پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

در عينيت صفات يا ذات مقدس

قال عليه‏السلام: و نظام توحيد الله نفي الصفات عنه، ترجمه: نظام و کمال و تمامي وحدانيت و يگانگي خداوند باين است که صفات را از او نفي کني.
شرح: براي توضيح فرمايش امام روحي له الفداء، ناگزيريم از ذکر 
 
[ صفحه 42]
 
مقدمه، و آن اين است که بيان صفت و موصوف را اولا بنمائيم تا معلوم گردد معناي اين فرمايش امام عليه‏السلام بدانکه صفات نظير اعراض است، که بر موضوعات وارد مي‏شود و معروض غير از عرض است مثلا: سفيدي عارض بر جسم مي‏شود و سياهي نيز عارض بر جسم مي‏شود و جسم غير از سفيدي و سياهي است، جسم موصوف است بسفيدي و معروض سفيدي است و سفيدي و سياهي از اعراض جسم است يا در نباتات مثلا: مي‏گوئي اين سيب، سفيد است و اين سيب سرخ است، اين گلابي بزرگ است، و اين گلابي کوچکست اين حيوان زشت است و اين حيوان خوش قيافه است، تمام صفت و موصوف است، اين انسان عالم است و آن انسان جاهل است و علم از کيفيات نفسانيه است و صفت انسان است، اين انسان شجاع است و آن انسان جبون است و ترسو است.
شجاعت و جبن از صفات انسان است و اگر زياد عمر دراز کرد صفت علم از او زايل مي‏شود، پس معلوم شد که صفت غير از موصوف است، موصوف ذات و حقيقت آن شيي‏ء است و صفت عارض بر اوست و عارض غير از معروض است و موصوف غير از صفت است و صفت قائم بموصوف است، يعني اگر موصوف نباشد، صفتي پيدا نمي‏شود، اگر چوبي نباشد درب ساخته نمي‏شود عصا درست نمي‏شود، پس همان جسم چوب است که باشکال مختلفه در مي‏آيد و آن اشکال عوارض و صفاتي است که وارد بر آن جسم مي‏شود و صفت از خودش وجود جداگانه ندارد، يعني تا ديواري نباشد نمي‏تواني بگوئي اين ديوار کوتاه است و يا بلند است، و يا سفيد است و يا سياه است، پس کوتاهي و بلندي و سفيدي و سياهي بدون ديوار يا جسم ديگر محال است پيدا شود.
 
[ صفحه 43]
 
حال که اين مثالهاي واضح را ذکر کرديم پس هوش خودتان را جمع کنيد براي بيان نکته و فرمايش امام عليه‏السلام، پس اگر خداوند داراي اوصاف زائده بر ذات مقدس بوده باشد دوئيت پيدا مي‏شود، يعني بايد بگوئيم خداوند داراي علم است، پس دو تا مي‏شود يکي خود خداوند و يکي هم علم خداوند مي‏شود مثل انسان که زيد موجود است خارجي و اول جاهل بود و حالا عالم شد، پس زيد غير از علم است و علم غير از ذات زيد است، زيد حيوان ناطق است و علم از کيفيات نفسانيه است که بر زيد عارض شده است خداوند مثل مخلوق خواهد شد که داراي علم است و علم غير از ذات خداوند است.
ممکن است باذهان اين اشکال بيايد که خداوند مثل انسان نيست که تو قياس بانسان کردي، خداوند از اول عالم بوده است و خواهد بود ابد الاباد جوابش اين است که اگر اين طور بگوئيم از دو حال بيرون نيست: يا بايد بگوئيم: از اول ذات خداوند داراي علم بوده است، و يا اينکه از اول داراي علم نبوده است و بعد داراي علم شده است.
بنا به شق اول لازم مي‏آيد دو قديم قائل شويم، يعني يک قديم ذات خداوند و قديم ديگر علم خداوند و اين بالبداهه باطل است براي اينکه يک قديم بيشتر نيست و آن ذات خداوند است و بقيه موجودات از عقول و نفوس و فلکيات و همه‏ي موجودات حادث هستند و بعدا پيدا شده‏اند.
و اگر شق دوم را اختيار کنيم، که اول عالم نبوده و بعدا عالم شده است بطلانش از شق اول واضح‏تر است، چرا که جاي سؤال است که خداوند محل حوادث واقع شده است.
 
[ صفحه 44]
 
و ثانيا - اين علم را از کجا پيدا کرده است، اگر کس ديگري باو داده است پس از اول جاهل بوده است بعدا عالم شده است.
و ثالثا - محتاج به کس ديگري بوده است که علم را باو ميآموزد و خداي جاهل و محتاج بدرد نمي‏خورد، اين مخلوق است، خدا نخواهد بود.
پس معلوم شد که بين صفت و موصوف دوئيت است صفت چيزي است قائم است بموصوف و موصوف قائم بخود و ذات خود است، مثلا: زيد داراي قيام است، يعني ايستاده است و داراي قعود است يعني نشسته است و راه مي‏رود و متحرک است و ساکن است، تمام اينها صفات و عوارضي است که عارض بر زيد مي‏شود و ذات زيد غير از قيام زيد است و قعود و نشستن زيد غير از خود زيد است و هکذا تمام حرکات و سکنات معاني هستند غير از ذات زيدند و معناي اينکه خداوند متعال داراي معاني نيست و معاني را از خداوند بايد دور کرد همين صفات زائد بر ذات است.
تنبيه و ايقاظ:
بعد از اين مقدمات و ذکر اين مثالها، پس نسبت بذات مقدس باري تعالي چه بايد گفت و مقصود امام عليه‏السلام چيست؟ پس مي‏گوئيم و لا حول و لا قوه الا بالله؟
مقصود از کلام امام عليه‏السلام اين است که: ذات مقدس عين علم است و عين قدرت است و عين حيات است، و باتفاق تمام حکماء و متکلمين اين سه صفت عين ذات مقدس است و در روايت وارد شده علم کله قدره کله حيات کله، و اين عبارات را بعضي طلاب بي‏اطلاع نسبت به شيخ اشراق داده‏اند درست است اين عبارات را شيخ اشراق دارد، ولکن عين روايت را برداشته 
 
[ صفحه 45]
 
است چنانچه در روايت ديگر [1]  وارد شده «ذاته علامه سميعه بصيره» عن هشام بن الحکم [2]  في حديث الزنديق الذي سئل اباعبدالله عليه‏السلام انه قال له اتقول انه سميع بصير؟ قال ابوعبدالله عليه‏السلام هو سميع بغير جارحه و بصير بغير آله بل يسمع بنفسه و يبصر بنفسه و ليس قولي انه يسمع بنفسه انه شيي‏ء و النفس شيي‏ء آخر و لکني اردت عباره عن نفسي و کنت مسئولا و افهاما لک اذ کنت سائلا فاقول يسمع بکله لا ان کله له بعض و لکني اردت اقهامک و التعبير عن نفسي و ليس مرجعي في ذلک الا الي انه السميع البصير العالم الخبير بلا اختلاف الذات و لا اختلاف المعني.
ترجمه: بطور اختصار هشام بن حکم نقل مي‏کند که زنديقي سؤال کرد از امام ششم عليه‏السلام که آيا تو مي‏گوئي خداوند بينا و شنواست؟
امام فرمودند: مي‏شنود بدون جارحه مي‏بيند بدون آلت بلکه مي‏شنود بذات مقدس و مي‏بيند بذات خود، بعد فرمود اشتباه نکني اينکه مي‏شنود به ذات خود خيال نکني که او شيي‏ء است و ذات او شي‏ء ديگر است، بلکه چون تو سؤال کردي خواستم بتو بفهمانم، پس مي‏گويم مي‏شود بتمام ذات و اينکه مي‏گويم بتمام ذات نه خيال کني که آن ذات مقدس بعض دارد بلکه براي فهماندن بتو است، بعد فرمود: مرجع گفتار من باين است که آن ذات مقدس شنوا است و بينا است و دانا است و خبير بدون اختلاف ذات و بدون اختلاف معني انتهي.
عن ابي‏بصير قال سمعت اباعبدالله عليه‏السلام يقول لم يزل الله جل و علا ربنا و العلم ذاته و لا معلوم و السمع ذاته و لا مسموع و البصر ذاته و لا 
 
 
[ صفحه 46]
 
مبصر و القدرة ذاته و لا مقدور فلما احدث الاشياء و کان المعلوم وقع العلم منه علي المعلوم و السمع علي المسموع و المبصر علي المبصر و القدره علي المقدور قال قلت فلم يزل الله متکلما قال ان الکلام صفة محدثه ليست بازليته کان الله عز و جل و لا متکلم.
ترجمه: مختصرا، ابي‏بصير مي‏گويد: شنيدم از امام ششم عليه‏السلام که مي‏فرمود: پروردگار جل و علا هميشه بوده است و علم ذات او بود و معلومي نبود و شنوائي ذات او بود و مسموعي نبود و بصر و بينائي ذات او بود و مبصري نبود، و قدرت ذات او بود مقدوري نبود، پس هنگاميکه موجودات را خلق فرمود و تحقق پيدا کردند علم واقع شد بمعلوم و بصر واقع شد بمبصرات و سمع واقع شد بمسموعات و قدرت بمقدورات، ابي‏بصير عرض کرد خداوند هميشه متکلم بوده است، فرمود: کلام ازلي نيست و از صفات فعل است و حادث است، انتهي.
بيان فرمايش امام عليه‏السلام که فرمود پس از اينکه علم واقع شد بمعلوم تا آخر حديث همان بيان علم بمقدورات را مي‏خواهد بفرمايد يعني علم خداوند قبل از خلقت موجودات و بعد از خلقت موجودات با بودن موجودات و نبودن موجودات هيچ تغييري در علم خداوند نيست و به عبارت ديگر حق متعال چون خارج از زمان است همه‏ي زمان و زمانيات نزد ذات مقدس او حاضر است بدون غيبت هيچ موجودي از اين جهت علم بمعدومات عين علم به موجودات است و لکن نه بطور صور مرتسمه در ذات و يا قائمه بذات که ابن‏سينا قائل است و نه به طور مثل افلاطونيه که افلاطون و اتباع او قائل شده‏اند و نه اينکه علم بکليات دارد و جزئيات را از طريق کلي علم دارد که باز ابن‏سينا 
 
[ صفحه 47]
 
قائل است و نه اينکه موجودات حاضرند نزد او بعلم حضوري چرا که کل اين اقوال حدس و تخمين و گمان و افکار بشر است و آنچه از طريق وحي رسيده است آن را بايد گرفت که قابل خطا نيست و آن همان است که در اين احاديث نقل کرديم و احاديث بسيار ديگر بهمين مضمون است که از نقلش خودداري شد و مضمون تمام احاديث اين است که: خداوند از لا متصف است بعلم بدون وجود معلوم و حضور معلوم متصف است بسمع بدون وجود مسموع، متصف است به بصر بدون وجود مبصرات، پس معلوم شد که مراد از نفي صفات نه اين است که خداوند داراي صفات نيست، براي اينکه آيات قرآن و خطب ائمه سلام الله عليهم اجمعين مخصوصا خطب مولي اميرالمؤمنين (ع) پر است از اثبات صفات و در کلام امام عليه‏السلام که نفي الصفات عنه فرموده.
آيا تهافت و تناقض بين کلمات خود امام هشتم عليه‏السلام نيست چون در جاي ديگر اثبات صفات مي‏فرمايد ممکن است اين اشکال بذهن بعضي بيايد.
جوابش اين است: امام عليه‏السلام در مقام اين است که صفات زائده بر ذات را که اشاعره آنها را قائلند رد بفرمايد، و هم چنين است در مقام رد کردن عده‏اي از متکلمين اهل سنت که قال باحوال شده‏اند، يعني صفات ذات مقدس را نه موجود مي‏دانند و نه معدوم بلکه واسطه بين موجود و معدوم مي‏دانند و بطلان اين قول محتاج به بيان نيست، زيرا واسطه بين موجود و معدوم غلط است، شيي‏ء يا موجود است و يا معدوم، نه موجود باشد و نه معدوم ارتفاع نقيضين است و بطلانش معلوم است، و روح حرف اشاعره باين است مي‏گويند:
 
[ صفحه 48]
 
«علم و قدرت و حيات و ادراک و ارادت و کراهت اينها معاني قديم مي‏باشند و قائم بذات حق تعالي هستند و لکن غير از ذات او هستند، و ظاهر چون اشاعره مي‏گويند: علم و قدرت و حيات و ادراک و اراده و کراهيت اينها معاني قديمه هستند و قائم بذات حق تعالي هستند و غير از ذات او مي‏باشند و ظاهرا منشأ اين قول باطل اين باشد که چون ديدند مفهوم علم غير از مفهوم قدرت است و مفهوم قدرت غير از مفهوم حيات است و اينها باز غير از مفهوم ادراک و اراده و کراهت است، و اين صفات مفاهيم متعدده هستند و علاوه بر اين مفاهيم با ذات مقدس ربوبي مغايرند و علاوه بر اين صفات و اين مفاهيم همه عوارض مي‏باشند و اگر حادث باشند و بر ذات مقدس وارد شوند لازم مي‏آيد که ذات مقدس محل حوادث و عروض عوارض باشد، بخيال واهي خود خواسته‏اند که اصلاح کنند گفته‏اند که اين صفات قديمند و زائد بر ذات او هستند نه عارض بر ذات که خداوند محل عوارض واقع شود.
جواب اشاعره را از چند جهت مي‏دهيم:
جهت اول - اين است که نتوانسته‏اند فرق بين مفهوم و مصداق را بگذارند، مفاهيم صفات متعدد است يعني از علم قدرت فهميده نمي‏شود، چون مفهوم علم يعني دانش و انکشاف و مفهوم قدرت يعني توانائي، پس با هم مغاير هستند و همين طور مفهوم حيات يعني زنده غير از مفهوم اراده و کراهت است و لکن تمام اين صفات در يک نفر جمع مي‏شود مثلا مي‏گوئي: فلان عالم است و شجاع است و باتقوي و جواد است و زاهد است، تمام اين صفات در يک نفر پيدا شد، يعني صفات و مفاهيم متعدده يک مصداق پيدا کردند که زيد باشد يا عمرو باشد؟
 
[ صفحه 49]
 
اشاعره مفاهيم متعدده را نتوانستند در يک فرد و يک مصداق جمع کنند از اين جهت صفات را قديم دانستند.
حالا نسبت بذات مقدس ربوبي جل و علا مي‏گوئيم تمام اين صفات متعدده از ذات بسيط من حيث جميع الجهات انتزاع مي‏شود و لکن فرقش اين است از انسان اگر اين صفات متعدده انتزاع شود و لو شخص واحد است و لکن جهات و حيثيات فرق دارد، يعني از حيث علم عالم است انتزاع علم از او مي‏شود از حيث پرهيزگاري انتزاع زهد و تقوي مي‏شود، از حيث حيات انتزاع زنده بودن مي‏شود و هکذا هر چه صفات يک انسان زياد شود از جهات متعدده و حيثيات مختلفه که در او جمع شده انتزاع معاني متعدده از همان شخص واحد و مصداق فرد انتزاع مي‏شود، و لکن در حق تعالي عزاسمه اين طور نيست، حيثات و جهات مختلفه غلط است، يعني از همان ذات حيات و قدرت و تمام صفات بدون حيثات و بدون جهات انتزاع مي‏شود، يعني: از مصداق واحد بسيط من جميع الجهات و صرف الذات تمام صفات بدون تعدد جهات انتزاع مي‏شود.
و بعبارت اخري بهمان ذات مقدس که سميع است همان عينا بصير است و بعبارت ديگر، سمع و بصر و علم و حيات و قدرت تمامش يکي است، يعني: به همان جهتي که سميع است عين بصير است و عين علم است و عين قدرتست تعبير به جهت از ضيق عبارت است و الا جهت هم معني ندارد، پس همان طور که در روايات تعبير فرموده‏اند: ائمه‏ي هدي سلام الله عليهم اجمعين ذات علامه و سميعه و بصيره هيچ جهت اختلاف و تکثر راه ندارد، ذات بحث بسيط و صرف النور و عين القدره و عين العلم، علم کله و قدره کله 
 
[ صفحه 50]
 
