علی اکبر می گذارد و لعنت می کند قومی را که با کشتن علی اکبر (ع) جرات پیدا کردند بر خدا و هتک حرمت رسول خدا.
سخنان و رفتار خامس آل عبا در هنگام راهی کردن حضرت علی اکبر(ع) به میدان جنگ و پس از شهادت وی گویای شدت علاقه ایشان به فرزند جوان و برومند خویش است اما جلوه و بروز این علاقه بسیار زیاد نه تنها سبب تمایز حضور حضرت علی اکبر (ع) در میدان نبرد نمی شود بلکه باعث دادن درسی بزرگ به همه تاریخ و مردان حکومتی می شود و با اطمینان می توان اظهار داشت لحظه لحظه عاشورا حامل پیام های عقیدتی و تربیتی است.

