مصایب امام علی ، ماجرای غسل و کفن و نماز بر جنازه
چون شب فرا رسید، علی (ع) جنازه زهرا(س) را غسل داد، هنگام غسل هیچ کس حاضر نبود جز حسن (ع) و حسین(ع)، زینب، امکلثوم فضه و اسماء بنت عمیس.
اسماء میگوید: فاطمه (س) به من وصیت کرد که هیچ کس جز علی (ع) و من، او را غسل ندهد، من علی (ع) را در غسل دادن جنازه فاطمه (س) کمک کردم.
روایت شده: علی (ع) هنگام غسل فاطمه (س) میگفت: خدایا فاطمه (س) کنیز تو و دختر رسول خدا و برگزیده تو است، خدایا حجتش را به او تلقین کن، و برهانش را بزرگ بدار، و درجهاش را عالی کن، و او را با پدرش محمد (ص) همنشین گردان.
و نیز روایت شده که: علی (ع) با همان پردهای که بدن رسول خدا(ص) ر خشک کرد، بدن زهرا(س) را خشک نمود، وقتی که غسل تمام شد، علی (ع) جنازه را بر سریر (شبیه تابوت) نهاد، و به امام حسن (ع) فرمود: به ابوذر خبر بده بیاید، او ابوذر را خبر کرد و آمد و با هم جنازه را تا محل نماز حمل کردند، حسن (ع) و حسین (ع) همراه علی (ع) بودند، آن گاه علی (ع) بر جنازه نماز خواند.(265)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
هنگامی که امام حسن و امام حسین (ع) از دفن پدر باز میگشتند، نزدیک دروازه شهر کوفه کنار ویرانهای، بینوای بیمار و نابینایی را دیدند که خشتی زیر سر نهاده و ناله میکند از او پرسیدند: کیستی و چرا این گونه گریه و ناله میکنی؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
وقتی ابن ملجم به قصد کشتن حضرت علی (ع) وارد کوفه شد، قطام با او هم دست شد و دو نفر به نامهای وردان و شبیب بن بجره را دستیار ابن ملجم نمود، پس از شهادت علی (ع) و به خاک سپاری او، در همان روز بیست و یکم ماه رمضان هنگامی که امام حسن و امام حسین (ع) و سایر فرزندان علی (ع) در کوفه اجتماع کردند، امکلثوم (س) به حضور برادرش امام حسن (ع) آمد و او را قسم داد که ابن ملجم ملعون را حتی یک ساعت نگذارد زنده بماند، با توجه به این که آن حضرت تصمیم داشت اعدام او را تا سه روز تأخیر بیندازد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شخصی به ابن ملجم گفت: ای دشمن خدا شاد مباش که امیرالمؤمنین (ع) حالش بهبود مییابد. آن ملعون گفت: پس چرا صدای گریه امکلثوم میآید، آیا او بر من گریه میکند یا بر علی سوگواری مینماید؟ به خدا سوگند این شمشیر را با هزار درهم خریدهام و هزار درهم دادهام آن را زهرآگین کنند و همه نقایص آن را رفع کردم و چنان ضربتی بر سر آن حضرت زدم که اگر بین مردم مشرق و مغرب تقسیم شود، همه مردم خواهند مرد.(460) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
زمانی که امیرالمؤمنین (ع) از دنیا رفت، امام حسن (ع) بر منبر رفت و خطبهای در نهایت فصاحت و بلاغت ادا نمود و فرمود: از میان شما مفارقت کرده است مردی که سبقت نگرفتهاند بر او در کمالات پیشینیان.(467) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام صادق(ع) از پدران خود نقل کرد که: پس از که امیرمؤمنان(ع) فاطمه را در میان قبر نهاد و قبر را پوشانید، مقداری آب بر روی قبر پاشید سپس در کنار، گریان و نالان نشست، تا این که عمویش عباس آمد و دست علی (ع) را گرفت و او را به خانهاش برد.