مصایب امام علی‏ ، از آسمان خون باریدن‏

هشام ابن عبدالملک از حضرت امام محمد باقر(ع) سؤال کرد که: مرا خبر ده شبی که علی بن ابی طالب (ع) در آن شب کشته شد، مردمی که در غیر شهر کوفه بودند به چه علامت دانستند که آن حضرت کشته شده است؟ آن حضرت فرمود که: در آن شب تا طلوع صبح در هر جای زمین که سنگی بر می‏داشتند از زیر آن سنگ خون تازه می‏جوشید، همین علامت ظاهر شد در شبی که هارون برادر موسی (ع) وفات یافت، و در شبی که یوشع بن نون شهید شد، و در شبی که عیسی به آسمان رفت، و در شبی که امام حسین (ع) شهید شده بود.(466)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آرام کردن بچه‏ها کنار قبر زهرا

پس از شهادت حضرت زهرا(س) و غسل و کفن حضرت، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حسن(ع)، حسین(ع)، جنازه را برداشتند و به سمت قبرستان بقیع حرکت کردند، در حین تشییع علی (ع) مرتباً به بچه‏ها تذکر می‏داد که: حسنم آرام گریه کن، حسینم آرام گریه کن، تمام مردم نفهمند که جنازه زهرا(س) را داریم تشییع می‏کنیم. در این هنگام علی (ع) دید از انتهای قبرستان بقیع صدای ناله‏ای می‏آید، به حسن (ع) فرمود: حسن جان، ببین این چه کسی است که ناله می‏کند، ساکتش کن تا مردم مطلع نشوند.
امام حسن رفت و پس از مدتی برگشت و فرمودند: بابا، خواهرم زینب است که از عقب جنازه می‏آید و گریه می‏کند.
علی (ع) جنازه فاطمه زهرا(س) را به بقیع آورد و داخل قبر نهاد.(275)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آخرین کلمات‏

امیرمؤمنان (ع) فرمودند: بیماری رسول خدا (ص) شدت می‏گرفت و خطر لحظه به لحظه زندگی او را تهدید می‏کرد.
چیزی نگذشت که فریاد فاطمه (س) بلند شد و مرا به داخل فرا خواند. (سراسیمه) وارد شدم، دیدم رسول خدا (ص) در حال احتضار است و لحظات پایانی عمر خود را سپری می‏کند. با مشاهده آن صحنه به سختی گریستم و خودداری از گریه به هیچ وجه ممکن نبود.
پیامبر خدا (ص) فرمود: علی! گریه برای چیست؟ اینک زمان گریستن نیست، که لحظه فراق و جدایی بین ما فرا رسیده است. برادر! تو را به خدا می‏سپارم. پروردگارم مرا به سرای جاوید فرا خوانده و جوار لطف و رحمت خویش را برایم برگزیده است. (من از این بابت اندوهی به دل ندارم بلکه) گریه و اندوه بی پایان من بر تو و فاطمه (س) است. و (گویا می‏بینم) پس از من او را به شهادت می‏رسانند و مردم در ظلم و تعدی بر شما همدل و هماهنگ گردند!
شما را به خدا سپردم و از او خواستم که شما را در حفظ و پناه خود بپذیرد او نیز پذیرفت و شما همچنان ودیعه من، نزد پروردگار خواهید بود.(40)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آخرین کلام علی در بالای منبر

محدث بزرگ ثقه الاسلام کلینی از سدیر نقل می‏کند که گفت: در محضر امام باقر(ع) بودیم، سخن از جریانات بعد از رحلت رسول خدا (ص) و پریشانی و غربت حضرت علی (ع) به پیش آمد، مردی از حاضران به امام باقر(ع) عرض کرد: خدا کار تو را سامان دهد، عزت و شوکت بنی هاشم و بسیاری جمعیت آنها چه شد؟
امام باقر (ع) فرمود: از بنی هاشم کسی باقی نمانده بود! (شوکت) بنی هاشم با بودن جعفر طیار و حمزه(ع)، موجودیت داشت، وقتی که جعفر و حمزه در گذشتند عموی پیامبر (ص) و عقیل (برادر علی (ع) باقی ماندند، که از آزاد شدگان (در فتح مکه) بودند.
اما والله لو ان حمزة و جعفر کانا بحضرتهما، ما وصلا الی ما وصلا الیه، و لو کانا شاهدیهما لاتبقا نفسیهما.
آگاه باش، سوگند به خدا اگر حمزه و جعفر (ع) زنده و حاضر بودند، آن دو نفر (خلیفه) به آن مقام که رسیدند، نمی‏رسیدند، و اگر حمزه و جعفر (ع) شاهد و ناظر بودند، آن دو نفر جان سالمی از میان بیرون نمی‏بردند و خود را به هلاکت می‏رساندند.
به خاطر همین تنهایی و مظلومیت است که نقل شده حضرت علی (ع) وقتی که به منبر می‏رفت، همیشه آخرین سخنش قبل از پایین آمدن از منبر، این بود ما زلت مظلوماً منذ قبض الله نبیه از آن هنگام که خداوند، پیامبرش را قبض روح کرد، همواره و همیشه مظلوم شدم.(57)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آخرین سفارشات علی

پس از آن که ابن ملجم مرادی - لعنه الله - بر آن حضرت ضربت زد، امام (ع) در آن هنگام چنین وصیت فرمود: وصیت من به شما آن است که برای خدا شریک نگیرید، و سنت محمد(ص) را تباه نسازید، این دو ستون را بر پا داشته و این دو چراغ فروزان را روشن نگاه دارید که در آن صورت هیچ نکوهشی بر شما نخواهد بود.
من دیروز یار شما بودم و امروز مایه عبرت شما گشته‏ام و فردا از شما جدا خواهم شد، اگر زنده ماندم خود ولی دم خود هستم، و اگر بمیرم، مرگ وعده گاه من است، و اگر ببخشم این گذشت مایه تقرب من به خدا و حسنه‏ای برای شماست، پس گذشت کنید آیا نمی‏خواهید که خدا هم شما را بیامرزد؟ به خدا سوگند، پیکی از مرگ سراغم نیاید که ناخوشایندش بدارم، و سفیری از مرگ از راه نرسد که ناپسندش دارم، و داستان من داستان کسی است که شبانگاه در جستجوی آب بوده و بدان دست یافته و در طلب چیزی بوده و اینک به خواسته خود رسیده است؛ و پاداش‏هایی که نزد خداست برای نیکان بسی بهتر است.(416


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آخرین سخنان علی و فاطمه

حضرت علی (ع) از همسرش فاطمه (س) به هنگام رحلتش پرسید: در این دستمال بسته چیست؟ آن را گشود، دید پارچه‏ای ابریشمی و سبز است و در آن پارچه کاغذ سفیدی است که بر روی آن چیزهایی نوشته شده و نور از آن می‏درخشد، فرمود: ای ابوالحسن! هنگامی که پدرم مرا به همسری تو درآورد، در شب عروسی دو پیراهن داشتم، یکی نو و دیگری کهنه و وصله‏دار، سر نماز بودم، که کسی در زد و سائلی از پشت در می‏گفت: ای خاندان نبوت و معدن خیر و جوانمردی! مردم عادت دارند که برای خوردن به منازل عروسی بروند، چون برای عموم مردم غذا آماده است. اگر شما پیراهن کهنه‏ای دارید، من نیازمند آن می‏باشم؛ زیرا مردی فقیرم. ای خاندان محمد! فقیر شما برهنه است.
من پیراهن نو خود را برداشته و به او دادم و لباس کهنه را پوشیدم. صبح که با لباس کهنه در حضور تو بودم، رسول خدا (ص) بر من وارد شد و فرمود: دخترم مگر تو لباس نو نداشتی، چرا آن را نپوشیدی؟
گفتم: ای پدر جان! آن را به سائلی صدقه دادم.
فرمود: بسیار کار خوبی کردی، اگر به خاطر شوهرت لباس نو را خودت می‏پوشیدی و لباس کهنه را صدقه می‏دادی، در هر دو حالت توفیق شامل تو می‏شد.
عرض کردم: ای رسول خدا! به تو هدایت یافته و به تو اقتدا کردیم؛ هنگامی که با مادرم خدیجه ازدواج کردی، هر آنچه را که به تو داده بود، در راه خدا انفاق کردی تا حدی که سائلی به تو رسید و تو پیراهن خود را به او دادی و حصیر بر خود پوشیدی. جبرئیل نازل شد این آیه را آورد: و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً(243)
رسول خدا (ص) گریست و مرا به سینه‏اش چسباند، جبرییل نازل شده و گفت: خداوند سلام رسانده و می‏فرماید: به فاطمه سلام برسان و به او بگو، هر چه می‏خواهی طلب کن و اگر هر آنچه در آسمان و زمین است بخواهی به تو داده خواهد شد. به او بشارت بده که من او را دوست می‏دارم. به من فرمود: دخترم! پروردگات به تو سلام رسانده، می‏گوید: آنچه می‏خواهی طلب کن.
عرض کردم: پدر جان! خدمتگزاری او مرا از سئوال کردن از او بازداشته است، من نیازی جز نگاه کردن به چهره بزرگوارانه او در بهشت برین ندارم.
فرمود: دخترم! دستهایت را بالا بیاور. من دست‏هایم را بالا بردم و حضرت نیز دست‏هایش را بالا برده، گفت: خداوند! امتم را ببخشای، و من آمین می‏گفتم.
جبریل پیامی از سوی خداوند متعال آورد که خداوند می‏فرماید: من آن عده از گنهکاران امت تو را که در دلشان محبت فاطمه و مادرش و شوهرش و فرزندانش را داشته باشند، بخشودم. فرمود: من در این سندی می‏خواهم، خداوند به جبرییل دستور داد دیبایی سبز و دیبایی سپید بیاورد که بر روی آن نوشته شده است: کتب ربکم علی نفسه الرحمة.(244)
جبرییل و میکاییل و حضرت رسول (ص) بر آن گواهی داده و امضا کردند. حضرت فرمود: دخترم این نوشته در این بسته است، روز وفاتت که رسید، وصیت کن در قبرت بگذارند. روز قیامت که مردم سر از قبر بردارند و گناهکاران مسلم و حتمی شدند و آنان را به سوی دوزخ بکشانند، این امانت را تسلیم من کن تا آنچه را که خداوند بر من و تو ارزانی داشته، از خداوند بخواهم، تو و پدرت برای جهانیان رحمت هستید.(245)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آخرین سخنان علی با زینب

حضرت زینب (س) فرمود: زمانی که ابن ملجم لعنه الله علیه پدرم را ضربت زد و من اثر مرگ را در آن حضرت مشاهده کردم محضرش عرضه داشتم:
ای پدر ام ایمن برایم حدیثی چنین و چنان نقل نمود، دوست دارم این حدیث را از شما بشنوم. پدرم فرمودند:
دخترم، حدیث همان طوری است که ام ایمن نقل کرده، گویا می‏بینم که تو و دختران اهل تو در این شهر به صورت اسیران در آمده، خوار و منکوب می‏گردید، هر لحظه هراس دارید که مردم شما را بربایند، بر شما باد به صبر و شکیبایی، سوگند به کسی که دانه را شکافته و انسان را آفریده روی زمین کسی غیر از شما و غیر از دوستان و پیروانتان نیست که ولی خدا باشد و هنگامی که رسول خدا(ص) این خبر را برای ما نقل می‏نمودند و فرمودند: ابلیس لعنه الله علیه در آن روز از خوشحالی به پرواز در می‏آید پس در تمام نقاط دستیاران و عفریت‏هایش را فرا خوانده و به آنها می‏گوید:
ای جماعت شیاطین، طلب و تقاص خود را از فرزند آدم گرفته و در هلاکت ایشان به نهایت آرزوی خود رسیده و آتش دوزخ را نصیب ایشان نمودیم مگر کسانی که به این جماعت مقصود اهل بیت پیغمبر (ص) بپیوندند از این رو سعی کنید نسبت به ایشان در مردم شک ایجاد کرده و آنها را بر دشمنی ایشان وادارید تا بدین وسیله گمراهی مردم و کفرشان مسلم و محقق شده و نجات دهنده‏ای برایشان به هم نرسد، ابلیس با اینکه بسیار دروغگو و کاذب این کلام را به ایشان راست گفت، وی به آنها اطلاع داد.
اگر کسی با این جماعت (اهل بیت (ع)) دشمنی باشد هیچ عمل صالحی برایش سودمند نیست چنان چه اگر با ایشان صحبت داشته باشد هیچ گناهی غیر از معاصی کبیره ضرری به او نمی‏رساند.
زایده می‏گوید: حضرت علی بن الحسین (ع) این حدیث را برایم فرمودند و سپس گفتند: این حدیث را بگیر و ضبط کن، اگر در طلب آن یک سال شتر می‏دواندی و در کوه و کمر به دنبال آن جستجو می‏کردی و محققاً و اندک بود.(398)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آخرین سخنان زهرا و علی

حضرت زهرا(س) در ساعات آخرت زندگانی خویش با امام علی (ع)، رازی را بر ملا نمود و از شهادت و لحظه‏های وفات خویش خبر داد: ای اباالحسن! در همین ساعت به خواب رفته بودم، پس محبوبم رسول خدا(ص) را در قصری از مروارید سفید دیدم، چون مرا دید، فرمود: دخترم! به نزد من بشتاب که سخت مشتاق تو هستم، بی‏صبرانه پاسخ دادم: سوگند به خدا، پدر جان! اشتیاق من برای زیارت شما شدیدتر است؛ در این هنگام پدرم فرمود: تو امشب در پیش ما خواهی بود علی جان! رسول خدا(ص) آنچه وعده داده دهد راست است و آنچه عهد و پیمان بندد وفا کند.(250)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آخرین سخنان زهرا به علی

فاطمه (س) در بستر بیماری بود که به علی (ع) گفت: ابوالحسن! من از پدرم شنیدم که می‏فرمود: اشک، خشم خداوند را خاموش می‏کند و قبر باغی از باغهای بهشت نخواهد بود، مگر هنگامی که بنده خدا گریه کند و خداوند عزیز جبار می‏داند که من با این اشک‏ها از ترس خدا می‏گریم.
علی (ع) گریست، فاطمه (س) از اشک‏های آن حضرت گرفته و بر چهره خود کشیده گفت: ای ابوالحسن! اگر غمگینی در بین امت گریه کند، خداوند آن امت را مورد بخشایش خود قرار می‏دهد. پسر عمویم! تو غمگینی و محزونی و من اشک چشم تو را به صورت می‏کشم تا مشمول رحمت خدا شوم.(242)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آخرین رمضان علی

آخرین ماه مبارک رمضان که بر علی گذشت ماه مبارک دیگری بود برای او یک صفای دیگری داشت و برای خاندان علی (ع) از همان روز اول ماه رمضان توأم با یک دلهره و اضطراب بود چون آن ماه رمضان، روش علی (ع) با همه ماه رمضانهای دیگر تفاوت داشت یکی از آن خدمت‏های قهرمانی‏اش را به عنوان نمونه ذکر می‏کنیم علی (ع) می‏فرماید:
این آیه شریفه نازل شد، الم، احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لایفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین(362) که خطاب به مسلمین است به مؤمنین که خیال کرده‏اند که ما آزمایش برای آنها پیش نخواهیم آورد خیر پیش می‏آوریم علی (ع) می‏فرماید: تا این آیه نازل شد فهمیدم که بعد از پیغمبر فتنه‏ها و آزمایش‏های بزرگی برای این ملت پیش می‏آید عرض کردم: یا رسول الله! مقصود از آنچه که در دین آیه آمده چیست؟
فرمود: یا علی ان امتی سیفتنون من بعدی(363) بعد از من امت من مورد امتحان و آزمایش قرار می‏گیرند بعد در آنجا می‏فرماید: به پیغمبر عرض کردم: یا رسول الله! آن گروهی که در احد شهید شدند 70 نفر بودند که در رأس آنها حمزة بن عبدالمطلب بود، آنها قهرمان‏های احد بودند و من از این فیض محروم ماندم و شهادت از من دور شد خیلی ناراحت شدم که چرا من به این فیض نایل نشدم.
من به ایشان عرض کردم: چرا این فیض از من گرفته شد؟
فرمود: در اینجا شهید نشدی اما عاقبت امر، تو در راه خدا شهید خواهی شد، در حالتی که در احد یک جوان 25 ساله است، تازه با زهراء سلام الله علیها ازدواج کرده است یک فرزند بیشتر نداشت، امام مجتبی (ع) یک خانواده جوان همه آرزوهای شان این است که زندگی شان کم کم پیش برود علی (ع) را ببینید تنها آرزوی بزرگش این است که در راه خدا شهید بشود! پیغمبر (ص) فرمودند: علی تو شهید می‏شوی، بعد فرمود: کیف صبرک، در حین شهادت صبر تو چگونه خواهد بود؟
علی عرض کرد: یا رسول الله لیس هذا من مواطن الصبر بل من مواطن الشکر، نفرمایید چگونه صبر می‏کنی بفرمایید چگونه سپاسگزار هستی؟
فرزندان علی (ع) آمدند جلوی امیرالمؤمنین (ع) را گرفتند و گفتند: پدر جان نمی‏گذاریم شما به مسجد بروید، و حتماً بایستی یک نفر دیگر را به نیابت بفرستی.
اول فرمودند: خواهرزاده‏ام جعده بن جبیره را بگویید برود نماز جماعت را با مردم بخواند. بعد خودشان نقض کردند، فرمودند: نه خودم می‏روم.
عرض کردند: اجازه بدهید کسی شما را همراهی کند.
فرمود: خیر نمی‏خواهم کسی مرا همراهی کند ولی برای او شب با صفایی است این تعبیر مال خود ایشان است که فرموده‏اند: و ما کنت الا کقارب ورد، و طالب وجد(364) بعد از این که در بستر افتاده است این جمله‏ها را می‏فرماید؛ به خدا قسم این ضربت که بر فوق من وارد شد مثل من مثل عاشقی بود که به معشوق خودش رسید، مثل آن کسی بود که در شب ظلمانی دنبال چاه آبی می‏گردد تا خیمه و خرگاهش را بردارد و یه آنجا برود، اگر در آن تاریکی آن چاه آب را پیدا کند چقدر خوشحال می‏شود مثل من هم مثل همان شخص است. حافظ می‏گوید:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند - واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی - آن شب قدر که این تازه براتم دادند
و حافظ هم اشاره به همین معنی دارد.
فرمودند: من خودم می‏روم. خدا می‏داند که او چه هیجانی داشت، البته خودش می‏فرماید: من خیلی کوشش کردم که راز آن مطلب را کشف کنم، یعنی خصوصیات آن را بعضی گفته‏اند ولی اجمالاً می‏داند به این که یک حادثه بزرگی برای او اتفاق می‏افتد از نهج البلاغه این طور استفاده می‏شود: خیلی کوشش کردم که سر و باطن این کار را به دست بیاورم، ولی خدا اباء کرد، جز اینکه این سر را اخفاء بکند، آمد و آمد خودش اذان صبح را می‏گفت: با آن سپیده دم خداحافظی کرد و گفت: ای صبح، ای سپیده دم ای فجر از روزی که علی به این دنیا چشم گشاده است آیا روزی بوده است که تو از فخر بدمی و چشم علی خواب باشد یعنی ای سپیده دم بعد از این چشم علی برای همیشه به خواب خواهد رفت در وقتی که دارد از مأذنه پایین می‏آید، می‏فرماید:
خلوا سبیل المؤمن المجاهد - فی الله لا یعبد غیر الواحد
و یوقظ الناس الی المساجد(365)
راه مؤمن مجاهد را باز کنید، باز خودش را به عنوان یک مؤمن مجاهد توصیف می‏کند، دلهره‏ها، اضطراب‏ها هست، علی گفته بود: پشت سر این ضجه‏ها، نوحه‏هایی هست یک وقت یک فریاد همه را متوجه کرد صدایی شنیدند که در همه جا پیجیده است:
تهدمت و الله ارکان الهدی و انطمست اعلام التقی و انفصمت العروة الوثقی، قتل ابن عم المصطفی، قتل الوصی المجتبی، قتل علی المرتضی قتله اشقی الاشقیاء
به خدا سوگند ستون‏های هدایت در هم شکست و نشانه‏های تقوی محو شد و دستاویز محکمی که میان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید پسر عموی مصطفی (ص) کشته شد، علی مرتضی به شهادت رسید و بدبخت ترین اشقیا او را شهید نمود.(366)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، آخرین اذان علی

سحرگاه شب 19 رمضان حضرت علی (ع) داخل مسجد شدند، قندیل‏ها خاموش شده بود و مسجد تاریک بود، حضرت چند رکعت نماز ادا کرد، ساعتی مشغول تعقیب بود، سپس برخاست و دو رکعت نماز خواند و بر بام مسجد رفت، دست‏های مبارک را بر گوش‏های خود گذاشت و اذان گفت. وقتی آن حضرت اذان می‏گفت، هیچ خانه در کوفه نمی‏ماند مگر آنکه صدای او را می‏شنیدند. ابن ملجم ملعون در تمام شب بیدار بود و در آن امر عظیم که اراده کرده بود تفکر می‏کرد، و در میان شب قطامه به نزد او آمد گفت: کسی که چنین اراده‏ای دارد. خواب بر او حرام است، برخیز و علی را به قتل برسان و برگرد و مراد خود را از من حاصل گردان، آن ملعون گفت: علی را می‏کشم و می‏دانم که به مراد خود نمی‏رسم پس در آن وقت صدای اذان حضرت را شنیدند، آن ملعونه گفت: زود برو که فرصت از دست می‏رود.(369)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اختیار شهادت‏

در نقل دیگر آمده: علی (ع) در بستر بود نگاهش به حسین (ع) و فرمود:
یا ابا عبدالله انت شهید هذه الامة فعلیک بتقوی الله و علی بلائه.
ای حسین! تو شهید این امت هستی، بر تو باد به تقوا و صبر بر بلای الهی.(429)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، اخبار پیامبر از طول عمر علی‏

سلیم می‏گوید: ابوذر و سلمان و مقداد برایم نقل کردند، و سپس از علی (ع) شنیدم. آنان گفتند:
مردی بر علی بن ابی طالب (ع) فخر نمود. پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: ای علی، تو بر همه عرب فخر کن، که تو از نظر پسر عمو و پدر و برادر از همه بزرگوارتر هستی. تو خودت و نسبت و همسرت و فرزندانت و عمویت از همه بزرگوارترید. تو در تقدیم جان و مالت از همه بالاتر، و در بردباری از همه کامل‏تر، و در اسلام از همه پیش‏تر و از نظر علم از همه بالاتر هستی.
تو کتاب خدا را از همه بهتر قرائت می‏کنی و سنت‏های الهی را از همه بهتر می‏دانی. قلب تو در روز جنگ از همه شجاع‏تر، و دست تو بخشنده‏تر است. در دنیا از همه زاهدتر و در تلاش و کوشش از همه شدیدتر و در اخلاق از همه نیکوتر و در زبان از همه راستگوتری، و محبوب‏ترین مردم نزد خدا و من هستی.
تو بعد از من سی سال خواهی ماند، که خدا را عبادت می‏کنی و بر ظلم قریش صبر می‏نمایی، و آن گاه که یارانی یافتی در راه خدای عزوجل با آنان به جهاد بر می‏خیزی. برای تأویل قران با ناکثین و قاسطین و مارقین از این امت جنگ می‏نمایی همان طور که همراه با من برای تنزیل آن جنگیدی.
سپس به شهادت کشته می‏شودی، و محاسنت با خون سرت خضاب می‏شود. قاتل تو در کینه نسبت به خداوند و دوری از خدا و از من همچون پی کننده شتر (صالخ) و همچون قاتل یحیی بن زکریا و فرعون ذوالاوتاد (صاحب میخ‏ها) خواهد بود.(310)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، احیای نام پیامبر

روزی فاطمه (س) آن حضرت را به قیام و شورش تحریک نمود، امام ناگهان صدای مؤذن را شنید که: اشهد ان محمداً رسول الله، به فاطمه (س) فرمود: آیا می‏پسندی که این صدا از روی زمین محو می‏شود؟
پاسخ داد: نه.
فرمود: این همان چیزی است که من می‏گویم.(182)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، احتجاجات علی

امام صادق (ع) از پدرش از جد بزرگوارش نقل کرد که آن حضرت فرمود: وقتی که خلافت ابوبکر مستقر شد و مردم با او بیعت کردند و علی (ع) را واگذاشتند، همیشه ابوبکر با چهره‏ای گشاده با علی (ع) برخورد می‏کرد؛ ولی از علی (ع) ترش رویی و گرفتگی می‏دید. تحمل این موضوع برای ابوبکر دشوار بود و می‏خواست با علی (ع) برخوردی نماید و از دل آن حضرت کینه و اندوه را بیرون آورد و به خاطر تجمع مردم در بیعت با او و این که امر خلافت را به گردن او نهاده‏اند، عذر خواهی نماید و (و بیان کند که) خودش (ابوبکر) به این مسأله بی میل و رغبت است.
لذا، زمانی که کسی متوجه نبود، خدمت امیرالمؤمنین (ع) رفت و از آن حضرت تقاضای مجلس خلوتی کرد و عرضه داشت: ای اباالحسن به خدا سوگند با این موضوع (مسأله غصب خلافت) موافق نبودم و در آن چه که واقع شدم، میل و رغبتی نداشتم. بر آن حریص نبودم و بر خودم، در آن چه امت بدان نیازمند است، اعتماد و اطمینان ندارم نیز از لحاظ مال و عشیره، توانایی و قدرتی ندارم و نمی‏خواهم خلافت را برای خودم از چنگ دیگران بربایم. پس چرا در درونت نسبت به من عداوتی داری که سزاوار آن نیستم و چرا در امری که به سوی آن رفته‏ام، اظهار کراهت می‏کنی و به چشم دشمنی به من می‏نگری؟
علی (ع) به او فرمود: چه چیز تو را به آن (غصب خلافت) واداشت، وقتی که رغبتی به آن نداشتی و حریص بر آن نبودی (مضافاً بر این که) به خودت نیز در قیام به آن و به آن چه که مردم در امر خلافت به تو نیازمندند اعتماد و اطمینان نداشتی؟
ابوبکر گفت: حدیثی از رسول خدا (ص) شنیدم که :همانا خداوند امت مرا بر گمراهی جمع نمی‏فرماید لذا وقتی اجتماع آنها را دیدم، حدیث پیامبر را اطاعت کردم و تجمع آنها را بر خلاف هدایت محال پنداشتم و به خواست آنها گردن نهادم و اگر می‏دانستم احدی از این امر تخلف می‏کند، از (قبول آن) امتناع می‏کردم.
علی (ع) فرمود: اما آن چه درباره حدیث پیامبر بیان داشتی: همانا خداوند امت مرا بر گمراهی جمع نمی‏فرماید، آیا من از امت پیامبر هستم یا نیستم؟ ابوبکر گفت: آری.
حضرت فرمود: همچنین گروهی که تو را از این کار منع می‏کردند و عبارت بودند از: سلمان و عمار و ابوذر و مقداد و سعد بن عباده و کسانی که از انصار با او بودند (آیا از امت پیامبر هستند یا خیر؟) ابوبکر گفت: همگی از امت پیامبرند.
علی (ع) فرمود: پس چگونه به حدیث پیامبر احتجاج می‏کنی در حالی که امثال این گروه تو را واگذاشتند. و هیچ کس از امت (پیامبر) در مورد طعن و سرزنشی ندارد و در مصاحبت با پیامبر و خیر خواهی برای آن جناب کوتاهی و تقصیری ندارند.
ابوبکر گفت: من از تخلف آنها مطلع نشدم، مگر بعد از این که امر خلافت استحکام یافته بود. لذا ترسیدم اگر خلافت را از خود دور کنم، مردم از دین برگردند و مرتد شوند؛ در حالی که مباشرت آنها با من، در صورتی که آنها را اجابت نمایم، رنج و زحمتش بر دین کمتر و آسان‏تر است و باعث بقای بیشتری برای دین است تا این که بعضی از مردم با بعض دیگر در آویزند و درگیر شوند و سرانجام کافر گردند و دانستم که تو کمتر از من (طالب) بقای آنها و دوام دینشان نیستی.
علی (ع) فرمود: آری، ولی به من خبر بده از کسی که استحقاق و شایستگی امر امامت و خلافت را دارد، به چه چیزهایی دارای این شایستگی می‏شود؟
ابوبکر گفت: به نصیحت و خیر خواهی و وفا نمودن (به عهد) و برطرف کردن سهل انگاری و سستی و بخشش و عطا و نیکویی سیره و روش و اظهار عدالت و علم و آگاهی به کتاب خدا و سنت پیامبر و قضاوت بین افراد با زهد در دنیا و بی‏رغبتی به آن و گرفتن حق مظلوم از ظالم، (خواه ظالم با او) خویشاوندی داشته باشد یا ناآشنا و غریب باشد. سپس ابوبکر ساکت شد.
علی (ع) فرمود: ای ابوبکر، تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا خودت را متصف به این خصلت‏ها می‏یابی یا مرا؟ عرض کرد: البته شما را ای اباالحسن.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من پیش از همه مردان مسلمان، دعوت رسول خدا (ص) را اجابت کردم یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من برای حجاج (در ایام حج) و برای تمامی امت، آیات سوره برائت را قرائت کردم یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من با ایثار جان خودم رسول خدا (ص) را هنگامی که (از شر مشرکان مکه) به غار پناه برد محافظت نمودم یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا در آیه‏ای که صدقه انگشتری را (در حال نماز) بیان می‏کند، ولایت از جانب خداوند با ولایت رسول خدا (ص) برای من است یا برای تو؟ عرض کرد: البته برای شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا به دلیل حدیث پیامبر در روز غدیر، من مولای تو و تمام مسلمین هستم یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من وزیر رسول خدا (ص) هستم و مثل من نسبت به پیامبر، مثل هارون به موسی است یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا پیامبر، با من و با همسر من (حضرت فاطمه زهرا (س)) و فرزندانم (امام حسن و امام حسین (ع)) در مباهله با مشرکین نصرانی حاضر شد یا با تو و زن بچه‏ات؟ عرض کردم: البته با شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا آیه تطهیر از ناپاکی به من و همسر و فرزندانم تعلق دارد، یا به تو و زن و بچه‏ات؟ عرضه داشت: البته به شما و اهل بیت شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من و فرزندانم مشمول دعای رسول خدا (ص) در حدیث کساء هستیم که فرمود: بار خدایا، این‏ها اهل بیت من هستند که (روی) به سوی تو دارند نه به جانب آتش،
یا تو؟ عرض کرد: البته شما و همسر و فرزندانتان.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا این آیه: وفای به عهد می‏کنند و از روزی که شر آن فراگیر است خائفند، درباره من است یا تو؟ عرض کردم: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا تو آن جوان مردی هستی که از آسمان او را ندا دادند: هیچ شمشیری نیست، مگر ذوالفقار و هیچ جوان مردی نیست، مگر علی، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا تو آن کسی هستی که خورشید برای وقت نمازش برگشت و بعد از اتمام نماز غروب کرد، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) روز فتح خیبر پرچمش را به او داد و خداوند او را فاتح و پیروز گردانید، یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا تو آن کسی هستی که کرب و اندوه رسول خدا (ص) و مسلمین را با کشتن عمرو بن عبدود برطرف ساختی یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) او را از حرام زادگی از زمان حضرت آدم تا پدرت پاک و مطهر ساخت یا من؟ با این سخنی که فرمود: من و تو (رسول خدا (ص) و علی (ع) از نکاح (ازدواج مشروع) هستیم نه از سفاح (ازدواج غیر مشروع) از زمان حضرت آدم تا زمان عبدالمطلب عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) مرا برگزید و فاطمه زهرا (س) دخترش را به عقد ازدواجم درآورد و فرمود: خداوند (حضرت زهرا (س)) را به عقد ازدواجت درآورد یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من پدر حسن و حسین (ع) دو ریحانه رسول خدا (ص) هستم که درباره آنها فرمود: این دو، آقایان جوانان اهل بهشتند و پدرشان از آنها بهتر است، یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا برادر تو، به دو بال در بهشت مزین شده که با آنها به همراه ملایکه پرواز می‏کند، یا برادر من؟ عرض کرد: برادر شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من ضامن دین رسول خدا (ص) شدم و در ایام حج برای وفای به عهد آن جناب فریاد زدم، یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) وقتی که می‏خواست مرغ بریانی را بخورد، او را فرا خواند و فرمود: خداوندا محبوب‏ترین بنده‏ات را بعد از من، به نزدم‏آور (تا با من از این مرغ بخورد یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من کسی هستم که رسول خدا (ص) مرا به قتال با ناکثین (طلحه و زبیر و عایشه) و قاسطین (معاویه و اصحابش) و مارقین (خوارج نهروان) بر اساس تأویل قرآن بشارت داد، یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من آن کسی هستم که گواه بر آخرین کلام رسول خدا (ص) بود و متولی غسل و دفن آن حضرت شد یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) با این فرمایش که: علی قضاوت کننده‏ترین شماست امت را به علم قضاوتش دلالت فرمود، یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) در ایام حیاتش به اصحابش فرمود: به او به امارت بر مؤمنین سلام کنید، یا تو؟ عرض کرد: البته شما
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا تو آن کسی هستی که با رسول خدا (ص) قرابت بیشتری داری یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا تو آن کسی هستی که خداوند دیناری در موقع نیاز به تو بخشید و جبرییل با تو معامله کرد و پیامبر (ص) را میهمان کردی و فرزندانش را طعام دادی، یا من؟ ابوبکر گریه کرد و عرضه داشت: البته شما.
علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) او را برای انداختن و شکستن بتی که بر روی کعبه بود، بر دوش خود بالا برد، که اگر می‏خواست به افق آسمان برسد هر آینه می‏رسید، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) دستور داد که در خانه او به مسجدالنبی باز باشد، هنگامی که به بستن تمام در خانه‏های صحابه و اهل بیتش فرمان داد و حلال شمرد در مسجدش برای او آن چه برای خودش حلال بود، یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا تو آن کسی هستی که پیش از نجوای با رسول خدا (ص) صدقه داد و رسول خدا (ص) با او نجوا کرد، هنگامی که خداوند عزّوجلّ امت را مورد عتاب قرار داد و فرمود: آیا برای شما دشوار بود که پیش از نجوای با رسول خدا (ص) صدقه بپردازد، یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) درباره او به فاطمه زهرا (ص) فرمود: تو را به ازدواج کسی در آورم که از میان مردم نخستین کسی بود که (به من) ایمان آورد و اسلام او بر همه رجحان و برتری دارد، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
سپس امیرالمؤمنین (ع) مناقبی را که خداوند به آن جناب از میان مردم اختصاص داده بود، یک یه یک فرمود: و ابوبکر در جواب همه آنها عرض می‏کرد، البته شما (صاحب این فضایل و مناقب هستید) و علی (ع) فرمود: پس به این ویژگی‏ها و نظایر آنها، امارت (من) بر امت محمد (سلی الله علیه و آله و سلم) سزاوار می‏شود.
سپس علی علیه السلام خطاب به ابوبکر فرمود: چه چیزی تو را به خدا و رسول و دین او جسور ساخته، در حالی که تو از آن چه که اهل دین به آن محتاجند، تهی هستی؟ ابوبکر گریه کرد و عرضه داشت: ای اباالحسن، راست می‏گویی. امروز را به من مهلت بده تا در آن چه که در آنم و در آن چه که از تو شنیدم، ببینم.
علی (ع) فرمود: مهلت برای تو هست.
ابوبکر از نزد علی (ع) خارج شد و آن را با خود خلوت کرد و تا شب به کسی اجازه نداد بر او وارد شود و این در حالی بود که عمر به خاطر این که شنیده بود ابوبکر با علی (ع) خلوت کرده، در میان مردم تردد می‏کرد.
ابوبکر در آن شب به خواب رفت و در عالم رؤیا، رسول خدا (ص) را در جایگاه مخصوصش مشاهده کرد.
ابوبکر به جانب رسول خدا (ص) برخاست تا بر آن حضرت سلام نماید؛ ولی رسول خدا (ص) رویش را برگرداند.
ابوبکر گفت: ای رسول خدا (ص)، آیا فرمانی صادر فرموده‏ای و من آن را انجام نداده‏ام؟
رسول خدا (ص) فرمود: جواب سلام تو را چگونه بدهم، در حالی که دشمنی ورزیدی با کسی که خدا و رسولش او را دوست دارند؟ حق را به اهلش بازگردان.
ابوبکر گفت: عرض کردم. چه کسی اهل آن است؟ فرمود: کسی که دیروز تو را درباره آن مورد عتاب قرار داد و او علی (ع) است.
ابوبکر گفت: همانا به فرمان شما حق را به او باز می‏گردانم.
پس شب را به صبح آورد و (صبح) در حالی که می‏گریست، به علی (ع) عرض کرد: دستت را بگشا. پس با او بیعت نمود و امر (امارت بر امت) را به آن حضرت تسلیم نمود و عرضه داشت: به سوی مسجد رسول خدا (ص) می‏روم و آن چه را دیشب در خواب دیده‏ام، و آن چه را که (دیروز و امروز) مابین من و تو گذشت برای مردم باز خواهم گفت و جانم را از زیر بار این امر (امامت بر مردم) آزاد خواهم کرد و بر شما به امارت (بر مؤمنین) سلام می‏نمایم.
علی (ع) فرمود: خوب است. ابوبکر در حالی که رنگش تغییر کرده بود از نزد علی (ع) بیرون رفت و عمر در حالی که دنبال او می‏گشت، با او برخورد کرد و گفت: ای خلیفه رسول اللّه، حالت چطور است و ابوبکر آن چه را بر او گذشته بود و هر چه در خواب دیده بود و آن چه را ما بین او و علی (ع) واقع شد، برای عمر باز گفت.
عمر به او گفت: ای خلیفه رسول خدا (ص)، تو را به خدا سوگند می‏دهم که به سحر بنی هاشم فریب نخوری که این اولین سحری نیست که از آنها صادر شده، و پیوسته با او بود تا این که او را از رأی و اراده‏اش بازگرداند و او را بدانچه در آن بود (غصب مقام خلافت) ترغیب کرد و به ثبات و پایداری بر آن فرمانش داد.
علی (ع) برای وعده و قرار به مسجد آمد و کسی را در آن جا ندید و احساس شرّ از ناحیه آنها کرد. پس نزد قبر پیامبر (ص) نشست و (در آن حال) عمر بر آن حضرت گذشت و گفت: ای علی، (امر) به غیر آن چه قصد نمودی واقع شد، و علی (ع) متوجه موضوع گردید و بلند شد و به خانه بازگشت.(208)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0