زندگاني امام علي ، مسلمانی مردم یمن
سال دهم هجرت بود. هنوز مردم یمن در بت پرستی باقی بودند و به اسلام نگرویده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خالد بن ولید را با جمعی از مسلمانان از جمله براء بن عازب به یمن فرستاد تا مردم را به اسلام دعوت کنند، خالد با همراهان خود مدت شش ماه در یمن بود ولی از مردم آنها حتی یک نفر هم مسلمان نشده بود، این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید. آن حضرت رنجیده خاطر شد هماندم علی (علیهالسلام) را به حضور طلبید و به او فرمود: به سوی یمن برو و خالد و همراهانش را به مدینه بفرست و اگر کسی از همراهان خالد خواست به دنبال تو باشد از او جلوگیری نکن. علی (علیهالسلام) به یمن رفت خالد و همراهانش را به مدینه فرستاد ولی چند نفر از جمله براء بن عازب با علی (علیهالسلام) در یمن ماند. براء میگوید: وقتی که ما همراه علی (علیهالسلام) به اوائل یمن رسیدیم مردم یمن از ورود علی (علیهالسلام) باخبر شدند. نزد آن حضرت اجتماع کردند. امام علی (علیهالسلام) نماز صبح را به جماعت خواند، و بعد از نماز سخنرانی کرد. سپس نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مردم یمن را برای آنها خواند، آنها چنان شیفته کلام بلند علی (علیهالسلام) شدند که همان روز قبیله همدان که جمعیتشان از همه قبایل یمن بیشتر بود مسلمان شدند عی (علیهالسلام) این خبر مسرت بخش را در ضمن نامهای به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گزارش داد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی خبر را شنید بسیار شاد شده و سجده شکر بجای آورد. سپس برخاست و فرمود: سلام و درود بر قبیله همدان بعد از آن قبیله سایر قبائل نیز پیاپی آمدند و مسلمان شدند.(254)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
در آغاز جنگ احد، طلحة بن ابی طلحه از قبیله بنی عبدالدار نخستین پرچمدار دشمن بود که به میدان آمد و مبارز طلبید، او در شجاعت آنگونه بود که به قوچ گردان دشمن نامیده میشد. امام علی (علیهالسلام) در برابر او رفت ولی او شمشیری به سوی علی (علیهالسلام) فرود آورد. علی (علیهالسلام) آنرا با سپرش رد کرد و سپس با شمشیر بر دوران پای او زد که هر دو آنها قطع گردید و به هلاکت رسید، بعد از او برادرش ابوسعید بن ابی طلحة پرچم کفر را برداشت و به میدان آمد. علی (علیهالسلام) او را نیز کشت، بعد از او عثمان بن ابی طلحه پرچم کفر را بدست گرفت و به میدان آمد. علی (علیهالسلام) او را نیز کشت، بعد از او عثمان بن ابی طلحه پرچم کفر را بدست گرفت و به میدان آمد. علی (علیهالسلام) او را نیز کشت. بعد از او حرث بن ابی طلحه به میدان آمد. علی (علیهالسلام) او را نیز به هلاکت رساند، بعد از او ابوعزیز بن عثمان به میدان تاخت، علی (علیهالسلام) او را نیز به خاک سیاه مرگ انداخت بعد از او عبدالله بن ابی جمیله و سپس ارطاة بن شرجیل به میدان آمدند که جملگی بدست شیر خدا حیدر کرار (علیهالسلام) کشته شدند و در آخر غلام این قبیله (بنی عبدالدار) بنام صواب به میدان آمد. علی (علیهالسلام) اول دست راست او را قطع کرد تا اینکه پرچمش به زمین افتاد او پرچم را به دست چپ خود گرفت، علی (علیهالسلام) دست چپش را نیز جدا کرد. صواب با همان دستهای بریده پرچم را به خود چسبانید و گفت: ای قبیله بنی عبدالدار آیا حقی را که بر من داشتید ادا کردم؟ علی (علیهالسلام) هم ضربتی بر فرق سرش زد، او نیز به پرچمداران ملحد قبلی ملحق شد. در این هنگام دختر عبقر حارثیه پرچم را برداشت و به میدان آمد که از این پس بود که جنگ بصورت دست جمعی و گروهی شروع شد. لذا در ابتدای جنگ احد دلاوریهای علی (علیهالسلام) آن چنان بر دشمن ضربه وارد ساخت که صدای گریه زنان دشمن از همه جا به گوش میرسید. (253) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
هنگامی که حضرت علی (علیهالسلام) از مأموریت یمن به مدینه بازگشت به حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید چهار اسبی را که همراه خود آورده بود به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اهدا نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) فرمود: آنها را با ذکر نامشان برای من مشخص کن. علی (علیهالسلام) فرمود: آنها دارای رنگهای مختلف هستند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا در میان آنها اسبی هست که پیشانی و زانوها و پاهایش سفید باشد؟ علی (علیهالسلام) عرض کرد آری. یکی از آنها سرخ رنگ متمایل به زرد است و پیشانی و زانوها و پاهایش سفید میباشد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آن را برای من نگهدار. علی (علیهالسلام) عرض کرد دو رأس آنها قرمز تیره رنگ هستند و همان سفیدی پیشانی و زانوها و پاها را نیز دارند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آنها را به دو پسرت بده. علی (علیهالسلام) عرض کرد چهارمی آنها اسب یک رنگ و سیاه است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آن را بفروش و پول آن را در مخارج زندگی خود صرف کن... (252) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شخصی بنام عمروبن شاس در یمن همراه علی (علیهالسلام) بود. او پیش خود توهم کرده بود که علی (علیهالسلام) در موردی به او بیمهری کرده. لذا هنگامی که به مدینه آمد به هر کس میرسید میگفت: علی (علیهالسلام) به من جفا کرد، تا اینکه روزی به مسجد مدینه آمد و در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که در آنجا بود نشست. وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را دید به او فرمود: ای عمروبن شاس مرا آزار دادی. عمرو گفت: انا لله و انا الیه راجعون. پناه میبرم به خدا و پناه میبرم از این که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را آزرده باشم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من آذی علیاً فقد آذانی کسی که علی را بیازارد مرا آزرده است...(251) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میخواست علی (علیهالسلام) را برای داوری به سوی مردم یمن بفرستد. حضرت علی (علیهالسلام) عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آیا میخواهی مرا به سوی یمن برای داوری و قضاوت بفرستی با اینکه من جوانی هستم که به همه داوریها آگاهی ندارم؟ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) فرمود: نزدیک بیا، او نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست خود را بر سینه علی گذارد و گفت: خدایا دل علی (علیهالسلام) را راهنمایی کن و زبانش را استوار فرما. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در جریان جنگ حنین که در سال هشتم هجرت در سرزمین حنین بین مکه و طائف واقع شد قبیله هوازن اجتماع کردند و آنچنان سپاه اسلام را غافلگیر نمودند که همه گریختند و فقط هشت تا نه نفر همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند که از جمله آنها علی (علیهالسلام) بود یک حرکت عجیب از ناحیه علی (علیهالسلام) ورق این جنگ را برگردانید و آن این بود، قهرمانی غول پیکر بیباک از سپاه دشمن به نام ابو جرول به میدان آمده بود او پرچم سیاهی بر سر نیزه خود بسته بود و سوار بر شتری سرخ در پیشاپیش سپاه کفر بر سپاه اسلام میتاخت و مسلمانان را میکشت و پرچم خود را لحظه به لحظه به علامت پیروزی بلند میکرد و تمام چشمها به او متوجه بود، او در میدان چنین رجزی میخواند: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در جریان فتح مکه در سال هفت هجری داخل کعبه پر از بتهای مشرکان بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به همراه علی (علیهالسلام) همه آن بتها را شکسته و از درون کعبه بیرون ریختند در بام کعبه بت بزرگی قرار داشت که دست کسی به آن نمیرسید و لازم بود که علی (علیهالسلام) پاهای خود را بر شانه پیامبر (علیهالسلام) بگذارد. پیامبر (علیهالسلام) به علی (علیهالسلام) فرمود: آیا این بت را نمینگری؟ علی (علیهالسلام) عرض کرد: چرا میبینم. پیامبر (علیهالسلام) دو دست خود را بر دو ساق پای علی (علیهالسلام) نهاد و او را آنچنان بلند کرد که زیر بغل پیامبر (علیهالسلام) پیدا شد، آنگاه فرمود: ای علی (علیهالسلام) چه میبینی؟ علی (علیهالسلام) گفت: خداوند به خاطر تو مرا اکنون در مقامی قرار داده که احساس میکنم اگر بخواهم میتوانم بر صحفه آسمان دست یابم و دستم را به ستارههای آسمان برسانم. آنگاه علی (علیهالسلام) به فرمان پیامبر (علیهالسلام) آن بت بزرگ را از جای کند و به دست گرفت و به زمین انداخت در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جای خود به کنار رفت و علی (علیهالسلام) از بالا به زمین افتاد و خندید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای علی (علیهالسلام) چرا میخندی علی (علیهالسلام) عرض کرد: از بالای کعبه افتادم و هیچ آسیبی ندیدم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چگونه به تو آسیب برسد با اینکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم تو را از زمین بلند کرد و جبرئیل تو را از بالا بر زمین نهاد. (248) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان بر اثر محاصره اقتصادی قریش به مدت 3 سال در شعب ابی طالب ساکن شدند، ابوطالب فداکاری را به جایی رساند که علاوه بر ساختن برجهای مخصوصی، که جلوگیری از حمله قریش میکرد هر شب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از خوابگاه خود بلند میکرد و جایگاه دیگری برای استراحت او تهیه مینمود و فرزند دلبندش علی (علیهالسلام) را بجای او میخوابانید و هنگامی که علی (علیهالسلام) میگفت: پدر جان من با این وضع بالاخره کشته میشوم پاسخ میداد: عزیزم بردباری را از دست مده هر زندهای بسوی مرگ رهسپار است من تو را فدای محمد بن عبد الله (علیهالسلام) نمودم. علی علیه السلام در جواب پدر گفت: پدر جان این کلام من نه به خاطر این بود که از کشته شدن در راه محمد (علیهالسلام) هراسی دارم بلکه بخاطر این بود که میخواستم بدانی چگونه در برابر تو مطیع و آماده برای یاری احمد (علیهالسلام) هستم. ابوطالب در شعری چنین میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مرحوم کلینی در کتاب کافی روایتی از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که فرمودند: علی بن ابیطالب (علیهالسلام) یک روز دچار درد چشمش شد. پیغمبر (علیهالسلام) وقتی آمدند تا از علی عیادت کنند دیدند علی (علیهالسلام) از شدت درد فریاد میکشد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: یا علی (علیهالسلام) جزع و فزع میکنی؟ آیا واقعاً درد تو بسیار شدید است؟ علی (علیهالسلام) عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تا به حال چنین دردی نداشتهام. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: یا علی (علیهالسلام) وقتی که ملک الموت یم آید تا جان انسان کافری را بگیرد سفودی (مثل سیخ کباب) در دست دارد و بوسیله آن جان او را میگیرد و این قبض روح آن چنان دردناک است که کافر فریاد میزند. حضرت علی (علیهالسلام) همین که این را شنید از بستر خود برخاست و گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یک بار دیگر هم این مطلب را بگویید، چون آنقدر از شنیدن آن وحشت کردم که درد چشم خودم را فراموش کردم. بعد گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آیا این اختصاص به کافران دارد یا بعضی دیگر از امت تو هم اینطور هستند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: سه دسته از امت من هم اینطور قبض روح میشوند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
جابر بن عبد الله میگوید: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سال حجة الوداع در منی خطبهای خواندند و متذکر شدند که خداوند متعال فرموده بعد از تو ای پیغمبر (علیهالسلام) جمعیتی به کفر برمیگردند و عدهای را نیز گردن میزنند، ای مردم آگاه باشید بخدا سوگند این کارهای زشت که از آنان سر میزند ما هم در عالم رجعت بازگشت میکنیم و گردن آنها را خواهیم زد، آنگاه آن حضرت با حالی محزون به حضرت علی (علیهالسلام) توجه نموده و فرمودند: یا علی (علیهالسلام) شما را نیز میکشند. (245) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ به کسانی که نزد ایشان از تندیهای علی (علیهالسلام) اظهار ابودردا میگوید: روزی در یکی از نخلستانهای اطراف مدینه جسد علی (علیهالسلام) را دیدم که مانند چوب خشک بر زمین افتاده است. او به خیال اینکه حضرت علی (علیهالسلام) از دنیا رفته است برای خبر دادن واقعه به خانه آن حضرت آمد و به حضرت فاطمه زهرا (علیهالسلام) درگذشت همسرش را تسلیت گفت: فاطمه زهرا (علیهالسلام) فرمود: پسر عموی من نمرده است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
جنگ احد که بنام کوهی است نزدیک مدینه، در سال سوم هجری روی داد و هفتاد تن از مسلمانان نیز در آن به شهادت رسیدند، این جنگ بنابر ضبط مورخین روز شنبه هفتم شوال رخ داده در این جنگ تیری بر پای حضرت امیر علی (علیهالسلام) خورد. (242) بعد از جنگ هر چه میکردند به علت ناراحتی شدید امام نمیتوانستند تیر را از پای حضرت خارج نمایند تا اینکه منتظر شدند حضرت وارد نماز شود، در حین اقامه نماز تیر را از پای حضرت خارج کردند بعد از نماز حضرت دید درد زخم کمتر شده است و محل نماز خون آلوده شده است بعد متوجه شد که تیر از پای او خارج شده است. سپس حضرت فرمود: بخالق الاکبر من متوجه خارج شدن تیر نشدم. (243) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در جنگ احد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با سپاه خود وارد منطقه جنگ که در حاشیه کوه احد بود شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای جلوگیری از حمله دشمن از پشت عبد الله بن جبیر را به همراه 50 نفر از تیراندازان ماهر را مأمور حفاظت از دهانه شکاف کوه کرد و تأکید فرمودند: به هیچ وجه تنگه را رها نکنند، بعد از اینکه جنگ شروع شد و لشکر دشمن رو به فرار گذاشت، مسلمین به جمع آوری غنائم پرداختند و محافظین کوه به جز 10 نفر پستهای خود را برای جمع آوری غنائم ترک کردند. ابوسفیان قبلاً خالد بن ولید را مأمور اینکار کرده بود تا در موقع مقتضی از پشت حمله نماید لذا او با حمله به عبد الله آنها را کشت و از پشت به لشکر اسلام حمله کرد در همین موقع سردار رشید اسلام حضرت حمزه (علیهالسلام) و بعضی دیگر از یاران پیامبر (علیهالسلام) شهید شدند و عدهای نیز پروانه وار پیامبر (علیهالسلام) را مراقبت میکردند بیشتر از همه علی (علیهالسلام) بود که هر حملهای را از جانب دشمن دفع میکرد. علی (علیهالسلام) آنقدر جنگید که شمشیرش شکست پیغمبر شمشیر خود را که به ذوالفقار معروف بود، به علی (علیهالسلام) داد، و خود در جایی سنگر گرفت. علی (علیهالسلام) از آن حضرت دفاع میکرد، آنچنان که بیش از شصت زخم بر سر و صورت و بدنش وارد شد. در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد (علیهالسلام)، معنای مواسات همین است. پیامبر علیه السلام فرمود: علی (علیهالسلام) از من است و من از اویم. جبرئیل گفت: من هم از هر دوی شما، و نیز جبرئیل در همان وقت گفت: (لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار) بطوری که همه این صدا را شنیدند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (علیهالسلام) میفرماید: روزی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شدم. حضرت سرگرم تلاوت سوره مائده بود (گویا بخشی از این سوره به تازگی نازل شده بود و وجود مبارک آن حضرت در حالی تلقی وحی و اخذ آیات قرآنی بود که من وارد شدم) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از من خواست آیات آن سوره را بنویسم من نیز با املای حضرتش کار نوشتن را شروع کردم و آیات را یک به یک نگاشتم تا رسیدم به این آیه شریفه انما ولیکم الله و رسوله، و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یوتون الزکوة و هم راکعون، ولی امر و یاور شما تنها خدا و رسول و مومنانی هستند که نماز به پا میدارند و به فقیران در حال رکوع زکات میدهند. (239) ناگاه دیدم آن حضرت در یک حالت خلسه فرو رفته ولی در عین حال زبان او همچنان بر املای آیات مشغول است من نیز آنچه را میشنیدم همه را مینوشتم تا اینکه کار کتابت سوره پایان گرفت. در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن حالت خلسه بیرون آمد و فرمود: بنویس آنگاه شروع کرد و از آغاز همان آیهای که در لحظاتی قبل در خلسه رفته بود، تلاوت کرد، به او گفتم: مگر شما هم اینک این آیات را تا پایان سوره املا نکردید و من تمام آنها را نوشتم دیدم صدای حضرت به تکبیر بلند شد و فرمود: آن کسی که این آیات را بر تو املا مینمود جبرئیل بوده است . لذا علی (علیهالسلام) با املای جبرئیل ایمن کار کتابت این سوره را به اتمام میرساند. (240) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (علیهالسلام) میفرماید در صبح همان شبی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به معراج رفت من در خدمت آن حضرت بودم که حضرتش داخل حجره نماز میگزارد و من نیز در کنار او به نماز ایستاده بودم. پس از اتمام نماز ناگهان صدای ضجه و نالهای به گوشم رسید از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این چه صدایی بود؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، میر میدان جانبازی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، چهار اسب یمنی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، روح متحد
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، هدایتگر راستی
علی (علیهالسلام) میفرماید: پس از این دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (آنچنان در داوریها قوی شدم که) سوگند به خدا در هیچ داوری بین دو نفر شک نکردفوالذی نفسی بیده ما شککت فی قضاء اثنین. (250)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، مشرک حنین زیر شمشیر علی
انا ابو جرول لابراح - حتی نبیح الیوم او نباح
من ابوجرول هستم که امروز از پای نمینشینم مگر اینکه از حریم خود دفاع کرده و دشمن را از پای درآورم.
حضرت علی (علیهالسلام) وقتی که او را در آن حال دید، در کمین او قرار گرفت و در یک حمله نخست آنچنان ضربهای به شتر او زد که ابو جرول از بالای شتر به زمین افتاد، ضربت بعدی علی (علیهالسلام) او را در خون خود غلطانید در حالی که امام، چنین رجز میخواند:
قد علم القوم لدی الصباح - انی لدی الهیجاء ذو نصاح
مردم همیشه میدانند که من در هنگامه چکاچک شمشیرها آن چه را که شایسته خلوص و حق آن است ادا میکنم
با هلاکت او روحیه دشمنان تضعیف شد. عباس عموی پیامبر به دستور پیامبر از فرصت استفاده کرد و فریاد زد مسلمانان بازگردید که فرصت خوبی است. مسلمانان برگشته و دشمن را تار و مار کردند. آری ضربت امام علی (علیهالسلام) آنچنان کارساز بود که فضل بن عباس میگفت: ضربت علی (علیهالسلام) همیشه بکر بود یعنی نیاز به ضربت دوم ندارد یا همان ضربت اول او پیروز میشد. (249)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، محمد تو را بلند کرد جبرئیل زمین نهاد
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، پدر و پسر در خدمت پیامبر
و لقد علمت بان دین محمد - من خیر ادیان البریة دینا
یعنی: هر آینه دانستهام که دین محمد بهترین دینی است که برای بشریت آمده است. (247)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، جان دادن کافر
1- کسی که مسئولیتی دارد و ظلم میکند 2- گروهی که مال یتیم میخورند3- شاهدی که به دروغ شهادت دهد. (246)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، ما رجعت می کنیم
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، شیفته خدا
بلکه در حال عبادت از خوف خدا غش کرده است و این حال برای او بسیار اتفاق میافتد. (244)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، نماز ، معراج علی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، کاتب وحی الهی
بدر در شام احد، تصویر کیست؟ - در غلاف لافتی شمشیر کیست؟(241)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، ناله ناامیدی
192 - صدای جبرئیل در جنگ احد
در جنگ احد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با سپاه خود وارد منطقه جنگ که در حاشیه کوه احد بود شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای جلوگیری از حمله دشمن از پشت عبد الله بن جبیر را به همراه 50 نفر از تیراندازان ماهر را مأمور حفاظت از دهانه شکاف کوه کرد و تأکید فرمودند: به هیچ وجه تنگه را رها نکنند، بعد از اینکه جنگ شروع شد و لشکر دشمن رو به فرار گذاشت، مسلمین به جمع آوری غنائم پرداختند و محافظین کوه به جز 10 نفر پستهای خود را برای جمع آوری غنائم ترک کردند. ابوسفیان قبلاً خالد بن ولید را مأمور اینکار کرده بود تا در موقع مقتضی از پشت حمله نماید لذا او با حمله به عبد الله آنها را کشت و از پشت به لشکر اسلام حمله کرد در همین موقع سردار رشید اسلام حضرت حمزه (علیهالسلام) و بعضی دیگر از یاران پیامبر (علیهالسلام) شهید شدند و عدهای نیز پروانه وار پیامبر (علیهالسلام) را مراقبت میکردند بیشتر از همه علی (علیهالسلام) بود که هر حملهای را از جانب دشمن دفع میکرد. علی (علیهالسلام) آنقدر جنگید که شمشیرش شکست پیغمبر شمشیر خود را که به ذوالفقار معروف بود، به علی (علیهالسلام) داد، و خود در جایی سنگر گرفت. علی (علیهالسلام) از آن حضرت دفاع میکرد، آنچنان که بیش از شصت زخم بر سر و صورت و بدنش وارد شد. در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد (علیهالسلام)، معنای مواسات همین است. پیامبر علیه السلام فرمود: علی (علیهالسلام) از من است و من از اویم. جبرئیل گفت: من هم از هر دوی شما، و نیز جبرئیل در همان وقت گفت: (لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار) بطوری که همه این صدا را شنیدند.
بدر در شام احد، تصویر کیست؟ - در غلاف لافتی شمشیر کیست؟(241)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، اسباب خوشحالی رسول خدا
حضرت فرمود: این ضجه و افسوس شیطان است او از معراج من با خبر شده و از اینکه در روی زمین از او پیروی شود مأیوس شده است. (238)
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))