پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

روايات در تنزيه حق متعال و رد شبه

قال عليه‏السلام: و لا اخلاص مع التشبيه.
ترجمه:
و نيست اخلاص با تشبيه.
شرح:
چون در اوائل رساله مفصلا در ذيل فرمايش امام عليه‏السلام معناي تشبيه گفته شد در اينجا فقط بذکر روايات اهلبيت عليهم‏السلام اکتفا مي‏شود 
مقدمتا بايد دانست که تشبيه بهر معنائي و به هر نوعي که باشد باطل است و خلاف تنزيه است و کسي که حق متعال را تشبيه کند بمقتضاي روايات نشناخته است خداوند را و موحد نخواهد بود.
قال الباقر (ع): و لا يشبه شيئا مکونا و لا له مکون و ليس لله حد و لا يعرف بشيي‏ء يشبهه.
و قال اميرالمؤمنين عليه‏السلام: فليست له صفة تنال و لا حد يضرب له فيه الامثال.
و قال عليه‏السلام ايضا: فلا اليه حد منسوب و له مثل مضروب و لا شيي‏ء عنه بمحجوب تعالي عن ضرب الامثال و الصفات المخلوقه علو کبيرا.
قال الصادق عليه‏السلام: لمفضل بن عمر - من شبه الله بخلقه فهو مشرک، ان الله تبارک و تعالي لا يشبه شيئا و لا يشبهه شيي‏ء و کلما وقع في الوهم فهو بخلافه.
 
[ صفحه 403]
 
و قال عليه‏السلام ايضا: لهشام بن الحکم ان الله تعالي لا يشبه شيئا و لا يشبهه شيي‏ء و کلما وقع في الوهم فهو بخلافه.
قال الباقر عليه‏السلام: لمحمد بن مسلم يا محمد ان الناس لا يزال لهم المنطق حتي يتکلموا في الله فاذا سمعتم ذالک فقولوا لا اله الا الله الواحد الذي ليس کمثله شيي‏ء.
و قال اميرالمؤمنين: لانه خلاف خلقه فلا شبه له من المخلوقين و انما يشبه الشيي‏ء بعديله فاما ما لا عديل له فکيف يشبه بغير مثاله و هو المبدأ الذي لم يکن شيي‏ء قبله و الآخر الذي لا شيي‏ء بعده.
بيان:
مراد امام عليه‏السلام اين است که اشياء شبيه بعديل خود مي‏باشند و ذات مقدس عديل و مثيل ندارد چگونه ممکن است تشبيه کرد موجودي را که عديل ندارد و بچه چيزي شباهت خواهد داشت بعد از فرض آنکه عديلي براي او نيست.
و قال اميرالمؤمنين عليه‏السلام: الدال علي قدمه بحدوث خلقه و بحدوث خلفه علي وجوده و باشباههم علي ان لا شبه له.
بيان:
از راه خود موجودات استدلال فرموده يعني اگر شباهت بمخلوق داشته باشد پس او حادث خواهد بود و لکنه قديم و چون مخلوق شباهت بهم دارند دليل است که او شباهت بمخلوق ندارد و الا او هم مثل ساير مخلوقات خواهد بود.
و قال الرضا (ع) في مکتوبه الي فتح بن يزيد: الدال علي وجوده 
 
[ صفحه 404]
 
بخلقه و بحدوث خلقه علي ازليته و باشباههم علي ان لا شبه له.
قال اميرالمؤمنين عليه‏السلام: و ما زال ليس کمثله شيي‏ء عن صفة المخلوقين متعاليا فليس له مثل فيکون ما يخلق مشبها به.
و قال الرضا صلوات الله عليه في علل انه لم وجب عليهم الاقرار بانه ليس کمثله شيي‏ء منها انه لو لم يجب عليهم ان يعرفوا ان ليس کمثله شيي‏ء جاز ان جري عليه ما يجري علي المخلوقين من العجز و الجهل و التغيير و الزوال و الفناء و الکذب و الاعتداء و من جازت عليه هذه الاشياء لم يؤمن فناوه و لم يؤمن بعد له و لم يحقق قوله و امره و نهيه و وعده و وعيده و ثوابه و عقابه و في ذالک فساد الخلق و ابطال الربوبيه.
بيان:
امام هشتم سلام الله عليه مي‏فرمايد: علل اينکه واجب است مردم اقرار کنند باينکه ذات متعال شبيه ندارد يکي از آن علل اين است که هر چه جاري بر مخلوق است از عجز و جهل و تغيير و زوال و فناء و دروغ، و تعدي و اگر اينها جاري بر خداوند باشد ايمن نيست از فناء آن خدا مثل مخلوق که فاني مي‏شوند. و ايمن نيست عدل او، و قول او را نمي‏شود قبول کرد و امر و نهي و وعد و وعيد و ثواب و عقاب تمام به باد خواهد رفت و احتمال خلاف در تمام آنها جاري است مثل ساير مخلوقات و فساد خلق و ابطال ربوبيت است.
قال اميرالمؤمنين عليه‏السلام: و ما زال عند اهل المعرفة به عن الاشياء و الاضداد منزها.
قال الصادق عليه‏السلام: لمعويه بن وهب ما اقبح بالرجل ان‏
 
[ صفحه 405]
 
يأتي عليه سبعون سنه او ثمانون سنه يعيش في ملک الله و يأکل من نعمه ثم لا يعرف حق معرفته حد المعرفه انه لا اله غيره و لا شبيه له و لا نظير و ان يعرفه انه قديم موجود غير فقيد موصوف من غير شبه و لا مبطل ليس کمثله شيي‏ء و هو السميع البصير.
و قال اميرالمؤمنين عليه‏السلام: اتقوا ان تمثلوا بالرب الذي لا مثل له او شبهوه بخلقه او تلتقوا عليه الاوهام او تعملوا فيه الفکر او تضربوا له الامثال او تنعتوه بنعوت المخلوقين فان لمن فعل ذلک نارا.
و قال اميرالمؤمنين عليه‏السلام: فمن ساوي ربنا بشيي‏ء فقد عدل به و العادل به کافر بما نزلت به محکمات آياته و نطقت به شواهد حجج بيناته کذب العادلون بالله اذ شبهوه بمثل اصنامهم و حلوه حليه المخلوقين باوهامهم و حيزوه بتقدير منبع من خواطرهم و قدروه علي الخلق المختلفه القوي بقرائح عقولهم.
بيان:
اين روايت صريح است در اينکه مساوي کردن خداوند را با مخلوق و يا تشبيه کردن خداوند را باصنام و يا حليه مخلوقين را بپوشانند بخداوند باوهام خودشان و بگويند هر لحظه بشکلي بت عيار درآمد...
و خدا را باندازه‏ي عقول خودشان اندازه‏گيري کند تمام اوهام و کذب بر خداوند حکيم است.
قال مولانا ابو عبدالله الحسين بن علي عليه‏السلام: ايها الناس اتقوا هولاء المارقه الذين يشبهون الله بانفسهم يضاهون قول الذين کفروا من اهل الکتاب بل هو الله ليس کمثله شيي‏ء و هو السميع البصير لا
 
 
[ صفحه 406]
 
کفو له يعاد له و لا ضد له ينازعه و لا سمي له يشابهه و لا مثل له يشاکله صدق مولانا روحي له الفداء.
قال اميرالمؤمنين عليه‏السلام: الذي لما شبهه العادلون بالخلق المبعض المحدود في صفاته ذوي الاقطار و النواحي المختلفه في طبقاته و کان عز و جل الموجود بنفسه لاياداته انتفي ان يکون قدروه حق قدره فقال تنزيها لنفسه عن مشارکه الانداد و ارتفاعا عن قياس المقدرين له بالحدود من کفرة العياد ما قدرو الله حق قدره و الارض جميعا قبضته يوم القيامه، و السموات مطويات بيمينه سبحانه و تعالي عما يشرکون.
اگر بخواهيم روايات اين باب همه را ذکر کنيم باعث تطويل رساله خواهد شد همين مقدار که ذکر کرديم براي اهلش کفايت مي‏کند.
و اگر در بعضي از آيات و روايات تعبيراتي شده است که موهم تشبيه است ائمه سلام الله عليهم توجيه فرموده‏اند.
قال الرضا عليه‏السلام: في حديث يونس بن ظبيان، فوجه الله انبيائه و اوليائه، و عن الهروي.
عن الرضا (ع): قال فقلت يابن رسول الله ما معني الخبر الي رووه ان ثواب لا اله الا الله النظر الي وجه الله فقال عليه‏السلام يا اباصلت من وصف الله بوجه کالوجوه فقد کفر و لکن وجه الله انبيائه و رسله و حججه صلوات الله عليهم اجمعين هم الذين بهم يتوجه الي الله عز و جل کل شيي‏ء و الي دينه و معرفته و قال الله عز و جل کل من عليها فان و يبقي وجه ربک.
و قال عز و جل کل شيي‏ء هالک الا وجهه فالنظر الي انبياء الله و رسله‏
 
[ صفحه 407]
 
و حججه عليهم‏السلام في درجاتهم ثواب عظيم للمؤمنين يوم القيمه.