(282) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام در شب نوزدهم رمضان نماز خواند تا بسیاری از شب گذشت، و در تعقیب نشسته بود که آن حضرت را خواب ربود، باز ترسان از خواب بیدار شد، زنان و فرزندان خود را طلبید و فرمود: در این ماه از میان شما خواهم رفت، در این شب خوابی هولناک دیدم و برای شما نقل میکنم، در این ساعت حضرت رسالت (ص) را در خواب دیدم میفرمود: ای ابوالحسن به زودی نزد ما خواهی آمد، و نزد تو خواهد آمد شقیترین امت و محاسن تو را از خون سرت خضاب خواهد کرد، و من بسیار مشتاقم به لقای تو، و تو در دهه آخر این ماه به نزد ما خواهی آمد، زود بیا نزد ما که آنچه نزد ماست بهتر است و باقیتر است از برای تو. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابن عباس گوید: در سفر صفین خدمت امیرالمؤمنین علی (ع) بودم چون به نینوا در کنار فرات رسید به آواز بلند فریاد زد: ای پسر عباس این جا را میشناسی؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
یک روز علی بن ابی طالب گریان نزد پیغمبر (ص) آمد و میگفت: انا لله و انا الیه راجعون. رسول خدا (ص) به او فرمود: ای علی چرا گریه میکنی؟ عرض کرد: یا رسول اللّه مادرم فاطمه بنت اسد مرد. پیغمبر گریست و فرمود: اگر مادر تو بود، مادر من هم بود این عمامه مرا با این پیراهنم برگیر و او را در آن کفن کن و به زنها بگو خوب غسلش بدهند و بیرونش نبر تا من بیایم که کار او با من است. پیغمبر پس از ساعتی آمد و جنازه او را برآورد و بر او نمازی خواند که بر دیگری نخوانده بود مانند آن را، و چهل تکبیر بر او گفت و در قبر او دراز خوابید بیناله و حرکت، و علی و حسن (ع) را با خود وارد قبر کرد و چون از کار خود فارغ شد به علی و حسن فرمود: از قبر بیرون شدند و خود را بالین فاطمه کشانید تا بالای سرش رسید و فرمود: ای فاطمه من محمد سید اولاد آدمم و بر خود نبالم اگر منکر و نکیر آمدند و از تو پرسیدند: پروردگارت کیست؟ بگو خدا پروردگار من است و محمد پیغمبر من است و اسلام دین من است و قرآن کتاب من پسرم امام و ولی من. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
هنگامی که جبرییل (ع) خبر شهادت ابا عبداللّه الحسین (ع) را به پیامبر خدا(ص) رساند آن جناب دست امیرالمؤمنین را گرفته و مقدار زیادی از روز را با هم خلوت کرده و هر دو گریستند، و از یکدیگر جدا نشدند مگر آن که جبرییل (ع) بر ایشان نازل شد و عرضه داشت: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
رسول خدا(ص) به امام علی (ع) فرمود: به خدا قسم در سرزمین عراق کشته میشوی و قبرت در همان جا خواهد بود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت علی (ع) را داخل خانه بردند، در نزدیک محراب خواباندند، زینب و امکلثوم آمدند و پیش علی (ع) نشستند، نوحه و زاری برای آن حضرت میکردند میگفتند که: بعد از تو کودکان اهل بیت تو را که تربیت خواهد کرد؟ بزرگان ایشان را که محافظت خواهد نمود؟ ای پدر بزرگوار اندوه ما بر تو دور و دراز است، و آب دیده ما هرگز ساکن نخواهد گردید، پس صدای مردم از بیرون حجره به ناله بلند شد، و آب از دیدههای مبارک علی (ع) جاری شد، نظر حسرت به سوی فرزندان خود افکند، حسن و حسین را نزدیک خود طلبید و ایشان را در بر کشید و رویهای ایشان را میبوسید.(390) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