و حياه کله بلا اختلاف و لا تکثر.
عجب است از غواص بحارالانوار اهل بيت علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه که در مجلد توحيد بحار مي‏فرمايد:
آنچه از اخبار استفاده مي‏شود و از خطب که نفي صفات فرموده‏اند ائمه «يعني نفي صفات زائده مراد است» و اما عينيت صفات با ذات مقدس که مصداق واحد باشد اين از اخبار استفاده نمي‏شود.
جواب علامه رضوان الله عليه واضح است، همه‏ي اين روايات که فرموده‏اند، ذات علامه ذات سميعه و يا فرموده‏اند، قدره کله حيات کله، و يا پاره‏اي از روايات ديگر که مي‏فرمايند عالم بذاته و قادر بذاته، و يا روايت ديگر که فرموده سميع بما يبصر و يبصر بما يسمع، که جهات را مي‏خواهد بکلي از بين ببرد و عينيت صفات را با ذات حضرت سبوح قدوس يکي بداند، پس اين همه روايات يعني چه بگذريم.
و نيز جاي تعجب است از شيخ بزرگوار صدوق رضوان الله عليه که در کتاب توحيد مي‏فرمايد:
هر وقت خداوند را توصيف کرديم بصفات ذات معنايش اين است که بهر صفتي که اثبات کنيم ضد آن صفت را نفي کرده‏ايم، مثلا: اگر گفتيم حق متعال عالم است يعني جاهل نيست، و اگر گفتيم قادر است يعني عاجز نيست، و اگر گفتيم غني است يعني فقير نيست، و اگر گفتيم عزيز است، يعني ذليل نيست، و اگر گفتيم حکيم است يعني عجول نيست، و اگر گفتيم شنوا و سميع است يعني کر نيست، و اگر گفتيم بصير است يعني کور نيست.
مي‏خواهد بگويد که: حالا که نفي اضداد کرديم اثبات مي‏شود که لا شيي‏ء 
 
[ صفحه 51]
 
مع الله و هو الواحد الاحد القدوس الفرد - انتهي فرمايش صدوق.
جوابش اين است که در ضدين لا ثالث لهما ارتفاعش محال است يعني همان طور که اجتماع ضدين محال است، ارتفاع ضدين که سوم ندارد محال است و اين صفاتي که ايشان ذکر کرده‏اند تمام از اين قبيل است‏
مثلا: بين علم و جهل ضديت است و هر دو ضدين هستند و بين موت و حيات ضديت است، يعني ضدين مي‏باشند و بين حلم و عجله ضديت است يعني ضدين مي‏باشند، و هکذا باقي صفات از اين قبيل است پس اگر هر يک از اين صفات را نفي کرديم ضد ديگرش امر وجودي است و قهرا و بالملازمه اثبات مي‏شود، پس اگر گفتيم جاهل نيست يعني مسلما عالم است چون ارتفاع ضدين محال است، يا بايد جاهل باشد و يا بايد عالم باشد نمي‏شود که نه عالم باشد و نه جاهل باشد بين علم و جهل واسطه نيست اگر يکي از آنها نبود مسلم يکي ديگر باشد.
پس اين فرمايش جناب صدوق تطويل بلاطائل است و درست نيست بلي چون بعضي از روايات ائمه هدي ارواحنا له الفداء باين مضمون رسيده است که عالم را معنا کرده‏اند يعني: جاهل نيست، نظر جناب صدوق به آن چند روايت است، لکن نه چنين است، براي همان است که در اول بحث اشاره شد که مي‏خواهد صفات زائده بر ذات را بردارند و چون طرف مقابل استعداد نداشت که عين بودن صفات را با ذات مقدس ربوبي بفهمد. امام عليه‏السلام باين تعبيرات فرموده‏اند: و الا نه اينکه خداوند داراي صفات نبوده باشد منبع تمام کمالات و ينبوع صفات و چشمه و عين کافوري آنجاست و تمام علوم و کمالات انبياء و اولياء شمه‏ي و رشحه‏ايست از صفات 
 
[ صفحه 52]
 
ذات و جلال و کمال و کبريائي ذات حضرت متعال در بين شرح خطبه شريفه برخوردم بکلام شيخ احمد احسائي در شرح الزياره:
اين مرد با آنکه خودش را اهل تحقيق مي‏داند و در قبال حکماء کلماتي دارد و در روايات اهل بيت سلام الله عليهم اجمعين بسيار وارد است و در اين مبحث بکلي از روايات دور افتاده است، توحيد صفات را معني کرده است که هر چه در عالم وجود است از ذوات موجودات و اعراض و جواهر، اينها تمام آثار حقند و صفات حقند، تا مي‏رسد باين عبارت که مي‏گويد:
فمعني توحيد الصفات انه ليس الا صفاته و آثاره، و الآثار صفاته کما قال (ع) لا يري فيه نور الا نورک، لان الاشياء آثاره و صفات افعاله و افعاله صفاته و صفات الصفات صفات الي آخر...
اولا، موجودات خارجيه که تمام آيات و علامات حضرت معبودند همانطور که در آيات اشاره فرموده است: «سنريهم آياتنا في الآفاق...» آيات خداوند را بصفات حق اشتباه کرده است، و باز آيات را بصفات افعال اشتباه دوم است که کرده است، و باز افعال را صفات ذات قرار داده است با اينکه صفت فعل ربطي بصفات ذات ندارد، اشتباه سوم.
قال عليه‏السلام: بشهادة العقول ان کل صفه و موصوف مخلوق - و شهادة کل مخلوق ان له خالقا ليس يصفه و لا موصوف و شهادة کل صفة و موصوف بالاقتران بالحدث و شهاده الحدث بالامتناع من الازل الممتنع من الحدث.
شرح: امام عليه‏السلام بعد از آنکه نفي صفات زائده را فرموده، در عبارات قبل فعلا در مقابل برهان عقلي است که چرا صفات زائده را نفي 
 
[ صفحه 53]
 
فرموده است از راه برهان احتياج ممکن الوجود لواجب الوجود، بطوريکه سابقا اشاره شد صفت محتاج بموصوف است و بخودي خود وجودي ندارد، چون قيام صفت بموصوف است، پس سر تا پا عين احتياج است بموصوف و از طرف ديگر موصوف هم محتاج بصفت است در رسيدن بکمال خود، پس از طرفين احتياج است، و هر چيزي که احتياج در او پيدا شود او ممکن الوجود است، نه واجب الوجود، پس نه صفت تنها واجب الوجود است، چون محتاج است و نه موصوف تنها واجب الوجود است، چون او هم محتاج شد و نه هر دو با هم واجب الوجودند، چون ترکيب حاصل مي‏شود، پس بايد هر دو محتاج به ديگري باشند که نه صفت است و نه موصوف.
و ممکن است برهان را بطور ديگري هم تقرير کرد، باين بيان که اگر صفات زائده بر ذات باشند ذات و صفات هر دو مخلوق خواهند بود نه خالق چون صفت و موصوف مقترن يکديگرند و اقتران که آمد احتياج خواهد آمد احتياج که آمد امکان خواهد آمد، پس واجب الوجود نخواهد شد.
و ممکن است بطور ديگري برهان تقرير شود، باين بيان که:
اگر صفات باريتعالي زائد بر ذات باشند آيا اين صفات ممکن الوجودند يا واجب الوجود مي‏باشند، اگر ممکن الوجود باشند لازم مي‏آيد ترکيب ذات واحد از وجوب و امکان و اين باطل است و اگر اين صفات واجب الوجودند لازم مي‏آيد تعدد قدماء و آن نيز باطل است و علاوه اين صفات زائده را خود واجب الوجود در خودش ايجاد کرده، لازمه‏اش اتحاد فاعل و قابل است و آن نيز باطل است و اگر ديگري ايجاد کرده پس صفات معلول ديگري است و علاوه باز همان محظور احتياج و امکان خواهد آمد.
 
[ صفحه 54]
 
بعد از اين برهان که بيان فرمود که خلاصه‏اش از راه احتياج و امکان صفات زائده را نفي فرمود دوباره از راه برهان حدوث وارد شدند که فرموده است: و شهادة کل صفة و موصوف بالاقتران يعني صفت و موصوف بايد مقرون يکديگر باشند باقتران خاصي و اقتران که آمد ترکيب خواهد آمد ترکيب که آمد حدوث خواهد آمد، پس صفت و موصوف هر دو حادثند و هر حادثي شهادت مي‏دهد که محال است ازلي و قديم باشند، زيرا که حدوث يا قدم محال است جمع شود و موجود ازلي با حدوث امتناع دارد.

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

در بيان يگانگي خداوند

قال عليه‏السلام: «و اصل معرفة الله توحيده» يعني: ريشه و پايه شناختن خداوند شناختن يگانگي و وحدانيت اوست.
شرح: گاهي گفته مي‏شود واحد و مراد عدد است و مبدأ اعداد از 
 
[ صفحه 34]
 
واحد و از يکي شروع مي‏شود همان يکي است که مي‏شود دو تا و سه تا و چهارتا تا برسد به آلاف و الوف، و گاهي واحد گفته مي‏شود در قبال کثرت و زيادي چه در اعداد و چه در مکيل و موزون، مثلا: يک کيلو نسبت به صد کيلو قليل و کم است و مبدأ کثرت و صد کيلو است.
و گاهي واحد گفته مي‏شود و اراده‏ي نوع مي‏شود، و گاهي واحد گفته مي‏شود و جنس اراده مي‏شود، و لذا در حديث روز جمل در وقتيکه اميرالمؤمنين (ع) مشغول بصف آرائي لشکر بودند «قام اعرابي فقال يا اميرالمؤمنين اتقول ان الله واحد فحمل الناس عليه فقالوا يا اعرابي اما تري ما فيه اميرالمؤمنين من تقسيم القلب فقال (ع) دعوه فأن الذي يريده الا عرابي هو الذي نريده من القوم، ثم قال يا اعرابي ان القول في ان الله واحد علي اربعة اقسام فوجهان منها لا يجوز ان علي الله عز و جل و وجهان يثبتان فيه فاللذان لا يجوزان عليه فقول القائل واحد يقصد به باب الاعداد فهذا ما لا يجوز لان ما لا ثاني له لا يدخل في باب الاعداد، اما تري انه کفر من قال ان الله ثالث ثلثه و قول القائل هو واحد من الناس يريد به النوع من الجنس فهذا ما لا يجوز عليه لانه تشبيه عز و جل ربنا عن التشبيه... الحديث. [1] .
يعني در روز جمل در وقت صف‏آرائي و مهياي جنگ اعرابي از اميرالمؤمنين عليه‏السلام سؤال کرد که آيا مي‏گويي خداوند يگانه و يکي است؟ اصحاب به او حمله کردند که چه جاي اين سؤال است، فرمود:
وابگذاريد او را جنگ ما با اين قوم براي همين است بعد چهار معني فرمود براي واحد که دوتاي از آنها در خداوند جايز نيست، يکي آنکه خدا را
 
[ صفحه 35]
 
عدد بداني چون خداوند دوم ندارد که داخل باب اعداد شود، و ديگر آنکه خدا را نوع بداني مثل نوع انسان که نوع باز در تحت جنس است اين هم غلط است و تشبيه است.
و اما آن دو که در خداوند جائز است در وقت مناسب اين رساله نقل خواهيم کرد: پس گاهي واحد عددي است و گاهي واحد نوعي است، مثل انسان و گاهي واحد جنسي است مثل حيوان و گاهي واحد عرضي است و گاهي واحد است بمعني سعه وجودي و گاهي در مفارقات گفته مي‏شود واحد، مثل عقل و نفس و لکن واحديت و وحدت حق متعال از تمام آنها بيرون است.
مثلا زيد واحد است و يک است و لکن داراي اجزاء زياد از عروق و رباطات و شحم و لحم و چشم و گوش و بيني و ساير اجزاء ديگر که مرکب شده است، و شده است زيد، و شما مي‏گوئيد: يک نفر آمد درست است يک نفر است و لکن مرکب است از اجزاء کثيره و زيادي، يک خورشيد است و لکن اجزاء زياد دارد و يا مثلا:
مي‏گوئي يک درخت درست است و لکن داراي شاخه و ريشه و برگ و چوب پس تمامي ممکنات را که ببيني تمام مرکبند «کل ممکن زوج ترکيبي له ماهيه و وجود»، پس وحدت و يگانگي خداوند شباهت به يگانگي مخلوق ندارد، و اگر يگانگي حق متعال شبه مخلوق بود او هم مثل مخلوق بود و حال آنکه حق تبارک و تعالي از هيچ جهت شباهت به مخلوق ندارد، پس واحد بودن خداوند بچه معناست و چه بايد گفت؟
آنچه از مجموع روايات ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين اين حقير 
 
[ صفحه 36]
 
استفاده کردم، و از کلمات حکماي الهيون که آنها هم اخذ از فرمايشات ائمه‏ي معصومين سلام الله عليهم اجمعين نموده‏اند اين است:
خداوند واحد است، يعني شريک ندارد، يعني در وجوب وجود منفرد است، چنانچه در حديث مولي اميرالمؤمنين که صدر حديث را در اين رساله ذکر کرديم و دو وجه ديگر در معناي واحد فرمود و بعد فرمود: جائز است در خداوند فرمود و قول القائل هو واحد ليس له في الاشياء شبيه کذلک ربنا و قول القائل واحد احدي المعني يعني به انه لا يقسم في وجود و لا عقل و لا و هم کذلک ربنا عز و جل حديث تمام شد.
معناي ديگر: خداوند واحد است يعني: نظير ندارد، چرا که اگر نظير داشت واحد نبود، معناي ديگر واحد: بينونت نام بين خالق و مخلوق ناسخيت برداشته شود، معناي ديگر واحد: يعني چيزي قبل از او نبوده و چيزي بعد از او نيست، پس اوست حادث کننده موجودات، و اوست مفني موجودات، پس اوست متوحد در ازل.
و اما احد: خصوصيتي دارد که با واحد فرق دارد، خداوند متعال احد است، يعني جنس و فصل ندارد که حدي براي او قائل شوند، پس اجزاء حديه ندارد و ماده و صورة ذهنيه ندارد، مثل اعراض و اجزاء کميت يعني مقداريت ندارد، يعني ذات مقدس محض الوجود و صرف الحقيقه است من حيث هو هو.
بسط و تحقيق:
چون کلام به اينجا رسيد و بحث توحيد از غوامض علوم است و از مشکل‏ترين معارف الهيه است، مناسب ديدم که مقداري شرح بدهم:
 
[ صفحه 37]
 
بعضي توحيد را اين طور معني کرده‏اند: اثبات القدم و اسقاط الحدث‏
و بعضي ديگر گفته‏اند: التوحيد نسيان ماسوي التوحيد.
و بعضي ديگر گفته‏اند: التوحيد اثبات الواحد من غير مشارکه في وصف و لا نعت.
و بعضي گفته‏اند: التوحيد بقاء الحق و فناء مادونه.
و بعضي گفته‏اند: التوحيد، محو آثار البشريه و اثبات تجرد الالوهيه‏
و بعضي گفته‏اند: التوحيد اسقاط الاضافات و اطلاق المقيدات.
و بعضي گفته‏اند: التوحيد، رؤية الوحده في عين الکثره و رؤية الکثره في عين الوحده.
و بعبارت اخري: التوحيد، اثبات الوجود و نفس الموجود و رؤية العابد عين المعبود.
و بعبارت اخري: التوحيد، مشاهده الجمع في عين التفصيل و مشاهدة التفصيل في عين الجمع.
و بعضي گفته‏اند: التوحيد، تمييز الحق عن الخلق و افناء الخلق في الحق.
اين بود نهايت فهم عده‏اي از علماء و حکماء که نزديک به مشرب تصوف و صوفيه است و خلاصه تمام بيانات با عبارات مختلفه که نقل کرديم وحدت در عين کثرت، و کثرت در عين وحدت است و بعبارت ديگر اندراج فرق در جمع بطوري که کثرت رسوم مزاحمت با احديت حقيقيه نداشته باشد و به عبارت ديگر شهود وحدت در کثرت، و کثرت در وحدت يا اضمحلال در عين واحدة و شهود حقيقت در اطلاق و تقييد شهودي که از هر دو قيد مطلق باشد
 
[ صفحه 38]
 
يعني ديدن در عين تقييد و در عين اطلاق، يعني منافات ندارد تقييد اطلاق را و نه هم اطلاق تقييد را
 
نه بدام قيود قيد شدم‏
نه به اطلاق نيز صيد شدم‏
 
پس معلوم باشد که ولو عبارات مختلف است و لکن تماما حرفشان يکي است، و آن همان است که حق متعال وجود جداگانه‏اي غير از وجود موجودات ندارد و در همه جلوه کرده است، و توحيد معنايش اين است، با تمام مخلوقات هست و اگر او را وجود جداگانه‏اي بداني او را محدود کرده بلکه با تمام حدود و ممکنات او هست، تا آنکه محدود نباشد.
خواجه عبدالله انصاري در منازل‏السائرين مي‏گويد: در زمانهاي گذشته بعضي از من سؤال کردند از توحيد صوفيه، اين اشعار را در جواب آنها گفتم:
 
ما وحد الواحد من واحد
اذ کل من وحده جاحد
 
توحيد من ينطق عن نعته‏
عارية ابطلها الواحد
 
توحيده اياه توحيده‏
و نعت من ينعته لاحد
 
ملا عبدالرزاق کاشاني در شرح منازل‏السائرين اين طور معنا کرده است اشعار را:
«تو که توصيف کني حق را و توحيد نمائي او را اثبات کرده‏اي وجود خودت را، و حال آنکه بايد فناء رسوم و اغيار شود تا توحيد صادق آيد، و تو که نطق کردي و حرف زدي اثبات وجود کردي براي خودت و حال آنکه هر چه رائحه‏ي وجود از او پيدا شود بايد محو شود.
البته نقل بمعني کرديم عبارات عربي او را و همين خواجه عبدالله انصاري 
 
[ صفحه 39]
 
در رساله‏ي نور وحدت مي‏گويد: اي سيد موجود يکي است که بصورت موهوم متعدد مي‏نمايد تا مي‏رسد که مي‏گويد: اي سيد، عابد اوست و معبود اوست عابد است در مرتبه تقييد و معبود است در مرتبه‏ي اطلاق، و تمييز در مراتب از امور عقليه است، و موجود نيست مگر يک حقيقت تا مي‏رسد به اينکه مي‏گويد: هر چه در ادراک درآيد اوست و هر چه ادراک نشود نيز اوست، تا آنکه مي‏گويد: هر چه او را وجود گويند ظهور اوست و آنچه او را عدم است بطون او مي‏باشد.
تا آنکه مي‏گويد: اول اوست، آخر هم اوست باطن اوست مطلق اوست مقيد هم اوست جزئي اوست، کلي اوست، منزه اوست مشتبه اوست، و نظير اين را ملا عبدالرحمن جامي مي‏گويد:
 
هم مقيد خود است و هم مطلق‏
گه ز باطل نموده گه از حق‏
 
اوست مغز جهان جهان همه اوست‏
خود چه مغز چه پوست هم همه اوست‏
 
محيي الدين عربي در اول فتحات مي‏گويد:
«سبحان من اظهر الاشياء و هو عينها» و در فتوحات مي‏گويد: «عارف کسي است که حق را در همه ببيند، بلکه حق را عين همه چيز بداند».
بايد گفت به اين حضرات قطع نظر از آيات و روايات و خطب ائمه سلام الله عليهم اجمعين و ادعيه، اولا - لابد عقل را قبول دارند، آيا ممکن است که انسان مرتبه‏ي انسانيت خودش را رها کند و بشود حمار و الاغ و دو مرتبه برگردد انسان شود؟ نه ممکن نيست، پس ذات مقدس بيچون مرتبه‏ي الوهيت را رها کند و با ممکنات يکي بشود، و باز دو مرتبه برگردد بالوهيت خودش؟
ممکن است صوفيه بگويند: اين طور نمي‏گوئيم، در عين احديت و مقام قدوسيت که جمع است در عين حال مقام فرق است و با ممکنات يکي است اين 
 
[ صفحه 40]
 
همان کوسه و ريش پهن است، که در عين آنکه در آن مقام است، در اين مقام است، معنايش اين است، در عين اينکه واجب‏الوجود است در عين حال ممکن‏الوجود است، در عين آنکه غني مطلق است در عين حال فقير محض است، چون با ممکنات درآميخته و جزو آنها شده است.
و ثانيا - معناي وحدت در کثرت و ظهور وحدت بصورت کثرات بايد به حسب وجود باشد، و اين انقسام و تقسيم وجود است، و اين مخالف با احديت است چون احديت معنايش اين است که به هيچ نحوه قابل انقسام و تقسيم نيست، اگر بگويد:
به حسب عقل تقسيم مي‏کنيم نه بحسب وجود، باز هم غلط است چون انقسام عقلي در احديت غلط است، و اگر بگويد: تقسيم وهمي است آن هم بدتر است، مخالف است با احديت پس صوفيه چطور موحدند؟
و از همه عجيب‏تر حرف آن پير خر گمراه خواجه عبدالله انصاري است که ذکر کرديم که مي‏گويد: موجود خداست معدوم خداست، معدوم که لا شيي‏ء محض است، معلوم نيست چرس زياد کشيده اين نامربوطها را گفته؟
اعراض از در خانه‏ي علم و اولياء و ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين انسانرا باين وادي‏هاي جهنم مي‏اندازد، فرمايش اميرالمؤمنين صلوات الله عليه وقتيکه سؤال کردند از توحيد، فرمود: «التوحيد ان لا تتوهمه». 
توحيد و يگانگي خداوند آن است که خدا را توهم نکني، يعني تشبيه نيست انقسام نيست، نظير ندارد، تقييد ندارد، و قوه عاقله و واهمه کار نمي‏کند تمام انبياء پيغمبران و کتب آسماني همه بنداي بلند مي‏گويند: خدا با مخلوق مباين است، و تشبيه غلط است تمامش تنزيهه است.
 
[ صفحه 41]
 
«يسبح لله ما في السموات و ما في الارض الملک القدوس و العزيز الحکيم» آنچه در آسمانها و زمين است تنزيه مي‏کنند خداوند عزيز را.
«يسبح لله ما في السموات و الارض و هو العزيز الحکيم» - «سبحان ربک رب العزه عما يصفون».
در دعاي صباح مولي اميرالمؤمنين سلام الله عليه مي‏فرمايد: «و تنزه عن مجانسه مخلوقاته و جل عن ملائکة کيفياته» تعبير به تنزه از مجانست مي‏خواهد بکلي مغايرت بين مخلوق و خالق را بيان بفرمايد.
يک سؤالي از صوفيه مي‏کنم، و آن اينست که شما خودتان قبول داريد و از موضوعات مسلمه تمام اديان است و اساس قرآن مقدس هم بر همين است که مخلوق بواسطه‏ي اعمال، و کردار نيک و بد مختلف مي‏شوند: يک عده مؤمنين و صلحاء و عباد و زهادند که بواسطه‏ي عبادات و طاعات مورد الطاف حق، تبارک و تعالي مي‏شوند، و يک عده منافقين و کفار و فساق و جبارين مورد طرد و لعن خداوند قرار مي‏گيرند، و بنا بقول صوفيه که وجود حقيقت واحده است و در دار تحقق يک حقيقت بيشتر نيست و خالق و مخلوق يکي است و عابد و معبود يکي است، پس با فساق و منافقين و کفار حقيقت واحده سيار است، و با عباد و صلحاء نيز موجود است، پس فرقي بين مؤمنين و صلحاء و منافقين ابدا نيست، و علاوه چه کسي را عذاب مي‏کند بايد خودش را عذاب کند؟

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

ذات ربوبي شبيهي ندارد

«قال عليه‏السلام فليس الله عرف من عرف بالتشبهه ذاته»
شرح: مي‏فرمايد، پس نشناخته است خدا را آنکسي که تشبيهه کرده است ذات مقدس او را به مخلوقين، شباهت بايد بين دو شيي‏ء باشد و عديل و نظير هم باشند، مثلا: بين دو جسم از حيث صلابت و سختي شباهت بهم دارند بين دو پارچه از حيث لطافت و نرمي شبيه بهم هستند.
قال الله تعالي: تشابهت قلوبهم يعني قلوب کفار در کفر و فسق شبيه بهم هستند، و قال الله تعالي و اتوا به متشابها يعني ميوه‏هاي بهشت در خوبي شبيه بهم هستند و يا در صورت شبيه بهمند و در طعم مختلف مي‏باشند. و قال الله تعالي: کتابا متشابها اي يشبه بعضه بعضا، و قال الله تعالي و آخر متشابهات يعني مماثلات يماثل بعضها بعضا آخر، پس بين دو شيي‏ء تا از جهاتي شباهت باشد و يا اقلا در يک جهت مثلا اگر گفتيد فلان شخص مثل شير مي‏ماند، يعني در شجاعت و در اين صفت مثل شير است، و اگر از هيچ جهتي شباهت با هم نداشته باشند تشبيهه غلط است.
همين قدر که پاي امکان در بين آمد و گفتيم کل ممکن زوج ترکيبي له 
 
[ صفحه 55]
 
ماهيه و وجود پاي تشبيهه هم مي‏آيد در کليه عوالم وجود از مجردات و ماديات تشبيهه ساري است، نباتات همه شبيه بهم هستند گلها و گياه‏ها و اشجار و درختها همه شبيهه بهم هستند کوهها و درياها و حيوانات و کليه‏ي انسانها شبيهه به هم هستند ملائکه و عقول و مجردات عالم علوي همه شبيهه بهم هستند، فقط واجب الوجود است جلت قدرته و عظم شأنه که شباهت بهيچ موجودي ندارد و نبايد داشته باشد و الا او هم مثل ساير مخلوقات خواهد بود.
پس اگر کسي ذات خداوند را از روي مثال و تشبيه بشناسد شبيهه کرده است او را بمخلوق و اگر شباهت آمد سنخيت مي‏آيد و سنخيت بين خالق و مخلوق غلط است.
علاوه برهان عقل حاکم است باينکه دو شيي‏ء که مماثل هم باشند و لو در يک جهت باشد عقل حاکم است که حکم هر دو يکي مي‏باشند و لو در همان يک جهت از آن طرف برهان قائم است باينکه خداوند متعال قديم است، و ممکنات حادث هستند لازمه‏اش اين است که قديم باشد و حادث هم باشد و لو در يک جهت از جهات ممکنات و اين از اغلاط فاحشه است.
برهان ديگر خداوند چون محدود نيست برخلاف خلق است که محدود هستند و چون برخلاف مي‏باشد شبهه ندارد و شباهت در صورتي است که عديل و نظير داشته باشد و موجودي که عديل ندارد چطور مي‏شود، شبيهه داشته باشد؟
قال رسول الله (ص) قال جل جلاله ما آمن بي من من فسر برأيه کلامي و ما عرفني من شبهني بخلقي، رسول خدا مي‏فرمايد: خداوند عظيم فرموده‏اند
 
[ صفحه 56]
 
ايمان نياورده است بمن کسي که برأي خودش کلام مرا تفسير کند يعني قرآن را که کلام الله است از پيش نظر و راي تفسير کند، و نشناخته است مرا کسي که تشبيهه کند مرا بمخلوق من [1] .
عن ابي‏عبدالله (ع) قال من شبه الله بخلقه فهو مشرک، امام صادق عليه‏السلام فرموده است کسي که تشبيهه خداوند را بخلقش کند پس مشرک به خداوند است [2] .
پس بمقتضاي عقل و نقل بين خالق و مخلوق بينونت است از هيچ جهتي شباهتي نيست.
قال عليه‏السلام، و لا اياه و حد من کنه شرح الشيي‏ء نهايته.
و يقال اعرفه کنه المعرفه اي حقيقتها.
و في الحديث ملکلم رسول الله (ص) العباد بکنه عقله، بدانکه شناختن ماهيت و حقيقت هر شيي‏ء بشناختن جنس و فصل اوست، و معناي جنس آن است که محمول شود بر کثرت مختلفه الحقايق بحسب وجود نه بحسب ماهيه و بعبارة اخري جنس فاني در انواع است و دائر است در انواع مثلا حيوان که جنس است دائر است بين نوع انسان و فرس و حمار که اگر سؤال شود انسان و فرس حمار چيستند شما جواب مي‏دهيد حيوان يعني تمام المشرک بين اين انواع حيوانيت است، پس تحصل حيوان بتوسط انواع است و لکن نوع تحصلش بفرد است.
مثلا انسان که نوع است در خارج ممکن نيست که يافت شود مگر در ضمن فرد و اگر موجودي در خارج يافت شود ممکن نيست مگر اينکه جنس و 
 
[ صفحه 57]
 
و فصل را بياوريد، مثلا: اگر سؤال شود انسان چيست بايد جواب بدهد حيوان ناطق، حيوان همان جنس است و ناطق فصل است، يعني حيوان را از ابهام خارج کرد بواسطه‏ي فصلي که ناطق باشد، حالا اين قاعده مطرد است در تمامي موجودات از جمادات و نباتات و حيوانات و انسان و جن و ملائکه و عقول مجرده و لکن در عين حال همه‏ي موجودات شناختني نيستند مثلا: حقيقت ملائکه شناختني نيست و حقيقت جن هم همينطور جاي دوري نرويم، حقيقت خود انسان شناختني نيست، آيا روح مجرد انسان را کسي ديده و شناخته، ممکن است کسي اشکال بذهن او جلوه کند که من عرف نفسه فقد عرف ربه، يعني چه؟ جوابش اين است که:

دوشنبه 2 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

داستاني ديگر از زندگاني امام رضا (ع)

در بيان غارت لباسهاى اهلبيت عليه السلام در مدينه منوره در زمان جناب امام رضا عليه السلام ، در كتاب تحفه رضويه از كتاب غيور روايت كرده كه در زمان خلافت هارون الرشيد (عليه اللعنة و العذاب ) بعد از شهادت حضرت امام موسى كاظم عليه السلام شهزاد محمد بن جعفر صادق عليه السلام خروج كرده ، هارون ملعون ، سردارى بنام عيسى جلودى را به همراه لشكر بسيار به عزم دفع شهزاده محمد به مدينه منوره فرستاد، كه اگر مدينه را به تصرف خود آورد، شهزاده محمد را گرفته و به قتل رساند، و خاندان اهلبيت رسالت و زنان و دختران سلسله ابوطالب را غارت و نالان و عريان نمايد.
چون جلودى نابكار وارد مدينه شد و با شهزاده محمد قتال و محاربه شديد نمود، شهزاده را مغلوب و مدينه را متصرف شد، و شهزاده را به قتل رسانيد، چون از قتل شهزاده فارغ شد، به لشكريان خود فرمان داد، به خاندان حضرت امام رضا عليه السلام هجوم آورده شد، و احاطه نمود جلودى ملعون بنا به حكم هارون پاى جسارت پيش گذاشته خواست ، كه با لشكريان خود داخل دولت خانه حضرت امام رضا عليه السلام شده ، زنان و عيال و اطفال آل رسول صلى الله عليه و آله را به خانه اى جمع نمود، خود آن بزرگوار در همان خانه ايستاد، مانع شد.


جلودى فرياد زد كه يا ابالحسن من اين كار را با حكم امير المومنين هارون مى كنم ، تو نمى توانى كه مانع من و لشكر هارون شوى و من مامورم كه داخل اين خانه شوم ، و جميع دختران و زنان آل رسول صلى الله عليه و آله را غارت و عريان نمايم ، امام رضا عليه السلام به آن شقى فرمود: اگر مقصود تو گرفتن لباس و زينت ايشان است من خودم لباسها و زيورهاى ايشان را مى گيرم و به و تسليم مى نمايم ، ليكن نمى گذارم كه تو داخل حرمخانه ما شوى ! آن شقى رو سياه قبول نكرد.
تا اينكه آن حضرت قسم ياد كرد، كه من از لباس و زيور ايشان چيزى باقى نمى گذارم همه را گرفته به تو مى دهم آن شقى رو سياه باز قبول نكرد، تا اينكه آن حضرت با سعى و كوشش بسيار آن سنگدل را راضى نمود، و خود آن بزرگوار داخل حرمخانه شد و جميع لباسها و زيورهاى اهلبيت را حتى گوشواره و خلخال و دكمه هاى پيراهن ايشان را گرفته به جلودى لعين داد، و نگذاشت كه جلودى لعين يا يكى از لشكريان به حرمخانه اهلبيت داخل شوند.
مولف دلسوخته عرض مى كند پدر و مادر و مال و اولادم فداى غيرت تو باد يا امام رضا عليه السلام غيرت تو قبول نكرد كه شخص نامحرم داخل حرمخانه ات شود، پس فدايت شوم جد بيمار تو حضرت امام زين العابدين عليه السلام را چه حالت روى داد كه چون اهل كوفه و شام با بى حيائى تمام رو به خيام و اسيرى و غارت آل رسول آمدند (1)

پی نوشتها:

1- كشكول النور: ج 1، ص 219 به نقل از كتاب تحفه الرضويه

منبع: کتاب داستانهايى از انوار آسمانى

 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

شفاى پای فلج توسط امام رضا (ع)

كربلائى رضا پسر حاج ملك تبريزى الاصل و كربلائى المسكن فرمود:
من از كربلا به عزم زيارت حضرت على ابن موسى الرضا (ع ) براه افتادم (در روز هشتم ماه جمادى الاولى سنه 1334) تا رسيدم بايوان كيف و آن اسم منزل اول بود.
از تهران به جانب مشهد رضوى پس در آن منزل مبتلا به تب و لرز گرديدم و چون خوابيدم و بيدار شدم پاى چپ خود را خشك يافتم از اين جهت در همان ايوان كيف دو ماه توقف نمودم كه شايد بهبودى حاصل شود و نشد و هرچه از نقد و غيره داشتم تمام شد و از علاج نيز ماءيوس شدم .
پس با همان حالتى كه داشتم برخواستم و دو عدد چوبى را كه براى زير بغلهاى خود فراهم كرده بودم و بدان وسيله حركت مى كردم زير بغلهاى خود گرفته و براه افتادم .

گاهى بعضى از مسافرين كه مى ديدند من با آن حال به زيارت امام هشتم (ع ) مى روم ترحم نموده مقدارى از راه مرا سوار مى كردند تا پس از شش ماه روز هفتم جمادى الاولى قريب بغروب وارد مشهد مقدس شدم و شب را در بالاخيابان بسر بردم . روزش با همان چوبهاى زيربغل رو به آستان قدس ‍ رضوى نهادم و نزديك بست امام بحمام رفتم و عمله جات حمام مهربانى كرده و مواظبت از حالم نمودند تا غسل نموده و بيرون آمده روانه شدم تا بصحن عتيق رسيدم و در كفشدارى چوب زير بغلم لرزيد و بزمين افتادم .
پس با دل سوزان و چشم گريان ناليدم و عرض كردم اى امام رضا مرادم را بده آنگاه بزحمت برخواسته چوبها را در كفشدارى گذاردم و خود را بر زمين كشيدم تا بحرم مطهر مشرف گرديدم و طرف بالا سر شريف ، گردن خود را با شال خود بضريح مقدس بسته و ناليدم كه اى امام رضا مرادم را بده .

پس بقدرى ناله كردم كه بى حال شدم خوابم ربود در خواب فهميدم كسى سه مرتبه دست به پاى خشكيده من كشيد نگاه كردم سيد بزرگوارى را ديدم كه نزد سر من ايستاده است و مى فرمايد برخيز كربلائى رضا پايت را شفا داديم .
من اعتنائى نكردم مثل اينكه من سخن تو را نشنيدم . ديدم آن شخص رفت و برگشت و باز فرمود: برخيز كربلائى رضا كه پاى تو را شفا داديم ، عرض ‍ كردم چرا مرا اذيت مى كنى مرا بحال خود بگذار و پى كار خود برو.
پس تشريف برد بار سوم آمد و فرمود: برخيز كربلائى رضا كه پاى تو را شفا داديم ، در اين مرتبه عرض كردم تو را بحق خدا و بحق پيغمبر و بحق موسى بن جعفر كيستى .
فرمود: منم امام رضا تا اين سخن را فرمود من دست را دراز كردم تا دامن آن حضرت را بگيرم بيدار شدم در حالتى كه قدرت بر تكلم نداشتم با خود گفتم صلوات بفرست تا زبانت باز شود. پس شروع كردم به صلوات فرستادن و ملتفت شدم كه پاى خشكيده ام شفا داده شده و از هنگام ورود بحرم تا آنوقت تقريبا نيم ساعت بيش نگذشته بود.

چه شود زراه وفا اگر نظرى به جانب ما كنى



كه به كيمياى نظر مگر مس قلب تيره طلا كنى



يمن از عقيق تو آيتى چمن از روح تو روايتى



شكر از لب تو حكايتى اگرش چو غنچه تو واكنى



بنما از پسته تبسمى ، بنما، زغنچه تكلمى



به تبسمى و تكلمى همه دردها تو دوا كنى



توشه سرير ولايتى تو مه منير هدايتى



چو شود شها بعنايتى نگهى بسوى گدا كنى


منبع: کتاب معجزات على بن موسى الرضا(ع ) بعد از شهادت

 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سخنان گهرباري ديگر از امام رضا (ع) قسمت دوم

چهل حديث منتخب گهربار از امام رضا (علیه السلام)

قال الامام علىّ بن موسى الرّضا صلوات اللّه و سلامه عليه :
1 مَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِعليه السلام بِشَطِّ الْفُراتِ، كانَ كَمَنْ زارَاللّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ.(۱)
ترجمه :
فرمود: هر مؤ منى كه قبر امام حسين عليه السلام را كنار شطّ فرات در كربلاء زيارت كند همانند كسى است كه خداوند متعال را بر فراز عرش زيارت كرده باشد.


2 كَتَبَ عليه السلام : اءبْلِغْ شيعَتى : إ نَّ زِيارَتى تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اءلْفَ حَجَّةٍ، فَقُلْتُ لاِ بى جَعْفَرٍ عليه السلام : اءلْفُ حَجَّةٍ؟!
قالَ: إ ى وَاللّهُ، وَ اءلْفُ اءلْفِ حَجَّةٍ، لِمَنْ زارَهُ عارِفا بِحَقِّهِ.(۲)
ترجمه :
به يكى از دوستانش نوشت : به ديگر دوستان و علاقمندان ما بگو: ثواب زيارت قبر من معادل است با يك هزار حجّ.
راوى گويد: به امام جواد عليه السلام عرض كردم : هزار حجّ براى ثواب زيارت پدرت مى باشد؟!
فرمود: بلى ، هر كه پدرم را با معرفت در حقّش زيارت نمايد، هزار هزار يعنى يك ميليون حجّ ثواب زيارتش مى باشد.


3 قالَ عليه السلام : اءوَّلُ ما يُحاسَبُ الْعَبْدُ عَلَيْهِ، الصَّلاةُ، فَإ نْ صَحَّتْ لَهُ الصَّلاةُ صَحَّ ماسِواها، وَ إ نْ رُدَّتْ رُدَّ ماسِواها.(۳)
ترجمه :
فرمود: اوّلين عملى كه از انسان مورد محاسبه و بررسى قرار مى گيرد نماز است ، چنانچه صحيح و مقبول واقع شود، بقيه اعمال و عبادات نيز قبول مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.


4 قالَ عليه السلام : لِلصَّلاةِ اءرْبَعَةُ آلاف بابٍ.(۴)
ترجمه :
فرمود: نماز داراى چهار هزار جزء و شرط مى باشد.


5 قالَ عليه السلام : الصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقىٍّ.(۵)
ترجمه :
فرمود: نماز، هر شخص باتقوا و پرهيزكارى را - به خداوند متعال - نزديك كننده است .


6 قالَ عليه السلام : يُؤْخَذُالْغُلامُ بِالصَّلاةِ وَهُوَابْنُ سَبْعِ سِنينَ.(۶)
ترجمه :
فرمود: پسران بايد در سنين هفت سالگى به نماز وادار شوند.
7 قالَ عليه السلام : فَرَضَاللّهُ عَلَى النِّساءِ فِى الْوُضُوءِ اءنْ تَبْدَءَالْمَرْئَةُ بِباطِنِ ذِراعِها وَالرَّجُلُ بِظاهِرِالذِّراعِ.(7)
ترجمه :
فرمود: خداوند در وضو بر زنان لازم دانسته است كه از جلوى آرنج دست ، آب بريزند و مردان از پشت آرنج . (اين عمل از نظر فتواى مراجع تقليد مستحبّ مى باشد).


8 قالَ عليه السلام : رَحِمَاللّهُ عَبْدا اءحْيى اءمْرَنا، قيلَ: كَيْفَ يُحْيى اءمْرَكُمْ؟ قالَ عليه السلام : يَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَيُعَلِّمُها النّاسَ.(۸)
ترجمه :
فرمود: رحمت خدا بر كسى باد كه اءمر ما را زنده نمايد، سؤ ال شد: چگونه ؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گيرد و به ديگران بياموزد.


9 قالَ عليه السلام : لَتَاءمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ، اَوْلَيَسْتَعْمِلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرارُكُمْ، فَيَدْعُو خِيارُكُمْ فَلا يُسْتَجابُ لَهُمْ.(۹)
ترجمه :
فرمود: بايد هر يك از شماها امر به معروف و نهى از منكر نمائيد، وگرنه شرورترين افراد بر شما تسلّط يافته و آنچه كه خوبانِ شما، دعا و نفرين كنند مستجاب نخواهد شد.


10 قالَ عليه السلام : مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلى مايُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ، فَلْيَكْثُرْ مِنْ الصَّلوةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، فَإ نَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْما.(۱۰)
ترجمه :
فرمود: كسى كه توان جبران گناهانش را ندارد، زياد بر حضرت محمّد و اهل بيتش عليهم السلام صلوات و درود فرستد، كه همانا گناهانش اگر حقّ الناس نباشد محو و نابود گردد.


11 قالَ عليه السلام : الصَّلوةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ التَّسْبيحَ وَالتَّهْليلَ وَالتَّكْبيرَ.(۱۱)
ترجمه :
فرمود: فرستادن صلوات و تحيّت بر حضرت محمّد و اهل بيت آن حضرت عليهم السلام در پيشگاه خداوند متعال ، پاداش گفتن (سبحان اللّه ، لا إ له إ لاّاللّه ، اللّه اكبر) را دارد.


12 قالَ عليه السلام : لَوْخَلَتِ الاْ رْض طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَساخَتْ بِاءهْلِها.(۱۲)
ترجمه :
فرمود: چنانچه زمين لحظه اى خالى از حجّت خداوند باشد، اهل خود را در خود فرو مى برد.


13 قالَ عليه السلام : عَلَيْكُمْ بِسِلاحِ الاْ نْبياءِ، فَقيلَ لَهُ: وَ ما سِلاحُ الاْ نْبِياءِ؟ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه ! فَقالَ عليه السلام : الدُّعاءُ.(۱۳)
ترجمه :
فرمود: بر شما باد به كارگيرى سلاح پيامبران ، به حضرت گفته شد: سلاح پيغمبران عليهم السلام چيست ؟
در جواب فرمود: توجّه به خداوند متعال ؛ و دعا كردن و از او كمك خواستن مى باشد.


14 قالَ عليه السلام : صاحِبُ النِّعْمَةِ يَجِبُ عَلَيْهِ التَّوْسِعَةُ عَلى عَيالِهِ.(۱۴)
ترجمه :
فرمود: هر كه به هر مقدارى كه در توانش مى باشد، بايد براى اهل منزل خود انفاق و خرج كند.


15 قالَ عليه السلام : المَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهيرٌ وَ رَحْمَةٌ وَلِلْكافِرِ تَعْذيبٌ وَ لَعْنَةٌ، وَ إ نَّ الْمَرَضَ لايَزالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتّى لايَكُونَ عَلَيْهِ ذَنْبٌ.(۱۵)
ترجمه :
فرمود: مريضى ، براى مؤ من سبب رحمت و آمرزش گناهانش مى باشد و براى كافر عذاب و لعنت خواهد بود.
سپس افزود: مريضى ، هميشه همراه مؤ من است تا آن كه از گناهانش چيزى باقى نماند و پس از مرگ آسوده و راحت باشد.


16 قالَ عليه السلام : إ ذَا اكْتَهَلَ الرَّجُلُ فَلا يَدَعْ اءنْ يَاءكُلَ بِاللَّيْلِ شَيْئا، فَإ نَّهُ اءهْدَءُ لِنَوْمِهِ، وَ اءطْيَبُ لِلنَّكْهَةِ.(۱۶)
ترجمه :
فرمود: وقتى كه مرد به مرحله پيرى و كهولت سنّ برسد، حتما هنگام شب قبل از خوابيدن مقدارى غذا تناول كند كه براى آسودگى خواب مفيد است ، همچنين براى هم خوابى و زناشوئى سودمند خواهد بود.


17 قالَ عليه السلام : إ نَّما يُرادُ مِنَ الاْ مامِ قِسْطُهُ وَ عَدْلُهُ، إ ذا قالَ صَدَقَ، وَ إ ذا حَكَمَ عَدَلَ، وَ إ ذا وَعَدَ اءنْجَزَ.(۱۷)
ترجمه :
فرمود: همانا از امام و راهنماى جامعه ، مساوات و عدالت خواسته شده است كه در سخنان صادق ، در قضاوت ها عادل و نسبت به وعده هايش وفا نمايد.


18 قالَ عليه السلام : لايُجْمَعُ الْمالُ إ لاّ بِخَمْسِ خِصالٍ: بِبُخْلٍ شَديدٍ، وَ اءمَلٍ طَويلٍ، وَ حِرصٍ غالِبٍ، وَ قَطيعَةِ الرَّحِمِ، وَ إ يثارِ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ.(۱۸)
ترجمه :
فرمود: ثروت ، انباشته نمى گردد مگر با يكى از پنج خصلت :
بخيل بودن ، آرزوى طول و دراز داشتن ، حريص بر دنيا بودن ، قطع صله رحم كردن ، آخرت را فداى دنيا كردن .


19 قالَ عليه السلام : لَوْ اءنَّ النّاسَ قَصَّرَوا فِى الطَّعامِ، لاَسْتَقامَتْ اءبْدانُهُمْ.(۱۹)
ترجمه :
فرمود: چنانچه مردم خوراك خويش را كم كنند و پرخورى ننمايند، بدن هاى آن ها دچار امراض مختلف نمى شود.


20 قالَ عليه السلام : مَنْ خَرَجَ فى حاجَةٍ وَ مَسَحَ وَجْهَهُ بِماءِالْوَرْدِ لَمْ يَرْهَقْ وَجْهُهُ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ.(۲۰)
ترجمه :
فرمود: هركس هنگام خروج از منزل براى حوايج زندگى خود، صورت خويش را با گلاب خوشبو و معطّر نمايد، دچار ذلّت و خوارى نخواهد شد.


21 قالَ عليه السلام : إ نَّ فِى الْهِنْدِباءِ شِفاءٌ مِنْ اءلْفِ داءٍ، ما مِنْ داءٍ فى جَوْفِ الاْ نْسانِ إ لاّ قَمَعهُ الْهِنْدِباءُ.(۲۱)
ترجمه :
فرمود: گياه كاسنى شفاى هزار نوع درد و مرض است ، كاسنى هر نوع مرضى را در درون انسان ريشه كن مى نمايد.


22 قالَ عليه السلام : السَّخيُّ يَاءكُلُ طَعامَ النّاسِ لِيَاءكُلُوا مِنْ طَعامِهِ، وَالْبَخيلُ لايَاءكُلُ طَعامَ النّاسِ لِكَيْلايَاءكُلُوا مِنْ طَعامِهِ.(۲۲)
ترجمه :
فرمود: افراد سخاوتمند از خوراك ديگران استفاده مى كنند تا ديگران هم از امكانات ايشان بهره گيرند و استفاده كنند؛ وليكن افراد بخيل از غذاى ديگران نمى خورند تا آن ها هم از غذاى ايشان نخورند.


23 قالَ عليه السلام : شيعَتُناالمُسَّلِمُونَ لاِ مْرِنا، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنا، الْمُخالِفُونَ لاِ عْدائِنا، فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذلِكَ فَلَيْسَ مِنّا.(۲۳)
ترجمه :
فرمود: شيعيان ما كسانى هستند كه تسليم امر و نهى ما باشند، گفتار ما را سرلوحه زندگى در عمل و گفتار خود قرار دهند، مخالف دشمنان ما باشند و هر كه چنين نباشد از ما نيست .


24 قالَ عليه السلام مَنْ تَذَكَّرَ مُصابَنا، فَبَكى وَ اءبْكى لَمْ تَبْكِ عَيْنُهُ يَوْمَ تَبْكِى الْعُيُونُ، وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِسا يُحْيى فيهِ اءمْرُنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.(۲۴)
ترجمه :
فرمود: هر كه مصائب ما اهل بيت عصمت و طهارت را يادآور شود و گريه كند يا ديگرى را بگرياند، روزى كه همه گريان باشند او نخواهد گريست ، و هر كه در مجلسى بنشيند كه علوم و فضائل ما گفته شود هميشه زنده دل خواهد بود.


25 قالَ عليه السلام : الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعينَ حَسَنَةٍ، وَالْمُذيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ.(۲۵)
ترجمه :
فرمود: انجام دادن حسنه و كار نيك به صورت مخفى ، معادل هفتاد حسنه است ؛ و آشكار ساختن گناه و خطا موجب خوارى و پستى مى گردد و پوشاندن و آشكار نكردن خطا و گناه موجب آمرزش آن خواهد بود.


26 اءنَّهُ سُئِلَ مَا الْعَقْلُ؟ فَقالَ عليه السلام : التَّجَرُّعُ لِلْغُصَّةِ، وَ مُداهَنَةُ الاْ عْداءِ، وَ مُداراةُ الاْ صْدِقاءِ.(۲۶)
از امام رضا عليه السلام سؤ ال شد كه عقل و هوشيارى چگونه است ؟
ترجمه :
حضرت در جواب فرمود: تحمّل مشكلات و ناملايمات ، زيرك بودن و حركات دشمن را زير نظر داشتن ، مدارا كردن با دوستان مى باشد - كه اختلاف نظرها سبب فتنه و آشوب نشود -.


27 قالَ عليه السلام : مابَعَثَ اللّهُ نَبيّا إ لاّ بِتَحْريمِ الْخَمْرِ، وَ اءنْ يُقِرَّ بِاءنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مايَشاءُ.(۲۷)
ترجمه :
فرمود: خداوند هيچ پيغمبرى را نفرستاده مگر آن كه در شريعت او شراب و مُسكرات حرام بوده است ، همچنين هر يك از پيامبران معتقد بودند كه خداوند هر آنچه را اراده كند انجام مى دهد.


28 قالَ عليه السلام : لاتَتْرُكُوا الطّيبَ فى كُلِّ يَوْمٍ، فَإ نْ لَمْ تَقْدِرُوا فَيَوْمٌ وَ يَوْمٌ، فَإ نْ لَمْ تَقْدِرُوا فَفى كُلِّ جُمْعَةٍ.(۲۸)
ترجمه :
فرمود: سعى نمائيد هر روز، از عطر استفاده نمائيد و اگر نتوانستيد يك روز در ميان ، و اگر نتوانستيد پس هر جمعه خود را معطّر و خوشبو گردانيد (با رعايت شرائط زمان و مكان ).


29 قالَ عليه السلام : إ ذا كَذِبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إ ذا جارَالسُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةِ، وَ إ ذا حُبِسَتِ الزَّكاةُ ماتَتِ الْمَواشى .(۲۹)
ترجمه :
فرمود: هرگاه واليان و مسئولان حكومت دروغ گويند باران نمى بارد، و اگر رئيس حكومت ، ظلم و ستم نمايد پايه هاى حكومتش سست و ضعيف مى گردد؛ و چنانچه مردم زكات و خمس مالشان را نپردازند چهارپايان مى ميرند.


30 قالَ عليه السلام : الْمَلائِكَةُ تُقَسِّمُ اءرْزاقَ بَنى آدَمِ ما بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إ لى طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَمَنْ نامَ فيما بَيْنَهُما نامَ عَنْ رِزْقِهِ.(۳۰)
ترجمه :
فرمود: ما بين طلوع سپيده صبح تا طلوع خورشيد ملائكه الهى ارزاق انسان ها را سهميه بندى مى نمايند، هركس در اين زمان بخوابد غافل و محروم خواهد شد.


31 قالَ عليه السلام : مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللّهُ قَلْبَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ.(۳۱)
ترجمه :
فرمود: هركس مشكلى از مؤ منى را بر طرف نمايد و او را خوشحال سازد، خداوند او را در روز قيامت خوشحال و راضى مى گرداند.


32 قالَ عليه السلام : إ نّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إ ذا رَاءيْناهُ بِحَقيقَةِ الا يمانِ وَ بِحَقيقَةِ النِّفاقِ.(۳۲)
ترجمه :
فرمود: همانا ما اهل بيت عصمت و طهارت چنانچه شخصى را بنگريم ، ايمان و اعتقاد او را مى شناسيم كه اعتقادات درونى و افكار او چگونه است .


إ لاّ اءنْ يَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: سُنَّةٌ مِنَاللّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَليّهِ، اءمَّاالسَّنَّةُ مِنَ اللّهِ فَكِتْمانُ السِّرِّ، اءمَّاالسُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ مُداراةُالنّاسِ، اَمَّاالسُّنَّةُ مِنْ وَليِّهِ فَالصَّبْرُ عَلَى النائِبَةِ.(۳۳)
ترجمه :
فرمود: مؤ من ، حقيقت ايمان را درك نمى كند مگر آن كه 3 خصلت را دارا باشد:
خصلتى از خداوند، كه كتمان اسرار افراد باشد، خصلتى از پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله كه مدارا كردن با مردم باشد، خصلتى از ولىّ خدا كه صبر و شكيبائى در مقابل شدائد و سختى ها را داشته باشد.


34 قالَ عليه السلام : إ نَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ اءبْوابِ الْحِكْمَةِ، يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ، إ نَّهُ دَليلٌ عَلى كُلِّ خَيْرٍ.(۳۴)
ترجمه :
فرمود: همانا سكوت و خاموشى راهى از راه هاى حكمت است ، سكوت موجب محبّت و علاقه مى گردد، سكوت راهنمائى براى كسب خيرات مى باشد.


35 قالَ عليه السلام : مِنَ السُّنَّةِالتَّزْويجُ بِاللَّيْلِ، لاِ نَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنا، وَالنِّساءُ إ نَّماهُنَّ سَكَنٌ.(۳۵)
ترجمه :
فرمود: بهترين وقت براى تزويج و زناشوئى شب است كه خداوند متعال شب را وسيله آرامش و سكون قرار داده ، همچنين زنان آرام بخش و تسكين دهنده مى باشند.


36 قالَ عليه السلام :ما مِنْ عَبْدٍ زارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ، فَقَرَأ عَلَيْهِ (إ نّا أ نْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ) سَبْعَ مَرّاتٍ، إ لاّ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَلِصاحِبِ الْقَبْرِ.(۳۶)
ترجمه :
فرمود: هر بنده اى از بندگان خداوند بر قبر مؤ منى جهت زيارت حضور يابد و هفت مرتبه سوره مباركه إ نّا أ نزلناه را بخواند، خداوند متعال گناهان او و صاحب قبر را مورد بخشش و آمرزش قرار مى دهد.


37 قالَ عليه السلام : الاْ خُ الاْ كْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاْ بِ.(۳۷)
ترجمه :
فرمود: برادر بزرگ جانشين و جايگزين پدر خواهد بود.


38 قالَ عليه السلام : انَّما تَغْضَبُ للّهِِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَلاتَغْضَبْ لَهُ بِاءكْثَرَ مِمّا غَضِبَ عَلى نَفْسِهِ.(۳۸)
ترجمه :
فرمود: چنانچه در موردى خواستى غضب كنى و براى خدا برخورد نمائى ، پس متوجّه باش كه غضب و خشم خود را در جهت و محدوده رضايت و خوشنودى خداوند، اِعمال كن .


3۹ قالَ عليه السلام : خَيْرُ الاْ عْمالِ الْحَرْثُ، تَزْرَعُهُ فَيَاءكُلُ مِنْهُ الْبِرُّ وَ الْفاجِرُ، اءمَّا الْبِرُّ فَما اءكَلَ مِنْ شَيْى ءٍ إ سْتَغْفَرَ لَكَ، وَ اءمَّاالْفاجِرُ فَما اءكَلَ مِنْهُ مِنْ شَيْى ءٍ لَعَنَهُ، وَ يَاءكُلُ مِنهُ الْبَهائِمُ وَالطَّيْرُ.(۳۹)
ترجمه :
فرمود: بهترين كارها، شغل كشاورزى است ، چون كه در نتيجه كشت و تلاش ، همه انسان هاى خوب و بد از آن استفاده مى كنند.
امّا استفاده خوبان سبب آمرزش گناهان مى باشد، ولى استفاده افراد فاسد و فاسق موجب لعن ايشان خواهد شد، همچنين تمام پرنده ها و چرندگان از تلاش و نتيجه كشت بهره مند خواهند شد.


40 قالَ عليه السلام : مَنْ تَرَكَ السَّعْيَ فى حَوائِجِهِ يَوْمَ عاشُوراء، قَضَى اللّهُ لَهُ حَوائجَ الدُّنْيا وَ الاَّْخِرَةِ، وَ قَرَّتْ بِنا فِى الْجِنانِ عَيْنُهُ.(۴۰)
ترجمه :
فرمود: هركس روز عاشوراى امام حسين عليه السلام ، دنبال كسب و كار نرود (و مشغول عزادارى و حزن و اندوه گردد)، خداوند متعال خواسته ها و حوائج دنيا و آخرت او را برآورده مى نمايد؛ و در بهشت چشمش به ديدار ما - اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام - روشن مى گردد.




--------------------------------------------------------------------------------


۱- مستدرك الوسائل : ج 10، ص 250، ح 38.
۲- مستدرك الوسائل : ج 10، ص 359، ح 2.
۳- مستدرك الوسائل : ج 3، ص 25، ح 4.
۴- تهذيب الا حكام : ج 2، ص 242، ح 957.
۵- وسائل الشّيعة : ج 4، ص 43، ح 4469.
۶- وسائل الشّيعة : ج 21، ص 460، ح 27580.
7- وسائل الشّيعة : ج 1، ص 467، ح 1238.
۸- بحارالا نوار: ج 2، ص 30، ح 13.
۹- الدّرّة الباهرة : ص 38، س 3، بحار: ج 75، ص 354، ح 10.
۱۰- جامع الا خبار ص 59، بحارالا نوار: ج 91، ص 47، ح 2.
۱۱- اءمالى شيخ صدوق ص 68، بحارالا نوار: ج 91، ص 47، ضمن ح 2.
۱۲- علل الشّرايع : ص 198، ح 21.
۱۳- بصائرالدّرجات : جزء 6، ص 308، باب 8، ح 5.
۱۴- وسائل الشّيعة : ج 21، ص 540، ح 27807.
۱۵- بحارالا نوار: ج 78، ص 183، ح 35، ثواب الا عمال : ص 175.
۱۶- محاسن برقى : ص 422، ح 208.
۱۷- الدّرّة الباهرة : ص 37، س 13، بحار: ج 75، ص 354، س 5.
۱۸- وسائل الشّيعة : ج 21، ص 561، ح 27873.
۱۹- مستدرك الوسائل : ج 2، ص 155، ح 30.
۲۰- مصادقة الا خوان شيخ صدوق : ص 52، ح 1.
۲۱- وسائل الشّيعة : ج 25، ص 183، ح 31693.
۲۲- مستدرك الوسائل : ج 15، ص 358، ح 8.
۲۳- جامع اءحاديث الشّيعة : ج 1، ص 171، ح 234، بحار: ج 65، ص 167، ح 24.
۲۴- وسائل الشّيعة : ج 14، ص 502، ح 19693.
۲۵- وسائل الشّيعة : ج 16، ص 63، ح 20990.
۲۶- اءمالى شيخ صدوق : ص 233، ح 17.
۲۷- بحارالا نوار: ج 4، ص 97، ح 3.
۲۸- مستدرك الوسائل : ج 6، ص 49، ح 6.
۲۹- اءمالى شيخ طوسى : ص 82، مستدرك الوسائل : ج 6، ص 188، ح 1.
۳۰- وسائل الشّيعة : ج 6، ص 497، ح 6533.
۳۱- اصول كافى : ج 2، ص 160، ح 4، وسائل الشّيعة : ج 16، ص 372، ح 6.
۳۲- إ علام الورى : ج 2، ص 70، بصائرالدّرجات : جزء 8، ص 308، ح 5.
۳۳- بحارالا نوار: ج 75، ص 334، ح 1، مستدرك الوسائل : ج 9، ص 37، ح 10138.
۳۴- مستدرك الوسائل : ج 9، ص 16، ح 10073
۳۵- وسائل الشّيعة : ج 3، ص 91، ح 22040.
۳۶- من لا يحضره الفقيه : ج 1، ص 115، ح 541، وسائل الشيعة : ج 3، ص 227، ح 3479.
۳۷- وسائل الشّيعة : ج 20، ص 283، ح 25636.
۳۸- عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 1، ص 292، ح 44.
۳۹- الكافى : ج 5، ص 260، ح 5.
۴۰- عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 1، ص 299، ح 57.
 

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 2 بيان انتقادات و پيشنهادات

احادیث رضوی

» ولايت و اطاعت
مَن كانَ مِنّا وَلَم يُطِعِ اللهَ فَلَيسَ مِنّا
هركس خودش را از ما بداند و خدا را اطاعت نكند از ما نيست.
(سفينه البحار/ ج2/ص98)

» محرمات الهي
اِعلَم اَنَّهُ لا وَرَعَ اَنفَعُ مِن تَجَنُّبِ مَحارِمِ اللهِ وَ الكَفِّ عَن اَذَي المُؤمِنِ
هيچ خويشتنداريي سودمندتر از دوري از حرام و پرهيز از آزار مومنان نيست.
(فقه الرضا/ ص356)

» قرآن
القُرآنُ كَلامُ اللهِ لا تَتَجاوَزُوهُ وَ لا تَطلَُبوا الهُدي فِي غَيرِهِ فَتَضِلُّوا
قرآن سخن خداست از مرز آن مگذريد و هدايت و سعادت را در غير آن نجوييد كه گمراه خواهيد شد.
(روضه الواعظين/ ج1/ص38)

» صلوات كفاره گناه
مَن لَم يَقدِر عَلي ما يُكفِّر بِهِ ذُنوبَهُ فَليَكثِر مِنَ الصّلاهِ علي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَاِنَّها تَهدِمُ الذُّنوبَ هَدما
هركس نمي‌تواند كفاره‌ي گناهانش را بپردازد، بر محمد و آل محمد بسيار صلوات فرستد زيرا صلوات گناهانش را كاملاً از بين مي‌برد.
(عيون اخبارالرضا(ع)/ج1/ص294)


» استعانت از امام
إذا نَزَلَت بِكُم شَديدهُ فاستَعينوا بِنا
هرگاه براي شما پيشامد سختي روي داد از ما كمك و ياري بجوئيد.
(مستدرك الوسائل/ج5/ص229)


» گناهان كوچك و بزرگ
الصّغائرُ مِنَ الذُّنوبِ طُرُقُ اِلي الكَبائرِ مَن لَم يَخَفَ اللهَ في القليلِ لَم يَخَفهُ فِي الكَثيرِ
گناهان كوچك، زمينه گناهان بزرگ است. هركه در گناه كوچك از خدا نترسد در گناه بزرگ هم از خدا نخواهد ترسيد.
(عيون اخبارالرضا(ع)/ج2/ص180)


» حرص و حسد
اِيّاكُم وَالحِرصَ وَ الحَسَدَ فَإنَّهُما اَهلَكا الامَمَ السّالِفَهَ
از حرص و حسد بپرهيزيد زيرا اين دو امتهاي گذشته را نابود كرده است.
(بحارالانوار/ 75/346)


» ادب
اَلادَبُ كُلفَهُ فَمَن تَكَلَّفَ الاَدَبَ قَدَرَ عَلَيهِ
ادب نتيجه تحمل سختي است، هركه سختي را تحمل كند به ادب دست يابد.
(اصول كافي/ ص24)


» راه نگهداشتن نعمتها
يا اَيُّها النّاسُ اِتَّقوا اللّهَ فِي نِعَمِ اللهِ عَلَيكُم فَلا تُنفِروها عَنكُم بِمَعاصيهِ
اي مردم تقوا را درباره نعمتهاي الهي رعايت كنيد و نعمتها را با گناه و معصيت از خود مرانيد.
(عيون اخبار الرضا(ع)/ج2/ص169)


» قناعت
القَناعهُ تَجتَمِعُ اِلي صيانَهِ النَّفسِ وَ عِزِّ القَدرِ
قناعت همنشين كرامت و سربلندي است.
(بحارالانوار/ج75/ص349)


» خودرأيي
خاطَرَ بِنَفسِهِ مَنِ استَغني بِرَأيِهِ
آنكه خودراي باشد خود را به هلاكت افكنده است.
(عيون اخبارالرضا(ع)/ج2/ص54)


» كليد فقر
اَلمَسألَهُ مِفتاحُ البُؤسِ
دست نياز به سوي ديگران بردن كليد فقر و تنگدستي است.
(بحارالانوار/ج93/ص157)


» روزي
لا تَستَقِلُّوا قَليلَ الرِّزقِ فَتُحرَموا كَثيرَهُ
روزي كم را اندك نشماريد كه از روزي فراوان محروم مي‌شويد.
(بحارالانوار/75/347)


» طالب معاش
لَيسَ لِلنّاسِ بُدُّ مِن طَلَبِ مَعاشِهِم فَلا تَدَعِ الطَّلَبَ
انسان براي معيشت چاره‌اي جز تلاش ندارد پس سعي و تلاش را رها مكن.
(وسائل الشيعه/ج12/ص18)


» تدبير در امور
التَّدبيرُ قَبلَ العَمَلِ يُؤمِنُكَ مِنَ النَّدَمِ
تدبير قبل از عمل، تورا از پشيماني در امان مي‌دارد.
(عيون اخبارالرضا(ع)/ج2/ص54)


» مرگ
إنَّ ذِكرَ المَوتِ أفضَلُ العِبادَهِ
همانا ياد مرگ برترين عبادت است.
(بحارالانوار/ ج75/ص347)


» اخلاق
إيّاكُم وَ سوءَ الخُلقِ فَإِنَّ سَيِّئَ الخُلقِ فِي النّارِ لا مَحالَهَ
از بد اخلاقي بپرهيزيد زيرا بداخلاق بدون ترديد در آتش است.
(عيون اخبارالرضا(ع)/ ج1/ص34)


» اجتماعي
إيّاكُم وَ مُشاجَرَهَ النّاسِ فَإنَّها تُظهِرُ العِزَّه وَ تُدفِنُ العِزَّهَ
از مشاجره با مردم بپرهيزيد زيرا مشاجره عيوب نهفته را آشكار مي‌سازد و عزت را از بين مي‌برد.
(مسند الامام الرضا(ع)/ج1/274)


» اجتماعي
مَن رَضِيَ شَيئاً كانَ كَمَن أَتاهُ
هركه از كاري راضي باشد مثل كسي است كه آنرا انجام داده است.
(عيون اخبارالرضا(ع)/ج1/ص273)


» علم و دانش
اَلعِلمُ خَزائِنُ وَ مَفاتيحُهُ السُّؤالُ
دانش گنجينه‌اي است دربسته و كليد آن پرسش است.
(عيون اخبارالرضا(ع)/ج2/ص28)


» علامت دينداري
مِن عَلاماتِ الفِقهِ الحِلمُ وَ العِلمُ وَ الصَّمتُ
همانا از نشانه‌هاي دين‌شناسي، بردباري، دانش و سكوت است.
(الكافي/ج2/ص113)


» عبادت
لَيسَت اَلعِبادَهُ كَثرَهُ الصّيامِ وَالصَّلاهِ وَإنَّما العِبادَهُ كَثرَهُ التَّفَكُّرِ فِي أمرِ اللهِ
عبادت، بسياري روزه و نماز نيست و همانا عبادت، بسيار انديشيدن در امر خداست.
(تحف العقول/ ص442)


» سكوت
إنَّ الصَّمتَ بابُ مِن أبوابِ الحِكمَهِ
سكوت دري از درهاي رحمت است.
(الكافي/ج2/ص113)

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

40 سخن از امام رضا (ع)

چهل حديث منتخب گهربار از امام رضا (علیه السلام)



قال الامام علىّ بن موسى الرّضا صلوات اللّه و سلامه عليه :
1 مَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِعليه السلام بِشَطِّ الْفُراتِ، كانَ كَمَنْ زارَاللّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ.(۱)
ترجمه :
فرمود: هر مؤ منى كه قبر امام حسين عليه السلام را كنار شطّ فرات در كربلاء زيارت كند همانند كسى است كه خداوند متعال را بر فراز عرش زيارت كرده باشد.


2 كَتَبَ عليه السلام : اءبْلِغْ شيعَتى : إ نَّ زِيارَتى تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اءلْفَ حَجَّةٍ، فَقُلْتُ لاِ بى جَعْفَرٍ عليه السلام : اءلْفُ حَجَّةٍ؟!
قالَ: إ ى وَاللّهُ، وَ اءلْفُ اءلْفِ حَجَّةٍ، لِمَنْ زارَهُ عارِفا بِحَقِّهِ.(۲)
ترجمه :
به يكى از دوستانش نوشت : به ديگر دوستان و علاقمندان ما بگو: ثواب زيارت قبر من معادل است با يك هزار حجّ.
راوى گويد: به امام جواد عليه السلام عرض كردم : هزار حجّ براى ثواب زيارت پدرت مى باشد؟!
فرمود: بلى ، هر كه پدرم را با معرفت در حقّش زيارت نمايد، هزار هزار يعنى يك ميليون حجّ ثواب زيارتش مى باشد.


3 قالَ عليه السلام : اءوَّلُ ما يُحاسَبُ الْعَبْدُ عَلَيْهِ، الصَّلاةُ، فَإ نْ صَحَّتْ لَهُ الصَّلاةُ صَحَّ ماسِواها، وَ إ نْ رُدَّتْ رُدَّ ماسِواها.(۳)
ترجمه :
فرمود: اوّلين عملى كه از انسان مورد محاسبه و بررسى قرار مى گيرد نماز است ، چنانچه صحيح و مقبول واقع شود، بقيه اعمال و عبادات نيز قبول مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.


4 قالَ عليه السلام : لِلصَّلاةِ اءرْبَعَةُ آلاف بابٍ.(۴)
ترجمه :
فرمود: نماز داراى چهار هزار جزء و شرط مى باشد.


5 قالَ عليه السلام : الصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقىٍّ.(۵)
ترجمه :
فرمود: نماز، هر شخص باتقوا و پرهيزكارى را - به خداوند متعال - نزديك كننده است .


6 قالَ عليه السلام : يُؤْخَذُالْغُلامُ بِالصَّلاةِ وَهُوَابْنُ سَبْعِ سِنينَ.(۶)
ترجمه :
فرمود: پسران بايد در سنين هفت سالگى به نماز وادار شوند.
7 قالَ عليه السلام : فَرَضَاللّهُ عَلَى النِّساءِ فِى الْوُضُوءِ اءنْ تَبْدَءَالْمَرْئَةُ بِباطِنِ ذِراعِها وَالرَّجُلُ بِظاهِرِالذِّراعِ.(7)
ترجمه :
فرمود: خداوند در وضو بر زنان لازم دانسته است كه از جلوى آرنج دست ، آب بريزند و مردان از پشت آرنج . (اين عمل از نظر فتواى مراجع تقليد مستحبّ مى باشد).


8 قالَ عليه السلام : رَحِمَاللّهُ عَبْدا اءحْيى اءمْرَنا، قيلَ: كَيْفَ يُحْيى اءمْرَكُمْ؟ قالَ عليه السلام : يَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَيُعَلِّمُها النّاسَ.(۸)
ترجمه :
فرمود: رحمت خدا بر كسى باد كه اءمر ما را زنده نمايد، سؤ ال شد: چگونه ؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گيرد و به ديگران بياموزد.


9 قالَ عليه السلام : لَتَاءمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ، اَوْلَيَسْتَعْمِلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرارُكُمْ، فَيَدْعُو خِيارُكُمْ فَلا يُسْتَجابُ لَهُمْ.(۹)
ترجمه :
فرمود: بايد هر يك از شماها امر به معروف و نهى از منكر نمائيد، وگرنه شرورترين افراد بر شما تسلّط يافته و آنچه كه خوبانِ شما، دعا و نفرين كنند مستجاب نخواهد شد.


10 قالَ عليه السلام : مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلى مايُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ، فَلْيَكْثُرْ مِنْ الصَّلوةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، فَإ نَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْما.(۱۰)
ترجمه :
فرمود: كسى كه توان جبران گناهانش را ندارد، زياد بر حضرت محمّد و اهل بيتش عليهم السلام صلوات و درود فرستد، كه همانا گناهانش اگر حقّ الناس نباشد محو و نابود گردد.


11 قالَ عليه السلام : الصَّلوةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ التَّسْبيحَ وَالتَّهْليلَ وَالتَّكْبيرَ.(۱۱)
ترجمه :
فرمود: فرستادن صلوات و تحيّت بر حضرت محمّد و اهل بيت آن حضرت عليهم السلام در پيشگاه خداوند متعال ، پاداش گفتن (سبحان اللّه ، لا إ له إ لاّاللّه ، اللّه اكبر) را دارد.


12 قالَ عليه السلام : لَوْخَلَتِ الاْ رْض طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَساخَتْ بِاءهْلِها.(۱۲)
ترجمه :
فرمود: چنانچه زمين لحظه اى خالى از حجّت خداوند باشد، اهل خود را در خود فرو مى برد.


13 قالَ عليه السلام : عَلَيْكُمْ بِسِلاحِ الاْ نْبياءِ، فَقيلَ لَهُ: وَ ما سِلاحُ الاْ نْبِياءِ؟ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه ! فَقالَ عليه السلام : الدُّعاءُ.(۱۳)
ترجمه :
فرمود: بر شما باد به كارگيرى سلاح پيامبران ، به حضرت گفته شد: سلاح پيغمبران عليهم السلام چيست ؟
در جواب فرمود: توجّه به خداوند متعال ؛ و دعا كردن و از او كمك خواستن مى باشد.


14 قالَ عليه السلام : صاحِبُ النِّعْمَةِ يَجِبُ عَلَيْهِ التَّوْسِعَةُ عَلى عَيالِهِ.(۱۴)
ترجمه :
فرمود: هر كه به هر مقدارى كه در توانش مى باشد، بايد براى اهل منزل خود انفاق و خرج كند.


15 قالَ عليه السلام : المَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهيرٌ وَ رَحْمَةٌ وَلِلْكافِرِ تَعْذيبٌ وَ لَعْنَةٌ، وَ إ نَّ الْمَرَضَ لايَزالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتّى لايَكُونَ عَلَيْهِ ذَنْبٌ.(۱۵)
ترجمه :
فرمود: مريضى ، براى مؤ من سبب رحمت و آمرزش گناهانش مى باشد و براى كافر عذاب و لعنت خواهد بود.
سپس افزود: مريضى ، هميشه همراه مؤ من است تا آن كه از گناهانش چيزى باقى نماند و پس از مرگ آسوده و راحت باشد.


16 قالَ عليه السلام : إ ذَا اكْتَهَلَ الرَّجُلُ فَلا يَدَعْ اءنْ يَاءكُلَ بِاللَّيْلِ شَيْئا، فَإ نَّهُ اءهْدَءُ لِنَوْمِهِ، وَ اءطْيَبُ لِلنَّكْهَةِ.(۱۶)
ترجمه :
فرمود: وقتى كه مرد به مرحله پيرى و كهولت سنّ برسد، حتما هنگام شب قبل از خوابيدن مقدارى غذا تناول كند كه براى آسودگى خواب مفيد است ، همچنين براى هم خوابى و زناشوئى سودمند خواهد بود.


17 قالَ عليه السلام : إ نَّما يُرادُ مِنَ الاْ مامِ قِسْطُهُ وَ عَدْلُهُ، إ ذا قالَ صَدَقَ، وَ إ ذا حَكَمَ عَدَلَ، وَ إ ذا وَعَدَ اءنْجَزَ.(۱۷)
ترجمه :
فرمود: همانا از امام و راهنماى جامعه ، مساوات و عدالت خواسته شده است كه در سخنان صادق ، در قضاوت ها عادل و نسبت به وعده هايش وفا نمايد.


18 قالَ عليه السلام : لايُجْمَعُ الْمالُ إ لاّ بِخَمْسِ خِصالٍ: بِبُخْلٍ شَديدٍ، وَ اءمَلٍ طَويلٍ، وَ حِرصٍ غالِبٍ، وَ قَطيعَةِ الرَّحِمِ، وَ إ يثارِ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ.(۱۸)
ترجمه :
فرمود: ثروت ، انباشته نمى گردد مگر با يكى از پنج خصلت :
بخيل بودن ، آرزوى طول و دراز داشتن ، حريص بر دنيا بودن ، قطع صله رحم كردن ، آخرت را فداى دنيا كردن .


19 قالَ عليه السلام : لَوْ اءنَّ النّاسَ قَصَّرَوا فِى الطَّعامِ، لاَسْتَقامَتْ اءبْدانُهُمْ.(۱۹)
ترجمه :
فرمود: چنانچه مردم خوراك خويش را كم كنند و پرخورى ننمايند، بدن هاى آن ها دچار امراض مختلف نمى شود.


20 قالَ عليه السلام : مَنْ خَرَجَ فى حاجَةٍ وَ مَسَحَ وَجْهَهُ بِماءِالْوَرْدِ لَمْ يَرْهَقْ وَجْهُهُ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ.(۲۰)
ترجمه :
فرمود: هركس هنگام خروج از منزل براى حوايج زندگى خود، صورت خويش را با گلاب خوشبو و معطّر نمايد، دچار ذلّت و خوارى نخواهد شد.


21 قالَ عليه السلام : إ نَّ فِى الْهِنْدِباءِ شِفاءٌ مِنْ اءلْفِ داءٍ، ما مِنْ داءٍ فى جَوْفِ الاْ نْسانِ إ لاّ قَمَعهُ الْهِنْدِباءُ.(۲۱)
ترجمه :
فرمود: گياه كاسنى شفاى هزار نوع درد و مرض است ، كاسنى هر نوع مرضى را در درون انسان ريشه كن مى نمايد.


22 قالَ عليه السلام : السَّخيُّ يَاءكُلُ طَعامَ النّاسِ لِيَاءكُلُوا مِنْ طَعامِهِ، وَالْبَخيلُ لايَاءكُلُ طَعامَ النّاسِ لِكَيْلايَاءكُلُوا مِنْ طَعامِهِ.(۲۲)
ترجمه :
فرمود: افراد سخاوتمند از خوراك ديگران استفاده مى كنند تا ديگران هم از امكانات ايشان بهره گيرند و استفاده كنند؛ وليكن افراد بخيل از غذاى ديگران نمى خورند تا آن ها هم از غذاى ايشان نخورند.


23 قالَ عليه السلام : شيعَتُناالمُسَّلِمُونَ لاِ مْرِنا، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنا، الْمُخالِفُونَ لاِ عْدائِنا، فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذلِكَ فَلَيْسَ مِنّا.(۲۳)
ترجمه :
فرمود: شيعيان ما كسانى هستند كه تسليم امر و نهى ما باشند، گفتار ما را سرلوحه زندگى در عمل و گفتار خود قرار دهند، مخالف دشمنان ما باشند و هر كه چنين نباشد از ما نيست .


24 قالَ عليه السلام مَنْ تَذَكَّرَ مُصابَنا، فَبَكى وَ اءبْكى لَمْ تَبْكِ عَيْنُهُ يَوْمَ تَبْكِى الْعُيُونُ، وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِسا يُحْيى فيهِ اءمْرُنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.(۲۴)
ترجمه :
فرمود: هر كه مصائب ما اهل بيت عصمت و طهارت را يادآور شود و گريه كند يا ديگرى را بگرياند، روزى كه همه گريان باشند او نخواهد گريست ، و هر كه در مجلسى بنشيند كه علوم و فضائل ما گفته شود هميشه زنده دل خواهد بود.


25 قالَ عليه السلام : الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعينَ حَسَنَةٍ، وَالْمُذيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ.(۲۵)
ترجمه :
فرمود: انجام دادن حسنه و كار نيك به صورت مخفى ، معادل هفتاد حسنه است ؛ و آشكار ساختن گناه و خطا موجب خوارى و پستى مى گردد و پوشاندن و آشكار نكردن خطا و گناه موجب آمرزش آن خواهد بود.


26 اءنَّهُ سُئِلَ مَا الْعَقْلُ؟ فَقالَ عليه السلام : التَّجَرُّعُ لِلْغُصَّةِ، وَ مُداهَنَةُ الاْ عْداءِ، وَ مُداراةُ الاْ صْدِقاءِ.(۲۶)
از امام رضا عليه السلام سؤ ال شد كه عقل و هوشيارى چگونه است ؟
ترجمه :
حضرت در جواب فرمود: تحمّل مشكلات و ناملايمات ، زيرك بودن و حركات دشمن را زير نظر داشتن ، مدارا كردن با دوستان مى باشد - كه اختلاف نظرها سبب فتنه و آشوب نشود -.


27 قالَ عليه السلام : مابَعَثَ اللّهُ نَبيّا إ لاّ بِتَحْريمِ الْخَمْرِ، وَ اءنْ يُقِرَّ بِاءنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مايَشاءُ.(۲۷)
ترجمه :
فرمود: خداوند هيچ پيغمبرى را نفرستاده مگر آن كه در شريعت او شراب و مُسكرات حرام بوده است ، همچنين هر يك از پيامبران معتقد بودند كه خداوند هر آنچه را اراده كند انجام مى دهد.


28 قالَ عليه السلام : لاتَتْرُكُوا الطّيبَ فى كُلِّ يَوْمٍ، فَإ نْ لَمْ تَقْدِرُوا فَيَوْمٌ وَ يَوْمٌ، فَإ نْ لَمْ تَقْدِرُوا فَفى كُلِّ جُمْعَةٍ.(۲۸)
ترجمه :
فرمود: سعى نمائيد هر روز، از عطر استفاده نمائيد و اگر نتوانستيد يك روز در ميان ، و اگر نتوانستيد پس هر جمعه خود را معطّر و خوشبو گردانيد (با رعايت شرائط زمان و مكان ).


29 قالَ عليه السلام : إ ذا كَذِبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إ ذا جارَالسُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةِ، وَ إ ذا حُبِسَتِ الزَّكاةُ ماتَتِ الْمَواشى .(۲۹)
ترجمه :
فرمود: هرگاه واليان و مسئولان حكومت دروغ گويند باران نمى بارد، و اگر رئيس حكومت ، ظلم و ستم نمايد پايه هاى حكومتش سست و ضعيف مى گردد؛ و چنانچه مردم زكات و خمس مالشان را نپردازند چهارپايان مى ميرند.


30 قالَ عليه السلام : الْمَلائِكَةُ تُقَسِّمُ اءرْزاقَ بَنى آدَمِ ما بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إ لى طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَمَنْ نامَ فيما بَيْنَهُما نامَ عَنْ رِزْقِهِ.(۳۰)
ترجمه :
فرمود: ما بين طلوع سپيده صبح تا طلوع خورشيد ملائكه الهى ارزاق انسان ها را سهميه بندى مى نمايند، هركس در اين زمان بخوابد غافل و محروم خواهد شد.


31 قالَ عليه السلام : مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللّهُ قَلْبَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ.(۳۱)
ترجمه :
فرمود: هركس مشكلى از مؤ منى را بر طرف نمايد و او را خوشحال سازد، خداوند او را در روز قيامت خوشحال و راضى مى گرداند.


32 قالَ عليه السلام : إ نّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إ ذا رَاءيْناهُ بِحَقيقَةِ الا يمانِ وَ بِحَقيقَةِ النِّفاقِ.(۳۲)
ترجمه :
فرمود: همانا ما اهل بيت عصمت و طهارت چنانچه شخصى را بنگريم ، ايمان و اعتقاد او را مى شناسيم كه اعتقادات درونى و افكار او چگونه است .


إ لاّ اءنْ يَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: سُنَّةٌ مِنَاللّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَليّهِ، اءمَّاالسَّنَّةُ مِنَ اللّهِ فَكِتْمانُ السِّرِّ، اءمَّاالسُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ مُداراةُالنّاسِ، اَمَّاالسُّنَّةُ مِنْ وَليِّهِ فَالصَّبْرُ عَلَى النائِبَةِ.(۳۳)
ترجمه :
فرمود: مؤ من ، حقيقت ايمان را درك نمى كند مگر آن كه 3 خصلت را دارا باشد:
خصلتى از خداوند، كه كتمان اسرار افراد باشد، خصلتى از پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله كه مدارا كردن با مردم باشد، خصلتى از ولىّ خدا كه صبر و شكيبائى در مقابل شدائد و سختى ها را داشته باشد.


34 قالَ عليه السلام : إ نَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ اءبْوابِ الْحِكْمَةِ، يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ، إ نَّهُ دَليلٌ عَلى كُلِّ خَيْرٍ.(۳۴)
ترجمه :
فرمود: همانا سكوت و خاموشى راهى از راه هاى حكمت است ، سكوت موجب محبّت و علاقه مى گردد، سكوت راهنمائى براى كسب خيرات مى باشد.


35 قالَ عليه السلام : مِنَ السُّنَّةِالتَّزْويجُ بِاللَّيْلِ، لاِ نَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنا، وَالنِّساءُ إ نَّماهُنَّ سَكَنٌ.(۳۵)
ترجمه :
فرمود: بهترين وقت براى تزويج و زناشوئى شب است كه خداوند متعال شب را وسيله آرامش و سكون قرار داده ، همچنين زنان آرام بخش و تسكين دهنده مى باشند.


36 قالَ عليه السلام :ما مِنْ عَبْدٍ زارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ، فَقَرَأ عَلَيْهِ (إ نّا أ نْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ) سَبْعَ مَرّاتٍ، إ لاّ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَلِصاحِبِ الْقَبْرِ.(۳۶)
ترجمه :
فرمود: هر بنده اى از بندگان خداوند بر قبر مؤ منى جهت زيارت حضور يابد و هفت مرتبه سوره مباركه إ نّا أ نزلناه را بخواند، خداوند متعال گناهان او و صاحب قبر را مورد بخشش و آمرزش قرار مى دهد.


37 قالَ عليه السلام : الاْ خُ الاْ كْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاْ بِ.(۳۷)
ترجمه :
فرمود: برادر بزرگ جانشين و جايگزين پدر خواهد بود.


38 قالَ عليه السلام : انَّما تَغْضَبُ للّهِِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَلاتَغْضَبْ لَهُ بِاءكْثَرَ مِمّا غَضِبَ عَلى نَفْسِهِ.(۳۸)
ترجمه :
فرمود: چنانچه در موردى خواستى غضب كنى و براى خدا برخورد نمائى ، پس متوجّه باش كه غضب و خشم خود را در جهت و محدوده رضايت و خوشنودى خداوند، اِعمال كن .


3۹ قالَ عليه السلام : خَيْرُ الاْ عْمالِ الْحَرْثُ، تَزْرَعُهُ فَيَاءكُلُ مِنْهُ الْبِرُّ وَ الْفاجِرُ، اءمَّا الْبِرُّ فَما اءكَلَ مِنْ شَيْى ءٍ إ سْتَغْفَرَ لَكَ، وَ اءمَّاالْفاجِرُ فَما اءكَلَ مِنْهُ مِنْ شَيْى ءٍ لَعَنَهُ، وَ يَاءكُلُ مِنهُ الْبَهائِمُ وَالطَّيْرُ.(۳۹)
ترجمه :
فرمود: بهترين كارها، شغل كشاورزى است ، چون كه در نتيجه كشت و تلاش ، همه انسان هاى خوب و بد از آن استفاده مى كنند.
امّا استفاده خوبان سبب آمرزش گناهان مى باشد، ولى استفاده افراد فاسد و فاسق موجب لعن ايشان خواهد شد، همچنين تمام پرنده ها و چرندگان از تلاش و نتيجه كشت بهره مند خواهند شد.


40 قالَ عليه السلام : مَنْ تَرَكَ السَّعْيَ فى حَوائِجِهِ يَوْمَ عاشُوراء، قَضَى اللّهُ لَهُ حَوائجَ الدُّنْيا وَ الاَّْخِرَةِ، وَ قَرَّتْ بِنا فِى الْجِنانِ عَيْنُهُ.(۴۰)
ترجمه :
فرمود: هركس روز عاشوراى امام حسين عليه السلام ، دنبال كسب و كار نرود (و مشغول عزادارى و حزن و اندوه گردد)، خداوند متعال خواسته ها و حوائج دنيا و آخرت او را برآورده مى نمايد؛ و در بهشت چشمش به ديدار ما - اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام - روشن مى گردد.




--------------------------------------------------------------------------------


۱- مستدرك الوسائل : ج 10، ص 250، ح 38.
۲- مستدرك الوسائل : ج 10، ص 359، ح 2.
۳- مستدرك الوسائل : ج 3، ص 25، ح 4.
۴- تهذيب الا حكام : ج 2، ص 242، ح 957.
۵- وسائل الشّيعة : ج 4، ص 43، ح 4469.
۶- وسائل الشّيعة : ج 21، ص 460، ح 27580.
7- وسائل الشّيعة : ج 1، ص 467، ح 1238.
۸- بحارالا نوار: ج 2، ص 30، ح 13.
۹- الدّرّة الباهرة : ص 38، س 3، بحار: ج 75، ص 354، ح 10.
۱۰- جامع الا خبار ص 59، بحارالا نوار: ج 91، ص 47، ح 2.
۱۱- اءمالى شيخ صدوق ص 68، بحارالا نوار: ج 91، ص 47، ضمن ح 2.
۱۲- علل الشّرايع : ص 198، ح 21.
۱۳- بصائرالدّرجات : جزء 6، ص 308، باب 8، ح 5.
۱۴- وسائل الشّيعة : ج 21، ص 540، ح 27807.
۱۵- بحارالا نوار: ج 78، ص 183، ح 35، ثواب الا عمال : ص 175.
۱۶- محاسن برقى : ص 422، ح 208.
۱۷- الدّرّة الباهرة : ص 37، س 13، بحار: ج 75، ص 354، س 5.
۱۸- وسائل الشّيعة : ج 21، ص 561، ح 27873.
۱۹- مستدرك الوسائل : ج 2، ص 155، ح 30.
۲۰- مصادقة الا خوان شيخ صدوق : ص 52، ح 1.
۲۱- وسائل الشّيعة : ج 25، ص 183، ح 31693.
۲۲- مستدرك الوسائل : ج 15، ص 358، ح 8.
۲۳- جامع اءحاديث الشّيعة : ج 1، ص 171، ح 234، بحار: ج 65، ص 167، ح 24.
۲۴- وسائل الشّيعة : ج 14، ص 502، ح 19693.
۲۵- وسائل الشّيعة : ج 16، ص 63، ح 20990.
۲۶- اءمالى شيخ صدوق : ص 233، ح 17.
۲۷- بحارالا نوار: ج 4، ص 97، ح 3.
۲۸- مستدرك الوسائل : ج 6، ص 49، ح 6.
۲۹- اءمالى شيخ طوسى : ص 82، مستدرك الوسائل : ج 6، ص 188، ح 1.
۳۰- وسائل الشّيعة : ج 6، ص 497، ح 6533.
۳۱- اصول كافى : ج 2، ص 160، ح 4، وسائل الشّيعة : ج 16، ص 372، ح 6.
۳۲- إ علام الورى : ج 2، ص 70، بصائرالدّرجات : جزء 8، ص 308، ح 5.
۳۳- بحارالا نوار: ج 75، ص 334، ح 1، مستدرك الوسائل : ج 9، ص 37، ح 10138.
۳۴- مستدرك الوسائل : ج 9، ص 16، ح 10073
۳۵- وسائل الشّيعة : ج 3، ص 91، ح 22040.
۳۶- من لا يحضره الفقيه : ج 1، ص 115، ح 541، وسائل الشيعة : ج 3، ص 227، ح 3479.
۳۷- وسائل الشّيعة : ج 20، ص 283، ح 25636.
۳۸- عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 1، ص 292، ح 44.
۳۹- الكافى : ج 5، ص 260، ح 5.
۴۰- عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 1، ص 299، ح 57.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

نشانه هاي کمال عقل آدمي

» نشانه هاي کمال عقل آدمي

 
امام رضا(ع) مي‌فرمايند: "لا يتم عقل امرء مسلم حتي تکون فيه عشر خصال: الخير منه مأمول و الشر منه مأمون يستکثر قليل الخير من غيره و يستقل کثير الخير من نفسه لا يسأم من طلب الحوائج اليه و لا يمل من طلب العلم طول دهره الفقر في الله احب اليه من الغني و الذل في الله احب اليه من العز في عدوه و الخمول اشهي اليه من الشهرة ثم قال عليه‏السلام: العاشرة و ما العاشرة، قيل له: ما هي؟ قال عليه‏السلام: لا يري احدا الا قال هو خير مني و اتقي انما الناس رجلان: رجل خير منه و اتقي و رجل شر منه و ادني، فاذا لقي الذي هو شر منه و ادني قال: لعل خير هذا باطن و هو خير له و خيري ظاهر و هو شر لي و اذا رأي الذي هو خير منه و اتقي تواضع له ليلحق به فاذا فعل ذلک فقد علا مجده و طاب خيره و حسن ذکره و ساد اهل زمانه. "
عقل و خرد هيچ فرد مسلماني به سر حد کمال نرسد مگر اين که ده خصلت در او جمع آيد: به خير و خوبي‏هايش اميدوار باشند و از شر و بدي‏هايش در امان، خوبي اندک ديگران را بسيار شمارد و نيکي بسيار خود را اندک داند، از درخواست نيازمندان ناراحت نشود در تمام دوران زندگي از دانش‏اندوزي خسته نگردد، فقر و ناداري را در راه الله از ثروتمندي دوست‏تر دارد، ذلت و خواري را در پيروي احکام الهي بر عزت با دشمنان الله ترجيح دهد، گمنامي را از شهرت بيشتر خواهد. و فرمود: دهمين خصلت چقدر با اهميت است سئوال شد: کدام است آن؟ فرمود: هيچ کس را نبيند مگر اين که گويد: او از من بهتر و باتقواتر است، زيرا که مردم دو گروه‏اند: فردي که از او بهتر و پرهيزگارتر است و فردي که بدتر و پست‏تر است. چون کسي را که از او بدتر و پست‏تر است ببيند گويد: ممکن است خوبي اين شخص پنهان باشد و اين برايش بهتر است، ولي خوبي من آشکار است و آن موجب بدي و شر است براي من و چون شخصي را که از او بهتر و پرهيزگارتر است مشاهده کند برايش فروتني نمايد تا به او نزديک شود. هرگاه چنين خوي و خصلت‏هائي داشته باشد به عاليترين درجه از بزرگواري رسيده، نيکي‏هايش بي‏شائبه، نامش نيک، و بر همگان سروري و آقائي يابد.

 
منبع: عيون اخبار الرضا(علیه السلام)

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

مجموعه سخنان حکمت آموز از امام رضا(ع)

» جايگاه فقيه و عالم اسلامي

امام رضا(ع): مَنزلة الفَقيه في هذا الوقت، کمنزلَةِ الأنبياء في بني اسرائيل.1
منزلت و جايگاه «فقيه»در اين زمانه همچون منزلت پيامبران در بنياسرائيل است.