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

ادب و نزاکت و ظرافت

در شرح حال و سيرت آن حضرت نوشته اند که...
هرگز با سخن خويش بر کسي جفا نکرد و بر وي ستم نراند.
تا سخن کسي به پايان نمي رسيد سخن نمي گفت و گفتار او را قطع نمي کرد.
حاجت هيچ کسي را در صورت قدرت و توانايي رد نمي نمود.
پاي خود را هرگز در مقابل کسي دراز نکرد.
هرگز کنار هيچ جليس و همنشيني بر چيزي تکيه نمي کرد.
هيچ يک از خادمان را به دشنام و ناسزا نگرفت.
صدا به قهقهه بلند نمي کرد؛ بلکه تبسّم مي فرمود.
آن حضرت در تابستانها روي حصير جلوس مي نمود، و زمستانها روي پلاس مي نشست.
جامه هاي خشن مي پوشيد، اما هنگامي که در ميان مردم ظاهر مي شد داراي سر و وضع آراسته بود.
خير و احسان آن حضرت آن چنان توأم با ادب و نزاکت و ظريف و لطيف انجام مي گرفت که هرگز طرف احسان، شرمسار نمي گرديد؛ لذا نوشته اند که...
بسيار احسان مي کرد و بخششها را پنهاني انجام مي داد، و اکثر اين خيرات را در شبهاي تار [و بي سر و صدا] برگزار مي کرد.
به عنوان نمونه:
مرحوم کليني (رضوان الله عليه) در کتاب خود روايتي از «اليسع بن حمزه» آورده است که مي گفت:
من در محضر امام رضا عليه السلام بودم که گروه زيادي از مردم پيرامونِ آن حضرت گرد آمده بودند و از او راجع به حلال و حرام سؤال مي کردند. در اين اثنا مردي بلند قامت و گندمگون وارد شد و گفت: السلام عليک يا ابن رسول الله! من يکي از دوستداران شما و آباء و اجدادتان هستم و از حج بازمي گردم و تمام موجودي ِ خود را از دست دادم و چيزي براي من باقي نمانده که با آن بتوانم حتي يک منزل از منازل سفر را طي کنم. چاره اي درباره من بينديشيد تا مرا به شهر و ديارم بازگردانيد، که من در شهر و ديارم فردي توانمند و مالدار مي باشم. به من کمک کنيد که وقتي به وطنم رسيدم از جانب شما به همين مقدار به فقراء هزينه رسانم و به آنها بخشش کنم؛ چون تهيدست و مستحق اِمداد مالي نيستم. حضرت به او فرمود: بنشين که خداي تو را رحمت کناد. سپس آن حضرت رو کرد به مردم و با آنها به ادامه گفتگو نشست تا آن که مردم از پيرامون او پراکندند، و فقط آن مرد خراساني و سليمان جعفري و خيثمه و من در آن جا مانديم. حضرت فرمود به من رخصت دهيد به اندرون منزل بروم. لحظه اي گذشت و حضرت بيرون آمد و در را بست و از پشتِ در دست را بيرون آورد...
... و فرمود: مرد خراساني کجاست؟
عرض کرد: اينجا.
فرمود: اين دويست دينار را بگير و مخارج خود را با آن تأمين کن و لازم نيست در ديار خود به مقدار آن از جانب من به فقراء کمک کني، و از سراي من خارج شو که من تو را نبينم و تو نيز مرا نبيني [که مبادا هر دو شرمسار گرديم].
سليمان به آن حضرت عرض کرد: قربان! عطاي فراوني به اين مرد مرحمت فرمودي و او را مورد مهر خويش قرار دادي، چرا از پشت در و از خفا اين کار را برگزار فرمودي؟
فرمود: بيم آن داشتم که ذل و خواري سؤال و خواهندگي را از رهگذر برآوردن نيازش در چهره او مشاهده کنم. آيا نشنيده اي که رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: المستتر بالحسنة تعدل سبعين حجة، و المذيع بالسيّئة مخذول، و المستتر بها مغفور له، کسي که پنهاني و بي سروصدا احسان مي کند اين کار او معادل با هفتاد حج مي باشد، و کسي که بدي و گناه را افشا و آشکار مي سازد خوار و فرومايه خواهد گشت، و آن که گناه و بدي را مخفي مي دارد اميد آمرزش براي او وجود دارد...
سپس فرمود: آيا اين بيت به گوش تو نرسيده است که:
 
متي آته يوماً اطالب حاجة
رجعت الي اهلي و وجهي بمائه
 
آن کسي را مي ستايم که اگر روزي براي حاجتي نزد او روم، به سوي اهل و عيالم در حالي بازمي گردم که آبروي من مصون مانده و دچار ذلت سؤال و خواهندگي نباشم.
نيز کليني آورده است که...
ميهماني بر امام رضا عليه السلام وارد شده و پاره اي از شب را با او به گفتگو نشست که چراغ دگرگونه شد و مي خواست خاموش شود. ميهمان براي ترميم و اصلاح آن دست خود را پيش آورد تا آن را به حالت نخست بازگرداند که امام رضا عليه السلام مانع شد و شخصاً آن را ترميم و اصلاح کرد، آن گاه فرمود:
ما خاندان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ميهمانان خود را بکار نمي گيرم [بلکه مقدم آنها را گرامي داشته و از هيچ گونه ادب و نزاکتي نسبت به آنها دريغ نمي ورزيم].
بدين اميد که خداي متعال ما را از توفيق در التزام به سيرت اخلاقي اين امام بزرگوار برخوردار سازد و ارشادات سعادت آفرين و الگو پرداز آن جناب را در همه جوانب زندگاني به کار بنديم اين نوشته را به پايان مي برم، و شفاعت او را در روزي از خدا مي طلبم که هيچ عاملي جز قلب سليم و دل پالوده از آلودگي ها سود نمي بخشد.

