کدام تفکر از یک سال عبادت بهتر است؟!

 کدام تفکر از یک سال عبادت بهتر است؟!

 

http://uupload.ir/files/mqm3_3.jpg

آیت الله بهجت (ره) فرمود: یکی از علمای بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب، پسر نوجوانش را که در اطاق آقا خوابیده بود صدا زد و گفت: بلند شو و چند رکعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم.

آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند ولی آقا زاده بر نخاست، مجدداً ایشان او را صدا زد: پسرم، پا شو چند رکعت نماز بخوان، باز پسر گفت: چشم الان بلند می شوم.

آقا دوباره مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از رختخواب بر نمی‌خیزد، برای بار سوم او را صدا زد، این دفعه پسر گفت: حاج آقا، من دارم تفکر می‌کنم، همان فکری که درباره آن در روایت امام صادق علیه السلام آمده است: تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ (1)

آقا بسیار ناراحت شد و فرمودآن فکری از عبادت یک سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وا دارد، نه اینکه انسان وقت سحر در رختخواب دراز بکشد و فکر بکند و به این بهانه از خواندن نماز شب شانه خالی کند. (2)

هر وسوسه را بحث و تفکر مخوانید                      هر گم شده را سرور و سالار مدارید 3

  1. یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است؛ مستدرك‏الوسائل، ج11، ص183
  2. با اقتباس و ویراست از کتاب نماز شب کلید حل مشکلات  
  3. مولوی



ادامه مطلب


[ شنبه 28 اسفند 1395  ] [ 6:34 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

چرا نباید در رکوع و سجده نماز، قرآن خواند

چرا نباید در رکوع و سجده نماز، قرآن خواند

http://uupload.ir/files/kvfg_5.jpg

  در احكام عبادى، بايد علت و حكمت حكم را از آيات قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام) جست و جو كرد. در آيات و روايات، علت و حكمت اين حكم به نظر نرسيد و تنها در روايات از خواندن قرآن در ركوع و سجود نهى شده است و اين با توجه به قرائنى كه در روايات هست نهى كراهتى مى باشد. از جمله اين روايات: حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد: «هفت نفر نبايد قرآن بخوانند، ركوع كننده و سجده كننده در نماز، كسى كه در دستشويى است، كسى كه در حمام است، شخص جنب، زنان حائض و زنان نفساء.[1]

 پاورقی :

[1]. نفساء زنانى كه پس از زايمان خون مى بينند؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 246.




ادامه مطلب


[ شنبه 28 اسفند 1395  ] [ 6:25 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

رکوع نمازی که یک شب طول کشید

 رکوع نمازی یک شب طول کشید

 

http://uupload.ir/files/s8n4_2.jpg

 آقای نظام التولیه سرکشیک آستان رضوی نقل می کرد: شبی از شبهای زمستان که هوا خیلی سرد بود و برف می بارید نوبت کشیک من بود، اول شب خداّم آستان مبارکه به من مراجعه کردند و گفتند به علت سردی هوا و بارش برف بسیار زیاد، زائری در حرم نیست، اجازه دهید درب حرم را ببندیم، من نیز به آنان اجازه دادم.

مسئولین درب ها را بستند و کلیدها را آوردند و رفتند اما مسئول بام حرم مطهر رضوی آمد و گفت: حاج شیخ حسنعلی اصفهانی(شیخ نخودکی) از اول شب تا کنون بالای بام و در پای گنبد مشغول نماز می باشند و مدتی است که در حال رکوع هستند و چند بار که مراجعه کردیم تا به ایشان بگوییم که قرار است حرم را ببندیم، شیخ را به همان حال رکوع دیدیم، اگر اجازه دهید به ایشان در حال رکوع، عرض کنیم که می خواهیم درب ها را ببندیم.

گفتم: خیر، ایشان را به حال خود بگذارید و مقداری هیزم در اطاق پشت بام که مخصوص مستخدمین است بگذارید که هرگاه از نماز فارغ شدند استفاده کنند و در بام را نیز ببندید، مسئول مربوطه مطابق دستور عمل کرد و همه به منزل رفتیم .

آن شب برف بسیاری بارید و من نگران حاج شیخ شدم تا اینکه هنگام سحر که برای باز کردن درهای حرم مطهر آمدیم، به خادم بام گفتم زودتر برو ببین ایشان در چه حالند، پس از چند دقیقه خادم بازگشت و با بهت و حیرت گفت: ایشان همانطور در حال رکوع هستند و پشت ایشان با سطح برف مساوی شده است.

معلوم شد که ایشان از اول شب تا سحر در حال رکوع بوده اند و سرمای شدید آنشب سخت زمستانی را هیچ احساس نکرده اند و نماز ایشان هنگام اذان صبح به پایان رسید.1

هر کجـا کردم بــه یــاد سجــده‌ات ساز رکــوع              چــون مــه نــو تا فلک رفـــتم به پـــرواز رکوع 2

📚  1. با اقتباس و ویراست از کتاب نشان از بی نشان ها

2. بیدل دهلوی




ادامه مطلب


[ شنبه 28 اسفند 1395  ] [ 6:09 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

شیخ عباس قمی (ره) دست چه کسی را بوسید!؟

شیخ عباس قمی (ره) دست چه کسی را بوسید!؟

http://uupload.ir/files/pscn_2.jpg

یکی از سادات اهل فضل نقل می کند: در ایامی که مفاتیح الجنان تازه منتشر شده بود، روزی در سرداب سامرا نشسته بودم و آن را در دست داشتم و مشغول زیارت خواندن بودم.

دیدم شیخی با قبای کرباس و عمامه کوچکی نشسته و مشغول ذکر است، شیخ از من پرسید: این کتاب که می خوانی چیست؟  گفتم: کتاب مفاتیح الجنان از محدث قمی، آقای حاج شیخ عباس است و شروع کردم به تعریف کردن از آن کتاب.

 شیخ گفت: این قدر هم که تو می گویی تعریف ندارد، بیش از حد تعریف می کنی.

من عصبانی شدم و با ناراحتی گفتم: آقا! بلند شو و از این جا برو، شما متوجه خوبی و ارزش این کتاب گرانبها نیستی، شیخ که از رفتار من ناراحت شده بود با نرمی با من سخن گفت و هیچ توهینی نکرد. 

کسی که کنارم نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: مؤدب باش آقا، ایشان خود محدث قمی  هستند.

من که متعجب و شرمنده شده بودم، بر خاستم و با آن عالم بزرگوار روبوسی کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ایشان را ببوسم؛ ولی آن مرحوم ادب کرد و نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت: شما سید هستید.

ای زبان! هم گنجِ بی پایان تویی   ای زبان! هم رنجِ بی درمان تویی2

1. با اقتباس و ویراست از کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی 

2. مولوی




ادامه مطلب


[ شنبه 28 اسفند 1395  ] [ 5:59 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]