تاثیر نماز بر تعادل ناقل های عصبی

تاثیر نماز بر تعادل ناقل های عصبی
 
 

دستگاه مغز و اعصاب هر انسان از مجموع حدود میلیارد سلول عصبی ( نورون ) 

تشکیل شده است که مجموعه این سلولها توسط رقم سرسام آوری از سلولهای مختلف ، یعنی بالغ بر 600 میلیارد سلول دیگر ، حمایت می شوند. توجه کنید که خالق آفرینش ، همه این سلولها را در دستگاه عصبی هر انسانی با نظمی خارق العاده و اعجاب انگیز ، در کنار هم قرار داده است . در این میان ناقل های عصبی ( نوروترانس میترها ) مواد شیمیایی بسیار ریزی هستند که در میان خیل عظیم سلولهای عصبی ، در هر لحظه ای از حیات انسان ، دچار میلیاردها تغییر و تحول شگرف می شوند و ارتباط اجزای دستگاه اعصاب را با یکدیگر و با سراسر بدن ، فراهم می کنند .

با پیشرفت علم در دهه های اخیر روشن شده است که تمام فرآیندهای جسمی و روانی بشر در ارتباط نزدیک با تغییر و تحولات این ناقل های عصبی به سر می برند ، بعنوان یک مثال ساده و قابل فهم ، افزایش برخی ناقل های عصبی در سیستم اعصاب ، از جمله یکی به نام دوپامین منجر به ایجاد شادی و شعف در انسان می شود و از طرفی ، کاهش دوپامین منجر به ایجاد ناراحتی و نومیدی ، در فرد خواهد شد .

حال می توان در نظر گرفت ، چنانچه دو پامین و مشابهات آن به میزان خیلی زیاد افزایش ، یا به میزان بسیار کاهش یابند ، ایجاد حالتهای بیمار گونه روانی در انسان ، از جمله سرخوشی بیمار گونه ( مانیک یا شیدایی ) و یا افسردگی شدید بشود ، که هر دوی این اختلالات نیازمند بستری در بیمارستانها و مراقبت کامل می باشند . (1)

به این ترتیب ناقل های عصبی دستگاه اعصاب ، نه فقط نقش تعیین کننده و بسیار موثر ، در بروز بیماریهای جسمی و روانی انسان ایفا می کنند ، بلکه عامل اصلی تغییر حالتهای معمولی انسان و اثر گذار بر همه اعمال و افکار او ، در طول زندگی خویش می باشند و حتی چنان که خواهیم گفت ، انسان تحت تاثیر همین ناقل های عصبی است که اعمال نیک انجام می دهد و یا برعکس به گناه وانحراف آلوده می شود .

به همین دلیل ، بررسی پیرامون ناقل های عصبی از حدود دهه 1960 به این سو ، اصلی ترین و برنده ترین لبه تحقیقات روانپزشکی جهان را تشکیل می دهد ، (2) چرا که چنانچه این بررسی به نتیجه برسد ، بشر قادر خواهد بود همه ناراحتیهای روحی و روانی و حتی انحرافات خود را ، بوسیله مواد شیمیایی ، مثلا به صورت دارو ، درمان نماید !

پیشرفت های بشر در این زمینه منجر به این شده است که در حال حاضر غربیان برای بسیاری از مشکلاتی که تا قرنها پیش بعنوان مشکلات روحی شناخته می شدند ( مثل افسردگی ) ، داروهای شیمیایی پیشنهاد نمایند و در ادامه راه ، در جستجوی مواد شیمیایی برای درمان مشکلاتی مثل خودخواهی ، دروغگویی ، حسادت و .. باشند !

اما تحقیق پیرامون این مسئله از چندین جهت حائز اهمیت است ، از جمله این که :

اولا : از این جهت که با این دیدگاه جدید انسان بد ، جای خود را به انسان بیمار می دهد چرا که هر بدی را می توان ، نوعی بیماری به حساب آورد مثلا شخص دروغگو ، آدم بدی نیست ، بلکه مبتلا به بیماری دروغگویی است ، و به همین ترتیب ، شخص حسود دچار بیماری حسادت ، شخص خسیس ، دچار بیماری خست و .. می باشند .

ثانیا : جهت دیگر اهمیت موضوع ، این مسئله است که با این نحوه انسان شناسی غربیان ماده گرا به خود اجازه دادند ، که پدیده روح را بعنوان افسانه ای قدیمی و خرافی ، به فراموشی محض بسپارند ، چرا که برای هر آنچه که بعنوان فرآیند روحی در طول تاریخ بشر معرفی شده است ( مثلا حتی حس معنویت جویی ) می توان ، توجیهی در جسم و به ویژه در سلسله اعصاب ، پیدا کرد . در راستای همین طرز تفکر بود که عده ای از پزشکان روس ، بخاطر عقاید مارکسیستی و ماتریالیستی حاکم بر کشورشان در صدد پیدا کردن مناطقی در مغز انسان برآمدند که از کار انداختن آن منطقه حس خدا جویی را حتی در بزرگان و علمای دین ، به کلی از بین ببرد !

ثالثا : بعد دیگر در اهمیت موضوع ، این نکته است ، که چنانچه تمامی 100 میلیارد سلول دستگاه اعصاب و ناقل های عصبی و روابط آنها با سایر مناطق بدن ، به خوبی برای دانش بشر شناخته شوند ، می توان بوسیله ایجاد تغییر و تحول و دخل و تصرف در ناقل های عصبی مثلا از طریق دارو ، همه انسانها را به مفهوم انسان سالم نزدیک کرد و انسان سالم را کسی دانست که تعادل ناقل های عصبی در سرزمین بدن او ، به بهترین نحو ، برقرار باشد و این شخص کسی است که نه تنها از لحاظ جسمی بلکه از لحاظ روانی ، اجتماعی و .. نیز کاملا سالم است و همه ضروریات لازم برای پیشرفت خود را داراست . (3)

اما تحقق رؤیای انسان سالم تا زمانی که مواد شیمیایی تغییر دهنده ناقل های عصبی به نحو مطلوب ، کشف و تولید نشده اند به تعویق می افتد ، چرا که عظمت خارق العاده دستگاه عصبی انسان ، برآورده شدن این آرزو را ، در آینده دوری ، ترسیم می کند .

اما باید دید ، دین مبین اسلام که ما معتقدیم ، انتهای راهی است که علم بشر می پیماید ، در این مورد چگونه دیدگاهی دارد و آیا اساسا این اکتشاف علمی بزرگ بشر ، در آستانه قرن بیست و یکم را تایید می کند ، یا خیر ؟

پاسخ به صراحت مثبت است ، چرا که ( کل حکم به العقل حکم به الشرع ) ، یعنی هر آنچه که علم ، به طور مسلم بدان می رسد ، قطعا و به طور یقین ، نه تنها مورد تایید دین است ، بلکه دین قرنها قبل و در زمان تکمیل خود یعنی ظهور اسلام از آن مسئله علمی ،اطلاع داده است.

بعنوان مثال ، در این مورد قضیه ناقل های عصبی را بررسی می کنیم :

اولا : قرنها قبل از آن که غربیان ، انسانهای خطا کار را بیمار بدانند ، قرآن مجید ، در آیات متعددی ، از گناهکاران ، با عنوان کسانی که در قلبهایشان مرض وجود دارد ، یاد کرده است (از جمله در آیه 126 از سوره توبه ، آیه 12 از سوره احزاب و آیه 9 از سوره بقره) و معصومین بزرگوار (ع) نیز با همین دیدگاه با هر بدی که از انسان سر می زند ، به صورت یک بیماری ، برخورد نموده اند. (4) تا جائیکه حضرت علی (ع) از رسول اکرم (ص) با عنوان طبیب دوار بطبه یعنی پزشکی که برای درمان بیماریهای بشر فرستاده شده است یاد می کنند .

غربیانی که ارائه تئوری انسان بیمار به جای انسان بد را به خود نسبت می دهند ، فراموش کرده اند که آنها ، تا همین قرنهای اخیر ، حتی بیماران روانی خود را ، نه بیمار بلکه دیوانه ( اسیر دیو ) و مجنون ( جن زده ) به حساب می آوردند و از طریق شلاق زدن و جن گیری و .. قصد نجات آنها را داشتند و تازه ، چند دهه است که نه تنها دیوانه ها ، بلکه اشخاص خطا کار را هم بیمار ، به حساب می آورند .

حال آن که اسلام ، علاوه بر بیمار دانستن گناهکاران ( که به آن اشاره شد ) اشخاص به ظاهر دیوانه را نیز از قرنها پیش ، بیمار تلقی کرده است : در خبر است که روزی عده ای از اصحاب ، مردی را به پیامبر (ص) نشان دادند و گفتند : او دیوانه است ! حضرت محمد (ص) پاسخ فرمودند : به او دیوانه نگویید ، او بیمار است. دیوانه کسی است که خدای را نشناسد .

و درست به دلیل همین دیدگاه مترقی اسلامی است که در تاریخ طب ، نخستین کسی که ، به معالجه دقیق جسمی در بیماران روانی اقدام کرده است ، حکیم ابوعلی سینا (ره) پزشک عالیقدر شیعه است (5)

ثانیا : در رابطه با این که انسان ، روح است یا جسم ؟ نیز دین مبین اسلام ، به صراحتی باورنکردنی ، در آیات شریف قرآن ، به هر آنچه که غرب ، در عصر انفجار علوم ، ادعای کشف آن را دارد ، اشاره نموده است . قرآن مجید ، با این که وجود و حضور روح را ، امری حقیقی در انسان به حساب آورده است : ( فأذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعواله الساجدین / سوره مبارکه ص ، آیه شریفه 72 ) اما از طرفی ، بررسی و کسب اطلاعات پیرامون روح را از حدود دانش قلیل انسان ، والاتر دانسته است و آن را صراحتا من أمر ربی یعنی امری از امور مربوط به ذات اقدس الهی ، اعلام کرده است :

و یسئلونک عن الروح قل الروح من أمر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا ( سوره مبارکه اسراء آیه شریفه 85 )

.. ای پیامبر ، از تو پیرامون روح می پرسند ، پس بگو : روح از امور مربوط به پروردگار من است و خداوند از دانش ، به شما جز اندکی عطا نکرده است .

به این ترتیب آیین مقدس اسلام با این که هرگز بررسی پیرامون روح را توصیه نمی کند ، در عوض با توصیه های مؤکد انسانها را به سیر در آفاق و انفس و تفکر و تعقل و کسب علم و دانش ، از جمله پیرامون مسائل جسمی بشر تحریک می کند . پس واضح است غربیانی که اسلام را به خرافات پرستی و موهوم بافی پیرامون روح محکوم می کنند تا چه حد در مورد نظریات اسلام پیرامون روح و جسم بیگانه اند .

و شاید برای اینان بسیار جالب باشد ، اگر کشفیات جدید علمی خود را مثلا در پرتو نظریات یکی از بزرگترین فلاسفه اسلامی بیابند :

صدر المتألهین ، حضرت ملاصدرا (ره) که با اتکای به قرآن و معصومین (ع) و با تداعی از سایر فلاسفه متقدم خود ( از جمله میرداماد (ره) ) به یکی از برجسته ترین و جهان شمول ترین فلسفه های بشری ، در قرن یازدهم هجری ، دست یافت ، در کتاب گران قدر اسفار رابعه به شرحی پیرامون ارتباط جسم و روح می پردازد که با کمترین تفاوتی ، یادآور نظریات جدید علمی بشر ، پیرامون ناقل های عصبی است . حکیم ملاصدرا ،در شرح تئوری حرکت جوهری و جمله مشهور خود پیرامون انسان ( جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء ) می فهماند که جسم مادی انسان ، رفته رفته آن قدر تکمیل می شود و پیچیدگی می یابد تا سرانجام به درجه ای می رسد که یک حالت غیر مادی و غیر جسمانی ، موسوم به روح است و آثار منسوب به روح ، از قبیل اندیشه ، اراده و .. مربوط به این درجه والاست . در فرضیه ناقل های عصبی نیز دیدیم که پیچیدگی و تکامل فوق العاده سلولهای عصبی ، منجر به حالتهای منسوب به روح می شود ، مثلا علم امروز ثابت کرده است که : هر 100 میلیارد سلول دستگاه اعصاب انسان ، در فرآیند تفکر ایفای نقش می کنند . (6)

ثالثا : درباره آن قسمت از نظریات پژوهشگران غربی ، که تعادل ناقل های عصبی را غایت آرزوهای بشر و کلید رسیدن به مفهوم انسان سالم و ایجاد مدینه فاضله و جامعه سالم ، می دانند نیز اسلام و بخصوص تشیع ، از قرنها پیش نظری مشابه داشته است . علمای شیعه قوای اساسی موجود در انسان را ، از سه نوع به شمار می آورند :

1. قوه شهویه

2. قوه غضبیه

3. قوه عقلیه

و قوه دیگری موسوم به قوه عدلیه

را تنظیم کننده و متعادل کننده این سه قوه تلقی می کنند و توجیه می کنند که چنانچه هر کدام از سه قوه بالا ، از حدود عدل خارج شود و به افراط یا تفریط ،کشانده گردد ، باعث بروز بدی و خطاکاری و بیماری در انسان می شوند .

بدین ترتیب شیعه حتی در مسائل انسان شناسی به اساسی ترین اعتقاد خود پس از توحید یعنی عدل جلوه خاصی می دهد و بیان می کند که در سرزمین بدن انسان چنانچه عدل به طور کامل برقرار نباشد ، انسان به مفهومی بس والا و مافوق تصور که همانا نزدیک شدن به مرزهای عصمت و تخلق به اخلاق الهی است ، نائل می شود .

و این مفهوم نه تنها تمام ویژگیهای توصیفی غرب را برای انسان سالم در خود دارد ، بلکه انسان را در موقعیتی بی نهایت متعالی ، برای زندگی سعادتمندانه در دنیا و آخرت قرار می دهد .

بر این اساس ، عدل شیعه ، در درون انسان همان مفهومی را می رساند که تعادل ناقل های عصبی در دستگاه مغز و اعصاب ، برای علم امروز بشر ، معنی دارد .

اما در این میان راه حلی که غرب برای رسیدن به تعادل ناقل های عصبی پیشنهاد می کند ، با آنچه که اسلام بدان سفارش می نماید ، بسیار متفاوت است . در دیدگاه جبرنگر و ماده گرای غرب ، انسان باید فعلا دست روی دست بگذارد و به انتظار بنشیند ، تا بالاخره روزی که شاید قرنها بعد باشد ، فرا برسد و در آن روز دانش پزشکی ، اعلام کند که بالاخره مواد شیمیایی لازم برای برقراری تعادل ناقل های عصبی بطور کامل شناسایی و تولید شده اند و هر انسانی که عارضه بد ، یا حالت نامطلوبی در خود احساس می کند ، به پزشک مراجعه کند و آمپول یا قرص ضد دروغ ، ضد شهوت ، ضد خودخواهی ، ضد حسد ، ضد حرص و .. را دریافت کند !؟! اما هیچ بعید نیست که تا آن زمان همه ملاکهای ارزشی که هنوز برخی آنها برای وجدان اخلاقی غربیان معروف و مطلوب هستند ، تبدیل به منکر و نامطلوب شوند . چه تضمینی هست که مثلا در قرن بیست و دوم میلادی ، دزدی و دروغ همچنان صفات بدی محسوب شوند ؟ مگر نه این است که در همین عصر حاضر هم دزدی و دروغ جزء لایننفک بسیاری از فعالیتهای بشری شده است !؟!

اما در دیدگاه معنویت گرای اسلام و بخصوص با جهان بینی مبتنی بر اختیار شیعه ، انسان می تواند خود ، رأسا و مقتدرانه در برقراری عدل در وجود خود ( یا همان ایجاد تعادل ناقل های عصبی ) یعنی زدودن همه خطاها و انحرافات و منکرات از زندگی خود ، قبام کند و بدون هیچ انتظار یا دست روی دست نهادنی ، همه صفات نامطلوب و رذایل اخلاقی خود را با ملاک ارزش گذاری دین ، یک به یک ، از سر راهش بردارد و به آرامش مطلق و سلامت ابدی ، در دنیا و آخرت نائل شود.

چرا که در این راه دین به انسان ابزارهای توانمندی بخشیده است ، که صد البته در رأس این وسایل ترقی و تعالی نماز جای دارد .

و نماز تعادل ناقل های عصبی را به بهترین و مطلوب ترین شکل ممکن در سرزمین بدن انسان ، برقرار می سازد و نه تنها از او انسانی به تمام معنا سالم ، در ابعاد جسمی و روانی و اجتماعی ، پدید می آورد ، بلکه او را به مرزهای مفهوم متعالی انسان کامل نزدیک می کند.

در شماره های پایانی باقیمانده از مجموعه مقالات چهل نکته پزشکی پیرامون نماز ، به امید خدا ، اشاراتی مختصر در این مورد خواهیم داشت .

پی نوشت ها:
1 - توجه کنید که این مثال تنها برای ایجاد ذهنیت و تفهیم بحث ارائه شده است .حال آنکه تغییرات ناقلهای عصبی بسیار بسیار پیچیده تر از مثال ساده ای که در اینجا زدیم به نظر می رسد .
2 - ترجمه فارسی روانپزشکی کاپلان ـ سادوک ، جلد اول صفحه 253 و جلد چهارم صفحه 552
3 - کلودبرنارد فیزیولوژیست مشهور ، در این مورد گفته است : شرط زندگی سالم ، ثبات محیط داخلی است
4 - در این مورد می توان مثلا به حکایت مشهور حضرت علی (ع) و جوان دارو فروش ، اشاره کرد که شرح آن در روضه الریاحین یافعی صفحه 42 به تفضیل آمده است
5 - ترجمه فارسی روانپزشکی کاپلان ـ سادوک ، جلد چهارم صفحه 527

6 - در این مورد بخصوص قشر مغز ، مخچه و یک لایه سلولی مشتمل بر 416 میلیون سلول ، در ناحیه ای موسوم به هیپوکامپ نقش اصلی را بازی می کنند . رجوع شود به : جلد اول ترجمه فارسی کاپلان ـ سادوک ، صفحه 337


ادامه مطلب


[ شنبه 29 اسفند 1394  ] [ 8:50 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

علل شرکت نکردن دانش آموزان ذر نماز مدرسه

علل شرکت نکردن دانش آموزان ذر نماز مدرسه
 
95223001394897914595.jpg

با پيوستن كودك به خانه دوم(مدرسه)به ويژه در دوران نوجواني كه زمان گسستگي از خانواده و پيوستن به جامعه دوستان و همسالان است، آفت پذيري رواني و معنوي بيشتر مي شود. كودكان و نوجوانان، بخش زيادي از وقت خود را در مدرسه مي گذرانند و مدرسه در شكل دهي شخصيت دانش آموز سهم بزرگي دارد. مدرسه به چند دليل مي تواند بر نمازگزاري در دانش آموزان تأثير منفي داشته باشد. 

الف) تعارض ميان بود و نبود

در صورتي كه نماز جماعت در مدرسه برگزار شود و دانش آموزان به نماز دعوت شوند، ولي معلمان در نماز حاضر نشوند، دانش آموزان از خود مي پرسند اگر نماز خوب است و نماز جماعت خوب تر، چرا معلم من كه گاهي خودش نيز اين موضوع را در كلاس گفته است، در آن شركت نمي كند؟ وقتي معلم در مورد خوب بودن نماز صحبت مي كند و دانش آموزان رابه برپايي آن تشويق مي كند، ولي خودش در نماز شركت نمي كند، سبب مي شود كه دانش آموز تصور كند، نماز خوب نيست و اين توصيه نيز مانند ديگر سفارش هايي است كه معلمان و بزرگ ترها براي دانش آموزان بيان مي كنند.در نتيجه، نسبت به نماز ميل و رغبت نشان نمي دهند. گذشته از اين، حضور معلم در مراسم نماز، هر چند هر كدام از بچه ها به تنهايي نماز بخوانند و نماز جماعت بر پا نشود، نوعي ارتباط عاطفي ميان معلم و دانش آموز ايجاد مي كند كه سبب تقويت انگيزه دانش آموز براي نمازگزاري مي شود. اين رابطه عاطفي، در رشد تحصيلي دانش آموزان نيز بسيار مؤثر است. از اين رو، حضور معلمان و كاركنان مدرسه به عنوان الگوي دانش آموزان در نماز جماعت مدرسه، سهم مهمي در نمازگزاري دانش آموزان دارد.

ب) نارسايي يا باز دارندگي مكان ها و امكانات بر پايي نماز

گاه نبود امكانات لازم سبب مي شود انگيزه دانش آموزان براي نمازگزاري از بين برود. خراب بودن دستشويي يا كمبود دستشويي در مدارس، كثيف بودن نمازخانه، تنگ بودن و كوچكي محل نماز خانه، فرش هاي نامناسب، طولاني بودن نماز جماعت، صداي نارسا و نارسايي در سيستم صدا، نبودن امكانات براي وضو گرفتن، رعايت نكردن نظافت توسط نمازگزاران، و زمان نامناسب نماز جماعت، همه مي توانند در بي توجهي نسل نوجوان به نماز مؤثر باشند.
زيبا كردن فضاي نماز خانه هر چند با امكانات كم، مانند نقاشي ها و كاغذهاي رنگي، سبب ايجاد طراوت و شادابي در دانش آموزان و حضور آن ها در نماز مي شود. پس براي گسترش نمازگزاري در ميان دانش آموزان، هم بايد امكانات براي انجام مقدمات نماز فراهم شود و هم فضاي نمازخانه مناسب و جذاب باشد.
شايد نقش امام جماعت از همه اين عوامل مهم تر باشد. در برخي موارد مشاهده مي شود كه با وجود فراهم شدن همه امكانات و وجود نمازخانه زيبا و مناسب، دانش آموزان به علت عملكرد نامناسب امام جماعت كه با روحيات و خواسته هاي آنان هماهنگ نبوده، از حضور در نماز خود داري مي كنند.
به نظر مي رسد برقراري ارتباط عاطفي ميان امام جماعت و دانش آموزان و آشنا شدن امام جماعت با دنياي مخاطبانش، در اين راستا بسيار مهم باشد.از اين رو، بسيار مفيد و موثر است كه امام جماعت در ساعت هاي غير از نماز جماعت در مدرسه حاضر شود و با دانش آموزان ارتباط برقرار كند؛ مانند زنگ تفريح و زماني كه ساعت درسي دانش آموزان، ورزش، هنر يا قرآن است، در جمع آن ها حاضر شود و با آن ها همراهي كند؛ مثلا با آن ها فوتبال بازي كند يا نقاشي بكشد. آن گاه شاهد تقويت روحيه و دين داري در مدرسه ها و حضور تمامي دانش آموزان در نماز جماعت خواهيم بود. به اين ترتيب، مدرسه در روند نمازگزاري دانش آموزان در خارج از مدرسه نيز تأثير خواهد گذاشت


ادامه مطلب


[ شنبه 29 اسفند 1394  ] [ 8:47 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

تهاجم فرهنگی عامل گریز از نماز

تهاجم فرهنگی عامل گریز از نماز
 
03950408928828388196.jpg;

يكي از عوامل زمينه ساز نمازگريزي، تأثير پذيري افراد جامعه به ويژه جوانان و نوجوانان از پديده هاي تهاجم فرهنگي است. دشمنان، با ترويج فرهنگ ضد ديني در تلاشند تا جامعه ما را از همه فضايل انساني تهي نمايند و جوانان ما را به انسان هايي فاسد، فرمانبر و تسليم و غافل از ياد خدا و معنويت تبديل كنند.1 محورهاي اصلي و اهداف بلند مدت تهاجم فرهنگي، ايجاد ترديد و شبهه در پايه هاي ديني و اعتقادي، ناكار آمد جلوه دادن نظام جمهوري اسلامي،ايجاد بدبيني نسبت به كانون هاي ديني و مذهبي و باز داري جوانان و نوجوانان از شركت در مراسم عبادي، مانند نماز جمعه و جماعت است.2
تهاجم فرهنگي مي كوشد روحيه دين داري را در جامعه از ميان ببرد و در اين راستا از هر ابزاري استفاده مي كند. در اين فضا، نمازگزاري كه برترين جلوه دين داري است، به طوري جدي تهديد مي شود. مي توان گفت با حذف نماز از برنامه زندگي، بخش اعظم روحيه اسلام پذيري و تعبد از ميان مي رود. چون پنج نوبت ارتباط با خداي متعال و پنج نوبت مناجات با حضرت حق از برنامه زندگي كنار رفته و اين بزرگ ترين ضربه براي ايمان است.

پی نوشت ها:

1. براى مطالعه بيشتر نك: فرهنگ و تهاجم فرهنگى، مقام معظم رهبرى، ص 390. سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى تهران، بهار 1375.
2. براى مطالعه بيشتر در مورد تهاجم فرهنگى نك: تهاجم فرهنگى از ديدگاه آيات، روايات وفقه، حسن على اكبرى؛ تهاجم فرهنگى از ديدگاه سياسى، سازمان تحقيقات خودكفايى نيروى مقاومت بسيج، فرهنگ مهاجم و فرهنگ مولد، جلال رفيع، فرهنگ و تهاجم فرهنگى، مقام معظم رهبرى، تهاجم فرهنگى، محمد تقى مصباح يزدى.

 


ادامه مطلب


[ شنبه 29 اسفند 1394  ] [ 8:44 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

علل خانوادگي بی توجهی به نماز

علل خانوادگي بی توجهی به نماز
 
http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B23/%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B13.jpg

خانواده، يكي از مهم ترين نمادهاي اجتماعي است كه در سازندگي و شكوفايي و يا تخريب شخصيت انسان بسيار مؤثر است. از آن جا كه بخش زيادي از شخصيت تربيتي انسان در دوران كودكي شكل مي گيرد، خانواده از مهم ترين عوامل تربيتي انسان ها به شمار مي آيد؛ زيرا كودك از آغاز تولد، با اعضاي خانواده به سر مي برد و بيش ترين همانندسازي و الگوبرداري را در دوران كودكي از اهل خانواده، به ويژه پدر و مادر مي گيرد. انسان ها به ويژه كودكان، همواره در حال همانندسازي و تأثير پذيري از محيط و افراد هستند. به همين دليل، رفتار كودكان بيشتر از همه به رفتار پدر و مادر و اهل خانواده شباهت دارد.    

بي توجهي والدين به نماز خود

يكي از مهم ترين علل خانوادگي نمازگريزي، اين است كه خود پدر و مادر به نماز توجه نكنند و يا نماز نخوانند. در خانواده اي كه پدر و مادر به نماز خود اهميت نمي دهند و نماز را در آخر وقت، بدون رعايت آداب ظاهري و باطني به جا مي آورند و هيچ گاه در مسجد حاضر نمي شوند، نمي توان انتظار داشت كه فرزندان نمازگزاري تربيت شوند.
وجود الگويي براي به جا آوردن نماز در منزل، نقش اساسي در معنوي شدن كودكان دارد، چه بسا ديده مي شود كودكان براي تقليد از پدر و مادر، همراه آن ها نماز مي خوانند. بسياري از افراد علت ترك نماز را نداشتن الگويي در منزل مي دانند و مي گويند: «علت ترك نماز ما، دليل خاصي ندارد و تنها چون پدر و مادر و اهل منزل، نماز خوان نيستند، ما هم به پيروي از آن ها نماز نمي خوانيم».
با اين وجود، مي توان گفت كه بزرگ ترين عامل نمازگريزي، بي توجهي اعضاي خانواده به نماز است.

بي توجهي والدين به نماز فرزندان

گاهي ممكن است پدر و مادر نماز بخوانند، ولي به نماز فرزندانشان اهميت ندهند و شيوه هاي درستي را براي تربيت ديني فرزندانشان در نظر نگيرند.بي توجهي والدين در دو زمينه نمود دارد:

الف) نبودن جو معنوي در منزل

از علل ترك عبادت، به ويژه نماز، وجود فضاي آلوده و فساد حاكم بر منزل است. فضاي خانه بايد زمينه مناسب را براي گرايش فرزندان به ارزش هاي ديني فراهم سازد. ممكن است پدر و مادر نماز بخوانند، ولي بين نماز و ديگر اعمالشان هماهنگي نباشد و فضاي منزل به شكلي باشد كه اعمال ضد ارزش هاي اخلاقي در آن انجام شود. پدر و مادر، بدون اين كه متوجه باشند، محيط خانه را به سمتي مي برند كه فرزندان تمايلي براي خواندن نماز نداشته باشند. چگونه ممكن است در خانه اي كه نوارهاي موسيقي مبتذل گوش داده مي شود، فيلم هاي گمراه كننده و فاسد ديده مي شود و به مظاهر ديني توجه نمي شود، روح عبادت و بندگي وجود داشته باشد. به عبارت ديگر، در اين موارد پدر و مادر فقط نمازهاي ظاهري مي خوانند و به آن پاي بند نيستند.
نتيجه آن كه بايد مديران منزل (پدر و مادر)، نه تنها عامل خلأ معنوي محيط منزل نباشند، بلكه براي حاكم كردن روح معنويت در فضاي خانه بكوشند و نيايش و برنامه هاي مذهبي و تربيتي را در منزل اجرا كنند.

ب) اعمال روش نادرست

امروز، بيش و پيش از آن كه نيازمند دانش تربيتي باشيم، نيازمند روش و منش مناسب هستيم. طراحي شيوه اي نو، جذاب، ساده و هماهنگ با دنياي كودك و نوجوان، ضرورت كار با نسل نوشكفته امروز است. رفتارهاي بشارت آفرين و پرهيز از رفتار نفرت زا، شيوه و سيره اي مطمئن در دعوت فرزندان به سوي نماز است.برقراري يك رابطه عاطفي در اين مسير، بسيار لازم و مفيد است.
گاهي علّت ترك نماز در بعضي از نوجوانان و جوانان، سخت گيري ها و فشارهاي بي اندازه و غير منطقي پدر ومادر است و اين واقعيتي است كه در بعضي از بي نمازها ديده مي شود. رفتار خشونت آميز با تحكّم و زورگويي در تمام موضوعات تربيتي، به ويژه معنويات، نه تنها اثر مثبت و سازنده ندارد، بلكه چه بسا نتيجه ناشايست بر جا مي گذارد و باعث بريدگي و ترك كامل معنويات مي شود.
وجود برخي سهل انگاري ها در نوجوانان و يا بازي گوشي كودكان در نماز، نبايد با خشونت و رفتار تند والدين همراه باشد، بلكه ايجاد فضاي معنوي، افزايش آگاهي، وجود رابطه عاطفي بين پدر و مادر و فرزندان، بهترين راه برطرف كردن اين موارد است.
پدر و مادر بايد با به كارگيري روش هاي درست، فرزندان را به انجام اعمال ديني دعوت كنند و به جاي زور و خشونت از روش هاي درست، مانند برهان، تشويق، اميد، تكريم و آشنا كردن فرزندان با الگوها و متخصصان مذهبي و دعوت به مطالعه كتاب هايي كه در زمينه نماز نوشته شده اند و روش هاي مناسب ديگر استفاده كنند.
پدر و مادر، با انجام نماز در مقابل چشمان فرزندان، آن ها را به نماز دعوت كنند. دعوت كردن فرزندان به نماز صبح، خيلي مهم و حساس است و نبايد به گونه اي باشد كه فرزندان از نماز، خاطره بدي داشته باشند. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند:
واي بر فرزندان آخرالزمان از شيوه ناپسند پدرانشان!
عرض شد: يا رسول الله!پدران مشركشان؟ فرمود: خير، بلكه پدران مسلماني كه چيزي از فرايض اسلامي و معارف ديني را به فرزندانشان نمي آموزند.1

1. محدث نورى، مستدرك الوسايل، ج 2، ص 625.

 

 


ادامه مطلب


[ شنبه 29 اسفند 1394  ] [ 8:42 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]