زندگاني امام علي ، راهنمائی های جنگی امام علی

روزی عمربن خطاب با حضرت علی (علیه‏السلام) مشورت کرد که ارتشی به قادسیه و ایران فرستاده‏ام ولی سران لشگرم به توسط خبرگزاری خود به من اطلاع داده‏اند که پیروزی ما در این جنگ منوط به آمدن خلیفه در میدان جنگ است. مشاورین من نیز پس از صحبت‏های مکرر نتیجه را چنین اعلام کرده‏اند که خود در جبهه حاضر شوم تا به شکوه و ابهت لشکر اضافه شود و فتح و پیروزی زودتر انجام گیرد. آنگاه عمر رو به حضرت امیر (علیه‏السلام) کرد و گفت: شما نظرتان را بفرمائید. حضرت فرمود: صلاح نیست خودت به جبهه جنگ بروی بلکه ارتشی دیگری با تاکتیک‏های جنگی گسیل دار آنگاه حضرت دلیل و راهنمایی‏های لازم را فرمودند. چون لشکر اسلام پیروز شد همگی اقرار و اعتراف کردند به برتری نظریه آن حضرت بر همه مشاورین خلیفه.
ابن ابی الحدید در ذیل این روایت می‏نویسد: حضرت علی (علیه‏السلام) در آن جلسه مشورتی عمر خیانت نکرد و الا اگر عمر به جبهه می‏رفت کشته و یا مجروح می‏شد زیرا در آن مقطع چندین مرتبه لشکر اسلام شکست خورده بود. یا در جلسه‏ای دیگر عمر شورایی تشکیل داده بود آنگاه به اعضای جلسه گفت ارتش اسلام به نزدیکی شهر مدائن که پایتخت ایران است رسیده است و فرمانده‏هانم به من نوشته‏اند که خلیفه خودت هم به جبهه بیا آنگاه گفت: حالا من بروم یا آنکه فرمان دهم ارتش عقب نشینی کند یا دستور دهم حمله نمایند در آن جلسه حضار نظرات مختلفی دادند تا اینکه حضرت امیر (علیه‏السلام) فرمود: هیچ کدام از این رأی‏ها به صلاح تو و آنان نیست، بلکه من دستوراتی می‏دهم با آن فرامین عمل کن تا پیروزی حاصل شود آنگه حضرت فرامینی را دادند آنها هم اجرا و اطاعت کردند و سپس پیروز شدند در فتح بیت المقدس وقتی که ارتش مسلمانان شهر شام را فتح کرد قصد فتح بیت المقدس را داشتند لذا نامه‏ای به عمربن خطاب نوشته و مشورت نمودند که آنجا را فتح نمایند؟ عمر مشاورین خود را جمع کرد و با آنان راجع به آن مشورت کرد. تمامی مشاورین عمر گفتند صلاح نیست وارد بیت المقدس شویم. حضرت امیر (علیه‏السلام) مخالفت کرده و عمر نظر حضرت را به آنان نوشت و آنها پس از جنگ فراوان و اجرای فرامین امام علی (علیه‏السلام) بیت المقدس را فتح کردند.(503)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، برادر رسول خدا تصمیم گرفت

در زمان عمر سپاه اسلام ایران را فتح کرده و با فرار، و سپس کشته شدن یزدجر سوم حکومت ساسانیان منقرض شد. سپاهیان اسلام وقتی به مدینه رسیدند گروهی ایرانی از زن و مرد را که اسیر کرده بودند همراه خود به مدینه آورند. عمر تصمیم گرفت که زنان اسیر را به عنوان برده بفروشد و مردان آنها را برده و غلام مردم عرب قرار دهد. علی (علیه‏السلام) در آنجا حاضر بود فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بزرگان قوم را هر چند با شما مخالفت کنند احترام کنید و گرامی بدارید و این مردم فارس (ایرانی) افراد آگاه و بزرگواری هستند که اسلام را با میل پذیرفتند و تسلیم شدند من به مقدار حق خود و بنی هاشم آنها را آزاد کردم. مهاجران و انصار به آن حضرت گفتند: ما نیز حق خود را به شما ای برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بخشیدیم. امام علی (علیه‏السلام) عرض کرد: خداوندا گواه باش اینها حق خود را بر من بخشیدند و من هم به اندازه حق آنها پذیرفتم و اسیران را آزاد نمودم.
عمر گفت: علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) از ما سبقت گرفت و عزم مرا در مورد عجم‏ها نقض کرد آخرالامر حکم علی (علیه‏السلام) اجرا شد در این میان جمعی از دختران و بستگان شاهان ایرانی که آزاد بودند اظهار تمایل کردند که ازدواج کنند. علی (علیه‏السلام) فرمود: آنها را در انتخاب همسر آزاد بگذارید در مورد شهربانو دختر یزیجرد سوم آخرین آخرین شاه ساسانی خواستگاران متعددی وجود داشت. لیکن او با شرمساری پاسخ منفی داد به او گفته شد ای خانمی که در میان خاندانت بزرگ بودی در میان این خواستگاران کدام را بر می‏گزینی؟ آیا می‏خواهی شوهر کنی؟ او سکوت کرد. علی (علیه‏السلام) فرمود: راضی شد. (و شکوتش حاکی از رضایت در اصل ازدواج است) اینک، باید انتخاب، یکی از خواستگاران را به عنوان شوهر؛ با زبان اقرار کند. شهربانو گفت: من در میان خواستگاران هرگز نور پر فروغ و شهاب درخشنده یعنی حسین (علیه‏السلام) را با دیگران هم سطح قرار نمی‏دهم اگر در واقع در انتخاب آزاد هستم. علی (علیه‏السلام) فرمود: چه کسی را ولی (وکیل) خود قرار می‏دهی؟ شهربانو گفت: شما را. امام علی (علیه‏السلام) خذیفه بن یمان را مأمور کرد که عقد ازدواج او را با حسین (علیه‏السلام) منقعد نماید حذیفه این مأموریت را انجام داد. امام سجاد (علیه‏السلام) از این بانو متولد شد و گویند آن هنگام که بیش از چند روز از تولد امام سجاد (علیه‏السلام) نمی‏گذشت شهربانو از دنیا رفت و طبق نقل دیگر امام علی (علیه‏السلام) خواهر شهربانو را به همسری محمد بن ابی بکر در آورد و قاسم بن محمد از آن بانو متولد شد. بنابراین قاسم و امام سجاد (علیه‏السلام) پسر خاله هم هستند و دختر قاسم که ام فروه نام داشت همسر امام باقر (علیه‏السلام) شد و امام صادق از او متولد شد.(502)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، پناه و امان امت

وقتی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) زیاد نام ابن عمش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را می‏برد و می‏فرمود: مسلمانان شما دو امان و پناه داشتید یکی از آنان رفت و دیگری برخاست، امان اول محمد صلی الله علیه و آله و سلم بود و امان دوم شما استغفار است که تا توبه کنید خدا نیز قبول می‏کند.
اگر رسول خدا از دنیا رفته است استغفار را رها نکنید.
‏و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون (501)‏


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، حد شراب خوار

شخصی به نام قدامةبن مظعون شراب خورد. عمر خواست او را حد شرعی (در این مورد هشتاد تازیانه) بزند، قدامه گفت: زدن حد بر من واجب نیست زیرا خداوند می‏فرماید: بر آنکه ایمان آورده و کردار نیکو کرده‏اند، در چیزهایی که می‏خوردند تا آنگاه که تقوی و عمل صالح داشته باشند باکی نیست(499) عمر او را حد نزد. خبر به حضرت علی (علیه‏السلام) رسید، لذا آن حضرت نزد عمر آمد و بازخواست فرمود: که چرا قانون خداوند را اجرا نکردی عمر همان آیه را خواند، قدامه مشمول این آیه نیست زیرا آنها که ایمان به خدا آورده‏اند و کار نیکو انجام می‏دهند، حرام خدا را حلال نمی‏کنند، قدامه را بازگردان و از او توبه بخواه، اگر توبه کرد بر او حد خدا را جاری کن و گرنه باید به قتل برسد زیرا با انکار حرمت شرابخواری از اسلام خارج شده است. قدامه شنید و آمد توبه کرد و از گناه دست کشید. اما عمر نمی‏دانست حد او چقدر است، سپس از امام (علیه‏السلام) پرسید. آن حضرت فرمود: هشتاد تازیانه.(500)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، حیله گر درمانده

در زمان خلافت عمر دو نفر حیله گر نقشه کشیدند تا با نیرنگ مال زنی را از چنگش در آورند آنها با هم مالی را نزد آن زن بردند و گفتند: این مال نزد شما به عنوان امانت باشد هر گاه هر دو نفر ما با هم آمدیم این امانت را به ما می‏دهی و اگر تنها آمدیم این مال را به هیچکدام از ما نمی‏دهی. زن قبول کرد پس از چندی یکی از آن دو مرد نزد زن آمد و گفت: مال امانتی ما را بده. زن گفت: نمی‏دهم مگر اینکه رفیق تو نیز حاضر شود. مرد به زن گفت: شرط ما حضور هر دوی ما بوده لیکن رفیق من مرده است. سرانجام زن گول خوردو امانت را به یکی از آنها تحویل داد بعد از چند روز مرد دوم نزد زن برای مطالبه امانت آمد زن جریان را برایش توضیح داد که رفیقش مال او را گرفته است. مرد دوم گفت: تو شرط ما را نقض کردی و ضامن هستی باید جبران کنی.
جهت حل قضیه نزد عمر آمدند. عمر به زن گفت: تو ضامن هستی و باید به هر نحو که شده مال این مرد را جبران کنی زن گفت: ای عمر، علی (علیه‏السلام) را در میان ما حاکم قرار بده تا او داوری کند. عمر پیشنهاد زن را پذیرفت. علی (علیه‏السلام) آمد و به مرد دوم فرمود: امانت تو نزد من است ولی تو با رفیقت شرط کردی با هم بیایید امانت را بگیرید برو رفیقت را پیدا کن و با هم بیایید تا من امانت را به شما دو نفر بدهم مرد دوم رفت و به ناچار دیگر نیامد. سپس علی (علیه‏السلام) فرمود: این دو مرد با هم این نقشه را طرح کرده بودند که اموال این زن را ببرند.(498)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، سازش کران بی غیرت

به نقل ابوبصیر امام باقر (علیه‏السلام) فرمود: بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جمعی از مهاجران و انصار و غیر آنها به حضور علی (علیه‏السلام) آمده و گفتند: یا علی (علیه‏السلام) سوگند به خدا تو امیر مؤمنان هستی، سوگند به خدا تو از همه مقدمتر و شایسته‏تر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‏باشی (ابوبکر غصب خلافت کرده است) دستت را بده تا با تو بیعت کنیم بیعت جان نثاری، که تا حد مرگ بپای این بیعت ایستادگی کنیم. علی (علیه‏السلام) به آنها فرمود: اگر در ادعای خود صادق هستید فردا با سرهای تراشیده نزد من بیائید. فردا که شد خود علی (علیه‏السلام) سرش را تراشید و بعد تنها سلمان و ابوذر و مقداد با سر تراشیده آمدند و به قول بعضی عمار و ابوسنان و ابو عمرو با سر تراشیده آمدند (جمعاً 7 نفر) سپس آنها متفرق شدند. علی (علیه‏السلام) بار دیگر اعلام کرد باز جز همین افراد یاد شده کسی سرش را نتراشید لذا علی (علیه‏السلام) تکلیف خود را در سکوت کردن دید.(497)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، امیر مؤمنان واقعی

سلیم بن قیس می‏گوید: ابوذر در عصر خلافت عمر بیمار شد به عیادتش رفتم و امام علی (علیه‏السلام) را در آنجا دیدم همه کنار بستر ابوذر بودیم که ناآگاه دیدیم عمر بن خطاب برای عیادت ابوذر آمد. ابوذر وصیت خود را به علی (علیه‏السلام) کرد و آن حضرت را وصی خود قرار داد پس از آنکه عمر رفت یکی از بستگان ابوذر به او گفت: چرا به رئیس مؤمنان عمر وصیت نکردی؟ ابوذر گفت: من به آن کسی که در حقیقت امیر مؤمنان است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ما که هشتاد نفر عرب و چهل نفر عجم بودیم امر کرد که به علی (علیه‏السلام) به عنوان امیر مؤمنان سلام کنیم و ما بر آن حضرت به این عنوان سلام کردیم...، وصیت کردم، سلیم می‏گوید: به امام علی (علیه‏السلام) و سلمان و مقداد که در آنجا بودند عرض کردم آیا این موضوع را که ابوذر گفت: (دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مبنی بر سلام کردن به علی (علیه‏السلام) با عنوان امیر مؤمنان) را تصدیق می‏کنید؟ هر سه نفر گفتند: خدا را شاهده می‏گیریم که ابوذر راست می‏گوید: سپس از این چهار نفر خواستم که نام آن هشتاد نفر را ذکر کنند: سلمان نام فرد فرد آن هشتاد نفر را گفت و امام علی (علیه‏السلام) و ابوذر و مقداد قول سلمان را تصدیق کردند (از جمله این 80 نفر: ابوبکر، عمر ابوعبده، معاذ، طلحه، عثمان، سعد بن ابی وقاص، زبیر، عمار یاسر... بودند)(496)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، چشم خدا دیده و دست خدا زده

روزی امام علی (علیه‏السلام) در اطراف کعبه مشغول طواف بود در این هنگام مردی در حال طواف به زن نامحرمی نگاه کرد. امام علی (علیه‏السلام) چشم چرانی این مرد را دید. لذا بعد از طواف آن مرد را به حضور خود طلبید و به عنوان تأدیب چند سیلی به صورت او زد. آن مرد در حالی که صورتش را با دستش گرفته بود با آه و ناله به عنوان شکایت نزد عمر بن خطاب رفت و چنین شکایت کرد: ای امیر مسلمانان! علی (علیه‏السلام) به صورتم زده باید قصاص شود چرا مرا زده است... عمر، علی (علیه‏السلام) را خواست و سؤال کرد، یا اباالحسن (علیه‏السلام) به این مرد سیلی زده‏ای؟ حضرت فرمود: در طواف دیدم این شخص چشم چرانی می‏کند و به زن نامحرم نگاه می‏کند. عمر به آن مرد گفت: (قد رأی عین الله و ضرب یدالله ‏یعنی: چشم خدا دیده و دست خدا زده است) و با این تعبیر چشم چران را محکوم کرد.(495)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، نفوذ کلام امام علی

ابوبکر به همراهی عمر برای عیادت دختر پیغمبر به خانه فاطمه علیهاالسلام رفتند ولی آن حضرت به آنها اجازه ورود نداد. ابوبکر سوگند یاد کرد که تا رضایت حضرت زهرا علیهاالسلام را جلب نکند زیر سایه و سقفی نرود از این رو شب را در بقیع بیتوته نمود. عمر نزد علی (علیه‏السلام) آمد و عرض کرد: یا علی (علیه‏السلام) ابوبکر پیر مردی رقیق القلب است و یار غار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، ما چند بار برای عیادت فاطمه علیهاالسلام آمده‏ایم اما به ما اجازه ورود نداده است شما در این امر وساطت کنید و برای ما از او اجازه عیادت بگیرد. علی (علیه‏السلام) نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و مقصود آنها را بیان کرد ولی زهرا علیهاالسلام نپذیرفت و سوگند یاد کرد که من با آنها طرف صحبت نخواهم شد تا پدرم را ملاقات کنم و از ظلم و تعدی آنها به پدرم شکایت نمایم. حضرت امیر (علیه‏السلام) فرمود: آنها مرا واسطه قرار داده‏اند و من هم به عهده گرفته‏ام که از تو برای آنها اجازه عیادت بگیرم. زهرا علیهاالسلام گفت: حال که چنین است چون خانه، خانه تست و زن هم باید از شوهر اطاعت کند البته من در هیچ امری با تو مخالفت نمی‏کنم. علی (علیه‏السلام) بیرون آمد و به آنها اجازه ورود داد پس از ملاقات آن دو نفر حضرت فاطمه از آنها اقرار گرفت که شنیده‏اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ‏فاطمه علیهاالسلام بضعة منی و انا منها من اذاها فقد اذانی...‏
یعنی: فاطمه علیهاالسلام پاره تن من است و من هم از او هستم هر کس او را بیازارد مرا آزارده است...
آنها به این مطلب اقرار کردند آنگاه حضرت فرمود: پروردگارا تو شاهد باش که این دو نفر مرا بیازردند... ابوبکر صدای خود را به واویلا بلند کرد و گفت: ای کاش مادرم مرا نزائیده بود... آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: به خدا من در هر نمازی که می‏خوانم به تو نفرین می‏کنم... آنگاه هر دو بدون کسب رضایت حضرت از خانه امام (علیه‏السلام) خارج شدند.(494)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، سزای کتمان حق

جابر بن عبدالله انصاری می‏گوید: امام علی (علیه‏السلام) برای ما (که جمعیت بسیاری بودیم) سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای خداوند فرمود: در پیشاپیش شما چهار نفر از اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم در اینجا هستند که عبارتند از: انس بن مالک، 2- براء بن غازب‏انصاری،3-اشعث بن قیس، 4- خالدبن یزید بجلی. سپس حضرت روبه یک یک این چهار نفر کرد، نخست از انس بن مالک پرسید، ای انس مگر تو نشنیده‏ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حق من فرمود: ‏من کنت مولاه فهذا علی مولاه (کسی که من مولا و رهبر او هستم بداند که علی (علیه‏السلام) مولا و رهبر او است) چرا امروز گواهی به رهبری من نمی‏دهی. آنگاه حضرت او را نفرین کرد و گفت: خداوند تو را به بیماری برص (پیسی) مبتلا کند. سپس به اشعث رو کرد، و فرمود: ای اشعث مگر نشنیده‏ای که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق من چنین گفت؟ اما تو ای خالد بن یزید مگر تو نیز چنین نشنیده‏ای و تو ای براء بن عازب تو نیز چنین فرمایشی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مگر نشنیده‏ای. آنها از ادای شهادت حق استنکاف کرده و حضرت هر یک از آنها را نفرین کرد.
جابربن عبدالله انصاری می‏گوید: سوگند به خدا بعد از مدتی من انس بن مالک را دیدم که بیماری برص گرفته بطور که عمامه‏اش نمی‏تواند لکه‏های سفید این بیماری را از سر و رویش بپوشاند و اشعث نیز طبق نفرین حضرت از هر دو چشم کور شد و می‏گفت: سپاس خداوندی را که نفرین علی (علیه‏السلام) در مورد کوری دو چشم من در دنیا بود و مرا به عذاب آخرت نفرین نکرد که در این صورت برای همیشه در آخرت عذاب می‏شدم. خالدبن یزید را نیز دیدم که در منزلش مرد خانواده‏اش خواستند او را در منزل دفن کنند قبیله کنده با خبر شد و هجوم آوردند و او را به رسم جاهلیت کنار در خانه دفن کردند و به مرگ جاهلیت دفن شد و اما براء بن عازب معاویه او را حاکم یمن کرد و او در یمن از دنیا رفت همانجایی که از آنجا هجرت کرده بود آن هم در حالی که حاکم و نماینده فرد ظالمی چون معاویه بود.(493)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، برتری از آن ماست

عصر خلافت عثمان بود، جمعیتی از مهاجران و انصار که تعدادشان بیشتر از دویست نفر بود در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جمع شده بودند و گروه گروه با یکدیگر مناظره می‏کردند. گروهی در شأن علم و تقوا سخن می‏گفتند و از برتری قریش و سوابق درخشان آنها و گفتاری که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در فضائل آنها فرموده بود سخن می‏گفتند، و هر گروهی افتخارات دودمان خود را بر می‏شمرد. در میان افرادی از مهاجران مانند علی (علیه‏السلام) سعد وقاص و عبدالرحمن عوف، طلحه و زبیر، مقداد، هاشم بن عتبه، عبدالله بن عمر، امام حسن و امام حسین (علیه‏السلام)، ابن عباس، محمد بن ابوبکر، عبدالله بن جعفر بودند و از انصار نیز تعدادی حضور داشتند. این بحث در بین آنها از بامداد تا ظهر ادامه یافت در حالی که عثمان در خانه خود به سر می‏برد این در حالی بود که علی (علیه‏السلام) و بستگانش سکوت کرده بودند. در این هنگام جمعیت متوجه امام علی (علیه‏السلام) شدند و عرض کردند، یا علی (علیه‏السلام) شما چرا سخن نمی‏گویید؟ در این هنگام امام علی (علیه‏السلام) فرمود: هر دو گروه شما، از مهاجران و انصار هر کدام از مقام و شأن خود (برای شایستگی به مقام رهبری) سخن گفتید ولی من از هر دو گروه شما می‏پرسم: خداوند به خاطر چه این افتخار و برتری را به شما عطا کرد؟ مهاجران و انصار گفتند: به خاطر محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان او به ما امتیاز بخشید. امام علی (علیه‏السلام) فرمود: راست گفتید آیا نمی‏دانید علت وصول شما به این سعادت دنیا و آخرت تنها به خاطر ما خاندان نبوت بوده است؟... سپس علی (علیه‏السلام) پاره‏ای از فضائل خود را بر شمرد و حاضران را قسم داد که آیا چنین است و حاضران اعتراف نمودند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شأن علی (علیه‏السلام) آن فضائل را فرموده است از جمله فرمود: شما را به خدا سوگند می‏دهم که هر کس از شما سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را درباره خلافت من شنیده است برخیزد و گواهی دهد در این هنگام افرادی مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، زیدبن ارقم و براء بن عازب برخاستند و گفتند: ما گواهی می‏دهیم که سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به خاطر سپرده‏ایم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند به من فرمان داده تا امام شما و جانشین خودم و وصی و عهده دار کارهای من بعد از خودم را که خداوند اطاعت از او را بر مؤمنان واجب نموده را نصب کنم... ای مردم امام و مولا و راهنمای شما بعد از من برادرم علی (علیه‏السلام) است.(492)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، بدرقه ابوذر توسط امام علی

افشا گری و آگاهی بخش ابوذر موجب شد که عثمان تصمیم بگیرد او را به صحرای سوزان ربذه تبعید کند. هنگام تبعید، عثمان دستور داد اعلام کنند که بدرقه ابوذر ممنوع است و به مروان فرمان داد تا مراقب باشد و با خشونت جلو بدرقه کنندگان او را بگیرد. ولی امام علی (علیه‏السلام) به حکومت نظامی عثمان توجه نکرد و همراه حسن و حسین (علیه‏السلام) و برادرش عقیل و عمار یاسر به بدرقه ابوذر رفتند. امام حسن (علیه‏السلام) با ابوذر سخن می‏گفت: مروان فریاد زد: ای حسن! خاموش باش مگر فرمان خلیفه را نشنیده‏ای که بدرقه کردن ابوذر ممنوع است. امام علی (علیه‏السلام) به مروان حمله کرد و بین گوش مرکب مروان تازیانه زد و فرمود: دور شو خدا تو را به آتش هلاکت بیفکند(489). مروان نزد عثمان رفت و برخورد خشن امام علی (علیه‏السلام) را به او گزارش داد سپس هر یک از بدرقه کنندگان سخنی به ابوذر گفتند. امام علی (علیه‏السلام) به او فرمود یا اباذر انک غضبت لله فارج من غضبت له ان القوم خاقوک علی دیناهم و خفتهم علی دینک...‏
یعنی: ای ابوذر! تو برای خدا خشم کردی پس به او امیدوار باش حامیلان عثمان به خاطر دنیای خود از تو ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنها ترسیدی پس آنچه را که آنها برایش در وحشتند (یعنی دنیا) به خودشان واگذار (490).
امام حسن (علیه‏السلام) و امام حسین (علیه‏السلام) و... نیز با سخنانی ابوذر را به سوی تبعیدگاه ربذه بدرقه نمودند.
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان - چو علی که می‏تواند که به سر برد وفا را(491)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، خمس حق ماست

در زمان عمر خمس غنائم شوش و جندی شاپور (ایران) به مدینه رسید و تحویل عمر شد. علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: من و مسلمانان به همراهی عباس نزد او بودیم عمر به ما گفت: چون خمس به شما زیاد رسیده امروز نیازی به خمس ندارید و لازم است مسلمانان دیگر را که نیازمند هستند غنی کنیم شما حق خود را در این مال (خمس) به ما بدهید تا بعداً آنرا پرداخت کنیم. علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: من از پاسخ به او خودداری کردم زیرا خمس را به عنوان وام تقاضا کرد و ترسیدم اگر درباره خمس با او صحبت کنم آنرا انکار کند و همان چیزی را بگوید که درباره حق بزرگتر ما گفت، و آن میراث خلافت پیغمبر بود که درباره آن اصرار کردیم و آنرا اصلاً انکار کرد، عباس به او گفت: ای عمر! درباره آنچه از آن ما است کوتاهی و چشم پوشی مکن زیرا خداوند این حق را برای ما ثبت کرده... عمر در پاسخ او گفت: شما باید به مسلمانها ارفاق و همراهی و کمک کنید.(488)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، مظلومیت امام علی

یکی از دختران علی (علیه‏السلام) بنام ام کلثوم بود که توسط عمر از علی علیه السلام خواستگاری شد. حضرت علی (علیه‏السلام) عذر آورد که او هنوز کوچک است و موقع ازدواجش نرسیده است.(486) به نقل مرحوم کلینی که از حضرت صادق (علیه‏السلام) روایت کرده است عمر پیش عباس بن عبدالمطلب رفت و گفت: من از برادر زاده‏ات دخترش را خواستگاری کردم و او مرا رد نمود به خدا سوگند من هم افتخارات بنی هاشم را از بین می‏برم و دو شاهد می‏آورم که او (علی (علیه‏السلام)) دزدی کرده است و آنگاه به اتهام دزدی دستش را قطع می‏کنم عباس نزد علی (علیه‏السلام) رفت و پس از گفتگو آن حضرت را راضی نمود که کار ام کلثوم را به او واگذار کند.(487)
ام کلثوم ابتدا زوجه عمر شد و پس از کشته شدن او زوجه پسر عموی خود عون بن جعفر و بعد از او نیز زوجه محمد بن جعفر شد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، والکاظمین الغیظ

قنبر غلام امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) می‏گوید: در خدمت علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) نزد عثمان رفتم. عثمان مایل بود که با علی (علیه‏السلام) تنها باشد پس آن حضرت به من اشاره فرمود: که دور شوم. قنبر می‏گوید: من مقداری نه چندان دور از آنان کناری ایستادم. شنیدم که عثمان به درشتی و تندی با علی (علیه‏السلام) سخن می‏گفت: در حالی که علی (علیه‏السلام) سر بزیر انداخته و چشم بر زمین دوخته بود. تا اینکه عثمان رو به علی (علیه‏السلام) نمود و گفت: چرا سخن نمی‏گویی؟ حضرت فرمود: اگر بگویم، سخنی خواهم گفت، مگر آنچه برخلاف خواسته توست و به سود تو چیزی سراغ ندارم...
مبرد می‏گوید: تفسیر فرمایش حضرت این است که ای عثمان اگر همانگونه که تو به من پر خاش نمودی سخن بگویم مقابله به مثل خواهم کرد و نتیجتاً پر خاش من تو را آزرده خواهد ساخت پس ترجیح می‏دهم کاری نکنم اگر چه مورد پر خاش تو قرار گرفته‏ام و این است معنی مظلوم عالمین فافهم (485)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0