توبه از گناه چشم در نماز

توبه از گناه چشم در نماز

45951830762807480564.jpg;

حضرت عیسی بن مریم و یارانش به طلب باران از شهر خارج شده و وارد صحرا گشتند. در آنجا حضرت عیسی به آنها فرمود: هر کس از شما گناهی انجام داده به شهر باز گردد! پس همه مردم به جز یکنفر مراجعت کردند! حضرت عیسی به او فرمود:
آیا تو گناهی مرتکب نشده‏ای؟ عرض کرد: چیزی به خاطر ندارم، جز اینکه روزی به نماز ایستادم که زنی از مقابل من عبور کرد من به او نگاه کرده و چشمم به سوی او چرخید، پس همینکه او رفت انگشت خود را داخل چشمم کرده و آن را بیرون آوردم و به همانطرف که زن رفته بود پرتاب کردم!
حضرت عیسی فرمود: دعا کن من آمین می‏گویم، او دعا کرد و باران بارید.(1)

1) شنیدنیهای تاریخ (ترجمه محجة البیضاء) صفحه 22.


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 22 بهمن 1394  ] [ 3:51 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

اذان گو را در حال اذان شهید کردند

اذان گو را در حال اذان شهید کردند

81232667483167400745.jpg;

در اعلام الوری می‏نویسد(1) عروة بن مسعود ثقفی از اهالی طائف (قبل از این که وارد مدینه شود در بین راه فتح مکه)(2) مسلمان شد و خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و اجازه خواست تا به طائف برگردد و مردم را به اسلام دعوت کند.(3) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: می‏ترسم ترا بکشند. عروه گفت: اگر من خواب باشم آنها بیدارم نمی‏کنند. (منظورش این بود که چنان مرا دوست دارند که هرگز این کار را نخواهند کرد). اجازه بازگشت به طائف را گرفت. پس از ورود به طائف، مردم را به اسلام دعوت کرد و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکرد. ولی اهالی طائف نپذیرفتند و در مقابل، نسبت به دعوت او کارشکنی کردند.
سحرگاهی عروه در ایوان منزل خود ایستاده بود و شروع به گفتن اذان نمود. شهادتین را بر زبان جاری کرد اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمداً رسول الله گروهی با آمادگی قبلی از اطراف او را تیر باران کردند. عروه که هدف تیرها قرار گرفت، از دنیا رفت. چند ماه از شهادت عروه گذشت، گروهی در حدود پانزده نفر از اشراف و بزرگان طایفه ثقیف وارد مدینه شدند تا اسلام خود را اظهار نمایند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد، در مسجد برای آنها خیمه زدند و خالد بن سعید بن عاص را مأمور پذیرایی از آنها کرد، رسول خدا شبها با آنها ملاقات می‏کرد و واسطه این ملاقات خالد بن سعید بود. هر خوراکی که از خانه پیامبر، برای آنها می‏برد تا خودش از آن غذا نمی‏خورد، واقد بن ثقیف و میهمانان نمی‏خوردند. ضمن مذاکراتی که طی چند روز در میان بود، آنها دو مطلب از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کردند، یکی آن که پس از اسلام آوردن، سه سال بتخانه لات را ویران نکنند. دوم این که از نماز خواندن معارف باشند. وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به خواسته آنها تن در نداد و حتی حاضر نشد برای یک ماه هم از شکستن بتخانه صرف نظر کند، گفتند: ما را از نماز خواندن و اینکه بت‏ها را به دست خود بشکنیم معاف دار. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از این که بتها را به دست خود بشکنید، معاف می‏دارم و دیگری را برای شکستن بت‏ها گسیل می‏دارم ولی لا خیر فی دین لا صلوة فیه اما دینی که نماز نداشته باشد فایده‏ای ندارد.
نمایندگان ثقیف تن به نماز خواندن دادند و مسلمان شدند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها نوشته‏ای داد و عثمان بن ابی العاص را که از همه جوانتر بود بر آنها امیر ساخت، زیرا او در یاد گرفتن احکام اسلام و آیات قرآن شوق و ذوق بیشتری نشان می‏داد و مغیرة بن شعبه را به همراه ابوسفیان برای ویران ساختن بت خانه لات مأمور ساخت.
طایفه بنی مغیره یعنی بنی معتب که می‏ترسیدند مبادا مغیرة بن شعبه هم مثل عروة بن مسعود کشته شود، در خراب کردن بت خانه به کمک مغیره شتافتند و از او حفاظت می‏کردند. پس از درهم شکستن بت خانه، اموالی که متعلق به لات بود جمع آوری کردند و به درخواست ابو ملیح فرزند عروة بن مسعود (مؤذن شهید) و کسب اجازه از پیامبر، آن اموال را صرف پرداخت قرض عروة بن مسعود ثقفی و اسود بن مسعود کردند. ولی پسر اسود بنام قارب بن اسود برای این که پدرش مشرک از دنیا رفته بود این تقاضا را کرد.(4)


1) اعلام الوری، ص 78 و 77.
2) از تاریخ کامل ابن اثیر) ج 2 است.
3) عروة بن مسعود ثقفی یکی از آن دو نفری است که در سوره زخرف آیه 31 و قالو لو لانزل هذا القران علی رجل من القریتین عظیم چرا این قرآن بر یکی از دو فرد بزرگ این دو شهر (مکه و طائف) نازل نشد که آن دو نفر طبق تفسیر بیشتر مفسرین ولید بن مغیره از مکه و عروة بن مسعود ثقفی از طائف بود. عروة بن مسعود همان کسی است که در صلح حدیبیه میانجی بین قریش و رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. او گفت من پادشاهان و فرمانروایان زیادی دیده‏ام اما هیچ فرمانروایی را ندیده‏ام به اندازه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یارانش او را احترام کنند.
4) سیره ابن هشام، ص 182، کامل ابن اثیر، ج 2، ص 187.

 


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 22 بهمن 1394  ] [ 8:11 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

اذان بلال بر فراز کعبه

اذان بلال بر فراز کعبه

96186597078778511951.jpg;

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی که مکه را فتح کرد مسلحانه، بدون احرام وارد مسجد الحرام شد آنچنان که در حج و عمره وارد نشده بود. هنگام اذان ظهر به بلال دستور داد بالای بام کعبه اذان بگوید. بلال از کعبه بالا رفت و روی بام آن شروع گفتن اذان نمود (طنین، تکبیر، فضای کعبه را فرا گرفت. از شنیدن الله اکبر، مشرکین مکه هر کدام سخنی گفتند.(1)
عکرمه (پسر ابوجهل) گفت: والله، من بیزارم از شنیدن صدای بلال که عرعر کند روی بام کعبه.
خالد بن اسید گفت: حمد خدا را که پدرم ابو عتاب را نگه نداشت تا چنین روزی را ببیند که بلال بر فراز خانه کعبه رفته است.
اما سهیل گفت: خانه خداست. او می‏بیند چه کسی بر فراز آن رفته است. اگر بخواهد، خودش اوضاع را تغییر می‏دهد. او از همه آنها مؤدبتر صحبت کرد. کتاب مناقب چنین اضافه نموده است که حارث بن هشام گفت: محمد غیر از این کلاغ سیاه کس دیگری را پیدا نکرد که مؤذن قرار دهد اما ابوسفیان گفت: من که چیزی نمی‏گویم، گمان می‏کنم اگر حرفی بزنم این در و دیوار به محمد خبر خواهند داد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از پی آنها فرستاد و سخنان ایشان را به خودشان گوشزد کرد. عتاب گفت: ما این حرفها را زدیم؛ اما اینک استغفار می‏کنیم. پس مسلمان شد و اسلامی نیکو داشت. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز او را فرماندار مکه نمود.(2)

1) در کتاب یاران پیامبر لفظ بلال می‏گوید صدای بلال که بلند شد بتهای خانه خدا فرو ریختند (به نقل از بحار الانوار).
2) بحار الانوار، ج 21، ص 133.

 


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 22 بهمن 1394  ] [ 8:06 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

بلال آرزو داریم برایمان امشب وقت سحر اذان بگویی

بلال آرزو داریم برایمان امشب وقت سحر اذان بگویی

96186597078778511951.jpg;


بلال در مدتی که ساکن شام بود در خواب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید که به او فرمود: ما هذه الجفوة یا بلال؟! این جفا چیست که بر ما روا می‏داری، چرا یک بار هم به زیارت ما نمی‏ آیی؟
بلال اندوهگین از خواب جست سوار بر مرکب، راهی مدینه شد و یکسره کنار مرقد پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و شروع کرد به گریه کردن و خاک بر فرق خود ریختن. در همین هنگام چشمش به امام حسن و امام حسین (علیه السلام) افتاد، آن دو را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن.
امام حسن و امام حسین (علیه السلام) فرمودند: بلال آرزو داریم برایمان امشب وقت سحر اذان بگویی. سحرگاه بلال بر بام مسجد رفت و شروع کرد به گفتن اذان. همین که گفت: الله اکبر، الله اکبر (خاطرات ایام رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مردم مدینه تازه شد) و صدای گریه و ناله از هر سو بلند شد. وقتی گفت اشهد ان محمداً رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) زنان از خانه ‏ها بیرون ریختند. روزی پر گریه و اندوه بارتر از آن روز مدینه به خود ندیده بود.(1)

1) این روایت از بهجه المقال است، ص 423، اما محدث قمی در تحفة الاحباب (لفظ بلال) از سبط بن جوزی عین همین روایت را نقل کرده است.

منبع:

اذان و اقامه در اسلام

نویسنده : موسی خسروی


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 22 بهمن 1394  ] [ 7:58 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]