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

تحليل رواني حالت عجب و خودپسندي و غائله هاي سوء آن

در طي حديثي که از امام رضا عليه السلام روايت شده است آن حضرت درجات و آثار و غائله هاي سوء عجب و خودپسندي وعشق به خويش را گزارش فرمود، و در حقيقت به تحليل رواني اين رذيلت اخلاقي پرداخت:
احمد بن نجم راجع به عجبي که اعمال و کردارها و کوششهاي انسان را به تباهي مي کشاند از امام رضا عليه السلام سؤال کرد.
امام عليه السلام در پاسخ فرمود:
عجب داراي مرتب و درجات و آثار گونه گون رواني است: يکي از آن درجات اين است که از رهگذر وجود اين حالت در انسان، اعمال زشت و کردارهاي نادرست از ديدگاه يک فرد معجب آن چنان با زيورهاي پوشالي و پنداري آراسته مي شود که آنها را خوش و زيبا و درست تلقي مي کند و تصور مي کند که فردي درست کار و نيکوکردار است، و هر عمل زشتي را که انجام مي دهد آنها را از نظر رواني زيبا و پسنديده و نيکو برمي شمارد. ديگر آن که فردِ مُعجِب حتي در ايمان به پروردگارش گرفتار خودپسندي مي شود و در برابر خدا به خود مي بالد که به او ايمان دارد، و بر خدا به خاطرِ ايمانش منّت مي گذارد و از او طلبکار مي شود! در حالي که خداي راست که بر او منّت نهد و از اين که او را به نعمت ايمان برخوردار ساخته است بر او منّت گذارد.
امام رضا عليه السلام در طي اين عبارات کوتاه حالات رواني يک فرد معجب را براي ما تفسير فرموده است که او آن چنان در حب و عشق به خويشتن به سر مي برد و آن قدر در علاقه به خود و پسند خويشتن گرفتار ترکتازي و توسني مي گردد ـ که نه تنها خود را برتر از ديگران مي داند و بر آنها منّت مي گذارد ـ تصور مي کند که چون به خدا ايمان دارد بايد بر او منت نهاده و مي پندارد که حتي مي تواند پروردگارش را مشمول منّت و احساس خود قرار دهد!
چنين پنداري را نبايد جز به عنوان يک تصور جنون آميز به چيز ديگري تلقي کرد، و به عبارت ديگر؛ اين حالت ناهنجار رواني همان حالتي است که در روانشناسي معاصر از آن به نارسيسيسم (Narcissism) تعبير مي شود که فرد در حب به خويشتن تا آن جا پيشروي مي کند که عاشق خود مي گردد و گرفتار شيفتگي و دلدادگي نسبت به خود مي شود، و خويشتن را تا سر حد پرستش دوست مي دارد.
اصولاً فردي که به بيماري رواني عجب و خود دوستي مفرط مبتلاست گناهان و جرمهاي سنگين را ـ که خود مرتکب آنها مي شود ـ خُرْد و ناچيز مي شمارد، و احسانهاي ريز و اندک را کلان و بزرگ و فزون از حد تلقي مي کند. و کارهاي زشتي را که دستش بدانها آلوده است به عهده فراموشي مي سپارد، و اين انحراف رواني تا آن جا جلو مي رود که او خير و خوبي را شر و بدي، و شر و بدي را خير و خوبي معرفي مي کند، و از درون خير و نيکي، شر و بدي را بر سر پا مي کند، و بر چهره خير نقاب شر، و بر سيماي شر ماسک خير را مي پوشاند.
يک فرد خودپسند ـ چون دچار غرور نيز مي باشد و تا حد خودپرستي خويشتن را دوست مي دارد ـ حتي خود را فريب مي دهد؛ لذا در فضايي از اوهام زندگاني مي کند و با مصالحي تهي از واقعيّت، اين فضا را براي خود معماري مي نمايد و سرانجام در يک پرتگاهي پيش بيني نشده سقوط مي کند، و آن چنان شخصيت رواني اش تباه مي گردد که اعاده سلامت آن سخت دشوار و احياناً غير ممکن خواهد گشت.
نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم سه چيز را عامل نابودي شخصيت انسان برشمرده که يکي از آنها عبارت از عجب انسان به خويشتن، يعني خود پسندي و خويشتن پرستي است.
سخن امام رضا عليه السلام اين نکته را بازگو مي کند که فرد مُعجب را بايد به خاطر عُجب و نيکو پنداشتن اعمالش يک فرد نابسامان از نظر رواني دانست؛ چرا که او ره گم کرده و با عينک عجب و خودپسندي، زشت را زيبا مي بيند، وچاه را راهي هموار مشاهده مي کند.
اين بيانِ حضرت ثامن الحجج عليه السلام که فرمود:
ان يزيّن للعبد سوء عمله فيراه حَسناً فيُعجبه و يحسب انّه يُحسن صُنعاً ملهم از وحي الهي است که همه جوانب و ابعاد حقايق را بيانگر است: چرا که همواره گفتار الهي در لابلاي سخنان اين امام بزرگوار چهره مي نمود، اگر چه کمتر سخن مي گفت و بيشتر در حال سکوت و تفکر به سر مي برد، اما هرگاه لب به سخن مي گشود سخنانش از قرآن و وحي مايه مي گرفت، چنان که سخنان کوتاه فوق، از آياتي که در زير ياد مي شود قَبَس برگرفته و از آنها پرتو مي گيرد، آن جا که خداوند متعال مي فرمايد:
افمن زيّن له سوء عمله فرآه حسناً فان الله يضلّ من يشاء وَ يهدي من يشاء (فاطر 8)، آيا آن که رفتار و کردار بدش از نظرش آراسته شد و آن را زيبا و نيکو مي بيند [همانند کسي است که زشت و زيبا را تشخيص مي دهد و به تشخيص خود عمل مي کند؟] خدا هر که را بخواهد گمراه مي سازد و هر که را بخواهد هدايت مي کند. و يا فرموده است:
قل هل ننبئکم بالاخسرين اعمالاً، الّذين ضلّ سَعيُهم في الحيوة الدّنيا و يَحسبون انَّهم يُحسنون صُنعاً (کهف 103، 104)، بگو آيا مي خواهيد راجع به کساني که از لحاظ اعمال، زيانکارترين افراد به شمار مي روند براي شما گزارش کنم؟ آنان کساني هستند که سعي و کوشش آنها در امر زندگاني دنيا در بيراهه قرار گرفته و تصور مي کنند که درستکار و نيکو کردار مي باشند.
حسن بن جهم گويد: از امام رضا عليه السلام شنيده ام که مي فرمود:
مردي در ميان بني اسرائيل زندگاني مي کرد، و علي رغم آن که مدت چهل سال خداي را بندگي کرد عبادت او در درگاه الهي مورد قبول واقع نشد؛ لذا با خود مي گفت: خدايا هر کاري را به خاطر تو انجام داده ام، و هر گناهي که از من سر مي زند از ناحيه تو است؛ پس چرا به اعمال من با ديده قبول نمي نگري؟! خداوند متعال به او پاسخ داد: اگر تو در مقام نکوهش از خويشتن برمي آمدي بهتر از آن بود که با چنين حالت رواني و با روحيه عجب و خودپسندي، مرا چهل سال بندگي کرده باشي.
امام صادق عليه السلام نيز فرمود:
گناه مؤمن [در صورتي که باعث ناراحتي و پشيماني او گردد] بهتر از عجب و خودپسندي او است، اگر نه چنين مي بود، هيچ فرد باايماني به گناه گرفتار نمي آمد.
عُجب و خودپسندي باعث مي شود که انسان عمل شايسته خود را فزون از حد، بزرگ و شکوهمند پنداشته و دستخوش بهجت و سرور نسبت به آن گردد، و خويشتن را از هر گونه خرده و کمبود و تقصير مُبرّي تلقي کند. اگر اين ابتهاج، با تواضع در برابر خدا توأم باشد و از اين که به عمل صالحي توفيق يافت بر خدا منت ننهد؛ بلکه در حال امتنان از خدا باشد مي توان چنان عملي را با ديده قبول نگريست و در انتظار پاداشي در برابر آن به سر برد.
همان گونه که امام رضا عليه السلام حالات رواني معجب را تحليل فرمود قهراً به اين نتيجه مي رسيم که معجب در برابر خداي متعال آن چنان دچار غرور و خود فريبي مي گردد که مي پندارد خدا بايد و خواه و ناخواه! او را از پايگاه رفيعي در روز قيامت برخوردار سازد و تصور مي کند به خاطر اعمال صالحي ـ که بايد آنها را از منن و عطايا و نعم الهي برشمرد ـ مي تواند بر پروردگار خود منت نهد، و به بهانه ايمان خويش، از خداوند، حق و حقوقي را به سانِ طلبکاران خواستار گردد. علاوه بر آن که بايد گفت اين انحراف رواني باعث مي گردد که او از استفاده و مشورت با ديگران و استمداد از تفکر و تدبير آنان محروم بماند؛ چون عجب و غرور، وي را به استبداد در رأي سوق مي دهد؛ لذا از سؤال و استفاده از کسي که عالمتر از اوست استنکاف مي ورزد، و رأي نادرست و افکار و نظريات پوچ و سخيف خويش را انديشمندانه و سنجيده مي شمارد.
آفتها و عوارضي که بايد آنها را زاده و نتيجه عجب دانست بي شمار است که يکي از آنها عبارت از تباهي مساعي و کوششهاي انسان مي باشد، و بايد اين حالت را عاملي ضدّ ارزش دانست که باعث مي گردد همه کوششها و جدّ و جهدهاي آدمي از اعتبار ساقط شود.
اسحق بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت فرمود:
مرد عالم و دانشمندي نزد مرد عابدي رسيد و به او گفت: نمازت چگونه است [و کمّاً و کيفاً تا چه حدودي در اداء اين فرضيه موفق هستي]؟
عابد گفت: گريه و حزن و اندوه و انديشناکي تو تا چه پايه است؟
عابد گفت: آن قدر مي گريم تا اشک از ديدگانم فروريزد؟
عالم گفت: خنديدن و دلشاد بودنِ تو ـ درصورتي که از خداوند متعال خائف و بيمناک باشي ـ بهتر از آن است که زندگاني را با گريستن بياميزي؛ لکن گرفتار مباهات به خويشتن و عجب و خودپسندي باشي. فردي که گرفتار به خود باليدن است اعمال و کردارش به سوي خدا اوج نمي گيرد، (بلکه تا فروترين حدّ ـ از نظر درجه و اعتبار ـ سقوط مي کند و بي بها و تهي از ارزش مي گردد).
گويا سعدي با الهام از چنان احاديثي سخنان زير را به رشته نظم آورده که:
 