از پیغمبر (ص) در حدیث طویلی نقل شده که: به علی (ع) فرموده: از آن کینههایی که از تو در سینه عدهای است و آنها آن را اظهار نمیکنند، مگر بعد از مرگ من، بر حذر باش، آنان را خدا و همه لعنت کنندگان لعنت میکنند، سپس گریه کرد، پرسیدند: یا رسول الله (ص) این گریه برای چیست؟ فرمود: جبرییل به من خبر داد که پس از من در حق علی (ع) ستم میکنند، و حقش را نمیدهند، و با او میجنگند، و فرزندانش را میکشند، و با آنها ظلم میکنند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی بن ابیطالب فرمود: در زمان وفات پیامبر هنگامی که من و فاطمه و حسن و حسین نزد رسول خدا(ص) بودیم آن حضرت به ما رو کرد و گریست. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در روز ولادت ابوالفضل العباس (ع) ام البنین (س) قنداقه او را به دست علی (ع) داد تا نامی بر او بگذارد. حضرت زبان مبارک را به دیده و گوش و دهان او گردانید تا حق بگوید و حق ببیند و حق بشنود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 مصایب امام علی ، مجازات قاتلان علی
او گفت: غریبی بینوا و نابینا هستم، نه مونسی دارم و نه غم خواری، یک سال است که من در این شهر هستم، هر روز مردی مهربان، و غم خواری دلسوز نزد من میآمد و احوال مرا میپرسید و غذا به من میرسانید و مونس مهربانی بود، ولی اکنون سه روز است او نزد من نیامده است و از حال من جویا نشده است.
گفتند: آیا نام او را میدانی؟
گفت: نه
گفتند: آیا از او نپرسیدی که نامش چیست؟
گفت: پرسیدم، ولی فرمود: تو را با نام من چه کار، من برای خدا از تو سرپرستی میکنم.گفتند: ای بینوا! رنگ و شکل او چگونه بود؟
گفت: من نابینایم، نمیدانم رنگ و شکل او چگونه بود.
گفتند: آیا هیچ نشانی از گفتار و کردار او داری؟
گفت: پیوسته زبان او به ذکر خدا مشغول بود، وقتی که او تسبیح و تهلیل میگفت، زمین و زمان و در و دیوار با او هم صدا و هم نوا میشدند، وقتی که کنار من مینشست میفرمود:
مسکین جالس مسکیناً غریب جالس غریباً
در ماندهای با درماندهای نشسته، و غریبی هم نشین غریبی شده است!.
حسن و حسین (ع) (و محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر) آن مهربان ناشناخته را شناختند، به روی هم نگریستند و گفتند: ای بینوا! این نشانهها که بر شمردی، نشانههای بابای ما امیرمؤمنان علی (ع) است.
بینوا گفت: پس او چه شده که در این سه روز نزد من نیامده؟
گفتند: ای غریب بینوا، شخص بدبختی ضربتی بر آن حضرت زد، و او به دار باقی شتافت و ما هم اکنون از کنار قبر او میآییم.
بینوا وقتی که از جریان آگاه شد، خروش و ناله جانسوزش بلند شد، خود را بر زمین میزد و خاک زمین را بر روی خود میپاشید، و میگفت: مرا چه لیاقت که امیرمؤمنان (ع) از من سرپرستی کند؟ چرا او را کشتند؟ حسن و حسین (ع) هر چه او را دلداری میدادند آرام نمیگرفت.
نمیدانم چه کار افتاد ما را - که آن دلدار ما را زار بگذاشت
در این ویرانه این پیر حزین را - غریب و عاجز و بی یار بگذاشت
آن پیر بی نوا به دامن حسن و حسین (ع) چسبید و گفت: شما را به جدتان سوگند، شما را به روح پدر عالی قدرتان، مرا کنار قبر او ببرید.
امام حسن (ع) دست راست او را، و امام حسین دست چپ او را گرفت و او را کنار مرقد مطهر امام علی (ع) آوردند، او خود را به روی قبر افکند و زاری بسیار کرد و گفت: خدایا من طاقت فراق این پدر مهربان را ندارم تو را به حق صاحب این قبر جان مرا بستان.
دعای او به استجابت رسید و همان دم در همان جا جان سپرد.
ذرهای بود به خورشید رسید - قطرهای بود به دریا پیوست
امام حسن و امام حسین (ع) از این حادثه جانسوز، بسیار گریستند، و خود شخصاً جنازه آن بینوا سوخته دل را غسل داده و کفن کرده و نماز بر آن خواندند و او را در حوالی همان روضه پاک، به خاک سپردند.(442)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، لعنت ملایکه بر قاتل علی
امام حسن (ع) پاسخ مثبت به امکلثوم داد و همان ساعت اصحاب و بستگان خود را جمع کرد و با آنها به مشورت پرداخت، رأی همه بر این شد که ابن ملجم در همان روز (21) و در همان مکانی که به امام علی (ع) ضربت زده، اعدام گردد، در مورد کیفیت قتل، هر کدام از بستگان سخنی گفتند، امام حسن(ع) فرمود: من پیرو وصیت امیرمؤمنان (ع) هستم که فرمود: یک ضربت شمشیر بر او بزن تا بمیرد و بعد جسد او را بسوزان.(444)
آن گاه امام حسن (ع) دستور داد، ابن ملجم را به همان مکان که ضربت زده بود، بردند، مردم اجتماع کردند و او را لعنت و سرزنش مینمودند، امام حسن(ع) بر فرق او شمشیر زد و به جهنم واصل شد، و سپس جسدش را سوزانیدند...
آن گاه مردم به سراغ قطام رفتند و او را کشتند و قطعه قطعه نمودند و سپس در پشت کوفه جسدش را به آتش کشیدند و خانهاش را خراب کردند.
آن دو نفر هم دست ابن ملجم (یعنی وردان و شبیب) نیز در همان سحر شب ضربت خوردن علی (ع) به دست مردم کشته شدند(445)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گفتگوی امکلثوم با ابن ملجم
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گریه ملایکه و جن برای علی
به روایت دیگر: فرمود: ایها الناس در این شب قرآن نازل شد، در این شب عیسی به آسمان بالا رفت، در این شب یوشع بن نون شهید شد، در این شب پدرم امیرالمؤمنین (ع) شهید شد، به خدا سوگند که سبقت نخواهد گرفت بر او به سوی بهشت احدی از اوصیاء که پیش از او بودهاند و بعد از او خواهند بود، به درستی که حضرت رسالت (ص) چون او را به جنگی میفرستاد، علم خود را به دست او میداد، جبرییل از جانب راست او میرفت و میکاییل از جانب چپ او، بر نمیگشت تا حق تعالی فتح را بر دست او جاری میکرد، طلا و نقره به میراث نگذاشته است مگر هفتصد درهم که از عطاهای او زیاده آمده بود، میخواست کنیزی از برای اهل خود بخرد.(468)
به روایت دیگر: از برای امکلثوم بخرد، به درستی که در مصیبت او اهل مشرق و مغرب صاحب تعزیهاند، از خدا میطلبند مزد صبر خود را، پس گریه بر آن حضرت غالب شد، و نتواست سخن بگوید، اهل مسجد خروش بر آوردند، پس فرمود: هر که مرا شناسد شناسد، و هر که نشناسد منم حسن پسر محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، منم پسر بشیر، منم پسر نذیر، منم پسر داعی به سوی خدا، منم پسر سراج منیر، منم پسر آن کسی که حق تعالی او را برای رحمت عالمیان فرستاد، منم از اهل بیتی که حق تعالی رجس را از ایشان دفع کرده و از گناهان پاک کرده است ایشان را پاک کردنی، منم از اهل بیتی که جبرییل بر ایشان نازل میشد، منم از اهل بیتی که حق تعالی مودت و ولایت ایشان را واجب گردانیده است چنان چه فرموده: قل لا أسألکم علیه اجراً الا المودة فی القربی و من یقترف حسنه نزد له فیها حسناً(469) این حسنه مودت ما اهل بیت است.(470)
پس فرمود که: خبر داد مرا جدم رسول خدا که بعد از او دوازده امام از اهل بیت و برگزیدگان او خواهند بود که همه شهید خواهند شد به شمشیر یا به زهر، پس آن حضرت از منبر فرود آمد، مردم با او بیعت نمودند و وفا به بیعت خود نکردند.(471)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گریه کنار قبر فاطمه زهرا
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گریه فرزندان
چون اهل و اولاد آن حضرت این سخنان جانسوز را شنیدند، صدا به گریه بلند کردند، پس قسم داد ایشان را که ساکت شوید، چون ساکت شدند، وصیت کرد ایشان را به نیکیها و نهی کرد ایشان را از بدیها. چون از وصیت فارغ گردید، باز مشغول عبادت شد، پیوسته در رکوع و سجود و تضرع و زاری بود، و هر ساعت از خانه بیرون میرفت به اطراف آسمان نظر میکرد، نظر در ستارهها میکرد و میفرمود: به خدا سوگند که دروغ نشنیدهام از رسول خدا، این شبی است که مرا وعده داده است. پس برگشت به جای نماز خود و میگفت: اللهم بارک لی فی الموت، یعنی: خداوندا مبارک گردان برای من مرگ را، و بسیار میگفت: انا لله و انا الیه راجعون و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم، پس بسیار صلوات میفرستاد بر محمد و آل محمد (ص) و استغفار بسیار میکرد.(355)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گریه علی در نینوا
گفتم: یا امیرالمؤمنین نه.
فرمود: اگر مانند من این جا را میشناختی از آن نمیگذشتی تا چون من گریه کنی و چندان گریست که ریشش خیس شد و اشک بر سینهاش روان شد و با هم گریه کردیم و میفرمود: وای وای مرا چه کار با آل ابوسفیان، چه کار با آل حرب حزب شیطان و اولیای کفر صبر کن ای عبداللّه که پدرت میبیند آن چه را تو میبینی از آنها. سپس آبی خواست و وضوی نماز گرفت و تا خدا خواست نماز کرد. سپس سخن خود را باز گفت و بعد از نماز و گفتارش چرتی زد و بیدار شد و گفت: یابن عباس.
گفتم: من حاضرم.
فرمود: خوابی که اکنون دیدم برایت بگویم.
گفتم: خواب دیدی خیر است انشاءاللّه.
گفت: در خواب دیدم گویا مردانی فرود آمدند از آسمان با پرچمهای سفید و شمشیرهای درخشان به کمر و گرد این زمین خطی کشیدند و دیدم گویا این نخلها شاخههای خود را با خون تازه به زمین زدند و دیدم گویا حسین فرزند و جگر گوشهام در آن غرق است و فریاد میزند و کسی به دادش نمیرسد و آن مردان آسمانی میگویند صبر کنید ای آل رسول شما به دست بدترین مردم کشته میشوید و این بهشت است ای حسین که مشتاق تو است و سپس مرا تسلیت گویند و گویند ای ابوالحسن مژده گیر که چشمت را در روز قیامت روشن گردد و سپس به این وضع بیدار شدم و بدان که جانم به دست او است صادق مصدوق ابوالقاسم احمد برایم باز گفت که من آن را در خروج برای شورشیان بر ما خواهم دید، این زمین کرب و بلا است که حسین به هفده مرد از فرزندان من و فاصله در آن به خاک میروند و آن در آسمانها معروف است و به نام زمین کرب و بلا شناخته شده است چنان چه زمین حرمین (مکه و مدینه) و زمین بیت المقدس یاد شوند پس از آن فرمود: یابن عباس برایم در اطراف آن پشک آهو جستجوی کن که به خدا دروغ نگویم و دروغ نشنوم آنها زرد رنگند و چون زعفرانند.
ابن عباس گوید: آن را جستم و گرد یافتم و فریاد کردم: یا امیرالمؤمنین آنها را یافتم به همان وضعی که علی فرموده بود.
فرمود: خدا و رسولش راست گفتند و برخاست و به سوی آنها دوید و آنها را برداشت و بویید و فرمود: همان خود آنها است. ابن عباس میدانی این پشکها چیست؟ اینها را عیسی بن مردم (ع) بوییده و این برای آن است که به آنها گذر کرده با حواریون و دیده آهوها این جا گرد هم میگریند عیسی با حواریون خود نشستند و گریستند و ندانستند برای چه گریه میکنند و چرا نشستند. حواریون گفتند: ای روح خدا و کلمه او، چرا گریه میکنید؟
فرمود: شما میدانید این چه زمینی است؟
گفتند: نه، گفت: این زمینی است که در آن جگر گوشه رسول احمد و جگر گوشه حره طاهره بتول همانند مادرم را میکشند، و در آن به خاکی سپرده شود که خوشبوتر از پشک است چون خاک سلیل شهید است و خساک پیغمبران و پیغمبرزادگان چنین است، این آهوان با من سخن میگویند در این زمین میچرند به اشتیاق تربت نژاد با برکت و معتقدند که در این زمین در امانند. سپس دست به آنها زد و آنها را بویید و فرمود: این مشک همان آهوان است که چنین خوشبو است به خاطر گیاهش. خدایا آنها را نگهدار تا پدرش ببوید و تسلی جوید فرمود تا امروز ماندهاند و به طول زمان زرد شدند این زمین کرب و بلا است و فریاد کشید: ای پرودگار عیسی بن مریم برکت به کشندگان حسین مده و به یاری کنندگان آنان خاذلان او و با آن حضرت گریستم تا به رو در افتاد و مدتی از هوش رفت و به هوش آمد و آن پشکها را در ردای خود بست و به من گفت: تو هم در ردایت بینداز و فرمود: یابن عباس هرگاه دیدی خون تازه از آنها روان شد بدان که ابو عبداللّه در آن زمین کشته شده و دفن شده.
ابن عباس گوید: من آنها را بیشتر از یک فریضه محافظت میکردم و از گوشه آستینم نمیگشودم تا در این میان که در خانه خوابیده بودم به ناگاه بیدار شدم دیدم خون تازه از آنها روان است و آستینم پر از خون تازه است من گریان نشستم و گفتم: به خدا حسین کشته شده علی در هیچ حدیث و خبری که به من داده دروغ نگفته و همان طور بوده چون رسول خدا به او خبرها داده که به دیگران نداده من در هراس شدم و سپیده دم بیرون آمدم و دیدم که شهر مدینه یکپارچه مه است و چشم جایی را نبیند و آفتاب برآمد و گویا پردهای نداشت و گویا دیوارهای مدینه خون تازه بود من گریان نشستم و گفتم: به خدا حسین کشته شد و از گوشه خانه آوازی شنیدم که میگوید صبر کنید خاندان رسول کشته شد فرخ نحول روح الامین فرود شد با گریه و زاری.
سپس به فریاد بلند گریست و من هم گریستم در آن ساعت که دهم ماه محرم بود بر من ثابت شد که حسین را کشتند و چون خبر او به ما رسید چنین بود و من حدیث را به آنها که با آن حضرت بودند گفتم و گفتند: ما در جبهه آن چه شنیدی شنیدیم و ندانستیم چه خبر است و گمان کردیم که او خضر است.(7)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گریه علی در مرگ مادر
سپس فرمود: خدایا فاطمه را به قول حق بر جا دار و از قبر او بیرون آمد و چند مشت خاک روی آن پاشید و دو دست بر هم زد و آن را تکانید و فرمود: به آن که جان محمد به دست او است فاطمه دست بر هم زدنم را شنید. عمار بن یاسر از جا برخاست و عرض کرد: پدرم و مادرم قربانت یا رسول اللّه نمازی بر او خواندی که بر احدی پیش از او نخواندی؟ فرمود: ای ابویقظان او لایق آن بود ابوطالب فرزندان بسیار داشت و خیر آنها فراوان و خیر ما کم، این فاطمه مرا سیر میکرد و آنها را گرسنه میداشت مرا جامه در بر میکرد و آنها برهنه بودند و مرا با صابون میشست و آنها ژولیده بودند، عرض کرد: چرا چهل تکبیر بر او گفتی؟ فرمود: به راست خود نگریستم چهل صف فرشته حاضر بودند برای هر صفی تکبیری گفتم، عرض کرد: بی ناله و حرکت در قبر دراز کشیدی؟ فرمود: مردم روز قیامت برهنه محشور شوند و من از خدا بر اصرار خواستم که او با ستر عورت محشور کند به آن که جان محمد در دست او است از قبرش بیرون نشدم تا دیدم دو چراغ نور بالای سر او است و دو چراغ نو برابر او و دو چراغ نور نزد پاهای او و دو فرشته بر قبر او موکلند که تا روز قیامت برایش آمرزش جویند.(1)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گریه علی بر شهادت حسین
پروردگارتان سلام میرساند و میفرماید: صبر نمودن را بر شما واجب و لازم نمودم. پس هر دو صبر کرده و بی تابی نکردند.(10)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گریه زینب بر بالین پدر
از پیامبر (ص) پرسید: زیارت قبر من و آباد کردن آن، چه پاداشی دارد؟
فرمود: ای اباالحسن (ع) خداوند قبر تو و قبور فرزندان تو را بقعهای از بقعههای بهشت میگرداند، و قلوب بندگان را به متمایل میسازد و در راه زیارت شما و آبادی قبرتان، سختیها میبینند، و میخواهند با این کار به خدا نزدیک شوند و به پیامبر(ص) او محبت کنند، ای علی (ع) آنان مورد شفاعت من قرار میگیرند و در کنار حوض بر من وارد میشوند و در بهشت زایران من خواهند بود ای علی (ع) هر کس شما را زیارت کند، ثواب هفتاد حج میبرد و هنگام بازگشت، چون کودکی که از مادر متولد میشود، از گناهان پاک میگردد، پس مژده باد تو و دوستان تو به نعمتها و روشنایی چشمی که کسی آن را ندیده و گوشی نشنیده و به دل کسی خطور نکرده، و کسانی از مردم، بر زایران شما خرده میگیرند، اینان بدترین امت منند و شفاعت مرا نخواهند دید و بر من در کنار حوض وار نمیشوند.(456)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گریه دختر کنار پدر
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گریه پیامبر بر مظلومیت علی
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گریه پیامبر بر ضربت بر فرق علی
من گفتم: چرا گریه کنید یا رسول الله؟
فرمود: میگریم برای آن چه با شما میشود.
گفتم: آن چه باشد یا رسول الله؟
فرمود: گریه کنم از ضربتی که بر فرق تو زنند و از سیلی که بر صورت فاطمه زنند و از نیزهای که بر ران حسن زنند و زهری که به او نوشانند و از قتل حسین (ع) فرمود: همه اهل بیت گریستند، یا رسول الله خدا ما را نیافریده جز برای بلا.
فرموده: مژده گیر ای علی که خدای عزوجل با من عهد کرده که دوستت ندارد جز مؤمن و دشمنت ندارد جز منافق.(297)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، گریه بر دستهای عباس
ثم أذن فی اذنه الیمنی و أقام فی الیسری. سپس در گوش راست وی اذان و در گوش چپش اقامه گفت. یکی از سنتهای رسول خدا (ص) که برای مسلمین ارث گذارده این است که در حین تولد فرزند، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگویند تا از همان بدو تولد با اسامی خدا و رسول خدا (ص) و امام و ولی خدا آشنا گردد.
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) به ام البنین (س) فرمود: چه اسمی بر این طفل گذاردهاید عرض کرد: من در هیچ امری بر شما سبقت نگرفتهام، هر چه خودتان میل دارید اسم بگذارید. فرمود: من او را به اسم عمویم، عباس، عباس نامیدم. پس دستهای او را بوسیده و اشک به صورت نازنینش جاری شد و فرمود: گویا میبینم این دستها در یومالطف در کنایه شریعه فرات در راه یاری خدا قطع خواهد شد. (19)
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))