كار وتلاش وجهاد اقتصادی



عدالت اقتصادی در کلام و سیره علی(ع)

چکیده

عدالت، مخصوصا عدالت اقتصادی، ویژگی بسیار مهم دولت اسلامی است و در کنار تقوا، شاخص جامعه اسلامی به شمار می رود. مفهوم عدالت اقتصادی، مراعات حقوق اقتصادی است و زمینه ساز تحقق اهداف عالیه اسلامی می باشد. معیار عدالت، اهداف عدالت، تقدم عدالت بر رشد و توسعه و اینکه کارآیی لازمه عدالت است، از محورهای مهم مبحث عدالت اقتصادی است. علی رغم آنکه همه فرهنگها و مکاتب، خواهان عدالت اقتصادی و مدافع آن هستند ولی دین مقدس اسلام، آنگونه که امیرالمؤمنین علی(ع) بحق زبانِ گویا و مجری صادق آن بوده اند، خاستگاهها، پیامدها و اهداف خاص خود را دارد. این نوشته درصدد است درحد توان، محورهای یاد شده را به اختصار با تکیه به سخنان آن حضرت، تبیین کند.

مفهوم عدالت اقتصادی

عدالت اقتصادی مصداقی از عدالت در معنای وسیع آن است. معرفی معنای وسیع عدالت راهی است برای یافتن حدود و ثغور مفهوم عدالت اقتصادی و به تعبیر دیگر، عدالت اقتصادی بُعدی از ابعاد گوناگون عدالت، از قبیل عدالت سیاسی، قضایی و فرهنگی است. امروزه برای عدالت اقتصادی گاهی از واژه عدالت اجتماعی نیز استفاده می شود. برای آشنایی با معنای عدالت، در پرتو انوار سخنان حضرت امیرالمؤمنین(ع) قرار می گیریم تا از این طریق خوشه هایی برچینیم.

1. در مواردی، عدالت به معنای مساوات و برابری به کار رفته است، از جمله:

وَآسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتّی لاَیَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ وَ لاَیَیْأسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ.1

و به یک چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شوی، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند.

و نیز حضرت ضمن سفارشات متعدد به مأموران گرفتن زکات که مرحوم سید رضی در آنها نشانه های عدالت را به عیان می بیند می فرمایند:

فَاِذَا اَخَذَهَا اَمِینُکَ فَاَوْعِزْ اِلَیْهِ أَلاَّ یَحُولَ بَیْنَ نَاقَةٍ وَ بَیْنَ فَصِیلِهَا وَ لاَیُمَصِّرَ لَبَنَهَا فَیَضُرَّ ذَلِکَ بَوَلَدِهَا وَ لاَیَجْهَدَنَّهَا رُکُوبا وَلْیَعْدِلْ بَیْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِی ذلِکَ وَ بَیْنَهَا.2

اگر امین تو حیوانی را به عنوان زکات بگیرد، به او سفارش کن که میان ماده و بچه شیرخوارش جدایی نیفکند و ماده را چندان ندوشد که شیرش اندک ماند و بچه اش را زیان رساند و در سوار شدن به خستگی اش نیندازد و میان آن و دیگر شتران، عدالت را برقرار سازد.

در این دو فرمایش، نگاه یکسان به همگان، مساوات و برابری در استفاده از شتران و رعایت تناسب در دوشیدن شیر آنها به عنوان عدالت معرفی شده است.

حضرت در جای دیگر متذکر می شود که:

اَمَّا بَعْدُ فَاِنَّ الْوَالِی إذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذلِکَ کَثِیرا مِنَ الْعَدْلِ فَلْیَکُنْ اَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءٌ فَاِنَّهُ لَیْسَ فِی الجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ فَاجْتَنِبْ مَا تُنْکِرُ اَمْثَالَهُ وَ ابْتَذِلْ نَفْسَکَ فِیمَا افْتَرَضَ اللّهُ عَلَیْکَ رَاجِیا ثَوَابَهُ وَ مُتَخَوِّفا عِقَابَهُ.3

چون والی را هواها گوناگون شود او را در موارد بسیاری از عدالت باز دارد. پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد که ستم را با عدل عوض ندهند. پس خود را از آنچه مانند آن را نمی پسندی دور ساز و نفس خود را در کاری که خدا بر تو واجب فرمود در باز، درحالی که پاداش آن را امید داری و از کیفرش ترسانی.

در این سخن حضرت، بعد از یادآوری اینکه یکی از عوامل عمده بازدارنده از عدالت تبعیت از هوسهاست، به عنوان نتیجه سخن (با آوردن فاء) می فرمایند که در امور حق نباید بین مردم نابرابری وجود داشته باشد.

2. در مواردی نیز، عدالت به معنای مراعات حقوق آمده است. البته منشأ حق می تواند رابطه ای تکوینی و حقیقی بین غایت و ذی غایت4 یا امری قراردادی باشد که در قالب قانون و سنت هویدا می شود. سرچشمه قرارداد، تأمین مصالح یا دفع مفاسد است. چند نمونه از این موارد را ذکر می کنیم:

فَاِذَا اَدَّتِ الرَّعِیَّةُ اِلَی الْوَالِیَ حَقَّهُ وَ اَدَّی الْوَالِی اِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ العَدْلِ وَجَرَتْ عَلَی اَذْلاَلِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَطُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَیَئِسَتْ مَطَامِعُ الاَعْدَاءِ وَ اِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّةُ والِیهَا وَ اَجْحَفَ الْوَالِیُ بِرَعِیَّتِهِ اِخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعالِمُ الْجَوْرِ وَ کَثُرَ الاِدْغَالُ فِی الدِّینِ وَ تُرِکَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ.5

پس چون رعیت حق والی را گزارد و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود و راههای دین پدیدار و نشانه های عدالت برجا و سنت چنانکه باید اجرا، پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته؛ و اگر رعیت بر والی چیره شود یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد و نشانه های جور آشکار و تبهکاری در دین بسیار، راه گشاده سنت را رها کنند.

در این سخن حضرت، مراعات حقوق که در اینجا مراعات طرفینی حقوق مردم و حاکم به عنوان نمونه ای از آن یادآوری شده است از نشانه های استقرار عدالت محسوب شده است. در موردی که اشخاص یا گروههایی بر یکدیگر حقی داشته باشند، مراعات آن، عدالت و عدم مراعات آن، همسان با جور و ستم است. این فرمایش که در آن، مراعات حقوق و عدالت پیوند خورده اند، می تواند قرینه ای باشد بر اینکه ادای حق و رعایت آن مصداقی از عدالت است. برای مثال آنجا که حضرت می فرماید:

اَلذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِیُّ عِنْدِیْ ضَعِیفٌ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.6

خوار نزد من گرانمقدار است تا هنگامی که حق او را بدو برگردانم و نیرومند خوار است تا آنگاه که حق را از او بازستانم.

بر اساس پیوند بین «مراعات حقوق» و «عدالت»، این کار مصداقی از عدالت خواهد بود. حضرت در جای دیگر می فرمایند:

وَایْمَ اللّهِ لاَءُ نْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لاَءَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخَرَامَتِهِ حَتَّی أورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ اِنْ کَانَ کَارِها.7

به خدا سوگند که داد ستمدیده را از آن که بر او ستم کرده بستانم و مهار ستمکار را بگیرم و به ناخواه او را تا به آبشخور حق کشانم.

و نیز می فرمایند:

وَاللَّهِ لَوْ اُعْطِیتُ الاَقالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ اَفْلاَکِهَا عَلَی اَنْ اَعْصِیَ اللّهَ فِی نَمْلَةٍ اَسْلُبَهَا جُلْبَ شَعِیَرةٍ مَا فَعَلْتُ.8

به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جویی را از مورچه ای به ناروا بربایم چنین نخواهم کرد.

حضرت درباره آنچه عثمان، تیول بعضی کرده بود، می فرمایند:

وَاللّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الإمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةٌ وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجوْرُ عَلَیْهِ أضْیَقُ.9

به خدا اگر ببینم که به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته است، آن را باز می گردانم که در عدالت گشایش است و آنکه عدالت را بر نتابد، ستم را سخت تر یابد.

در این سخن نیز بازگرداندن قطائعی که جزو حقوق مسلمانان است، عدالت معرفی شده و گشایش و فراخیِ عدالت و محدودیت ظلم و ستم نیز گوشزد شده است.

حضرت در نامه ای خطاب به یکی از عاملان خود فرموده اند:

اَمَّا بَعْدُ فَاِنِّی کُنْتُ اَشْرَکْتُکَ فِی اَمَانَتِی... خُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنینَ فَلاَ ابْنَ عَمِّکَ آسَیْتَ وَ لاَ الأمَانَةَ اَدَّیْتَ... فَلَمَّا اَمْکَنَتْکَ الشِّدَةُ فِی خِیَانَةِ الاُمَّةِ اَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ وَعَاجَلْتَ الوَثْبَةَ وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لأَرَامِلِهِمْ وَاَیْتَامِهِمُ اخْتَطَافَ الذِّئْبِ الأزَلِّ دَامِیَةَ المِعْزی الکَسِیرَة... وَاللّهِ لَوْ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الحُسَیْنَ فَعَلا مَثْلَ الّذی فَعَلْتَ مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَةٌ وَ لاَظَفَرا مِنِّی بِارَادَةٍ حَتّی آخُذَ الحَقَّ مِنْهُمَا وَ اُزِیحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلِمَتِهِمَا.10

من تو را در امانت شریک خود داشتم... ولی تو با خیانتکاران همآواز شدی. نه پسر عمویت را یار بودی و نه امانت را کارساز... چون مجال بیشتر در خیانت به امت به دستت افتاد، شتابان حمله نمودی و تند برجستی و آنچه توانستی از مالی که برای بیوه زنان و یتیمان نهاده بودند بربودی، چنانکه گرگ تیز تک برآید و بز زخم خورده و از کار افتاده را برباید... به خدا! اگر حسن و حسین چنان کردند که تو کردی، از من روی خوش ندیدندی و به آرزویی نرسیدندی، تا آنکه حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید شده نابود گردانم.

گرچه فرمایش حضرت، قابل تطبیق بر غصب حق غیر نیز می باشد و غصب نیز مصداق ظلم است، ولی از آنجا که ظلم نقطه مقابل عدل است، پس در جایی که مراعات حق غیر شود، یعنی ظلم و غصبی صورت نگیرد، عدالت محقق شده است. لذا این فرمایش حضرت نیز می تواند تأییدی باشد بر اینکه عدالت و ظلم در جایی به کار می رود که مراعات حقوق شده باشد یا حقی تضییع گردد.

3 گاهی نیز عدالت به معنای قرار گرفتن هر چیز در جایگاه واقعی خود معرفی شده است. در این معنا، باید پیشاپیش برای هر چیز به طور تکوینی یا قراردادی جایگاهی فرض شود تا استقرار آن در جایگاه متناسب خود، مصداق عدالت و خروج از آن جایگاه، بیعدالتی محسوب گردد. آن حضرت می فرماید:

اَلْعَدْلُ یَضَعُ الاُمُورَ مَوَاضِعَهَا.11

عدالت کارها را بدانجا می نهد که باید.

و در جای دیگر در وصف عاقل فرموده اند:

هُوَالّذِی یَضَعُ الشَّیْئَ مَوَاضِعَهُ.12

عاقل کسی است که هر چیزی را درجای مناسبش قرار دهد.

از اینجا می توان گفت عدالت ورزی کاری عاقلانه نیز هست.

با توجه به سه معنایی که از سخنان حضرت استفاده شد (مساوات، مراعات حقوق و قرار گرفتن هر امر در جایگاه خود) می توان هسته مشترکی را بین آنها پیدا کرد و آن، مراعات حقوق است. در جایی که مراعات حقوق اقتضای تساوی و برابری داشته باشد، عدالت با مساوات مترادف خواهد بود و هر حقی که مراعات شود یا اگر قبلاً مراعات نشده است، ادای حق گردد، لازمه اش آن است که در جایگاه واقعی قرار گیرد. البته اینکه در برخی موارد، جایگاه حق به صورت قراردادی (در منطقة الفراغ و مباحات و امور اجتماعی غیرواجب و غیر حرام) توسط حاکم اسلامی مقرر می شود و مراعاتش الزامی می گردد، منافاتی با این موضوع ندارد. به عبارت دیگر، لازمه مراعات حقوق و ادای آنها و قرار گرفتن هر چیز در جایگاه خود به معنای سلسله مراتب غیرقابل تغییر و از پیش تعیین شده در همه موارد نیست.13

حال می توان با توجه به معنای گسترده عدالت، با مفهوم عدالت اقتصادی نیز آشنا شد. اگر عدالت به معنای وسیع آن را مترادف با «مراعات حقوق» بدانیم و از سخنان حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) برای ضعیفان و محرومان و فقیران جامعه، حق اقتصادی برای تأمین حداقل نیازهای اقتصادیشان و برای عموم مردم تأمین رفاه نسبی را استفاده کنیم، می توانیم توزیع عادلانه درآمد، تأمین رفاه نسبی و رفع فقر در جامعه اسلامی را از مصادیق عدالت اقتصادی معرفی نماییم.

پیش از ذکر سخنان حضرت یادآوری می کنیم که امروزه عدالت اقتصادی با مفهوم توزیع درآمد گره خورده است، زیرا توزیع درآمد مهمترین راه تأمین و مراعات حقوق اقتصادی است.

توزیع اقسامی دارد: توزیع قبل از تولید و توزیع بعد از تولید. توزیع بعد از تولید خود به دو صورت مطرح شده است: توزیع درآمد به تناسب عوامل تولید که در این صورت، درآمد میان نیروی کار، سرمایه و زمین به شکل دستمزد، سود و اجاره تقسیم می شود و دوم، توزیعِ درآمد شخصی یا توزیعِ درآمد میان افراد جامعه بدون توجه به چگونگی دریافت سهم از درآمد کل. این توزیع معطوف به رفاه افراد است و از این نظر، خانواری که درآمد پایینی دارد فقیر است، خواه درآمدش از طریق دستمزد باشد یا اجاره یا سود، و کسی که درآمد شخصیِ بالایی دارد غنی است. علاوه براین، در بحث توزیع، باز توزیع یا توزیع مجدد نیز عنوان می شود و آن هنگامی است که جامعه فرایندهای غیر بازاری را برای اصلاح و تعدیل توزیع خاصی به کار می گیرد.14

همانطور که گفته شد، اگر بپذیریم که مراعات حقوق موجب عدالت است، مراعات حقوق اقتصادی که مستلزم توزیع درآمد و رفع فقر و کم شدن فاصله اقتصادی بین اقشار و تحت پوشش قرار دادن اقشار آسیب پذیر توسط دولت اسلامی است، متضمن برقراری عدالت اقتصادی نیز خواهد بود. حال مواردی از سخنان حضرت را که برای فقیران و ضعیفان جامعه، حق اقتصادی قائل شده و مراعات آنها را لازم دانسته است و حکومت را ملزم به اجرای عدالت اقتصادی می کند، ذکر می کنیم.

وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ المَصُونَةِ لأرَامِلِهِمْ وَ اَیْتَامِهِمُ اخْتَطَافَ الذِّئْبُ الاَزَلِّ دَامِیَةَ الْمِعْزَی الْکَسِیرَة.15

و آنچه توانستی از مالی که برای بیوه زنان و یتیمان نهاده بودند بربودی، چنانکه گرگ تیز تک برآید و بُز زخم خورده و از کار افتاده را برباید.

امام(ع) در سخن خود به این امر که اموال عمومی به بیوه زنان و یتیمان اختصاص دارد، اشاره می کنند. گر چه ممکن است لام در تعبیر «لاَِرامِلِهِم» به معنی ملکیت برای عنوان هم باشد ولی دست کم، حق اختصاصی ایشان را در اموال عمومی مدنظر دارد. حضرت در سخنی دیگر می فرماید:

سپس خدا را خدا را در طبقه فرودین از مردم، آنان که راه چاره ندانند و از درویشان و نیازمندان و بینوایان و از بیماری بر جای ماندگانند، که در این طبقه مستمندی است خواهنده و مستحق عطایی است به روی نیاورنده؛ به خاطر خدا، حقی را که خداوند به آنان اختصاص داده و نگهبانی آن را بر عهده ات نهاده است، پاس دار و بخشی از بیت المالت و بخشی از غلات زمینهای خالصه را در هر شهر به آنان واگذار، که دوردست ترین آنان را همان باید که برای نزدیکان است و آنچه بر عهده تو نهاده اند رعایت حق ایشان است... یتیمان را عهده دار باش و کهنسالانی را که چاره ای ندارند و دست سؤال پیش نمی آرند؛ و این کار بر والیان گرانبار است و گزاردن حق، همه جا دشوار.16

در این سخن، گرچه حضرت در جایی اشاره دارند که محرومان حق اقتصادی دارند و در جایی دیگر، حقی را که خداوند از خود به آنان اختصاص داده است، گوشزد می نمایند، ولی بین این دو منافاتی نیست و در طول یکدیگر قرار دارند، چرا که تمام حقها و امتیازها از ناحیه خداوند متعال است که نسبت به عده ای مقرر می فرمایند. لذا حق محرومان در اصل همان حق الهی است که در مرتبه ای گویا به خودشان تفویض شده است و آنان خود مستحق می باشند.

سفارش حضرت به عاملِ خود درباره مراعات این حق و عهده دار شدن آن، الزامی بودن آن را برای حاکم اسلامی متذکر می شود و از اینکه آن را از وظایف حکومت اسلامی معرفی می نماید، می توان چنین نتیجه گرفت که باید در جامعه اسلامی، نیازهای اساسی تمام مردم تأمین شود و علاوه بر آن، فاصله اقتصادی اقشار جامعه کم گردد تا محرومان احساس کوچکی و خواری نکنند. علاوه بر این، دولت اسلامی موظف است اقشار آسیب پذیر را تحت پوشش حمایتی خود قرار دهد.

اهمیت و آثار عدالت

دو فلسفه برای بعثت انبیا ذکر شده است: 1. آشنا ساختن بیشتر مردم با حق و سوق دادن آنان به حق طلبی، خداشناسی، خداپرستی و تسلیم کامل و مطلق در برابر خداوند متعال و 2. اقامه قسط و عدل.17 از بین این دو، اصالت با فلسفه اول است و اقامه قسط و عدل زمینه ای برای تحقق هر چه بیشتر هدف اول می باشد، ولی در عین حال، وسیله ای است بی بدیل که هیچگونه جایگزینی برای آن نمی توان یافت.18

در قرآن کریم از اهمیت عدالت و آثار آن زیاد بحث شده است که به سه مورد اشاره می شود:

وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللّه ُ مِنْ کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لاَِعْدَلَ بَیْنَکُمْ.19

همانگونه که به تو دستور داده ایم، استقامت و پایداری کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و بگو به کتابی که خداوند نازل کرده است، ایمان دارم و مأمورم که بین شما به عدالت رفتار کنم.

در این آیه شریفه بعد از مشخص ساختن مسئولیت و رسالت اساسی پیامبر عالیقدر اسلام که همان استقامت در راه هدف و تأثیر نپذیرفتن از هوسهای دیگران است، مأمور بودن به عدالت ورزی در ردیف ایمان به تعالیم الهی ذکر شده است که با توجه به متعلق آن (بینکم) مربوط به عدالت در رفتار با دیگران است.

اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقوی.20

عدالت بورزید که به پرهیزکاری نزدیکتر است.

با توجه به اینکه بین ارزشهای اسلامی، تقوا ارزش درجه اول است، نزدیکتر بودن عدالت ورزی به آن، اهمیت عدالت را بیان می کند.

اِنَ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ بِالْعَدْلِ وَالاِحْسَانِ وَ اِیْتَاءِ ذِی القُرْبَی.21

خداوند شما را به عدالت و احسان و دستگیری از نزدیکان دستور می دهد.

در این آیه شریفه سخن از فرمان الهی به عدالت ورزی در کنار احسان و رسیدگی به نزدیکان است.

در فرمایشهای پیامبر عالیقدر اسلام(ص) نیز اهمیت و لزوم عدالت مورد عنایت است که به یک فرمایش در این مورد اکتفا می شود:

عَدْلُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ سَنَةٍ قِیامِ لَیْلِهَا وَ صِیَامِ نَهَارِهَا.22

عدالت ورزی در برهه کوتاهی از زمان برتر از عبادت هفتاد سال، همراه با شب زنده داری و روزه داری است.

حال به سخنان امیرالمؤمنین(ع) درباره اهمیت، لزوم و آثار عدالت می پردازیم. روشن است که وقتی آن حضرت درباره عدالت به معنای کلی آن سخن می گوید، شامل عدالت اقتصادی نیز هست، هر چند در برخی موارد به طور خاص به عدالت اقتصادی نیز عنایت شده است.

وَاَلْبَسَتُکُمُ الْعَافِیَةَ مِنْ عَدْلِی.23

در این فرمایش یکی از ثمرات عدالت، عافیت اجتماعی و فردی ذکر شده است. عافیت در معنای کلی آن به معنای سلامتی و امنیت و اطمینان خاطر است و اعتمادپذیری و جلب اطمینان، رابطه خاصی با برقراری عدالت دارد.

هَیْهَاتَ اَنْ أَطْلَعَ بِکُمْ سَرَارَ الْعَدْلِ.24

حضرت بعد از گلایه از یاران خود، اظهار تأسف می فرمایند که بعید است بتوانم با شما تاریکی را از چهره عدالت برطرف کنم. این مطلب علاوه بر اهمیت و خطیر بودن عدالت دلالت بر سستی همراهان حضرت نیز دارد.

با اینکه حضرت منصوب به امامت بودند ولی به خاطر فراهم نشدن شرایط و غصب حق ایشان، امت از امامت وی محروم شد. وقتی شرایط ظاهرا فراهم شد، جامعه در وضعیتی بود که از مسیر حق انحراف پیدا کرده و ذائقه مردم عوض شده بود و حضرت می دانست این ذائقه با حکومت ایشان تناسب ندارد. یکی از مواردی که سبب قبول این مسئولیت شد رفع ستم از مظلوم و نشاندن ظالم سر جای خود یا مراعات عدالت بود.25 بدین ترتیب، عدالت اقتصادی انگیزه ای شد برای قبول مسئولیت و این نشانه اهمیت آن است.

اِنَّ اَفْضَلَ قُرّةِ عَیْنِ الوُلاةِ اسْتِقَامَةِ الْعَدْلِ فِی الْبِلاَدِ؛26

برترین چیزی که موجب روشنی چشم زمامداران می شود برقراری عدالت در کشور است.

به عبارت دیگر، عدالت منتها آرزوی زمامداران حقیقی و راستین می باشد.

گاهی با تخفیف دادن مالیات تولید رشد می کند و زمینه اخذ مالیات بیشتر (البته عادلانه) فراهم می شود.

وَ تَبْجَحَکَ بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِیهِم.27

و در عین حال، شادمان هستی که سفره عدالت را بین آنان گسترده ای.

حضرت در پاسخ به اینکه عدل بهتر است یا جود وجوه بهتر بودن عدالت را بیان فرموده اند که:

اَلْعَدْلُ یَضَعُ الاُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَالجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جَهَتِهَا وَالْعَدْلَ سَائِسٌ عَامٌ وَالجُودُ عَارِضٌ خَاصٌ فَالْعَدْلُ اَشْرَفُهُمَا وَ اَفْضَلُهُمَا.28

در این خصوص حق مطلب را استاد شهید مرتضی مطهری ادا کرده اند.29

فرمایشهای کوتاه و متعددی از حضرت درباره آثار عدالت وجود دارد که با دقت در این احادیث فواید همه جانبه مراعات عدالت در بیانات نورانی امیر بیان(ع) آشکار می گردد که می توان آنها را نسبت به عدالت اقتصادی نیز ملحوظ داشت.30

معیارهای عدالت

همانطور که قبلاً اشاره شد، عدالت اقتصادی با مفهوم توزیع درآمد گره خورده است. توزیع درآمد به دو شکل در ادبیات اقتصادی مطرح می شود: توزیع درآمد میان عوامل تولید و توزیع درآمد میان افراد یا خانوارها. برای آشنایی با معیارهای عدالت از نظر امیرالمؤمنین(ع) نخست به معیارهای رایج در باب عدالت به اختصار پرداخته می شود.

نظریه توزیع درآمد در مکتب نئوکلاسیک، درباره تعیین قیمت عوامل و تقسیم درآمد ملی بین آنها (زمین، کار، سرمایه) مرتبط با تخصیص کارآ بحث می کند. برای آنکه استفاده از منابع به صورت کارآ صورت پذیرد، عوامل تولید باید به گونه ای در تولید به کار گرفته شوند که ارزش تولید نهایی آنها در تمام موارد استفاده برابر باشد، بدون توجه به اینکه این توزیع عادلانه است یا نه.

نظریه های مختلفی که برای تبیین توزیع درآمد میان اشخاص پیشنهاد شده است، از دو مکتب عمده برخاسته اند: الف مکتب آماری نظری (گیبرات، روی، چامبر ناون). این مکتب ایجاد درآمد را به کمک فرآیندهای تصادفی معینی توضیح می دهد. جدی ترین انتقاد به این مدلها آن است که تنها، توضیحی ناقص از فرایند ایجاد درآمد را به دست می دهند. ب مکتب اقتصادی اجتماعی به دنبال تبیین توزیع درآمد با استفاده از عوامل اقتصادی و نهادی مانند جنسیت، سن، اشتغال، آموزش و تفاوتهای جغرافیایی است (مینسر باولز تین برگن).

از نگاه دیگر، نظریه هایی که برای تبیین توزیع درآمد میان اشخاص و خانوارها پیشنهاد شده اند، قابل تقسیم به دو دسته اند: 1. فردگرا با تأکید بر تقدم حقوق و مصالح فردی 2. جمع گرا. از میان معیارهای فردگرا، معیار مطلوبیت گرایی رالز و نوزیک مشهورتر است. از نظر مطلوبیت گرایان، چگونگی توزیع مطلوبیت میان افراد اهمیتی ندارد؛ مهم آن است که سرجمع مطلوبیت افزایش یابد. به نظر آنان عدالت، ناشی از حداکثر نمودن مطلوبیت است؛ گرچه سود عده معدودی با ضرر تعداد بیشتری جبران گردد.31

رالز در نقد این معیار گفته است: ویژگی تکان دهنده فایده گرایی [یا مطلوبیت گرایی[ در مورد عدالت آن است که برای این مکتب اهمیتی ندارد مگر به طور غیرمستقیم که این مجموعه رضامندی چگونه میان افراد توزیع شود، درست به همان گونه که برای یک فرد چندان اهمیتی ندارد که رضامندیهایش را در طول زمان برای خویش چگونه توزیع نماید. از این دیدگاه، توزیع درست در هر یک از موارد، توزیعی است که بیشترین رضایت را در پی داشته باشد.32

به نظر رالز، اولا بر مبنای قرارداد اجتماعی می توان ترتیبات و سازمانهای سیاسی را اصلاح کرد و ثانیا شرایط آغازین برای سازماندهی جامعه و نظامهای آن باید مستقل از امتیازات موجود افراد باشد. اگر از کسی در آستانه تولد بپرسند کجا میخواهی متولد شوی و او بی اطلاع از وضع محل تولد خود باشد، او و هر کس دیگری که به جای او باشد خواهد گفت: در جایی که همه شرایط با جاهای دیگر برابر باشد. برابری، یگانه شرط منصفانه اولیه برای ورود به قرارداد اجتماعی برای ایجاد یا اصلاح نظامهای اجتماعی است. به عبارت دیگر، اگر منافع و شرایط موجود و اجتماعی که موضع و پایگاه هر کس را بر حسب منافع فعلی او تعیین می کند وجود نداشته باشد، اصل برابری به عنوان یک پایه برای شرایط اولیه و شروع ورود به قرارداد اجتماعی، اصلی منصفانه است.

رالز موضوع عدالت را چگونگی توزیع چند گروه کالا بین آحاد جامعه می داند و کالاها را به کالاهای اولیه اجتماعی مثل فرصت، درآمد، ثروت و احترام و کالاهای اولیه طبیعی مثل سلامت، وضعیت جسمانی، هوش و قدرت خلاقیت تقسیم می کند. به نظر او، نحوه توزیع کالاهای اولیه طبیعی به طور غیرمستقیم متأثر از نظام اجتماعی است. بدین لحاظ، او نقطه شروع را توزیع برابر کالاهای اجتماعی می داند و اصول زیر را حاکم بر این توزیع معرفی می کند:

1. اصل برابری در آزادیهای شهروندی؛ بر اساس این اصل، هر فرد باید حق مساوی با دیگران برای دسترسی به آزادیهای اولیه (حق رأی دادن، انتخاب شدن برای مشاغل سیاسی، آزادی بیان و اجتماعات، آزادی عقیده، حق مالکیت و...) داشته باشد.

2. اصل سودمند بودن نابرابری؛ نابرابری اجتماعی و اقتصادی باید به نحوی تنظیم شود که نابرابریها منطقا به نفع همه باشد و لذا باید تقسیم آنها در اختیار حوزه مسئولیتهای عمومی و احراز آن برای همه ممکن و آزاد باشد. بدین ترتیب نابرابری تا جایی پذیرفتنی است که به نفع همه باشد.33

تفاوت رأی رالز با مطلوبیت گرایان در این است که تابع رفاه اجتماعی مطلوبیت گراها، حداکثر جمع خالص مطلوبیت جامعه را هدف قرار می دهد. با این هدف، ممکن است وضع اقشار محروم بدتر شود، ولی مطلوبیت بعضی اقشار چنان فزونی یابد که در سر جمع، این کاهش را جبران کند. به نظر رالز، این افزایش سر جمع بهبود تلقی نمی شود. بر مبنای اصل برابری در شرایط آغازین قرارداد اجتماعی، بهبود زمانی حاصل می شود که وضع محرومترین گروههای اجتماعی بهبود یابد.

از نظر نوزیک، توزیع وقتی عادلانه است که همگان نسبت به داراییهایی که بر اساس آن توزیع، مالک می شوند، ذی حق باشند. بر این اساس، اگر داراییها بر اساس ذی حق بودن حاصل شده باشند، هنگامی عادلانه خواهد بود که هم عدالت در تملک و هم عدالت در انتقال مراعات شده باشد و در عین حال، اگر در گذشته بیعدالتی وجود داشته است، اصلاح گردد.34 می توان سه تفاوت بین رأی رالز و نوزیک برشمرد؛ اولاً بر اساس نظریه نوزیک اصول تملک عادلانه، امکان توزیع مجدد را محدود می سازد و اگر پیامد اِعمال اصول استحقاق، نابرابریِ فاحش باشد، تجویز این نابرابری بهای عدالت است، ولی به نظر رالز اصول توزیع عادلانه، تملکِ مشروع را محدود می سازد و اگر پیامد اعمال اصول توزیع عادلانه، برخورد با امری باشد که تملک مشروع تلقی می شود، رواداشتن چنین برخوردی بهای عدالت خواهد بود. ثانیا، رأی نوزیک به گذشته کار دارد، ولی رأی رالز وضعیت فعلی را ملاک عادلانه یا ناعادلانه بودن قرار می دهد. ثالثا طبق نظر نوزیک، تولید و توزیع دو مسئله جداگانه نیستند؛ در تولید هر کالا، اگر به دست آوردن مواد و عوامل تولید بر اساس اصول عدالت باشد، شخص نسبت به محصول تولیدی ذی حق خواهد بود. این در حالی است که در رأی رالز، امکان تفکیک توزیع از تولید بر اساس ناعادلانه بودن توزیع وجود دارد.

چند نکته درباره معیار عدالت

با مطالعه و تأمل در آرای مطلوبیت گرایان، رالز و نوزیک در باب معیارهای عدالت چند نکته جلب توجه می کند:

1. شاید بتوان رأی مطلوبیت گرایان و رالز را به صورتی با هم جمع نمود؛ اگر در افزایش سرجمع مطلوبیت جامعه به وضعیت محرومان توجه جدی شود، یعنی همیشه در نظر باشد که مطلوبیت این جماعت فزونی یابد و از این طریق درصدد افزایش سرجمع مطلوبیت باشیم، نقطه تلاقی این دو رأی خواهد بود و از این طریق، معیار عدالت محقق خواهد شد.

2. اگر رأی نوزیک را در طول نظر رالز قرار دهیم، به این صورت که با مراعات عدالت در تملک و انتقال دارایی و اصلاح بیعدالتی گذشته، عدالت را محقق بدانیم مگر آنکه نیازهای اساسی عده ای در گرو انفاق مال به آنان باشد در این وضعیت، عدالت ایجاب می کند که نیازهای آنان تأمین گردد. به عبارت دیگر، با مراعات اصول نوزیک، اگر نیازمندی پیدا نشد عدالت محقق شده است و مشکلی وجود ندارد. تنها در موقعیتی که با مراعات این اصول، فرد یا گروه هایی پیدا شوند که نیازهای اساسی داشته باشند، عدالت ایجاب می کند که علی رغم مدنظر داشتن آن اصول در داراییها، نیاز آنان تأمین شود.

3. وجه جمع یاد شده با مبنای تفکر لیبرالیستی قابل توجیه نیست، زیرا در این تفکر، مبنای زندگی اجتماعی قرارداد اجتماعی مکتوب و یا نانوشته است. بر این اساس، تشکیل زندگی اجتماعی و محدود کردن آزادیهای طبیعی و پذیرش محدودیت های اجتماعی، مبتنی بر قرارداد و توافق اجتماعی طرفینی و عقلایی است، یعنی هر کس بخشی از آزادیهای خود را هزینه می کند تا از منافع زندگی اجتماعی بهره مند گردد. بر این مبنا، رأی نوزیک کاملاً موجه می نماید که با مراعات اصول تملک عادلانه، زندگی اجتماعی، عقلایی و قابل دفاع خواهد بود، ولی توجیهی برای دفاع از رأی رالز به دست نمی دهد، مگر آنکه بر مبنای تفکر جان لاک، حقوقی را برای هر فرد قائل شویم و بر اساس اصالت فرد، آن حقوق را غیرقابل نقض بدانیم. در آن صورت، اگر بر اساس رأی نوزیک کسی گفت x مال من است چون آن را به نحو مشروع تملک کرده ام، لاک می تواند بگوید x مال آن فرد محروم است، چون به آن بسیار نیازمندتر است و الا حق حیات او سلب خواهد شد. لذا به نظر می رسد این دو رأی هر کدام مبنایی دارند و قابل جمع با یکدیگر نیستند، مگر آنکه به تقدم حقوق اساسی فردی بر سایر حقوق، مثل مشروع بودن تملک، قائل باشیم.

4. به نظر می رسد که نظر رالز با مبنایی که خواهیم گفت به برخی از بیانات امیرالمؤمنین(ع) نزدیکتر باشد. در مناقشه یادشده که (1) x مال من است چون آن را به نحو مشروع تملک کرده ام و (2) x مال محروم است چون فعلاً به آن نیازمندتر است، وجه ترجیح قول دوم آن است که محروم با صرف نظر از اینکه به چه نحو محروم شده است، مانند سایر انسانها حق حیات دارد و آنطور که گذشت عدالت مساوی با مراعات حقوق است.

البته مبنای این حقوق خیرها و فضیلت هاست، و این بدان معناست که اصل موضوعه ما به مانند افرادی مثل لاک صرفا مدنظر قرار دادن یک سری حقوق نیست، بلکه ما یک پله پایینتر می رویم و سؤال می کنیم که مبنای این حقوق چیست. به نظر می رسد که سنگ زیرین در اولین اصل موضوع، مسئله خیر و کمال است. حیات و هستی به لحاظ آنکه از ناحیه خداوند متعال است، مساوی با خیر و کمال است و از این رو، هرجا هستی باشد به تبع حقی هم وجود دارد. البته اگر خود خداوند حقی از حقوق را به خاطر آنکه منشأ و مایه خیر نیست یا غلبه شرّی دارد، قابل دفع یا رفع بداند ما تسلیم هستیم. بنابراین، اگرچه رعایت حقوق همیشه همراه با عدالت است ولی اینطور نیست که حقوق بدون در نظر گرفتن شرایط، نقض ناپذیر باشند، بلکه خداوند متعال ممکن است در مواردی حقی را سلب نماید.35

5. نکته دیگر آن است که جعل این حق فقط در اختیار خداوند متعال است و غیر از او کسی اختیار ندارد بر این حقوق بیفزاید یا آنها را کم کند. از این رو، شاید یکی از تفاوتهای حقوق اساسی انسانها از منظر اسلامی و غیراسلامی در منشأ و خاستگاه این حقوق باشد؛ با غفلت از خدا هیچ حقی قابل دفاع عقلانی نیست مگر آنگونه که نوزیک می گفت و لذا توجیهی برای نظر لاک و رالز نمی ماند. بله اگر ما همه چیز را از خدا بدانیم و خود را تسلیم اراده او قرار دهیم و حضرت حق، برای محروم، حقی در نظر بگیرد مراعات حق او بر تملک عادلانه ما تقدم خواهد داشت. غرض آن است که عقل، علم و اجماع نمی توانند منشأ جعل حق محروم باشند، بلکه تنها با شناخت خداوند متعال، اعتقاد به او و رعایت دستوراتش می توان برای چنین مواردی توجیه عاقلانه پیدا کرد.

6. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مواردی به حقوقی که خداوند متعال ما را ملزم به مراعات آنها درباره محرومان نموده است، اشاره فرموده اند که از جمله آن است:

اَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَسَمَةَ، لَوْ لا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا اَخَذَ اللّهُ عَلَی العُلَمَاءِ اَنْ لا یُقَارُّوا عَلَی کَظّةِ ظَالِمٍ وَ لاَسَغَبِ مَظْلُومٍ لأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ اَوَّلِهَا.36

حضرت در جمله «و لاسغب مظلوم» اشاره می کنند که اگر مظلومی گرسنه باشد دانایان نباید آرام بگیرند. ترکیب گرسنه بودن و مظلوم واقع شدن شاید دلالت کند که شخص مظلوم، ظلم را با یاری و سکوت خود نپذیرفته است و در عین حال که مظلوم است گرسنه نیز می باشد. از این جمله استفاده می شود که گرسنگانِ مظلوم حقی دارند که باید دولت اسلامی، آن را از ظالمان بازپس گیرد. حضرت یکی از انگیزه های ظاهری پذیرش حکومت را این مسئله معرفی نموده اند.37 همانطور که گذشت در جای دیگر، نسبت به محرومان و ضعفا فرموده اند:

وَاحْفَظْ لِلّهِ مَا اسْتَحْفَظْکَ مِنْ حَقَهِ فِیهِمْ وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْما مِنْ بَیْتِ مَالِکَ وَ قِسْما مِنْ غَلاّتِ صَوافِی الاِسْلامِ فِی کُلَّ بَلَدٍ فَإنَّ لَلاَقْصَی مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِی لِلاَدْنَی وَ کُلٌّ قَدْ اسْتَرَعْیتَ حَقَّهُ.38

از این فرمایش حضرت نیز استفاده می شود که مراعات حقوق محرومان در هر کجای جامعه اسلامی لازم است و جمله آخر بر الزامی بودن مراعات حقوق آنان دلالت دارد. همچنین فرموده اند:

وَانْظُرْ اِلَی مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مَالِ اللّهِ فَاصْرِفْهُ اِلَی مَنْ قِبَلَکَ مِنْ ذَوِی الْعِیَالِ وَالْمَجَاعَةِ مُصِیبا بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ وَالخَلاّتِ.39

و در مال خدا که نزد تو فراهم شده بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانی که نزدیکت هستند بده، و آنان که مستمندند و سخت نیازمند.

صَرف مال برای گرسنگان و کسانی که نمی توانند مایحتاج خانواده خود را تأمین کنند مورد عنایت حضرت است که مستلزم آن است که حقوقی دارند و باید حق آنان مراعات شود. نکته قابل توجه در این سخنان آن است که خاستگاه حقوق و پشتوانه مراعات آنها تأمین مصالحی است که خداوند متعال به خاطر آنها مراعات این حقوق را الزامی دانسته است. در جمله اول «وَ مَا اَخَذَ اللّهُ عَلَی العُلَمَاءِ» و در جمله دوم «وَ احْفَظْ لِلّهِ» و در جمله سوم «مِنْ مَال اللّهِ» دلالت دارند اعتقاد به خداوند متعال و لزوم مراعات قوانین الهی، دولت و جامعه اسلامی را ملزم به رعایت حقوق می کند. وقتی محرومان حق بهره مندی داشته باشند، مراعات حقوق آنان معیار عدالت خواهد بود، گرچه تملک مشروع هم نادیده انگاشته شود.

با عنایت به سخنان حضرت در این موارد و موارد دیگر می توان چنین استنباط کرد که از نظر آن حضرت و بر اساس تعالیم اسلامی، محرومان، مظلومان و ضعیفان در جامعه اسلامی حق دارند که به اندازه رفع نیازهای اساسی شان (غذا، پوشاک، سرپناه و دارو) مورد حمایت قرار گیرند.

7. بر فرض پذیرش جمع یادشده بین آرای مطلوبیت گرایان، نوزیک و رالز و ترتب طولی آنها، ضعف عمده هر سه قول این است که کارکرد و فایده بسیار محدودی دارند، زیرا اجرای آنها بسیار پیچیده و در مواردی، غیرممکن است. به عبارت دیگر، تنظیم مجموعه ای از روشها و خط مشی هایی که ادعا شود عادلانه اند بر اساس افزایش سرجمع مطلوبیت مقید به عدالت در تملک و انتقال داراییها و اصلاح بی عدالتیهای گذشته با تقدم حق محروم مشکل است. شاید تنها امتیاز این معیارها، جهت سلبی آنها باشد، یعنی به کمک آنها می توان حرکتهایی را که در جهت عدالت بر اساس این معیارها نیست محک زد.

8. یکی از تفاوتهای نگاه اسلامی با دیدگاه لیبرالیستی در مورد مسائل اجتماعی، از جمله عدالت اقتصادی، آن است که در نگاه اسلامی، نیاز به وحی از ارکان زندگی اجتماعی (و فردی) است. از دیدگاه اسلامی، قابل فرض نیست که جامعه ای بدون تعالیم وحی بتواند لحظه ای قدم در مسیر صحیح بگذارد. اصلاً ساختار زندگی اجتماعی به گونه ای است که از همان ابتدا با وجود یک انسان در کره زمین حتما باید تعالیم الهی در کنارش باشد. این از آن جهت است که علاوه بر کاستیهای عقل بشری، امیال و هوسهای او تنها با امر و نهی های عقلی مهار نمی شود و در نتیجه، نیاز به اوامر و نواهی الهی از طریق انبیا(ع) حقیقتی غیرقابل انکار است. علاوه بر این، زندگی تحت رهبری انبیا(ع)، انسان را با پیچ و خمهای زندگی اجتماعی (و فردی) آشنا می کند.40

9. این نکته نباید مورد غفلت قرار گیرد که زندگی اجتماعی بر اساس قراردادگرایی قابل تبیین منطقی نیست. یک اشکال دیگر تفکر لیبرالیستی این است که مبنای زندگی اجتماعی را توافق و قرارداد اجتماعی می داند. تفسیر درست زندگی اجتماعی انسان، آن است که انسان نه بر اساس محاسبات عقلانی، زندگی اجتماعی را بر زندگی فردی ترجیح داده است و نه مجبور به زندگی اجتماعی است، بلکه فطرتا به صورت موجود اجتماعی آفریده شده است و بر این اساس، تعامل، سازگاری، مخالفت اجتماعی و مراعات حقوق اموری هستند که باید مبنای عقلانی موجهی برای آنها جستجو نمود و از همین جا سرّ نیاز به وحی از همان آغاز هویدا می شود.41

اهداف عدالت اقتصادی

به جز آثاری که برای عدالت، و از جمله عدالت اقتصادی، وجود داشت و می شود آنها را به عنوان اهدافی که مراعات عدالت اقتصادی به دنبال خواهد داشت، برشمرد، اهداف دیگری نیز برای عدالت اقتصادی وجود دارد. عدالت اقتصادی به منظور از بین بردن فقر مطلق و ایجاد توازن و تعادل نسبی بین اقشار اجتماعی برقرار می گردد.

در جامعه ای که عدالت اقتصادی برقرار نباشد، رابطه محسوس میان تلاش افراد و میزان درآمد و رفاه وجود نخواهد داشت و گروهی با دسترسی به موقعیتهای مناسب و بهره مندی از امتیازات انحصاری، بخش قابل توجهی از منابع را به خود اختصاص خواهند داد و بدین طریق، فاصله بین اقشار اجتماعی با شتاب روزافزونی بیشتر خواهد شد، اما وقتی عدالت اقتصادی برقرار باشد، عامل عمده تعیین کننده درآمد و رفاه، تلاش صادقانه و مجدانه افراد خواهد بود و موقعیتها و فرصتهای یکسان در اختیار همه قرار خواهد گرفت تا افراد برحسب میزان تلاش و پشتکار خود، درآمد و رفاه داشته باشند؛ و تفاوت ناشی از این امر، مسئله نامقبولی نخواهد بود.

از طرف دیگر، مراعات عدالت و حقوق ضعفا و محرومان باعث خواهد شد فقر مطلق در جامعه از بین برود و کسی به خاطر عدم رفع نیازهای اساسی اقتصادی آسیب نبیند.

علاوه بر اهداف یادشده دو هدف دیگر نیز برای اجرای عدالت اقتصادی ذکر شده است:

1. تزکیه باطنی افرادی که به دیگران کمک اقتصادی می کنند و تقرب الی اللّه و تکامل روحی آنان و تصفیه اموالشان؛

2. تقویت حس برادری میان مردم.42

این اهداف نیز امر مسلمی در تعالیم اسلامی است. مثلاً در پرداخت زکات و خمس که علاوه بر جنبه اقتصادی، بُعد عبادی نیز دارند و مصارف آنان در جهت تأمین عدالت اقتصادی است، خالصانه بودن عمل شرط شده است. نسبت به هدف دوم گفتنی است که دین اسلام به لحاظ آنکه دینی جامع و همه جانبه است، در احکام و تعالیم خود ایجاد وحدت در جامعه اسلامی و تقویت حس مسئولیت پذیری و برادری بین مردم را نیز مدنظر قرار داده است. اگر در جامعه ای، افراد بدون اقدام مناسب از کنار فقرا و محرومان عبور کنند پس از مدتی نسبت به آنان بی تفاوت می شوند و محرومیت ایشان برایشان امری عادی جلوه می کند، ولی اگر عدالت اقتصادی اجرا شود همه خود را ملزم خواهند دید به کمک دولت اسلامی بشتابند و نسبت به رفع محرومیت اقدام عاجل به عمل آورند.

عدالت، کارآیی و رفاه

کارآیی اقتصادی در موقعیتی وجود دارد که تخصیص منابع به صورت بهینه باشد، به گونه ای که سطح هیچ کدام از فعالیتهای اقتصادی را نتوان افزایش داد مگر با کاهش سطح فعالیتهای دیگر. مثلاً اگر n کالا و خدمت در اقتصاد تولید می گردد، امکان افزایش سطح محصول در هیچ کدام از این n رشته نباشد مگر اینکه سطح تولید، لااقل در یکی از آنها، کاهش یابد. در این شرایط معلوم می شود که تمام منابع بصورت کارآ برای تولید محصولات تخصیص یافته اند. در معنایی گسترده، کارآیی، استفاده بهینه از امکاناتِ در دسترس، توسط فرد، خانوار، بنگاه، سازمان و دولت است. بهترین استفاده، ملازم است با عدم اتلاف منابع و ترکیب نهاده ها با کمترین هزینه ممکن برای ایجاد بهترین ترکیب کالاها.

از همین جا ارتباط کارآیی و رفاه نیز مشخص می شود. در اقتصادِ رفاه کلیه تخصیصهای ممکن از منابع تولیدی برای جامعه و برقراری معیارهای انتخاب از میان این تخصیصها بررسی می شود. جستجوی بهترین تخصیص به مقایسه پذیری مطلوبیت افراد هم منجر می شود. موقعیت بهینه اجتماعی همراه با تخصیص بهینه منابع تولیدی به صورتی است که بهبود وضع یک نفر بدون بدتر شدن وضع دیگری امکان پذیر نیست. در این حالت هیچ راهی جهت افزایش رفاه وجود ندارد، چون تغییر وضعیت و تلاش برای بهتر کردن وضع یک نفر، وضع رفاهی فرد دیگر را کاهش می دهد. ملاحظه می شود که در اقتصاد رفاه وضعیت معینی از کارآیی اقتصادی مدنظر قرار گرفته و بررسی می شود.43

با تأمل در آنچه گفته شد خصوصیات کارآیی و رفاه را می توان در سه امر خلاصه کرد: الف) تلف نشدن منابع، ب) انجام تولید با کمترین هزینه، ج) توزیع محصولات بین مصارف مختلف به گونه ای که مصرف کنندگان بیشترین مطلوبیت ممکن را به دست آورند.

حال سؤال این است که آیا وضعیت کارآیی و رفاه لزوما وضعیتی عادلانه نیز هست یا نه. نظریه پردازان کارآیی و رفاه، دغدغه خاطری نسبت به عدالت ندارند و لذا نمی توان تضمین کرد که این وضعیت لزوما با عدالت همراه باشد. آیا می توان در طیف وضعیت کارآ و موقعیت رفاه، ترکیبی از نهاده ها و توزیع محصول را برگزید که عادلانه باشد؟ به نظر می رسد همانطور که انتخاب وضعیت رفاه که در آن، مطلوبیت افراد به حداکثر برسد قید و محدودیتی برای وضعیتهای کارآ تلقی می شد، گزینش وضعیت عادلانه نیز قید و محدودیتی برای وضعیت کارآی توأم با رفاه باشد.

اگر در گزینش ترکیب نهاده ها همراه با مدنظر قرار دادن کمترین هزینه و بهترین ترکیب ممکن، ایجاد فرصت برابر برای تمامی عوامل تولید، حفظ منابع برای نسلهای آینده، حفظ محیط زیست، مراعات معیارهای توزیع قبل از تولید، اجتناب از استفاده از منابع و نهاده ها به صورت حرام و مفسده انگیز مراعات گردد، مجوزهای اساسی عادلانه بودن ترکیب نهاده ها محقق خواهد شد. همچنین در توزیع محصول، با عنایت به بیشترین مطلوبیت ممکن، می توان محدودیت عدالت را نیز وارد الگو نمود، به این صورت که فرضا در محدوده نیازهای اساسی، با مد نظر قرار دادن پرورش و تربیت افراد جامعه به نحوی که حس مسئولیت پذیری (منبعث از انگیزشهای الهی، خالصانه و قوی) و نوعدوستی در آنها تقویت شود، توزیع مجددِ داوطلبانه به گونه ای عملی گردد که مطلوبیت را حداکثر نماید، یعنی هم انفاق کنندگان از این عمل مطلوبیت بیشتری به دست آورند و هم کسانی که نیازهای اساسی شان تأمین می شود بیشترین مطلوبیت را کسب کنند.

مسأله کارآیی و عدالت از بُعد دیگری نیز مورد توجه قرار گرفته است. معمولاً گفته می شود44 که نظام بازار در عین کارآیی کامل، باعث بی عدالتی نیز هست. اگر مسئولان نگران عدالت اجتماعی باشند، باید نظام پرداختهای انتقالی ای به وجود آورند که در بالای نظام بازار قرار گرفته و اثرات ناگوار آن را کمرنگ کند، ولی مشکل اینجاست که هر انتقالی موجب عدم کارآیی است و هر چه مبالغی که بازتوزیع می شود بیشتر باشد، عدم کارآیی بیشتر خواهد بود.

شاید ریشه این امر آن باشد که به نظر برسد برداشت، فعالیت اقتصادی را از شور و شوق می اندازد و پرداخت، موجب تنبلی می شود، ولی می توان گفت حتی با پذیرش این مبانی که با تربیت صحیح بسیار کمرنگ خواهند شد سنجش تفاضل اثر جایگزینی و اثر درآمدی، مسأله را مشخص می کند، یعنی افزایش نرخ مالیات بر درآمد، گرچه از طرفی از ارزش واقعی ساعات کار، نسبت به سایر تخصیصهای ممکن در زمان (مثل کار در منزل)، می کاهد و انگیزه کارِ کمتر را به وجود می آورد، ولی از طرف دیگر، کارگزار اقتصادی برای جبران کاهش درآمد واقعی خود به کار بیشتر برانگیخته می شود. لذا مهم آن است که مالیات و توزیع مجدد در حدی باشد که اثر جایگزینی اش بیشتر از اثر درآمدی نباشد. فقط در این صورت است که کارآیی با عدالت سازگار نخواهد بود. همانطور که اشاره شد با پرورش حس مسئولیت پذیری، نوعدوستی و اعتماد به دولت، قلمرو ناسازگاری محدودتر نیز می گردد.

سازگاری عدالت با کارآیی و رفاه را در کلمات امیرالمؤمنین علی(ع) نیز می توان سراغ گرفت:

بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَکَات،45

با عدل برکات چند برابر می شود.

مَاعُمّرِتِ الْبَلْدان بِمِثْلِ العَدْلِ،46

هیچ چیزی مانند عدالت باعث آبادانی کشورها نمی شود.

فَاِنَّ فِی الْعَدلِ سَعَةٌ،47

به درستی که در عدل گشایش است.

نتیجه عدالت راستین به جامعه منهای فقر است، چنانکه امام علی(ع) درباره کوفه می فرماید:

مَااَصْبَحَ بِالْکُوفَهِ اِلاّ نَاعِما، اِنَّ اَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً لَیَأکُلَ البُرُّ وَ یَجْلِسَ فِی الظِّلِ وَ یَشْرِبَ مِنْ ماءِ الفُراتِ.48

هیچ کس در کوفه نیست که زندگی او سامانی نیافته باشد، پایین ترین افراد نان گندم می خورند، و خانه دارند، و از بهترین آب آشامیدنی استفاده می کنند.

اساسا در بینش اسلامی، جهان طبیعت (که تسلیم محض خداوند متعال است) نسبت به مؤمن و کافر عکس العمل یکسانی ندارد، بلکه نسبت به مؤمن و جامعه ایمانی مساعدت بیشتری می نماید. بر این مبنا، استفاده بهینه از منابع و کسب بیشترین رضایت خاطر و چند برابر شدن آن منوط به اجرای عدالت است. با مراعات عدالت است که خیر فراوان در ابعاد مادی و معنوی در جامعه تعمیم می یابد. با اجرای عدالت است که رفاه و خدمات عمومی، مثل عمران و آبادانی شهرها و نواحی، بیشتر می شود و هزینه های تولید کمتر می گردد و در نتیجه، گامی در مسیر کارآیی و رفاه برداشته می شود. جمله سوم، عدالت را مقارن با گشایش در امور معرفی می نماید. از اینجاست که شاید بتوان گفت پیش شرط کارآیی و رفاه، عدالت است. در جمله چهارم به عنوانِ نتیجه اجرای عدالت، سامان زندگی مردمِ کوفه در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) مورد عنایت و توجه قرار گرفته است. با تأمل در سخنان حضرت می توان گفت که با تحقق عدالت، برکات (خیر پایدار) در جامعه بیشتر می شود و گشایش در امور پیش می آید. مراعات عدالت مستلزم ضایع نشدن حقوق است. با این وصف، تخصیص و توزیع به گونه ای انجام می شود که حقوق همه مراعات شود و حقی از کسی تضییع نگردد. البته ترکیب عوامل تولید به گونه ای که کمترین هزینه و بیشترین مزیت را داشته باشد، توسط متخصصان متعهد و با صلاحدید حاکم اسلامی تعیین خواهد شد.

عدالت اقتصادی و قانون پارتو

درباره علل نابرابریهای اقتصادی نظرات زیادی وجود دارد. به نظر اسمیت، توزیع درآمد نسبت به نهادهای یک جامعه حساس است، ولی چندان متأثر از پیشرفت یا انحطاط اقتصاد آن نیست. دغدغه استوارت میل این بود که پیشرفت، علیرغم افزایش سهم طبقات متوسط، ممکن است باعث بهبود وضعیت فقرا نشود.

پارتو با مطالعه آماری در جوامعی که ساختار اجتماعی اقتصادی متفاوتی داشتند، دریافت که توزیع درآمد و ثروت آن جوامع با یکدیگر مشابه است. با وجود تأثیر شانس49 و نهادهای اجتماعی در نابرابریهای اقتصادی، پارتو بر یکسانی ماهیت و سرشت انسانی در جوامع متفاوت، به عنوان عامل عمده این مشابهت تکیه کرد.

در توضیح اینکه چگونه ماهیت و سرشت انسانی، نابرابری مشابهی را در جوامع مختلف تداوم می بخشد، پارتو متذکر می شود، این امر که متناظر با توزیع قابلیتهای انسانی است، جز در توزیع مربوط به ضروریات بقاء، یعنی آنها که قابلیتهایشان به شکل چشمگیری از متوسط قابلیتها کمتر است یا محکوم به فنا هستند یا سایرین باید جور آنها را بکشند. با این حساب، شکل توزیع قابلیتها (که به نحوی مشابه و متأثر از سرشت و ماهیت بشری است) تعیین کننده مشابهت نابرابری توزیع در جوامع مختلف است.50 لازمه سخن پارتو این است که به لحاظ مشابهت و پایداری سرشت بشری در جوامع مختلف، عامل عمده نابرابری توزیع همین امر است و لذا سیاستهای عدالت گستر، تأثیر چندانی در اصلاح نابرابریها نخواهند داشت.

اگر استدلال پارتو این باشد که تحقیقات آماری در جوامع مختلف (در زمان پارتو) مدعای او را تأیید می کند، در جواب می توان از تحقیقات آماری دیگری استفاده کرد که تأثیر شگرف نهادهای اجتماعی متفاوت در جوامع مختلف را در تفاوت توزیع نابرابریها و شدت آنها تأیید می کند. علاوه بر این، به لحاظ عقلی و قیاسی نیز مسلم است که نهادهای اجتماعی در نابرابری و تشدید یا کاهش آن نقش چشمگیری دارند. البته انتقادات دیگری نیز به قانون پارتو وارد کرده اند.51

آنچه در یک نگاه کلی می توان گفت، این است که تأثیر تفاوت قابلیتها در نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی امری مسلم است. این امر در بینش اسلامی برای دارایان و ناداران حکمتها و مصلحتهای فراوانی دارد. در عین حال، هر دو دسته در کنار دولت اسلامی وظایفی نیز دارند که عمل به آنها، اهداف مطلوب خود را دارد و در مجموع، باعث کمال بیشتر جامعه اسلامی خواهد بود. امیرالمؤمنین علی(ع) فرموده اند:

وَ قَدَّرَ الأَرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَهَا وَ قَسَّمَهَا عَلَی الضِّیقِ وَالسَّعَةِ فَعَدَلَ فِیهَا لِیَبْتَلِیَ مَنْ أَرَادَ بِمَیْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا وَ لِیَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَالصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّهَا وَ فَقِیرِهَا؛52

خداوند متعال تقسیم روزیها را بر اساس اندازه گیری معینی قرار داده است. برای بعضی روزی فراوان و برای برخی روزی کمتر. البته این امر هم بر اساس عدالت و استحقاقها است. بدین وسیله هر دو دسته در معرض آزمون هستند، آزمونی برای سپاسگزاری یا ناسپاسی، آزمونی برای پایداری یا ناشکیبایی.

لحن فرمایش حضرت به گونه ای است که گویا این یک سنت پایدار الهی است. در عین حال امیرالمؤمنین علی(ع) نسبت به توزیع مجدد و وظیفه دولت اسلامی در این امر خطیر و وظایف مردم نسبت به یکدیگر سخنانی دارند که باید در کنار این امر مورد توجه قرار گیرد. در مجموع، باید تأثیر مثبت توزیع مجدد و توزیع عادلانه را در سامان بهتر امور جامعه و تقرب الی اللّه جستجو کرد.

عدالت و تعادل

در اقتصاد رایج، برابری عرضه و تقاضا نشان دهنده تعادل است. در مطالعه تعادل جزئی، رفتار آحاد تصمیم گیرندگان و بازارها به صورت جدا از هم بررسی می شود. مبحث تعادل عمومی، عهده دار مطالعه رفتار همزمان همه آحاد تصمیم گیرندگان و تمامی بازارهاست. در مطالعه تعادل عمومی، هدفی که به طور همزمان دنبال می شود این است که به چه صورت تعادل در کل اقتصاد برقرار می گردد، یعنی عرضه و تقاضای کلیه بخشها در اقتصاد، با یکدیگر برابر می شود.

به نظر والراس نمی توان برای قیمت یک بازار، مستقل از سایر بازارها تصمیم گرفت، زیرا تقاضا برای محصول تولید شده در بازار xi نه تنها بستگی مستقیم به قیمت محصول در بازار i دارد، بلکه به قیمت محصول در سایر بازارها نیز وابسته است. از این رو، قیمتهای تعادلی از نتیجه حل یک دستگاهِ معادلاتِ همزمان به دست می آید که با در نظر گرفتن کلیه شرایط و بازارها انجام می شود. بر اساس قانون والراس، زمانی که کل اقتصاد، و در واقع کلیه بازارها، در تعادل باشند، ارزش کل اضافه تقاضا در هر مجموعه از قیمتها برابر صفر خواهد بود و به این لحاظ، برای کلیه کالاها، اضافه تقاضا یا اضافه عرضه ای وجود نخواهد داشت.53

برابری نرخ نهایی جانشینی مصرف در کالا برای دو فرد و برابری نرخ نهایی جانشینی فنی بین دو نهاده در تولید دو کالا برای دو بنگاه و برابری همزمان این دو با یکدیگر شرایط تعادل عمومی در یک اقتصاد ساده است. مطالعه شرایطی که در آن، تعادل عمومی دارای موقعیت بهینه باشد، محور مباحث مربوط به اقتصاد رفاه است.

بر این اساس، رفاه اجتماعی بر مبنای تخصیص و توزیع مبتنی بر سیستم بازار، رقابت کامل و تعقیب نفع شخصی شکل می گیرد. روشن است که تعادل عمومی زمینه ای است برای موقعیت بهینه و از این طریق، همان بحث قبلی رابطه عدالت و کارآیی، به طور غیرمستقیم با مبحث تعادل عمومی مرتبط می گردد. علاوه براین، زیربنای مبحث تعادل، پذیرش سیستم عرضه و تقاضا است. در اقتصاد نئوکلاسیک، علی رغم پذیرش و اصل بودن این سیستم، مواردی به عنوان کاستیهای آن مطرح می شود که یکی از آنها، توزیع ناعادلانه است.

به نظر می رسد که در بینش اسلامی نیز نمی توان به طور دربست سیستم بازار را پذیرفت. در این بینش، ابتدا توزیع قبل از تولید با صلاحدید دولت اسلامی و با عنایت کامل به تعالیم اسلامی مطرح است. در سازوکار توزیع بعد از تولید نیز در کنار سیستم قیمتها، تعالیم اسلامی، مقررات خاص حاکم اسلامی و قواعد اخلاقی نیز به عنوان محدودیت مدنظر قرار دارد. در کل می توان گفت بین تعادل در اقتصاد رایج و وضعیت عادلانه در جامعه اسلامی رابطه همپوشی نسبی (عام و خاص من وجه) وجود دارد و اصل اساسی، مراعات تعالیم اسلامی در باب عدالت است و از این طریق است که تعادلِ عمومی شکل می گیرد.

این بحث بر فرض آن بود که تعادل به همان معنای رایج خود در اقتصاد باشد، در حالی که برخی از اندیشمندان تعادل را به گونه ای در جامعه اسلامی معنا کرده اند که مترادف با عدالت اسلامی باشد. در این باره گفته اند: «در اقتصاد اسلامی شکل کلی کیفیت تعادل در تمامی جنبه های فعالیت بشر یکی از مهمترین عوامل تعیین کننده رفتار اقتصادی به حساب می آید».54 در ادامه سه نکته در این باب را متذکر شده اند که به اختصار از این قرار است: «الف) روابط اساسی میان مصرف، تولید و توزیع باید در چنان توازنی قرار گیرد که تمرکز قدرت اقتصادی در دست عده ای محدود میسر نگردد؛ ب) سیستم اسلامی در هر برهه ای از زمان تأکید بر به حداکثر رساندن رفاه کل و نه صرفا رفاه نهایی (وضع مطلوب پارتو) دارد... چون، انسان دارای یک فطرت الهی است و بر اساس آنچه که تعادل اقتضا می کند، اهمیت اجتماعی نهایی افراد، در جامعه اسلامی با یکدیگر برابر می باشد، در نتیجه، ...از میان دو جامعه، آنکه دارای توزیع درآمد یکسان است به دیگری که دارای توزیع درآمد نابرابر می باشد، ارجحیت دارد، حتی اگر درآمد متوسط در هر دو جامعه برابر باشد. ج) نتیجه مستقیم تأکید شدید در مورد برابری اقتصادی و سیاسی... این می شود که در سیستم اقتصاد اسلامی حقِ مالکیتِ خصوصیِ نامحدود به هیچ وجه، به رسمیت شناخته نمی شود. ...در یک اقتصاد متکامل اسلامی باید کلیه تأسیساتی که به نابرابریهای ناخالص درآمد و ثروت دامن می زند مانند نهاد بهره که از مالکیت خصوصی تغذیه می کند و آن را تقویت می نماید ولو به تدریج برچیده شوند».55

مطالب یادشده، در مجموع، از تعالیم اسلامی و سخنان و سیره امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیهماالسلام قابل استفاده است. البته تأکید بر برابری و توزیع عادلانه به گونه ای نیست که رابطه محسوس بین تلاش فردی و محصول آن را بی اعتبار سازد. در هر حال به نظر نمی رسد مترادف دانستن تعادل و عدالت صحیح باشد.

پایان سخن و نتیجه گیری

در این نوشته در پرتو فرمایشات و رهنمودهای امیرالمؤمنین(ع) دریافتیم که:

1. عدالت اقتصادی به معنای مراعات حقوق اقتصادی است. 2. مراعات حقوق اقتصادی در کنار مراعات سایر حقوق، زمینه ساز توزیع عادلانه درآمد بین اقشار جامعه می شود، به گونه ای که حقوق اقتصادی بین نسلها نیز مغفول واقع نشود. 3. منشأ التزام به عدالت اقتصادی تسلیم بودن در برابر دستورات الهی است که با نهایت تلاشِ توأم با اخلاص، کارگزاران اقتصادی، نهادها و روابط اقتصادی را به گونه ای سامان خواهند داد که در کنار مصادیق دیگر، عدالت جامعه با صبغه الهی و بالنده به حیات خود ادامه دهد. 4. نه تنها عدالت اقتصادی منافاتی با رفاه اجتماعی و کارآیی اقتصادی ندارد، بلکه رفاه همه جانبه و بلندمدت تنها در پرتو عدالت اقتصادی قابل تحقق است، در مواردی، هزینه کردن کارآیی برای عدالت، به خاطر آن است که با مراعات عدالت، مصالح همه جانبه برای جامعه میسر خواهد شد.

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 27؛ نمونه این سخن در نامه 46 نیز آمده است. (در ترجمه موارد نقل شده از نهج البلاغه، از ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی استفاده شده است).

2. همان، نامه 25.

3. همان، نامه 59، در نامه 70 نیز نظیر همین مطلب آمده است: عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به گوش کشیدند و دانستند که مردم به میزان عدالت در حق یکسانند پس گریختند تا تنها خود را به نوایی رسانند. دور بُوَند دور از رحمت خدا.

4. برای اطلاع بیشتر، ر.ک. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، قم: صدرا، 1358، ص 5 41.

5. نهج البلاغه، خطبه 216، ص249248.

6. همان، خطبه 37.

7. همان، خطبه 136.

8. همان، خطبه 224.

9. همان، خطبه 15.

10. همان، نامه 41.

11. همان، کلام 437.

12. همان، کلام 235.

13. بعضی از افراد در مقام تاختن به این معنی از عدالت آن را یادگار دوران باستان و خرافه آمیز معرفی کرده اند غافل از آنکه برخی حقوق ثابت، ابدی و جهانی هستند و مراعات آنها امری تغییرناپذیر است و چنین معنایی از عدالت کاملاً قابل دفاع و عقلانی می باشد. برای اطلاع بیشتر از موضوع، ر.ک. مجله نقد و نظر (ویژه نامه عدالت)، سال سوم، شماره دوم و سوم، سال سوم، مسلسل 1110.

14. برای اطلاع بیشتر، ر.ک. صدر، محمدباقر، اقتصادنا، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1411 ق، ص497523.

15. نهج البلاغه، نامه 41.

16. همان، نامه 53.

17. احزاب، آیه 4645، حدید، آیه 25.

18. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، قم: صدرا، ج2، ص179175.

19. شوری، آیه 15.

20. مائده، آیه 8.

21. نمل، آیه 90.

22. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج72، بیروت، دارالاضواء، 1413ق، ص352.

23. نهج البلاغه، خطبه 87.

24. همان، خطبه 131.

25. همان، خطبه 3.

26. همان، نامه 53.

27. همان.

28. همان، کلام 437.

29. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص7881.

30. عدل مایه زندگانی است.(شرح غررالحکم ودررالکلم، ج1، ص64) عدالت پیشه کن تا قدرت تو ادامه پیدا کند.(همان، ج2، ص178) کسی که عدالت ورزد، امر او نافذ خواهد بود. (همان، ج5، ص175) کسی که به عدل رفتار کند خداوند حکومت او را حفظ می کند.(همان، ج5، ص355) برپا داشتن عدل بقای دولتها را تضمین می کند.(همان، ج3، ص353) عدل قویترین پایه هاست.(همان، ج1، ص316)کسی که عدالت ورزد، عظمت و ارزش پیدا می کند. (همان، ج5، ص193) به واسطه عدل برکات الهی چند برابر می شود.(همان، ج2، ص205) کسی که در کشور با عدالت برخورد کند خداوند رحمت خود را بر او جاری می سازد.(همان، ج5، ص337) هیچ چیز مانند عدل، کشورها را آباد نساخته است.(همان، ج6، ص68) عدالت سبب اصلاح مردم می شود.(همان، ج1، ص133) وجود دولت عادل از واجبات است. (همان، ج4، ص10) عدالت زینت زمامداری است. (همان، ج4، ص109)؛ بهترین نوع عدالت یاری رساندن به مظلوم است. (همان، ج2، ص394).

31. باقری، علی، معیارهای توزیع درآمد و عدالت، نامه مفید، سال چهارم، شماره اول، بهار 1377، ش13، ص8687.

32. ساندل، مایکل، لیبرالیسم و منتقدان آن، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1374، ص61.

33. John Rawls; A Theory of Justice. p.60.

34. توسلی، حسین، مبنای عدالت در نظریه جان رالز، مجله نقد و نظر (ویژه نامه عدالت) ش23، مسلسل 1110. ص122146.

35. بر این مبنا شاید بتوان توجیه کاملی برای حقوق بشر ادعایی به دست داد. حقوق بشر، از قبیل حق آزادی، حیات، تملک و... در مواردی بین تمامی انسانها مشترک است و در مواردی، مختص انسانهای دیندار و در مواردی، مختص انسانهای مسلمان است. به این لحاظ مصادیق عدالت در هر مورد متفاوت از سایر موارد خواهد بود.

36. نهج البلاغه، خطبه 3.

37. همان، نامه 50.

38. همان، نامه 53.

39. همان، نامه 67.

40. مطهری، مرتضی، شرح اشارات (مجموعه آثار، قم، صدرا) ج7، ص122118 و پاورقی ص119120.

41. مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، مجموعه آثار، ج2، ص179175. ایشان به طور مبسوط ادله رأی مورد دفاع در متن را بیان نموده و ادله دیدگاههای دیگر را مورد نقد و بررسی قرار داده اند.

42. زرقا، محمد انس، عدالت توزیعی در اسلام، مجله نامه مفید، سال ششم، ش سوم، پاییز 1379. ص111112.

43. عبادی، جعفر، مباحثی در اقتصاد خرد، تهران: سمت، 1370، مبحث کارآیی و اقتصاد رفاه، ص258264.

44. آندره شیاپوری، پیر، نابرابری، کارآیی و توزیع مجدد، ترجمه مسعود محمدی، مجله گزیده اقتصادی اجتماعی، سال یازدهم، ش 4و5، تیر و مرداد 1373، ص4151.

45. الحیاة (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1409ق.) ج6، ص332.

46. همان، ص407.

47. نهج البلاغه، خطبه 15، ص72.

48. حکیمی، محمدرضا، تعریف «عدالت» از زبان امام صادق(ع)، نقد و نظر، سال سوم، شماره دوم و سوم، بهار و تابستان 1376، ص7172، به نقل از بحارالانوار، ج40، ص327.

49. شانس را می توان به موقعیتهای مساعدِ غیراختیاری تفسیر کرد. البته با نظر واقع بینانه، فراهم آمدن موقعیتهای مساعدِ غیراختیاری، تصادفی نبوده بلکه برای امتحان بشر و یا تمحیص اوست. بشرط آنکه این موقعیتها را درک کرده و از آنها استفاده بهینه نماید.

50. نگاهی به گذشته قانون پارتو، مجله گزیده اقتصادی اجتماعی، شماره 137.

51. همان.

52. نهج البلاغه، خطبه 91.

53. عبادی، جعفر، مباحثی در اقتصاد خرد، بحث تعادل عمومی و کارایی در اقتصاد، ص235258.

54. نقوی، حیدر، جمع اخلاق و اقتصاد در اسلام، ترجمه حسن توانایان فرد، تهران: 1366، ص4846.

55. همان.



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

عدالت محوری در قرآن و حدیث

اسلام مکتب معتدل

از آنجا که عدالت از اهداف اساسی بعثت پیامبران است، در دین محمّدی که خاتم آنهاست اجرای عدالت در جامعه بشری هدف اصلی است و در آیات و روایات در سیره عملی رسول اکرم(ص) و اهل بیت او نیز اجرای عدالت به صورت اصلی بنیادین مطرح گشته و مورد تأکید بسیاری قرار گرفته است. رابطه انسان با خداوند، با خویشتن، با محیط پیرامون و نیز با انسان های دیگر، هر کدام ویژگی و مقوله خاصی است و دارای قلمرو و اعمالی می باشد ولی همه در صورت رعایت عدالت شکل درستی بخود می گیرند. در واقع هر عملی که امکان دارد از انسان سر بزند و یا لازم باشد که انجام بگیرد از این چهار قلمرو بیرون نمی باشد و بنابراین می توان گفت که همگی اصول شرایع و آیین ادیان آسمانی در عدل و احسان خلاصه می گردد و این دو، جوهر همه احکام و تعالیم آسمانی است. ابومالک می گوید به امام سجاد(ع) عرض کردم مرا از دین خدا آگاه کن، امام فرمود همه تعالیم دین، حق گویی، داوری طبق عدالت و وفای به عهد است. همه دین خدا همین هاست.(1)

در اسلام تمامی پست های حسّاس را به افراد عادل واگذار می کنند، در قضاوت، امامت جمعه و جماعت، عدالت شرط اساسی است، مرجع تقلید، رهبری و مسؤول بیت المال باید عادل باشند، در مسایل خانواده و بحث های حقوقی و روابط بین دو زوج نیز به عدالت تأکید می گردد و در واقع اسلام اهمیت خاصی به عدالت داده و آن را در تاروپود جامعه و در مسایل حقوقی، اجتماعی، خانوادگی و اقتصادی، شرط اساسی دانسته است.(2)

اصولاً اسلام مکتب اعتدال است و امّت اسلامی امّتی معتدل هستند، نظام آن عادلانه است. خدای تعالی عادل است و عدل از صفات کمال اوست و خداوند عالم همه صفات کمال را دارا می باشد و نیز کراراً در کلام خود عدل را ستوده و ظلم را نکوهش می کند و مردم را به عدالت امر نموده و از ظلم نهی می کند: «انّ اللّه لایظلم مثقال ذرّةٍ(3)؛ خدا به اندازه ذرّه ای به کسی ستم نمی کند و :ولا یظلم ربّک احداً؛(4) خداوند به هیچ موجودی ستم نمی کند.» علامه طباطبایی می نویسد: خدای متعال عادل است زیرا عدالت در حکم یا در اجراء آن این است که

استثنا و تبعیض برندارد و در مواردی که مشمول حکم هستند بطور یکنواخت ثابت شود و در مواردی که قابل اجراست به طور یکنواخت به اجرا درآید.(5)

عدالت الهی که زیربنای عدالت اجتماعی است، در طول تاریخ در مسیر تحریف قرار گرفته است. مکتب تشیع که جلوه گاه اسلام راستین است وقتی مشاهده نمود این عدالت به صورت خطرناکی و بر خلاف موازین علمی توجیه می گردد و عدّه ای، جنایات ستمگران را با مطرح کردن اصل جبر به حساب خدا می گذارند و اسلام وسیله ای برای موجّه نمودن بیدادگری های زمامداران گردیده است، برای جلوگیری از این تحریف و نابودی، عدالت خداوند را به عنوان یکی از اصول بنیادی اسلام اعلام کرد بدین معنا که اسلام بدون عدل، دیگر اسلام نیست و انکار عدل در واقع مساوی انکار اسلام است: البته از روایات برمی آید که شیعیان از زمان ائمه اطهار(ع) هموزن توحید برای اعتقاد و به عدل ارزش قائل بوده اند و این دو اصل را حساس ترین ارکان اسلام دانسته اند.(6)

اصل عدل و تبعیت احکام از مصالح و مفاسد نفس الامری و نیز اصل حسن و قبح عقلی و حجیت عقل به عنوان زیربنای فقه شیعی شناخته شده و جای خویش را در این رشته از علوم اسلامی بازیافته است. استاد شهید مطهری می نویسد: ریشه اصلی طرح های علمی و عملی مسأله عدل در جامعه اسلامی را، باید در درجه اول در خود قرآن جستجو کرد، قرآن است که بذر اندیشه عدل را در دل ها کاشت و آبیاری کرد و دغدغه آن را چه از نظر فکری و فلسفی و چه از نظر علمی و اجتماعی در روح ها ایجاد کرد این قرآن است که مسئله عدل و ظلم را در چهره های گوناگونش طرح کرد.(7)

بیشترین آیات مربوط به عدل، درباره عدل جمعی و گروهی است، اعم از خانوادگی، سیاسی قضایی و اجتماعی، که تعداد آن ها به 16 آیه می رسد.

عدل قرآن از آن جا که به توحید یا معاد ارتباط می یابد، به نگرش انسان درباره هستی و آفرینش شکل خاص می دهد و به عبارت دیگر نوعی جهان بینی است. آنجا که به نبوت، تشریع و قانون مربوط می شود به یک مقیاس و معیار و قانون شناسی مربوط می شود و به عبارت دیگر جای پایی است برای عقل که در ردیف کتاب و سنّت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آید. آنجا که به امامت و رهبری مربوط می شود، یک شایستگی است آنجا که پای اخلاق به میان می آید آرمانی انسانی است و آنجا که به اجتماع کشیده می شود یک مسؤولیت است. چگونه ممکن است مسأله ای که در قرآن تا این پایه بدان اهمیت داده شده که هم جهان بینی است و هم معیار شناخت قانون و هم ملاک شایستگی زعامت و رهبری و هم آرمانی انسانی و هم مسؤولیتی اجتماعی، مسلمین با آن عنایت شدید و حساسیت فراوانی که در مورد قرآن داشتند، نسبت به آن بی تفاوت بمانند. شهید مطهری پس از طرح این مباحث،

خاطرنشان می نماید:

ما معتقدیم دلیلی ندارد که در پی علّتی برویم و فکر خود را خسته نماییم که چرا از آغاز نهضت های فکری و عملی مسلمین، همه جاکلمه عدل به چشم می خورد. علت حسّاسیت مسلمین نسبت به این مسئله و راه یافتن این اصل در کلام و فقه و حوزه های اجتماعی اسلام بدون شک قرآن بود.(8) قرآن کریم بزرگترین کتاب فراخوان به وجوب اجرای عدالت است، کتابی که هدف بعثت پیامبران را ایجاد زندگی عادلانه در میان جوامع بشری تلقی نموده است کتابی که خود را هادی اهل تقوا خوانده و نزدیکترین راه رسیدن به تقوا را اجرای عدالت دانسته است، کتابی که حضرت علی(ع) آن را این گونه معرفی می کند: هوالناطق بسنّة العدل... ریاض العدل و عذرانه؛(9) قرآن از سنت عدالت سخن می گوید، قرآن بوستان های سرسبز و تالاب های عدالت است.

بنابراین، معتقدان به کلام وحی باید پی گیرترین افراد برای گسترش و اجرای عدالت باشند و اگر بخواهند قرآن را زنده کنند لازم است بدان عمل نمایند و در رأس آن پس از نماز و عبادت برپا نمودن عدالت است. قرآن هنگامی در جامعه حیات دارد و فعال است که همگان به دستورات آن عمل کنند، از نهی های آن پرهیز نمایند و امرهای آن را عملی سازند.(10) ناگفته نماند حضرت رسول اکرم(ص)، علی(ع) و فرزندان او را «عدل قرآن» نامیدند.(11)

اهل بیت و عدالت

خداوندی که انسان ها را آفرید و برنامه های سعادت آنها را از طریق رسولش روشن کرد فروغ های فروزان نبوت و امامت را مسؤول نظارت بر عدالت معرفی می کند، پس از پیامبراکرم(ص) حافظ حقوق و مسؤول هدایت مردم ائمه هدی هستند که در خصال، کمالات و لیاقت ها و عصمت همچون آن بزرگوار می باشند. در تعالیم نظری و عملی اهل بیت(ع) سفارش های فراوانی درباره اجرای عدالت دیده می شود، این موضوع در سخنان، اخلاق و روش سیاسی اجتماعی حضرت علی(ع) موج می زند. از نظر آن حضرت اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و به پیکر اجتماع آرامش بدهد عدالت است. آن امام همام چون تشنگان به دنبال چشمه زلال عدالت بود، خود تندیش عدالت به شمار می آمد و ذرّات وجودش با عدالت آمیختگی داشت و از کوچکترین ستمی حتی گرفتن دانه ای جو از مورچه ای گریزان بود او در این راستا به گفته و نوشته و شعار اکتفا نمی کرد بلکه عملاً برای محو ستم و استقرار عدالت تلاش می کرد و حتی از عزیزترین بستگانش هم نمی گذشت زیرا خدایش به عدل فرمان داده بود. هرگز چون سیاستمداران دنیاپرست مصلحت اندیشی نکرد و هیچ گاه از ستمی چشم پوشی ننمود، محبت و عطوفت پدرانه اش نیز مانع از اجرای عدالت نگشت، او نگهدار و برپادارنده عدالت گردید تا جایی که در راه عدالت به شهادت رسید. او حکومت را وسیله ای تلقی کرد تا توسط آن اقامه حق نماید و باطل را محو کند، از راه حکومت عدالت در جامعه ترویج یابد، تحت لوای حکومت الهی مردم به حقوق واقعی خویش برسند، فکرهای خفته بیدار شود، انحرافات از بین برود، ایشان به ابن عباس فرمود: حکومت برای من از این کفش وصله دار ارزش کمتری دارد مگر این که اقامه حق کنم یا باطلی را از بین ببرم.(12)

امیرمؤمنان از همان روزهای نخستین که زمامدار مسلمین گردید، عدالت اجتماعی را برپاساخت که به دلیل همین شیوه شایسته و برنامه ای انقلابی کینه ها شعله ور گردید و آتش جنگ، فتنه و طغیان حوادث تلخ و ناگواری را پدید آورد. آن حضرت تأکید می فرماید: برپایی دولت عدل از واجبات است.(13) و گوشزد نموده اند که: هر کس عادل باشد حکمتش تأثیرگذار می گردد،(14) حضرت می فرمایند: عدل جامعه را پایدار می کند(15) و باعث شکست دشمنان می گردد،(16) با اجرای عدالت برکت ها زیاد می شود،(17) و هر کسی که عدالت گستری نماید خداوند بر او رحمت می فرستد(18) و از نشانه های بزرگواری عمل کردن به روش عادلانه است.(19)

متأسفانه قدر حضرت علی(ع) و عدالت خواهی همه جانبه اش شناخته نشد و مسلمانان از دستورات ایشان پیروی نکردند، مردم هنگامی پی به عدالت آن حضرت بردند که دیگر امامی در میانشان نبود و حاکم ستمگری چون حجاج بن یوسف ثقفی بر کوفه تسلط یافت.(20)

حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسین(ع) نیز رسالت پایداری عدل و نابودی ظلم را دنبال کردند، عاشورا دستِ بلندی است که از افق کربلا برآمد و تا قلّه خورشید فرا رفت و تا هماره تاریخ بر فرازماند و سیاهی های جاهلیت از نو جان یافته از چهره خورشید اسلام و قرآن فروشسته شد. عاشورای حسینی برای همیشه حق را از باطل جدا ساخت و سرانجام فروغ حق از مشرق تابناک عاشورا طلوعی جاویدان کرد، حقی که بخوبی عدل را دربر می گیرد.(21)

پیام شب عاشورا نماز است و پیام روز عاشورا عدالت است. در زیارت اول ماه رجب می خوانیم: «اشهد انّک قد امرت بالقسط و العدل و دعوت الیهما و انّک صادق صدیق، صدقت فیما دعوت الیه؛ گواهی می دهم ای امام حسین که توبه اجرای قسط و عدل فرمان دادی و جامعه اسلامی را به عدل فراخواندی و تو راستگو و صدّیقی (ولیّ راستین پروردگاری) و به هرچه فراخواندی، صادقانه فراخواندی.

نویسنده و دانشور شیعی لبنان ـ محمد جواد مغنیه ـ می نویسد: «نام امام حسین نماد ژرف هدایت است...سر فصل فداکاری در راه حق و جانبازی در راه عدالت، چنانکه نام یزید نشانه فساد و تباهی، ستم و هتک مقدسات و نشر فجور و رذالت است.»(22)

نشر عدالت در سراسر جهان و از بین بردن هرگونه نابرابری و تبعیض، در رأس انقلاب حضرت مهدی(عج) قرار دارد. ایجاد عدالت، اقدام اصلی و سرلوحه همه برنامه های آن امام منجی است اصلی که محوری ترین هدف انبیاء بوده است. اصولاً در تبیین مشخصات عصر ظهور به عدالت تأکید زیادی شده است زیرا برای ساختن جامعه ای ارزشی و تشکیل اجتماعی قرآنی پایه نخستین و کار اصلی عدالت گستری است.

عدل آشکارترین صفت آن امام است به همین دلیل در دعای شب های رمضان حضرت مهدی(عج) "عدل" نامیده شده است: «اللهم وصل علی ولیّ امرک القائم المؤمل و العدل المنتظر» پروردگارا به ولیّ امر خود که قیام کننده آرمانی و عدل مورد انتظار همه است درود فرست. در کتاب کمال الدین در خبری از رسول اکرم(ص) در وصف مهدی موعود(عج) آمده است: «اول العدل و آخره» یعنی آغاز عدل و پایان آن است. کمتر حدیثی درباره آن امام رسیده است که از عدل تهی باشد و روایات در این باره به حد تواتر رسیده است. رسول اکرم(ص) می فرمایند: خداوند از فرزندان حسین امامانی قرار داده است که امر مرا اقامه می کنند. نهم آنان مهدی امتم می باشد، او شبیه ترین مردمان است به من در سیما، گفتار و کردار. پس از غیبتی طولانی و سرگردانی و سردرگمی مردم، ظهور می کند، آنگاه امر خدا را آشکار می سازد پس زمین را از عدل پر می کند پس از آن که از ستم و بیداد لبریز شده باشد.(23)

کشتزار جامعه تشنه عدالت

شیعه عدالت را در دو جهت یعنی مسؤولیت انسان و عدالت خدا در پاداش و کیفر او و نیز ایجاد نظم عادلانه برای توزیع امکانات و تصدّی مناصب و رعایت حقوق همه افراد، از متن قرآن و حدیث و سیره عملی پیامبران و اولیاء اخذ کرده و خواستار آن گردیده که این موضوع رعایت شود.(24) به اعتقاد شیعه اگر در جامعه عدالت همه جانبه برقرار گردد، محیط برای رشد، تکامل فراهم است و روند عمومی حرکت تکاملی جامعه هماهنگ با روند تکاملی جهان خواهد بود. غایت اصلی دین در بعد حیات اجتماعی اقامه عدل است یعنی عدم سازش با ستم و تبعیض و کمک رسانیدن به افراد ستم دیده، اصل اقامه عدالت در این واقعیت نهفته است که هیچ ظالمی مورد تأیید قرار نگیرد و مظلوم تحت فشار و تضعیف واقع نشود.

از آنجا که عدالت اجتماعی برای جوامع جنبه حیاتی دارد و نبودن آن مرگ هر اجتماعی را اعلام می دارد، آیین مقدس اسلام مقرّر داشته است که عدالت باید بدون توجه به اختلاف های قومی و ملی و حتی مذهبی و در یک سطح عمومی و همه جانبه و درباره همه افراد حتی نسبت به مخالفان و دشمنان اجرا گردد، قرآن تأکید می کند مبادا دشمنی با گروهی، شما را به بی عدالتی وادار کند.(25)

اسلام راستین برای داشتن جامعه ای آسیب ناپذیر، تجاوزکاران و گردن کشانی را که عدالت اجتماعی را به خطر انداخته اند اگرچه هم کیش و برادر ایمانی هم بوده باشند محکوم می سازد و دستور می دهد هرگاه دو گروه از مسلمانان، با یکدیگر به نبرد برخیزند، در آغاز بین آنان صلح برقرار سازید، و اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد باقوم ظالم پیشه و متجاوز پیکار کنید تا آن که به فرمان خداوند از ظلم خود دست بردارد و هرگاه به راه حق برگشت با حفظ عدالت آنها را سازش دهید و همه جا عدل را مراعات کنید.(26)

تعالیم انسان ساز اسلام برای حفظ عدالت اجتماعی، مقاومت در برابر هرگونه جوری را به پیروان خود، واجب کرده است. زیرا ستم و تجاوز، امنیت عمومی را تهدید می کند. کاروان های اقتصادی و مراکز تولیدی اجتماع را تعطیل می سازد، فقر و پریشانی به سوی جامعه رخ نشان می دهد، سطح فرهنگ تنزل می نماید به شخصیت افراد ضربه می خورد و حیات روانی و تربیتی انسان ها به سوی ذلّت، حقارت و...سوق داده می شود. قرآن می فرماید: «والذین اذا اصابهم البغی هم ینتصرون؛(27) هرگاه (به مؤمنان) ستمی برسد، به کمک یکدیگر برخاسته و با این تجاوز مخالفت می کنند» امام صادق می فرماید: جمعیتی که حقوق زیردستان را از زورمداران نگرفتند پاک و منزّه نمی باشند.(28) اسلام حمایت از ستمگر و دوستی با وی را با چنان دقتی پی گیری کرده است که اگر کسی در ذهن و روح مایل است که ظالمی در قید حیات باشد و بقاء او را خواستار باشد با آن ستمگر بوده و همراهش داخل دوزخ می گردد.(29)

رسول اکرم(ص) فرمودند: کسانی که قبل از شما زندگی می کردند، از بین رفتند، زیرا چون بزرگی و صاحب عنوانی از آنها مرتکب سرقت می گردید، متعرض وی نمی گشتند ولی اگر فرد بینوایی دزدی می کرد او را تنبیه می نمودند!(30)

تجمع بی رویه ثروت و قرار گرفتن اموال فراوان در دست عده ای خاص که منجر به استثمار و در نتیجه به اسراف و فساد مبدّل خواهد گشت از نظر اسلام محکوم است، قرآن کریم وجوب پرداختن حق فقرا و مساکین را از دارائی های اغنیاء این گونه توجیه می کند: کی لایکون دولةً بین الاغنیاء منکم(31) (تا این که چنین اموالی بدست توانگرانتان نیفتد و صرفاً در دست آنها به گردش نیاید) البته هرگاه ثروت از طرق مشروع تحصیل گردد و به مقدار لازم در مصارف توصیه شده و لازم انفاق گردد مازاد آن که برای مالکش باقی می ماند مشروع و مورد حمایت قانون خواهد بود: ولاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل(32) (اموال یکدیگر را به ناحق و حرام نبرید) حضرت علی (ع) می فرمایند: الرعیّة لایصلحها الّا العدل(33) (مردمان را چیزی جز عدالت اصلاح نمی کند)امام صادق(ع) متذکر گردیده اند: انّ النّاس یستغنون اذا عدل بینهم؛(34) مردمان اگر عدالتی در میان باشد، همه بی نیاز خواهند گشت. امام کاظم(ع) نیز فرموده اند: خداوند هیچ گونه مالی را رها نگذاشته است، بلکه آن را تقسیم نموده و (بر اساس تعیین الهی و تشریع اسلامی) حق هر صاحب حقی را به وی داده است. خواص و عوام و فقیران و تمامی قشرها...اگر در میان مردم به عدالت رفتار می گردید همه بی نیاز می شدند و مسکین و نیازمندی در بین آنان باقی نمی ماند.(35)

به فرمایش امام صادق(ع) مردم به عدالت نیاز دارند.(36) آن حضرت تأکید می نمایند: مردمان فقیر، نیازمند، گرسنه و برهنه نگشتند مگر در اثر گناه اغنیاء (ظلم و ستم).(37)

امام یازدهم حضرت عسکری(ع) فرموده اند: «اغنیاؤهم یسرقون زاد الفقرا؛(38) این توانگران آنهایند که توشه تهیدستان را به سرقت می برند و از دسترس بینوایان خارج می کنند.»

طبیعی است وقتی جامعه به سوی شکاف اجتماعی و فقر ناشی از بی عدالتی روی آورد به لحاظ اعتقادی و باورها و ارزش ها هم دارای مشکل می گردد. رسول اکرم(ص) هشدار داده اند: ولم یفقرهم فیکفرهم؛(39) (حاکم اسلامی) نباید مردم را فقیر کند تا کافرشان سازد.

سعدی در باب اول گلستان در سیرت شاهان، نقش مثبت عدالت اجتماعی را چنین مشخص کرده است:

«به حکم آن که عدل و احسان و انصاف خداوند مملکت، موجب امن و استقامت رعیّت است و عمارت و زراعت بیش اتفاق افتد پس نام نیکو و راحت و اَمن و ارزانی غلّه و دیگر متاع به اقصای عالم برود و بازرگانان و مسافران رغبت نمایند و قماش و غلّه و دیگر متاع ها بیاورند و ملک و مَملکت آبادان شود و خزاین معمور و لشکریان و حواشی فراخ دست، نعمت دنیا حاصل و به ثواب عقبی واصل و اگر طریق ظلم رود، بر خلاف این...»(40)

فرستادگان الهی که از حقیقت جامعه، انسان و سعادت او، آگاهی کامل داشتند به نیکی می دانستند که تمامی احکام، آموزش ها و برنامه های آنان در پرتو بهبود روابط انسانی، امنیت اجتماعی، عدالت تحقق می پذیرد و بدینسان زمینه عینیت یافتن احکام آماده می گردد. در جامعه عادل و نظام دادگستر، انسان درست، تربیت می شود و با آسایش و فراغت به تکلیف تن می دهد و به مقررات، اصول اجتماعی و حقوق همگان احترام می گذارد و در پرتو تعهدشناسی و مسؤولیت پذیری است که جامعه به خوشبختی واقعی دست می یابد و راه عروج به معنویت و ملکوت هموار می گردد. در سایه سیاه ستم و اجتماع جور بنیاد که هیچگونه امنیت اجتماعی و عدالت معیشتی ندارد نمی توان انتظار داشت مردمان وظیفه شناس باشند، از حدود خویش تجاوز نکنند و به احکام شرع و دین پای بند باشند.(41)

ملتی که اقشارش تحت ستم قرار گیرند و نظام حاکم بر آنان، به اجرای عدالت نپردازد و تبعیض روا دارد، نه تنها به عزت نمی رسد بلکه همواره در حالت ذلّت و تو سری خوردن و تبعیض دیدن بسر خواهد برد، از این جهت امام موسی کاظم(ع) فرموده اند: طاعة ولاة العدل تمام العزّ؛(42) موقعی جامعه ای به عزّت کامل می رسد که صرفاً از حاکمان عادل پیروی کند. در احادیث رسیده از رسول اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) آمده است: که فقر نزدیک به کفر و بلکه می تواند بخشی از کفر و بدبینی اعتقادی باشد پس باید عاملی که موجب خروج از دین می شود و خود قسمتی از بی ایمانی است، در جامعه اسلامی وجود نداشته باشد و چنین ضایعه ای بدون اجرای عدالت از میان نمی رود، سازندگی روانی، اجتماعی و نیز عمران و آبادانی شهرها و روستاها و رونق اقتصادی و شکوفایی در توسعه علمی و صنعتی و فنی بر اجرای عدالت متوقف است سازندگی بدون عدالت شکاف بسیار عمیقی بین اقشار اجتماعی به وجود می آورد و امنیت و آسایش شهروندان و روستائیان را سلب می کند. حضرت علی(ع) می فرمایند: لایکون العمران حیث یجور السّلطان؛(43) زمانی که عدالت اجرا نشود، عمران و آبادانی وجود ندارد.

استاد محمد رضا حکیمی می نویسد: «سازندگی منهای اجرای عدالت، در جهت زندگی سرمایه داران مُدرن و مرفهان بی درد تأثیر مثبت دارد و اغنیا و توانگران دست اندرکاران را به امیال و آمال خود می رساند و چرک دستی هم نصیب جمعی از قشرهای محروم می کند. بزرگترین سازندگی با اجرای عدالت آغاز می گردد بویژه در یک انقلاب (منبعث از ارزش ها) که همه باید به سازندگی انقلابی بیندیشند و در آغاز به اجرای عدالت بپردازند تا همه قشرها از صمیم دل به کار سازندگی کمک کنند و به نتایج آن در سطح عموم ـ نه کسانی و گروهی چند ـ امیدوار باشند.»(44)

حضرت علی(ع) می فرمایند: «ما عمرت البلدان بمثل العدل؛(45) هیچ چیزی چون عدالت کشورها را نمی سازد.»

عدالت موجب پیوند ناگسستنی توده های انسانی با رهبری می گردد و این ارتباط مقدس موجب ایثار و فداکاری می شود و این چگونگی بنیادهای بیداد و تبعیض و جور را فرو می ریزد.

امام علی(ع) در ترسیم جامعه کوفه می فرماید: همه ساکنان شهر کوفه از امکانات رفاهی و معیشتی برخوردارند. حتی پایین ترین افراد، نان گندم می خورند، مسکن دارند و از آب آشامیدنی فرات (خوب و سالم) استفاده می کنند.(46)

و حضرت امام رضا(ع) درباره امام منجی حضرت مهدی(عج) فرموده اند:

خداوند زمین را به دست قائم(عج) از هر ستمی پاک گرداند و از هر ظلمی پاکیزه سازد. آنگاه که قیام کند میزان عدل را در میان مردم نهد و بدین گونه هیچ کس نمی تواند به دیگری ستم کند.(47)

جنبه ها و گستره عدالت

عدالت را از یک لحاظ به دو قسم فردی و اجتماعی تقسیم می کنند، نوع فردی آن است که شخص با رعایت دستورات اسلامی و شرعی، خویشتن را به اخلاق اسلامی آراسته سازد و خصال معتدل را در وجود خود پرورش داده و شکوفا سازد و در این راه از افراط و تفریط اجتناب ورزد و این ویژگی ها را با تقوا، ایمان، تزکیه و ارتباط با خدا، تقویت کند، در بعد اجتماعی یعنی این که فرد در برخورد با دیگران با انصاف عمل کند، درباره کسی ستم روا مدارد، حقوق انسان ها و استحقاق آنان را در نظر گیرد، آنچه را برای خود ناپسند می دارد برای دیگران روا ندارد، در حال خشم و خروش درونی، به افراد تعدّی نکند، چون بین دو نفر داوری نماید حق را بگوید و ذرّه ای طرف یکی از آن ها را نگیرد. چشم خود را از افراد نامحرم جامعه حفظ کند.(48)

در برخی منابع عدل را به چهار بخش تکوینی، تشریعی، اجتماعی و اخلاقی تقسیم نموده اند.

قوانین حاکم بر جهان هستی و موجودات و نیز روابط بین آنها از عدالت تکوینی حکایت دارد و چون در نظام شرع و قوانین اسلامی و تشریح احکام اصل عدل رعایت شده، از آن به عدل تشریعی تعبیر گردیده است، نظام عادلانه ای که روابط اجتماعی انسان ها را اصلاح نماید و سامان دهد و عملاً برای رسیدن اقشار جامعه به حقوق معنوی و مادی خود تلاش کند، عدالت اجتماعی نامیده شده است. انسانی که از نظر تربیتی، روحی و رفتاری قابل اعتماد باشد، می تواند مصداق عدل اخلاقی قرار گیرد.(49)

عدل اجتماعی را نیز در چهار محور تقسیم کرده اند: خانوادگی، قضایی، اصلاحی و سیاسی، ناگفته نماند که عدالت اجتماعی و فردی از هم فاصله ندارند و با یکدیگر مغایر نیستند و اصولاً این دو لازم و ملزوم هم بوده و هر کدام می توانند دیگری را تقویت کنند و چنانچه وقتی عدالت اجتماعی بطور کامل و واقعی اجرا شود، افراد به امنیت روانی و آرامش روحی رسیده و بهتر می توانند در جهت تزکیه درونی و خودسازی و آراستن روح به خصال پسندیده اهتمام ورزند و نیز در جامعه ای که افرادش حالات اخلاقی و رفتاری عالی را در وجود خویش شکوفا ساخته اند بهتر می توان عدالت اجتماعی پیاده نمود.(50)

پاره ای منابع، عدل را شامل دو قسم عقلی و شرعی دانسته اند، اولی را خِرَد سالم و عقل نیکو درک می کند و در هیچ زمانی منسوخ نمی گردد و هیچ شرایط تاریخی و جغرافیایی و نیز هیچ عامل اجتماعی و فرهنگی نمی تواند آن را دگرگون کند مثل نیکی کردن به کسی که نیکی نموده است و نیازردن انسانی که از آزردن آدمی اجتناب کرده است، عدل تشریعی یعنی این که در پرتو احکام دین که از قرآن و حدیث منشأ می گیرد افراد در جزا و پاداش یکسان هستند البته ظرفیت ها، توانایی ها و تفاوت ها ملاحظه می گردد.

عدالت در زندگی فردی و اجتماعی شامل عدالت در گفتار، کردار و رفتار است، چنانچه حضرت علی(ع) تمامی این جنبه ها را به طور کامل، رعایت می نمودند.(51)

اصول و عوامل عدالت در جامعه شامل جنبه های زیر است:

1ـ برابری انسان ها و نفی هرگونه امتیاز قومی، طبقاتی، نژادی و جغرافیایی.

2ـ عدل حقوقی برای هیچ دسته ای حقوق خاص و امتیازات معیّنی وجود ندارد و همه دارای استعداد رشد و شکوفایی و رسیدن به مقامات علمی، اداری، فنی و اجتماعی هستند.

3ـ توجه به اراده مستقل، خود آگاهی و قدرت انتخاب و آگاهی و این که همه دارای ارزش های انسانی هستند و جایی برای تبعیض انسانی و طبیعی باقی نمی ماند.

4ـ ثروت های طبیعی و منابع عمومی قابل بهره برداری برای انسان هاست و اصولاً این امکانات از نظر مالکیت مختص خداوند است و مردم آفریدگان او هستند که باید از مواهب خالق خویش برخوردار گردند. عدالت این است که هرجا بنده روزی داشته باشد و هر کس رمقی دارد حق استفاده از قوت و غذا و امکانات مادی را خواهد داشت.

5 ـ فراهم نمودن امکانات اندیشه نه تحمیل اراده و فکر و فلسفه ای در جهت منافع و خواست های جناحی، گروهی، حزبی و طبقاتی و نه تحذیر و تحریف حقایق و اختناق فکری. باید شرایط به گونه ای باشد که هر کس با آزادی اندیشه، آگاهانه انتخاب کند و با معرفت و بصیرت گزینش نماید.

البته در این راستا هدایت و ایجاد امکانات سازنده و رشد دهنده باید باشد ولی این هدایت باید پاک و خالص و برای خدمت به انسان باشد نه به خدمت گرفتن انسان و کورنمودن سرچشمه های انسانی او، انسان حق فراگیری دانش اندوزی و آگاهی را دارد و جامعه عادل آن است که برای همه افراد امکان باسواد شدن و ترقی علمی و پیدا کردن مهارت و فنون را فراهم سازد.

6ـ امکان کار و تلاش مفید و پربار برای همه فراهم گردد و حتی در این راستا افراد هدایت و تربیت شوند وتا خلاقیت فکری، ذهنی و عملی آنان شکوفا گردد و بتوانند سازنده و فعال باشند و در سایه کوشش و رویش از مواهب خدادادی برخوردار گردند.

7ـ نباید بهره وری فردی یا قشری از جامعه امکانات رشد، آرامش و امنیت دیگران را سلب کند، تکامل و توسعه حق همه افراد است و نباید یاد گرفتن عده ای به قیمت محرومیت تحصیلی عده ای دیگر شود و یا کار داشتن اشخاص، دیگران را از اشتغال محروم کند.

8ـ قانونی در جامعه به اجرا درآید که در خدمت مصالح واقعی همه افراد و در طریق ایجاد محیط مساعد برای رشد و بهره وری تمامی اشخاص باشد، بر اساس سرشت انسان و نیز ساختن انسان متعادل، اسلام چنین قانونی را دارد، مجریان قانون باید مدافع حق و حقوق انسان ها باشند نه مدافع منافع گروهی و جناحی و شخصی.

9 ـ احراز موقعیت های اجتماعی بر اساس شایستگی ها و صلاحیت ها باشد، که این ها را بر اساس ضوابط و معیارهایی قانون اسلامی تنظیم می کند. بر این اساس هر گونه خود کامگی، برتری طلبی، سلطه جویی و به بند کشیدن افراد بر خلاف عدالت اجتماعی است، دستگاه داوری عادل و پاک و آگاه با اراده ای قوی باید مدافع حقوق مردم و مانع تجاوز، تکاثر، فساد و تبعیض باشد.

10 ـ آگاهی عمومی به حقوق و وظایف و مراقبت در حفظ و اجرای آن و اصل انتقاد سازنده و احیای عنصر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ضرورت دارد.

11ـ اخوت اسلامی مورد توجه می باشد زیرا زیربنای عاطفی، پیوند قلبی و ایمانی در حفظ حقوق و حدود افراد و در راه برقراری مصالح اجتماعی نقش مهمی دارد.

12ـ در نظام عدالت اجتماعی، به خودسازی و تلاش مستمر برای تهذیب نفس و تربیت معنوی اخلاق بسیار اهتمام می گردد، زیرا خودخواهی ها، رقابت ناسالم و سلطه طلبی ها از روح رشد نیافته منشأ می گیرد و جامعه را به سوی فساد و ابتذال و مرداب رذالت سوق می دهد. در گلستان زندگی مردم آفت های خطرناکی وجود دارند که جز با تصفیه و سازندگی افراد و احیاء ایمان و احساس معنوی و سازندگی پی گیر و انتقاد از خود، این ها از بین نخواهد رفت.(52)

13ـ جامعه ای که بر اساس عدل اسلامی اداره می گردد با پیروان آیین ها و مکاتب الهی دیگر در سایر کشورها پیوندی عادلانه دارد و بر اثر ارتباطی که با آنان برقرار می نماید نسبت به تحریفات و انحرافاتی که آنها بدان مبتلا شده اند طرح های تبلیغی و ارشادی را به اجرا می گذارد و چنین افرادی را متوجه حقیقت دین می نماید و باورها و گرایش های مذهبی آنان را اصلاح می کند.

14ـ اقوام و سرزمین هایی که قصد تعرّض و تهاجم دارند و می خواهند مسلمانان را از امنیت، عدالت و قسط محروم سازند محارب و مهاجم محسوب می گردند و برای حمایت از مسلمین، مال و جان چنین جوامعی فاقد هرگونه احترامی است و هرگونه رابطه دوستانه با آنان ممنوع است و موضوع جهاد، دفاع و آمادگی دفاعی و نظامی در این حال مطرح می گردد. همچنین اگر کشوری با سرزمین اسلامی قرارداد صلح یا عدم تعرّض منعقد نموده، معاهده و مصالح به شمار می آید و باید به پیمان آن احترام گذاشت ولی اگر اثبات گردد که درصدد توطئه و تجاوزی علیه امت اسلامی است در این حال صلح و معاهده مذکور از بین می رود و دشمن محارب به حساب می آید.

15 ـ افراد، گروه ها و فرقه هایی که غیر مسلمان هستند و در داخل حوزه حاکمیت اسلامی زندگی می کنند، تحت حمایت به سر می برند و مال و جان و حتی شعائر دینی آنان محترم است و می توانند به صورت مسالمت آمیز با مسلمانان زندگی کنند و از حقوق انسانی برخوردار گردند، البته در صورتی که این فِرَق بخواهند توطئه ای ترتیب دهند یا قصد براندازی داشته باشند و نیز در صدد آن باشند که با دشمنان مسلمانان روابط مخفیانه و جاسوسی برقرار کنند، حکم شکل دیگری پیدا می کند.

عوامل اجرایی عدالت

این امور عبارتند از:

1ـ تشکیل حکومت اسلامی

که به نص قرآن کریم برای اجرای عدالت است، زیرا هدف دین، تزکیه و تعلیم بشر است یعنی رشد در جنبه های معرفتی، علمی و عملی و حکومت دینی باید زمینه چنین اموری را پدید آورد و موانع را از میان ببرد و این مهم جز با اجرای قسط و عدالت میسّر نمی باشد تمامی جنبش های اسلامی و قیام های شیعی برای تعقیب چنین هدفی سامان داده شده است.

امام خمینی(ره) می فرماید: «ما یک همچو اسلامی (می خواهیم) که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن ظلم نباشد، اسلامی که آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سوا(مساوی) در مقابل قانون باشند.»(53)

امام خمینی در جای دیگر یاد آور می شود: «سرلوحه هدفتان، اسلام و احکام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حکومت اسلامی عدالت خواه، رسیدن به این هدف محال است. تولّی و تبری دو اصلی اساسی اسلامی است. باید با حکومت عدل، موافق و به حکومت عادل دل ببندید و از رژیم غیر اسلامی که در رأس آن رژیم منحط پهلوی است تبرّی کنید.»(54)

امام در مصاحبه با خبرنگاران انگلیسی، فرانسوی و آلمانی فرمود: «طرز حکومتی که ما پیشنهاد می کنیم حکومت جمهوری اسلامی است و اساسش بر آزادی و استقلال کشور و عدل و تعدیل تمام دستگاه های دولتی است.»(55) در جمع گروهی از پرسنل نیروی هوایی و زمینی در 19 بهمن 1357 فرمودند: «ما امیدواریم که با هم پیوستگی به هم، بتوانیم این طاغوت را از بین ببریم و به جای آن یک حکومت عدل اسلامی...تعیین کنیم...»(56) و طی سخنانی در مدرسیه فیضیه قم (دهم اسفند 1357) خاطرنشان ساختند: «از شما می خواهم، از ملت می خواهم که این نهضت را نگه دارند تا تأسیس حکومت عدل اسلامی.»(57)

در جمع گروهی از عشایر بویراحمد(14 تیرماه 1358) فرموده اند:

«حکومت باید اسلامی باشد که دیگر ظلمی و اختناقی در کار نباشد، دیگر زیر بار ظلم اجانب در کار نباشد که منافعمان را هرچه داریم بردارند و بروند و هیچ کس حرفی نزند.»(58)

2ـ رهبری جامعه اسلامی

امام صادق(ع) حاکمیت زمامداران عادل را زمینه و علّت اصلی احیای هر حق و عدل و مرگ هر ستمی و فسادی می شمارد و دین الهی را در پرتو چنین حاکمیتی پایدار می داند: مشخص است که ولایت والی عادل و والیان او، مایه زنده شدن هر حق و عدالت و فنای ستم و تباهی است. بنابراین هر کس در تقویت قدرت و استیلای او اهتمام ورزد و در مدیریت دستیارش باشد در طاعت خدا کوشیده و به تقویت دین خدا پرداخته است.(59)

امام صادق(ع) فرموده اند که امیرمؤمنان می فرمایند: خدای را به خود خدا بشناسید و پیامبر را به ادای رسالت و اولواالامر را به امر به معروف، اجرای عدالت و نشر احسان.(60)

همچنین مولای متقیان تأکید می نمایند: کار حکومت و اجرای حدود و اقامه نماز جمعه به سامان نمی رسد مگر این که پیشوایی عادل در رأس قرار داشته باشد.(61)

از نظر اسلام از نشانه های مهم زمامداران عدالت پیشه این است که زندگی آنها با افراد کم درآمد و محروم هم سطح باشد تا میان او و بینوایان پیوند واقعی وجود داشته باشد وگرنه مستضعفین نمی توانند از روی علاقه قلبی زمامداری او را بپذیرند و حامی واقعی او باشند. آنها خود به خود میان خویشتن و او فاصله ای احساس می نمایند، احساسی که آنها را آرام نخواهد گذاشت و علیه او تحریک خواهد کرد. حضرت علی(ع) می فرمایند: خدا بر زمامداران عدالت پیشه مقرر نموده است که زندگی خود را در حد زندگی مردمان ناتوان و کم درآمد قرار دهند مبادا که آنان دچار وسوسه گردند.(62) (خود را از رهبری جدا بدانند و به انحراف از حق کشیده شوند) به عبارت دیگر در جامعه اسلامی رهبری با اقشار فقیر سرنوشت مشترک دارد و چنین فرمانروایی نه تنها از منافع افراطی و ضد عدالت پردرآمدها حمایت نمی کند، بلکه قدرتی نیرومند در برابر آزمندی، تجاوزطلبی، تکاثر خواهی و ضمانت اجرایی برای عملی ساختن عدالت اجتماعی است. امام خمینی در این باره گفته است: «آن که در رأس حکومت است با مردم دوست باشد و در بین مردم بنشیند و با آنها صحبت کند، هر کس هر حاجتی دارد به او بگوید وقتی یک حکومت این طور شد ملت دنبال او و حافظ اوست، همانطور که او حافظ ملت و پشت سر ملت است و ما می خواهیم یک همچو تفاهمی پیدا شود که ملت حافظ دولت و دولت هم حافظ منافع ملت در همه جهات باشد...»(63)

3ـ لزوم قانون و مقررات وضعی

بشر بدون یک سلسله مقررات مورد قبول که وظایف و تکالیف، حقوق و حدود افراد را مشخص کند نمی تواند به زندگی اجتماعی مبتنی بر عدالت ادامه دهد، البته قانون مزبور باید عادلانه باشد و یک حرکت تکاملی را به طور یکسان برای همه فراهم کند و تفاوت طبقاتی را محو نماید، همه را در شرایط مساوی به سوی رشد و پیشرفت سوق دهد، اموری را مبنا قرار دهد که بر حقیقت، فضیلت، پرهیزگاری و بصیرت معنوی استوار است.

قانون اسلام که از جانب خداوند، پیامبر و معصوم وضع گردیده است به دلیل آگاهی و علم قانون گذار به دلیل همه جانبه بودن و بی غرضی و توجه به مصالح همگان می تواند به طور کامل خصوصیات فوق را دارا باشد و پی گیر اجرای عدالت گردد. البته این قانون باید توسط عواملی ضمانت اجرایی داشته باشد که عبارتند از رشد فکری و مذهبی مردم، عواطف دینی، ایمان به خدا و اعتقاد به روز جزا، احترام عمیق به قانونی که خداوند و فرستادگان یا اولیاء الهی وضع نموده اند، امر به معروف و نهی از منکر.

مردم باید آن چنان نظارت صالحانه ای داشته باشند که به سهم خود از حق و قانون پاسداری کنند و در صورت تخلف در برابر حق کشی ها و قانون شکنی ها احساس مسؤولیت نمایند و امر به معروف و نهی از منکر را شیوه خود قرار دهند، آیات و روایات متعددی مؤید آن است که همه مردم وظیفه دارند برای اجرای عادلانه قانون و حمایت از حق اهتمام ورزند، نظام اجتماعی هر چقدر خوب و عادلانه باشد در صورتی می تواند سعادت مردم را تضمین کند که بیماری بی تفاوتی به هرجهتی در آنها به حدی نرسد که نابودشان کند.

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

64. تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 79.

65. عدالت اجتماعی، محسن قرائتی، ص 10 ـ 9.

66. سوره نساء، آیه 40.

67. سوره کهف، آیه 44.

68. آموزش دین (2 ـ 1)، علامه سید حسین طباطبایی، جمع آوری و تنظیم سید مهدی آیت اللهی، ص 145.

69. نک: توحید صدوق و معانی الاخبار به نقل از بحارالانوار، ج 5، ص 17.

70. عدل الهی، ص 36 ـ 35.

71. همان، ص 38 و نیز یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص 151 و 242.

72. غررالحکم، ص 330، نهج البلاغه، ص 641.

73. جامعه سازی قرآنی، ص 81 ـ 79، عصر زندگی، ص 34.

74. فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 2، ص 288، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، محمد یوسف حریری، ص 233.

75. نهج البلاغه، خطبه 33.

76. غررالحکم، ج 1، ص 360.

77. همان، ج 2، ص 159.

78. همان، ج 1، ص 102.

79. بحارالانوار، ج 75، ص 359.

80. غررالحکم، ج 1، ص 291.

81. همان، ج 2، ص 204.

82. همان، ج 2، ص 254.

83. تجلّی امامت، سید اصغر ناظم زاده قمی، ص 85.

84. قیام جاودانه، ص 14، ص 93 و 103.

85. الشیعه و یوم عاشورا، محمد جواد مغنیه، مجله رسالة الاسلام، محرم 1379، شماره سوم، سال یازدهم، ص 265 ـ 261.

86. مکیال المکارم، ج 1، ص 119 ـ 118، کمال الدین، ج 1، ص 257.

87. شناخت اسلام، دکتر بهشتی و دیگران، ص 412.

88. نک: سوره مائده، آیه 11.

89. سوره حجرات، آیه 9.

90. سوره شوری، آیه 38.

91. وسایل الشیعه، باب وجوب الامر بالمعروف.

92. مکاسب ،باب معرفة الظالمین، ص 54؛ اسلام آیین دادگری، سید رضا تقوی دامغانی سالنامه پیام اسلام، سال 1352، ص 288 ـ 287.

93. جامعه توحیدی اسلام و... مصطفی السباعی، ترجمه سید محمد علی حیدری، ص 104.

94. سوره حشر، آیه 7.

95. سوره بقره، آیه 188.

96. غررالحکم، ص 29، الحیاة، ج 6، ص 400.

97. کافی، ج 3، ص 568.

98. همان، ج 1، ص 542؛ الحیاة، ج 6، ص 345.

99. تحف العقول، ص 236.

100. وسایل الشیعه، ج 6،ص 4.

101. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 322.

102. اصول کافی، ج 1، ص 406.

103. گلستان سعدی، باب اول، حکایت سوم، ص 40.

104. عصر زندگی، ص 35.

105. تحف العقول، ص 287 ؛ الحیاة، ج 6، ص 344.

106. غررالحکم، ص 350.

107. جامعه سازی قرآنی، ص 118.

108. غررالحکم، ص 309.

109. بحارالانوار، ج 40، ص 327.

110. کمال الدین، ج 2، ص 372.

111. معارف و معاریف، ج 7، ص 292 ـ 290.

112. یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص 219؛ عدل الهی، ص 37.

113. یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص 225.

114. نک: تجلی امامت، ص 73 به بعد.

115. با استفاده از کتاب شناخت اسلام، دکتر بهشتی و دیگران، ص 360 ـ 356.

116. صحیفه امام، ج 9، ص 426.

117. صحیفه نور(چاپ قدیم)، ج 2، ص 13.

118. ندای حق، ص 63، در جستجوی راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 88.

119. در جستجوی راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 93.

120. همان، ص 94.

121. همان، ص 104.

122. تحف العقول، ص 244.

123. اصول کافی، ج 1، ص 85.

124. دعائم الاسلام، ج 1، ص 184؛ بحارالانوار، ج 89، ص 86.

125. نهج البلاغه، ص 188.

126. در جستجوی راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 104.



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

عدالت و عدالتخواهی ، دو سرمایه اجتماعی

عدالت ، مهم ترین صفت هر انسان مؤمن و بارزترین ویژگی حکومت دینی و مردمی است . عدالت ، گمشده آدمی در تمام قرون و اعصار است و گل واژه ای است که در عصر دود و باروت ، هنوز هم هر شنونده ای را مسحور و هر بیننده ای را مبهوت می کند . عدالت ، حقیقتی است که همه انسان ها در زلال فطرت خود با آن آشنایند و بسیاری افراد ، جان خود را بر سر آن گذاشته اند . عدالت ، آرمان بلند و دل رُبایی است که حتّی ستمگران ، آن را می ستایند و مردم ، همگی دل در گرو آن دارند و به دارندگان آن ، اقبال نشان می دهند .1 انسان در پرتو عدالت ، به کمال اخلاقی و بلوغ معنوی دست می یابد و نظام اجتماعی بر پایه عدالت ، به والاترین اهداف رشد و توسعه نایل می شود . پیامبران بزرگ الهی ، علاوه بر برخورداری از مقام و موقعیت شگفت انگیز روحانی و معنوی شان ، همگی منادی عدالت و برپا کننده قسط و دادگری بوده اند و سرانجام ، این رؤیای بشر ، در پی انتظاری طولانی ، در چارچوب عدالتی جهانی و فراگیر ، رقم خواهد خورد ، إن شاء الله!

 

عدالت

عدل ، از اصول اعتقادی شیعه به شمار می آید . از نگاه شیعه ، هستی بر پایه عدل خلق شده و در چارچوب عدل ، نظم و سامان یافته است و در بستر قسط و عدل نیز به تکامل می رسد . بر این اساس ، گستره عدل به حوزه مسائل کلامی محدود نمی شود ، بلکه حیات فردی و اجتماعی را نیز در بر می گیرد ، یعنی مناسبات فردی و جمعی انسان ها نیز باید مبتنی بر عدل باشد و عدالت ، محور تنظیم همه رفتارهای شخصی و برنامه های اجتماعی قرار می گیرد .

عدالت ، واژه ای مقدّس است که با آن که همه فرهنگ ها و مکتب ها به نوعی از آن سخن گفته اند ، امّا همچنان معنا و مفهومی لغزنده و پیچیده و دشوار دارد . عدالت ، برگرفته از «عدل» است و «عدل» به معنای ضدّ ظلم و جُور به کار می رود . درباره مفهوم لغوی عدالت ، به عنوان یک واژه قرآنی گفته اند : «عدالت» ، لفظی است که معنای مساوات را می رساند .

عدل ، در جایی به کار می رود که مساوات ، با چشم دیده می شود ، مانند برابری دو کفه ترازو و با یکدیگر؛ بنا بر این ، می توان گفت «عَدل» به معنای تقسیط و تقسیم به طور مساوی است .

عدالت ، از مهم ترین اصول اجتماعی اسلام است که قرآن کریم2 و روایات معصومان(ع)3 بر اجرای آن ، اصرار ورزیده اند . امام علی (ع) پیشوای حق طلبان و عدالت خواهان ، پس از رسول خدا (ص) و برترین نمونه در اجرای عدالت ، در تعریف این واژه فرمودند : «عدل ، همه چیز را در جای خود قرار می دهد»4 .

قِسط5 ، انصاف6 و مساوات نیز مترادف و برابر با عدل اند . البته در مورد مساوات باید این نکته را هم در نظر داشت که در مواردی چون اجرای قوانین و توزیع بیت المال ، عدالت ، در شکل مساوات و توزیع علی السویه تحقق می یابد و هر گونه نابرابری ، موجب بی عدالتی می شود ، اما در همه موارد ، چنین نیست؛ بلکه آن جا که حقوق افراد با توجه به میزان تلاش و شایستگی آنها تعیین می شود ، دیگر مساوات ، راه تحقّق عدالت نیست و تفاوت نهادن بین افراد ، پیش شرط برخورد عادلانه است .

 

ویژگی های عدالت

عدالت طلبی در فطرت انسان ریشه دارد و آرمان مشترک همه انسان ها و جوامع ، شناخته می شود و محصول فطرت پاک و سرشت طبیعی افراد است . بنا بر این ، هر انسانی گر چه ممکن است در رفتارهای شخصی اش خلاف عدل و عدالت رفتار کرده ، به دیگران ستم کند ، ولی به طور فطری ، به عدالت و انصاف ، تمایل دارد و از ظلم و بی عدالتی ، متنفّر است .

رمز جهان پذیر شدن عدالت با تأکید فراگیر ادیان الهی بر ضرورت عدالت و تلاش گسترده پیامبران برای تحقّق آن در طول تاریخ باز می گردد . آموزه های دینی و سیره معصومان (ع) بیانگر ضرورت انکارناپذیر عدالت است . چنان که امام علی (ع) در هنگام بیعت مردم با ایشان ، دلیل پذیرش خلافت را «رسالت دانایان برای برپا ساختن عدالت» دانسته اند .7

بدون تردید برای انسان های دردمند و جوامع بحران زده امروز جهان که از تلخی ستم و گزندگی تبعیض و نابرابری های غیرمنطقی ، رنج می برند ، پیام عدالت و دادگستری ، شیرین ترین پیام است و نشان از آرامش و سعادت دارد . در فرهنگ دینی ، ظلم و بی عدالتی ریشه همه مفاسد و ناهنجاری های اجتماعی است .8 کسانی که قصد اصلاح امور جامعه را دارند و در صددند با مفاسد و ناهنجاری های اجتماعی به مقابله برخیزند ، زمانی در ادعای خود صادق خواهند بود که به مقابله با ظلم ، تبعیض و نابرابری های غیرمنطقی برخیزند . عدالت خواهی ، نوعی اصلاح طلبی است و پیامبران الهی (که بزرگ ترین مصلحان تاریخ هستند) ، جملگی قیام به قسط و عدالت خواهی را سرلوحه برنامه های تبلیغی خود قرار دادند و در مقابل تمامی مظاهر ظلم و بی عدالتی ، قد برافراشتند .

 

عدالت اقتصادی

برای تحقّق عدالت در حوزه اقتصاد ، باید شرایطی پدید آید که حقوق مادّی افراد جامعه ، به روش مناسب و منطقی ای در اختیارشان قرار گیرد و زمینه های کار و تولید و تأمین نیازمندی های اولیّه برای همگان فراهم باشد .9 لذا امکانات و ثروت ها نباید تنها در اختیار قدرتمندان و سرمایه داران باشد10 و هیچ یک از افراد جامعه ، حق ندارند در اموال دیگران ، تصرّف و به حقوق اقتصادی آنها تجاوز کنند .11

در نظام اقتصادی عادلانه ای که اسلام پی ریزی می کند ، درآمد هر کس از آنِ خود اوست و حکومت اسلامی ، وظیفه دارد از حقوق مشروع تک تک افراد ، پاسداری کند .

عدالت اقتصادی ، به معنای توزیع صحیح درآمدها و جلوگیری از تضییع منافع و حقوق مشروع همه افراد (بویژه محرومان) است تا فاصله طبقاتی و اختلاف فاحش درآمدها به وجود نیاید ، همچنان که امام علی (ع) برای تحقّق عدالت اقتصادی در جامعه ، ابتدا به یکسان سازی شرایط رشد و رفاه عمومی پرداخت و کوشید تا محرومیّت برخی قشرهای اجتماعی را که ناشی از توزیع ناعادلانه بیت المال در گذشته بود ، برطرف سازد . حفاظت از اموال بیت المال و جلوگیری از اتلاف این اموال ، از دیگر برنامه های حضرت در زمینه عدالت اقتصادی بود .

البته باید به این نکته توجه داشت که مقتضای عدالت اجتماعی ، آن نیست که حقوق و دستمزد و درآمد اقتصادی تک تک افراد جامعه نیز همانند سهم عمومی آنها از بیت المال ، مساوی و یکسان باشد؛ بلکه لازمه تحقق عدالت در این مرحله ، متفاوت بودن بهره مندی آنان از منابع و امکانات جامعه (متناسب با تلاش و استعداد خودشان) است؛ از این رو ، نظام عدل اسلامی در عین تلاش برای توسعه شرایط تکامل به نحو مساوی و فراگیر ، به دستاوردهای اقتصادی افراد که بر پایه ابتکار و پشتکار خودشان فراهم آمده و محصول کارآیی اختصاصی آنهاست ، به دیده احترام می نگرد و درآمدها و سرمایه های مشروع آنان را محترم می شمارد .

 

زمینه های تحقق عدالت در بُعد اقتصادی

از میان رفتن رفتارهای ناعادلانه ، چه از سوی حکومت و چه از سوی مردم ، به تغییر نگرش حاکمان ، برنامه ریزان ، مدیران اقتصادی و تک تک افراد جامعه بستگی دارد . این شرایط ، زمانی محقّق می شود که افراد جامعه ، به دور از تعصّبات و تبعیض ها و بر اساس ارزش های اخلاقی و معتقدات دینی ، یا دست کم بر اساس ملاحظات انسانی و عُقلایی ، روابط اقتصادی جامعه را بر اساس عدالت شکل دهند . آنچه دستگاه رهبری و هدایت جامعه را برای انجام دادن این امر بدان نیاز دارد ، زدودن فساد از دستگاه اداری و داشتن توان مدیریت و برنامه ریزی در فعالیّت های اقتصادی است . در صورت وجود این شرایط ، حکومت باید امکانات تولید و فعالیّت اقتصادی را در اختیار عموم قرار دهد و با برقرار کردن سیاست های پولی و مالیات های صحیح ، به هدایت و راهبری این فعالیّت ها بپردازد . همچنین با ایجاد برخی سیستم ها ، به کنترل و تصحیح روندها و شناسایی ، تغییر و جایگزینی افراد ، همت گمارد .

 

1 . عمران و آبادی

ایجاد توازن اقتصادی و رفع نیازهای همگانی و دستیابی به توسعه ای پایدار در پرتو بهره برداری درست از اراضی و عمران و آبادی زمین صورت می گیرد . این موضوع در کشورهای پیشرفته بسیار مورد توجه قرار دارد و از بیشترین بخش های زمین بهره برداری می شود .

 

2 . سرمایه گذاری

نقش سرمایه گذاری در رشد تولید و ایجاد کار و تأمین رفاه عمومی و تعادل اقتصادی ، تردیدناپذیر است . برای دستیابی همگان به نیاز خود ، همه امکانات ، سرمایه ها و نیروی کار باید در جهت رشد تولید ، هدایت شود و فراوانی و وفور کالاها پدید آید و نظام عرضه و تقاضای عمومی ، هماهنگ گردد . قیمت ها تعادل یابد و مردمان به نیاز خود دست یابند و دست نامطمئنّان از اموال مالی ، کوتاه گردد .

رشد سرمایه های مردمی ، عامل افزایش درآمد ملّی و رشد اقتصادی و تعادل یابی جامعه است و اینها زمینه ساز کمک به دولت و تأمین هزینه های دولتی برای اصلاحات و نیازهای مختلف اجتماع است . دولت ها اگر سرمایه گذاری کنند و سرمایه های ملّی و مردمی را در خدمت تولید و توسعه قرار دهند و از دست چپاول و چپاولگران فرصت شناس مصون دارند ، پس از زمانی اندک ، به همان سرمایه ها و افزون بر آنها دست خواهند یافت؛ زیرا در صورت رشد اقتصادی ، درآمد ملی افزایش می یابد و از راه های مالیات ، عوارض و ... مردم بخش هایی از درآمد خود را به دولت می پردازند و کسر بودجه و هزینه های دولت را تأمین می کنند . حتی اگر دولت هایی سطحی نگر باشند ، به زیباسازی پایتخت و مراکز استان ها بیندیشند و با ساختن ادارات و وزارت خانه های تشریفاتی ، دل خوش دارند و با بزرگ کردن شهرها شادمان شوند ، باز هم باید به سرمایه گذاری روی آورند و قدرت اقتصادی مردم را رشد دهند و از این رهگذر ، هدف های صوری و ظاهرسازی خود را برآورند .

اما همواره باید این نکته را در نظر داشت که جذب همه سرمایه ها به طرف مصرف و تجملگرایی ، خود ، تباه سازی اموال است . مردم و زمامداران ، وظیفه دارند برای رشد و اصلاح نظام اقتصادی جامعه بکوشند . اصلاح و صلاح در مال ، به رشد آن بستگی دارد و نیز به هزینه کردن آن در امور تولیدی و نه مصرف های تجملی و تزیینات لازمه آن! قدرت زمامداران ، در توان و قدرت مردم ، نهفته است و قدرت مردم جز در پرتو سرمایه گذاری و توان مالی به دست نمی آید .

 

3 . مدیریت کارآمد

برنامه ریزی و مدیریت آگاه از شرایط لازم توازن و تعادل اقتصادی است که بدون آن ، کاری در راستای تحقّق عدالت اجتماعی انجام نخواهد گرفت . برنامه ریزی و مدیریت و اندازه داری و حسابگری ، دو رکن اقتصاد جامعه و معیشت افراداند . زمامداران شایسته و آگاه به این برنامه ریزی ، توجهی ویژه دارند و اگر لازم باشد ، در این راه سرمایه گذاری می کنند و از مدیران آگاه و لایق داخلی و خارجی کمک می گیرند . اگر جامعه ها گرفتار مسئولانی شوند که تدبیر و دانش لازم را برای برنامه ریزی ندارند و هیچ اندازه داری و موازنه درآمدها و هزینه ها در کارشان وجود ندارد ، آثاری چون واپسگرایی مالی و رکود اقتصادی و شیوع فقر در جامعه را به دنبال خواهد داشت .

نبود مهارت لازم و خیانت ، هر دو ، سدّ راه رشد و تعالی اند و مانع تحقق عدالت اجتماعی و توازن اقتصادی . اگر برنامه ریزی و مدیریت آگاه و متخصّص در جامعه باشد و سرمایه ها و امکانات ، در حد نیاز ، مصرف شود و نه بیشتر ، جامعه ، راه به جایی می برد و توسعه ای پایدار برقرار می شود ؛ ولی اگر سرمایه و امکانات ، به فراوانی وجود داشته باشد ، اما مدیریت و تدبیر در کار نباشد و ریخت و پاش و اسراف ، راه و روش دولت مردان جامعه را تشکیل دهد ، جامعه به رفاه و بی نیازی و تعادل اقتصادی ، دست نخواهد یافت .

 

4 . توجه حکومت به عرصه عمومی (رضایت اکثریت شهروندان)

نظام صالح و نیرومند ، بر اراده مردم تکیه دارد . از این روست که در بحران ها و حوادث اجتماعی ـ اقتصادی ، توده ها به پشتیبانی آن برمی خیرند ، کمبودها را می پذیرند ، طرح و برنامه های اقتصادی را اجرا می کنند و به کار و تلاش و سازندگی و صرفه جویی دست می زنند .

یک نظام ، آن گاه می تواند بر اراده مردم تکیه کند که عدالت اجتماعی را حاکم کرده باشد ، تا تعاون و توازن اقتصادی ، موجب شود که همگان به قصد و نصیب خود (به وجه مناسب) دست یابند . نظام حاکم اگر به قشر ثروتمند و بخش خصوصی روی کند و در خدمت آنان قرار گیرد ، یا برخی از افراد نظام از آنان و حافظ منافع آنان باشند ، نیروهای فداکار و مردمی را از دست می دهد و بدون مقبولیّت و حمایت افکار عمومی ، در برابر حوادث و مشکلات اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و نظامی ، بی پشتوانه می ماند .

 

5 . صرفه جویی و ریاضت اقتصادی

دوران ریاضت اقتصادی و قناعت پیشگی و صرفه جویی های بسیار دقیق و منطقی برای دستیابی به توازن و تعادل اقتصادی ، امری اجتناب ناپذیر است . در پرتو چنین روشی ، عدالتی فراگیر پدید می آید و همه به نیازهای خود دست می یابند . تجربه کشورهای توسعه یافته ، بهترین شاهد این موضوع است . در صورت تقسیم عادلانه کمبودها و زهد و قناعت اقتصادی ، همه به کار و تلاش روی می آورند و چرخ اقتصادی را به گردش می اندازند و از انتظارات خود می کاهند .

قناعت و صرفه جویی ، موجب می گردد که سرمایه گذاری ملی و مردمی صورت گیرد و اضافه درآمد مردم ـ گرچه اندک ـ صرف هزینه های تجملی و غیر اقتصادی نشود و به سوی سرمایه گذاری های مشترک ، گسیل گردد و نیاز به استقراض یا سرمایه گذاری خارجی ، یا به کلی برطرف شود و یا کاستی گیرد .

 

6 . کار و تلاش

ماهیت ارزشی انسان را سخت کوشی ، تلاش ، پویایی و تحرک تشکیل می دهد و در قانونمندی عمومی جهان ، حرکت و عمل و دشواری برای انسان ، ضروری شناخته شده است . کار ، موجب رشد نیرو و قدرت است و بی کاری ، نه تنها سبب هرز رفتن نیروهاست بلکه ویرانگر سرچشمه های زاینده توان و نیرو در آدمی است .

کار ، به عنوان قانونی طبیعی شناخته می شود که نظام طبیعت بر دوش آدمی نهاده است و سر باز زدن از آن ، چون سرپیچی از دیگر قوانین طبیعت ، جز سقوط و تباهی ، نتیجه ای ندارد .

 

7 . همکاری دولت و ملت

ملّت و دولت ، حقوقی متقابل دارند ، یعنی دولت ها وظیفه دارند در قلمرو اختیارات خویش ، شرایط رشد و تعالی مادی و معنوی مردم را فراهم کنند و زمینه تکامل و بستر توازن اجتماعی و دستیابی عادلانه هر کس به حق و حقوق خویش فراهم سازند . مردم نیز وظیفه دارند به تعهدات خود نسبت به دولت وفا کنند ، کارهای جامعه را انجام دهند و هر کس در هر بخش از جامعه ، مسئولیت شناس باشد و برای استواری جامعه تلاش کند . مجموعه این تلاش های فردی ، حرکتی بزرگ و پیوسته اجتماعی و گروهی را پدید می آورد و سامان یابی کل جامعه را موجب می گردد .

 

8 . امنیت و انسجام اجتماعی

امنیت اجتماعی ، یعنی استقرار وضعیّتی که در آن ، حقوق شهروندی (حقوق سیاسی ـ اجتماعی شهروندان) محفوظ و محترم باشد ، از زمینه های اصلی اجرای عدالت و مناسب ترین بستر پیدایش تعادل در جامعه است . رابطه عدالت و امنیت اجتماعی ، رابطه ای متقابل و دوسویه است؛ یعنی امنیت اجتماعی ، زمینه عدل گرایی و توازن بخشی است و عدل گرایی و توازن بخشی ، زمینه امنیت اجتماعی .12

امنیت اجتماعی ، موجب می شود که سرمایه از گردونه کارهای سازنده اقتصادی خارج نشود و کارهای کاذب و زود سودآور ، رونق نگیرد ، واسطه گری و سودهای لحظه ای و تورم ساز ، اقتصاد جامعه را بیمار نسازد ، نیروهای کاری با دلگرمی به تولید و تلاش مشغول باشند و به آینده خود امیدوار گردند و کارگر و کارفرما همبستگی و همکاری دوستانه ای داشته باشند .

افرادی که می خواهند راه سرمایه گذاری را هموار سازند و زمینه کار و تولید را فراهم کنند و توسعه اقتصادی پدید آورند ، ولی عدالت اجتماعی را فراموش می کنند ، در اشتباهی بس بزرگ به سر می برند . پیش از تأمین حدّ لازم معیشت و رفاه نسبی زندگی (یعنی گام های نخستین در عدالت اجتماعی و توسعه متوازن و پایدار) ، پرداختن به توسعه سیاسی و آزادی های اجتماعی ، بس دشوار است . اگر اجتماعی دچار عدم توازن اقتصادی شد و اصول عدالت را رها کرد و به دو طبقه اکثریت محروم و اقلیت غرق رفاه تقسیم شد ، سلامت و پایداری خویش را از دست داده ، به فرجامی نگونسار گرفتار می شود .

هنگامی که توزیع منابع ثروت ، عادلانه نباشد و تعادل اقتصادی و عدل معیشتی به هم بخورد ، انسجام و امنیت اجتماعی نیز به هم می خورد و روابط انسان ها در چنین اجتماعی از روابط برابری و برادری و حق شناسی و قانونگرایی ، به روابط ظالم و مظلومی تبدیل خواهد شد ، همان گونه که امام علی (ع) فرمودند : «بی گمان ، دنیاداران ، سگانی زوزه کش اند ... که نیرومندشان ناتوانشان را می خورد و بزرگشان بر کوچکشان چیره می گردد» .13

 

موانع اجرای عدالت

اجرای عدالت در جوامع انسانی همیشه با مشکلات ، موانع و محدودیت های گوناگونی روبه رو بوده است که غفلت از آنها دستیابی به این آرمان والای ارزشی را به تأخیر می اندازد . عواملی چون خودسری و خودکامگی ، امتیازجویی ، هوس رانی و پیروی از امیال شیطانی و سودپرستی و افزون طلبی غیر منطقی ، از جمله موانع فردی در راستای تحقّق عدالت است . اما در این راه ، موانع اجتماعی نیز وجود دارد که بایستی برطرف شوند .

حاکم شدن مناسبات قسط و عدل در جامعه ، منوط به عادلانه بودن ساختارها و الگوهای کلان اجتماعی است . از این رو ، هرگونه نارسایی در این عوامل ، گروه هایی از مردم را از دست یافتن به حقوقشان محروم ساخته ، مانع از اجرای اهداف عدالتجویانه می شود . نارسایی در ساختارها ، سیاست ها و الگوهای کلان اجتماعی به معنای ناسازگاری این عوامل با تعالیم دینی است؛ زیرا آموزه های دینی بر توزیع عادلانه ثروت و درآمد ملی تأکید دارند و بویژه هر کجا که بنا بر تقسیم اموال عمومی باشد ، الگوهای مبتنی بر مساوات و مواسات را پیشنهاد می کنند . از این رو ، هر گونه فاصله گرفتن از این آموزه ها، جامعه را به گرداب بی عدالتی و نابرابری های غیر منطقی می کشاند .

برای تحقّق عدالت در سطح جامعه ، رفع این موانع و اصلاح عوامل و ساختارهای اجتماعی ضروری است . در غیر این صورت ، حتی اگر موانع فردی عدالت هم برطرف شود و مردم ، خواستار اجرای عدالت گردند ، نارسایی عوامل اجتماعی ، مانع از تحقّق کامل عدالت خواهد شد . از سوی دیگر ، فرهنگ عمومی جامعه ، گاهی در قبال اهداف عدالتجویانه ، عامل بازدارنده است . این ، زمانی روی می دهد که اخلاق عمومی ، متحوّل شود و ضد ارزش ها جایگزین ارزش ها شوند . در چنین شرایطی مردم ، حاضر به پذیرش اصول عدل و داد نیستند و قوانین مساوات را نمی پذیرند؛ بلکه هر گروه به تناسب قدرت و امکاناتی که در اختیار دارد به فزون طلبی می پردازد و دامنه حقوق و خواسته های خود را افزایش می دهد .

در چنین شرایطی است که گستاخی ها و خودخواهی های نظام سرمایه داری و اقتصاد آزاد ، فقر و فلاکت را برای بخش های عظیمی از جامعه انسانی به ارمغان می آورد و سرمایه ها را به جیب طبقات برتر و اندک ، سرازیر می کند . اقلیتی پولدار و مرفّه ، اکثریّت امکانات رفاهی را تصاحب می کنند و اکثریت انسان ها دچار کمبودهای ویرانگر می شوند ؛ اما با اجرای عدالت اقتصادی ، اجتماع ، دیگر از نوسان بازار ، بحران های اقتصادی ، پدیده های طبیعی یا هر حادثه دیگر نگرانی ندارد و برای روز مبادا سرمایه لازم را ذخیره می کند و اگر در روزگاری ـ آغاز توسعه ـ ریاضت اقتصادی برای جامعه ضرورت داشته باشد ، آمادگی لازم را خواهد داشت .

 

1 . بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 83 .

2 . سوره نحل ، آیه 90 ؛ سوره مائده ، آیه 8 ؛ سوره فصلت ، آیه 46 .

3 . مستدرک الوسایل ، ج 11 ، ص 317 ؛ تحف العقول ، ص 10 و 33 ؛ بحار الأنوار ، ج 77 ، ص 165 ، ج 75 ، ص 352 ، نهج الفصاحه ، ص 265 و 306 .

4 . نهج البلاغه ، حکمت 437 .

5 . سوره اعراف ، آیه 28 ؛ سوره حجرات ، آیه 9 .

6 . بحار الأنوار ، ج 72 ، ص 93 .

7 . نهج البلاغه ، خطبه 3 .

8 . میزان الحکمه ، ج 5 ، ص 595 .

9 . سوره الرحمن ، آیه 10 .

10 . سوره حشر ، آیه 7 .

11 . سوره بقره ، آیه 188 .

12 . در این زمینه ، نقش رسانه ها و احزاب مستقل و نهادهای مدنی در آگاهی رسانی به جامعه و امر به معروف و نهی از منکر ونصیحتِ حاکمان و قدرتمندان و صاحبان ثروت ، بسیار برجسته است . (بخش علمی) .

13 . نهج البلاغه ، نامه 31 .

 

منابع :

1 . امام علی (ع) ـ عدل و تعادل ـ ، محمّد حکیمی ، قم : دلیل ما ، 1380

2 . حکومت علوی ـ ساختار و شیوه حکومت ، قم : دبیرخانه مجلس خبرگان ، 1381

3 . درآمدی بر حقوق اسلامی ، تهران : سمت ، 1376

4 . گلبانگ عدالت ، اسماعیل پرور ، قم : بوستان کتاب ، 1382

5 . بیست گفتار ، مرتضی مطهری ، تهران : صدرا ، 1383

6 . مفردات ألفاظ القرآن ، راغب اصفهانی ، تهران : مرتضوی ، بی ت



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

على(ع) و استقرار عدالت

كاربرد عدالت

عدالت با تفاوت‏هايى كه در كاربرد دارد هم در مورد خداى سبحان و هم درباره انسان به كار گرفته مى‏شود. عدل در آفرينش، عدل در قانون گذارى، عدل در مجازات از جمله كاربردهاى عدالت در مورد خداى سبحان است.

عدل در خلقت يعنى خداى سبحان هر موجودى را بر اساس شايستگى‏ها و استعدادهايش از مواهب و نعمت‏ها بهره‏مند مى‏سازد. و هر موجودى را به توان ظرفيت آن افاضه كمال مى‏نمايد: «ربنا الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثم هدى» (1) پرورش دهنده ما آن خدايى است كه به هر موجودى خلقت در خور وى را اعطا نموده و آن را رهنمون ساخته است.) عدل تشريعى يعنى خداى سبحان به توان ظرفيت و قدرت افراد آنها را مكلف مى‏كند و به بيش از توان، كسى را مسؤول و متعهد نمى‏دارد. قانون و تشريع الهى بر اساس عدل است . «لا يكلف الله نفسا الا وسعها» (2) عدل جزايى يعنى خداى سبحان هر مجرمى را بر اساس عملش كردش مستحق مجازات مى‏داند. مجازات الهى: «جزاء وفاقا» (3) است. معلوم است هيچ كدام از اين محورها موضوع سخن اين نوشتار نمى‏باشد. منظور از عدالت در اين بخش عدل اجتماعى انسانى است، كه آن هم كاربردهاى متفاوت دارد كه به تحليل برخى از آنها مفهوم عدالت اجتماعى شفاف‏تر خواهد شد.

الف ـ عدل به معناى تساوى كه مقابل آن تبعيض است. عدالت به اين مفهوم در صورتى شكل مى‏گيرد كه نسبت به موارد به صورت يكسان برخورد شود و مورد آن جايى است كه هيچ گونه زمينه تفاوت در ميان نباشد مانند اين كه دانش آموزان يك كلاس در آزمون شركت نموده‏اند و پاسخ سوال‏ها را همگان يكسان صحيح داده باشند. امتيازى كه معلم در نظر مى‏گيرد بايد يكسان باشد كه همگان را امتياز كامل بدهد. ايجاد تفاوت در اين گونه موراد تبعيض و ظلم است.

ب ـ عدل به معناى رعايت استحقاق‏هاى متفاوت وقتى شايستگى‏ها متفاوت است بايد امتيازها نيز بر اساس همان شايستگى‏ها باشد. در اين صورت تفاوت عدل است در حالى كه تساوى ظلم به حساب مى‏رود. در همان مثال قبل اگر استحقاق‏ها متفاوت باشد، در بين بيست نفر دانش‏آموز بيست نوع شايستگى باشد، بايد امتياز آنها هم متفاوت باشد. زيرا امتياز مساوى عين ظلم خواهد بود. در هر صورت در توضيح مفهوم اول و دوم مى‏توان اضافه نمود كه يك معلم در مديريت كلاس تدريس نسبت به شاگردان خويش بايد يكسان تعليم دهد تا عدالت را رعايت نموده باشد و نيز در داورى و اختصاص امتياز به شاگردان بايد رعايت استحقاق‏ها و شايستگى‏ها را نموده باشد، تا عدالت را در كلاس مستقر كند. اگر در رسيدگى به شاگردان تحت پوشش آموزش و يا در اختصاص نمره و امتياز در اولى رعايت يك نواختى و در دومى رعايت استحقاق‏ها نباشد . بى‏عدالتى خواهد بود.

ج ـ مفهوم ديگرى نيز در مورد عدل مى‏توان عنوان كرد و آن در جايگاه قرار گرفتن اشياء مى‏باشد. «العدل يضع الامور مواضعها» بر اساس عدل هر موجودى در جايگاه مناسب خود بايد قرار گيرد. در مسؤوليت‏هاى عمومى هر فردى به توان ظرفيتش مسؤوليت بپذيرد. اين معنا هماهنگ با مفهوم حكمت است. بر اساس اين معنا عادل بودن قرار دادن اشياء و كارها در ظرفيت و جايگاه خودش، كه همان معناى حكيم بودن است مى‏باشد. و اگر مسؤوليتى در ظرفيت خودش انجام نگرفت و يا به فردى كه شايستگى آن را نداشت واگذار شد، غير عادلانه و غير حكيمانه خواهد بود.

در بهره‏ورى از امكانات عمومى كه براى همگان است اگر كسى رعايت استحقاق خويش را نمايد عدل است. مانند اين كه مواد غذايى و آب براى يك اردوگاه باندازه باشد، در بهره‏ورى از آن همگان بايد يكسان استفاده كنند. اگر كسى بيش از سهم خود بهره ببرد بى‏عدالتى است .

در يك مديريت عمومى يك دولت در توزيع امكانات مانند بودجه، آب، برق، بهداست، ايجاد فضاهاى آموزشى و رسانه‏هاى اطلاع‏رسانى و ارتباطات، توزيع نيروى انسانى و داير نمودن مديريت‏ها بايد به صورت يكسان باشد. ايجاد تفاوت در اين امكانات در صورتى كه نيازها يكسان باشد، بى‏عدالتى و تبعيض است. اما اگر نياز منطقه و يا گروهى بيش از ديگران باشد تساوى بى‏عدالتى خواهد بود و نيز در بهره‏ورى از فنون و صاحبان فن مانند پزشك و معلم و استاد و ايجاد اشتغال همگان بايد يكسان باشد. ايجاد تفاوت تبعيض و بى‏عدالتى است. اگر در فراهم آوردن و بهره‏ورى از فضاهاى آموزشى دانش‏ها و فن‏آورى باعث تراكم كار و دانش و در برخى و بروز بى‏كارى و فقر در برخى ديگر شود تبعيض و بى‏عدالتى خواهد بود.

پى‏آمد استقرار عدالت

استقرار عدالت در جامعه باعث شكوفايى استعدادها و بهره‏ورى صحيح از امكانات و نعمت‏هاى الهى و آرامش روحى جامعه است. استقرار عدالت افراد و گروه‏هاى جامعه را به يكديگر پيوند مى‏دهد و تفاهم و همگرايى برقرار مى‏كند. از بروز اختلاف‏ها و تبعيض‏هاى ناروا جلوگيرى مى‏كند. بين مردم و مديريت سياسى تفاهم و همدلى پديد مى‏آورد. استقرار عدالت از تجمع و تكاثر سرمايه‏ها از يك سو و بروز بيكارى و فقر و ناهنجارى در قشر عظيمى از مردم مانع مى‏شود و استقرار عدالت موجب اعتلاى فرهنگى و بالندگى و رشد فكرى مى‏گردد.

اختلاف نابجاى طبقاتى، بيكارى، فقر، فرهنگ منحط، تبعيض در بهداشت و درمان و فن‏آورى و دانش و تعليم و تربيت از بى‏عدالتى‏هاى اجتماعى نشأت مى‏گيرد. از هنگام اجتماعى شدن زندگى انسان بيشترين ناهنجارى‏ها و تلخ‏كامى‏ها و تبعيض‏ها و تفاوت‏ها از بى‏عدالتى دامن‏گير جامعه شده است.

دين و عدالت

دين كه سامان بخش جامعه در ابعاد گوناگون است بيشترين تلاش را در جهت استقرار عدالت دارد. دين تلاش مى‏كند در ابعاد گوناگون اقتصادى اجتماعى و قضايى و... عدالت را مستقر سازد و برقرارى عدالت را يكى از اهداف بزرگ پيامبران عنوان مى‏نمايد:«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» (4) پيامبران را با كتاب‏هاى آسمانى به همراه و وسليه سنجش فرود فرستاديم تا مردم به قسط و عدالت بپا خيزند.)

از پيام اين آيه كريمه استفاده مى‏شود كه استقرار عدالت بدون حضور انبيا و بدون پيام وحى امكان پذير نيست. اين انبيا هستند كه با تلاش فرهنگ و ايجاد زمينه براى حكومت الهى عرصه‏هاى استقرار عدالت را فراهم مى‏آورند و عرصه‏هايى كه در جامعه جهت استقرار عدالت فراهم آمده است از بركت پيام انبيا مى‏باشد.

انيبا و حاكمان دينى از لحاظ باور تمام نهادهاى اجتماعى، سياسى، قضايى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى، را دعوت به عدالت مى‏كنند و خود آنها در تمام ابعاد نمونه تجسم عدالت مى‏باشند دين نه تنها رهبران الهى را بلكه عموم جامعه را به برپايى قسط فرا مى‏خواند.«يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط» (5) مومنان بايد در برپايى عدالت بسيار پايدار باشند.)

دين در استقرار فضيلت‏ها، هم به ايجاد زمينه و انگيزه‏ها توجه دارد و هم از خطرها و آفت‏هايى كه يك نهاد فضيلت را تهديد مى‏كند بر حذر مى‏دارد. به همين سبب افزون بر توصيه و دعوت به استقرار عدالت آفت‏هاى عدالت را به عنوان يك رهنمون زير بنايى مورد توجه قرار داده است و آفت‏ها و خطرهايى كه اين نهاد را تهديد مى‏كند گوش زد مى‏نمايد. به دو خطر زيربنايى اشاره مى‏شود.

آفات عدالت

الف ـ گرايش‏ها:

استقرار عدالت را دو خطرعمده همواره تهديد مى‏كند. از آن دو مى‏توان به عنوان حب و بغض‏ها نام برد. در تمام شاخص‏ها و محورهاى ياد شده عدالت را يك گرايش و يك گريز تهديد مى‏نمايد . گرايش باعث مى‏شود كه فرد در موارد ياد شده از محور حق خارج شود. گرايش سبب مى‏شود انسان در داورى‏يا تسهيم سهام يا شهادت و يا هر شاخص ديگر در اثر گرايش و محبت به فرزند يا پدر و مادر يا برادر يا ديگر اقربا و نيز دوستان و آشنايان يا هواداران حزب و گروه از محور عدل بيرون رود.

ب ـ دشمنى‏ها:

و نيز دشمنى و بيزارى باعث مى‏شود كه انسان در مورد طرف مقابل به ناحق شهادت يا داورى يا توصيف نمايد و عدل را در شاخص‏هاى ياد شده زير پا نهد. قرآن نسبت به هر دو خطر هشدار مى‏دهد كه نه محبت و گرايش به اقربا شما را از مسير عدالت خارج كند، و نه عداوت و دشمنى نسبت به فرد باعث شود كه از شاخص‏هاى عدالت عدول كنيد. در مورد اول مى‏فرمايد: «و اذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذا قربى» (6) سخن عادلانه بگوييد و لو سخن شما درباره اقربا باشد) كه شامل داورى، شهادت، توصيف، و گفتگوهاى معمولى نيز مى‏شود. خويشاوندى نبايد باعث شود در داورى يا شهادت و... از محور عدل خارج شويد. محبت و گرايش به علاقه‏مندان و هم چنين علاقه‏مندى‏هاى ديگر.

در مورد دوم مى‏فرمايد:«يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين الله شهداء بالقسط و لا يجرمنكم شنئان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى» (7) كسانى كه به خدا ايمان آورديد بايد نسبت به خدا پايدارى باشيد و شما بايد گواهان بر پايى عدل نسبت به ديگران بوده و هرگز دشمنى با قومى موجب نشود كه عدالت را ناديد بگيريد . همواره عدالت را كه به تقوى نزديك‏تر است رعايت كنيد.)

دشمنى با كسى نبايد باعث شود حق و عدالت را ناديده بگيريد. شهادت ناحق، يا داورى نابجا و يا بيان ويژگى‏ها كاستى ايجاد كنند. و يا در واگذارى مسؤوليت‏ها و توزيع امكانات تفاوت ايجاد نماييد. اين رهنمود آشكار قرآن در آفات عدالت است. تمام بى‏عدالتى‏ها در جامعه به اين دو محور بازگشت دارد.

على(ع) تبلور عدالت

على(ع) در تمام شاخص‏ها در مسير عدالت قرار دارد. در داورى، در شهادت، در توزيع امكانات عمومى، در مديريت‏ها و... در هيچ موردى از محور عدالت خارج نمى‏شود. به خصوص در حكومت دارى شاخص عدالت است. آن چه براى رهبران دينى ارزش اجتماعى است حفظ معيارهاست نه به دست آوردن حكومت دارى يا حراست از حكومت. آنان هيچگاه ارزشى را زير پا نمى‏نهند تا يك ساعت بيشتر حكومت‏دارى كنند و اصولا حكومت دارى براى استقرار ارزشهاست و الا سياسيت مدارى خود ارزش به حساب نمى‏آيد. دو خطر اصلى كه استقرار عدالت را تهديد مى‏كند هيچ كدام در مورد على زمينه ندارند. زيرا نه محبت به اقربا و دوستان سبب عدول وى از عدالت مى‏شود نه دشمنى وى نسبت به دشمنان خدا، وى را وادار مى‏كند كه حقوق انسانى آنان را ناديده گرفته در حق آنان ستم روا دارد. با بررسى مواردى از رفتار حضرت على(ع) هر دو جنبه بهتر آشكار مى‏گردد.

1ـ نوع افرادى كه به حكومت‏دارى مى‏رسند خويشاوندان و دوستان وى از موقعيت آن، كمال بهره‏ورى را مى‏نمايند. فرد حكومت‏دار زمينه رفتار ناروا براى وى كاملا فراهم مى‏شود و در عرصه سازى براى بستگان خويش دچار ناهنجارى‏ها مى‏گردد. در زمان حكومت‏دارى على برادرش عقيل از يك سو به لحاظ عيال‏وارى و از سوى ديگر به لحاظ نابينا بودنش در كمال تنگدستى به سر مى‏برد. وى براى جلب توجه برادر و تحريك عواطف فرزندان ژوليده و پريشان خويش را كه فقر تاريكى را بر آنها تحميل كرده بود به همراه خويش به حضور برادر مى‏آورد و مكرر رفت و آمد مى‏كند از وى مى‏خواهد كه به حال وى ترحم نموده و سهم بيشترى از بيت المال براى وى قرار دهد. وى ازسه اهرام براى جلب توجه برادر بهره مى‏برد خويشاوندى، فقر، سهيم بودن در بيت المال. به گمان اين كه على دين خود را به دنياى ديگران مى‏فروشد . على به خواسته‏هاى برادر خوب گوش مى‏دهد و چون راه مشروع براى برآوردن نياز برادر از بيت المال وجود ندارد براى اين كه حقيقت و عاقبت كار برادر را كاملا به وى تفهيم كند آهنى را مى‏گدازد نزديك بدن برادر مى‏آورد.. عقيل با احساس حرارت خود را عقب مى‏كشد . آنگاه روى سخن با او نموده مى‏فرمايد: عقيل! چگونه از آتشى كه بنده خدا افروخته در هراسى اما برادر خويش را به آتش فرا مى‏خوانى كه خداى جبار آن را افروخته است. «يا عقيل أتئن من حديدة احماها انسانها و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه.» (8)

فرد نيازمند برادر است كه نزديكترين خويشاوندى را با على(ع) دارد و در كمال فقر و تهى‏دستى به سر مى‏برد اما پاسخ على اين است كه شنيديد. اين همان على عطوف و مهربان است كه در برابر يتيم و بى‏نوا زانويش خم برمى‏دارد ليكن عطوفت وى در برابر بى‏عدالتى شكفته نمى‏شود . ولو نيازمند، برادرش باشد و فرزندان خاك آلوده و ژوليده‏اش را در منظر وى قرار داده باشد.

2ـ عبدالله بن زمعه از شيعيان و علاقمندان على(ع) است. درخواستى مشابه درخواست عقيل را از بيت المال مسلمانان دارد. على در پاسخ وى مى‏فرمايد: اين اموال بيت المال ملسمانان است و در نتيجه جهاد و شمشير آنان مى‏باشد. اگر تو هم در جنگ شركت داشته‏اى همانند آنان سهم خواهى داشد و الا دست رنج آنان نصيب كام ديگران نمى‏شود. «و الا فجناة ايديهم لا تكون لغير افواههم. (9) جواب همان جواب است كه به عقيل داده بود. گرچه درخواست كننده از دوستان و شيعيان حضرت است.

3ـ اشعث (10) فردى است كه در زمان على(ع) از هيچ اقدامى عليه امام فروگذار نكرده است. از چهره‏هاى دوگانه و معروف و حيله‏گر جامعه است. همانند وى در زمان على و هر زمان فراوان هستند كه از راه رشوه براى جلب توجه حكومت‏دارى بهره مى‏برند. وى براى جلب نظر على از راه ارتشاء وارد مى‏شود. وى حلواى لذيذى را فراهم آورده و شبانه در خانه على را مى‏كوبد . امام از وى مى‏پرسد آيا اين صله (هديه براى صله رحم) يا زكات و يا صدقه است، هر كدام باشد، براى ما اهلبيت حرام است، زيرا اولا امام خويشاوند نسبت به وى نبود و صدقه و زكات هم براى حضرت حرام است. اشعث جواب داد هيچ كدام اينها نيست بلكه هديه است. امام كه حقيقت هديه وى، براى او آشكار بود فرمود: آيا مى‏خواهى با خدعه مرا از دين بيرون كنى و يا قاطى كرده‏اى و يا ديوانه شده‏اى و يا هذيان مى‏گويى؟ به خدا قسم اگر تمام دنيا را در اختيار من قرار دهند و از من بخواهند كه پوست جوى را از دهان مورچه‏اى به ستم بگيرم من چنين نخواهم كرد. آنگاه حقيقت هديه اشعث را آشكار مى‏كند كه اين معجون را در حقيقت با آب دهان يا استفراغ مار سمى آميخته‏اى؟ «معجونة شنئتها كانما عجنت بريق حية او قيئها .» آنگاه امام مى‏افزايد: اگر سرزمين‏ها را در اختيار من گذارند و در برابر آن از من بخواهند كه پوست جوى را به ستم از دهان مورچه‏اى بستانم اين كار را انجام نخواهم داد . (11)

آرى حقيقت رشوه را على(ع) اين گونه آشكار مى‏كند. گرچه ظاهر آن همانند غذاى شيرين و لذيذ است. ليكن حقيقت آن سم قتال است. كدام انسان عاقل تمايل دارد كه چنين سمى را فرو برد؟ هرگز هيچ عاقلى نزديك چنين غذايى نمى‏رود ولو با عنوان هديه باشد، كه البته حكومت داران و كارگزاران حكومت همواره بيش از ديگران در معرض اين خطرها قرار دارند. بخشى از هداياى پيشنهادى ارباب رجوع در واقع رشوه است كه مى‏خواهند توقع بيجاى خويش را بر آورده كنند و جام سم كشدنده را به جان كارگزار بنوشانند.

4ـ برخى خودخواه و افزون طلب وقتى مى‏ديدند حضرت آنان را با ديگران برابر مى‏بيند از عدالت مى‏رنجيدند و به وى اعتراض مى‏كردند كه چرا ما را با ديگران برابر مى‏بينى و امام را تهديد مى‏نمودند كه اين برخوردها سبب مى‏شود حمايت ماها را از دست بدهى. و عده زيادى از اينان از على بريدند و به معاويه ملحق شدند كه چرا عرب را با عجم و صاحبان مكنت را با ديگران برابر مى‏بيند.

امام در پاسخ اينان مى‏فرمايد آيا انتظارداريد من آقايى و رياست خود را با ستم به چنگ آورم و با ظلم از آن حراست كنم؟ نه هرگزتادنيا پا برجاست و تا ستاره‏اى در آسمان مى‏درخشد على چنين انتظارى را برآورده نخواهد كرد. اگر مال از خود من بود مساوى تقسيم مى‏كردم و تبعيض ناروا ايجاد نمى‏كردم تا چه رسد مالى را كه از خدا و بيت المال مسلمانان است «لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله» (12)

5ـ دو زن يكى عرب و ديگرى غير عرب به حضور على(ع) رسيدند و از وى درخواست كمك نمودند . امام(ع) به آنها مساوى طعام و درهم داد. زن عرب برآشفت و اعتراض نموده و گفت مرا با غيرعرب مساوى مى‏بينى؟ امام در جواب وى فرمود من بين فرزندان اسماعيل و فرزندان اسحاق تفاوتى در تقسيم بيت المال مشاهده نمى‏كنم. (13)

6ـ طلحه و زبير در مورد على(ع) گفتند چيزى (مال) در نزد وى نيست.امام هنگامى كه بيت المال مملو از مال بود آنان را فرا خواند و فرمود اين‏ها همه اموال، ليكن كسى به ناحق چيزى از اين نصيبش نخواهد شد. (14)

7ـ على در بيت المال مشغول كار است. عمرو عاص براى كار شخصى بر حضرت وارد مى‏شود. امام براى گفتگو با عمرو عاص چراغ بيت المال را خاموش مى‏نمايد در روشنايى ماه با عمرو عاس به گفتگو مى‏نشيند. (15)

8ـ اموالى كه در زمان على(ع) به بيت المال مى‏رسيد امام(ع) در اسرع وقت در بين افراد كه سهمى از آنها داشتند تقسيم مى‏نمود. بگونه‏اى كه در پايان هفته چيزى در خزانه بيت المال باقى نمى‏ماند. و بيت المال را جارو نموده و دو ركعت نماز مى‏خواند و به منزل بازمى‏گشت. «و كان على(ع) يكنس بيت المال كل جمعة و يصلى فيه ركعتين.» (16)

9ـ در هنگام غروب به بيت المال اموالى رسيد. امام فرمود هم اكنون اموال را بين نيازمندان تقسيم كنيد. كارگزاران گفتند اكنون شب فرا مى‏رسد و ما اموال را در بيت المال قرار داده‏ايم تا فردا مهلت بدهيد. امام راضى نشدند،شمع روشن نموده و شبانه اموال را تقسيم نمودند . (17)

10ـ على نه تنها عدالت را در هنگام تصدى مسؤوليت و رهبرى مستقر ساخت و يك مورد ستم بر كسى روا مداشت بلكه نسبت به بى‏عدالتى‏هاى پيش از خو نيز برخورد نمود. حتى اين موضع گيرى پى‏آمدهاى ناگوار به همراه داشت زيرا بسيارى از استقرار عدالت مى‏رنجيدند و نه تنها از هوادارى على كنار مى‏كشيدند بلكه در صف مخالفين وى قرار مى‏گرفتند. به تعبير ديگر اين موضع گيرى امام باعث دشمن تراشى بر عليه وى مى‏شد. ليكن امام تنها حق را ملاحظه مى‏نمود. هيچ عاملى على را از محور حق بيرون نمى‏سازد. زيرا براى على حكومت‏دارى هدف نيست استقرار ارزش‏ها ملاك است. اگر موضع‏گيرى حق است بايد انجام گيرد ولو باعث نارضايتى نابحق برخى مى‏گردد.

در زمان خلفا بويژه عثمان بى‏عدالتى‏هاى فراوان رخ داده بود و اموال و قطايع و مستغلات فروان بيجا نصيب برخى شده بود. هم آنان كه با چشم پر توقع برحضور على(ع) مى‏رسيدند. ليكن امام نه تنها آنان را از موضع گيرى نابجاى زمان خويش مأيوس كرد بلكه املاك و مستغلاتى را كه به ناحق از بيت المال مسلمانان به خود اختصاص داده و لو مهريه همسرانشان قرار داده و يا با بيت المال براى خويش كنيز خريدارى نموده بودند به بيت المال بازگرداند .«والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته فان فى العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق. (18)

از لحاظ سياسى و اجتماعى اين موضع گيرى پى‏آمدهاى ناگوار فراوان داد و باعث تنگناهايى براى زمامدارى خواهد شد. ليكن اين سخنان در نزد سياست مداران معمولى قابل بررسى است . اما از ديدگاه امام همام ارزشى ندارند. براى وى حفظ معيار مهم است. به همين جهت در هيچ شرايطى از معيارها عدول نمى‏كند.

آنگاه امام نكته ارزشمند ديگرى را توجه مى‏دهد؛ كه در هر شرايط عدل بايد مستقر شود ولو خوشايند برخى نباشد. زيرا كسى كه از عدل مى‏رنجد از ستم بيشتر خواهد رنجيد. چون در عدل گشايش است. در استقرار عدالت به حق خودش رسيده است افزون طلبى مى‏كند از عدل مى‏رنجد كه در حقيقت رنجش آن كاذب است و اگر بر چنين فردى ستم شود و حق وى از او گرفته شود البته كه رنجش وى بيشتر خواهد بود.

على در مورد «بيت المال» مسلمانان آن مقدار اهتمام ورزيد حتى در سخت‏ترين شرايط مانند جنگ از بيت المال ارتزاق ننمود. در جنگ جمل از زمان حركت تا پايان جنگ حضرت براى خود آذوقه از اموال شخصى خود از مدينه به همراه آورده بود و روزى هم كه خواست از بصره برود در حضور مردم اعلان كرد من در اين مدت از بيت المال ارتزاق نكردم و اكنون هم چيزى به همراه نمى‏برم. (19)

پى‏نوشتها:

1)طه، 50

2)بقره، .286

3)نباء، .26

4)حديد، .25

5)نساء، .135

6)انعام، .152

7)مائده، .8

8)نهج البلاغه، خ 225، ص .347

9)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 2، خ 223، ص .160

10)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 2، خ 215، ص .144 ابن ابى‏الحديد، ج 3، ص 81، صبحى الصالح، ص .347

11)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 1، خ 124، ص .557

12)بحار، ج 41، ص .137

13)همان ص .125

14)همان ص .116

15)همان ص .136

16)همان ص .107

17)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 1، خ 14، ص 195، صبحى الصالح، خ 15 ص .57

18)الجمل، ص .422

19)

امام على(ع) الگوى زندگى ص 117



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

ارزش عدالت از نظر امام علی علیه السلام

از نظر علی (ع) آن اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگهدارد، به پیکر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، ظلم و جور و تبعیض قادر نیست حتی روح خود ستمگر و روح آن کسی که به نفع او ستمگری می شود راضی و آرام نگهدارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان. عدالت بزرگراهی است عمومی که همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلی عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی رساند.

می دانیم که عثمان بن عفان قسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خلافتش تیول خویشاوندان و نزدیکانش قرار داد، بعد از عثمان علی (ع) زمام امور را به دست گرفت. از آن حضرت خواستند که عطف به ماسبق نکند و کاری به گذشته نداشته باشد. کوشش خود را محدود کند به حوادثی که از این به بعد در زمان خلافت خودش پیش می آید، اما او جواب می داد که: «الحق القدیم لا یبطله شی ء» حق کهن به هیچ وجه باطل نمی شود.

فرمود: « والله لو وجدته قد تزوج به النساء، و ملک به الاماء؛ لرددته؛ فان فی العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق؛ به خدا سوگند، اگر آن املاک را بیابم به مسلمانان باز می گردانم گرچه مهریه زنان یا بهای کنیزان شده باشد، زیرا میدان عدالت وسیع است و کسی که عدالت با همه گستردگیش بر او تنگ آید ظلم و ستم تنگنای بیشتری بر او ایجاد خواهد کرد (خطبه 15 نهج البلاغه).

یعنی عدالت چیزی است که می توان به آن به عنوان یک مرز ایمان داشت و به حدود آن راضی و قانع بود، اما اگر این مرز شکسته و این ایمان گرفته شود و پای بشر به آن طرف مرز برسد دیگر حدی برای خود نمی شناسد، به هر حدی که برسد به مقتضای طبیعت و شهوت سیری ناپذیر خود تشنه حد دیگر می گردد و بیشتر احساس نارضائی می نماید.



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

عدالت حضرت علي(ع) در كار

نیازها و احتیاجات مختلف در طول زندگی افراد در جامعه موجب می‌شود طبقات متعددی از افراد وجود داشته باشند تا بر اساس همكاری و تعاون، نیازها برطرف شود. این تعاون و همكاری موجب گسترش تقسیم‌ كار می‌شود. هر انسانی بر اساس استعدادها، توانایی‌ها و خصوصیات جسمانی و روحی و علاقه به كاری مشغول می‌شود. فعالیت همه گروه‌ها و قشرها موجب بقا و انسجام اجتماعی می‌شود.
از نظر حضرت علی‌(ع) انسان موجودی اجتماعی است و برای ادامه زندگی خود و جامعه لازم است هر فرد متناسب با استعداد و توانایی و مهارت خود به كاری مشغول باشد؛ زیرا بسیاری از نیازهای مردم با كار جمعی و گروهی و تقسیم كار بهتر و آسان‌تر برطرف می‌شود.
حضرت علی‌(ع) فرموده‌اند: صاحبان كسب و كار به كارهای خود باز می‌گردند و مردم از تلاش آنان سود می‌برند. حضرت علی‌(ع) به تقسیم كار برای برقراری عدالت توجه خاصی داشتند و فرمودند: تقسیم كار آثار مفید و مناسبی در جامعه به وجود می‌آورد و بسیاری از نیازهای ضروری زندگی افراد تأمین می‌شود.
در حدیثی دیگر فرمودند: با تخصصی شدن كارها و تقسیم كار زمینه برای موفقیت و شكوفایی افراد و جامعه فراهم می‌شود. در صورتی كه افراد به كارهای گوناگون بپردازند، نه فقط موفقیتی كسب نمی‌كنند؛ بلكه موجب هدر دادن منابع و امكانات می‌شوند. تقسیم كار موجب افزایش كارآیی می‌شود. افرادی كه به كارهای گوناگون بپردازند، كوچك شده و پیروز نمی‌شوند.
حضرت علی(ع) به تقسیم كار بین زن و مرد توجه داشتند. امور خانه را به عهده‌ی زن و كارهای خارج از منزل را به عهده‌ی مرد می‌دانستند و فرمودند: باید كارهایی به زنان واگذار شود كه با روحیه و توانایی جسمی آنان سازگار باشد. كاری كه در توانایی زنان نیست به آنان واگذار نكنید. زن گل بهاری است، نه پهلوانی سخت‌كوش.
حضرت علی‌(ع) به امام حسن فرموده‌اند:
كار هر كدام از خدمتكارانت را معین كن تا او را در برابر آن كار مسئول بدانی.
تقسیم درست كار، سبب می‌شود؛ وظایف را به یكدیگر واگذار نكنند و در خدمت سستی نكنند.
حضرت علی(ع) در حدیثی فرمودند: مسلمان واقعی ساعات شبانه روز زندگی خود را به سه قسمت تقسیم می‌كند. 1ـ عبادت و پرستش و نیایش پروردگار 2ـ كار و فعالیت و كسب درآمد حلال 3ـ استراحت و رسیدگی به امور منزل.
حـــضرت عـــلی(ع) سفارش فرمودند: كـــار هر روز را در همان روز انجام دهید؛ زیرا هر روزی، كار مخصوص به خود دارد و كـــار و تلاش باید با برنامه‌ریزی روزانه انجام گیرد.

 



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

امام علی صدای عدالت انسانی

امام علی صدای عدالت انسانی. اثری به زبان عربی با نام کامل "الامام علی صوت العدالة الانسانیة" درباره‌ی حضرت امیر علیه السلام، به قلم جرج جرداق (تولد: 1926)، نویسنده و ادیب و روزنامه نگار معاصر مسیحی لبنانی که به سال 1958 با مقدمه ای به قلم میخائیل نعیمه، دربیروت به چاپ رسیده است. وی در شهر «جدیده‌ی مرجعیون» که «مرج العیون» نیز خوانده می‌شود، درخانواده‌ای غسّانی از اصل قحطانی، تولد یافت.

این اثر در پنج مجلد با عناوین زیر تدوین شده است:  الامام علی و حقوق الأنسان؛ بین علی و الثّورة الفرنسیة؛ الامام علی صوت العدالة الانسانیة؛ علی و سقراط؛ علی و عصرة؛ علی و القومیة العربیة. نویسنده در فصل‌های نخستین جلد اول به تاریخچه‌ی پیدایش دین اسلام و ستایش از آن پرداخته است. سپس با استناد به سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، به پیوند عمیق میان آن حضرت و امام علی علیه السلام اشاره و نقش او را در تحکیم ارکان دین حنیف اسلام بیان کرده است. مصنّف، پس از این مقدمه، وارد بحث اصلی می‌شود که نموداری است از عوامل و شرایطی که امام برای استقرار عدالت جهانی پیشنهاد می‌کند. در این گفتار، عدالت و ظلم ستیزی سرلوحه‌ی همه‌ی رهنمودهای آن حضرت به کارگزارانش معرفی می‌شود. مطالب جلد دوم ادامه‌ی مبحث جلد اول است. فصل اول آن را در واقع، بخش دوم «الإمام علی و حقوق الانسان» باید شمرد. در این فصل، از اصول و قوانین اجتماعی و سیاسی عادلانه‌ی مورد نظر امام بحث می‌شود. نویسنده سپس به مقایسه‌ی حکومت فرانسه و آرای امام به عنوان مدافعان حقوق انسان، از سوی دیگر می‌پردازد.

هم‌چنین به جایگاه روشنفکرانی چون روسو، مونتسکیو ، ولتر و تاگور، در قیاس با مقام و منزلت امام، توجه می‌کند. در فصل بعدی، انقلاب کبیر فرانسه را به زبانی پر جاذبه شرح می‌دهد و بعثت پیامبر اسلام را از جهاتی با آن شبیه می‌خواند. سپس با ذکر انحراف و توطئه‌های بنی امیّه و بنی عباس بر حقانیت علویّون در طی تاریخ تأکید می‌کند. آن گاه فصل دیگر کتاب را به تطبیق مواد منشور جهانی حقوق بشر و رهنمودهای امام اختصاص می‌دهد و برتری دید جهان شمول او را به اثبات می‌رساند. فصل اول جلد سوم، هرچند عنوان این مجلد علّی و سقراط است. در واقع ادامه‌ی مبحث جلد دوم است و به مواد و بندهای بیانیه‌ی انقلاب کبیر فرانسه درباره‌ی حقوق بشر و سنجش آن با مبانی و اصولی که امام اعلام فرموده اختصاص دارد. نویسنده آزادی و برابری و عدالت را وجوه مشترک آن دو یافته و عدالت از دید امام را که حاکم بر قانون‌مندی‌های هستی و متکی بر معیارهای اخلاقی است، برتر شمرده است. سپس در فصل بعدی در زمینه‌هایی چون آزادی فکر، عدالت در هستی، مبارزه برای دست‌یابی به جامعه‌ای نوین با ارزش‌های والای انسانی، امام را با سقراط مقایسه می‌کند. در جلد چهارم مؤلف ابتدا، مختصری از تاریخ عرب و ارزش‌های حاکم بر جامعه‌ی عربی را بیان می‌کند و با روشن ساختن تضاد دیرینه‌ی بنی امیّه و بنی هاشم، به توطئه‌های بنی امیه برای محو آیین جدید و هم چنین به مظلومیت بنی هاشم اشاره می‌کند.

سپس به تفصیل به تاریخچه‌ی تقسیم مسلمانان به دو گروه شیعه‌ی آل علی در برابر خاندان اموی و تضادهای بنیادی این دو می‌پردازد و شیعه را مظهر حقانیت دین اسلام و بنی امیه را مظهر ظلم و ستم و کانون توطئه می‌خواند. با مقایسه‌ی علمکرد امام و معاویه به تحلیل رفتار امام با دشمنان می‌پردازد و با ذکر فاجعه‌ی کربلا و مقایسه‌ی امام حسین علیه السلام و یزیدبن معاویه، مرزهای حق و باطل را آشکار می‌سازد. در جلد پنجم نویسنده، پس از بررسی مفاهیم ملی‌گرایی و انسان‌گرایی و نژادپرستی، نتیجه می‌گیرد که قومیت در بستر طبیعی خود کاملا انسان‌گراست و انسان‌گرایی جهان شمول است. اگر انسانیت نباشد، قومیت به معنای واقعی وجود نخواهد داشت و بزرگمردان تاریخ به قوم و ملت خاصی تعلق ندارند. وی فرهنگ و تمدن را نتیجه‌ی تلاش انسان در طی تاریخ می‌داند و در همین جهت، نژادپرستی را در مقابل ملی‌گرایی و قومیت همراه با دید وسیع انسانی قرار می‌دهد. سپس با ادامه‌ی بحث درباره‌ی تضاد دو خط مشی علوی و سفیانی به ذکر حوادث تاریخی و تحلیل تضاد عرب و موالی می‌پردازد و آن را سرپوشی برای تضادهای اعتقادی و طبقاتی دو خط مشی مذکور می‌شمارد و علویان را حامی وفادار مظلومان می‌خواند.

این اثر به زبان‌های فارسی، هندی و انگلیسی ترجمه شده است. ترجمه‌ی فارسی مجلدات پنج‌گانه به قلم عطامحمد سردارنیا، سیدهادی خسروشاهی، مصطفی زمانی و احمد بهشتی است که در فاصله‌ی سال‌های 1346-1351 منتشر شده است. در ترجمه شمار و محتوای مجلدات با اصل مطابقت کامل ندارد. کتابی مستقل با عنوان "مرانید که نوحه گرند"، که ترجمه‌ی بخش‌هایی از چهارمین مجلد عربی به قلم جلال الدین فارسی است در 1346 به چاپ رسیده است. کتابی نیز در یک جلد با عنوان "ترجمه و انتقاد از الامام علی علیه السلام ندای عدالت انسانیت" به قلم حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، به دستور آیت الله بهبهانی، در1377ق / 1337ش منتشر شده و در آن ضمن تمجید، برخی از نظرگاه‌های مؤلف نقد شده است. شخصیت‌هایی چون آیت الله بروجردی، دکتر علی شریعتی و محمدرضا حکیمی درستایش و بزرگداشت این اثر مطالبی نوشته‌اند.

 



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

نگرش امام علي(ع) به عدالت و ظلم

مقدمه

در هر نظام سياسي ارزش‌ها و ضدارزش‌ها بر مبناي اصول ايدئولوژي و مكتب مقبول در جامعه تعريف شده و همواره عملكرد نظام سياسي چه از حيث رويكردهاي نظري و چه از جهت اجرايي و عملي بر محور آن ارزيابي مي‌شود.

"عدالت و ظلم" دو محور متضادند كه در همه سيستم‌هاي سياسي، مورد توجه خاص قرار گرفته و به فراخور منويات و مفاهيم ايدئولوژيك تعريف و تحليل مي‌شوند به گونه‌اي كه عدالت عملاً مدينه فاضله‌اي است كه نظام سياسي براي نيل به آن تمام همّ و جهد نظري و عملي خود را به كار مي‌بندد. پس عدالت، هدف غايي تمامي تلاش‌هاي فكري و اجرايي را در عرصه سياست و حكومت تشكيل مي‌دهد.

بحث عدالت و ظلم در منظر امام علي(ع) از گستردگي و عمق ويژه‌اي برخوردار است. بديهي است كه صرف توجه به نگرش امام در خصوص عدالت بدون توجه به ديدگاه آن حضرت، در مورد ظلم، ما را از غواصي در ژرفاي اقيانوس انديشه سياسي امام، باز داشته و تنها شعا‌ع‌هايي از خورشيد انديشه حضرت را بر ما فرو مي‌تابد. از اين رو اين مقاله، بر آن است كه علاوه بر توجه به مفهوم عدالت به عنوان هدف غايي و روح و ماهيت تحقق حاكميت سياسي اسلام، يكي از آفات و آسيب‌هاي مهم نظام سياسي را در رأي و نظر اميرالمؤمنين(ع)، مورد بررسي قرار دهد. آفتي كه از منظر آن حضرت ريشه همه مفاسد و آسيب‌هاي نظام سياسي است.

 

مطالعه در تاريخ حكومت علوي و سياست‌هايي كه آن حضرت در مقاطع مختلف به كار بسته است به خوبي نشان مي‌دهد كه اميرالمؤمنين(ع)، تنها آسيبي را كه در مواجهه با آن هرگز تسامح و مماشات نكرد و با مبارزه دليرانه با آن همه حوادث و ناملايمات سياسي را به جان خريد و سرانجام جان خويش را براي آن ايثار كرد اصرار و ابرام بر رعايت عدالت بود.

بنابراين در اينجا دو مفهوم اساسي را در كلام علي(ع) پيگيري مي‌كنيم: اول، عدالت؛ دوم، مفهوم ضد آن، يعني ظلم.

1. عدالت، در انديشه امام علي(ع)

مشهور است كه "العدل وضع كل شيء موضعه" يعني عدالت، آن است كه هر چيزي در جاي خودش قرار گيرد. و يا "العدل اعطاء كل ذي حق حقه" عدالت، آن است كه حق هر صاحب حقي، داده شود.

آن حضرت، با جامع‌نگري تمام، عدالت را صرفاً در قالب اخلاق انساني خلاصه نكرده و آن را در همه شريان‌هاي حيات آدمي اعم از سياست، فرهنگ،‌ حقوق فردي و اجتماعي، اقتصاد و ... جاري مي‌داند. اميرمؤمنان علي(ع)، معتقد است كه همه مسائل و ابعاد انساني، ارتباطي ارگانيك و حياتي دارند و اگر هر جزئي از موضع و جايگاه خود خارج شود به همان نسبت، عدالت و اعتدال آسيب مي‌بيند و ظلم جايگزين مي‌شود.

آن حضرت در كلامي عالمانه و جامع‌نگر مي‌فرمايد:

عدل، بر چهار شعبه است: بر دركي ژرف‌نگر و دانشي محققانه، و قضاوتي نيكو، و استواري در بردباري.1

در يك نگاه اجمالي درمي‌يابيم كه حضرت، دو شعبه از عدالت را به عرصه نظري و بينشي انسان و دو شعبه ديگر را به جنبه‌هاي علمي و رفتاري او مربوط مي‌داند.

بدين ترتيب در نگرش و رأي مولا علي(ع) تعريف عدالت، صرفاً در دايره رفتار و عمل انسان محصور نبوده و بنيادهاي اصلي آن به انديشه و تعقل آدمي مربوط است.

عدالت، استعداد فطري، دروني، عقلايي و آرماني است كه در صورت ژرف‌نگري و تحقيق عالمانه، براي دستيابي به حقيقت به قضاوتي نيكو و شايسته منجر مي‌شود كه از جهت رفتاري، دستيابي به آن، استواري در حلم و بردباري و تحقق آن در عمل را مي‌طلبد.

سياق كلام مولا علي(ع) نشان مي‌دهد كه عدالت، فقط وقتي ارزشمند و واجد استحكام است كه به عنوان رويكردي مقطعي و عارضي، در رفتار انسان، ظهور و بروز نكند بلكه به ملكه‌اي نفساني و صفتي راسخ، در نگرش و رفتار انسان، تبديل شود. به همين جهت است كه حضرت، در جاي ديگر مي‌فرمايد: "العدل افضل سجيه؛2 عدالت برترين خصلت‌هاست."

آن حضرت، ضمن خطبه همام كه در صفات متقين بيان فرموده است، مي‌فرمايد: "... لايحيف علي من يبغض ..."3 كسي كه سجيه تقوا دارد به دشمن خود نيز ستم نمي‌كند.

پس در گام اول، براي دستيابي به قريحه و سجيه عدالت، مي‌بايست فهم و دانش انساني را از طريق ژرف‌نگري و تلاش محققانه، براي دريافت حقيقت، به مسير اعتدال رهنمون ساخت آنگاه، با اتكاء بر آن بر عرصه رفتار و عمل متعادل انساني كه همانا داوري نيكو كردن و بردباري در مسير آن است، گام نهاد. پس شناخت، ريشه قضاوت عادلانه است و نتيجه اين قضاوت، حكمي است كه بر كرسي نشستن آن، به دليل وجود موانع و مقاومت‌ها، استواري در بردباري و تحمل و مبارزه با اين موانع را مي‌طلبد و سهل‌انگاري و مماشات و مصلحت‌انديشي در تحقق عدالت، خود خروج از مرز عدالت و سقوط در ورطه ظلم است. بنابراين، ظلم نيز ناشي از فهمي سطحي و دريافتي غيرمحققانه است كه به داوري و قضاوت ناشايست منجر مي‌شود؛ كه با اصرار بر تحقق و اجراي آن، جامعه، از مسير اعتدال خارج شده و آسيب مي‌بيند.

تفاوت عدالت و جود، در انديشه امام(ع)

آن حضرت، عدالت را، بر جود نيز ترجيح مي‌دهد. وقتي از آن حضرت مي‌پرسند آيا عدل برتر است، يا جود؟ مي‌فرمايد: "عدالت، كارها را بر موضع خود مي‌نشاند و بخشش، كارها را از جهتش خارج مي‌كند. عدالت، سياستگذار و تدبيركننده‌اي عام‌المنفعه است. اما جود، كاري عارضي به نفع خاصگان. پس عدل، شريفتر و افضل است."4

به اين ترتيب، اميرالمؤمنين(ع) نيز عدالت را آنگونه كه مشهور است تعريف مي‌فرمايد: عدل آن است كه هر چيز و هر كاري، در موضع شايسته خودش قرار گيرد اما جود، شيء را از جهت خودش خارج مي‌كند.

جالب آنكه حضرت نفرموده است جود، خارج كردن شيء از موضع خود است. زيرا در اين صورت جود، ضدعدالت يا به عبارتي، نوعي ظلم خواهد بود. بلكه فرموده است جود، كارها را از جهت خود خارج مي‌كند و اين، ظلم نيست؛ بلكه گاهي مصلحت است. براي مثال: شخصي، در عمل از قانون تخلف مي‌كند. عدالت آن است كه ناظر، متناسب با جرم، مجازاتي را براي او اعمال كند. اما اگر بخشيدن او، اولاً مضر به حال ديگران نباشد و ثانياً مصلحت آتيه متخلف در آن باشد در اين صورت جود، گرچه عدالت نيست، اما ظلم نيز نيست؛ بلكه جهت مجازات را تغيير مي‌دهد. يعني چه بسا ناظر، تشخيص مي‌دهد كه اگر در ازاي ندامت متخلف و يا حتي پيش از آن، تعهد او بر رعايت قانون در آينده از مجازات متخلف صرفنظر كند، احترام به قانون، بيش از زماني كه مجازات را اعمال مي‌كند، تضمين خواهد شد.

به همين جهت است كه حضرت(ع) در ادامه سخن خود، براي جود، زيان و خسارتي برنشمرده و صرفاً فرموده است كه منفعت عدالت، عمومي است اما منفعت جود، اختصاصي. پس به هر حال، جود نيز منفعت دارد. در غير اين صورت، جود نيز، ظلم و خروج از عدالت بود.

نكته ديگر آنكه اميرمؤمنان(ع)، جود را عارضي و مقطعي تلقي مي‌فرمايد. جود، قانوني هميشگي و ثابت نيست؛ بلكه بنابر اقتضاي مصلحت، به عنوان تصميمي عارضي، مورد عمل قرار مي‌گيرد اما عدالت، سياستي ثابت و عمومي است: "سائس عام".

همانگونه كه قبلاً نيز گفته شد عدالت، به آحاد مردم سود مي‌رساند اما جود، در موقع اعمال، فقط براي متخلف، سودمند است در عين حال كه به ساير مردم نيز زيان نمي‌رساند. از زاويه ديگر، اين كلام علي(ع) مي‌فهماند كه عدالت، رابطه مستقيم با رعايت حقوق دارد. زيرا تنها اگر حق هر امري از امور، بدون اهمال و اغماض ادا شود در اين صورت عدالت رعايت شده است. به همين جهت است كه امام در جاي ديگر تحقق عدالت را فقط در صورتي ميسر مي‌داند كه رهبر و حاكم سياسي و نيز مردم، به دقت حقوق يكديگر را رعايت كنند لذا مي‌‌فرمايد: "آنگاه كه مردم، حق رهبري را ادا كنند و رهبري نيز حق مردم را ادا كند، حق در آن جامعه، عزت مي‌يابد و راه‌هاي نيل به دين آشكار و علائم و نشانه‌هاي عدالت برقرار مي‌شود و ... و هر گاه مردم، بر رهبري چيره شوند، (فرمان او را نبرند)، يا رهبري بر مردم ستم كند، وحدت كلمه از بين مي‌رود و علائم و نشانه‌هاي ستمگري آشكار مي‌شود و نيرنگ‌بازي در دين، آشكار مي‌گردد و ...".

پس در نظام سياسي سالم، هر كار يا شخص و يا نهادي، مي‌بايد دقيقاً در جاي خود قرار گرفته و انجام وظيفه كند و تداخل وظايف، عدالت را در حاكميت مخدوش ساخته و بروز ظلم را زمينه‌سازي مي‌كند.

نتيجه آنكه، امام علي(ع)، عدالت را منشأ و سرچشمه همه فضائل و خوبي‌ها مي‌داند. پس از اين طريق نيز مي‌توان دانست كه ظلم، در نگاه مولاي متقيان(ع)، ريشه همه آسيب‌هاي اجتماعي است.

جملاتي از آن حضرت را در چند محور فهرست كرده و تأمل و دقت در آن را به عهده خواننده اين سطور مي‌گذاريم:

عدالت و ايمان

در نگاه مولا(ع)، عدالت، رأس و هسته اصلي و جوهره ايمان و سرچشمه همه خوبي‌هاست.

"العدل رأس الايمان و جماع الاحسان."5

در اين كلام گهربار از سويي، عدالت با اعتقاد و انديشه آدمي گره خورده و از سوي ديگر جمع‌كننده خوبي‌ها توصيف شده است. بنابراين، محك ايمان، عدالت است و مؤمن، كسي است كه الزاماً از سجيه عدالت برخوردار بوده و همواره بر مركب عدالت حركت مي‌كند.

بخش دوم اين حديث، در واقع مفسر سخني است كه در سطور قبل بيان شد. در آنجا، حضرت علي(ع)، ظلم را ريشه و منشأ همه آسيب‌ها و آفات معرفي فرمود و در اينجا سرچشمه و جامع همه بركات و نيكي‌ها را، عدالت توصيف مي‌كند.

جايگاه و ارزش عدالت

كلمات زير گرچه منزلت عدالت را، در منظر امام(ع)‌ نشان مي‌دهد، اما هر يك، به نوبه خود، شايسته شرح و تفصيل است:

"العدل فوز و كرامه"6 عدالت، پيروزي و عزت و كرامت است. "اسني المواهب العدل"7 برترين موهبت‌ها، عدالت است. "العدل اقوي اساس"8 عدالت، محكمترين بنيان است. "بالعدل تتضاعف البركات"9 با عدالت، بركت‌ها و خيرات، دو چندان مي‌شود. "العدل مألوف"10 عدالت، پيوند دهنده است. "جعل الله سبحانه العدل قواماً للأنام و تنزيها من المظالم و الاثام"11 خداوند، عدالت را براي قوام و استواري حيات جمعي و مصونيت از ظلم‌ها و گناهان مقرر فرمود.

از اين بيانات حضرت، به خوبي استفاده مي‌شود كه ظلم، موجب شكست و خواري، ناپايدارترين بنيان، علت اختلاف و گسستگي، نابودكننده خيرات و خوبي‌ها و موجب ترويج گناهان و آلودگي‌هاست.

عدالت و مردم

امام علي(ع)، اعمال عدالت را بهترين روش براي جلب اعتماد مردم و حفظ صيانت از حمايت‌هاي مردمي توصيه مي‌فرمايد. روش‌هاي امروزين، كه در واقع، عرصه سياست را، به صحنه نمايشي فريبنده، براي جلب آراي مردم، تبديل كرده و با طراحي رقابت‌هاي غيرواقعي احزاب حكومتي، عوام‌فريبانه، آزادي سياسي را متبلور مي‌سازد، در قاموس ولايت علوي، جايگاهي ندارد؛ بلكه رقابت نيز مي‌بايد بر محور عدالتخواهي استوار شود. از منظر علي(ع)، جمال و آبروي حاكمان به ارائه سخنان زيبا و شعارهاي فريبنده و ژست‌هاي تبليغاتي نيست بلكه خدمتگزاري مبتني بر اصل عدالت، همه عزت و آبرو و جمال ولايت را تعيين مي‌كند. لذا مي‌فرمايد: "عدالت، موجب پايداري ملت و آبروي حاكمان است." 12 و باز مي‌فرمايد: "همانا برترين نور چشم و روشنايي بصر، براي حاكمان، پايدار شدن عدالت در سرزمين‌ها و بروز عشق و شيفتگي مردم است. و اين عشق، ظاهر نمي‌شود مگر به آرامش سينه‌هايشان."13

همچنين آن حضرت، در نامه‌اي به زيادبن‌ابيه كه به جاي عبدالله بن عباس به حكومت فارس و شهرهاي اطراف آن منصوب كرد فرمود: "عدالت را بگستران و از ستمكاري و بيدادگري پرهيز كن. زيرا ستمكاري، مردم را به آوارگي كشاند و بيدادگري آنان را به مبارزه و شمشير فرا مي‌خواند."14

نتيجه آنكه ظلم، پايداري مردم را در حمايت از نظام سياسي شكننده كرده و مودت و عشق آنان را، به حكومت، سست مي‌سازد و اين نيست مگر به خاطر آنكه ظلم، آبروي حاكمان را مي‌برد و سينه‌هاي مردم را از بغض، آكنده مي‌سازد.

عدالت و اصلاحات

نظام سياسي پويا، نظامي است كه با خود ارزيابي مداوم و مطالعه شرايط جديد اجتماعي به توليد و اجراي راهكارهاي نوين بپردازد. امام علي(ع)، عدالت را برترين اصلاح مي‌داند. زيرا ضعف‌ها، بي‌نظمي‌ها، ناكارآمدي‌ها و ...، همه ناشي از خروج امور از موضع خود مي‌باشد و سياست عادلانه، سياستي است كه هر كاري را بر موضع خود بنشاند: العدل يضع الامور مواضعها. بنابراين، ماهيت و روح اصلاحات، پافشاري بر عدالت و تحقق آن است.

"الرعيه لاتصلحها الا العدل"15 اصلاح مردم، جز از طريق عدالت، ميسر نيست. "العدل يصلح البريه"16 عدالت است كه امور را اصلاح مي‌كند. "ماعمرت البلدان بمثل العدل"17 هيچ چيز، به مانند عدالت، باعث آباداني و سازندگي كشورها نمي‌شود.

بنابراين ظلم، نظام سياسي مردم را فاسد كرده و سياست‌ها و برنامه‌ها را مي‌آلايد و مانع پيشرفت و سازندگي كشور مي‌شود.

عدالت و توسعه

آن حضرت، در كلامي بسيار گويا، تنها راه نيل به توسعه را اتخاذ عدالت قلمداد فرموده و به كسي كه براي توسعه، عدالت را پايمال كرده و از طريق ظلم، توسعه را مي‌جويد، اطمينان مي‌دهد كه دستاوردي جز تنگنا و بن‌بست در انتظارش نيست.

"همانا عدالت، گشايش و توسعه نهفته است و هر كسي كه عدالت بر او تنگ آيد، ستم بر او تنگتر خواهد آمد."18

عدالت و سياست

در بيان امام علي(ع)، هيچ فاصله‌اي بين سياست و عدالت نيست او فقط سياستي را كارآمد مي‌داند كه بر مبناي عدالت استوار باشد. "خير السياسات العدل"19 برترين سياست‌ها، عدالت است. "العدل خير الحكم"20 عدالت، برترين قضاوت است. "العدل حيات الاحكام"21 عدالت، روح و حيات احكام است. "جمال السياسه العدل في الامره و العفو مع القدره."22 زيبايي سياست، عدالت در حكومت و بخشش در موضع قدرت است. "ملاك السياسه العدل"23 ملاك و محك سياست، عدالت است.

از اين جملات، دانسته مي‌شود كه ظلم، بدترين سياست‌ها و قضاوت‌هاست و آبروي حكومت را مي‌برد.

عدالت با دشمن

در دنياي امروز، اصل هدف، وسيله را توجيه مي‌كند در اغلب كشورها، مبناي برخورد سياسي با رقيب، چه در عرصه رقابت‌هاي جناحي و چه در خصوص سياست خارجي دول محسوب و به كار گرفته مي‌شود. هر كشور و يا جريان سياسي با معيارهاي خاص خود، دشمن را تعريف مي‌كند و آنگاه از همه ابزارها و امكانات موجود براي مبارزه با او بهره مي‌گيرد خواه اين ابزارها انساني و عقلايي باشند يا نه.

اما آيا در منطق علي(ع) نيز اين اصل پذيرفته است؟

آن حضرت، در بستر شهادت، طي نامه‌اي به امام حسن(ع)، و امام حسين(ع) مي‌نويسد: "اي فرزندان عبدالمطلب، مبادا پس از من، دست به خون مسلمين فرو بريد؛ و بگوييد اميرمؤمنان كشته شد. بدانيد جز كشنده من، كس ديگري نبايد كشته شود. درست بنگريد چون من از ضربت او و مردم، او را تنها يك ضربت بزنيد؛ و او را مثله نكنيد ... ."24

بنابراين، در منظر علي(ع)، حتي در برخورد با قاتل امام مسلمين نيز نمي‌توان از مرز عدالت خارج شد.

كساني به امام علي(ع) مراجعه كرده؛ و عرض كردند كه مردم، دل به دنيا بسته‌اند. معاويه با هدايا و پول‌هاي فراوان، آنان را جذب كرده است. شما نيز از اموال بيت‌المال، به اشراف و بزرگان عرب ببخش تا دور تو جمع شده و به تو گرايش پيدا كنند. به عبارت ديگر، شما امام بر حق هستيد پس به منظور تقويت جبهه حق از بيت‌المال خرج كن. در اينجا هدف، ظاهراً تقويت جبهه حق و وسيله، تصرف در بيت‌المال است. حضرت فرمود: "آيا از من مي‌خواهيد كه براي دست يافتن به پيروزي، از ستم بر مردم استفاده كنم؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پي هم طلوع و غروب مي‌كنند، هرگز چنين نخواهم كرد. اگر اين اموال از خودم بود، آن را مساوي بين مردم تقسيم مي‌كردم، چه رسد كه مال خداست."25

نقش عدالت در ثبات حاكميت

بي‌شك، هر حكومتي، در معرض دشمني‌ها و كينه‌توزي‌هاي عناصر منحرف داخلي و رقباي خارجي است و به ناچار، بايد برنامه مدوني را براي ثبات و مصونيت نظام سياسي، به مورد اجرا گذارد. امام علي(ع)، به آن دليل كه همراهي حمايت مردم را مهمترين پايگاه ثبات حاكميت مي‌داند باز هم عدالت را براي قوام و استواري مردم در دفاع از نظام سياسي توصيه مي‌فرمايد: "من عدل تمكن"26 هر كس عدالت پيشه كند، قدرت مي‌يابد. "لن تحصن الدول بمثل استعمال العدل فيها"27 هيچ چيزي مثل رعايت عدالت، دولت‌ها را حفظ نمي‌كند. "العدل جنه الدول"28 عدالت، سپر محكم دولت‌هاست. "اعدل تدم لك القدره"29 عدالت پيشه كن، تا قدرت تو تداوم يابد.

پس در نگاه امام علي(ع)، ظلم‌گرايي راز سستي و بي‌ثباتي حكومت‌ها است.

2. گرايش حاكميت سياسي به ظلم

در رأي و نظر امام علي(ع) ظلم، ريشه و علت همه آفات نظام سياسي است. اگر حاكميت سياسي، از مسير عدالت - چه از باب مصلحت‌انديشي و تساهل و چه به عنوان يك چرخش فكري و ايدئولوژيك - دور شود، همه آفات ديگر، سر برخواهند آورد و نابساماني در زندگي فردي و اجتماعي از هر حيث خودنمايي خواهد كرد. اميرمؤمنان علي(ع)، معتقد است كه با وجود ظلم در نظام سياسي، دين و دنياي مردم آشفته مي‌شود و جامعه به كلي در مسير قهقرا قرار مي‌گيرد.

آثار و نتايج نظام ظالمانه سياسي

حضرت، در تحليل نظام سياسي بني‌اميه كه اركان آن بر ظلم و ستم استوار بود مي‌فرمايد: "به خدا سوگند، (بني‌اميه) مادامي كه حكومت مي‌كنند، (باقي) نگذارند چيزي را كه خدا حرام شمرده مگر آنكه حلال كنند و پيماني را مگر بگسلانند و خانه‌اي در دهستان و خيمه‌اي در بيابان باقي نماند، مگر آنكه ظلم آنان، بدان نفوذ كند و انديشه بد آنان، مردم را فراري دهد؛ تا جايي كه دو دسته بگريند: دسته‌اي براي دين و دسته‌اي براي دنياي خود و كار به جايي رسد كه ياري شما، در قبال آنان مثل ياري برده‌اي نسبت به مولايش باشد آنچنان كه در هنگام حضور مولا، اطاعتش كند و در غياب او بد او گويد."30

علي(ع)، در اين بيان عميق، آفات نظام سياسي بني‌اميه را، به ترتيب چنين برمي‌شمارد:

1. حلال شمردن حرام خدا

يكي از مهمترين آسيب‌هاي ناشي از بروز ظلم و نظام سياسي، استحاله ارزش‌هاي ثابت ايدئولوژيك و تبديل هنجارها به ناهنجاري، در عرصه انديشه و عمل است. طبعاً علت گرايش به ظلم، چيزي جز مطامع دنيوي و ارضاء هواها و هوس‌هاي گوناگون كه نفس آدمي در معرض آن است، نمي‌تواند باشد. و اين رذايل به نص شريعت، حرام شمرده شده است از اين رو است كه ظالم، به ناچار براي دستيابي به اميال خود مرزهاي شريعت را درنورديده و چه بسا با توجيهي ظاهراً عالمانه و ارائه قرائت‌هاي مجعول و غيرمتدولوژيك دستبرد در راهكارهاي وحياني را پويايي و نوانديشي و اجتهاد ديني قلمداد مي‌كند.

2. گسستن پيمان‌ها

پس از نصوص و سنت‌هاي ايدئولوژيك به عنوان مرزهاي انديشه و عمل در يك نظام سياسي قراردادهاي اجتماعي كه ناشي از فرهنگ، آداب، مليت، تاريخ و در يك كلام، عرف مقبول جامعه است در نتيجه ظلم مورد تعرض قرار گرفته و شكسته مي‌شود. لذاست كه امام(ع) مي‌فرمايد: ولاعقداً الا حَلّوه.

3. بسط و گسترش ظلم در جغرافياي حاكميت

امام علي(ع)، در اينجا، به رابطه ميان مردم و حكومت كه از مهمترين مباحث جامعه‌شناسي سياسي است اشاره مي‌فرمايد.

نهاد قدرت سياسي چه نقشي را در زندگي اجتماعي و فكر و رفتار آحاد مردم ايفا مي‌كند؟

بديهي است كه حاكميت سياسي عالي‌ترين نهاد مديريتي در يك جامعه است كه با سياستگزاري، در قالب اوامر و نواهي، زندگي اجتماعي را انتظام مي‌بخشد. ماهيت اين اوامر و نواهي در نگرش مردم به عنوان سرمشق و الگوي فكري و رفتاري تأثير گذاشته انديشه و عمل مردم را در مسير اهداف ويژه خود تربيت مي‌كند. به همين دليل اگر سياست‌هاي حكومت، منطبق بر عدالت و ارزش‌هاي انساني باشد رفتارهاي اجتماعي نيز در همين جهت شكل مي‌گيرد. اما اگر قدرت سياسي، ظلم را در دستور كار خود قرار دهد ظلم، در جغرافياي حاكميت گسترش يافته زندگي اجتماعي مبتني بر آن شكل مي‌گيرد.

لذا اميرالمؤمنين(ع)، مي‌فرمايد: مادامي كه حكومت ظالمانه بني‌اميه، ادامه حيات دهد، خانه‌اي در دهستان و خيمه‌اي در بيابان باقي نمي‌ماند مگر اينكه سياست ظالمانه بني‌اميه در آن نفوذ كند.

4. نارضايتي و افسوس دينداران

به هر حال گروهي از مردم علي‌رغم گرايش نظام سياسي به ظلم‌ با تكيه بر ايمان قلبي و نداي فطرت‌ پايبندي خود را به دين و ارزش‌هاي ديني حفظ مي‌كنند و شكي نيست كه اين دسته - كه در واقع صاحبان و حاميان اصلي حاكميت ديني به شمار مي‌آيند - به دليل هجمه‌اي كه نظام سياسي از درون به مرزهاي اعتقادي و ايدئولوژيك آغاز كرده و سنت‌هاي منصوص شريعت و قراردادهاي مقبول اجتماعي را شكسته است سخت آزرده خاطر و نگرانند؛ "باك يبكي لدينه".

اميرالمؤمنين(ع)، اين آسيب را به عنوان آفتي رواني براي جامعه دينداران مورد توجه جدي قرار داده است. احساس امنيت ايدئولوژيك، يكي از مهمترين هنجارهاي اجتماعي است؛ كه زمينه مساعدي را براي رشد و ارتقاء جوامع پديد مي‌آورد. گرچه در ظاهر گريه بر دين و ارزش‌هاي ديني خود يك هنجار و ارزش است؛ اما امام(ع)، از زاويه ديگري به اين واقعيت مي‌نگرد. و آن اينكه احساس ناامني ديني آسيبي رواني است؛ كه جامعه دينداران را در شرايط گرايش حاكميت ديني به ظلم تهديد مي‌كند.

5. نارضايتي و افسوس دنياخواهان

چه بسا در نگاه اول چنين قضاوت كنيم كه اگر در جامعه‌اي دين و دين‌باوري تهديد شد در مقابل، دنيا و دنياگرايي ترويج مي‌شود و دنياگرايان به اميال و آرزوهاي نفساني خود دست مي‌يابند. اما قضاوت اميرالمؤمنين(ع) در اين باره متفاوت است. حضرت، معتقد است كه ظلم، همه مرزهاي امنيت را چه براي دينداران و چه براي دنياطلبان درمي‌نوردد و اميد و رضايت را از همه اقشار جامعه صرف‌نظر از گرايش و نگرششان سلب مي‌كند.

از سوي ديگر، در اين كلام گهربار امام علي(ع)، تعامل ميان دين و دنيا به خوبي و با نهايت ظرافت، مورد توجه گرفته است. گويي آن حضرت، معتقد است كه دنيا و برخورداري‌هاي دنيوي نيز تنها در سايه حاكميت دين دست‌يافتني است. زيرا احساس امنيت است كه برخورداري از مواهب مادي را لذتبخش مي‌كند. آنگاه كه ظلم، به يك باره امنيت را از آحاد جامعه سلب كرد دنياخواهان نيز در اين شرايط احساس لذت نمي‌كنند و اين نيز آسيب رواني ديگري است كه بخش دوم جامعه را تهديد مي‌كند.

6. انهدام تعامل متعادل ملي با حاكميت سياسي

از منظر مولا علي(ع) رابطه مردم و حكومت، اولاً رابطه‌اي طرفيني؛ و ثانياً از نوع انجذاب قلبي و ايمان باطني است. حكومت و حاكمان ديني، در منظر مردم، عالي‌ترين پايگاه نگهباني از ارزش‌هاي ديني و برترين نخبگان علمي و عملي، در عرصه سياستگذاري، براي تحقق عدالت اجتماعي، و مظهر عدالت‌خواهي و ظلم‌ستيزي هستند. به همين دليل مردم در پاسداري از نظام سياسي ‌از نثار جان خويش نيز مضايقه نمي‌كنند.

از طرف ديگر مردم نيز در منظر حكومت و حاكمان ديني شايسته‌ترين انسان‌هايي هستند كه مستحق خدمت، آرامش، رفاه و تعالي در عرصه‌هاي گوناگون فكري و اعتقادي، فرهنگي و اجتماعي و مالي و اقتصادي مي‌باشند.

بدين ترتيب مردم، همه آرمان‌ها و ايده‌آل‌هاي خود را در آينه زلال حاكميت ديني منعكس مي‌بينند و حاكميت نيز سخاوتمندانه شعاع‌هاي روشنگر و گرمابخش خورشيد دين را - به عنوان منبع ارزش‌ها و پاكي‌ها - به ساحت مردم فرو مي‌تابد.

اين تعامل متعادلي است؛ كه از منظر مولا اميرالمؤمنين(ع)، مي‌بايست بين نظام سياسي و مردم برقرار باشد. اما او معتقد است كه در نظام ظالمانه سياسي اين رابطه به رابطه برده و مولا تبديل مي‌شود؛ "حتي تكون نصره احدكم من احدهم كنصره العبد من سيده".

مردم در قبال نظام ظالمانه سياسي احساس بردگي مي‌كنند و نظام سياسي نيز خود را سلطان و سركرده مردم ارزيابي مي‌كند. بدين ترتيب نظام سياسي تبعيت بي‌قيد و شرط مردم را به عنوان بردگاني كه بايد تحت سلطه حاكميت، گوش به فرمان باشند حق خود مي‌داند و مردم نيز به ناچار سرسپردگي و انقياد محض را باخمودي و ذلت گردن مي‌نهند. گرچه در ظاهر، بردگاني مطيع و رام نظام سياسي حاكمند اما اين تعامل نامتعادل ناشي از هراس و واهمه‌اي است كه از ظلم حاكميت بر جان مردم سايه افكنده و آنان را به اطاعت و انقياد مجبور ساخته است نه آنكه تبعيت از حكومت را وظيفه ايماني و ناشي از عقدي قلبي و آرماني احساس كنند.

نتيجه اين تعامل نامتعادل آن است كه هر جا حكومت حاضر و ناظر باشد مردم بردگي مي‌كنند. "اذا شهد اطاعه" اما آنجا كه حضور و نظارت حاكميت، سست به نظر رسد، عَلم مخالفت راست كرده و يا لااقل از حاكميت، بد مي‌گويند؛ "واذا غاب اغتابه".

آيا اين رابطه به خودي خود يك آسيب سياسي و اجتماعي نيست؟

بنابراين در منظر و رأي مولاي متقيان علي(ع)، گرايش نظام سياسي به ظلم گرچه خود يكي از مهمترين آفات حكومت است ليكن منشأ انواع آسيب‌هاي فكري، اجتماعي، رواني و سياسي ديگر مي‌باشد.



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

عدالت در اندیشه سیاسی امام علی (علیه السلام) (2)

عدالت در نظام سیاسی

وقتی در یک چشم‏انداز کلی مجموعه‏ای از انسانها را تصور کنیم که در محلی به نام شهر یا کشور گرد هم آمده و جامعه‏ای را بنیان نهاده‏اند، عدالت ایجاب می‏کند که دارای حاکمی باشند و مجموعه‏ای از قواعد و قوانین در آن جا جاری باشد، تا جامعه بتواند به حیات خود ادامه دهد. حضرت علی علیه‏السلام این گام نخست و دورنمای عدالت در یک مجموعه بشری به نام جامعه را این گونه بیان می‏فرمایند:

«حالی که مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند و کافر بهره خود برد، تا آن گاه که وعده حق فرارسد و مدت هر دو در رسد. در سایه حکومت او مال دیوانی فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند و راهها را ایمن سازند و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند و از گزند تبهکار در امان ماند.»(23)

به عبارت دیگر، می‏توان گفت منظور امام علیه‏السلام این است که یک جامعه در درجه نخست باید دارای یک نظام سیاسی باشد تا ابتدایی‏ترین و ضروری‏ترین امور زندگی مردم سامان گیرد و عملی شود. اما در گام بعدی عدالت، هر کدام از اجزای نظام سیاسی از رهبر، والیان و کارگزاران گرفته تا اصناف، مجموعه‏ها و نهادهای مختلف اجتماعی باید دارای عدالت خاص خود باشند و براساس آن، هر کدام خدمات خاص خود را ارائه دهند. به همین دلیل، حضرت علی علیه‏السلام وقتی به اصرار مردم حکومت را پذیرفت، بر این عقیده بود که نظام سیاسی ـ اجتماعی براساس عدالت تنظیم نشده و هر چیزی در جای واقعی خودش قرار نگرفته است و تصمیم گرفت تمام این سیستم را به هم بریزد و مجموعه‏ای جدید مبتنی بر عدالت فراهم آورد. امام علیه‏السلام در یکی از خطبه‏های نخستین خود فرمودند:

«... به خدایی که او [پیامبر اسلام] را به راستی مبعوث فرمود، به هم

  • خواهید درآمیخت و چون دانه که در غربال ریزند یا دیگ‏افزار که در دیگ ریزند، روی هم خواهید ریخت، تا آن که در زیر است زبر شود و آن که بر زبر است به زیر در شود و آنان که واپس مانده‏اند پیش برانند و آنان که پیش افتاده‏اند واپس مانند.»(24)

    بدین‏سان امام علیه‏السلام به بنای یک سازوکار سیاسی مبتنی بر عدالت پرداخت و بخوبی هم از عهده آن برآمد، اگر چه نتوانست در سطح جامعه و مردم، توفیقات زیادی به دست آورد.

    در ادامه بحث به برخی از ویژگیهای یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت از دیدگاه امام علی علیه‏السلام اشاره می‏نماییم:

    الف) عدالت در اجزای نظام سیاسی

    شکی نیست که مهمترین عنصر سیستم سیاسی که موتور محرّک و مغز آن به‏شمار می‏رود، نخبگان و مدیران این مجموعه هستند و بقیه کارگزاران به ترتیب اهمیّت در رده‏های بعدی قرار می‏گیرند. رشد، کمال، و تعالی یک جامعه در طول تاریخ، یا انحطاط و زوال آنها بستگی مستقیم به نظام سیاسی آن کشور دارد و به همین دلیل، حضرت علی علیه‏السلام تمام توان خود را بر بنیانگذاری یک نظام سیاسی قوی، سالم و کارآمد؛ یعنی همان نظام مبتنی بر عدالت متمرکز نمود و نخستین گام در این راه، اصلاح هسته مرکزی حکومت یعنی رهبران، والیان و مدیران جامعه بود. امام علی علیه‏السلام با این اعتقاد که:

    «... سزاوار به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر.»(25)

    ابتدا از خودش که بالاترین مقام جامعه بود، شروع کرد و یادآور شد:

    «... خلافت جز مرا نشاید که آسیا سنگ تنها گرد استوانه به گردش درآید. کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است و مرغ از پریدن به قلّه‏ام گریزان.»(26)

    البته مهمتر از این، افزار همه مردم و حتی مخالفان حضرت است که بصراحت او را شایسته‏ترین و تواناترین شخص برای حکومت و رهبری جامعه می‏دانستند.(27) سپس امام علیه‏السلام تمام حکومتهای نالایق و نظامهای معیوب و بیمار را زیر سؤال می‏برد که:

    «شگفتا! آیا خلافت با رفاقت و خویشی هم می‏شود؟»(28)

    طبیعی است که اگر در پستهای

  • مدیریت و اداره جامعه، ملاکهای دوستی و رفیق‏بازی و معادلات خویشاوندی و طبقاتی از بین بروند، تنها یک معیار باقی می‏ماند و آن، توان و شایستگی واقعی افراد است و حاکمیت این معیار در تمام اجزای نظام سیاسی مهمترین هدفی بود که حضرت علی علیه‏السلام برای ایجاد یک نظام مبتنی بر عدالت آن را دنبال می‏کردند. حضرت علی علیه‏السلام با اعتقاد به این اصل که:

    «کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمی‏یابد.»(29)

    و با قبول این دو مقدمه که:

    «کارها به وسیله کارکنان راست و درست می‏شود.» و «آفت کارها ناتوانی کارکنان است.»(30) به این نتیجه رسید که بر طبق اصل عدالت و حاکم کردن معیار لیاقت و شایستگی در نظام سیاسی، «کارها را به دست افراد متخصص و خبره»(31) بسپارد.

    امام علی علیه‏السلام در نامه خود به استاندارش نیز بارها یادآوری فرمود که افرادی را به عنوان کاتب، کارگزار، قاضی و... انتخاب نمایند که از توانایی و لیاقت بالایی برخوردار بوده و براساس اصل عدالت گزینش شده باشند، به گونه‏ای که امکان دستیابی به بهتر از آنان وجود نداشته باشد.(32) خود حضرت نیز به خاطر شدت پایبندی به عدالت، مقید بود که هر کدام از افراد لایق و شایسته خود در نظام سیاسی را دقیقاً در جای مناسب خودشان قرار دهد. بنابراین، محمدبن ابوبکر یار لایق و باوفای خود را که حاکم مصر بود عزل کرد، تا مالک اشتر را که از او قویتر و برای حکومت مصر مناسبتر بود، به جای او برگزیند و چون شنید محمد از عزل خود دلتنگ شده است، خطاب به وی نوشت:

    «اما بعد، خبر یافتم که از فرستادن اشتر برای تصدی کاری که در عهده داری دلتنگ شده‏ای. آنچه کردم نه برای آن است که تو را کندکار شمردم یا انتظار کوشش بیشتری بردم، و اگر آنچه را در فرمان توست از دستت گرفتم بر جایی حکومتت دادم که سر و سامان دادن آن بر تو آسانتر است و حکمرانی‏ات بر آن تو را خوشتر.»(33)

    طلحه و زبیر که دو تن از اصحاب بزرگ پیامبر بودند و حتی در آن زمان برای رهبری جامعه مطرح بودند، نزد امام آمده، حکومت بصره و کوفه را درخواست کردند. حضرت پاسخ منفی داده، فرمود: من بر سلامت نفس و امانتداری شما مطمئن نیستم.

  • آن دو دست به توطئه زده و در نهایت، جنگ بزرگ جمل را در مقابل امام علیه‏السلام به راه انداختند،(34) ولی امام علیه‏السلام هیچ گاه برخلاف عدالت قدمی در نظام سیاسی برنداشت. در مورد معاویه والی شام نیز حضرت علی علیه‏السلام حاضر نشد حتی برای چند روز و تا محکم شدن پایه‏های حکومتش او را ابقا نماید(35) و در نهایت، معاویه جنگ صفین را در مقابل امام علیه‏السلام تدارک دید و مسائل پیچیده بعدی پیش آمد. در حالی که امام علیه‏السلام می‏توانست با انجام چند معامله سیاسی و مصلحت‏بینی جزئی با انجام چند معامله سیاسی و مصلحت‏بینی جزئی با کمی عدول از دایره عدالت، طلحه و زبیر را برای چند ماه حاکم بصره و کوفه نماید و معاویه را برای شاید کمتر از یک ماه در منصب خود ابقا کند، اما حقیقت برای امام علیه‏السلام بالاتر از هر مصلحتی بود.

    پس از آن که هر یک از اجزا و عناصر (مدیران) نظام براساس عدالت دقیقاً در جای خود قرار گرفتند ـ به گونه‏ای که در آن زمان و با توجه به آن شرایط و امکانات، بهتر از آن ممکن نباشد ـ نوبت به کار ویژه‏ها و نحوه کار اجزای نظام می‏رسد که آن نیز باید براساس عدالت باشد. در این مرحله، نظام سیاسی باید دارای سه ویژگی باشد:

    ویژگی اول این که حدود و ثغور وظایف هر کدام از اجزا و عناصر دقیقاً روشن باشد، تا نقاط ضعف و قوت و پرکاری و قصور هر فردی به طور شفاف روشن شود. اما علیه‏السلام خطاب به فرزندش فرمود:

    «و هر یک از خدمتکارانت را کاری به عهده بگذار و آن را بدان کار بگمار، تا هر یک وظیفه خویش بگذارد و کار را به عهده دیگری نگذارد.»(36)

    ویژگی دوم این است که باید هر یک از اجزای نظام به وظیفه خود پایبند باشد و آن را بخوبی به انجام برساند:

    «اما بعد، واگذاردن آدمی آنچه را به عهده دارد و عهده‏دار شدن وی کاری را که دیگری باید گزارد، ناتوانیی است آشکار و اندیشه‏ای تباه و نابکار.»(37)

    ویژگی سوم این است که کار هر کدام از مدیران و کارگزاران باید دقیقاً ارزیابی شود و به هیچ وجه تلاش با کم‏کاری، کیفیت عالی با متوسط و ضعیف و افراد قوی و کارآمد با افراد ضعیف و متوسط، برابر نباشند. حضرت علی علیه‏السلام مهمترین آفت نظام سیاسی را برابر دانستن افراد لایق، پرکار و خلاّق با افراد ضعیف و نالایق می‏دانند و اصرار دارند که زحمت و رنج هر کسی به خود او متعلق باشد و بزرگی فردی

  • نباید موجب شود که کار کوچک او مهم جلوه داده شود، یا کار بزرگ و مهم یک فرد معمولی، هیچ انگاشته شود. بنابراین، یک نظام سیاسی عادلانه برطبق نظر امام علیه‏السلام این‏گونه است:

    «مبادا نکوکار و بدکار در دیده‏ات برابر آید که آن، رغبت نکوکار را در نیکی کم کند و بدکردار را به بدی وادار نماید... و رنج کسانی را که کوششی کرده‏اند بر زبان آر که فراوان کار نیکوی آنان را یاد کردن، دلیر را برانگیزاند و ترسان بد دل را به کوشش مایل گرداند ان‏شاءاللّه‏ نیز مقدار رنج هر یک را در نظر دار و رنج یکی را به حساب دیگری مگذار و در پاداش او به اندازه رنجی که دیده و زحمتی که کشیده، تقصیر میار و مبادا بزرگی کسی موجب شود که رنج اندک او را بزرگ شماری و فرودی رتبه مردی سبب شود کوشش وی را خوار به حساب آری.»(38)

    ب) اهداف نظام سیاسی در جهت تحقق عدالت

    پس از آن که ساختار نظام سیاسی بر مبنای عدالت شکل گرفت باید اهداف و جهت حرکت این نظام نیز در راستای تحقق عدالت در زمینه‏های مختلف سیاسی اجتماعی باشد. اگر هدف نخبگان سیاسی از پذیرش حکومت چیزی بجز پیاده کردن عدالت باشد، آنان ستمگرند و یک نظام مبتنی بر عدالت نمتواند آنها را تحمل کند. حضرت علی علیه‏السلام یکی از اهداف خود برای قبول حکومت را فرمان خداوند به علما و دانایان می‏داند که «ستمکارِ شکبماره را برنتابند و به یاری گرسنگانِ ستمدیده بشتابند.»(39) بنابراین، نخستین هدف، از بین بردن شکاف طبقاتی و ظلم در جامعه و تحقق عدالت اجتماعی است. در همین راستا بود که امام علیه‏السلام فرمود:

    «خور نزد من گرانمقدار است تا هنگامی که حق او را بدو برگردانم و نیرومند خوار تا آن گاه که حق را از او بازستانم.»(40)

    بنابراین، احقاق حق و اجرای دقیق قانون، نخستین شرط لازم برای یک نظام سیاسی عادل است و حضرت توانست آن را در نظام سیاسی خود به اجرا گذارد:

    «... چون کار حکومت به من رسید به کتاب خدا و آنچه برای ما مقرر نموده و ما را به حکم کردن بدان فرموده

  • نگریستم و از آن پیروی کردم و به سنتی که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نهاده است و بر پی آن رفتم.»(41)

    همچنان که ظلم و ستم آثار و نتایجی چون: اختلاف و تشتت، دشمنی، ناامنی، بدبختی، نارضایتی و گسیختگی اجتماعی در پی دارد، عدالت آثار شیرین و لذبتبخشی چون: اصلاح، آبادنی، امنیت، برابری، احقاق حقوق و اجرا شدن قانون را به ارمغان می‏آورد. یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت و در رأس آن نخبگان سیاسی عادل باید تمام همّشان ریشه‏کن ساختن ستم و هدفشان اجرای عدالت باشد، چنان که حضرت علی علیه‏السلام این‏گونه بودند:

    «خدایا تو می‏دانی آنچه از ما رفت نه به خاطر رغبت در قدرت و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت، بلکه می‏خواستیم نشانه‏های دین را به جایی که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیده‏ات را ایمنی فراهم آید و حدودِ ضایع مانده‏ات اجرا گردد.»(42)

    این که چه نظامی می‏تواند این گونه نسبت به قدرت بی‏رغبت باشد و تمام توان خود را بر اجرای حدود و احقاق حقوق متمرکز کند، بستگی به میزان عدالت در اجزای نظام سیاسی دارد و این که چه افرادی و با چه ویژگیهایی در سطوح مختلف مدیریت قرار گرفته باشند. از نظر امام علی علیه‏السلام :

    «فرمان خدا را برپا ندارد جز کسی که ـ در حق ـ مدارا نکند و خود را خوار نسازد و در پی طمعها نتازد.»(43)

    حضرت علی علیه‏السلام هنگام عزیمت به بصره در ذوقار فرود آمدند. ابن عباس گوید: خدمت حضرت رفتم، دیدم نعلین خود را وصله مزند.

    گفتم: نیاز ما به شما برای سروسامان دادن امور بیشتر از این کاری است که انجام می‏دهی.

    حضرت پس از اتمام کار فرمود: این یک جفت نعلین چقدر ارزش دارد؟

    گفتم: ارزشی ندارد.

    فرمود:

    «به خدا این را از حکومت بر شما دوست‏تر دارم، مگر آن که حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.»(44)

    بنابراین، مهمترین هدف یک نظام سیای مبتنی بر عدالت، احقاق حق و امحاء باطل است و نظام سیاسی باید در این امر مصمم باشد و به هیچ قیمتی حتی از بین رفتن اصل حکومت، از آن عدول

  • ننماید، زیرا اگر به منظور حفظ اصل حکومت از حقی چشم بپوشد یا عدالتی را زیر پا نهد، نقض غرض خواهد بود و با هدف نخستین نظام عادل سازگاری ندارد، چون هدف چنین نظامی از ابتدا بر اریکه قدرت تکیه‏زدن نبود، بلکه هدف احقاق حق و اجرای عدالت بود. چنین نظام عادلانه‏ای نه به سبب مصلحت‏جویی و عافیت‏طلبی و هراس از سقوط و نابودی و مرگ از صحنه بیرون می‏رود ـ چنان که دیدیم امام علیه‏السلام چند جنگ بزرگ و تضعیف کننده را به جان خرید، ولی ذره‏ای از عدالت عدول نفرمود ـ و نه در دام تجملات دنیوی و رفاه مادی گرفتار می‏آید. امام علیه‏السلام قضیه فردی را که برایش رشوه آورده بود، چنین نقل می‏فرمایند:

    «... و شگفت‏تر از آن این که شب هنگام کسی ما را دیدار کرد و ظرفی سرپوشیده آورد... درونش حلوایی ـ سرشته ـ با روغن و قند آغشته ـ چنانش ناخوش داشتم که گویی آب دهان مار بدان آمیخته یا زهر مار بر آن ریخته. گفتم؛ صله است یا زکات یا برای رضای خداست که گرفتن صدقه بر ما نارواست؟

    گفت: نه این است و نه آن، بلکه ارمغان [هدیه] است.

    گفتم: مادر بر تو بگرید، آمده‏ای مرا از راه دین خدا بگردانی یا خرد آشفته‏ای یا دیو گرفته یا به بیهوده سخن می‏رانی؟ به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانها به من دهند تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچه‏ای بناروا بربایم، چنین نخواهم کرد و دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ که آن را مخاید و طعمه خود می‏نماید. علی را چه کار با نعمتی که نپاید و لذتی که به سرآید.»(45)

    به طور طبیعی، دادن هرگونه هدیه، میهمانی، امتیاز نابجا، پورسانت و... در نظام سیاسی، اهداف و اغراض پوشیده، ناگفته و نانوشته‏ای ـ و شاید هم تصریح‏شده‏ای ـ را دنبال می‏کند که برآوردن آن انتظارات قطعاً خارج شدن از عدالت است و خواه‏ناخواه طرف دیگر معادله را پایمال شدن حقی تشکیل می‏دهد. حال اگر یک نظام سیاسی حاضر باشد نه تنها قدرت و حکومت، بلکه حتی هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست، از دست بدهد، ولی ستمی را مرتکب نشود و حقی را در جامعه‏اش پایمال نکند، چنین

  • نظامی نظام عدل است که حضرت علی علیه‏السلام آن را پایه‏گذاری نمود و برای تکامل آن کوشید، تا بالاخره جان خود را نیز در راه عدالت فدا کرد. امام علی علیه‏السلام نه تنها خود کوچکترین حقی پایمال نکرد و هیچ ظلمی مرتکب نمی‏شد، بلکه تحمل نمی‏کرد که در مجموعه نظام سیاسی و کشور اسلامی حقی پایمال شود یا کاری برخلاف عدالت صورت پذیرد. حضرت هر گاه به بی لیاقتی یا تخلّف هر کدام از والیان یا مأمورانش مطمئن می‏شد، بی‏درنگ او را عزل کرده، خطاب به وی می‏نوشت:

    «همانا موعظه‏ای از جانب پروردگارتان آمد، پس تمام کنید پیمانه و ترازو را به عدالت و از مردمان چیزی را کم نگذارید و در زمین تباهی در حالی که مفسد باشید، باقی گذاشته خدا از برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم. (هود 86/85) هر گاه نامه من به تو رسید آنچه از کار ما در دست توست حفظ کن تا کسی را به سوی تو بفرستم و آنها را از تو تحویل بگیرد.

    سپس حضرت به سوی آسمان نگریسته می‏فرمود: بارالها! تو می‏دانی که من آنها را به ستم بر بندگانت و به ترک حق تو فرمان نداده‏ام.»(46)

    ج) عدالت در اجرای حدود و قوانین

    در حکومت حضرت علی علیه‏السلام همه در مقابل قانون برابر بودند و هیچ گونه تفاوت و برتری میان اشخاص، گروهها و طبقات اجتماعی وجود نداشت. امام علیه‏السلام صریحاً به استاندار مصر دستور می‏دهند:

    «... بپرهیز از مقدم داشتن خود، در اموری که مردم در آن مساویند.»(47)

    نیز در نامه‏ای به یکی دیگر از استاندارانش تأکید می‏فرمایند:

    «پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد.»(48)

    در این جا امام علی علیه‏السلام قبل از دیگران، ابتدا خودش به این اصل عدالت عمل می‏کرد؛ اگرچه به ضررش تمام می‏شد. زمانی که حضرت رهبر کشور اسلامی و در اوج قدرت بود، زره خود را نزد یک مسیحی (یا یهودی) یافت و برای گرفت آن نزد قاضی شکایت برد. مسیحی از دادن زره امتناع کرد. شریح قاضی به امام علیه‏السلام گفت: آیا گواهی داری؟ حضرت فرمود: نه، شریح به نفع مسیحی حکم کرد و از محکمه خارج شدند. پس از اندکی

     

  • مسیحی برگشت و گفت: زره از آنِ حضرت علی علیه‏السلام است که در راه صفین از پشت شترش بر زمین افتاد و من برداشتم. پس فرد مسیحی مسلمان شده و گفت: این حکم و قضاوت پیامبران است(49) که رهبر یک کشور در نزد قاضی خود حاضر می‏شود و قاضی به نفع یک اقلیت مذهبی تحت ذمه رأی می‏دهد. الگوی حکومتی و نظام قضایی مبتنی بر عدالت که امام علیه‏السلام در پی پیاده کردن آن بود، نظامی است که ضعیفترین افراد جامعه بدون لکنت‏زبان، حقشان را از اقویا و زورمندان می‏گیرند. حضرت خطاب به مالک می‏فرمایند:

    «... من از رسول خدا بارها شنیدم که می‏فرمود: (هرگز امتی را پاک ـ از گناه ـ نخوانند که در آن امت حق ضعیف از قوی بدون ـ ترس و ـ لکنت‏زبان گرفته نشود.)»(50)

    حضرت علی علیه‏السلام بدون توجه به طبقه، لباس، شخصیت، خدمات افراد و... برای همه قانون را اجرا می‏فرمود. نجاشی از یاران حضرت علی علیه‏السلام و از بزرگان و شعرای زمان بود که در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بود و گاهی نامه‏های معاویه را به شعر پاسخ می‏داد. وی در یکی از روزهای ماه رمضان به اصرار «ابی‏سمال» مرتکب روزه‏خواری و شرابخواری شد. به امام علیه‏السلام خبر رسید و حضرت دستور دستگیری او را صادر کرد و سپس هشتاد ضربه شلاق حد شرابخواری و بیست ضربه حد روزه‏خواری بر او جاری نمود.

    جمعی از طایفه یمامه و از جمله طارق بن عبداللّه‏ با خشم پیش امام علیه‏السلام آمدند. طارق گفت: گمان نمی‏کردیم نزد فرمانروایان عاقل و با فضیلت، مجازات افراد سرکش و طاغی با افراد فرمانبر و خودی یکسان باشد. با کاری که تو با نجاشی کردی، دلمان را آتش زدی و ما را به راهی کشانده‏ای که به جهنم منتهی می‏شود.(51)

    حضرت آیه «از خدا به صبر و نماز یاری خواهید و این کاری بس دشوار است مگر بر خداپرستان»(52) را تلاوت کرد و فرمود: ای برادر بنی‏نهد! آیا نجاشی جز فردی از مسلمانان بود که یکی از پرده‏های الهی را دریده بود. حد، کفاره گناه است و... همانا خدا می‏فرماید: «ملامت قومی موجب نگردد که به عدالت رفتار نکنید، به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است.»(53)

    در زمان خلافت عمر، روزی حضرت علی علیه‏السلام و شاکی او در محکمه حضور داشتند. عمر امام علیه‏السلام را با کنیه «ابوالحسن» خطاب کرد. حضرت ناراحت شده، اعتراض کرد که چرا مدعی او را با اسم و او را با کنیه صدا زده است،(54) زیرا عدالت ایجاب می‏کند خطابِ قاضی هم برابر باشد. به عقیده حضرت علی علیه‏السلام هر نظام سیاسی اگر به عدالت عمل نماید، همه چیز را به دست آورده است و اگر به غیر آن عمل کند، همه چیز را از دست داده است. امام علیه‏السلام روزی به عمر فرمود:

  • «سه چیز است که اگر آنها را حفظ کرده و بدانها عمل نمودی تو را از چیزهای دیگر کفایت می‏کند و اگر آنها را رها کنی، هیچ چیز دیگری تو را سود ندهد. عمر پرسید آنها کدامند؟

    فرمود: جاری کردن حد بر خویش و بیگانه، حکم کردن براساس کتاب خدا در خشنودی و خشم و بخشش کردن عادلانه بین سرخ و سیاه.»(55)

    عدالت حضرت علی علیه‏السلام تا بدان حد رسید که با قاتل خود براساس آن رفتار کرد. حضرت پس از ضربت خوردن و هنگامی که در بستر بود، در مورد قاتل خود فرمود:

    «با این مردی که در بند شماست مدارا کنید و از همان شیری که من می‏نوشم به او بنوشانید. اگر جان بدر بدرم خودم می‏دانم با او چه کنم و اگر از شمشیر او به عالم دیگر رفتم و خواستید قصاص کنید او را با یک ضربه شمشیر بکشید، مبادا او را مثله کنید... ای فرزندان عبدالمطلب! از تعدّی به جان و مال مردم دوری کنید، نبینم شما پس از مرگ من به نام این که امیرالمؤمنین را کشته‏اند، دست به خون مردم بیالایید و کسانی را به نام محرک و معاون جرم به قتل برسانید.»(56)

    د) عدالت در امور مالی و توزیع ثروت

    ثروت به عنوان یکی از شاخصیهای بسیار مهم نفوذ و تأثیر در کنار قدرت، همیشه مطرح بوده است و حتی برخی از اندیشمندان، ثروت را منشأ قدرت می‏دانند. به هر حال، آنچه مسلم است، نقش بسزای ثروت در تحکیم و تداوم قدرت می‏باشد که دشمنان و رقبای امام علی علیه‏السلام براحتی از آن استفاده می‏کردند. امام علیه‏السلام پس از به قدرت رسیدن با پایبندی کامل به عدالت، سیاستهای قاطع و سرسختانه‏ای در امور مالی در پیش گرفت و این سیاست به ویژه برای سران قریش و رؤسال قبایل که از ثروتهای زمان عثمان بهره‏مند شده بودند، بسیار سنگین بود. حضرت در دومین روز حکومت خود چنین اعلام کرد:

  • «ای مردم، من یکی از شمایم، با هر یک از شما در حق و وظیفه برابرم، روش کارم همان سنت پیامبرتان بوده و دستور او را به کار خواهم بست، بدانید زمینهایی که عثمان به تیول بستگان خود درآورده و اموالی که بناحق به این و آن بخشیده است، همه به بیت‏المال بازگردانده خواهد شد. بدرستی که حق را هیچ چیز باطل نمی‏کند، به خدا اگر چیزی از آن اموال بیابم که به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را برمی‏گردانم. همانا در عدل گشایشی است و آن که عدل بر او سخت باشد، ستم را سخت‏تر یابد.»(57)

    امام علیه‏السلام تمام اموال و املاکی را که عثمان از بیت‏المال به یاران و خویشانش بخشیده بود، به بیت‏المال بازگرداند.

    فضیل بن جعد، نقل می‏کند که مهمترین عاملی که سبب شد عرب از حمایت علی علیه‏السلام دست بردارد، مسائل مالی بود، زیرا امام علیه‏السلام رؤسا و بزرگان را بر مردم عادی، و عرب را بر عجم برتری نمی‏داد. با رؤسا و بزرگان قبایل همانند پادشاهان و دیگر حاکمان رفتار نمی‏کرد و نمی‏کوشید از هر طریقی آنها را به خود مایل سازد، ولی معاویه برعکس این عمل می‏کرد و به همین دلیل، مردم علی علیه‏السلام را رها کرده، به سوی معاویه می‏رفتند.(58)

    روزی بزرگان بنی‏امیه فردی را نزد حضرت علی علیه‏السلام فرستادند و پیام دادند: «یا ابوالحسن تو با همه ما به ستم رفتار کردی... اگر آنچه را که در زمان عثمان به دست آورده‏ایم به ما واگذاری با تو بیعت خواهیم کرد.»(59) ولی امام علیه‏السلام این کار را نکرد و همینها در مقابل امام علیه‏السلام دست به شمشیر بردند و با او جنگیدند.

    شدت عدالت علی علیه‏السلام در مسائل مالی، و رشوه دادنهای بی‏حد و حساب معاویه و در نتیجه گرایش سران قبایل به سوی معاویه به اندازه‏ای بالا گرفت که گروهی از یاران نزدیک امام علیه‏السلام به او گفتند: یا امیرالمؤمنین! اشراف عرب و قریش را بر مولی و عرب برتری بده و از این اموال به آنان و کسانی که بیم مخالفت و گریز به سوی معاویه می‏رود عطا کن، چرا که اصل حکومت در خطر است.

    حضرت در پاسخ فرمودند:

  • «مرا فرمان می‏دهید تا پیروزی را بجویم به ستم کردن درباره آن که والی اویم؟ به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید و ستاره‏ای در آسمان پی ستاره‏ای برآید. اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر می‏داشتم ـ که چنین تقسیم سزاست ـ تا چه رسد که مال، مال خداست.»(60)

    حضرت علی علیه‏السلام در تقسیم بیت‏المال نیز ذره‏ای از عدالت عدول نمی‏کرد. حضرت چند روز پس از خلافت فرمود:

    «مردم!... از آدم ابوالبشر فرزندی به عنوان غلام یا کنیز متولد نگردید. تمام فرزندان او از روز نخست آزاده بودند، لکن امروز به خاطر جهات و مقتضیاتی... جمعی بنده و مملوک شما قرار گرفته‏اند، قدری از اموال که مربوط به مسلمین است نزد من جمع شده، باید در میان شما از سیاه‏پوست و سفیدپوست، بردگان و آزادگان، به طور مساوی تقسیم شود.»(61)

    سپس امام علیه‏السلام به هر نفر سه دینار داد. مردی از انصار اعتراض کرده، گفت: یا علی، این غلام را من دیروز آزاد کرده‏ام. آیا سهم مرا با او به یک اندازه می‏دهی؟

    حضرت پاسخ دا من در کتاب خدا دقت کردم؛ تفاوتی بین فرزندان اسماعیل که کنیززاده بودند و فرزندان اسحاق که آزاد بودند، ندیدم.(62)

    روزی طلحه و زبیر اعتراض کردند که عمر در تقسیم بیت‏المال با ما این‏گونه رفتار نمی‏کرد.

    حضرت فرمود: آیا پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بیت‏المال را مساوی تقسیم نمی‏کرد؟

    گفتند: بلی.

    فرمود: شیوه پیامبر سزاوارتر به پیروی است یا شیوه عمر؟

    گفتند: شیوه رسول‏اللّه‏، ولی ما دارای سوابق هستیم و در راه اسلام رنج و مشقت فراوانی تحمل کرده‏ایم و از نزدیکان پیامبریم.

    حضرت فرمود: سابقه شما بیشتر است یا من؟

    گفتند: سابقه تو یا علی.

    حضرت فرمود: آیا شما بیشتر در راه اسلام رنج بردید یا من؟

    گفتند: تو یا علی.

    حضرت فرمود: آیا نزدیکی شما به پیامبر بیشتر است یا نزدیکی من؟

    گفتن تو یا علی.

    امام علیه‏السلام فرمود: به خدا قسم من و این اجیرم، مساوی هستیم.(63)

  • اگر چه ما فقط به چند نمونه از رفتارهای عادلانه حضرت علی علیه‏السلام در امور مالی اشاره کردیم، ولی مشابه این‏گونه رفتارها در سیره امام علیه‏السلام بوفور دیده می‏شود.(64) آنچه مسلم است هیچ گاه امام علیه‏السلام بیت‏المال و اموال شخصی خود را برای تحکیم پایه‏های قدرتش به کار نبرد و هیچ گاه به خاطر جذب افراد به سوی خود، مالی به آنان نبخشید و در تمام رفتارهای خود فقط به آنچه عدالت ایجاب می‏کرد، عمل می‏نمود.

    در پایان این بحث، اگر چه قصد ورود به دیدگاههای اقتصادی امام علی علیه‏السلام را نداریم، ولی به طور گذرا به دیدگاه آن حضرت در مورد شکاف طبقاتی در جامعه اشاره می‏کنیم.

    حضرت علی علیه‏السلام معتقد بودند وجود شکاف طبقاتی در جامعه و پیدا شدن دو گروه فقیر و غنی، نتیجه مهجور ماندن عدالت و وجود ظلم و ستم است. فرقی نمی‏کند که این ستم مستقیم و بی‏واسطه باشد ـ که کمتر اتفاق می‏افتد ـ یا غیرمستقیم و با واسطه باشد که به سبب پیچیده شدن نظامهای اقتصادی و تجاری جامعه صورت می‏پذیرد. امام علیه‏السلام این اصل را به صورت یک معادله بیان می‏فرمایند:

    «هیچ ثروت انبوهی ندیدم مگر آن که در کنار آن، حقی ضایع شده بود.»(65)

    حضرت در جای دیگر می‏فرمایند:

    «خدای سبحان روزی درویشان [فقرا] را در مالهای توانگران واجب داشته، پس درویشی گرسنه نماند جز که توانگری از حق او خود را به نوایی رساند.»(66)

    احتمالاً کلمه «واجب» در این عبارت، واجب فقهی نیست که خود فرد موظف باشد به آن عمل کند؛ چرا که توانگری حق دیگری را پایمال نموده و در نتیجه بی‏عدالتی و ستمی صورت گرفته است، و مهمترین هدف حکومت از دیدگاه امام علی علیه‏السلام احقاق حق، اجرای عدالت و از بین بردن ستم است. همچنین امام علیه‏السلام بصراحت انگیزه خود را از قبول حکومت را عهد و پیمانی می‏داند که خدا از علما و دانایان گرفته است که سیری ظالم و گرسنگی مظلوم را برنتابند.(67) در نتیجه بر حکومت اسلامی، علما و دانایان جامعه و هر کس دیگری که توان دارد، لازم است که احقاق حق کرده، بی‏عدالتی را از بین ببرند و حقوق پایمال شده مردم مظلوم را به آنان برگردانند. این فرمایش امام علی علیه‏السلام ، یکی از مصادیق احقاق حق

     
  • است.

 



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

عدالت در اندیشه سیاسی امام علی (علیه السلام) (1 )

مقدمه

موضوع عدالت از دیرزمان جزء مهمترین مباحث و دغدغه‏های بشر و اندیشمندان سیاسی بوده است و آراء و نظریات گوناگونی درباره آن بیان شده و به رشته تحریر درآمده است. از طرف دیگر، حضرت علی علیه‏السلام گذشته از این که امام معصوم شیعیان است، در تاریخ بشر به عنوان یک متفکّر و سیاستمداری مطرح بوده که همواره نامش قرین عدالت می‏باشد. بحث عدالت در اندیشه‏های سیاسی امام علی علیه‏السلام بحثی بسیار گسترده و عمیق است که تأمّل، تفکّر و مجال قابل توجهی می‏طلبد. در این مقاله کوتاه، به اهمیّت و جایگاه عدالت از دیدگاه امام علیه‏السلام ، اندیشه‏های حضرت علی علیه‏السلام در مورد عدالت در نظام سیاسی، عدالت رهبران سیاسی و جایگاه مردم در اجرای عدالت پرداخته شده و مهمترین بحث به نظام سیاسی اختصاص دارد که عدالت در اجزای نظام سیاسی، عدالت در هدف و جهت نظام سیاسی، عدالت در اجرای حدود و قوانین و عدالت در امور مالی و توزیع ثروت را مورد بحث و بررسی قرار داده است. در بحث رهبران نیز عدالت در ویژگیهای فردی نخبگان سیاسی و عدالت آنان در برخورد با مردم بررسی شده‏اند. طبیعی است این مقاله نمی‏تواند نشانگر کامل اندیشه‏های امام علی علیه‏السلام در مورد عدالت باشد و هیچ ادعایی هم ندارد که اندیشه‏های امام علیه‏السلام را به گونه احسن تبیین کرده است، بلکه تنها برداشتهای نگارنده از سخنان و اندیشه‏های ناب و اصیل امام علی علیه‏السلام است و امید داریم که با تذکّرات و انتقادات منتقدان دلسوز و متعهّد، عیوب آن اصلاح گردد.

عدالت و جایگاه آن در سیاست و حکومت

عدالت، مفهوم وسیعی است که در هر حوزه‏ای کاربرد ویژه خود را دارد و اختصاص به مکان، زمان یا فرد خاصی ندارد و مراد از آن، انجام کارها به نحو بایسته و به موقع است، به گونه‏ای که انجام آن کار بهتر از آن ممکن نباشد و هیچ افراط و تفریطی صورت نگرفته که امکان رفع آن وجود داشته باشد. در زندگی بشر، از حیات فردی گرفته تا نهاد خانواده و نهادهای بسیار پیچیده اجتماعی و پیچیده‏ترین و مهمترین نهاد اجتماعی، یعنی دولت و سیستم سیاسی، هر کدام لوازم و مقتضیات خاص خود را دارند و

 

( 58 )
  • عدالت خاص خود را می‏طلبند و اجرای عدالت در هر مجموعه‏ای نیازمند علم، تخصص، خلاقیت، مدیریت و اصول اخلاقی خاص خود است. مؤلّف نظم الغرر و نضدالدرر می‏نویسد:

    «... بر هر صاحب بصیرتی واضح و روشن است که هر صنفی از اصناف خلایق را در شغل و عملی که دارند ناچار است از استاد و معلمی که به تعلیم آن معلم راه و روش آن عمل برایشان معلوم و صواب و خطای آن ایشان را مفهوم گردد؛ مثلاً شبانی نمودن چند رأس گوسفند که مهمترین امور است اگر شخصی بدون تعلیم مرتکب شود، البته گوسفندان را از سرما یا گرما یا تشنگی یا گرسنگی یا به گرگ دادن، هلاک سازد. همچنین است بنایی و نجاری و خیاطی و امثال آن از اشتغال و مهمات جزئیه. و چندان که آن عمل عظیمتر باشد، احتیاج به معلم و مرشد بیشتر خواهد بود و پرظاهر است که هیچ کاری عظیمتر و دشوارتر از پادشاهی و جهان‏داری و سیاست ملک و ملت نیست.»(1)

    حضرت علی علیه‏السلام همین نکته را در بیانی بسیار شیوا متذکر شده و عدل را بر چهار شعبه می‏داند که دو شعبه از آن به ابعاد نظری و درونی انسان می‏پردازد و دو شعبه دیگر، ابعاد عملی و بیرونی را دربرمی‏گیرد:

    «و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمی ژرف نگرنده و دانشی پی به حقیقت‏برنده و نیکو داوری فرمودن و در بردباری استوار بودن.»(2)

    رعایت عدالت بر هر انسانی واجب است و اگر غیر آن عمل کند، در حق خود یا دیگران ستم کرده است، چرا که حقی به صاحب حق تعلّق نگرفته، یا کاری به موقع انجام نیافته است. جود و بخشش از فضیلتهای انسانی است که در ردیف مستحبّات قرار می‏گیرد، اما وقتی از امام علی علیه‏السلام سؤال شد که کدام یک از عدل و جود برتر است، امام علیه‏السلام فرمود:

    «عدالت کارها را بدان جا می‏نهد که باید و بخشش آن را از جایش برون نماید. عدالت تدبیر کننده‏ای است به سود همگان و بخشش به سود خاصگان. پس عدل شریفتر و بافضیلت‏تر است.»(3)

    حضرت علی علیه‏السلام عدل را «رستگاری و کرامت»، «برترین فضایل»، «بهترین

     
  • خصلت» و «بالاترین موهبت الهی»(4) می‏دانند و آن را «مأنوس خلایق» و رعایت آن را موجب «افزایش برکات» ذکر می‏فرمایند.(5) به نظر آن حضرت، جوهره و هسته اصلی ایمان، عدالت است و تمام نیکوییها از آن سرچشمه می‏گیرند.(6) به اعتقاد حضرت علی علیه‏السلام ملاک حکمرانی، عدل است(7) و عدالت محکمترین اساس و بنیانی است(8) که در نظام اجتماعی وجود دارد. خداوند متعال عدالت را سبب قوام امور زندگانی مردم قرار داده تا از ظلم، نابسامانی و گناه درامان بمانند(9) و احکام و قوانین به وسیله عدالت احیا، و اجرا گردند.(10) حضرت علی علیه‏السلام بهترین نوع سیاست و حکومت را نوع مبتنی بر عدل دانسته(11) و انتظام امور نظام سیاسی و مردم را به عدالت منوط کرده،(12)می‏فرمایند:

    «تحقیقاً بهترین چیز (نور چشم) برای حاکمان، اقامه عدالت است و ظهور محبت مردم [را به دنبال دارد] و بدرستی که محبّت مردم ظاهر نمی‏شود، مگر به سلامت سینه‏هایشان [به خالی بودن از کینه و بغض حاکمان].»(13)

    رعایت عدالت از سوی رهبران و نخبگان سیاسی در سطوح مختلف نظام سیاسی و جامعه، آثار و نتایج فراوانی در پی دارد که به بدانها اشاره می‏کنیم. این آثار برای شخص رهبران عبارتند از: «استقلال و توان»، «نافذ شدن حکم»، «ارزشمندی و بزرگمقداری»، «بی‏نیازی از یاران و اطرافیان» (در وابستگی به آنها)، «مورد ستایش قرار گرفتن زمان حکمرانی آنان» و «بالا رفتن شأن، عظمت و عزت» آنان.(14) در مورد تأثیرات عدالت بر تداوم قدرت و حکومت، امام علی علیه‏السلام معتقدند که «هیچ چیزی همانند عدالت، دولتها را محافظت نمی‏کند.»(15) و عدل چنان سپر محکمی است(16) که رعایت آن، موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سیاسی می‏گردد.(17) اما مهمترین و فراگیرترین اثر عدالت، در سازندگی و اصلاح جامعه متبلور می‏شود، چرا که «عدل سبب انتظام امور مردم و جامعه می‏باشد(18) و «هیچ چیز به اندازه عدالت نمی‏تواند مردم را اصلاح نماید.»(19) اجرای عدالت «مخالفتها را از بین می‏برد و دوستی و محبّت ایجاد می‏نماید»(20) و در عمران و آبادانی کشور (توسعه اقتصادی، صنعتی) تأثیر بسزایی دارد.(21) اگر عدالت در جامعه اجرا نشود، ستم جای آن را خواهد گرفت و ستم جز آوارگی و بدبختی و در نهایت خشونت، در پی نخواهد داشت.

     
  • حضرت خطاب به یکی از والیان خود می‏فرمایند:

    «کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وادارد و بیدادگری، شمشیر در میان آرد.»(22)



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

حضرت علي (ع) و عدالت

 

نزد صاحب دين و عقلي چون امام علي (ع)، عدالت رکن زندگي اجتماعي و بزرگترين فضيلت و کرامت براي يک سيستم سياسي و دستاندرکاران آن به حساب مي آيد و تحقق آن مهم ترين وظيفه مردم و مسوولان به شمار مي رود.
در متون ديني مانند قرآن آمده است که «به عدل حکم کنيد زيرا که به پرهيزگاري نزديک تر است». در نهج البلاغه نيز عدالت، اساس اجتماع و سياست و مهم ترين ارزشها و روشها است چه در زندگي اجتماعي، چه در نظام اجرايي، چه در جايگاه تقنين و چه در مقام داوري و قضاوت.
امام علي (ع) بر مساله عدالت، عدل الهي،  امام وحاکمان عادل و رفتار عادلانه در زندگي جمعي و سياسي تاکيد بسيار دارد و برقراري نظم و امنيت در جامعه را فقط با اجراي عدالت ممکن و ميسر مي داند. در نزد امام علي، نه صرف نظم امور و نظم اجتماعي بلکه عادلانه بودن اين نظم ارزشمند است و نظم امور به شکل واقعي فقط با حکومت عادلانه محقق مي شود. مسلما حکومت عادلانه نيز با داشتن مديران و مسوولاني که نسبت به مفهوم عدالت شناخت و ايمان دارند و در عمل اهل عدالت ورزيدن هستند به وجود مي آيد.
عدالت يعني هرکس و هرچيزي در جاي خاص خود باشد، در جايي که استحقاقش را دارد، وضع کل شي موضعه يعني اين که چه فرد و چه دولتمرد، چه جامعه و چه حکومت هر آن چه حق شان است به آنها داده شود، اعطا» کل ذي حق حقه و پاداشها و امتيازها بر مبناي شايستگيها و ميزان تلاشها باشد.
مراد از عدالت، برابري عددي و رياضي و مطلق نيست. به تعبير مطهري «مقصود اين نيست که مردم همه در برابر مزايا و حقوق اجتماعي برابر هستند، مقصود رعايت تعادل و تناسب است تا هرکس به اندازه شايستگي خود يا خدماتي که به جامعه و مردم مي دهد ارزشي معادل را بگيرد به اين معني که در شرايط يکسان، برابر با ديگران باشد».
عدالت به اين معني است که قانون افراد را به يک چشم نگاه کند و ميان آنها تبعيض قايل نشود، به بيان ديگر قوانين درباره مصداقهاي هر موضوع و عنواني، به تساوي اجرا شود، مثلا حکم اهانت بر هرکس و گروهي که مرتکب آن شده است پس از اثبات در محکمهاي صالح و با رعايت ضوابط حقوقي و قانوني، به تساوي اجرا شود و اعتبار و امتياز و شهرت اشخاص و گروهها و گرايش سياسي و نوع مسووليت و جايگاه و وابستگي به يک نهاد خاص و نزديک بودن به مرکز يا مراکز قدرت مانع اجراي قانون نگردد.
اگر جامعه و مديريت هر نظام سياسي به خصوص قوه قضاييه آن، مطابق اين معنا از عدالت عمل کرد مي تواند از افراد جامعه در سطوح مختلف رعايت نظم و پذيرش قانون را داشته باشد اما اگر به گفته «جرج ارول» بعضيها در برابر قانون مساوي تر و برابرتر شدند! آن گاه انتظار نظم امور و اطاعت از قانون و داشتن يک جامعه امن به شوخي شبيه است.
 

اسخ يک حقوقدان مسلمان به اين پرسش که چرا همه بايد از قوانين اطاعت کنند و چرا گاهي جامعه اطاعت نميکند مي توان چنين خلاصه کرد: «حقوق و قانون مطابق عدالت است (يعني بايد باشد) نتيجه اين مي شود که اگر مطابق با عدالت نباشد در وجدان ما الزامي ايجاد نمي کند و حتي ممکن است در برابر قوانين غيرعادلانه مقاومت صورت گيرد، اين مقاومت درجاتي دارد، پايينترين درجه، مقاومت منفي است که جامعه و شخص تصميم مي گيرند در اجراي قوانين همکاري نکنند».
پاسخ ديگر وي به اين مطلب که ميان دو ارزش نظم و عدالت کدام يک ترجيح و تقدم دارد اين است که «اين دو با هم ملازمه دارند، در کشوري که نظم نباشد عدالت آن هم ارزشي ندارد و در کشوري که عدالت نباشد نظم هم ارزشي ندارد، چنان که نظمي که در زندان هست بالاترين نظمها است اما نظم و امنيت بيعدالت، ارزش نميشود، جوهره آن عدالت است».
نکته اساسي در موضوع آسيبشناسي هر نظام سياسي و اجتماعي اين است که اگر دست اندرکاران اصلي قضا، اجرا و تقنين، مفهوم و جوهره عدالت سياسي را در ارتباط با افراد، احزاب، تشکلها و گروههاي مختلف جامعه و در ارتباط با نصب و انتصابها مد نظر قرار ندهند گسترش بيشتر معضلات، ناهنجاريها و ناآرامي هاي اجتماعي و در پي آن اضمحلال تدريجي نظام اجتماعي و اخلاقي، حتمي است.
اگر عدالت برقرار نباشد زبري ناملايمات و خشونت و کينه توزي و کدورت، اصطکاکها را بالا مي برد، در اين صورت کشمکشهاي بين شهروندان و طبقات زياد مي گردد، اوضاع آن قدر ادامه و تکرار مي يابد  تا حملات يک دشمن، شالوده ظاهرا آراسته ولي پوسيده نظام اجتماعي را در هم بريزد يا شورشها و آشوبهاي داخلي بروز کند و آن نظام را زير و رو کند.
مديران و مسوولاني مي توانند يک نظام اجتماعي و سياسي را از آسيبها و تهديدها مصون نگه دارند که خود هم عادلانه بينديشند، هم عادلانه سخن بگويند و هم عادلانه رفتار کنند.



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

عدالت در رفتار اجتماعي حضرت علي عليه السلام

در روزگار خلافت خليفه دوم، شخصي ادعايي نسبت به حضرت اميرالمومنين علي عليه‌السلام داشت و بنا شد در حضور خليفه رسيدگي شود.

مدعي حاضر شد و خليفه خطاب به امام علي عليه‌السلام گفت:

اي اباالحسن در کنار مدعي قرار گير تا حل دعوا کنم.

که آثار ناراحتي را در سيماي حضرت اميرالمومنين علي عليه‌السلام نگريست گفت:

اي علي! از اين که تو را در کنار دشمن قرار دادم ناراحتي؟

امام علي عليه‌السلام فرمود:

نه بلکه از آن جهت که در رفتارت نسبت به ما دو نفر عدالت را رعايت نکردي نگران شدم، زيرا او را با نام صدا کردي و مرا با کينه و لقب «ابوالحسن» خواندي (1)، ممکن است طرف دعوا نگران شود.

احترام به شخصيت انسان‌‌‌‌ها
الف- عذر خواستن از پيادگان
حضرت اميرالمومنين علي عليه‌السلام سواره به راهي مي‌رفت و جمعي از مردم کوفه براي پاس داشتن حرمت امام علي عليه‌السلام پياده به دنبالش روان بودند.

امام رو به آنان کرد و پرسيد:

آيا کاري داريد؟

پاسخ دادند: نه، دوست داريم به‌ دنبال شما بياييم.

حضرت اميرالمومنين علي عليه‌السلام فرمود:

برگرديد، زيرا همراهي پياده با سواره مايه ذلّت و خواري پيادگان و غرور و تباهي سواره خواهد شد. (2)

امام علي عليه‌السلام به بزرگ قبيله شباميان فرمود:

«ارجع، فان مشي مثلک مع مثلي فتنة للوالي، و مذلة للمومن؛ بازگرد، که پياده رفتن رئيس قبيله‌اي چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبوني مومن است. (3)

ب- نکوهش از آداب جاهلي ذلّت‌بار
بسياري از پادشاهان و قدرتمندان در طول تاريخ مردم را وادار مي‌کردند که در برابرشان به خاک بيافتند، کرنش کنند، خم شوند، و انواع ذلت‌پذيري‌ها را بر خود هموار کنند.

وقتي حضرت علي عليه‌السلام براي رفتن به صفّين به شهر انبار رسيد ديد که مردم شهر تا امام علي عليه‌السلام را ديدند از اسب‌ها پياده‌ شده، و در پيش روي آن حضرت شروع به دويدن کردند.

حضرت علي عليه‌السلام علّت را پرسيد.

گفتند: يک رسم محلّي است که پادشاهان خود را اينگونه احترام مي‌کرديم.

امام علي عليه‌السلام ناراحت شد و فرمود:

«فقال: و الله ما ينتفع بهذا امراوکم!

و انّکم لتشقّون علي انفسکم في دنياکم، و تشقون به في آخرتکم. و ما اخسر المشقّة وراءها العقاب، و اربح الدّعة معها الامان من النّار!

به خدا سوگند! که اميران شما از اين کار سودي نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مي‌افکنيد، و در آخرت دچار رنج و زحمت مي‌گرديد، و چه زيانبار است رنجي که عذاب در پي آن باشد، و چه سودمند است آسايشي که با آن امان از آتش جهنّم باشد.» (4)



اصلاح اجتماعي (شکست نظام طبقاتي)
بر اساس آيه 13 حجرات: «يا ايّها النّاس انّا خلقناکم من ذکر و انثي؛ اي مردم ما شما را از يک مرد و زن آفريديم، پس همه انسان‌ها، نژادها، قبيله‌ها با هم برابرند.»

رسول گرامي اسلام با همه به ‌گونه‌اي مساوي برخورد مي‌کرد. اما خليفه اول و خليفه دوم و خليفه سوم به سنّت رسول خدا صلي‌الله عليه و آله عمل نکردند، و انواع تبعيضات در تقسيم مديريّت‌ها، و توزيع بيت‌المال صورت گرفت که قابل چشم‌پوشي نبود.

خليفه اول، حتي بزرگان انصار را در لشگرهاي خود فرماندهي نمي‌داد و تنها ثابت بن قيس را با اصرار و اجبار به کار گماشت که انصار اعتراض کردند. (5)

و دومي و سومي، آنقدر در زنده شدن روح نژادپرستي، افراط کردند که همه، زبان به اعتراض گشودند. يعني عرب خود را بر غير عرب برتري مي‌داد.

بني‌اميّه همه مراکز کليدي کشور را در زمان خليفه دوم و به خصوص در زمان خليفه سوم در دست گرفتند و يک نظام طبقاتي جاهلي به وجود آوردند، که شباهتي با جامعه رسول خدا صلي‌الله عليه و آله‌ نداشت.

حضرت علي عليه‌السلام يکي از اهدافش، شکستن بافت طبقاتي ظالمانه موجود جامعه بود. موجودي بيت‌المال را مساوي تقسيم کرد، که اعتراض امتياز خواهان بلند شد. به همه سه درهم داد و براي خودش هم سه درهم برداشت، و به آزاد کرده خودش قنبر هم سه درهم داد.


بر خلاف شيوه‌هاي سه خليفه قبلي، بزرگان انصار را ولايت داد، از قريش و بني‌هاشم هم استفاده کرد، و حتّي در نشستن و برخاستن نيز چونان رسول خدا صلي‌الله عليه و آله عدالت رفتاري را رعايت کرد.

روزي اشعث بن قيس بر امام علي عليه‌السلام وارد شد، ديد که حضرت اميرالمومنين علي عليه‌السلام در ميان عرب و غير عرب از نژادهاي گوناگون نشسته است و جاي خالي براي او نيست، با ناراحتي به امام علي عليه‌السلام اعتراض کرد که: اي اميرمومنان، سرخ‌پوست‌ها بين ما و تو فاصله انداختند. (6)

حضرت اميرالمومنين علي عليه‌السلام خشمناک شده، به او فرمود: چه کسي مرا بر اين آدم‌هاي چاق و فربه ياري مي‌دهد؟

و نپذيرفت که ايرانيان و غير عرب پراکنده شوند، تا اشعث و ديگر بزرگان عرب در کنار امام علي عليه‌السلام بنشينند. (7)

و در تقسيم مساوي بيت‌المال به حضرت علي عليه‌السلام اعتراض کردند و گفتند:

آيا اين عدالت است که بين ما و آنان که با شمشير ما مسلمان شدند يا بنده آزاد شده ما هستند، يکسان عمل کنيد و به همه سه درهم بدهيد؟



عدالت نسبت به کودک سقط شده دشمن
چون لشگر بصره پس از شکست در جنگ جمل فرار کردند و به شهر هجوم مي‌بردند، زني حامله از فريادها و هياهوي فراريان، به شدت ترسيد و بچه او سقط شد. پس از مدتي کوتاه آن زن نيز فوت کرد.

وقتي خبر به امام علي عليه‌السلام رسيد، ناراحت شده، چنين قضاوت کرد؛

ديه آن کودک و ديه آن مادر را از بيت‌المال به خانواده‌اش بپردازيد. (8)

با اين که مردم بصره از شورشگراني بودند که با امام علي عليه‌السلام جنگيدند، چنين قضاوت عادلانه‌اي عقل‌ها را به شگفتي وامي‌دارد.



پي‌نوشت‌ها:

1- شرح ابن ابي الحديد، ج 17، ص 65/ فرائد السمطين، ج 1، ص 349 .

2- علي و حقوق بشر، ج 1، ص 77، جرج جرداق/ نهج‌البلاغه، حکمت 322، معجم المفهرس مولف

3- حکمت 322، نهج‌البلاغه، مجم المفهرس مولف

4- حکمت 37، نهج‌البلاغه، معجم‌المفهرس مولف

5- تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 29/ الغارات، ثقفي، ص 32 .

6- به اعراب باديه‌نشين که در آفتاب چهر‌ه‌شان سرخ مي‌شد و ايرانيان که رنگشان سرخ و سفيد بود، سرخ پوست مي‌گفتند.

7- کتاب الغارات، ثقفي، ص 341/ نقش ائمّه در احياء دين، ج 14، علامه عسگري .

8- خبر ياد شده در کتاب کافي و وافي و تهذيب و من لا يحضرء الفقيه آمده است.
 



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

حدیث امام صادق عليه السلام :

لَمّا سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللّه عَزَّوَجَلَّ : (يَمْحَقُ اللّه الرِّبا وَيُرْبِى الصَّدَقاتِ) وَقَد أَرى مَنْ يَأْكُلُ الرِّبا يَرْبُو مالُهُ؟ ـ : فَأَىُّ مَحْقٍ أَمْحَقُ مِنْ دِرْهَمِ رِبا يَمْحَقُ الدّينَ فَإِنْ تابَ مِنْهُ ذَهَبَ مالُهُ وَافْتَقَرَ؛
مردى از امام صادق عليه السلام درباره آيه «خداوند ربا را نابود مى كند و صدقات را افزايش مى دهد» سئوال كرد و گفت: گاه كسى را مى بينم كه ربا مى خورد و با اين حال ثروتش زياد مى شود؟ حضرت فرمودند: كدام نابودى، نابود كننده تر از يك درهم ربا كه دين را نابود مى كند. كه اگر توبه هم كند ثروتش از دست مى رود و فقير مى شود.

تهذيب الاحكام، ج 7، ص 19، ح 83



سه شنبه 13 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

حدیث رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

دِرْهَمُ رِبا أَعْظَمُ عِنْدَ اللّه مِنْ سَبْعينَ زِنْيَةً بِذاتِ مَحْرَمٍ فى بَيْتِ اللّه الْحَرامِ؛

يك درهم ربا نزد خداوند سنگين تر است از هفتاد بار زنا كردن با محارم در خانه خدا.

نورالثقلين، ج 1، ص 295، ح 1177



سه شنبه 13 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

تعداد کل صفحات : 44 ::         35   36   37   38   39   40   41   42   43   44  

حدیث رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله :

اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ لَعَنَ آكِلَ الرِّبا وَمُؤكِلَهُ وَكاتِبَهُ وَشاهِدَيْهِ؛

خداى عزوجل رباخوار و ربا دهنده و نويسنده و شاهد بر آن را لعنت كرده است.

امالى صدوق، ص 346



سه شنبه 13 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)





عدالت
جهاد اقتصادی
عدالت اقتصادی
ريشه کني «ربا»
عدالت امام علی(ع)
نفی سرمایه سالاری
جهاد براي رشد اقتصادي
مبارزه با مفاسد اقتصادی
موانع تحقق جهاد اقتصادی
آموزه های اقتصادی اسلام
مفهوم­شناسی جهاد اقتصادی
جهاد اقتصادي با محوريت بازرگاني خارجي
آرایش جهادی اقتصاد كشور
اخلاق‌گرايي و بي‌توجهي به علم اقتصاد
دانلودکتاب مفید اقتصادی
مفهوم و الزامات جهاد اقتصادی

رضا کرمی

كل بازديدها : 578481
كل مطالب : 745

تعداد كل نظرات : 30

تاريخ ايجاد وبلاگ : چهارشنبه 10 فروردین 1390 

آخرين بروزرساني : شنبه 28 اردیبهشت 1392 

RSS 2.0 این صفحه را به اشتراک بگذارید