سخن ماند از عاقلان يادگار
ز سعدي همين يک سخن گوش دار
 
گنهکار انديشناک از خداي
بسي بهتر از عابد خودنماي 
 
که آن را جگر خون شد از سوز درد
که اين نکته بر طاعت خويش کرد
 
ندانست بر بارگاه غني
سر افکندگي به ز کبر و مني 
 
بر اين آستان، عجز و مسکيني ات
به از طاعت و خويشتن بيني ات
 
همان گونه که امام رضا عليه السلام فرمود انسان معجب در خودپسندي تا حدّ دور دستي بلند پروازي مي کند [که سرانجام به سقوط و نابودي او منجر مي گردد] او در اين بلند پروازي حتي نسبت به خدا در موضع يک فرد «منّان» جا خوش مي کند.
علي بن ميسره مي گفت: امام صادق عليه السلام مي فرمود:
از منّان بودن بر حذر باشيد.
گفتم: قربانت گردم، منّان بودن چگونه است؟
فرمود: يکي از شما راه مي رود و يا پشت بر زمين مي نهد و پاهاي خود را بالا مي گيرد، [و آن چنان احساس امنيت و رفاه دروني مي کند و از خود راضي مي گردد] که مي گويد: خدايا من فقط آهنگ رضاي تو دارم!
همان امام عليه السلام فرمود:
آن که براي احدي فضل و فزوني نشناسد بايد او را مُعجب به خويشتن و گرفتار خود کامگي در رأي برشمرد. از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است که فرمود:
اگر گناه براي مؤمن از عجب و به خود باليدن بهتر نمي بود، خداوند متعال ابداً ميان بنده و ميان گناه او آزادي به وجود نمي آورد.
امام صادق عليه السلام مي فرمود:
براي من جاي بسي شگفتي است که فردي از رهگذر عمل خويش به عجب گرفتار مي آيد؛ ولي نمي داند که اين انحراف رواني او چه فرجام سوئي را براي او بارور مي سازد. کسي که دچار عجب مي باشد و اعمال خويش را از درون مي ستايد، تحقيقاً از راه و رسم هدايت و راه يابي به حق، به يکسو مي افتد و لذا مزايايي را براي خويش مدعي مي گردد که فاقد آن است، و قهراً بايد او را دروغگويي حرفه اي برشمرد. نخستين و کمترين عکس العمل و بازتاب سوئي که معجب را آماج خود قرار مي دهد، اين است که دستاويزِ باليدن را خداوند متعال از او سلب مي کند تا به او بفهماند که موجودي حقير و ناتوان است، و ناگزير خود بر خويشتن گواهي دهد که سخت حقير و بي مقدار مي باشد، همان گونه که با ابليسِ خودستا و خودپسند چنين کرد.
عُجب عبارت از درختي است که بذر و دانه آن کفر است، و کاشتگاه و کشتزار آن عبارت از نفاق، و موادي که آن را تغذيه و سيراب مي کند، عبارت از درخواستها و توقعات نابحق وبي جا و ظلم و ستم مي باشد، و تنه و شاخه و ساقه هاي آن را جهل و ناآگاهي مي پردازد، و برگهاي آن بيراهگي و گمراهي است. و سرانجام، بَر و ميوه آن عبارت از لعنت و محروميت و دورباش از زحمت خدا و جاودانگي در آتش دوزخ مي باشد.
فردي که معجب به نفساست، و خويشتن و رأي و نظر خود را مي ستايد احمقي بيش نيست؛ چون نمي تواند به انحراف رواني خود پي ببرد. و در نتيجه بصيرت خويش را در بينش حالاتي که بايد خود را از آنها برهاند از دست مي دهد، زيرا او گناهان خود را ناچيز تلقي مي کند و نسبت به آنها در بي تفاوتي بسر مي برد.
عمل صالح و پاکيزه عبارت از عملي است که انسان در انجام آنها به ياد توفيق الهي باشد و اين احساس در او به وجود مي آيد که پيشرفت او در آن عمل از برکات توفيق خداوند متعال است، و نبايد به خود مغرور گشته و از رهگذر آن دچار خودپسندي گردد و بر خدا منت گذارد.
باري رهنمودها و سيرت هاي الگوساز تربيتي و اخلاقي امام رضا عليه السلام آن چنان غني و پربار و فراوان است که بررسي هر يک از آنها به فرصت دور و درازي نياز دارد، و استقصاي همه آنها و بررسي و تحقيق علمي راجع به تک تک آنها نه تنها در اين مجال نمي گنجد؛ بلکه بر اطلاعات و معارفي عميق مبتني است که بضاعت مزجاةِ اين بنده بدانها سخت نارساست؛ لذا به پاره اي ارشادات اخلاقي و تربيتي آن امام بزرگوار اشاره کرده و با مرور بر آنها مستفيض شديم.

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

مواسات و دلسوزي نسبت به ديگران

يک انسان با ايمان که در مقام رهبري جاي دارد بايد درباره ديگران خواهان اموري باشد که در خود نسبت به آن امور احساس علاقه و دلبستگي مي نمايد، و هر گونه شر و بدي را که براي خويشتن نمي پسندد براي ديگران نيز نپسندد؛ زيرا اين گونه برابر انديشي و مواسات با ديگران، بيانگر روح و ايمان و حاکي از حس تعاون و هماهنگي همبستگي با آنها مي باشد.
در طي احاديث صحيح اين سخن نظر جلب نظر مي کند که «هيچ يک از شما نمي تواند براي دريافت عنوان «مؤمن» آمادگي کسب کند، مگر آن گاه که نسبت به برادر ايماني خود خواهان اموري باشد که آنها را براي خويش نيز خواهان است».
رعايت اين نکته اخلاقي در مورد زيردستان از اهميت ويژه اي برخوردار است، و طي احاديث متعدّدي به همه انسانها گوشزد شده که بايد از رنج ديگران غافل نمانند و همبستگي خود را با آنها فراموش نکنند، چرا که اين زيردستان چشم اميد به مهتران و زبردستان دوخته اند تا خواسته ها و کمبودهاي مادي و معنوي آنان به وسيله آنها تأمين و جبران گردد، و از اين رهگذر حال پريش و نابسامان آنان ساماني گيرد و تا دردها را اندکي تسکين دهند. يک انسان بيدار و هشيار زيردستان و محرومان را فراموش نمي کند و بيچارگان را از ياد نمي برد.
يکي از صفات برجسته امام رضا عليه السلام مواسات و همدردي با محرومان بوده است؛ و در طي زيارت آن حضرت اين خصيصه بزرگ اخلاقي او مطرح شده و به وي چنين خطاب مي شود:
السلام علي غوث الله فان و من صارت به ارض خراسان، خراسان سلام و درود بر چاره ساز و فريادرس بيچارگان، و سلام به آن کسي که سرزمين خراسان به برکت وجود او به سان خورشيدِ تابان جلوه گر گشته است.
امام رضا عليه السلام هرگز از شکم گرسنه و رنجها و آلام بينوايان غافل نبوده، و هر وقت سفره غذا را برئي آن حضرت مي گستردند همه خادمان را کنار سفره خود مي نشاند، حتي از دربان و نگهبان نيز غافل نمي ماند.
و آن گاه که تنها مي شد [وفراغتي براي او فراهم مي آمد] همه اطرافيان خود را اعم از کوچک و بزرگ و خردسالان و بزرگسالان را پيرامون خود جمع مي کرد و با آنها به گفتگو مي نشست و با آنان مأنوس مي شد و آنها را نيز با خود مأنوس مي ساخت [و خود را تا حدَّ موقعيّت و منزلت آنان تنزل مي داد و آنها را در حد مقام و موقعيت خود ارج مي نهاده و فرازمند مي ساخت تا احساس خفت و سبک وزني نکنند، و شخصيت خويش را فرومايه و ناچيز نينگارند، و سرانجام با چنين تدبيري ظريف، برابري خود با آنها و برابري آنها را با خود ـ با وجود اين که از نظر ظاهري در يک پايگاهي عالي قرار داشت ـ بدانها اعلام مي نمود. امام با کمال صراحت به همه انسانها گوشزد مي کند که تمام افراد انساني و مردم با ايمان با هم برابر و بَرادر هستند، و مقامِ برترِ ظاهري نمي تواند آن چنان امتياز آفرين باشد که طبقات محروم را از طبقات ديگر بيگانه سازد].
امام رضا عليه السلام هيچ خادمي را که سرگرم غذا خوردن بود به کار نمي گرفت، مگر آن گاه که از تناول غذا فارغ مي شد، و به آنها مي فرمود:
در حالي که سرگرم تناول غذا هستيد، وقتي من از جاي خود برمي خيزم از جاي خود بلند نشويد؛ بلکه سرجاي خويش بنشينيد تا از خوردن غذا فارغ شويد.
کليني در «الکافي» در طي روايتي که به مردي از اهل بلخ مي رسد چنين ياد کرده است که مي گفت:
من در سفر خراسان همراه امام رضا عليه السلام بودم، يکي از روزها دستور داد سفره غذا را گستردند و همه خادمان را که از اهل سودان بوده اند کنار سفره دعوت کرد تا در معيت آنها غذا تناول نمايد [نشستن اين بينوايان در کنار سفره آن حضرت براي يکي از ياران او ـ که امام و احساسِ انساني و الهي او را درست باز نيافته بود ـ گران و ناخوش آيند آمد؛ لذا] عرض کرد: اگر سفره اي جداي از سفره خويش براي اين بينوايان سيه چرده و رنگين پوست تمهيد مي کرديد بهتر به نظر مي رسيد؟ حضرت پاسخ فرمود: پروردگار تبارک و تعالي يکي است، پدر و مادر همه ما يکي است، و جزا و پاداش [و ارزش و احترام] افراد در گرو اعمال و کردارهاي آنها است [نه رنگ پوست و يا ساير امتيازاتِ پوشالي صوري].
امام رضا عليه السلام همواره بر سر مخالفت با هواي نفس بوده و گوش جان و دلش شنواي اين آواي آسماني بود که:
 فَلا اقْتَحَمَ العَقَبَة، وَ ما اَدْريکَ مَا العَقَبَه، فَکَُ رَقَبَة، اَوْاطعام في يَوم ذي مَسْغَبَة، يَتيماً ذامَقْرَبَة، اَوْمسکيناً ذامَتْرَبَة (بَلَد: 11 ـ 15)، آنگاه اصحاب ميمنه و ياران بهشت در برابر عقبه و گردنه مخالفتِ با نفس قرار مي گيرند بايد بدانند که گذر از آن، در گرو آزاد ساختن بنده و برده و يا اطعام ـ در روزگار قحطي و کمبود غذا ـ به خويشاوندان گرسنه و يا خاک نشينان بينوا است.
لذا آن حضرت هر وقت طعام تناول مي فرمود ظرف بزرگي در دسترس خود قرار مي داد و از هر نوع خوراکي که در سفره بود از بهترين قسمتِ آن برمي داشت و در ميان آن ظرف مي نهاد، و دستور مي داد که آن را ميان تهيدستانِ گرسنه و بينوا تقسيم کنند. و بدين سان با مستضعفان به همدردي مي نشست و بر درون خسته و پريش آنان مرهم مي نهاد و بر سر مواسات و مساوات با آنها بود.
امام رضا عليه السلام به مستضعفان ارج مي نهاد و خلأ معنوي و روحي و کمبودهاي مادي آنها را با گرامي داشتِ منزلتِ آنان و امدادهاي مادي جبران مي فرمود.
حال بايد ديد که در برابر مستکبرانِ زمان چه موضعي را انتخاب مي کرد و با چه کيفيّتي با آنها رفتار مي نمود؟
مي نويسند: وقتي فضل بن سهل، يعني «ذوالرياستين» حضور امام رضا عليه السلام رسيد، يک ساعت بر سر پاي ايستاد [و حضرت به او چندان التفات نفرمود] تا آنکه سر بلند کرد و...
..به او گفت: چه حاجت داري؟
عرض کرد: سرور من! اين نامه اي است که اميرالمؤمنين! مأمون براي من نگاشته است.
... شما چون وليعهد مسلمين هستيد سزاوارتريد که همسان با عطاياي مأمون مرا مشمول بخشش خود سازيد.
فرمود: نامه را بخوان...
و آن نامه بر روي پوستي بزرگ نگارش شده بود، فضل مدّت زيادي بر سر پاي ايستاده تا خواندن نامه را به پايان رساند...
آن گاه به فضل گفت: اگر از مخالفت اوامر الهي براي هميشه بپرهيزي هر چه از ما مي خواهي از آنِ تو است.
امام رضا عليه السلام با اين بيان کوتاه نقشه فضل را در محکم کاري هدفش خنثي ساخته و حتي به او اجازه نشستن نداد، تا آن که فضل بن سهل با حالتي سرافکنده و خفت آميز محضر آن جناب را ترک گفت.
ارج نهادن به مستضعفان و مواسات با آنها يکي از نمودارترين خصلت هاي روحي امام رضا عليه السلام بود که به اين خصيصه سترک و شکوهمند اخلاقي تا واپسين لحظات عمر خويش سخت پاي بند بود و مي دانست و نيز مي خواست به سردمداران و دولتمردان و اصولاً به همه انسانها اعلام کند که در طريق رسيدن به سعادت و نيکبختي دنيا و آخرت بايد درد و رنج توان ربودگان و بينوايان را فراموش نکرد؛ وگرنه بايد جامعه انساني در انتظار سقوط و نابودي آغوش بگشايد و آماده هر گونه بلا و آسيبهاي سخت دنيا و آخرت باشد.
از ياسر، خادم امام رضا عليه السلام روايت شده است:
آن گاه که مسافت ميان ما تا طوس هفت منزل راه بود، ابوالحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام بيمار شد، و سرانجام به طوس درآمديم و بيماري آن حضرت رو به شدت نهاد، و چند روزي در طوس مانديم. مأمون روزي دو نوبت به بهانه عيادت نزد آن حضرت مي آمد. در واپسين روز حيات آن حضرت که امام رضا عليه السلام در آن روز از دنيا رفت، دچار ضعف شديدي بود، پس از آن که نماز ظهر را اقامه نمود...
... به من فرمود: آيا مردم ناهار خوردند؟
عرض کردم: سرور من! با چنين حالي که شما در آن به سر مي بريد چه کسي حاضر است غذا صرف کند؟
امام رضا عليه السلام از جاي برخاست و فرمود: سفره و غذا را آماده سازيد...
... همه خادمان و اطرافيان را بلا استثنا کنار سفره نشاند و نسبت به تمام آنها اظهار تفقد مي فرمود، و فرد فرد آنان را مشمول توجّه قرار مي داد. وقتي مردها از تناول غذا فارغ شدند دستور داد براي زنان غذا بفرستند. غذا براي زنها فرستادند و آن گاه که آنها نيز غذا صرف کردند ضعفِ مزاجِ امام عليه السلام آن چنان شديد گشت که بيهوش شد و فرياد و شيون بلند شد.

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

رضاي مقربين

در اين مرحله اگر چه رنج بلا و مصيبتها را درک مي کند امّا دوستدار چنين رنجي است؛ چرا که محبوب او خواهان چنين رنجي مي باشد، و رضاي محبوب را در آن مي بيند؛ زيرا وقتي حب و دوستي بر کسي چيره گشت، همه هدف و خواسته او اين است که رضاي محبوب خويش را به دست آورده باشد ـ و به همين جهت بود که امام رضا عليه السلام از نظر رواني در حال رضا نسبت به خداوند متعال به سر مي برد و مردم را نيز به چنين حالت خوشآيند و سعادت آفريني دعوت مي کرد، و لذا مي فرمود:
«اگر کسي در برابر روزي کم از حق تعالي راضي باشد حق تعالي نيز از او در برابر اندک راضي خواهد بود».
از احمد بن عمر بن ابي شيبه حلبي و حسين بن يزيد، معروف به «نوفلي» روايت شده است که مي گفتند:
حضور امام رضا عليه السلام رسيديم و عرض کرديم:
ما در نعمت و رفاه و فراخ روزي به سر مي برديم: لکن حالمان دگرگونه شده و گرفتار فقر و تهي دستي شديم، دعا کن خداوند متعال حالت گذشته را به زندگاني ما بازگرداند.
فرمود: مي خواهيد چه بشويد؟ آيا دوست مي داريد چون سلاطين باشيد؟ و خوشحال مي شويد که همانند طاهر و هرثمه زندگاني کنيد؟ و اين حالت رضاي دروني را از دست نهاده و از اين عقيده و آئيني که بدان پاي بند هستيد بيگانه گرديد؟
آنها در پاسخ عرض کردند: نه، سوگند به خدا اگر دنيا و آنچه در آن است و تمام زر و سيمي را که در آن وجود دارد در اختيارمان قرار دهند ما را راضي نخواهد کرد که از اين حالت دست برداريم.
حضرت فرمود: حق تعالي گويد:
اعملوا آل داود شکراً و قليل من عبادي الشکور (سبأ: 13) اي خاندان داود، شاکر و راضي باشيد که بندگان شاکر و دلخوش و راضي من، اندک هستند.
سپس آن حضرت فرمود: نسبت به خدا داراي حسن ظن باش؛ چرا که اگر کسي در برابر خدا برخوردار از حسن ظن باشد، مرحمت الهي را در گمان خويش مي يابد، و اگر کسي به روزي کم راضي و قانع باشد خدا نيز عمل اندک را از او پذيرا مي گردد، و چنانچه به رزق اندکي از حلال دلخوش باشد، مؤونه او سبک گشته و شاد و خرم خواهد بود و خدا او را به درد و رنجهاي دنيا و راه چاره و درمان آنها رهنمون گشته و وي به سلامت از اين دنيا به دارالسلام رخت بربندد.
طبق آيه اي که قبلاً ياد شد، خداوند متعال رضاي خود را نسبت به هر کسي، مقرون به رضاي آن شخص نسبت به خود قرار داده است، و لذا ما به اين حقيقت پي مي بريم که کسي مي تواند مشمول رضاي پروردگار قرار گيرد که او نيز از خدا و دستاوردهاي او راضي باشد. امام رضا عليه السلام مظهر و مصداق کامل و فرد اکمل اين حقيقت بوده است «و اين خداي راضي از امام رضا بود که نام رضا را براي او به ويژه انتخاب فرمود، چرا که آن حضرت مصداق بارز رضاي خدا و رسول او و ائمه (عليهم السلام) بوده است. و اين نام اختصاصاً از آنِ اين امام مي باشد؛ چون دوست و دشمن نمي توانستند از احساس رضايت دروني نسبت به آن حضرت دريغ ورزند و قلباً خويشتن را تهي از رضايت نسبت به او نسبت به او احساس کنند.»
... و همه مردم معاصر با آن حضرت، به فضيلت علمي و اخلاقي او معترف بوده اند. و مقام بلند علمي آن بزرگوار مرضّي خاطر همگان بوده و رضايت همگان اعم از مخالف و مؤالف را به خود جلب مي کرد.

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

امام رضا در مقام و پايگاه رضا به قضاي الهي

اين امام بزرگوار ما به رضا نامبردار مي باشد، نامي که سراسر زندگاني آن حضرت و حالات دروني و شخصيت رواني او را در يک مقام والاي اخلاقي خلاصه مي کند. بديهي است که اين نام و عنوان به گزاف براي آن حضرت انتخاب نشده است، بلکه با آينده نگري و بينشي روشن چنين نامي از ميان نامها براي اين امام گزين شده است. چنان که نام هاي همه ائمه عليه السلام بازگو کننده يک سلسله واقعياتي متناسب با شخصيت آنها بوده و نمودارترين حالات روحي آنها را روشنگر است.
بنابراين ما طليعه بحث خود را با بررسي اين نام و عنوان آغاز مي کنيم که خود بيانگر يکي از مقامات والاي اخلاقي و از ثمرات شکوهمند تربيت صحيح مي باشد.
با وجود اين که اين امام بزرگوار با آسيبهاي گوناگوني مواجه بود که جان و تن او را مي آزرد و بدور از زادبوم و اهل و عيال به سر مي برد، به هيچ وجه از پايگاه رضاي به قضاء الهي نلغزيد، و هرگز بي تابي و بد گماني نسبت به خداي متعال از او ديده نشد؛ بلکه هر حالتي که در طرز رفتار آن حضرت مشاهده مي شد، نمايانگر روحي سرشار از رضا بوده است؛ چنان که نکات و گزارشهاي کوتاهي که در پيش داريم گوياي همين حقيقت مي باشد، لذا بايد گفت که اين شخصيت عظيم انساني با نام خود و روحي که اين عنوان را تأييد مي کرد بشريت را به مقامي از نظر اخلاق و تربيت رهنمون گشت که از ديدگاه همه عرفاء و خدا آشنايان از پر فضيلت ترين مقامات انساني و عالي ترين مراحل کمال اخلاقي به شمار است.
براي اين که از اين پايگاه اخلاقي و ارزش آن تا حدودي واقف گرديم راجع به آن فشرده اي از سخن بزرگان را بازگو مي کنيم، امّا قبلاً روايتي را که از امام رضا عليه السلام نقل شده است در زير مي آوريم: آن حضرت فرموده است:
ايمان داراي چهار رکن مي باشد:
1 ـ توکل به خدا
2 ـ رضا به قضاي او
3 ـ تسليم در برابر امر او
4 ـ واگذار کردن امور به او
اصولاً رضا را بايد ثمره محبت، و محبت را ثمره معرفت دانست؛ زيرا آن کسي که شخصي را به خاطر کمالات و صفات خوشي که در او وجود دارد دوست مي دارد به همان اندازه که بر مراتب معرفت و آگاهي وي نسبت به او افزوده مي شود دوستي و دلبستگي به وي در او رو به فزوني مي گذارد. اگر کسي با چشم بصير جلال و کمال الهي را بنگرد قهراً به خدا دلبستگي مي يابد و حبّ او به خدا ـ با افزايش معرفت نسبت به او ـ فزاينده مي گردد:
 والّذين آمنوا اشد حبّاً لله (بقره: 165) افرادي که ـ به خاطر فزوني معرفت ـ داراي ايمان هستند، حبّ آنها نسبت به خدا استوارتر و فزونتر مي باشد.
وقتي شخص دوستدار خدا باشد هر پديده و دستاوردي که از ناحيه او مي رسد نيکو و زيبا تلقي کرده و آن را پسند مي کند. چنين موضع رواني در انسان بيانگر رضاي او نسبت به خداي متعال است.
رضا فضيلت شکوهمندي است که بايد گفت تمام فضائل اخلاقي در آن خلاصه مي شود، خداوند متعال مقام رضاي شخص به خود را با رضاي خود از آن شخص مقرون ساخته و از اين رهگذر شکوه و عظمت آن را بيان نموده است، آنجا که مي فرمايد:
رضي الله عنهم و رضوا عنه (مائده: 119) خدا از آنها راضي است و آنان نيز از وي راضي هستند.
نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رضا را دليل ايمان انسان معرفي کرده است، آن گاه که گروهي از يارانش را مورد سؤال قرار داد و فرمود:
«نشانه ايمان شما چيست؟
عرض کردند: در برابر بلايا و گرفتاريها صابر هستيم، و به گاه رفاه و خوشي خداي را سپاسگزاريم، و به هنگام در رسيدن قضاي الهي از رضا برخورداريم.
آن حضرت به آنان فرمود: سوگند به خداوندگار و صاحب کعبه که شما داراي ايمان مي باشيد».
به امام صادق عليه السلام عرض کردند:
از چه طريقي مي توان به ايمان مؤمن پي برد؟
فرمود: از طريق تسليم او در برابر خدا، و رضاي او در مقابل حوادث خوش و ناخوشي که به او روي مي آورد.

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

خطبه: فقال له بنوهاشم: يا أباالحسن اصعد المنبر و انصب لنا علما نعبدالله عليه

فقال له بنوهاشم: يا أباالحسن اصعد المنبر و انصب لنا علما نعبدالله عليه، فصعد المنبر فقعد مليا لا يتکلم مطرقا، ثم انتفض انتفاضة، و استوي قائما، و حمد الله تعالي و أثني عليه، و صلي عليه نبيه و أهل بيته، ثم قال:
ترجمه:
پس بنوهاشم آن حضرت را خطاب کرده و گفتند: تقاضا مي‏کنيم به منبر بالا رفته، و براي ما نشانه‏اي از علم و هدايت برفراز کن که روي آن أساس و علامت، بندگي و عبادت پروردگار متعال را عمل کنيم!
پس آن حضرت روي منبر نشست، و مقداري از زمان سر به پايين انداخته و به حال سکوت بود، سپس تکاني خورده، و روي منبر بايستاد، و در حالت اعتدال و استقامت: شروع به ستايش و ثناي پروردگار متعال کرده، و بر رسول گرامي و أهل بيت أطهار او درود فرستاده، وگفت:
توضيح:
حضرت رضا(ع)متوجه بود که: درخواست آنان روي أغراض مختلف است، ولي چون جلسه از بزرگان بني‏هاشم و از أرکان دولت و دانشمندان بني‏عباس متشکل بوده، و سخنراني در اين مجمع سرنوشت‏ساز، و مقامات علمي و روحاني و
 
[ صفحه 22]
 
ولايت حق آن حضرت را تثبيت و تحکيم و مدلل مي‏ساخت: روي انجام وظيفه لازم الهي شروع به خطبه فرمود.
گذشته از اين جهت: بهترين فرصتي پيش آمده بود که آن حضرت اين حقائق و معارف الهي را در حضور أفراد درجه اول مملکت که مستعد فهم و ادراک چنين مطالب دقيق و بلندي بودند: بيان و روشن کند، و آخرين مقصد از خلقت انسان که بندگي و عبوديت است(الا ليعبدون): حقيقت و خصوصيات آن را در اين جلسه مهم ابلاغ نمايد.
و در اين مورد پيش از خطبه: اشاره به مقام رسالت و تجليل از پيغمبر اکرم و أهل بيت أطهار او کرد، تا در اين جهت هم به حاضرين مقامات رسول گرامي و خانواده عصمت را معرفي نمود.
و سپس براي تجليل و تعظيم از مقام بحث توحيد و معارف الهي: بپا ايستاد، و هم اشاره فرمود که: انسان متوجه به معارف و عبوديت، مي‏بايد از قعود و سکوت بپرهيزد، و پيوسته در حال قيام و فعاليت و انجام وظيفه باشد.
و باز توجه شود که: تا امروز کلامي به اين دقت و لطف، و تا اين اندازه از بيان حقيقت معرفت، و به اين تفصيل در شرح مقامات توحيد، ديده نشده است.
و سزاوار است که اين خطبه شريف به آب طلا و در صفحات مخصوص و با طبع بسيار جالب و تجليد عالي، در دنيا نشر، و در دانشگاه‏ها موجود باشد.
و اميدواريم که: آستان قدس رضوي که مرکز تجلي نور علم و روحانيت و عرفان امام عليه السلام‏است، اين وظيفه لازم را بنحو أحسن انجام بدهند.
 
[ صفحه 23]

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

خطبه: ان المأمون لما أراد يستعمل الرضا

ان المأمون لما أراد يستعمل الرضا عليه‏السلام: جمع بني‏هاشم، فقال لهم: اني أريد أن أستعمل الرضا علي هذا الأمر من بعدي! فحسده بنوهاشم، و قالوا أتولي رجلا جاهلا ليس له بصر(بصيرة)بتدبير الخلافة؟ فابعث اليه رجلا يأتنا، فتري من جهله ما تستدل به عليه(نستدل به)، فبعث اليه، فأتاه.
ترجمه:
محمد بن يحيي و قاسم بن أيوب روايت کرده‏اند که:چون مأمون عباسي خواست حضرت رضا عليه السلام را براي خلافت و ولايت عهدي بگمارد، بني‏هاشم را دعوت و جمع نموده و اظهار داشت که: من قصد کرده‏ام تا علي بن موسي الرضا را براي بعد از خود به مقام ولايت و خلافت معين کنم!
بنوهاشم روي حسادت گفتند: آيا کسي را که به امور مملکت و حکومت، و تدبير شؤون خلافت و زمامداري آشنا نيست، و سابقه و بصيرت و بينايي ندارد: مي‏خواهي خليفه کني!
بهتر است کسي را فرستاده، و او را براي حضور در اين مجلس دعوت کني! و در همين جلسه به جهالت و ناآگاهي او اطلاع يافته، و اين جريان تو را راهنمايي خواهد کرد.
پس مأمون کسي را فرستاد و آن حضرت حاضر شد.
 
[ صفحه 20]
 
توضيح:
ظاهر اين است که مراد از بني‏هاشم، بنوعباس بودند که به خاطر قرابت با مأمون به اين أمر حسد ورزيدند، و بنوعباس از فرزندان عباس بن عبدالمطلب بن هاشم هستند، و علويون از أولاد علي بن ابيطالب باشند، و به قرينه روايت محمد بن يحيي علوي و قاسم بن أيوب علوي: از علويون نيز در آن مجلس به صورت موافق حضور داشتند، و جزو افرادي نبودند که حسادت ورزيدند، واگر نه اهتمام و دقت به روايت آن خطبه و جريان پيدا نمي کردند.
و گذشته از اين:جريان ولايت عهدي علي بن موسي الرضا(ع)موجب سرافرازي و افتخار علويون بود، و آنان به مقام علم و معرفت آن حضرت آشنا بودند، و هرگز مناسب نبود که روي حسادت چنين سخني گويند.
 
[ صفحه 21]

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

راويان امام رضا

در کتاب مسند الرضا عليه‏السلام نام سيصد و شصت نفر که بدون واسطه از آن بزرگوار اخذ حديث کرده‏اند ذکر شده، در ميان آنها فقط دو تن از بانوان هستند که يکي از آنها فاطمه دختر خود امام رضا عليه‏السلام مي‏باشد که دو حديث از پدرش روايت مي‏کند و ديگري کنيزي به نام عذر که خدمتگزار آن بزرگوار بوده است. 
اخبار و رواياتي که اين راويان نقل مي‏کنند بعضي به صورت شفاهي بوده و موضوعي را خود راوي از امام سؤال مي‏کند و پاسخ را دريافت مي‏کند، گاهي راوي در محضر مقدس امام بوده و شخص ديگري از امام مسأله‏اي مي‏پرسد و امام هم به وي پاسخ مي‏دهد و او سؤال و جواب را نقل مي‏کند. 
در جايي راوي خود امام عليه‏السلام را مشاهده نکرده و مسأله‏اي را از آن حضرت کتبا سؤال مي‏کند و امام به او پاسخ مي‏دهد، در جايي ديگر شخص در منزل امام بوده و يا با او مسافرت مي‏کرده است، و در اين جا اعمال و افعال امام را نقل مي‏کند و از اخلاق و خصايص او سخن مي‏گويد. 
راويان حضرت رضا عليه‏السلام همگان بر يک طريقه و مذهب نبوده‏اند، و در ميان آنها از شيعيان و مخلصان اهل بيت عليهم‏السلام که به ولايت و امامت آنان معتقد بودند، وجود دارند که البته اکثريت راويان امام عليه‏السلام، از شيعيان و معتقدان آن بزرگوار مي‏باشند. 
در آن جا گروهي هم از اهل سنت، و رجال سياست و ارباب مناصب دولتي 
 
[ صفحه 10]
 
بوده‏اند و شاعران مديحه‏پرداز که براي مطامع دنيوي شعر مي‏گويند، و جماعتي هم از واقفيه، فطحيه، زيديه، غلاة و مفوضه بوده‏اند که به مجلس درس آن حضرت مي‏رفته‏اند و گاهي حديث از او روايت مي‏کنند. 
بطور کلي معلوم است که چون امام رضا عليه‏السلام در مسجد مجلس درس و بيان مسائل داشته و اگر هم گاهي به عللي در منزل خود براي اصحاب سخن مي‏گفته، مجلس به صورت عام بوده از اين جهت مردم از همه‏ي طبقات در آن شرکت مي‏کرده‏اند و هر فرقه و جماعتي در آن جا حضور داشته‏اند، و ما اکنون در اين جا راجع به خصوصيات راويان امام رضا عليه‏السلام بحث مي‏کنيم تا موضوع روشن گردد. 
>خصوصيات راويان امام رضا
>ابان
>ابراهيم بن أبي البلاد
>ابراهيم بن ابي‏محمود
>ابراهيم بن اسماعيل
>ابراهيم بن شعيب
>ابراهيم بن عباس صولي
>ابراهيم بن عبدالحميد
>ابراهيم بن عقبه
>ابراهيم بن محمد خراز
>ابراهيم بن محمد همداني
>ابراهيم بن موسي قزاز
>ابراهيم بن هاشم قمي
>ابن ابي‏سعيد المکاري
>ابن ابي‏کثير
>ابن‏سکيت
>ابن‏طيفور طبيب
>ابن‏غيلان مدائني
>ابواحمد غازي
>ابواسماعيل سندي
>ابواسحاق مدائني
>ابوالبلاد
>ابوجرير قمي
>ابوجميله
>ابوجويد
>ابوالحارث
>ابوالحسن طيب
>ابوالحسن رازي
>ابوحيون
>ابوزکريا حضرمي
>ابوزيد مکي
>ابوسعيد خراساني
>ابوعاصم
>ابوعبدون‏
>ابوالقاسم فارسي
>ابوقره محدث
>ابومحمد جزيري
>ابومحمد رازي
>ابومحمد غفاري
>ابومحمد کوفي
>ابومحمد رقي
>ابومحمد مصري
>ابومسروق
>ابومعمر
>ابوهشام بصري
>ابويحيي صنعاني
>ابويحيي واسطي
>ابويزيد قسمي
>احمد بن ابي عبدالله برقي
>احمد بن اشيم
>احمد بن حماد مروزي
>احمد بن زکريا
>احمد بن حسن ميثمي
>احمد بن عامر طائي
>احمد بن عبدالله جويباري
>احمد بن عبدالله کرخي
>احمد بن عمر حلال
>احمد بن عمر حلبي
>احمد بن عمرة
>احمد بن عيسي
>احمد بن محمد ابونصر بزنطي
>احمد بن معافا
>احمد بن مهدي رقي
>احمد بن موسي بن سعد
>ادريس بن زيد
>اسحاق بن ابراهيم
>اسحاق بن راهويه‏ي مروزي
>اسحاق بن صباح
>اسحاق صاحب ماهيها
>اسحاق بن موسي
>اسماعيل خراساني
>اسماعيل بن ابي‏الحسن
>اسماعيل بن سعد اشعري
>اسماعيل بن عيسي
>اسماعيل بن محمد بن اسحاق
>اسماعيل بن موسي
>اسماعيل بن مهران
>اسماعيل بن همام کندي
>اسماعيل بن يوشع
>امية بن علي
>ايوب بن نوح
>ايوب بن يقطين
>بريد بن عمير شامي
>بسطام
>بشر بن مسلمه
>بشير
>بکر بن صالح
>جعفر بن ابراهيم همداني
>جعفر بن عيسي بن عبيد
>جعفر بن عيينة
>جعفر بن محمد بن ابي‏زيد
>جعفر بن محمد نوفلي
>حارث بن دلهاث
>حبيب نباجي
>حسن بن اسحاق
>حسن تفليسي
>حسن بن بشار واسطي
>حسن بن جهم
>حسن بن حسن انباري
>حسن بن حسين خثعمي
>حسن بن راشد
>حسن بن سعيد
>حسن بن سليمان ملطي
>حسن بن شاذان واسطي
>حسن بن صدقه
>حسن بن عباس بن معروف
>حسن بن عبدالله رازي
>حسن بن علي ديلمي
>حسن بن علي بن فضال
>حسن بن علي وشاء
>حسن بن علي بن يحيي
>حسن بن قاسم
>حسن بن محبوب
>حسن بن محمد
>حسن بن محمد بن عبدالله رازي
>حسن بن محمد نوفلي
>حسن بن محمد بن ابي‏طلحه
>حسن بن موسي وشاء بغدادي
>حسن بن نضر ابوعون ابرش
>حسين بن بشر
>حسين بن بشار واسطي
>حسين بن خالد
>حسين بن سعيد اهوازي
>حسين بن عمر بن يزيد
>حسين بن قياما
>حسين بن محمد علوي
>حسين بن محمد اشعري
>حسين بن محمد قمي
>حسين بن موسي بن جعفر
>حسين بن مهران
>حسين بن يزيد
>حسين بن يسار مدائني
>حسن بن يسار واسطي
>حکيمه دختر موسي کاظم
>حماد بن عثمان
>حماد بن عيسي
>حمدان بن سليمان نيشابوري
>حمدان بن معافا
>حمزة بن جعفر ارجاني
>حمزة بن عبدالمطلب جعفي
>حميري
>حنان بن سدير
>خالد بن نجيح
>خلف
>خيران خادم
>دارم بن قبيصه نهشلي
>داود رقي
>داود بن رزين
>داود بن سليمان غازي قزويني
>داود صرمي
>داود بن قاسم جعفري
>دعبل خزاعي
>رجاء بن ابي‏ضحاک خراساني
>رحيم خلنجي
>رزين بن علي
>ريان بن شبيب
>ريان بن صلت
>زروان مدائني
>زکريا بن آدم قمي
>زکريا بن يحيي
>زياد قندي
>سعد بن سعد اشعري قمي
>سعدان عبدالرحمان
>سعيد بن جناح
>سليمان بن بلال مدني
>سليمان بن حفص مروزي
>سليمان بن جعفر ابوهاشم جعفري
>سليمان غازي
>سليمان بن يحيي‏
>سليمان بن يزيد
>سهل اشعري
>سهل بن سعد
>سهل بن قاسم نوشجاني
>صفوان بن يحيي
>طلحه
>عباس خادم امام رضا
>عباس بن هلال شامي
>عبدالرحمان بن ابي‏نجران
>عبدالرحمان بن حجاج
>عبدالرحمان بن يحيي
>عبدالسلام بن صالح ابوصلت هروي
>عبدالعزيز بن مسلم
>عبدالعزيز بن مهتدي
>عبدالعظيم بن عبدالله حسني
>عبدالله تسليمي
>عبدالله بن ابان زيات
>عبدالله بن ابراهيم
>عبدالله بن جندب
>عبدالله بن سمره
>عبدالله بن صلت
>عبدالله بن طاووس
>عبدالله بن علي بن حسين
>عبدالله بن قيس
>عبدالله بن محمد تميمي
>عبدالله بن محمد حجال
>عبدالله بن مغيره
>عبدالله بن هشام
>عبدالملک بن هشام
>عبيد بن هلال
>عبيد خادم امام رضا
>عبيدالله بن ابي عبدالله
>عبيدالله بن اسحاق مدائني
>عبيدالله بن علي
>عثمان بن عيسي
>عذر
>عطية بن رستم
>علي بن احمد بن اشيم
>علي بن ادريس
>علي بن اسباط
>علي بن اسماعيل ميثمي
>علي بن بلال
>علي بن جعفر
>علي بن حديد
>علي بن حسان
>علي بن حسن بن فضال
>علي بن حسين بن عبدربه
>علي بن ابي‏حمزة
>علي بن خطاب
>علي بن رباط
>علي بن سويد سائي
>علي بن شعيب
>علي بن صاعد بربري
>علي بن صدقه رقي
>علي بن عبدالله زهري
>علي بن عبدالله بن عمران
>علي بن عقبة
>علي بن فضل واسطي
>علي بن محمد نصيري
>علي بن محمد نوفلي
>علي بن مسيب
>علي بن مهدي رقي
>علي بن مهران
>علي بن يونس بن بهمن
>عمران صابي
>عمر بن فرات
>عمر بن يزيد
>عمرو بن ابراهيم
>عمرو بن عثمان
>عمير بن يزيد
>عون بن محمد
>فاطمه دختر امام رضا
>فتح بن يزيد جرجاني
>فضالة بن ايوب
>فضل بن سهل سرخسي
>فضل بن شاذان نيشابوري
>فضل بن کثير
>فضل بن يونس
>فضيل بن يسار
>فياض بن محمد طوسي
>قاسم صيقل
>قاسم بن حسن يقطيني
>قاسم بن فضيل
>قاسم بن محمد زيات
>قاسم بن محمد علوي
>کاهلي
>مأمون الرشيد
>مجاشعي
>محمد بن آدم
>محمد بن اباديه
>محمد بن ابي‏جرير قمي
>محمد بن ابي‏يعقوب بلخي
>محمد بن ابراهيم حضيني
>محمد بن اثرم
>محمد بن احمد دقاق
>محمد بن اسحاق طالقاني
>محمد بن اسحاق بن عمار
>محمد بن اسلم طوسي
>محمد بن اسماعيل بن بزيع
>محمد بن جزک
>محمد بن حسن اشعري
>محمد بن حسن زعلان
>محمد بن حسن بن شمون
>محمد بن حسين
>محمد بن حنان جلاب
>محمد بن داود
>محمد بن زيد طبري
>محمد بن سليمان
>محمد بن سنان
>محمد بن صلت
>محمد بن عاصم
>محمد بن عبدالرحمان
>محمد بن عبدالله
>محمد بن عبدالله اشعري
>محمد بن عبدالله خراساني
>محمد بن عبدالله طاهري
>محمد بن عبدالله علوي
>محمد بن عبدالله قمي
>محمد بن عبيد
>محمد بن عبيده همداني
>محمد بن عرفه
>محمد بن علي تميمي
>محمد بن علي
>محمد بن علي بن ابي عبدالله
>محمد بن علي بن جعفر
>محمد بن علي همداني
>محمد بن عمارة
>محمد بن عمر بن يزيد
>محمد بن عمرو بن سعيد
>محمد بن عيسي قمي
>محمد بن عيسي يقطيني
>محمد بن فرات
>محمد بن فضل
>محمد بن فضيل
>محمد بن قاسم
>محمد بن قاسم علوي
>محمد بن مضارب
>محمد بن منصور
>محمد بن ميمون
>محمد بن يحيي بن حبيب
>محمد بن يحيي بن عمر
>محمد بن يعقوب نهشلي
>محمد بن يونس
>محمد بن ابي‏البلاد
>محول سجستاني
>مرزبان بن عمران قمي
>مسافر
>معاوية بن حکيم
>معاوية بن سعد
>معبد بن عبدالله شامي
>معمر بن خلاد
>مقاتل بن مقاتل
>موسي بن ابي‏الحسن
>موسي بن بکر
>موسي رقي
>موسي بن سلام
>موسي بن علي قرشي
>موسي بن عمر بن بزيع
>موسي بن نصر رازي
>موسي بن مهران
>موسي بن هارون
>مهدي بن سابق
>ميسر
>نادر خادم
>نذار
>نصر بن علي جهضمي
>نعيم بن صالح طبري
>وليد بن ابان
>هارون بن موسي
>هرثمة بن اعين
>هشام بن ابراهيم عباسي
>هشام بن ابراهيم مشرقي
>هيثم بن عبدالله رماني
>هيثم ابوخالد فارسي
>ياسر خادم
>يحيي بن ابي‏البلاد
>يحيي بن بشار
>يحيي بن حبيب
>يحيي بن سعيد بلخي
>يحيي بن سليمان
>يحيي بن ضحاک سمرقندي
>يحيي بن مبارک
>يحيي بن محمد بن جعفر
>يحيي بن موسي صنعاني
>يزيد بن حماد
>يسع بن حمزه
>يعقوب بن اسحاق نوبختي
>يعقوب بن يقطين
>يوسف بن يعقوب
>يونس بن بکير
>يونس بن بهمن
>يونس بن عبدالرحمان
>يونس بن عبدالله

