مصایب امام علی‏ ، نجات علی توسط فاطمه

نصی در دست داریم که می‏گوید: وقتی علی (ع) را گرفتند، این فاطمه (س) بود که او را نجات داد. لذا او را زدند. این نص می‏گوید: فاطمه (س)، در کنار در، بین شوهرش و مهاجمان حایل شد. قنفذ با تازیانه او را زد...(128)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، نایل آمدن به وصال محبوب‏

حسن بصری روایت کرده که: علی (ع) در شب نوزدهم بیدار و آن شب را بر خلاف عادت به مسجد نرفت، دخترش ام‏کلثوم پرسید: چرا امشب را بیدار مانده‏ای؟
فرمود: برای آن که اگر بامداد ظاهر شود کشته خواهم شد. ابن نباح در آن هنگام آمده و حضرت را به نماز دعوت کرد، علی (ع) اندکی رفت و برگشت، ام‏کلثوم عرض کرد: جعده را بفرما تا با مردم نماز بخواند. حضرت فرمود: آری بگویید او با مردم نماز بخواند آن گاه دقتی کرده فرمود: نه چاره از مرگ نیست و نمی‏توان از چنگ آن فرار کرد.
علی (ع) در همان وقت به مسجد وارد شد و ابن ملجم که تمام شب را بیدار مانده و منتظر ورود علی (ع) بود از نسیم سحری خوابش برده بود؛ علی (ع) با پای خود او را بیدار کرده فرمود: بر خیز موقع نماز رسیده او هم از جا برخاست و کار علی را تمام کرد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، ناله علی بر قبر زهرا

چون فاطمه (س) وفات کرد علی (ع) هر روز قبرش را زیارت می‏کرد، روزی آمد و خود را بر قبر انداخت و این دو شعر را انشاد فرمود:
1- بر قبرها گذشتم و به قبر دوست سلام کردم جوابم نداد.
2- ای قبر؛ چرا جواب فریاد کننده را نمی‏دهی؟ مگر پس از من از دوستی دوستان ملول شده‏ای؟ پس گوینده‏ای که صدایش شنیده می‏شد و خودش دیده نمی‏شد این اشعار را در جواب گفت:
1- دوست گفت: چگونه می‏توانم جواب شما را بدهم، در حالتی که من در گرو سنگ و خاکم؟!
2- خاک زیبایی‏های مرا خورد که شما را از یاد بردم، و از خاندان و همزادانم دور افتادم.
3- پس سلام من بر شما باد (برای همیشه شما را وداع می‏کنم) رشته دوستی میان من و شما گسسته شد.(288)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، ناسزا گویی معاویه به علی

طبری از ابن ابی نجیح نقل می‏کند که سالی معاویه به حج رفت پس از طواف خانه خدا با سعد بن ابی و قاص به طرف دارالندوة رفتند، سعد را در کنار خود روی تخت سلطنتی نشاند در ضمن سخن شروع کرد به بدگویی و ناسزا نسبت به علی (ع).
سعد با ناراحتی گفت: مرا بر روی تخت خود نشانیده‏ای آنگاه علی را سب می‏کنی. به خدا سوگند اگر یکی از صفات برجسته علی در من بود برایم بهتر از تمام دنیا ارزش داشت آنگاه حدیث منزلت و مباهله ورایت را در شأن و مقام علی (ع) نقل می‏کرد.(212)
مسعودی در مروج الذهب بعد از نقل همین حدیث می‏نویسد: در کتاب علی بن محمد بن سلیمان دیدم که سعد پس از این سخن از جای حرکت کرد تا برود، معاویه بادی رها کرده به او گفت: بنشین تا جوابت را بدهم، هیچ وقت از تو به این اندازه که حالا بدم آمده، بدم نیامده بود، پس چرا علی را یاری نکردی و از چه جهت با او بیعت ننمودی؟!
من اگر آنچه تو از پیغمبر شنیده بودی می‏شنیدم تا زنده بودم خدمتکاری علی (ع) را می‏کردم.
سعد گفت: قسم به خدا من به مقام خلافت از تو شایسته‏ترم.
معاویه در جواب گفت: در چنین موقعی (بنی عذره) امتناع می‏ورزیدند. به طوری که گفته‏اند سعد بن ابی وقاص از بنی عذره به وجود آمده بود.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، مهریه قطام‏

چون ابن ملجم به کوفه آمد، آن راز را به کسی اظهار نکرد و روزی به خانه مردی از قبیله تیم الرباب رفت و قطامه ملعونه را در آن خانه دید، حضرت امیرالمؤمنین (ع) در جنگ خوارج پدر و برادر او را کشته بود و آن ملعونه در نهایت حسن و جمال بود. چون ابن ملجم آن ملعونه را دید، آتش محبتش در سینه او مشتعل گردید و به او پیشنهاد ازدواج داد، آن ملعونه گفت که: مهر من سه هزار درهم است و غلامی و کنیزکی و کشتن علی بن ابیطالب ابن ملجم ملعون برای مصلحت گفت: آنچه گفتی قبول کردم به غیر از قتل علی بن ابیطالب که من قدرت آن را ندارم.
قطام ملعونه گفت: او را غافل کن و بکش، اگر از کشتن رهایی یابی با من عیش خواهی کرد، و اگر کشته شوی ثواب آخرت از برای تو بهتر از زندگانی دنیاست.
چون ابن ملجم ملعون دانست که قطام ملعونه در مذهب با او موافقت دارد، گفت: به خدا سوگند من نیز به این شهر نیامده‏ام مگر برای انجام این کار.
قطام ملعونه گفت: من از قبیله خود جمعی را با تو همراه می‏کنم که تو را در این امر یاری نمایند، پس آن ملعونه وردان بن مجالد را از قبیله خود یاور او کرد، و ابن ملجم ملعون، شبیب بن بجره را دید و گفت: ای شبیب نمی‏خواهی تو را به کاری دعوت کنم که باعث شرف دنیا و آخرت تو باشد؟
شبیب گفت: آن کار چیست؟
گفت: این که مرا بر کشتن علی بن ابیطالب یاری دهی.
شبیب نیز از جمله خوارج بود، پس گفت: ای ابن ملجم کاری بزرگ در پیش رو داری و کشتن علی آسان نیست.
ابن ملجم گفت: در مسجد پنهان می‏شویم، زمانی که برای نماز بیرون می‏آید کار خود را انجام می‏دهیم.
پس آن ملعون را نیز با خود همراه کرد، و در شب نوزدهم ماه رمضان آن سه ملعون به این نیت به مسجد آمدند و قطامه ملعونه در مسجد مشغول اعتکاف بود، در آن شب آن ملعونین در خیمه او به سر بردند و آن ملعونه جامه‏های حریر بر سینه‏های ایشان بست و شمشیر به دستشان داد و آنها را بیرون فرستاد.
سپس آن سه ملعون آمدند و نزدیک آن دری که حضرت امیرالمؤمنین (ع) داخل مسجد می‏شد نشستند، و قبل از آن راز خود را با اشعث بن قیس خارجی گفته بودند و او نیز با ایشان در این امیر متفق شده بود و به یاری ایشان به مسجد آمده بود، و در آن شب حجر بن عدی در مسجد بود، ناگاه شنید که اشعث می‏گوید: ای ابن ملجم زود باش و حاجت خود را برآور که چون صبح طالع شود و رسوا می‏شوی. چون حجر این سخن را شنید؛ غرض ایشان را فهمید و به اشعث لعین گفت: ای اعور ملعون اراده کشتن علی داری؟ و به جانب خانه آن حضرت دوید که آن حضرت را خبر کند، قضا را آن حضرت از راه دیگر رفته بود، چون به مسجد برگشت شنید که مردم می‏گویند: امیرالمؤمنین کشته شد.(345)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، مناجات در شب ضربت‏

علی (ع) در شب نوزدهم، اندکی به خواب رفت و بیدار شد فرمود: دخترم! چون نزدیک وقت اذان شود، مرا خبر کن و مشغول تضرع و زاری و عبادت شد، چون نزدیک وقت نماز شد، ام‏کلثوم می‏گوید، آب نزد آن حضرت آوردم، برخاست و تجدید وضو کرد و جامه‏های خود را پوشید و به جانب مسجد رفت. چون به صحن خانه رسید، مرغابی‏هایی که برای برادرم حسن هدیه آورده بودند بر سر راه او آمده بال‏ها گشودند فریاد کردند، و قبل از آن شب صدای ایشان در نمی‏آمد، حضرت فرمود: لا اله الا الله فریاد کننده چندند که از عقبشان نوحه کنندگان خواهند بود، فردا بامداد قضای الهی ظاهر شود.(357)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، ملایکه یاری دهنده غسل علی

حضرت امیرالمؤمنین (ع) وصیت کرد حضرت امام حسن و حسین (ع) را که چون از دنیا بروم، نزدیک سر من خواهید یافت حنوطی از بهشت پیدا می‏کنید و سه کفن از استبرق بهشت پس مرا غسل دهید و حنوط و در آن جامه‏ها کفن کنید، حضرت امام حسن (ع) فرمود: که چون آن حضرت از دنیا رفت طبقی از طلا نزدیک سر آن حضرت یافتیم که پنج شمامه از کافور بهشت و چند برگ از سدر بهشت در آن طبق بود.(438)
روایت کرده‏اند که چون از غسل و کفن آن حضرت فارغ شدند، شتری پیدا شد جنازه آن حضرت را بر آن شتر بار کردند و آن شتر روانه شد، از عقب شتر آمدند تا آن که شتر در صحرای نجف ایستاد، چون نظر کردند نزدیک پای شتر قبر کنده‏ای یافتند، ندانستند چه کسی آن قبر را کنده است چون جنازه آن حضرت را از شتر پایین آوردند، ابر سفیدی نزدیک سر آن حضرت پیدا شد، و مرغان سفید بسیار در میان آن ابر پرواز می‏کردند. چون بر آن حضرت نماز کردند و دفن کردند آن ابر و مرغان ناپیدا شدند.(439)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، ملایکه تسلیت دهنده علی

حضرت صادق (ع) روایت کرده است که چون رسول خدا (ص) به عالم بقا رحلت نمود، جبرییل و ملایکه و روح که در شب قدر بر آن حضرت نازل می‏شدند نازل شدند، پس حق تعالی دیده امیرالمؤمنین (ع) را منور گردانید که ایشان را از منتهای آسمانها تا زمین می‏دید، و ایشان یاری آن حضرت می‏نمودند در غسل دادن رسول خدا و نماز کردن بر او و قبر شریفش را حفر می‏کردند، و به خدا سوگند که کسی به غیر از ملایکه قبر آن حضرت را نکند، تا آن که امیرالمؤمنین (ع) آن حضرت را به قبر برد، ایشان با آن حضرت داخل قبر شدند، و رسول خدا را در قبر گذاشتند.
پس حضرت رسول (ص) با ملایکه با سخن آمد، و حق تعالی گوش امیرالمؤمنین را شنوایی آن سخنان داد، و شنید که حضرت رسول (ص) ملایکه را سفارش علی (ع) می‏کند، پس حضرت گریان شد و شنید که ملایکه در جواب گفتند: ما در خدمت و کمک کردن و یاری و خیر خواهی او تقصیر نخواهیم کرد، و اوست صاحب و امام و پیشوای ما بعد از تو، پیوسته به نزد او خواهیم آمد ولیکن او به غیر این مرتبه ما را نخواهد دید و صدای ما را خواهد شنید.
چون امیرالمؤمنین (ع) به عالم قدس رحلت نمود، جبرییل و ملایکه و روح باز بر حسن و حسین (ع) نازل شدند، و ایشان ملایکه را دیدند، و واقع شد آن چه در وفات حضرت رسول (ص) واقع شده بود، و دیدند که حضرت محمد (ص) ملایکه را در غسل و کفن و دفن امیرالمؤمنین (ع) یاری می‏دهد.(41)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، ملاقات با برادر

عقیل به حضور علی (ع) آمد، علی (ع) را نگران دید، پرسید: چرا گریه می‏کنی؟ خداوند چشم‏های تو را نگریاند.
حضرت علی (ع) در پاسخ فرمود: برادرم! سوگند به خدا گریه‏ام در مورد قریش و طرفداران آنها است که راه گمراهی را پیمودند و از حق روی برتافتند، و به فساد و جهالت خود بازگشتند، و به وادی اختلاف و نفاق و در بیابان سرگردانی افتادند، و برای جنگیدن با من همدست شدند، چنان که قبلاً برای جنگیدن با رسول خدا (ص) همدست گشتند، خداوند آنها را به مجازات برساند که رشته قرابت با مرا پاره کردند و حاکمیت پسر عمویم پیامبر(ص) را از دست ما بیرون بردند، آن گاه بلند گریه کرد و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و این اشعار را به عنوان تمثیل خواند:
فان تسلینی کیف انت فاننی - صبور علی ریب الزمان صلیب یعز علی ان تری بی کابة - فیشمت عاد اویساء حبیب
اگر از حال من بپرسی که چگونه‏ای؟، می‏گویم: در سختی‏های روزگار صبر می‏کنم و در دشواری‏ها به سر می‏برم، بر من سخت است که آثار اندوه در من دیده شود تا دشمن شادی کند و دوست ناراحت شود.(60)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، ملاقات اصبغ بن نباته از علی

اصبغ بن نباته گوید: هنگامی که امیرمؤمنان (ع) ضربتی بر فرق مبارکش فرود آمد که به شهادتش انجامید مردم بر در دارالاماره جمع شدند و خواستار کشتن ابن ملجم - لعنه الله - بودند. امام حسن (ع) بیرون آمد و فرمود: ای مردم، پدرم به من وصیت کرده که کار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم، اگر پدرم از دنیا رفت، تکلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم می‏گیرد؛ پس باز گردید خدایتان رحمت کند.
مردم همه باز گشتند و من باز نگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: ای اصبغ، آیا سخن مرا درباره پیام امیرمؤمنان نشنیدی؟
گفتم: چرا، ولی چون حال او را مشاهده کردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثی از او بشنوم؛ پس برای من اجازه بخواه خدایت رحمت کند.
امام داخل شد و چیزی نگذشت که بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو.
من داخل شدم دیدم امیرمؤمنان (ع) دستمال زردی به سر بسته که زردی چهره‏اش بر زردی دستمال غلبه داشت و از شدت درد و کثرت سم پاهای خود را یکی پس از دیگری بلند می‏کرد و زمین می‏نهاد. آن گاه به من فرمود: ای اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدی؟
گفتم: چرا، ای امیرمؤمنان، ولی شما را در حالی دیدم که دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثی از شما بشنوم.
فرمود: بنشین که دیگر فکر نمی‏کنم، که از این روز به بعد از من حدیثی بشنوی.
بدان ای اصبغ، که من به عیادت رسول خدا (ص) رفتم همان گونه که تو اکنون آمده‏ای، به من فرمود: ای اباالحسن، برو مردم را جمع کن و بالای منبر برو و یک پله پایین‏تر از جای من بایست و به مردم بگو: به هوش باشید، هر که پدر و مادرش را ناخشنود کند لعنت خدا بر او باد. به هوش باشید، هر که از صاحبان خود بگریزد لعنت خدا بر او باد. به هوش باشید، هر که مزد اجیر خود را ندهد لعنت خدا بر او باد.
ای اصبغ، من به فرمان حبیبم رسول خدا(ص) عمل کردم، مردی از آخر مسجد برخاست و گفت: ای اباالحسن، سه جمله گفتی، آن را برای ما شرح بده. من پاسخ ندادم تا به نزد رسول خدا(ص) رفتم و سخن آن مرد را بازگو کردم.
اصبغ گفت: در این جا امیرمؤمنان (ع) دست مرا گرفت و فرمود: ای اصبغ دست خود را بگشا. دستم را گشودم حضرت یکی از انگشتان دست مرا گرفت، سپس فرمود: هان، ای اباالحسن، من و تو پدران این امتیم، لعنت خدا بر آن کس که از ما بگریزد. هان که من و تو اجیر این امتیم، هر که از اجرت ما بکاهد و مزد ما را ندهد لعنت خدا بر او باد. آن گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم.
اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد، باز به هوش آمد و فرمود: ای اصبغ، آیا هنوز نشسته‏ای؟
گفتم: آری مولای من.
فرمود: آیا حدیث دیگری بر تو بیفزایم؟
گفتم: آری خدایت از مزیدات خیر بیفزاید.
فرمود: ای اصبغ، رسول خدا(ص) در یکی از کوچه‏های مدینه مرا اندوهناک دید و آثار اندوه در چهره‏ام نمایان بود، فرمود: ای اباالحسن، تو را اندوهناک می‏بینم؟ آیا تو را حدیثی نگویم که پس از آن هرگز اندوهناک نشوی؟ گفتم: آری، فرمود: چون روز قیامت شود خداوند منبری بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و شهیدان، سپس خداوند مرا امر کند که بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر کند که تا یک پله پایین‏تر از من بالا روی، سپس دو فرشته را امر کند که یک پله پایین‏تر از تو بنشینند، و چون بر منبر جای گیریم احدی از گذشتگان و آیندگان نماند جز آن که حاضر شود. آن گاه فرشته‏ای که یک پله پایین‏تر از تو نشسته ندا کند: ای گروه مردم، بدانید: هر که مرا می‏شناسد که می‏شناسد و هر که مرا نمی‏شناسد خود را به او معرفی می‏کنم، من رضوان دربان بهشتم، بدانید که خداوند به من کرم و فضل و جلال خود مرا فرموده که کلیدهای بهشت را به محمد بسپارم، و محمد مرا فرموده که آنها را به علی بن ابی طالب بسپارم، پس گواه باشید که آنها را بدو سپردم.
سپس فرشته دیگر که یک پله پایین‏تر از فرشته اولی نشسته بر می‏خیزد و به گونه‏ای که همه اهل محشر بشنوند ندا کند: ای گروه مردم، هر که مرا می‏شناسد که می‏شناسد و هرکه مرا نمی‏شناسد خود را به او معرفی می‏کنم، من مالک دربان دوزخم، بدانید که خداوند به من و فضل و کرم و جلال خود مرا فرموده که کلیدهای دوزخ را به محمد بسپارم، و محمد مرا امر فرموده که آنها را به علی بن ابی طالب بسپارم، پس گواه باشید که آنها را بدو سپردم. پس من کلیدهای بهشت و دوزخ را می‏گیرم. آن گاه رسول خدا(ص) به من فرمود: ای علی، تو به دامان من می‏آویزی و خاندانت به دامان تو و شیعیانت به دامان خاندان تو می‏آویزند. من (از شادی) دست زدم و گفتم: ای رسول خدا، همه به بهشت می‏رویم؟ فرمود: آری به پروردگار کعبه سوگند.
اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم که حضرتش چشم از جهان پوشید، درود خدا بر او باد.(396)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، ملاقات ابوبکر و عمر

ابوبکر و عمر از شدت بیماری فاطمه (س) آگاه شدند، به عنوان عیادت به در خانه زهرا(س) آمدند، اجازه ورود خواستند، ولی فاطمه (س) اجازه نداد.
عمر با علی (ع) ملاقات کرد و به علی (ع) عرض نمود:همانا ابوبکر پیرمرد نازک دل است، و رفیق غار (صور) پیامبر (ص) و از اصحاب آن حضرت می‏باشد، و چندین بار با او به این جا آمده‏ایم و اجازه طلبیدیم، ولی فاطمه (س) اجازه نداده است، اگر صلاح می‏دانی از حضرت زهرا(س) برای ما اجازه بگیر، تا بیاییم و احوال او را بپرسیم.
علی (ع) فرمود: بسیار خوب، بلکه اجازه بگیرم.
آن گاه امیرالمؤمنین (ع) نزد فاطمه (س) آمده و فرمود: ای دختر رسول خدا(ص)، می‏دانی که این دو نفر چندین بار خواسته‏اند به حضور شما برسند، ولی شما آنها را رد کرده‏ای و به آنها اجازه نداده‏ای، آنها از من خواسته‏اند که از شما خواهش کنم به آنها اجازه بدهی.
فاطمه (س) فرمود: سوگند به خدا به آنها اجازه نمی‏دهم و با آنها حتی یک کلمه سخن نمی‏گویم تا پدرم رسول خدا(ص) را ملاقات کنم، و آنچه را که نسبت به من روا داشتند، به رسول خدا(ص) شکایت نمایم.
علی (ع) فرمود: من از طرف آنها ضامن شده‏ام که از تو اجازه بگیرم.
فاطمه زهرا(س) به علی (ع) عرض کرد:
ان کنت قد ضمنت لهما شیئاً فالبیت بیتک و النساء تتبع الرجال لا أخالف علیک بشی‏ء فاذن لمن احببت.
اگر از طرف آنها چیزی را ضامن شده‏ای، خانه، خانه توست و زنان از مردانشان پیروی می‏کنند، و من با رأی تو در هیچ چیز مخالفت نمی‏کنم، آنچه را دوست داری اجازه بده.
علی (ع) از خانه بیرون آمد و به ابوبکر و عمر، اجازه داد، آنها وارد خانه شدند، وقتی که نگاهشان به فاطمه (س) افتاد، سلام کردند.
ولی فاطمه (س) جواب سلام آنها را نداد، و روی خود را از آنها برگردانید، آنها به روبروی آن حضرت گردیدند، فاطمه (س) باز روی خود را از آنها برگردانید، و این موضوع چند بار تکرار شد، آنگاه به علی (ع) عرض کرد: روی مرا بپوشان، و به بانوانی که حاضر بودند فرمود: روی مرا برگردانید، وقتی که روی مرا برگرداندند، باز آن دو نفر، روبه روی زهرا(س) آمدند، و خواهش کردند که فاطمه (س) از آنها راضی گردد، و گذشته‏ها را ببخشد.
فاطمه (س) فرمود:
شما را به خدا سوگند می‏دهم، آیا به یاد دارید که پدرم رسول خدا (ص) درباره موضوعی که برای علی (ع) پیش آمده بود، شما را نیمه شب به حضور طلبید؟
آنها گفتند: آری، آن شب را به یاد داریم.
فاطمه (س) فرمود: شما را سوگند به خدا می‏دهم آیا از پیامبر (ص) شنیدید که می‏فرمود:
فاطمة منی و انا منها، من اذاها فقد اذانی و من اذانی فقد اذی الله...
فاطمه (س)، پاره تن من است، و من از او هستم، کسی که او را بیازارد، مرا آزرده است و کسی که مرا بیازارد خدا را آزرده است، و کسی که بعد از رحلت من، او را بیازارد، مانند آن است که در حیات من او را آزرده است، و کسی که در حیات من او را بیازارد مانند آن است که بعد از مرگم او را آزرده است؟
گفتند: آری شنیده‏ایم.
فرمود: حمد و سپاس خدا را، سپس متوجه خدا شد و عرض کرد:
خدایا من تو را گواه می‏گیرم، و ای کسانی که در این جا حضور دارید شما نیز گواهی دهید که: این دو نفر هنگام زندگیم، و وقت مرگم به من آزار رساندند، سوگند به خدا با آنها حتی یک کلمه سخن نمی‏گویم تا با پروردگارم ملاقات کنم و از ستم‏هایی که از ناحیه شما به من رسیده، به خدا شکایت نمایم.
و طبق روایت دیگر، فاطمه (س) دست‏هایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا این دو، مرا آزردند شکایت خودم را در مورد آنها به پیشگاه تو و رسول تو می‏آورم، و سوگند به خدا، هرگز از شما (دو نفر) راضی نمی‏شوم، تا با پدرم رسول خدا(ص) ملاقات نمایم و رفتار شما را به آن حضرت خبر دهم، تا او بین من و شما داوری کند.
در این هنگام ابوبکر فریاد زد: وای بر من، آه از عذاب الهی...؟ ای کاش مادرم مرا نزاییده بود.
عمر به ابوبکر گفت: از مردم در شگفتم که چگونه تو را رهبر خود ساختند، تو یک پیر فرتوتی هستی که از خشم یک زنی، بی تاب می‏شود، و از خشنودی زنی، شاد می‏گردی، مگر چه خواهد شد اگر کسی زنی را به خشم آورد؟
آن گاه آن دو نفر بر خاستند و رفتند.(241)
در این هنگام فاطمه (س) به علی (ع) گفت: آیا آنچه را خواستی به جای آورد (اجازه ورود به خانه به آنها دادم).
علی (ع) فرمود: آری.
فاطمه (س) گفت: اکنون اگر چیزی از تو بخواهم انجام می‏دهی؟ علی (ع) فرمود: آری.
فاطمه (س) فرمود: من تو را به خدا سوگند می‏دهم که کاری کنی که آن دو نفر بر جنازه من نماز نخوانند و کنار قبرم توقف ننمایند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، مقبره علی

علی (ع) فرمود: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که غبار از صورت من پاک می‏کرد، و می‏فرمود: آن چه که قرار بود در مورد تو بشود انجام پذیرفت. بعد از سه روز حضرت، ضربت خورد.
باز می‏فرمود: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم و از امت او شکایت کردم که چگونه با من حیله کردند و دشمنی نمودند و گریستم.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: گریه نکن سپس دو مرد دیدم که بدنشان به آهن و سرهایشان به سنگ بسته شده بود.
سپس به امام حسن و امام حسین فرمود: وقتی از دنیا رفتم، مرا به وادی نجف ببرید و عقب تابوت مرا بگیرید و با جلو آن کاری نداشته باشید. جلو آن را ملایکه حمل می‏کنند. و بعد به آنها دستور داد بعد از این که حضرت را دفن کردند قبر را با سطح زمین یکسان قرار دهند تا پیدا نباشد؛ چون می‏دانست بنی‏امیه بعد از او به حکومت خواهند رسید و [با آل علی (ع) دشمنی خواهند کرد].
و باز فرمود: سنگ سفیدی خواهید دید که که نور از آن تلالؤ می‏کند، آن را حفر نمایید تا تخته‏ای نمایان شود که در آن نوشته شده: این چیزی است که نوح پیامبر(ع) برای علی بن ابی طالب ذخیره کرده است.(448)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، مقبره آماده علی

در کتاب فرحة الغری به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق (ع) روایت کرده است که حضرت امیرالمؤمنین (ع) بعد از آنکه ضربت خورد، به حضرت امام حسن و امام حسین (ع) گفت: چون من از دنیا بروم، مرا غسل دهید، کفن کنید و حنوط کنید، چون مرا بر جنازه نهید، جلوی جنازه را ملایکه بلند می‏کنند، شما عقب آن را بردارید، و به هر طرف که جلوی جنازه می‏رود از عقبش بروید تا آنکه خواهد رسید به قبر کنده‏ای و لحد ساخته‏ای و خشتی چند مهیا کرده، پس مرا در لحد گذارید و خشت بر من بچینید، پس یک خشت از بالای سر من بردارید و در قبر نظر کنید.
چون آن حضرت را غسل دادند ندایی از یک جانب خانه شنیدند که: اگر شما پیش جنازه را بر می‏دارید عقب آن بر خواهد خاست، و اگر عقب آن را بر می‏دارید پیش جنازه خود بر خواهد خاست. چون آن حضرت را دفن کردند، یک خشت از بالای سر آن حضرت برداشتند و در قبر نظر کردند کسی را در قبر ندیدند، ناگاه صدای هاتفی را شنیدند که: امیرالمؤمنین بنده شایسته خدا بود، حق تعالی او را به پیغمبران، حتی آنکه اگر پیغمبری در مشرق بمیرد و وصی او در مغرب بمیرد، البته حق تعالی آن وصی را به پیغمبر ملحق گرداند.(435)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، مقام رضا و استقامت علی

پیامبر (ص) در بستر بیماری به حضرت امیر (ع) خطاب کرده و گفت: یا علی! عایشه و حفصه با تو جدال و نزاع و عداوت خواهند کرد بعد از من، و عایشه با لشکریانش بر تو خروج خواهد کرد، و حفصه را خواهد گذاشت که برای او لشکر جمع کند، و هر دو آنها در عداوت با تو مثل یکدیگر خواهند بود، یا علی در آن وقت چه خواهی کرد؟
حضرت امیر (ع) گفت: یا رسول الله! اگر چنین کنند اول از کتاب خدا حجت بر ایشان تمام کنم، اگر قبول نکنند سنت تو را و آن چه در بیان وجوب اطاعت من و لزوم حق من فرموده‏ای بر ایشان حجت خواهم کرد، اگر قبول نکنند خدا را و تو را بر ایشان گواه خواهم گرفت و با ایشان قتال خواهم کرد. حضرت فرمود: یا علی! قتال کن و شتر عایشه را پی کن و پروا مکن، پس گفت: خداوندا تو گواه باش.
پس فرمود: یا علی! چون چنین کنند، ایشان را طلاق بگو و از من بیگانه گردان که هر دو بیگانه‏اند از من در دنیا و عقبی، و پدرهای ایشان شریکند با ایشان در عمل ایشان. پس گفت: یا علی! صبر کن بر ستم ظالمان، به درستی که کفر و ارتداد و نفاق رو خواهد آورد به سوی مردم با خلافت ابوبکر، و عمر از او بدتر و ستمکارتر خواهد بود، و همچنین سوم ایشان عثمان، چون او کشته شود برای تو جمع خواهند شد گروهی از شیعیان که با ایشان جهاد خواهی کرد با ناکثان و قاسطان و مارقان، نفرین و لعنت کن بر ایشان که ایشان و شیعیان و دوستان ایشان احزاب کفر و نفاقند.(33)
چون شب شد باز علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) را طلبید و فرمود که در خانه را بستند که کسی به غیر ایشان نیاید.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، مفسّر قرآن‏

فاضل گرامی سید نورالدین جزایری در کتاب خود خصایص الزینبیه جنین نقل می‏کند:
روزگاری که امیرالمؤمنین (ع) در کوفه بود، زینب (س) در خانه‏اش مجلسی داشت که برای زن‏ها قرآن تفسیر و معنی آن را آشکار می‏کرد. روزی کهیعص را تفسیر می‏نمود که ناگاه امیرالمؤمنین (ع) به خانه او آمد و فرمود: ای نور و روشنی دو چشمانم! شنیدم برای زن‏ها کهیعص را تفسیر می‏نمایی؟
زینب (س) گفت: آری. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: این رمز و نشانه‏ای است که برای مصیبت و اندوهی که به شما عترت و فرزندان رسول خدا (ص) روی می‏آورد. پس از آن مصایب و اندوه‏ها را شرح داد و آشکار ساخت. پس از آن زینب گریه کرد، گریه با صدا - صلوات اللّه علیهما.(17)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0