قضاوت در مورد افراد را از شیخ انصاری بیاموزیم
قضاوت در مورد افراد را از شیخ انصاری بیاموزیم
نقل کرده اند که از شیخ انصاری درباره مولوی استفتاء میکنند که مولوی چگونه آدمی است؟
شیخ که میخواهد از روی موازین حرف بزند و میداند تکتک سخنان و اعمال ما مورد سوال قرار میگیرند، در پاسخ مینویسد: من کتاب مثنوی را کم مطالعه کرده ام ولی در جوانی قدری آن را دیده ام و این شعر از آن زمان در نظرم مانده است که مولوی میگوید:
هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
وقتی مولوی درباره معاصران خود در 600 سال قبل میگوید: که اینان تشخیص نمیدهند که من چکاره ام، من چگونه درباره او قضاوت کنم.
مرحوم شیخ با دقت و به گونه ای جواب میدهند که مسئولیت شرعی نداشته باشد.1
- با اقتباس و ویراست از کتاب حکایت پارسایان
ادامه مطلب
خیر خواهی مرحوم شیخ حامد به خودش برگشت!
خیر خواهی مرحوم شیخ حامد به خودش برگشت!
یکی از دوستان مرحوم شیخ عبد الکریم حامد از نزدیکان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گوید: یک سال صاحب خانه به مرحوم شیخ حامد گفته بود باید خانه را تخلیه کند، ایشان هم به اجبار آماده بلند شدن از آن خانه شدند، خانه راهرویی داشت که لامپ نداشت، جناب شیخ به من گفت: این راهرو خیلی تاریک است شاید خانواده ای که بعد از ما می خواهد بیاید و اینجا سکونت داشته باشد اذیت شود، لطفا لامپی در راهرو نصب کن.
من هم این کار را انجام دادم، پس از آن ایشان خوشحال شد و گفت: حالا که این کار را کردی در حیاط هم دو تا آجر کنده شده و گاهی که من می آیم پایم به چاله ها می افتد، این را هم درست کن.
با این که ایشان باید خانه را خالی می کردند ولی من مقداری گل درست کردم و چاله ها را پر کردم.
بعداً صاحب خانه خبر داد که نمی خواهد بلند شوید و تا آخر عمر، مرحوم حامد همان جا ماند.
هنگامی که جناب شیخ این خبر را شنید از اتاق بیرون آمد و گفت: شکر خدا، خیر برای مردم خواستیم برای خودمان شد.
- با اقتباس و ویراست از کتاب بهترین شگرد شیخ
ادامه مطلب
نگرانی آیت الله بروجردی (ره) در بستر مرگ!
نگرانی آیت الله بروجردی (ره) در بستر مرگ!
شهید مطهری(ره) می گوید: هشت سال نزد مرحوم آقای بروجردی اعلی الله مقامه درس خوانده بودم و حقیقتا به شخص ایشان خیلی اعتقاد داشتم، یعنی او را یک روحانی واقعی می دیدم، کاملا مؤمن، معتقد و خدا ترس بود، در کسالت قلبی که ایشان پیدا کرده بودند و به فوت ایشان منتهی شد، گفتند: یک روزی در همان حال، خیلی متأثر بود و گفت؛ خیلی ناراحتم از اینکه کاری نکرده ام و می روم، اطرافیان گفتند: ای آقا، این چه حرفی است که می فرمایید؟ شما الحمدلله اینهمه توفیق پیدا کردید، اینهمه خدمتها که شما انجام داده اید! ای کاش ما هم مثل شما بودیم، شما الحمدلله کارهایی که کردید خیلی درخشان است.
به این حرفها ایشان اعتنا نکردند و در جواب آنها این حدیث را خواندند: «خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر»1 یعنی عمل را خالص کن، آن که عمل را محک می زند و می خرد (خداوند)، خیلی آگاه و بیناست، از زیر نظرش کوچکترین عمل مغشوشی بیرون نمی رود، یعنی چه! می گویید ما کار کردیم؟! از کجا معلوم در این عملهای ما واقعا خلوص داشته باشد؟ شما از کجا اینقدر مطمئن هستید که کارتان خدایی است.
این جمله باعث شد افرادی که بر بالین حضرت آقا حاضر بودند منقلب شده و اشک بریزند آقا با این همه عظمت و خدمت خالصانهای که داشت، باز هم از اخلاص عمل میگوید و نگران توشه آخرت خود است.2
ما برون را ننگريم و قال را ما درون را بنگريم و حال را 3
- بحار، ج 13، ص 431
- با اقتباس و ویراست از کتاب معاد
- مولوی
ادامه مطلب
عزت نفس مرحوم طیاره در مقابل راننده اتوبوس!
عزت نفس مرحوم طیاره در مقابل راننده اتوبوس!
مرحوم طيّاره در خاطره اى می گفت: روزى به قصد مسافرت سوار اتوبوس شدم، زمستان سردى بود و برف زيادى همه جا را پوشانده بود، هنگامى كه اتوبوس از شهر خارج گرديد و مقدارى در بيابان طىّ مسير نمود، ناگهان راننده ضبط را روشن کرد و صداى موسيقى مبتذل بلند شد، من به او اعتراض كردم و پيشنهاد دادم يا موسيقى را خاموش كن يا صداى آن را آهسته کن، اگر چنین نمی کنی نگه دار تا من پياده شوم تا اینکه هم از گناه دور شده باشم وهم به وظیفه شرعی خود که نهی از منکر بود عمل کرده باشم اما راننده اتوبوس راه سوم را انتخاب کرد، يعنى اتوبوس را كنار جاده نگه داشت و گفت: پياده شو.
شاید کسی تصور نمی کرد که در آن بیابان و در آن هوای سرد برفی من از اتوبوس پیاده شوم، اما پياده شدم خود را به برف زدم ولى نمىدانم چه شد که به طرف بيابان پربرف حرکت کردم و راه بيابان را گرفته و رفتم؛ يعنى مسير جاده را ادامه ندادم ، اتوبوس هم حركت كرد و به راه خود ادامه داد، امّا ديرى نگذشت كه صداى آقا
بايست، آقا بايست را از پشت سر شنيدم، برگشتم ديدم چند نفر از سرنشينان اتوبوس با شتاب به سمت من آمدند، وقتى رسيدند گفتند: آقا خواهش می كنيم برگرديد، به محض اين كه شما در اين برف زياد راه بيابان را انتخاب كردى، مسافران به شدت به راننده اعتراض كردند كه اگر براى اين مرد اتفاقى بيفتد يا خداى ناكرده گرگ او را بدرد، فردا يقه تو را مىگيرند كه او را پياده كردها ى و همه از من پشتیبانی کردند.
من گفتم: ديگر سوار اين اتوبوس نمی شوم، امّا ديدم مردم و خود راننده اصرار مىكردند و می گفتند: آقا ببخش! و دوباره مرا سوار ماشين كردند، و تا مقصد، ديگر هیچ موسيقى مبتذلی پخش نشد.1
خالق سبحان که جان پرورده است لعن امتهای پیشین کرده است
زان که آنان سخت بی باورشدند تارکان نهی از منکر شدند 2
- با اقتباس و ویراست از کتاب جان شیفته
- عباس خوش عمل
ادامه مطلب