» شناخت زمان
امام رضا(ع): قال ابوجعفر(ع): في حکمةِ الِ داوُد: يَنبغِي للمسلم أن يکونَ مالِکاً لِنَفسِه، مُقبِلاً علي شأنِه، عارفاً باَهلِ زَمانِه.2
امام محمد باقر(ع) فرمود: در حکمت (دستورالعملهاي حکيمانهء) خاندان داود (پيامبر) چنين رسيده است: سزاوار است که انسان خداشناس خويشتندار باشد، و به حال و کار خويش اهتمام ورزد (مراقب خود باشد و وظايف خويش را به خوبي انجام دهد)، و مردمان زمانهء خود را بشناسد(و با آنان به مقتضاي شناخت و تناسب رفتار کند).


» نشر مکتب انساني امام
امام رضا(ع): رَحِمَ اللّه عَبداً اَحيي اَمرَنا. فقلتُ له: . کيف يُحيِي اَمرکم؟ قال: يَتَعَلَّم عُلومَنا و يُعَاِّمها الناس، فِانّ الناسَ لو عَلِموا محاسِنَ کلامِنا لاتَّبعُونا.3
خدا بيامرزد کسي را که امر ما را زنده کند. گفتم: چگونه امر شما را زنده ميکند؟ فرمود: علوم ما را ميآموزد و به مردمان تعليم ميدهد. همانا اگر مردم تعاليم زيباي ما را دريابند از ما پيروي کنند(نه از غير ما).


» قانونگرايي و محدوديت پذيري
امام رضا(ع): ... اِذا فَعَل الناسُ هذهِ الاشياء (المَنهِيات)، وارتکَبَ کلُّ انسانٍ ما يَشتَهي و يَهواه، من غيرِ مُراقَبةٍ لأحدٍ،کان في ذلک فسادُ الخلقِ اَجمعينَ...4
زماني که مردمان به کارهاي ممنوع دست زدند، و هرکس هرچه دلش خواست عمل کرد، بدون آنکه کسي نظارت کند، (در اين صورت) مردم همگي به فساد و تباهي دچار ميگردند.


» به عمل کار برآيد
امام رضا(ع): ... اَنّه ليس بين اللّه و بين اَحدٍ قَرابةٌ، ولا يَنال اَحدٌ وِلايةَ اللّه اِلّا بالطاعَة. و لقد قال رسول اللّه (ص) لبني عبدالمطلب: «اِيتُوني باَعمالِکم لا بأحسابِکُم و اَنسابِکم. قال اللّه تعالي: * فاذا نُفِخَ في الصور فلا اَنسابَ بينهم يومَئذٍ و لا يَتَسائلون. فمن ثَقُلت مَوازِينُه فاولئک هم المُفلحون. و مَن خَفَّت مَوازينُه فاولئک الذّين خَسِروا اَنفُسَهم في جَهنَّم خالدون5*. 6
ميان خدا و هيچ کس خويشاوندي نيست، و دوستي خدا جز به طاعت(و عمل ) حاصل نميآيد. پيامبر(ص) به فرزندان عبدالمطلب گفت: اعمال خود را نزد من بياوزيد، نه حسبها و نسبهايتان را. خداي بزرگ گفته است:« فاذا نَفِخ في الصور...» چون در صور دميده شود، ديگر در آن روز نسبي (وتفاخري به نياکان يا اميد کمکي از منسوبان) در کار نيست، و از حال يکديگر نخواهند پرسيد. که در آن روز کساني که کفّهء اعما ل(نيک) آنان سنگين باشد رستگارند. و کساني که کفّهء اعمال (نيک) آنان سبک باشد خود زيان کردهاند و در جهنم جاودان خواهند ماند».


» اندازه داري در زندگي
امام رضا(ع): لا يَستکملُ عبدٌ حقيقَةَ الاِيمان حتي تکونَ فيه خصالٌ ثَلاثٌ: التَفقُّه في الدينِ، و حسنُ التقدير في المعيشَة، و الصبرُ علي الرزايا.7
تا سه خصلت در آدمي نباشد، حقيقت ايمان او کمال نيابد: «ژرف شناختن دين، واندازه داشتن در زندگي، و شکيبايي در مصيبتها».


» ارزش حياتي آب
امام رضا(ع)ـ سُئِل الرضا(ع)، عَن طَعمِ الخُبزِ و الماء، فقال: طَعمُ الماء طعمُ الحَياةِ، و طعمُ الخُبزِ طعمُ العيش.8
از مزهء نان و آب از امام سؤال شد. امام فرمود: مزهءآب، مزهء زندگي است و مزهءنان مزهء زيستن.


» ميانه روي در خوراک
امام رضا(ع): لَو اَنّ الناس قَصَدوا في المطعَم لَاستقامَت اَبدانُهم.9
اگر مردمان حد ميانه را در خوراک رعايت ميکردند بدنهاشان پايدار ميماند.


» راز وجوب روزه
امام رضا(ع) ... و علة الصوم، لِعرفانِ مَسِّ الجُوعِ العَطَش... لِيَعلم شِدَّة مَبلغ ذلک من أهلِ الفقرِ والمَسکنة في الدنيا و الآخرة.10
... علت روزه شناخت حسي و ملموس گرسنگي و تشنگي است ... تا ميزان دشواري فشار گرسنگي و تشنگي را دربينوايان و بيچارگان در اين زندگي و پس از اين خوب بفهمد.


» حکمت نماز جمعه
امام رضا(ع) ... لِانَّ الجمعةَ مشهدٌ عامٌ، فارادَ اَن يکونَ لِلامام (للأميرـ خ ل) سَببٌ اِلي موعِظَتِهم و ترغِيبِهم في الطاعة و ترهيبهم من المَعصيةِ، و توقِيفِهم علي ما ارادوا من مَصلَحةِ دِينهم و دُنياهُم، و يُخبِر هم بما ورد عليهم من الآفات، و من الاَهوالِ الّتي لهم فيها المضَرَّةُ و المنفعة.11
... زيرا نماز جمعه محل اجتماع همگان است، و خدا خواسته است تا امام وسيله و فرصتي دراختيار داشته باشد، براي اندرز دادن به مردم، وبرانگيختن آنان به اطاعت، و بيم دادن از معصيت، و وادار کردن ايشان به رعايت مصلحت ديني و دنيايي خويش، و آگاه ساختن از آفات و زيانهايي که بر آنان وارد شده است، و از حوادثي که نفع و زياني در آنها دارند.


» راز وجوب حج
امام رضا(ع): اِنّما اُمِروا بالحجّ لِعلةِ الوِفادَةِ الي اللّه ـ عزّوجلّ ـ ... والخروج من کلّ مااقتَرفَ العبد، تائباً ممّا مَضي، مَستأنِفاً لما يَستَقبِل مع ما فيه من... قضاء حوائج اَهلِ الاَطرافِ... مع ما فيه من التفقّه و نقل اَخبارِ الائمه(ع) الي کلّ صَقعٍ و ناحِية...12.
از آن جهت مردمان به حج مکلف شدند تا به جانب خداي بزرگ روآورند، و خواستار افزوني نعمت شوند، و از گناهان بيرون آيند، و از گذشتهء خويش توبه کنند، و در آينده دينداري و تعهّد پيشه سازند، با آنچه در حج است از... برآوردن نيازهاي مردمان سرزمينها... همچنين در حج براي مردم آگاهي (و ژرف شناسي) ديني حاصل ميشود، و اخبار امامان(ع) بازگو ميگردد، و به هر ناحيه و کشوري ميرسد.


» الگوي مصرف
امام رضا(ع): ... اِستَأذنتُ الرضا(ع) في النَّفَقةِ علي العيال؟ فقال: بين المکروهين. فقلتُ: جُعِلتُ فداک لا واللّه ما أعرفُ المَکروهَين.
فقال له: اَما تعرِف اَنّ اللّه ـ عزّوجَلّ ـ کَرِه الاسراف و کَرِه الاقتار فقال:*والّذين اِذا اَنفَقوا لم يُسرِفوا و لم يَقتُروا و کان بين ذلک قواما13*14.
... از امام رضا(ع) دربارهء چگونگي تأمين مخارج خانواده جويا شدم، فرمود: (مخارج خانواه) حد وسط است ميان دو روش ناپسند. گفتم فدايت شوم، به خدا سوگند نميدانم اين دو روش چيست؟ فرمود: رحمت الهي برتو باد، آيا نميداني که خداوند بزرگ اسراف (زيادهروي) و اقتار(سختگيري) را ناخوشايند دارد، و در قرآن فرموده است:« آنان که هرگاه چيزي ببخشند نه زيادهروي کنند و نه خِسّت ورزند، و ميانگين اين دو را درحد قوامي(مايهء پايداري و بقاي زندگي)ببخشند».


» شرايط ايمان به پيامبر(ص)
امام رضا(ع)، از پيامبر(ص): قيل يا نبيَّ اللّه! اَفي المال حقٌ سِوَي الزَّکاةِ؟ قال: نعم، برُّ الرَّحمِ اِذا اَدبَرت، وصلةُ الجارِ المُسلم؛ فما آمنَ بي مَن باتَ شَبعان و جارُه المُسلمُ جائع. ثم قال: مازال جبرئيلُ يُوصِيني بالجارِ حتي ظَنَنتُ اَنّه سَيُورِّثُه15.
پرسيدند: اي پيامبر خداآيا درمال جز زکات حقي هست؟
گفت: آري، نيکي کردن به خويشاوندي که از تو روگردان شود، و رسيدگي به همسايهء مسلمان. هرکس سير بخوابد در حالي که همسايهاش گرسنه است، به من ايمان نياورده است؛ آنگاه گفت: جبرئيل چندان دربارهء همسايه به من سفارش کرد که گمان کردم (از همسايه ) ارث ميبرد.


» کرامت انساني
امام رضا(ع) ـ زکريا بن آدم: سَألتُ الرضا(ع) عن رَجلٍ من اَهلِ الذمَّة اَصابَهم جُوعٌ، فَاتي رَجلٌ بوَلدٍ له، فقال: هذا لکَ اَطعِمهُ و هو لکَ عبدٌ. قال(ع): لا يُبتاعُ حُرٌّ، فاِنّه لا يَصلح لکَ و لا مِن اَهلِ الذمَّة16.
زکريا (از شاگردان امام) ميگويد: از امام رضا(ع) پرسيدم که مردي از اهل ذمّه (غير مسلمانان مقيم در کشورهاي اسلامي) که به فقر و گرسنگي دچار شده بود فرزندش را آورد و گفت: فرزندم مال تو، او را خوراک بده و او بردهء تو باشد. امام فرمود: (انسان) آزاده خريد و فروش نميشود. اين کار شايسته تو نيست، از ذمّيان نيز روا نميباشد.

» در کنار خدمتگزاران
امام رضا(ع) ـ ياسرُ الخادم! قال: ... فقال لي بعدَ ما صَلَّي الظُّهرَ: يا ياسِر ما اَکَل النّاسُ شيئاً؟ قلتُ: يا سيدي من يأکل ههنا مع ما اَنتَ فيه. فانتَصَب(ع) ثمّ قال: هاتُوا المائدة، و لَم يَدَع مِن حَشَمِه أحداً اِلّا اَقعَده مَعه علي المائدةِ، يَتفقَّد واحداً واحداً... فلمّا فَرغُوا من الاَکلِ اُغمِي عَليه...17.
ياسر ميگويد: (در روزي که امام رضا(ع) به «دست خليفة تبهکار عباسي» مسموم شده بود، و درهمان روز و در اثر همان سم به شهادت رسيد)، پس از اينکه نماز ظهر را گزارد به من گفت: اي ياسر! مردم (اهل خانه و کارکنان و خدمتگزاران)، چيزي خوردند؟
گفتم: آقاي من! که ميتواند غذا بخورد با اينکه شما در چنين حالي هستيد؟ (حال مسموميت شديد و واپسين لحظات زندگي)، دراين هنگام امام(ع) راست نشست سپس فرمود: سفره را بياوريد، و همگان را بر سر سفره فراخواند وکسي را فرو گذار نکرد، و يکايک را مورد محبت و مهر خويش قرار داد... هنگاميکه همه غذا خوردند امام بيهوش افتاد...


» انگيزه‌هاي ثروت اندوزي
امام رضا(ع): لا يَجتمعُ المالُ إلّا بِخصالٍ خَمسٍ: بِبُخلٍ شديد، و اَملٍ طويل، وحِرصٍ غالِبٍ، و قطيعة الرَّحِم، و ايثارِ الدنيا علي الآخِرَة18.
مال جمع نميشود مگر در ساية پنج خصلت:
1. بخل زياد.
2. آرزوهاي دراز.
3. آزمندي چيره (بر انسان).
4. ترک صلة رحم(و رسيدگي به بستگان تنگدست).
5. دنيا دوستي و فراموش کردن آخرت.
در انتظار ظهور منجي
امام رضا(ع): اللّهم... اَلبِسه دِرعَک الحَصِينَة، و حُفَّه بملائِکتِک حُفّاً. اللّهم و بَلِّغهُ اَفضَل ما بَلَّغتَ القائمين بِقِسطک مِن اَتباع النَّبيّين. اللّهمَّ اشعَب به الصَّدع، و ارتَق به الفَتق، واَمِت به الجَورَ، و اَظهِر به العدل، و زَيِّن بطولِ بَقائه الارض. اللّهم اجعلهُ القائم المنتَظَر، والامامُ الذي به تَنتَصِر، و اَيِّده بنَصرٍ عزيز، و فتحٍ قريب، وَ ورِّثه مَشارق الارض و مَغاربها... و اَحيِ به سُنَّة نَبيّک صلواتک عليه وآله، حتي لا يُستَخفي بشيءٍ من الحقّ مَخافةَ اَحدٍ من الخلق... و جَدِّد به مامُحِي من دِينک... حتي تُنيرَ بَعدلِه ظُلمَ الجور، وتُطفِئ به نيرانَ الکفر، و تُظهِر به مَعاقِدَ الحقِّ، و مَجهولَ العدل...19.
خداوندا! زره گسست ناپذيرت را بر اندامش بپوشان، و فرشتگانت را پيرامون او گرد آور. خداوندا! او را به بهترين آرزوهايي برسان، که پيرامون پيامبرانت را ـ که برپا دارندگان عدالت(جهاني) بودند ـ بدانها رساندي، پروردگارا شکستگيها (و رخنهها) را به دست او پيوسته دار، و شکافها را به وسيلهء او به هم آر، و بيداد را به دست او بميران، و عدالت را با او آشکار ساز، و با عمر طولاني او زمين را بياراي.
خداوندا! او(منجي آخرالزمان) را قائم منتظر قرار ده، آن پيشوايي که به دست او(مظلومان را) ياري خواهي رساند، و او را با ياري رساني استوار، و پيروزي نزديک مدد رسان، و شرق و غرب جهان را دراختيار او قرار ده، و راه روشن پيامبرت را به دست او زنده کن، تا ذرهاي از حق از بيم احدي از مردمان، پوشيده نماند... و به آنچه از دينت محو شده ديگر باره زندگي بخش... تا درپرتو عدالت او، تاريکيهاي بيداد روشن گردد، و زبانههاي آتش کفر و بي ديني خاموش شود، و پايگاههاي حق و عدالت ناشناخته، به دست (باکفايت) او آشکار گردد...
----------------------------------------
پي نوشت:
1. عوائد (نراقي) /186.
2. اصول کافي 2/224.
3. معاني الأخبار 1/174.
4. عيون أخبار الرضا(ع) 2 /99.
5. سوره مؤمنون 23/103 ـ 101.
6. عيون أخبار الرضا(ع) 2/235؛ الحياة 1/487.
7. تحف العقول /329.
8. الحياة 3/228.
9. بحار الأنوار 66/334.
10. عيون أخبار الرضا(ع) 2/91.
11. علل الشرايع /265؛ بحارالأنوار 6/73 ـ 74.
12. وسائل الشيه 8/7.
13. سورهء فرقان 25/67.
14. الحياة 4/205.
15. وسائل الشيعه 6/32؛ الحياة 1/425.
16. تهذيب7/77؛ استبصار3/83؛ مسند الامام الرضا(ع) 2/304.
17. عيون اخبا رالرضا (ع) 2/241.
18. عيون اخبا رالرضا(ع) 1/276؛ خصال 1/283.
19. الصحيفة الرضوية الجامعه /74.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
- 6 - 7 - 8 - 9 - 10 - 11 - 12 - 13 - 14 - 15 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288506
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom