داستان مردی از طائفه ی بنی اسرائیل
داستان جالبیه به یه بار خوندنش میرزه پیشنهاد میدم بخونید...
مردی عابد از بنی اسرائیل زیبا و خوش چهره شغلش هیزم فروشی بود روزی از جلوی کاخ سلطان رد میشد ملکه سلطان عاشق او شد او را به درون کاخ دعوت کرد و پیشنهاد گناه کرد و گفت:تو را از هیزم فروشی نجات میدهم او حاضر نشد. گفت:از اینجا نمیگذارم بیرون بروی مگر اینکه خواسته ی مرا تامین کنی...تمام درها را بسته ام. عابد گفت: بالای قصر توالت هست که بروم؟ گفت:آری. عابد بر فراز خانه رفت دید دیوارها بلند است و نمی تواند خود را میان کوچه پرت کند سرانجام خود را انداخت.خطاب به جبرئیل شد که بنده ی من برای فرار از غضب و خشم من میخواهد خود را بکشد که معصیت مرا نکند. با پر خود او را نگهدار. جبرئیل او را به سلامت به زمین گذاشت....
ادامه مطلب
برگ سبزیست تقدیم به خداى انسانها و ملائك و هرچه كه در آسمانها و زمین است...
تا شناخت خدا راهى نمونده كه بگم باورتون نمیشه.... تا شناخت خدا 2 قدم فاصله است... اول اینكه پا روى گناه ها و لذت هاى گناه آلود بذارى دوم اینكه پاتو بذارى تو قلبه خدا و خودت رو تو قلبش جا كنى كه كه باور كنید خدا هم مثل ماها تنهاست به شعر زیر توجه كنید:
آدمك آخر دنیاست بخند.................................آدمك مرگ همینجاست بخند
دست خطى كه تو را عاشق كرد......................شوخى كاغذى ماست بخند
آدمك خر نشوى گریه كنى.............................كل دنیا سراب است بخند
آن خدایى كه بزرگش خواندى.........................به خدامثل تو تنهاست بخند
ادامه مطلب
Thanks God
خداراشكر كه تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم . این یعنی او زنده و سالم در كنار من خوابیده است
.
I am thankful for the husband who snores all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me
____________
خدا را شكر كه دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاكی است.این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند
.
ادامه مطلب
متخصصان هشدار دادند، نوشیدن آب از بطریهای پلاستیكی خطر داخل شدن مواد شیمیایی سمی به درون بدن را تا 70 درصد افزایش میدهد.
در یك پژوهش جدید كه با تلاش محققان صورت گرفته، معلوم شد كه نوشیدن آب از بطری
پلاستیكی
كه از ماده شیمیایی و البته سمی
بیسفنول
A یا BPA ساخته شدهاند، میزان مواد شیمیایی سمی موجود در ادرار را تا حدود 70 درصد افزایش میدهد كه بدون شك تهدید مهمی برای سلامت كل بدن است.
به گفته متخصصان ؛ بیسفنول A یك ماده شیمیایی صنعتی است كه باعث میشود پلاستیكهای تهیه شده از آن محكم و شفاف شوند.
این ماده شیمیایی بهمیزان فراوانی در بطریهای پلاستیكی آب آشامیدنی مورد استفاده قرار میگیرد و همچنین در شیشه شیر نوزادان و سایر محصولات از این دست استفاده میشود.
این پژوهش روی 77 دانشجوی داوطلب انجام گرفت و نشان داد كه ماده شیمیایی بیسفنول، سیستم هورمونی این افراد را مختل میكند و در نتیجه روی اندامها و تواناییهای تولید مثلی تاثیر نامطلوب دارد و همچنین به مغز آسیب میرساند و سبب بروز بیماریهای قلبی،
سرطان
، چاقی و دیابت میشود.
محققان تاكید كردهاند اگر میخواهید روند
پیری
را در بدنتان متوقف كنید، چندین راهكار ساده اما مفید برای این منظور ارائه شده كه یكی از مهمترین آنها
نوشیدن
چای سبز است.
چای سبز علاوه بر اینكه روشی بسیار مناسب و عالی برای
سمزدایی
از بدن است، سرعت شكلگیری چین و چروكهای پوستی را نیز كاهش میدهد.
چای سبز حاوی فلاونوئیدهایی است كه
آنتیاكسیدان
هایی فوقالعاده هستند و خاصیت ضد سرطانی بالایی دارند كه حتی میتوانند فعالیت آنزیمها را تغییر دهند.
این مواد مانند یك
آنتیبیوتیك
طبیعی عمل میكنند كه در تقویت سیستم ایمنی بدن با از بین بردن ناراحتیهای جزئی و التهابهای اندك تاثیر بسزایی دارد.
علاوه بر این، محققان به چند راهكار دیگر برای متوقف كردن روند پیری توصیه كردهاند.
آنها توصیه میكنند ؛ با صدای بلند بخندید تا سطح
هورمونهای
صفر در بدن شما كاهش یابد، روی صورتتان ماسك میوه بگذارید، از انواع توتها مانند تمشك استفاده كنید؛ چون سرشار از آنتیاكسیدان آنتوسیانین هستند، آب زیاد بنوشید تا چروكهای پوستیتان از بین برود، ماهیچههایتان را بیشتر حركت دهید تا مثل جوانی محكم بمانند، مركبات زیاد مصرف كنید، از 6 نوع ماده غذایی مهم شامل پنیر، ماست، موز، شیر، دانه
كتان
و سویا غافل نشوید و
پیادهروی
روزانه را فراموش نكنید.
یکی بود یکی نبود،یک مرد بود که یک بچه داشت و یک بابا، باباش می شد پدر بزرگ بچه اش و بچه اش می شد نوۀ بابایش. چی؟توضیح واضحات می دهم! می خواهم صفحه پر کنم؟ نخیر، هیچ هم این طور نیست.
خودم توی چند تا نسخه اصلی و قدیمی اش دیده ام. خلاصه یک روز نوه داشت توی کوچه جلوی خانه شان بازی می کرد دید بابایش یک سبد بزرگ آورد و گذاشت جلوی در خانه و تا پسر خواست چیزی بپرسد بابا رفت توی خانه و چند لحظه بعد در حالی که پدر بزرگ را کول گرفته بود از خانه بیرون آمد و پدر بزرگ را گذاشت توی سبد.
بچه گفت:آخ جون کولی سواری،بابا من هم بازی،من هم بازی.
پدر اخم کرد و گفت:برو کنار بچه، این که بازی نیست.
بچه پرسید:پس چیه؟چرا پدربزرگ را گذاشتی توی آن.
پدر پاسخ داد:برای این که او دیگر پیر شده و من هم از نگهداری اش خسته شدم، گذاشتمش توی سبد تا ببرمش سر قله کوه، ولش کنم و برگردم.
ادامه مطلب
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطانصفت باشم
من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،
چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است
و تو هم به یاد داشته باش :
من نباید چیزى باشم که تو میخواهى ، من را خودم از خودم ساختهام،
تو را دیگرى باید برایت بسازد و
تو هم به یاد داشته باش
ادامه مطلب
مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا كریمخان را ملاقات كند...
سربازان مانع ورودش می شوند!
خان زند در حال كشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟
پس از گزارش سربازان به خان ؛ وی دستور می دهد كه مرد را به حضورش ببرند...
ادامه مطلب
وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم كه دری كه برایمان باز شده را نمی بینیم.
به دنبال ظواهر نرو؛ شاید فریب بخوری به دنبال ثروت نرو؛ این هم ماندنی نیست. به دنبال كسی باش كه به لبانت لبخند بنشاند، چون فقط یك لبخند میتواند شب سیاه را نورانی كند كسی را پیدا كن كه دلت را بخنداند
هر چه میخواهی آرزو كن، هر جایی كه میخواهی برو، هر آنچه كه میخواهی باش، چون فقط یك بار زندگی می كنی، و فقط یك شانس داری برای انجام آنچه میخواهی.
ادامه مطلب

مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون كشیدن آن درمانده. مساعدت را (برای كمك كردن) دست در دُم خر زده قُوَت كرد (زور زد). دُم خر از جای كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه "تاوان بده"! مرد به قصد فرار به كوچهیی دوید، بن بست یافت. خود را به خانهیی درافگند. زنی آنجا كنار حوض خانه چیزی میشست و بار حمل داشت (حامله بود). از آن هیاهو و آواز در بترسید، بار بگذاشت (سِقط كرد). صاحبِ خانه نیز با صاحب خر هم آواز شد. مردِ گریزان بر بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به كوچهیی فروجست كه در آن طبیبی خانه داشت. پسر جوانی پدر بیمارش را به انتظار نوبت در سایهء دیوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود آمد، چنان كه بیمار در جای بمُرد. پدر مُرده نیز به صاحبِ خانه و صاحب خر پیوست! مَرد، همچنان گریزان، در سر پیچ كوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش افگند. پاره چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست! مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را به خانهء قاضی افگند كه "دخیلم!". مگر قاضی در آن ساعت با زن شاكیه خلوت كرده بود. چون رازش فاش دید، چارهء رسوایی را در جانبداری از او یافت و چون از حال و حكایت او آگاه شد، مدعیان را به درون خواند.
ادامه مطلب
پیرمرد با لباسی مندرس در گوشه ای از میدان راه آهن نشسته و رمل و اسطرلابی بر زمین گذاشته تا شاید زن و یا مردی در جوارش بنشیند و او از باز شدن گره کارشان بگوید و نوید آینده ای خوب بدهد .....دختر کولی بزور دست زنی را می گیرد تا با نگاه به چهره زن و سر و وضع ظاهری اش از خیانت شوهرش بگوید یا همسری خوب و مهربان که به زودی با ماشینی آخرین مدل از راه می رسد ....زن روی مبل نشسته و نگاهی به باقیمانده قهوه داخل فنجان می کند تا هم از گذشته بگوید و هم از آینده ....اما آیا به راستی آینده آدمی در فنجانی قهوه یا با رمل و اسطرلاب رقم می خورد ؟!
نگاه به چهره زن و سر و وضع ظاهری اش از خیانت شوهرش بگوید یا همسری خوب و مهربان كه به زودی با ماشینی آخرین مدل از راه می رسد ....زن روی مبل نشسته و نگاهی به باقیمانده قهوه داخل فنجان می كند تا هم از گذشته بگوید و هم از آینده ....اما آیا به راستی آینده آدمی در فنجانی قهوه یا با رمل و اسطرلاب رقم می خورد ؟!
ادامه مطلب
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش چیزی درست به نظر نمیآمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد.
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا عجیب است. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خداترسی بشوی، زندگیات بدتر شده، نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده».
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد: او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمیفهمید چه بر سر زندگیاش آمده.
ادامه مطلب
پرنده بر شانههای انسان نشست. انسان با تعجب روبه پرنده كرد و گفت: ""اما من درخت نیستم. تو نمیتوانی روی شانههای من آشیانه بسازی.""
پرنده گفت: ""من فرق درختها و آدمها را خوب میدانم اما گاهی پرندهها و انسانها را اشتباه میگیرم.""
ادامه مطلب
از خداوند خواستم تا عـادتـهای زشـتـم را ترک دهـد ...
خداوند فرمود : خودت باید بر آنها غلبه کنی و آنها را رها كنی !
از او خواستم لااقل به من صبر عطا كند !
فرمود : صبر، حاصل سختی و رنج است ، عطا كردنی نیست بلکه آموخـتـنـی و بدست آوردنی است ...
گفتم : پس مرا خوشبخت کن !
فرمود : نعمت و برکت از من ، خوشبخت شدن به توبستگی داره ...
ادامه مطلب
|
|
این مطلب را به دقت بخوانید اگر در ماههای آغازین پاییز دچار افسردگی می شوید | |
بعضی وقتها آگاه نبودن از برخی مسائل روحی و جسمی، مشكلات را دو چندان میكند. |
ادامه مطلب
.: RASEKHOON.NET:.