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

خلاصه حالات دهمين معصوم هشتمين امام حضرت امام علي بن موسي الرضا

آن حضرت روز جمعه يا پنجشنبه، 11 ذي القعدة، سال 148 [1]  هجري قمري، يکسال پس از شهادت امام صادق عليه السلام در مدينه منوّره ديده بجهان گشود.
نام: عليّ صلوات اللّه و سلامه عليه [2] .
کنيه: ابوالحسن ثاني، ابوعلي و...
القاب: رضا، صابر، زکيّ، وفيّ، وليّ، رضيّ، ضامن، غريب، نورالهدي، سراج اللّه، غيظ المحدّثين و...
پدر: امام موسي کاظم، باب الحوائج إلي اللّه عليه السلام.
مادر: شقراء، معروف به خيزران، امّ البنين، و بعضي گفته اند: نجمه بوده است.
نقش انگشتر: حَسْبيَ اللّهُ، ما شاءَاللّهُ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ، وَلييّ اللّهُ.
دربان: محمدبن فرات، محمدبن راشد را گفته اند.
مدّت امامت: بنابر مشهور، روز جمعه، 25 رجب، سال 183 هجري پس از شهادت پدر مظلومش بلافاصله مسئوليت رهبري جامعه و امامت را بعهده گرفت و تا سال 203 يا 206 رهبريّت و امامتش بطول انجاميد.
مدّت عمر: در طول عمر آن حضرت بين 49 تا 57 سال اختلاف است و بر همين مبنا در مقدار و مدّت همزيستي با پدر بزرگوارش و نيز در مدّت حيات پس از پدرش اختلاف مي باشد، گرچه گفته اند که آن حضرت 29 سال و دو ماه در حيات پدر خود بوده است.
و در سال 200 هجري به خراسان توسط مأمون احضار گرديد.
در علّت آمدن امام رضا عليه السلام به خراسان بين مؤرّخين اختلاف است، ولي مي توان از مجموع استفاده نمود براينکه: چون هارون الرّشيد به هلاکت رسيد، بغداد و حوالي آن در اختيار أمين، و خراسان با حوالي آن تحت حکومت مأمون بود.
پس از گذشت مدّتي کوتاه بين دو برادر اختلاف و جنگ رونق گرفت و امين کشته شد.
و مأمون جهت استحکام قدرت خود چنان ابراز داشت که از علاقمندان خاندان عليّ بن ابي طالب و سادات بني الزهراء مي باشد.
در سال 200 هجري نامه اي به مدينه فرستاد تا حضرت عليّ بن موسي الرّضا عليه السلام را از راه بصره اهواز از غير مسير شهر قم به خراسان منتقل گردانند.
و چون حضرت کاملا نسبت به افکار و دسيسه هاي مأمون آگاه بود، هنگامي که به شهر مَرْوْ رسيد و مأمون پيشنهاد بيعت و خلافت را داد نپذيرفت و دو ماه بطور مرتّب با شيوه هاي گوناگوني اصرار و در نهايت حضرت را تهديد به قتل کرد.
به همين جهت مجبور گرديد ولايتعهدي را تحت شرائطي بپذيرد و پنجشنبه پنجم ماه رمضان سال 201 بيعت انجام گرفت مشروط بر آنکه در هيچ کاري از حکومت دخالت ننمايد.
و در نهايت پس از آنکه مأمون به هدف خود رسيد و از هر جهت حکومت خود را ثابت و استوار يافت، شخصا تصميم قتل حضرت رضا عليه السلام را گرفت و به وسيله انگور زهرآلود آن امام مظلوم و غريب را مسموم و شهيد کرد.
شهادت: بنابر مشهور بين تاريخ نويسان روز جمعه يا دوشنبه آخر ماه صفر در سال 203 يا 206 قمري [3]  به وسيله زهر مسموم و در سناباد خراسان شهيد و به عالم بقاء رحلت نمود و در منزل حميدبن قحطبه کنار قبر هارون الرّشيد دفن گرديد.
فرزندان: عدّه اي گفته اند حضرت داراي پنج پسر و يک دختر به نام فاطمه بوده، ولي اکثر بر اين عقيده اند که حضرت بيش از يک پسر به نام ابوجعفر محمد جواد عليه السلام نداشته است.
خلفاء هم عصر آن حضرت: امامت حضرت مصادف با حکومت هارون الرّشيد، فرزندش امين، عمويش ابراهيم، دوّمين فرزندش محمّد، سوّمين فرزندش عبداللّه ملقّب به مأمون عبّاسي گرديد.
نماز آن حضرت: شش رکعت است در هر رکعتي پس از حمد، ده مرتبه «هل أتي عَلَي الا نْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَکُنْ شَيْئا مَذْکُورا» خوانده مي شود [4] .
و بعد از آخرين سلام، تسبيح حضرت زهراء عليها السلام را بگويد و حاجت خود را از درگاه خداوند متعال مسئلت نمايد که انشاء اللّه برآورده خواهد شد.

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 287989
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom