پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

گريه ائمه بر زهرا (س)

در ذيل آيه شريفه وَ اِذَ الْمَوْؤُدَة سُئِلَتْ بِاءَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ در بعضى از تفاسير نقل شده كه او محسن فاطمه (عليهاالسلام)   است .
و مفضّل بن عمر از حضرت صادق (ع ) نقل مى كند كه آن حضرت فرمودند :
در روز قيامت خديجه و فاطمه بنت اسد محسن را به روى دست مى گيرند و وارد محشر مى شوند و خداوند، اول مطالبه حق او را از ظالمينش ‍ مى كند .
بعد از نقل اين روايت حضرت به قدرى گريه كرد كه محاسن شريفش تر شد و فرمود : لاقرت عينٌ لا تبكى عند هذا الذكر . يعنى : روشن و بينا نباشد چشمى كه از شنيدن اين مصيبت گريان نشود .
از اخبار وارده استفاده مى شود كه مصيبت هاى وارده بر حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا (سلام اللّه عليها) بر ائمّه هدى (عليهم السلام) خيلى سخت بوده .
چنانچه نقل شده : يك روز حضرت رضا (ع) ديدند نور ديده اش حضرت جواد (ع) (در سنّ طفوليّت) دستهاى خودش را روى زمين گذاشته و متحيّرانه به طرف آسمان نگاه مى كند و اشك مى ريزد حضرت او را در بر گرفته و سبب گريه اش را سؤ ال نمودند؟
حضرت جواد (ع) عرض كرد: يك وقت متوجّه مصايب مادرم زهرا (سلام اللّه عليها) شدم و ناخودآگاه گريه ام گرفت .
و همچنين در كتب اخبار نقل شده كه : حضرت باقر (ع) در مرض موت خود، متوسّل به زهرا (سلام اللّه عليها) شد و در مصايب وارده بر آن بى بى اشك مى ريخت .

 و نيز شيخ طوسى (رحمة اللّه عليه) از ابن عباس نقل مى كند كه : در مرض ‍ رحلت حضرت رسول (ص) ديدم آن حضرت خيلى متاءثّر بود و اشك مى ريخت . وقتىعلّت گريه آن حضرت را سؤ ال كردم فرمودند: براى فرزندانم گريه مى كنم چون از امت بهآنها خيلى جفا مى رسد و گويا مى بينم دخترم زهرا را كه مورد شكنجه واقع شده و صدامى زند يا ابتاه و كسى به داد او نمى رسد (1)

حضرت فاطمه و ديده خونبار چرا

 

آشنا پهلوى او با نوك مسمار چرا

 

بانويى را كه به آغوش نبى جايش بود

 

بى سبب دوخته بين در و ديوار چرا

 

كرده دشمن ز جفا صورت او را نيلى

 

چهره اى را كه بود مظهر عفار چرا

 

باب اميد همه عالميان سوخته شد

 

آتش كين زده بر قلب ده و چار چرا (2)

پي نوشتها:

1- منهاج الدموع ، ص 243
2-  نواى عشق حسينى ، ص 152

منبع: كتاب كرامات الفاطمية

یک شنبه 10 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

واقع بينى حضرت زهرا (س)

فاطمه (س) واقع بين است ولى هدفگرا، وضع و شرايط موجود را دائماً مى‏بيند ولى تسليم آن نيست، دائماً سر گرم ارزيابى از آن است و مى‏كوشد فرجام امور را بنگرد، گاهى در شرايط حاد زندگى اين انديشه براى او پديد مى‏آمد كه احساسات درونى خود را يكباره بيرون بريزد و عقده دل را كه ترس از گلوگيرى آن داشت رفع كند ولى فرمان عقل و تابعيت حكومت الله، او را از اين اقدام مانع بود .
او واقعيت‏ها را مى‏ديد ولى در زندگى خود هدف خويش را تعقيب مى‏كرد، كارى كه انجام مى‏داد از روى هوى و هوس نبود. رسول خدا (ص) درباره‏اش فرموده بود: اين دختر كارى نمى‏كند كه خدا آن را دوست نداشته باشد و در مراحل خواهش و تمنايش بجائى رسيده كه او آنچه را كه خدا خواسته است مى‏خواهد (مصداق و ما يشاؤون الا ان يشاء الله رب العالمين) (1)

 عامل تنظيم رابطه‏اش با خود، با خداى و با ديگران عقل است و خرد، نه چيزى ديگر، او مصالح و منابع اسلام را ملاك قرار مى‏دهد نه جنبه‏هاى شخصى حيات را. در هر اقدامى كه مى‏خواهد انجام دهد نخست از خود مى‏پرسد آيا خداى هم بدان رضايت دارد يا نه؟. به على (ع) شفقت دارد و شايد در دل اين احساس براى زنان پديد آيد كه اگر همسرش به جبهه رود كشته شود و قلباً ناراضى از حركت او باشند. اما فاطمه (س) مى‏داند تا خداى نخواهد كسى كشته نمى‏شود و جائى را كه خداى بخواهد جاى سخنى نيست. پس نبايد از حضور على (ع) در جبهه نگران باشد و او نگران نبود.

پي نوشتها:

1- آيه آخر سوره تكوير

منبع: كتاب زندگى نامه حضرت فاطمه(س) جلد دوم

یک شنبه 10 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

ارزش آموزش دين نزد حضرت زهرا (س)

زنى به خدمت فاطمه زهرا عليها السلام رسيد و عرض كرد: مادر ناتوانى دارم كه درباره نمازش به مشكلى برخورده است ، از ايم رو مرا به سوى شما فرستاده است تا سوال او را پرسش نمايم .
فاطمه عليها السلام جواب سوال او را داد، مسئله دومى را سوال كرد و حضرت جواب او را داد، مسئله سوم ، چهارم تا دهم را پرسيد و حضرت جواب همه پرسشهاى او را داد. آنگاه آن زن از كثرت سوالهايى كه كرده خجالت زده شد و عرض كرد بيش از اين مزاحم نمى شوم اى دختر رسول خدا .
فاطمه عليها السلام فرمود: بيا و هر سوالى كه داشتى بپرس و من جواب خواهم داد، زيرا اگر كسى خود را مزد بگير كسى كند كه بار سنگينى را بر پشت بام حمل نمايد و در برابر مبلغ هزار دينار اجرت گيرد آيا از حمل بار خسته مى شود؟
زن گفت : نه خسته نمى شود (زيرا اجرت بسيار زيادى دريافت مى كند (


فاطمه عليها السلام فرمود: من در برابر هر مسئله اى كه پاسخ مى دهم بيشتر از بين زمين و آسمان كه پر از مرواريد باشد پاداش مى گيرم پس سزاوار است كه هيچ در برابر جواب به سوال شما خسته نشوم .
من شنيدم كه فرمود: علماى شيعه ما در قيامت بر انگيخته مى شوند و به اندازه ارشاد مردم و زيادى علومى كه دارند بر آنها لباس كرامت پوشانده مى شود تا اينكه به يكى از آنها يك ميليون حله از نور داده مى شود، آنگاه منادى خداوند ندا مى دهد: اى سرپرستان يتيمان آل محمد كه جدائى آنها از امامانشان آنها را يارى كرديد اينها شاگردان شما هستند كه تحت سرپرستى و يارى شما بودند و هدايت شدند. از خلعتهايى كه به شما داده شد به آنها بدهيد، علما هم به اندازه علومى كه آنها از ايشان دريافت كرده اند خلعت مى دهند و برخى از آنها صد هزار خلعت
دريافت مى كنند و خود به كسانى كه از آنها تعليم گرفته اند مى بخشند (1)

پی نوشتها:

1- بحار النوار، ج 43، ص 3

منبع: کتاب قصه هاى تربيتى چهارده معصوم

یک شنبه 10 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

فاطمه(س)، قهرمان ايثار و گذشت‏

فاطمه‏عليها السلام امور خانه را سامان مى‏داد و اوضاع اقتصادى و مالى،سخت بحرانى بود. فاطمه و ديگر افراد خانواده براى وفاى به نذر تصميم‏داشتند روزه بگيرند. چه نذرى؟ حسن و حسين‏عليهما السلام چندى پيش بيمارشده بودند، امام على‏عليه السلام نذر كرد كه اين دو بهبود يابند روزه بگيرد.فاطمه و حسنين و فضه خدمتكارشان نيز در به جاى آوردن اين نذر باحضرت على همگام شدند، واكنون كه حال آن دو بهبود يافته بود نوبت‏وفاى به نذر فرا رسيده بود.
امروزه‏درميان ما چنين مرسوم‏است‏كه هرگاه خانواده‏اى‏بخواهند روزه‏بگيرند، چه واجب و چه مستحب بيش از روزها ديگر غذا تهيه مى‏بينند.
ولى خانواده اميرمؤمنان حتّى در اين روزها هم تنگدست بودندوغذاى كافى براى خوردن نداشتند.
آرى در خانه دانش و بزرگوارى و پرهيزكارى، چيزى اندك يا زيادنداشتند، تا با آن افطار كنند. از اين رو اميرمؤمنان‏عليه السلام از خانه بيرون‏رفت و مقدارى پشم آورد تا فاطمه زهرا آن را بريسد و به جاى آن سه‏صاع جو مزد گرفت تا بدان افطار كنند.
على‏عليه السلام، جو را به خانه آورد، تمام افراد خانواده روزه گرفته بودندفاطمه‏عليها السلام پنج گرده نان پخت، روز به پايان رسيد و همه گرد سفره افطارنشستند كه يكى در را زد و گفت: سلام بر شما اى خاندان نبوّت، من يكى‏از تهيدستان مدينه هستم و گرسنه‏ام. به من چيزى بدهيد. خداوند به شمابركت دهد.
حضرت على و به تبع او فاطمه و حسنين‏عليهم السلام و حتّى فضه نانهاى خودرا برداشتند و به آن فقير دادند، و خود با آب خالى افطار كردند و خداى‏را سپاس گفتند.
روز دوّم هنگام افطار فرا رسيد. آن روز هم مانند روز پيش فاطمه‏زهرا پنج گرده نان پخته بود. و آنان مى‏خواستند افطار كنند كه يتيمى بر درخانه آمده و از آنها خوراكى خواست. دوباره همه افراد خانواده نانهاى‏خود را به آن يتيم دادند. و مانند روز پيش خود با آب‏افطار كردند وسپاس‏خدا را به جاى آوردند.
شب سوّم فرا رسيد. اين بار نيز به هنگام افطار اسيرى بر سراى آنان‏آمد و از ايشان چيزى خواست. آنان همگى نانهاى خود را به اسير دادندوخود براى سوّمين شب سر گرسنه بربالين نهادند.
تمام ثروت اين خانواده، از سه صاع جو بيشتر نبود. بدين ترتيب اين‏سه صاع تمام شد، و آنان سه روز هم روزه گرفتند و شبها را با گرسنگى به‏صبح رسانيدند، و تنها با اندكى آب افطار كردند.
چون رسول خداصلى الله عليه وآله به ديدار آنان آمد، حسنين را ديد كه از گرسنگى‏مى‏لرزيدند، و فاطمه زهرا به شدّت ضعف كرده و ضعف و گرسنگى درامام وفضه نيز به سختى اثر كرده بود. رسول‏خدا با ديدن اين صحنه فرمود: پناه بر خدا، خاندان محمّد از گرسنگى مى‏ميرند، در اين موقع بود كه‏سوره هل اتى در حق آنان نازل شد و اين آيات چنين است: يُوفُونَ بِالنَّذْرِوَيَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً * وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماًوَأَسِيراً * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلاَ شُكُوراً * إِنَّا نَخَافُ‏مِن رَبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً * فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةًوَسُرُوراً (1)
"ايشان به نذرى كه كرده‏اند وفا مى‏كنند و از روزى مى‏ترسند كه شرّ آن‏فراگير است، و هم به دوستى خدا به فقير و اسير و طفل يتيم طعام مى‏دهند،)ومى‏گويند:( ما تنها براى خشنودى خدا به شما طعام مى‏دهيم، و از شماتوقع هيچ پاداش و سپاسى نداريم. ما از پروردگارمان مى‏ترسيم در روزى كه ازرنج وسختى آن، رخسار خلق درهم و غمگين است. خدا هم آنان را از شرّوفتنه چنان روزى محفوظ داشت و بديشان روى خندان و دلى شادان عطافرمود."
بدين گونه فاطمه زهراعليها السلام و شوهر و پسران و خدمتگذارش نمونه‏اى‏شكوهمند در ايثار و گذشت شدند، و خانواده وى به پاس اين گذشت ازسوى خداوند نشانى بزرگ دريافت داشتند.
در حديث شريفى كه دانشمندان اسلام آن را از ابن عباسّ روايت‏كرده‏اند، قسمتهايى از ويژگيها و فضائل زهرا را مى‏خوانيم. در اين حديث‏فاطمه زهرا به عنوان بانوى زنان جهان و مقتداى راستگويان و نمونه زنان‏مؤمن و با فضيلت مطرح شده است.
اينك اجازه دهيد تا باهم اين حديث را از قول ابن عبّاس بخوانيم و بانقل آن اين فصل را به پايان برسانيم:
"يك نفر اعرابى كه در صحرا زندگى مى‏كرد، چشمش به سوسمارى‏افتاد كه از پيش رويش به اين سوى و آن سوى، مى‏گريخت. وى آن‏سوسمار را دنبال كرد تا آن را گرفت و در آستين خود جاى داد و نفس زنان‏به سوى پيامبر روانه شد. همين كه دربرابر رسول‏خدا قرار گرفت فريادزد: يا محمّد، يا محمّد! شيوه رسول‏خدا چنين بود كه اگر كسى او را به‏نام يا محمّد مى‏خواند، او نيز مى‏فرمود يا محمّد. و اگر كسى او را با يااحمد خطاب مى‏كرد آن‏حضرت مى‏گفت: يا احمد، و چنانچه به وى گفته‏مى‏شد يا اباالقاسم، آن‏حضرت نيز مى‏فرمود:
يا اباالقاسم، و اگر او را با عبارت يارسول اللَّه خطاب مى‏كردند؟چهره‏اش از هم مى‏شكفت و مى‏فرمود: لبيك وسعديك.
چون اعرابى او را به نام يا محمّد صدا زد، حضرت پاسخ داد يا محمّد.اعرابى گفت: تو جادوگر دروغگويى هستى. آسمان و زمين دروغگوتر ازتو به خود نديده است. تو همان هستى كه ادعا مى‏كنى كه خدايى در آسمان‏است كه تو را به سوى تمام مردم به پيامبرى فرستاده است.
به لات و عزّى سوگند كه اگر نمى‏ترسيدم كه قومم مرا شتابكار خوانندهر آينه ضربتى با اين شمشير بر تو فرود مى‏آوردم كه از پاى درآيى و بدين‏وسيله گذشتگان و آيندگان را از شرّ تو آسوده مى‏كردم.
عمر بن خطاب با شنيدن سخنان اعرابى از جاى جست و به سويش‏حمله كرد تا او را بكشد، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى اباحفص، بنشين كه‏بردبارى به درجه پيامبرى نزديك است. سپس رسول خدا به اعرابى توجّه‏كرد و فرمود: اى برادر بنى سليم! آيا عرب چنين رفتار مى‏كند؟! آيا آنان‏در مجالس ما، بر ما هجوم مى‏آورند و با ما اين گونه به درشتى سخن‏مى‏رانند؟!
اى اعرابى سوگند به كسى كه مرا به حقّ، به پيامبرى برانگيخت،هركس در اين دنيا به من گزندى رساند، فرداى قيامت در آتش قيامت‏مى‏سوزد. اى اعرابى سوگند به كسى كه مرا به پيامبرى برانگيخت، ساكنان‏هفت آسمان مرا احمد راستگو مى‏خوانند، اى اعرابى اسلام آر تا از آتش‏دوزخ به سلامت برهى و در آنچه براى ماست شريك شوى و در اسلام‏برادر ما باشى.
ابن عبّاس گويد: اعرابى خشمگين شد و گفت: سوگند به لات و عزّى‏من به تو نمى‏گروم، مگر آن كه اين سوسمار به تو بگرود و آنگاه سوسماررا از آستين خود بيرون انداخت، سوسمار پا به فرار گذاشت. رسول خداسوسمار را مخاطب قرار داد و گفت: اى سوسمار به سوى من آى. سوسماربه پيامبرصلى الله عليه وآله روى كرد و حضرت فرمود: اى سوسمار من كيستم؟سوسمار با بيانى رسا وبدون هيچ لكنتى به سخن آمد و گفت: تو محمّد بن‏عبداللَّه بن عبدالمطلّب بن هاشم بن عبدمناف هستى. پيامبر فرمود: چه‏كسى را مى‏پرستى؟ سوسمار گفت: خداوند بزرگ را كه دانه را شكافت‏ومخلوقات را بيافريد، و ابراهيم را دوست گرفت و تو را حبيب خودبرگزيد، سپس اشعارى خواند و در آنها به راستگويى پيامبرصلى الله عليه وآله‏وحقّانيت رسالت آسمانى وى اعتراف كرد.
ابن عبّاس گويد: آنگاه زبان سوسمار بند آمد و ديگر نتوانست چيزى‏بگويد. اعرابى كه اين صحنه را ديده بود، گفت: شگفتا، سوسمارى كه من‏آن را از بيابان شكار كرده در آستينم نهاده و بدينجا آورده بودم با آن كه‏چيزى نمى‏داند وفهم و خردى ندارد، با محمّد چنين سخن مى‏گويد،وءدرباره‏اش گواهى مى‏دهد، من پس از آنكه چنين صحنه‏اى را به چشم‏خود ديده‏ام، ديگر معجزه‏اى نمى‏خواهم. دست راستت را دراز كن كه من‏گواهى مى‏دهم كه جز خداوند معبودى نيست و گواهى مى‏دهم كه محمّدبنده و فرستاده اوست. پس اعرابى اسلام آورد.
آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله رو به اصحاب كرد و فرمود: چند سوره از قرآن را به‏او بياموزيد، چون اعرابى سوره‏هايى از قرآن ياد گرفت، پيامبر به اوفرمود: چقدر ثروت دارى؟ اعرابى پاسخ داد؟ سوگند به كسى كه تو را به‏حقّ به پيامبرى برانگيخت، ما مردان بنى سليم چهار هزار نفريم كه‏درميان همه آنان كسى از من فقيرتر و تنگدست‏تر پيدا نمى‏شود.
پيامبر اكرم رو به يارانش كرد و فرمود: چه كسى اين اعرابى را برشترى سوار كند تا من برايش ناقه‏اى در بهشت ضمانت كنم؟ سعد بن عباده‏از جاى برخاست و گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، من شتر سرخ موى،ده ساله‏اى دارم، آن را به اين اعرابى مى‏دهم.
پيامبر اسلام فرمود: اى سعد تو به داشتن شترت بر ما افتخار مى‏كنى؟آيا مى‏خواهى شترى را كه به جاى آن در بهشت به تو مى‏بخشم توصيف‏كنم؟ گفت: بلى پدر و مادرم فدايت فرمود: اى سعد آن شترى است‏مادينه از زرسرخ و پاهايش از عنبر و كرك آن از زبرجد سبز، كوهانش ازكانور سپيد مايل به خاكسترى، و چانه‏اش از مرواريد، افسارش ازمرواريد آبدار بر روى آن قبه‏اى از گوهر سپيد قرار گرفته كه از برون،اندرونش و از اندرون، بيرونش ديده مى‏شود، اين شتر تو را در بهشت‏پرواز مى‏دهد.
باز رسول خدا رو به يارانش كرد و فرمود:
چه كسى بر سر اين اعرابى عمامه مى‏گذارد تا من برايش تاج‏پرهيزكارى را تضمين كنم؟ اميرمومنان على از جاى برخاست و گفت‏پدر و مادرم به قربانت، تاج پرهيزكارى چيست؟ رسول خدا آن راتوصيف كرد، على عمامه خود را برداشت و بر سر اعرابى گذاشت.


بار ديگر رسول خداصلى الله عليه وآله رو به اصحاب كرد و فرمود: چه كسى توشه‏راه او را فراهم مى‏آورد تا من از جانب خداوند برايش توشه تقوى‏ راضمانت كنم؟ در اين موقع سلمان فارسى از جاى برخاست و گفت پدرومادرم فدايت. توشه تقوى چيست؟ فرمود: اى سلمان، هرگاه آخرين‏روز عمرت در دنيا فرا رسد، خداوند گفتن كلمه لا اله إلّا اللَّه ومحمّدرسول اللَّه را به تو تلقين مى‏كند اگر آن را گفتى، مرا در بهشت ملاقات‏خواهى كرد و من نيز تو را ديدار خواهم كرد و اگر آن را بر زبان نياورى‏هرگز مرا ديدار نخواهى كرد و من نيز ترا نخواهم ديد.
سلمان بيرون رفت و حجره‏هاى نُهگانه رسول خدا را گردش كرد امّانزد همسران پيامبر چيزى نيافت، درحال برگشتن بود كه نظرش به حجره‏فاطمه افتاد با خود انديشيد: اگر چيزى باشد در خانه فاطمه دختر پيامبراست. پس در زد، فاطمه زهرا از پشت در پاسخ داد: كيست؟ جواب دادمنم: سلمان فارسى. فاطمه فرمود: چه مى‏خواهى؟ سلمان ماجراى اعرابى‏و سوسمار را بيان كرد، و فاطمه فرمود: اى سلمان سوگند به خدايى كه‏محمّد را به حق به پيامبرى برانگيخته است، سه روز بر ما مى‏گذرددرحالى كه هيچ غذايى نخورده‏ايم، و حسن و حسين از شدّت گرسنگى به‏لرزه درآمده‏اند و هم‏اكنون مانند دو جوجه پركنده خوابيده‏اند، با اين‏وجود اگر كسى به در خانه‏ام فرود آيد او را بازپس نمى‏زنم.
سلمان بيا و پيراهن مرا بگير و آن را نزد شمعون يهودى ببر و به او بگوكه فاطمه دختر محمّد مى‏گويد: يك صاع خرما و يك صاع جو در مقابل‏آن به من وام ده كه به خواست خداوند آن را به تو باز مى‏گردانم.
سلمان پيراهن را گرفت و به نزد شمعون يهودى رفت و فرمود: اى‏شمعون اين پيراهن فاطمه‏عليها السلام دختر محمّد صلى الله عليه وآله است. پيغام داده است كه‏دربرابر آن يك صاع خرما و يك صاع جو به من وام دهى كه به خواست‏خدا آن را به تو باز مى‏گردانم. شمعون پيراهن را گرفت و آن را از اين روبه آن رو بر مى‏گرداند و به آن مى‏نگريست و درحالى كه اشك ازچشمانش سرازير بود مى‏گفت: اى سلمان! اين همان زهد در دنياست. اين‏چيزى است كه موسى بن عمران در تورات، ما را بدان آگهى داده است. من‏گواهى مى‏دهم كه جز خداوند، معبودى نيست و گواهى مى‏دهم كه محمّدبنده و فرستاده خداست. بدين ترتيب شمعون نيز اسلام آورد و اسلامش‏نيكو شد.
شمعون يك صاع خرما و يك صاع جو به سلمان داد و سلمان آن رانزد حضرت زهرا آورد. آن‏حضرت به دست خود جو را آرد كرد و نان‏پخت و به سلمان داد و فرمود اين را بگير و به پيامبر برسان، سلمان عرض‏كرد: يك قرص از نان را برگير و حسن و حسين را با آن سير كن.فاطمه‏عليها السلام فرمود: اى سلمان! اين بخششى است از جانب ما در راه خدا.پس چيزى از آن براى خود برنمى‏گيريم. سلمان نان و خرما را گرفت و نزدرسول خدا آورد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: سلمان اين را از كجا آوردى؟ عرض‏كرد از منزل دخترت فاطمه، رسول‏خدا كه سه روز چيزى نخورده بود به‏سوى زهرا رهسپار شد و در زد. معمولاً وقتى كه رسول خدا در ميزد كسى‏جز فاطمه در را نمى‏گشود. آن روز هم فاطمه در را باز كرد. پيامبر به‏چهره زهرا نگريست و ديد رنگش پريده وچشمانش دگرگون شده است.پيامبر اكرم فرمود: دخترم! رنگ پريدگى چهره و تغيير حالتِ ديده‏ات به‏خاطر چيست؟ فاطمه زهرا پاسخ داد: پدر سه روز است كه ما هيچ‏غذايى نخورده‏ايم و حسن و حسين از شدّت گرسنگى به لرزه افتاده و ماننددو جوجه پركنده شده‏اند.
رسول خدا حسن و حسين را بيدار كرد. يكى را روى زانوى راست‏وديگرى را روى زانوى چپ نشاند. فاطمه زهرا نيز رو به روى پيامبرنشست. آن‏حضرت فاطمه را در آغوش گرفت، على بن ابى طالب هم‏پشت سر رسول خدا وارد خانه شد و پيامبر او را هم در آغوش گرفت،پيامبر چشمانش را به سوى آسمان گرفت و عرض كرد: خدايم، سرورم،و مولايم. اين گروه خاندان منند. بار خدايا پليديها را از اينان دور گردان‏وبخوبى پاكشان ساز. سپس فاطمه برخاست و به پستوى اتاق خويش‏رفت و دو ركعت نماز گزارد و دست به سوى آسمان بالا برد و عرض كرد:معبودا و سرورا! اين محمّد است پيامبر تو، و اين على است پسر عموى‏پيامبر تو، و اينان حسن و حسين دو سبط پيامبر تو هستند، پروردگارابراى ما از آسمان مائده‏اى فروفرست همچنان كه بر بنى‏اسرائيل‏فروفرستادى كه از آن خوردند و بدان ناسپاسى كردند. خداوندا مائده رابراى ما فرو فرست كه ما بدان مؤمنيم.
ابن عباس گويد: به خدا سوگند: هنوز دعاى فاطمه‏عليها السلام به پايان نرسيده‏بود كه ظرفى از غذا فرود آمد كه طعم و بوى خوش آن كه بهتر از بوى‏مشك بود به مشام مى‏رسيد. فاطمه ظرف را برداشت و نزد پيامبرصلى الله عليه وآله‏وعلى و امام حسن وحسين نهاد، همين كه على‏بن ابيطالب آن ظرف پر ازغذا را ديد. پرسيد فاطمه اين غذا را از كجا آوردى؟ زيرا مى‏دانست كه‏چنين غذايى در خانه نبوده است. پيامبر اكرم فرمود: اى ابوالحسن بخورونپرس و سپاس خداى را كه مرا نميراند تا از فرزندى مانند مريم دخترعمران برخوردار كرد.
كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى‏ لَكِ‏هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (2)
"هرگاه زكريا به محراب عبادت مريم وارد مى‏شد، نزد وى روزى مى‏يافت.زكريا پرسيد: مريم اين غذا از كجا برايت آمده؟ مريم گفت از سوى خدا كه‏خدا هركه را خواهد بى‏حساب روزى دهد."
پيامبر و على و حسنين و فاطمه‏عليهم السلام همگى از آن غذا خوردند وپيامبراز خانه زهرا بيرون رفت. از آن طرف اعرابى نيز توشه خود را برداشت‏وبر مركبش نشست و به نزد طائفه خود بنى سليم، بازگشت. بنى‏سليم درآن هنگام چهار هزار نفر بودند. اعرابى درميان آنان ايستاد وبا آوازى رساآنان را مخاطب قرار داد و گفت بگوئيد: لااله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه.
افراد قبيله تا اين گفته را از وى شنيدند، به سوى شمشيرهاى خوددويدند و با شمشيرهاى آخته به سويش آمدند و از او پرسيدند: مگر ازدين خود دست شسته و به آيين محمّد جادوگر دروغگو! گرائيده‏اى؟اعرابى به آنان پاسخ داد:
خير، او نه جادوگر است و نه دروغگو!
سپس گفت: اى گروه بنى سليم، خداى محمّد بهترين خداى و محمّدبهترين پيامبر است. من گرسنه به سويش رفتم. سيرم كرد. برهنه بودم،لباسم پوشانيد. پياده بودم، سوارم كرد. آنگاه به نقل ماجراى سخن گفتن‏سوسمار با پيامبر اكرم پرداخت و شعرى را كه سوسمار خوانده بود، بيان‏كرد. و در ادامه سخنانش گفت: اى گروه بنى سليم، به اسلام بگرويد تا ازآتش دوزخ در امان بمانيد.
در آن روز چهار هزار نفر اسلام آوردند. اينان با پرچمهاى سبز رنگ‏خود در جنگها دركنار پيامبرصلى الله عليه وآله از اسلام و پيامبر پاسدارى مى‏كردند(3).

پي نوشتها:

1- سوره انسان، آيه 11 - 7
2- سوره آل عمران، آيه 37
3- بحار الانوار، ج‏43، ص‏74 - 69

منبع: كتاب هدايتگران راه نور - زندگانى صدّيقه كبرى حضرت فاطمه زهراعليها السلام

یک شنبه 10 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

فاطمه زهرا (س) در سوگ پدر

علاقه فاطمه به پيامبر تنها علاقه يك دختر به پدرش نبود، بلكه وى‏استمرار تمام ابعاد شخصيت رسول خدا بحساب مى‏آمد. مگر پيامبر دست‏او را نگرفت و نفرمود: "هركه اين بانو را شناخت كه شناخت، و هركس‏وى را نشناخت بداند كه وى فاطمه دختر محمّد است. او پاره تن من‏وجان من است كه ميان دو پهلويم جاى دارد. هركه وى را آزرد مرا آزرده‏و هركه مرا آزرد خدا را آزرده است"(1).
مگر على‏عليه السلام از قول فاطمه‏عليها السلام به ما نفرمود كه گفت: رسول خدا به‏من فرمود: "اى فاطمه هركس برتو درود و صلوات بفرستد خداوند او رابيامرزد ودر هر جاى بهشت باشم او را به من ملحق كند"(2).
محبّت و دوستى فاطمه نسبت به پدرش بالاتر از محبّتِ قوم و خويشى‏بود. محبّت او محبّتى الهى و خدايى بود كه از معرفت فاطمه به مقام شامخ‏نبوّت وبزرگى آن‏حضرت در پيشگاه خداوند سرچشمه مى‏گرفت.
هنگامى كه فاطمه زهرا، رسول خدا را از دست داد تنها كسى بود كه به‏حساسيت موقعيت، پى‏برد و با اين حادثه، گويى تمام كوههاى عالم برسر او خراب شد.
با اينكه دل همه مسلمانان در فقدان رسول گرامى اسلام سوگوارواندوهگين بود امّا سيل غم در دل دختر و تنها وارث و پاره تن پيامبرسرازير گشت!!
مصيبتهاى بزرگ و بسيار، انديشه مردم را از تفكّر جدّى براى پركردن جاى خالى آن‏حضرت غافل كرده بود.
و اين وظيفه فاطمه زهرا بود كه با احياى ياد رسول خدا و بيان عظمت‏وى وفرستادن درود و آشكار ساختن اندوه شديد خود بر او اين خلاء راپر كند.
در واقع فاطمه زهرا با گريه خود بر رسول خداصلى الله عليه وآله عبادت مى‏كرد.چون گريه او ياد رسول اللَّه را زنده مى‏داشت، و اين خود به مكتب‏وارزشهاى رسالت پيامبر جان مى‏بخشيد. گريه زهرا بر پدرش به حدىّ‏رسيده بود كه وى را در شمار پنج نفر از مويه كنان جهان يعنى آدم،يعقوب، يوسف و امام سجادعليهم السلام جاى داده‏اند(3).
از فضه خدمتكار حضرت فاطمه نقل شده است كه درباره اندوه‏آن‏حضرت گفت: درميان مردم جهان و ياران و نزديكان و دوستان رسول‏خدا هيچ كسى در فراق آن‏حضرت اندوهگين‏تر و گريانتر و نالانتر ازبانويم فاطمه زهرا نبود. اندوه او هرلحظه تازه‏تر و فزونتر مى‏شدوگريه‏اش شدّت مى‏يافت.
فاطمه‏عليها السلام هفت‏روز در فراق‏پدرش گريست‏وآرام نيافت واز اندوهش‏كاسته نشد. هر روز گريه‏اش بيشتر از روز پيش بود. چون هشتمين روزفرارسيد، اندوه، نهانش را آشكار ساخت و عنان شكيب از دست داد و ازخانه بيرون آمد و فرياد كشيد. گويى صدايش از دهان پيامبر بيرون‏مى‏آيد. زنان شتابان به سويش رفتند. كودكان و خردسالان نيز به نزدش‏روانه گشتند. مردم به گريه و زارى پرداختند و از هر سوى گرد آمدند.چراغها خاموش شد تا روى زنان معلوم نشود. زنان چنين مى‏پنداشتند كه‏پيامبر خدا از قبر بيرون آمده است. همه در حيرت و شگفتى فرو رفته‏بودند. فاطمه در سوگ پدر نوحه مى‏خواند و آن‏حضرت را صدا مى‏زدومى‏گفت: اى پدر! اى برگزيده! اى محمّد! اى ابوالقاسم! اى ياوريتيمان وشوى مردگان! از اين پس چه كسى به محراب نماز مى‏ايستد؟چه كسى به فرياد دختر سرگشته و عزادارت خواهد رسيد؟
آنگاه دامن كشان به سوى قبر پيامبر رفت. از بس اشك ريخته بود،چيزى نمى‏ديد. چون نزديك تربت پاك پيامبر شد نگاهش به‏مأذنه افتاد،گامها را كوتاه كرد. امّا آنچنان گريست و زارى كرد تا آن كه از هوش رفت.زنان سراسيمه به سويش شتافتند و بر چهره‏اش آب پاشيدند. چون به هوش‏آمد از جاى برخاست در حالى كه لب به‏سخن گشوده بود و مى‏گفت:
"تاب و توانم برفت. پوست بدنم نيز به من خيانت كرد. دشمن‏نكوهشم كرد و افسردگى مرا كشت. اى پدر! اينك تنها و حيران مانده‏ام.صدايم به خاموشى گراييده و پُشتم شكسته است. زندگى‏ام تيره و تاروروزگارم سياه شد. پدر! از اين پس هيچ همدم و همدلى براى رفع تنهايى‏ووحشتم ندارم و ديگر كسى نيست كه اشكم را باز دارد و ياورى نيست‏كه در ناتوانيها مرا يار باشد. پس از تو قرآن و منزل و مأوى جبرئيل‏وميكائيل از خاطرها فراموش شد. تمام اسباب پس از تو دگرگون و همه‏درها دربرابرم بسته شد. من نيز پس از تو در اين دنيا ديرى نخواهم زيست‏و هر دم كه برآرم با گريه بر تو همراه است اشتياقم به تو واندوهم بر توهيچ گاه پايان ندارد".
آنگاه بانگ برآورد كه: اى پدر! اى جان من! سپس اين اشعار رامترنّم شد:
- اندوه من بر تو، اندوهى تازه است و قلب من، به خدا سوگند،جايگاه ريزش شور و غوغاست.
- هر روز كه سپرى مى‏شود اندوه من در آن فزونى مى‏يابد و گريه‏ام برتو تمام ناشدنى است.
- پيشامدهاى ناگوار من بزرگ شد و عنان تسلّى و آرامش را از كف‏دادم. پس گريه‏ام در اين سوگ هر لحظه تازه است.
- هر آن دلى كه در فراق تو با شكيب و تسليت همراه مى‏شود، همانادلى افسرده و بى‏جان است.


سپس فرياد برآورد: اى پدر با مرگ تو دنيا از نور افشانى باز ايستادودرخشندگى خود را نهان ساخت كه آن به سبب خرّمى تو، در تجلّى بودروزهاى دنيا تيره و تار شده است و تنها از سياهى و خشونت سخن‏مى‏راند. اى پدر! تا روزى كه تو را دوباره ديدار كنم همواره در سوگ تواندوهگين و متأسفم. اى پدر! از هنگامى كه تو رفته‏اى خواب نيز ازديدگان من برفت. از اين پس چه كسى به فرياد بيچارگان و شوى مردگان‏خواهد رسيد؟ و امّت تا روز قيامت دست به دامان چه كسى خواهندزد؟ اى پدر! پس از تو ما از مستضعفان شديم و مردم از ما روى گردان‏شدند. حال آن كه ما به وجود تو درميان مردم بزرگ بوديم نه مستضعف.پس كدامين اشك است كه از فراق تو از ديدگان روان نشود؟ و كدامين‏اندوه است كه پس از تو پيوسته و هميشه نباشد؟ و كدامين چشم پس از توبه هنگام خواب سُرمه كشيده مى‏شود؟ تو بهار دين و نور پيامبران بودى.پس چگونه است كه كوهها از فراق تو به جنبش در نمى‏آيند ودرياهانمى‏خشكند و زمين به لرزه نمى‏افتد؟!
پدر! من به پيشامدهاى ناگوار مبتلا شدم. اين مصيبت اندك و آسان‏نبود. اينك مصيبتى بزرگ وحادثه‏اى ترسناك مرا درخود فروگرفته است.
فرشتگان بر تو گريستند و چرخ از گردش باز ايستاد، منبرت پس از توغريب و تنهاست و محرابت از دعا و مناجات تو، تهى است و قبرت به‏آغوش گرفتن‏تو خرسند و شاد است و بهشت به‏تو و به‏دعا ونمازت مشتاق!
اى پدر! پس از تو چقدر ظلمت مجالست بزرگ شده است دريغا بر توتا گاهى كه من شتابان به سوى تو آيم. ابوالحسن مؤمن، پدر دو فرزندت‏حسن وحسين و برادر و دوستت، و ياور تو و كسى كه او را به كودكى‏پروردى و در بزرگى او را به برادرى گرفتى و شيرين‏ترين دوستان‏ويارانت كسى كه از ديگران در اسلام و هجرت و يارى دادن به توپيشقدم‏تر بود، او نيز در ماتم تو به سوگ نشسته است. داغ فراق تو همه‏ما را در خود فرو گرفت و گريه، كشنده ما شد واندوه و سوگوارى با ماهمنشين گشت.
سپس اشك ريخت و ناله‏اى از دل برآورد آنچنان كه گويى روحش ازكالبدش بيرون شد. آنگاه اين اشعار را خواند:
- پس از فقدان خاتم پيامبران شكيبايى‏ام اندك شد و عنان آرامشم ازكف رفت.
- ديده‏اى ديده! چون باران ببار. واى بر تو از بارش خون بخيلى مكن.
- اى رسول خدا و اى برگزيده او و اى پناه يتيمان و ناتوانان.
- كوهها و حيوانات و پرندگان و زمين، همگى پس از آسمان بر توگريستند.
- سرورم! حجون و ركن و مشعر همراه با بطحا همگى برتو گريه‏كردند.
- محراب ودرس قرآن سحرگاهان وشامگاهان، آشكارا برتو گريستند.
- اسلام نيز كه درميان مردم از همه غريب‏تر شد، بر تو گريست.
- اى كاش منبرى را كه تو بر فراز آن مى‏رفتى، مى‏ديدى كه چگونه پس‏از روشنايى، ظلمت و تاريكى او را در خود فرو گرفته است.
- خدايا! در مرگم شتاب فرماى كه روزگارم تيره و تار شده است.
فضه گويد: آنگاه فاطمه‏عليها السلام به خانه‏اش برگشت و شبانه روز بناى‏ناله و زارى گذارد. اشكش باز نمى‏ايستاد و گريه‏اش آرام نمى‏گرفت.
بزرگان مدينه گردآمده نزد على‏عليه السلام رفتند وعرض كردند: اى ابوالحسن!فاطمه شبانه روز مى‏گريد. به گونه‏اى كه شبها خواب راحت را از ما گرفته‏است وروزها نمى‏گذارد كه ما آسوده درپى كسب و كار خويش باشيم. ماآمده‏ايم تا به تو بگوييم كه از فاطمه بخواهى كه يا شبها گريه كنديا روزها. اميرمؤمنان گفت: بسيار خوب.
سپس اميرمؤمنان نزد فاطمه رفت. فاطمه همچنان بى‏وقفه مى‏گريست‏وهيچ دلدارى و تسليتى در مورد او مؤثر نبود. امّا چون على را بديد اندكى‏آرام گرفت. حضرت على به فاطمه فرمود: اى دختر رسول خدا! بزرگان‏مدينه از من خواستند كه از تو بخواهم كه يا شبها بگريى يا روزها.
فاطمه زهرا پاسخ داد: اى ابوالحسن! درنگ من درميان اينان چقدراندك و رفتنم از ايشان چقدر نزديك است. به خدا سوگند شب و روز ازگريستن دست برنخواهم داشت مگر آنكه به پدرم رسول خدا بپيوندم.على به او فرمود: آنچه خود مى‏دانى بكن اى دختر رسول خدا.
سپس اميرمؤمنان، خانه‏اى در بيرون از شهر براى حضرت زهراساخت كه آن را بيت‏الاحزان ناميدند.
چون صبح فرا مى‏رسيد، زهرا حسن و حسين را پيشاپيش خود قرارمى‏داد و با گريه به سوى آن خانه روانه مى‏شد(4).
فاطمه زهرا از برخى از مناسبتها براى معرفى رسول خدا ويادآورى‏خاطرات عطرآگينش بهره مى‏گرفت. در روايت آمده است كه چون پيامبروفات يافت، بلال از گفتن اذان خوددارى كرد و گفت: پس از رحلت‏رسول خدا براى كس ديگرى اذان نخواهم گفت.
روزى فاطمه زهرا گفت: دوست دارم صداى موذّن پدرم را بشنوم.چون اين خبر به گوش بلال رسيد. شروع به گفتن اذان كرد. همين كه گفت‏اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، فاطمه به ياد پدرش و دوران حيات او افتاد. پس‏نتوانست از گريه باز ايستد. چون بلال به عبارت اشهد ان محمّداً رسول اللَّه‏رسيد فاطمه فريادى كشيد و به صورت بر زمين افتاد و از هوش برفت.مردم به بلال گفتند: بس است اى بلال كه دختر رسول خدا از دنيا رفت.آنان گمان كردند كه فاطمه مرده است. بلال اذانش را ناتمام گذارد. چون‏فاطمه به هوش آمد از بلال خواست كه اذانش را به اتمام رساند امّا بلال‏خواسته آن‏حضرت را اجرا نكرد و گفت: اى سرور زنان! من بر جان توبيمناكم و مى‏ترسم كه با شنيدن اذان به جان خود آسيب رسانى. فاطمه نيزاو را از ادامه اذان معاف داشت.

پي نوشتها:

1- بحار الانوار، ج‏43، ص‏80
2- همان مأخذ، ص‏55
3- بحارالانوار، ج‏43، ص‏155
4- بحار الانوار، ج‏43، ص‏177 - 175

منبع: كتاب هدايتگران راه نور - زندگانى صدّيقه كبرى حضرت فاطمه زهراعليها السلام

یک شنبه 10 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

ارزش حدیث پیامبر نزد حضرت

عن ابن مسعود قال: جاء رجل الى فاطمه علیهاالسلام فقال: یا ابنه رسول الله هل ترک رسول الله عندک شیئا تطر فینیه؟ فقالت: یا جاریه هات تلک الحریره فطلبتها فلم تجدها فقالت: و یحک أطلبیها فانها تعدل عندى حسنا و حسینا فطلبتها فاذا هى قد قممتها فى قمامتها فاذا فیها: قال محمد النبى: لیس من المؤمنین من لم یأمن جاره بوائقه و من کان یؤمن بالله و الیوم الاخر فلا یوذى جاره و من کان یومن بالله و الیوم الاخر فلیقل خیرا او یسکت. ان الله یحب الخیر الحلیم المتعفف و یبغض الفاحش الضنین السئال الملحف. ان الحیاء من الایمان و الایمان فى الجنه و ان الفحش من البذاء و البذاء فى النار. [فاطمه الزهرا علیهاالسلام بهجه قلب المصطفى صلى الله علیه و آله، ص 275، به نقل از دلائل الامامه، ص 1.]

ابن مسعود مى گوید: شخصى نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: اى دختر رسول خدا، آیا چیزى از پیامبر نزد شماست که به من تحفه دهید حضرت فرمود: اى کنیز، آن نگاشته ى بر حریر را بیاور. کنیز به دنبال نگاشته رفت ولى آن را نیافت. حضرت زهرا فرمود: شگفتا از تو پیدایش کن؛ چون آن حریر، ارزشى معادل حسن و حسین براى من دارد. کنیزک گشت و پیدایش کرد. و دید به هنگام روفتن آن را روفته است در حریر چنین نوشته شده بود: پیامبر فرمود: کسى که همسایه اش از شر او در امان نیست از مؤمنین نخواهد بود. و هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد همسایه ى خویش را آزار نمى دهد. و هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید که یا سخن خوب بگوید وگرنه ساکت باشد. خداوند انسان خیرمند بردبار عفیف را دوست دارد و بدگوى بخیل بسیار درخواست کننده ى مصرّ را دشمن مى دارد. حیاء از ایمان و ایمان جایش در بهشت است و فحش از زشتگویى است و زشتگویى جایش در آتش است.

منبع:کتاب زخم خورشید: کاوشی در زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها

جمعه 8 آبان 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

حضرت زهرا و تربیت محمدى

حضرت زهرا علیهاالسلام در خانه پیامبر و با تربیت و تعلیم آن حضرت پرورش یافته است استاد و مربى اى چون خاتم الأنبیاء از شخصیت مستعدى چون دخترشان فاطمه زهرا علیهاالسلام بهترین و شایسته ترین زن را مى سازند.

مریم در تحت کفالت زکریاى پیامبر بود و آنچنان شد که شگفتى زکریا را برانگیخت.

زهرا علیهاالسلام نیز در سایه ى تعلیم و تربیت پى گیر پیامبر، به اوجى مى رسد که شوهرش امام على علیه السلام و پدرش خاتم النبیاء را شگفت زده مى سازد. [بحارالأنوار، ج 43، ص 74 و ص 69.]


حضرت زهرا علیهاالسلام ساده زیستى را از پیامبر صلى الله علیه و آله آموخته بود و پند پیامبر همیشه آویزه ى گوش او بود که: زهرا، دخترم مبادا به اینکه مردم مى گویند: دختر رسول الله است مغرور شوى «لا یغرنک الناس أن یقولوا بنت محمد و علیک لباس الجبابره [بحارالأنوار، ج 43، ص 26، ح 28.] و باز این حکمت را او از پیامبر شنیده که فرمود: خداوند دنیا را براى محمد و آل محمد نخواسته است. [بحارالأنوار، ج 43، ص 86 و ص 20.] و آن زمان که احساس مى کند پدر از آویختن آن پرده و داشتن آن دستبند و سینه ریز گویا ناراحت است همه را براى پدر مى فرستد و به فرستاده مى گوید: به پدرم بگو: این ها را در راه خدا بدهد. [بحارالأنوار، ج 43، ص 20، ح 7.]

منبع:کتاب زخم خورشید: کاوشی در زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها

جمعه 8 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

شوهردارى حضرت فاطمه

از نخستین پایه هاى پاسداشت کانون خانواده و استوارسازى آن، آیین صحیح شوهردارى است. افزایش بى رویه ى طلاق، بحران فزاینده ى خانواده ها پایه در آگاه نبودن زنان با برنامه هاى شوهردارى دارد. شوهردارى صحیح یعنى ایجاد یک بستر صحیح و آرام براى رشد و فعالیت شوهر در قلمروهاى گوناگون.



عن ابى ابراهیم علیه السلام قال: «جهاد المرأه حسن التبعل.» [فروع کافى، ج 5، ص 506.] امام کاظم علیه السلام فرمودند: جهاد زن، نیکو شوهردارى کردن است.

اهتمام اسلام به تشکیل کانون خانواده و عنایت به استحکام این بنیاد مقدس چیزى است که بر کسى پوشیده نیست.

با یک نگاه به فرهنگ دینى، اهتمام عمیق دین به بنیاد خانواده و استحکام آن به دست مى آید. دین، در ارتباط به عواملى توجه کرده است. یکى از این عوامل، نیکو شوهردارى کردن است که ارزشى معادل جهاد و جنگ در جبهه را دارد. شوهر دارى خوب اصولى دارد که در اسلام مورد توجه قرار گرفته است.

همراهى و همپایى با شوهر و عدم مخالفت با وى، رعایت ادب در گفتار و رفتار ، خواسته هایش بیش از حد و خارج از توان شوهر نداشتن، با شوهر نرم و همسو بودن،به شوهر خیانت نکردن و به او دروغ نگفتن، صبر و شکیب در برابر آزار شوهر و در نهایت او را بر خویش مقدم داشتن، اصولى است که پایه هاى این جهاد ارزشمند را مى سازد.

اگر در آنچه که اینجا به اجمال آمد دقت شود ارزش شوهردارى و دشوارى نیکو شوهردارى کردن جلوه خواهد کرد ولى اگر ارزشها در چشم ما دگرگون شود و طغیان در برابر شوهر و سرپیچى از خواست او و خیانت کردن و دروغ گفتن به شوهر، ارزش به حساب آید وضع، دگرگون خواهد شد و زندگى مشترک پا نخواهد گرفت و هر یک از زن و مرد، مستقل زندگى خواهند کرد که البته مرگ بهتر از این زندگى است.

ارزش نیک شوهردارى کردن بر همه ى مردان و زنانى که فطرت خویش را از دست نداده اند و به بنیاد خانواده مى اندیشند کاملا روشن است. و ما در این فرصت، بیش از این به آن نمى پردازیم.

فراموش نکنیم که از آن سو نیز در اسلام آمده است: بهترین مرد کسى است که براى همسر خویش بهتر باشد. «خیرکم خیرکم لأهله و أنا خیرکم لأهلى.» [و سائل الشیعه، ج 14، ص 122، ح 8.] پیامبر فرمود: بهترین شما کسى است که براى خانواده اش بهترین باشد و من براى خانواده ام بهترین هستم و باز فرمودند: «أحسن الناس ایمانا أحسنهم خلقا و ألتفهم بأهله و أنا الطفکم بأهلى.» [بحارالأنوار، ج 71، ص 387، ح 34.] و به روایت دیگرى حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: «خیارکم ألینکم مناکبه و أکرمهم لنسائهم» [فاطمه الزهراء علیهاالسلام بهجه قلب المصطفى صلى الله علیه و آله، ص 273 به نقل ار دلائل الامامه، ص 7.] مردانى که سازش پذیرترند و زنان خویش را گرامى تر مى دارند، بهترین مردانند. و باز مى خوانیم: «خیارکم أحسنکم اخلاقا و أخفکم مؤونه و أخفضکم لأهله [مستدرک، ج 8، باب 87، ص 448، ح 9963.] و نیز آمده: «ألا خیرکم لنسائه و أنا خیرکم لنسائى. [و سائل الشیعه، ج 14، ص 122، ح 11.]

در این ارتباط نکات دیگرى هم هست که هم اکنون بدان نمى پردازیم سخن در این است که زنان باید با ارزش نیکو شوهردارى کردن آشنا باشند و اصول آن را نیز بدانند و رعایت کنند.

هم اکنون با ما همراه شوید تا این خصلت بلند را در زندگى زهرا علیهاالسلام بنگریم و از این برترین اسوه در این ارزش بزرگ درس بگیریم.

حضرت زهرا علیهاالسلام همسر قهرمان میدان دارى بودند که در طول نه سال زندگى مشترکشان در بیش از هفتاد حرکت نظامى شرکت داشت و این همزیستى در شرایطى بود که فقر و نادارى بر عمق هستیشان چنگ زده بود ولى هیچ گاه حضرت، گلایه اى نداشتند
.


اصول شوهردارى حضرت زهرا عبارت بود از:

عدم مخالفت با شوهر نگاه به وى غم هاى شوهر را مى زدود.

امیرالمؤمنین فرمود: فوالله ما أغضبتها و لااکرهتها على أمر حتى قبضها الله عزوجل و لاأغضبنى و لاعصت لى امرا و لقد کنت أنظر الیها فتنکشف عنى الهموم و الأحزان.» [بحارالأنوار، ج 43، ص 134، ح 32.]

به خدا سوگند او را ناراحت و خشمگین نکردم و بر هیچ کارى مجبورش نساختم تا آن زمان که خداوند وى را به دیار ابد برد و او نیز مرا ناراحت و خشمگین نساخت و در هیچ موضوعى با من مخالفت نکرد وقتى که به او مى نگریستم غم هایم زدوده شد. حضرت زهرا علیهاالسلام خود به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: تا زنده ام مطیع على علیه السلام خواهم بود. «فقالت فاطمه: والذى اصطفاک و هداک و هذا بک الامه لازلت مقره له ما عشت.» [بحارالانوار، ج 43، ص 39، ح 40.]


هیچ گاه از شوهر چیزى نخواست.

بنا به توصیه و سفارش پیامبر صلى الله علیه و آله هیچ گاه از شوهر خویش چیزى نخواست چرا که شاید در توان وى نباشد. در یک روز که امام على علیه السلام خوراکى اى خواست تا میل کند زهرا علیهاالسلام گفت: سوگند به خدایى که حق تو را بزرگ داشت سه روز است که هیچ نداریم جز همان خوراک مختصرى که شما را بدان بر خویش مقدم داشتم. امام على علیه السلام فرمود: پس چرا باخبرم نساختى؟ حضرت زهرا علیهاالسلام گفت: پدرم مرا از اینکه از شما چیزى بخواهم بازداشته است و فرموده است: تو چیزى نخواه اگر پسر عمویت به دلخواه چیزى آورد وگرنه تو چیزى مخواه.

قال: «أفلا أخبرتنى قالت: کان رسول الله صلى الله علیه و آله نهانى عن أسألک شیئا فقال: لاتسألى ابن عمک شیئا ان جائک بشى ء عفوا و الا فلا تسألیه» [بحارالأنوار، ج 14، ص 197، ح 4، به نقل از تفسیر عیاشى.]

حضرت زهرا علیهاالسلام در روایتى دیگر فرمود: «انى لأستحیى من الله أن اکلف نفسک ما لاتقدر علیه.» [بحارالأنوار، ج 43، ص
59، ح 51.] من از خداوند، شرم دارم که درخواستى خارج از توان شما داشته باشم.


یاور شوهر در راه طاعت خدا.

حضرت زهرا علیهاالسلام و امام على علیه السلام بهترین زن و مردى هستند که در زیر این آسمان در کنار هم عالى ترین زندگى مشترک را با هم گذرانده اند. دو معصوم که از والاترین معصومان و شایسته ترین انسان ها هستند.

حضرت رسول صلى الله علیه و آله، از امام على علیه السلام درباره ى زهرا علیهالسلام پرسیدند. فرمود: «نعم العون على طاعه الله» [بحارالأنوار، ج 43 ، ص 117، ح 24.] یاور خوبى در راه خدا است. و از حضرت زهرا علیهاالسلام درباره ى امام على علیه السلام فرمود: «خیر بعل» [همان.] بهترین شوهر است
.
منبع:کتاب زخم خورشید: کاوشی در زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها

 

جمعه 8 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

اهمیت مقام محبین حضرت فاطمه زهرا

فى حدیث طویل قال ابوجعفر علیه الصلوه والسلام: (والله یا جابر انها ذالک الیوم (یعنى یوم القیامه الکبرى) لتلتقط شیعتها و محبیها کما یلتقط الطیر الحب الردى فاذا صار شیعتها معها عند باب الجنته یلقى الله فى قلوبهم ان یلتفقوا فاذا التفقوا فیقول الله عز و جل یا احبائى ما التفاتکم و قد شفعت فیکم فاطمته بنت حبیبى: فیقولون یا رب احببنا ان یعرف قدرنا فى هذا الیوم:فیقول الله یا احبائى ارجعوا وانظروا من احبکم لحب فاطمته: انظروا من سقاکم شربته فى حب فاطمته انظروا من رد عنکم غیبته فى حب فاطمته: خذوا بیده و ادخلوا الجنته: قال ابوجعفر علیه السلام والله لا یبقى فى الناس الاشاک او کافر او منافق الحدیث (از کتاب شریف بحارالانوار علامه مجلسى ره در ضمن حدیثى طولانى صادر از لسان حضرت امام باقر شکافنده علوم اولین و آخرین این چنین نقل شده است که حضرتش فرموده قسم بخدا اى جابر در روز قیامت و محشر کبرى حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مانند پرنده اى که دانه را از بد جدا مى سازد آنحضرت باشناختى که از شیعیان و محبان خود دارد آنان را بلطف و عنایت از میان خلق در صحنه محشر برگرفته و از دوزخ نجات مى دهد. هنگامیکه شیعیانش با آن حضرت نزدیک درب بهشت مى رسند خداوند بدلها و قلوب آنان القا مى کند که برگردید و توجه و التفات کنید همینکه برگشته و توجه مى کنند حق تعالى مى فرماید اى دوستان من چرا برگشته اید با اینکه من در بین شما فاطمه دختر حبیبم را شفیعه شما دوستانم تعیین کرده ام مى گویند پروردگارا دوست داریم در چنین روزى قدر و منزلت ما شناخته گردد



آنگاه حق تعالى مى فرماید برگردید و به بینید چه کسى شما را بخاطر حب و دوستى فاطمه دوست داشته است بنگرید چه کسى شما را بخاطر حب و دوستى فاطمه اطعام کرده است و لباس پوشانیده است به بینید چه کسى شما را به خاطر حب و دوستى فاطمه یک بار به شربتى سیرآب نموده است نظر کنید چه کسى غیبتى را از شما بلحاظ حب و دوستى فاطمه برگردانده است شما موظف هستید دست ایشان را گرفته آنان داخل در بهشت نمائید: آنگاه دارد که حضرت امام باقر علیه السلام فرمود بخدا سوگند در بین مردم کسى نماند مگر

آنکه شاک و یا کافر و یا منافق باشد وگرنه باقى همه شان اجماعا داخل در بهشت مى شوند: واقعا چه قدر مایه سعادت و خوشبختى است که انسان نامش در عداد شیعیان و محبان ملکه ملک و ملکوت حضرت فاطمه زهرا صلوات علیها و على ابیها و بعلها و بینها در این جهان ثبت گردد تا در نشانه آخرت و جهان ابد مدت مشمول شفاعت زهراء اطهر دختر والاگهر پیغمبر که شفیعه محشر است و از شیعیان و محبان خود شفاعت مى فرماید واقع گردد: اللهم اجعلنا من شیعتها و محبیها.
منبع:کتاب آیینه ایزد نما

جمعه 8 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

رمز و راز صبر فاطمه

در صبر و تحمل فاطمه علیهاالسلام رموزى است که اسا آن را خواستارى بقاى اسلام تشکیل مى دهد. او طبیبى الهى و در آشناست اهل بصیرت و تشخیص است و مى خواهد به صورتى عمل کند که فتنه اى ضد اسلام پا نگیرد، و زحمات پیامبر صلى اللَّه علیه و آله، و صحابه راستین او و شهیدان راه دین بر باد نرود.



او خطرات ناشى از بى صبرى را مى شناسد و بدین نظر سعى دارد در بلایا متحمل باشد و خواستار توان تحمل از خداوند است؟ در دعاى فاطمه علیهاالسلام مى خوانیم: اللّهم اِنِى اَسئلُکَ صَبْراً عَلى بَلِیَّتِکَ... [تحفة الزائر.] از تو اى خداى بزرگ مى خواهم که شکیبائى در بلایایت را بمن عنایت فرمائى. و تلقى او را از صبر و تحمل این است که آن نخستین گام در راه بندگى خداوند است، و مخصوصاً باید با اخلاص همراه باشد و او این درس را از پدر آموخته بود
.

سفارش پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هم در این زمینه که از پیش در او بسیار مؤثر و کارساز بود. پیامبر خود وضع آینده را براى فاطمه علیهاالسلام و على علیه السلام تشریح کرده بود. و به او سفارش فرمود که بر خدا توکل کن، صبر کن، به همانگونه که پدران تو از پیامبران سلف و مادرانتان و همسران آنها صبر کردند: تَوَکُّلى عَلَى اللَّهِ، وَ اصْبِرِى کِما صَبَرَ آباؤکَ مِنُ الاَنْبِیاءِ وَ اُمهاتِهِمْ وَ اَزْداجِهِم. [ص 179 تفسیر فرات.]

اینکه پیامبر فاطمه علیهاالسلام را این همه مى بوسد و در حضور جمع او را مورد ستایش قرار مى دهد و این همه احادیث و سخن را درباره او مى فرماید از یکسو براى تحکیم موقعیت اوست و از سوى دیگر دادن درس استقامت در مصائب و دشواریها به فاطمه علیهاالسلام و از جهت سوم اتمام حجت به شنوندگان
.
منبع:کتاب در مکتب فاطمه سلام الله علیها

جمعه 8 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 - 5 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288158
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
اسفند 1388
آذر 1388
دی 1388
مهر 1388
آبان 1388
بهمن 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom