مصایب امام علی ، از آسمان خون باریدن
هشام ابن عبدالملک از حضرت امام محمد باقر(ع) سؤال کرد که: مرا خبر ده شبی که علی بن ابی طالب (ع) در آن شب کشته شد، مردمی که در غیر شهر کوفه بودند به چه علامت دانستند که آن حضرت کشته شده است؟ آن حضرت فرمود که: در آن شب تا طلوع صبح در هر جای زمین که سنگی بر میداشتند از زیر آن سنگ خون تازه میجوشید، همین علامت ظاهر شد در شبی که هارون برادر موسی (ع) وفات یافت، و در شبی که یوشع بن نون شهید شد، و در شبی که عیسی به آسمان رفت، و در شبی که امام حسین (ع) شهید شده بود.(466)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
پس از شهادت حضرت زهرا(س) و غسل و کفن حضرت، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حسن(ع)، حسین(ع)، جنازه را برداشتند و به سمت قبرستان بقیع حرکت کردند، در حین تشییع علی (ع) مرتباً به بچهها تذکر میداد که: حسنم آرام گریه کن، حسینم آرام گریه کن، تمام مردم نفهمند که جنازه زهرا(س) را داریم تشییع میکنیم. در این هنگام علی (ع) دید از انتهای قبرستان بقیع صدای نالهای میآید، به حسن (ع) فرمود: حسن جان، ببین این چه کسی است که ناله میکند، ساکتش کن تا مردم مطلع نشوند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امیرمؤمنان (ع) فرمودند: بیماری رسول خدا (ص) شدت میگرفت و خطر لحظه به لحظه زندگی او را تهدید میکرد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
محدث بزرگ ثقه الاسلام کلینی از سدیر نقل میکند که گفت: در محضر امام باقر(ع) بودیم، سخن از جریانات بعد از رحلت رسول خدا (ص) و پریشانی و غربت حضرت علی (ع) به پیش آمد، مردی از حاضران به امام باقر(ع) عرض کرد: خدا کار تو را سامان دهد، عزت و شوکت بنی هاشم و بسیاری جمعیت آنها چه شد؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پس از آن که ابن ملجم مرادی - لعنه الله - بر آن حضرت ضربت زد، امام (ع) در آن هنگام چنین وصیت فرمود: وصیت من به شما آن است که برای خدا شریک نگیرید، و سنت محمد(ص) را تباه نسازید، این دو ستون را بر پا داشته و این دو چراغ فروزان را روشن نگاه دارید که در آن صورت هیچ نکوهشی بر شما نخواهد بود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت علی (ع) از همسرش فاطمه (س) به هنگام رحلتش پرسید: در این دستمال بسته چیست؟ آن را گشود، دید پارچهای ابریشمی و سبز است و در آن پارچه کاغذ سفیدی است که بر روی آن چیزهایی نوشته شده و نور از آن میدرخشد، فرمود: ای ابوالحسن! هنگامی که پدرم مرا به همسری تو درآورد، در شب عروسی دو پیراهن داشتم، یکی نو و دیگری کهنه و وصلهدار، سر نماز بودم، که کسی در زد و سائلی از پشت در میگفت: ای خاندان نبوت و معدن خیر و جوانمردی! مردم عادت دارند که برای خوردن به منازل عروسی بروند، چون برای عموم مردم غذا آماده است. اگر شما پیراهن کهنهای دارید، من نیازمند آن میباشم؛ زیرا مردی فقیرم. ای خاندان محمد! فقیر شما برهنه است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت زینب (س) فرمود: زمانی که ابن ملجم لعنه الله علیه پدرم را ضربت زد و من اثر مرگ را در آن حضرت مشاهده کردم محضرش عرضه داشتم: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت زهرا(س) در ساعات آخرت زندگانی خویش با امام علی (ع)، رازی را بر ملا نمود و از شهادت و لحظههای وفات خویش خبر داد: ای اباالحسن! در همین ساعت به خواب رفته بودم، پس محبوبم رسول خدا(ص) را در قصری از مروارید سفید دیدم، چون مرا دید، فرمود: دخترم! به نزد من بشتاب که سخت مشتاق تو هستم، بیصبرانه پاسخ دادم: سوگند به خدا، پدر جان! اشتیاق من برای زیارت شما شدیدتر است؛ در این هنگام پدرم فرمود: تو امشب در پیش ما خواهی بود علی جان! رسول خدا(ص) آنچه وعده داده دهد راست است و آنچه عهد و پیمان بندد وفا کند.(250) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
فاطمه (س) در بستر بیماری بود که به علی (ع) گفت: ابوالحسن! من از پدرم شنیدم که میفرمود: اشک، خشم خداوند را خاموش میکند و قبر باغی از باغهای بهشت نخواهد بود، مگر هنگامی که بنده خدا گریه کند و خداوند عزیز جبار میداند که من با این اشکها از ترس خدا میگریم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
آخرین ماه مبارک رمضان که بر علی گذشت ماه مبارک دیگری بود برای او یک صفای دیگری داشت و برای خاندان علی (ع) از همان روز اول ماه رمضان توأم با یک دلهره و اضطراب بود چون آن ماه رمضان، روش علی (ع) با همه ماه رمضانهای دیگر تفاوت داشت یکی از آن خدمتهای قهرمانیاش را به عنوان نمونه ذکر میکنیم علی (ع) میفرماید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سحرگاه شب 19 رمضان حضرت علی (ع) داخل مسجد شدند، قندیلها خاموش شده بود و مسجد تاریک بود، حضرت چند رکعت نماز ادا کرد، ساعتی مشغول تعقیب بود، سپس برخاست و دو رکعت نماز خواند و بر بام مسجد رفت، دستهای مبارک را بر گوشهای خود گذاشت و اذان گفت. وقتی آن حضرت اذان میگفت، هیچ خانه در کوفه نمیماند مگر آنکه صدای او را میشنیدند. ابن ملجم ملعون در تمام شب بیدار بود و در آن امر عظیم که اراده کرده بود تفکر میکرد، و در میان شب قطامه به نزد او آمد گفت: کسی که چنین ارادهای دارد. خواب بر او حرام است، برخیز و علی را به قتل برسان و برگرد و مراد خود را از من حاصل گردان، آن ملعون گفت: علی را میکشم و میدانم که به مراد خود نمیرسم پس در آن وقت صدای اذان حضرت را شنیدند، آن ملعونه گفت: زود برو که فرصت از دست میرود.(369) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در نقل دیگر آمده: علی (ع) در بستر بود نگاهش به حسین (ع) و فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سلیم میگوید: ابوذر و سلمان و مقداد برایم نقل کردند، و سپس از علی (ع) شنیدم. آنان گفتند: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی فاطمه (س) آن حضرت را به قیام و شورش تحریک نمود، امام ناگهان صدای مؤذن را شنید که: اشهد ان محمداً رسول الله، به فاطمه (س) فرمود: آیا میپسندی که این صدا از روی زمین محو میشود؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام صادق (ع) از پدرش از جد بزرگوارش نقل کرد که آن حضرت فرمود: وقتی که خلافت ابوبکر مستقر شد و مردم با او بیعت کردند و علی (ع) را واگذاشتند، همیشه ابوبکر با چهرهای گشاده با علی (ع) برخورد میکرد؛ ولی از علی (ع) ترش رویی و گرفتگی میدید. تحمل این موضوع برای ابوبکر دشوار بود و میخواست با علی (ع) برخوردی نماید و از دل آن حضرت کینه و اندوه را بیرون آورد و به خاطر تجمع مردم در بیعت با او و این که امر خلافت را به گردن او نهادهاند، عذر خواهی نماید و (و بیان کند که) خودش (ابوبکر) به این مسأله بی میل و رغبت است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 مصایب امام علی ، آرام کردن بچهها کنار قبر زهرا
امام حسن رفت و پس از مدتی برگشت و فرمودند: بابا، خواهرم زینب است که از عقب جنازه میآید و گریه میکند.
علی (ع) جنازه فاطمه زهرا(س) را به بقیع آورد و داخل قبر نهاد.(275)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، آخرین کلمات
چیزی نگذشت که فریاد فاطمه (س) بلند شد و مرا به داخل فرا خواند. (سراسیمه) وارد شدم، دیدم رسول خدا (ص) در حال احتضار است و لحظات پایانی عمر خود را سپری میکند. با مشاهده آن صحنه به سختی گریستم و خودداری از گریه به هیچ وجه ممکن نبود.
پیامبر خدا (ص) فرمود: علی! گریه برای چیست؟ اینک زمان گریستن نیست، که لحظه فراق و جدایی بین ما فرا رسیده است. برادر! تو را به خدا میسپارم. پروردگارم مرا به سرای جاوید فرا خوانده و جوار لطف و رحمت خویش را برایم برگزیده است. (من از این بابت اندوهی به دل ندارم بلکه) گریه و اندوه بی پایان من بر تو و فاطمه (س) است. و (گویا میبینم) پس از من او را به شهادت میرسانند و مردم در ظلم و تعدی بر شما همدل و هماهنگ گردند!
شما را به خدا سپردم و از او خواستم که شما را در حفظ و پناه خود بپذیرد او نیز پذیرفت و شما همچنان ودیعه من، نزد پروردگار خواهید بود.(40)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، آخرین کلام علی در بالای منبر
امام باقر (ع) فرمود: از بنی هاشم کسی باقی نمانده بود! (شوکت) بنی هاشم با بودن جعفر طیار و حمزه(ع)، موجودیت داشت، وقتی که جعفر و حمزه در گذشتند عموی پیامبر (ص) و عقیل (برادر علی (ع) باقی ماندند، که از آزاد شدگان (در فتح مکه) بودند.
اما والله لو ان حمزة و جعفر کانا بحضرتهما، ما وصلا الی ما وصلا الیه، و لو کانا شاهدیهما لاتبقا نفسیهما.
آگاه باش، سوگند به خدا اگر حمزه و جعفر (ع) زنده و حاضر بودند، آن دو نفر (خلیفه) به آن مقام که رسیدند، نمیرسیدند، و اگر حمزه و جعفر (ع) شاهد و ناظر بودند، آن دو نفر جان سالمی از میان بیرون نمیبردند و خود را به هلاکت میرساندند.
به خاطر همین تنهایی و مظلومیت است که نقل شده حضرت علی (ع) وقتی که به منبر میرفت، همیشه آخرین سخنش قبل از پایین آمدن از منبر، این بود ما زلت مظلوماً منذ قبض الله نبیه از آن هنگام که خداوند، پیامبرش را قبض روح کرد، همواره و همیشه مظلوم شدم.(57)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، آخرین سفارشات علی
من دیروز یار شما بودم و امروز مایه عبرت شما گشتهام و فردا از شما جدا خواهم شد، اگر زنده ماندم خود ولی دم خود هستم، و اگر بمیرم، مرگ وعده گاه من است، و اگر ببخشم این گذشت مایه تقرب من به خدا و حسنهای برای شماست، پس گذشت کنید آیا نمیخواهید که خدا هم شما را بیامرزد؟ به خدا سوگند، پیکی از مرگ سراغم نیاید که ناخوشایندش بدارم، و سفیری از مرگ از راه نرسد که ناپسندش دارم، و داستان من داستان کسی است که شبانگاه در جستجوی آب بوده و بدان دست یافته و در طلب چیزی بوده و اینک به خواسته خود رسیده است؛ و پاداشهایی که نزد خداست برای نیکان بسی بهتر است.(416
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، آخرین سخنان علی و فاطمه
من پیراهن نو خود را برداشته و به او دادم و لباس کهنه را پوشیدم. صبح که با لباس کهنه در حضور تو بودم، رسول خدا (ص) بر من وارد شد و فرمود: دخترم مگر تو لباس نو نداشتی، چرا آن را نپوشیدی؟
گفتم: ای پدر جان! آن را به سائلی صدقه دادم.
فرمود: بسیار کار خوبی کردی، اگر به خاطر شوهرت لباس نو را خودت میپوشیدی و لباس کهنه را صدقه میدادی، در هر دو حالت توفیق شامل تو میشد.
عرض کردم: ای رسول خدا! به تو هدایت یافته و به تو اقتدا کردیم؛ هنگامی که با مادرم خدیجه ازدواج کردی، هر آنچه را که به تو داده بود، در راه خدا انفاق کردی تا حدی که سائلی به تو رسید و تو پیراهن خود را به او دادی و حصیر بر خود پوشیدی. جبرئیل نازل شد این آیه را آورد: و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً(243)
رسول خدا (ص) گریست و مرا به سینهاش چسباند، جبرییل نازل شده و گفت: خداوند سلام رسانده و میفرماید: به فاطمه سلام برسان و به او بگو، هر چه میخواهی طلب کن و اگر هر آنچه در آسمان و زمین است بخواهی به تو داده خواهد شد. به او بشارت بده که من او را دوست میدارم. به من فرمود: دخترم! پروردگات به تو سلام رسانده، میگوید: آنچه میخواهی طلب کن.
عرض کردم: پدر جان! خدمتگزاری او مرا از سئوال کردن از او بازداشته است، من نیازی جز نگاه کردن به چهره بزرگوارانه او در بهشت برین ندارم.
فرمود: دخترم! دستهایت را بالا بیاور. من دستهایم را بالا بردم و حضرت نیز دستهایش را بالا برده، گفت: خداوند! امتم را ببخشای، و من آمین میگفتم.
جبریل پیامی از سوی خداوند متعال آورد که خداوند میفرماید: من آن عده از گنهکاران امت تو را که در دلشان محبت فاطمه و مادرش و شوهرش و فرزندانش را داشته باشند، بخشودم. فرمود: من در این سندی میخواهم، خداوند به جبرییل دستور داد دیبایی سبز و دیبایی سپید بیاورد که بر روی آن نوشته شده است: کتب ربکم علی نفسه الرحمة.(244)
جبرییل و میکاییل و حضرت رسول (ص) بر آن گواهی داده و امضا کردند. حضرت فرمود: دخترم این نوشته در این بسته است، روز وفاتت که رسید، وصیت کن در قبرت بگذارند. روز قیامت که مردم سر از قبر بردارند و گناهکاران مسلم و حتمی شدند و آنان را به سوی دوزخ بکشانند، این امانت را تسلیم من کن تا آنچه را که خداوند بر من و تو ارزانی داشته، از خداوند بخواهم، تو و پدرت برای جهانیان رحمت هستید.(245)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، آخرین سخنان علی با زینب
ای پدر ام ایمن برایم حدیثی چنین و چنان نقل نمود، دوست دارم این حدیث را از شما بشنوم. پدرم فرمودند:
دخترم، حدیث همان طوری است که ام ایمن نقل کرده، گویا میبینم که تو و دختران اهل تو در این شهر به صورت اسیران در آمده، خوار و منکوب میگردید، هر لحظه هراس دارید که مردم شما را بربایند، بر شما باد به صبر و شکیبایی، سوگند به کسی که دانه را شکافته و انسان را آفریده روی زمین کسی غیر از شما و غیر از دوستان و پیروانتان نیست که ولی خدا باشد و هنگامی که رسول خدا(ص) این خبر را برای ما نقل مینمودند و فرمودند: ابلیس لعنه الله علیه در آن روز از خوشحالی به پرواز در میآید پس در تمام نقاط دستیاران و عفریتهایش را فرا خوانده و به آنها میگوید:
ای جماعت شیاطین، طلب و تقاص خود را از فرزند آدم گرفته و در هلاکت ایشان به نهایت آرزوی خود رسیده و آتش دوزخ را نصیب ایشان نمودیم مگر کسانی که به این جماعت مقصود اهل بیت پیغمبر (ص) بپیوندند از این رو سعی کنید نسبت به ایشان در مردم شک ایجاد کرده و آنها را بر دشمنی ایشان وادارید تا بدین وسیله گمراهی مردم و کفرشان مسلم و محقق شده و نجات دهندهای برایشان به هم نرسد، ابلیس با اینکه بسیار دروغگو و کاذب این کلام را به ایشان راست گفت، وی به آنها اطلاع داد.
اگر کسی با این جماعت (اهل بیت (ع)) دشمنی باشد هیچ عمل صالحی برایش سودمند نیست چنان چه اگر با ایشان صحبت داشته باشد هیچ گناهی غیر از معاصی کبیره ضرری به او نمیرساند.
زایده میگوید: حضرت علی بن الحسین (ع) این حدیث را برایم فرمودند و سپس گفتند: این حدیث را بگیر و ضبط کن، اگر در طلب آن یک سال شتر میدواندی و در کوه و کمر به دنبال آن جستجو میکردی و محققاً و اندک بود.(398)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، آخرین سخنان زهرا و علی
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، آخرین سخنان زهرا به علی
علی (ع) گریست، فاطمه (س) از اشکهای آن حضرت گرفته و بر چهره خود کشیده گفت: ای ابوالحسن! اگر غمگینی در بین امت گریه کند، خداوند آن امت را مورد بخشایش خود قرار میدهد. پسر عمویم! تو غمگینی و محزونی و من اشک چشم تو را به صورت میکشم تا مشمول رحمت خدا شوم.(242)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، آخرین رمضان علی
این آیه شریفه نازل شد، الم، احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لایفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین(362) که خطاب به مسلمین است به مؤمنین که خیال کردهاند که ما آزمایش برای آنها پیش نخواهیم آورد خیر پیش میآوریم علی (ع) میفرماید: تا این آیه نازل شد فهمیدم که بعد از پیغمبر فتنهها و آزمایشهای بزرگی برای این ملت پیش میآید عرض کردم: یا رسول الله! مقصود از آنچه که در دین آیه آمده چیست؟
فرمود: یا علی ان امتی سیفتنون من بعدی(363) بعد از من امت من مورد امتحان و آزمایش قرار میگیرند بعد در آنجا میفرماید: به پیغمبر عرض کردم: یا رسول الله! آن گروهی که در احد شهید شدند 70 نفر بودند که در رأس آنها حمزة بن عبدالمطلب بود، آنها قهرمانهای احد بودند و من از این فیض محروم ماندم و شهادت از من دور شد خیلی ناراحت شدم که چرا من به این فیض نایل نشدم.
من به ایشان عرض کردم: چرا این فیض از من گرفته شد؟
فرمود: در اینجا شهید نشدی اما عاقبت امر، تو در راه خدا شهید خواهی شد، در حالتی که در احد یک جوان 25 ساله است، تازه با زهراء سلام الله علیها ازدواج کرده است یک فرزند بیشتر نداشت، امام مجتبی (ع) یک خانواده جوان همه آرزوهای شان این است که زندگی شان کم کم پیش برود علی (ع) را ببینید تنها آرزوی بزرگش این است که در راه خدا شهید بشود! پیغمبر (ص) فرمودند: علی تو شهید میشوی، بعد فرمود: کیف صبرک، در حین شهادت صبر تو چگونه خواهد بود؟
علی عرض کرد: یا رسول الله لیس هذا من مواطن الصبر بل من مواطن الشکر، نفرمایید چگونه صبر میکنی بفرمایید چگونه سپاسگزار هستی؟
فرزندان علی (ع) آمدند جلوی امیرالمؤمنین (ع) را گرفتند و گفتند: پدر جان نمیگذاریم شما به مسجد بروید، و حتماً بایستی یک نفر دیگر را به نیابت بفرستی.
اول فرمودند: خواهرزادهام جعده بن جبیره را بگویید برود نماز جماعت را با مردم بخواند. بعد خودشان نقض کردند، فرمودند: نه خودم میروم.
عرض کردند: اجازه بدهید کسی شما را همراهی کند.
فرمود: خیر نمیخواهم کسی مرا همراهی کند ولی برای او شب با صفایی است این تعبیر مال خود ایشان است که فرمودهاند: و ما کنت الا کقارب ورد، و طالب وجد(364) بعد از این که در بستر افتاده است این جملهها را میفرماید؛ به خدا قسم این ضربت که بر فوق من وارد شد مثل من مثل عاشقی بود که به معشوق خودش رسید، مثل آن کسی بود که در شب ظلمانی دنبال چاه آبی میگردد تا خیمه و خرگاهش را بردارد و یه آنجا برود، اگر در آن تاریکی آن چاه آب را پیدا کند چقدر خوشحال میشود مثل من هم مثل همان شخص است. حافظ میگوید:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند - واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی - آن شب قدر که این تازه براتم دادند
و حافظ هم اشاره به همین معنی دارد.
فرمودند: من خودم میروم. خدا میداند که او چه هیجانی داشت، البته خودش میفرماید: من خیلی کوشش کردم که راز آن مطلب را کشف کنم، یعنی خصوصیات آن را بعضی گفتهاند ولی اجمالاً میداند به این که یک حادثه بزرگی برای او اتفاق میافتد از نهج البلاغه این طور استفاده میشود: خیلی کوشش کردم که سر و باطن این کار را به دست بیاورم، ولی خدا اباء کرد، جز اینکه این سر را اخفاء بکند، آمد و آمد خودش اذان صبح را میگفت: با آن سپیده دم خداحافظی کرد و گفت: ای صبح، ای سپیده دم ای فجر از روزی که علی به این دنیا چشم گشاده است آیا روزی بوده است که تو از فخر بدمی و چشم علی خواب باشد یعنی ای سپیده دم بعد از این چشم علی برای همیشه به خواب خواهد رفت در وقتی که دارد از مأذنه پایین میآید، میفرماید:
خلوا سبیل المؤمن المجاهد - فی الله لا یعبد غیر الواحد
و یوقظ الناس الی المساجد(365)
راه مؤمن مجاهد را باز کنید، باز خودش را به عنوان یک مؤمن مجاهد توصیف میکند، دلهرهها، اضطرابها هست، علی گفته بود: پشت سر این ضجهها، نوحههایی هست یک وقت یک فریاد همه را متوجه کرد صدایی شنیدند که در همه جا پیجیده است:
تهدمت و الله ارکان الهدی و انطمست اعلام التقی و انفصمت العروة الوثقی، قتل ابن عم المصطفی، قتل الوصی المجتبی، قتل علی المرتضی قتله اشقی الاشقیاء
به خدا سوگند ستونهای هدایت در هم شکست و نشانههای تقوی محو شد و دستاویز محکمی که میان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید پسر عموی مصطفی (ص) کشته شد، علی مرتضی به شهادت رسید و بدبخت ترین اشقیا او را شهید نمود.(366)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، آخرین اذان علی
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، اختیار شهادت
یا ابا عبدالله انت شهید هذه الامة فعلیک بتقوی الله و علی بلائه.
ای حسین! تو شهید این امت هستی، بر تو باد به تقوا و صبر بر بلای الهی.(429)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، اخبار پیامبر از طول عمر علی
مردی بر علی بن ابی طالب (ع) فخر نمود. پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: ای علی، تو بر همه عرب فخر کن، که تو از نظر پسر عمو و پدر و برادر از همه بزرگوارتر هستی. تو خودت و نسبت و همسرت و فرزندانت و عمویت از همه بزرگوارترید. تو در تقدیم جان و مالت از همه بالاتر، و در بردباری از همه کاملتر، و در اسلام از همه پیشتر و از نظر علم از همه بالاتر هستی.
تو کتاب خدا را از همه بهتر قرائت میکنی و سنتهای الهی را از همه بهتر میدانی. قلب تو در روز جنگ از همه شجاعتر، و دست تو بخشندهتر است. در دنیا از همه زاهدتر و در تلاش و کوشش از همه شدیدتر و در اخلاق از همه نیکوتر و در زبان از همه راستگوتری، و محبوبترین مردم نزد خدا و من هستی.
تو بعد از من سی سال خواهی ماند، که خدا را عبادت میکنی و بر ظلم قریش صبر مینمایی، و آن گاه که یارانی یافتی در راه خدای عزوجل با آنان به جهاد بر میخیزی. برای تأویل قران با ناکثین و قاسطین و مارقین از این امت جنگ مینمایی همان طور که همراه با من برای تنزیل آن جنگیدی.
سپس به شهادت کشته میشودی، و محاسنت با خون سرت خضاب میشود. قاتل تو در کینه نسبت به خداوند و دوری از خدا و از من همچون پی کننده شتر (صالخ) و همچون قاتل یحیی بن زکریا و فرعون ذوالاوتاد (صاحب میخها) خواهد بود.(310)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، احیای نام پیامبر
پاسخ داد: نه.
فرمود: این همان چیزی است که من میگویم.(182)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، احتجاجات علی
لذا، زمانی که کسی متوجه نبود، خدمت امیرالمؤمنین (ع) رفت و از آن حضرت تقاضای مجلس خلوتی کرد و عرضه داشت: ای اباالحسن به خدا سوگند با این موضوع (مسأله غصب خلافت) موافق نبودم و در آن چه که واقع شدم، میل و رغبتی نداشتم. بر آن حریص نبودم و بر خودم، در آن چه امت بدان نیازمند است، اعتماد و اطمینان ندارم نیز از لحاظ مال و عشیره، توانایی و قدرتی ندارم و نمیخواهم خلافت را برای خودم از چنگ دیگران بربایم. پس چرا در درونت نسبت به من عداوتی داری که سزاوار آن نیستم و چرا در امری که به سوی آن رفتهام، اظهار کراهت میکنی و به چشم دشمنی به من مینگری؟
علی (ع) به او فرمود: چه چیز تو را به آن (غصب خلافت) واداشت، وقتی که رغبتی به آن نداشتی و حریص بر آن نبودی (مضافاً بر این که) به خودت نیز در قیام به آن و به آن چه که مردم در امر خلافت به تو نیازمندند اعتماد و اطمینان نداشتی؟
ابوبکر گفت: حدیثی از رسول خدا (ص) شنیدم که :همانا خداوند امت مرا بر گمراهی جمع نمیفرماید لذا وقتی اجتماع آنها را دیدم، حدیث پیامبر را اطاعت کردم و تجمع آنها را بر خلاف هدایت محال پنداشتم و به خواست آنها گردن نهادم و اگر میدانستم احدی از این امر تخلف میکند، از (قبول آن) امتناع میکردم.
علی (ع) فرمود: اما آن چه درباره حدیث پیامبر بیان داشتی: همانا خداوند امت مرا بر گمراهی جمع نمیفرماید، آیا من از امت پیامبر هستم یا نیستم؟ ابوبکر گفت: آری.
حضرت فرمود: همچنین گروهی که تو را از این کار منع میکردند و عبارت بودند از: سلمان و عمار و ابوذر و مقداد و سعد بن عباده و کسانی که از انصار با او بودند (آیا از امت پیامبر هستند یا خیر؟) ابوبکر گفت: همگی از امت پیامبرند.
علی (ع) فرمود: پس چگونه به حدیث پیامبر احتجاج میکنی در حالی که امثال این گروه تو را واگذاشتند. و هیچ کس از امت (پیامبر) در مورد طعن و سرزنشی ندارد و در مصاحبت با پیامبر و خیر خواهی برای آن جناب کوتاهی و تقصیری ندارند.
ابوبکر گفت: من از تخلف آنها مطلع نشدم، مگر بعد از این که امر خلافت استحکام یافته بود. لذا ترسیدم اگر خلافت را از خود دور کنم، مردم از دین برگردند و مرتد شوند؛ در حالی که مباشرت آنها با من، در صورتی که آنها را اجابت نمایم، رنج و زحمتش بر دین کمتر و آسانتر است و باعث بقای بیشتری برای دین است تا این که بعضی از مردم با بعض دیگر در آویزند و درگیر شوند و سرانجام کافر گردند و دانستم که تو کمتر از من (طالب) بقای آنها و دوام دینشان نیستی.
علی (ع) فرمود: آری، ولی به من خبر بده از کسی که استحقاق و شایستگی امر امامت و خلافت را دارد، به چه چیزهایی دارای این شایستگی میشود؟
ابوبکر گفت: به نصیحت و خیر خواهی و وفا نمودن (به عهد) و برطرف کردن سهل انگاری و سستی و بخشش و عطا و نیکویی سیره و روش و اظهار عدالت و علم و آگاهی به کتاب خدا و سنت پیامبر و قضاوت بین افراد با زهد در دنیا و بیرغبتی به آن و گرفتن حق مظلوم از ظالم، (خواه ظالم با او) خویشاوندی داشته باشد یا ناآشنا و غریب باشد. سپس ابوبکر ساکت شد.
علی (ع) فرمود: ای ابوبکر، تو را به خدا سوگند میدهم آیا خودت را متصف به این خصلتها مییابی یا مرا؟ عرض کرد: البته شما را ای اباالحسن.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من پیش از همه مردان مسلمان، دعوت رسول خدا (ص) را اجابت کردم یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من برای حجاج (در ایام حج) و برای تمامی امت، آیات سوره برائت را قرائت کردم یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من با ایثار جان خودم رسول خدا (ص) را هنگامی که (از شر مشرکان مکه) به غار پناه برد محافظت نمودم یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا در آیهای که صدقه انگشتری را (در حال نماز) بیان میکند، ولایت از جانب خداوند با ولایت رسول خدا (ص) برای من است یا برای تو؟ عرض کرد: البته برای شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا به دلیل حدیث پیامبر در روز غدیر، من مولای تو و تمام مسلمین هستم یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من وزیر رسول خدا (ص) هستم و مثل من نسبت به پیامبر، مثل هارون به موسی است یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا پیامبر، با من و با همسر من (حضرت فاطمه زهرا (س)) و فرزندانم (امام حسن و امام حسین (ع)) در مباهله با مشرکین نصرانی حاضر شد یا با تو و زن بچهات؟ عرض کردم: البته با شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا آیه تطهیر از ناپاکی به من و همسر و فرزندانم تعلق دارد، یا به تو و زن و بچهات؟ عرضه داشت: البته به شما و اهل بیت شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من و فرزندانم مشمول دعای رسول خدا (ص) در حدیث کساء هستیم که فرمود: بار خدایا، اینها اهل بیت من هستند که (روی) به سوی تو دارند نه به جانب آتش،
یا تو؟ عرض کرد: البته شما و همسر و فرزندانتان.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا این آیه: وفای به عهد میکنند و از روزی که شر آن فراگیر است خائفند، درباره من است یا تو؟ عرض کردم: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن جوان مردی هستی که از آسمان او را ندا دادند: هیچ شمشیری نیست، مگر ذوالفقار و هیچ جوان مردی نیست، مگر علی، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که خورشید برای وقت نمازش برگشت و بعد از اتمام نماز غروب کرد، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) روز فتح خیبر پرچمش را به او داد و خداوند او را فاتح و پیروز گردانید، یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که کرب و اندوه رسول خدا (ص) و مسلمین را با کشتن عمرو بن عبدود برطرف ساختی یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) او را از حرام زادگی از زمان حضرت آدم تا پدرت پاک و مطهر ساخت یا من؟ با این سخنی که فرمود: من و تو (رسول خدا (ص) و علی (ع) از نکاح (ازدواج مشروع) هستیم نه از سفاح (ازدواج غیر مشروع) از زمان حضرت آدم تا زمان عبدالمطلب عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) مرا برگزید و فاطمه زهرا (س) دخترش را به عقد ازدواجم درآورد و فرمود: خداوند (حضرت زهرا (س)) را به عقد ازدواجت درآورد یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من پدر حسن و حسین (ع) دو ریحانه رسول خدا (ص) هستم که درباره آنها فرمود: این دو، آقایان جوانان اهل بهشتند و پدرشان از آنها بهتر است، یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا برادر تو، به دو بال در بهشت مزین شده که با آنها به همراه ملایکه پرواز میکند، یا برادر من؟ عرض کرد: برادر شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من ضامن دین رسول خدا (ص) شدم و در ایام حج برای وفای به عهد آن جناب فریاد زدم، یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) وقتی که میخواست مرغ بریانی را بخورد، او را فرا خواند و فرمود: خداوندا محبوبترین بندهات را بعد از من، به نزدمآور (تا با من از این مرغ بخورد یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من کسی هستم که رسول خدا (ص) مرا به قتال با ناکثین (طلحه و زبیر و عایشه) و قاسطین (معاویه و اصحابش) و مارقین (خوارج نهروان) بر اساس تأویل قرآن بشارت داد، یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من آن کسی هستم که گواه بر آخرین کلام رسول خدا (ص) بود و متولی غسل و دفن آن حضرت شد یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) با این فرمایش که: علی قضاوت کنندهترین شماست امت را به علم قضاوتش دلالت فرمود، یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) در ایام حیاتش به اصحابش فرمود: به او به امارت بر مؤمنین سلام کنید، یا تو؟ عرض کرد: البته شما
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که با رسول خدا (ص) قرابت بیشتری داری یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که خداوند دیناری در موقع نیاز به تو بخشید و جبرییل با تو معامله کرد و پیامبر (ص) را میهمان کردی و فرزندانش را طعام دادی، یا من؟ ابوبکر گریه کرد و عرضه داشت: البته شما.
علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) او را برای انداختن و شکستن بتی که بر روی کعبه بود، بر دوش خود بالا برد، که اگر میخواست به افق آسمان برسد هر آینه میرسید، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) دستور داد که در خانه او به مسجدالنبی باز باشد، هنگامی که به بستن تمام در خانههای صحابه و اهل بیتش فرمان داد و حلال شمرد در مسجدش برای او آن چه برای خودش حلال بود، یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که پیش از نجوای با رسول خدا (ص) صدقه داد و رسول خدا (ص) با او نجوا کرد، هنگامی که خداوند عزّوجلّ امت را مورد عتاب قرار داد و فرمود: آیا برای شما دشوار بود که پیش از نجوای با رسول خدا (ص) صدقه بپردازد، یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) درباره او به فاطمه زهرا (ص) فرمود: تو را به ازدواج کسی در آورم که از میان مردم نخستین کسی بود که (به من) ایمان آورد و اسلام او بر همه رجحان و برتری دارد، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
سپس امیرالمؤمنین (ع) مناقبی را که خداوند به آن جناب از میان مردم اختصاص داده بود، یک یه یک فرمود: و ابوبکر در جواب همه آنها عرض میکرد، البته شما (صاحب این فضایل و مناقب هستید) و علی (ع) فرمود: پس به این ویژگیها و نظایر آنها، امارت (من) بر امت محمد (سلی الله علیه و آله و سلم) سزاوار میشود.
سپس علی علیه السلام خطاب به ابوبکر فرمود: چه چیزی تو را به خدا و رسول و دین او جسور ساخته، در حالی که تو از آن چه که اهل دین به آن محتاجند، تهی هستی؟ ابوبکر گریه کرد و عرضه داشت: ای اباالحسن، راست میگویی. امروز را به من مهلت بده تا در آن چه که در آنم و در آن چه که از تو شنیدم، ببینم.
علی (ع) فرمود: مهلت برای تو هست.
ابوبکر از نزد علی (ع) خارج شد و آن را با خود خلوت کرد و تا شب به کسی اجازه نداد بر او وارد شود و این در حالی بود که عمر به خاطر این که شنیده بود ابوبکر با علی (ع) خلوت کرده، در میان مردم تردد میکرد.
ابوبکر در آن شب به خواب رفت و در عالم رؤیا، رسول خدا (ص) را در جایگاه مخصوصش مشاهده کرد.
ابوبکر به جانب رسول خدا (ص) برخاست تا بر آن حضرت سلام نماید؛ ولی رسول خدا (ص) رویش را برگرداند.
ابوبکر گفت: ای رسول خدا (ص)، آیا فرمانی صادر فرمودهای و من آن را انجام ندادهام؟
رسول خدا (ص) فرمود: جواب سلام تو را چگونه بدهم، در حالی که دشمنی ورزیدی با کسی که خدا و رسولش او را دوست دارند؟ حق را به اهلش بازگردان.
ابوبکر گفت: عرض کردم. چه کسی اهل آن است؟ فرمود: کسی که دیروز تو را درباره آن مورد عتاب قرار داد و او علی (ع) است.
ابوبکر گفت: همانا به فرمان شما حق را به او باز میگردانم.
پس شب را به صبح آورد و (صبح) در حالی که میگریست، به علی (ع) عرض کرد: دستت را بگشا. پس با او بیعت نمود و امر (امارت بر امت) را به آن حضرت تسلیم نمود و عرضه داشت: به سوی مسجد رسول خدا (ص) میروم و آن چه را دیشب در خواب دیدهام، و آن چه را که (دیروز و امروز) مابین من و تو گذشت برای مردم باز خواهم گفت و جانم را از زیر بار این امر (امامت بر مردم) آزاد خواهم کرد و بر شما به امارت (بر مؤمنین) سلام مینمایم.
علی (ع) فرمود: خوب است. ابوبکر در حالی که رنگش تغییر کرده بود از نزد علی (ع) بیرون رفت و عمر در حالی که دنبال او میگشت، با او برخورد کرد و گفت: ای خلیفه رسول اللّه، حالت چطور است و ابوبکر آن چه را بر او گذشته بود و هر چه در خواب دیده بود و آن چه را ما بین او و علی (ع) واقع شد، برای عمر باز گفت.
عمر به او گفت: ای خلیفه رسول خدا (ص)، تو را به خدا سوگند میدهم که به سحر بنی هاشم فریب نخوری که این اولین سحری نیست که از آنها صادر شده، و پیوسته با او بود تا این که او را از رأی و ارادهاش بازگرداند و او را بدانچه در آن بود (غصب مقام خلافت) ترغیب کرد و به ثبات و پایداری بر آن فرمانش داد.
علی (ع) برای وعده و قرار به مسجد آمد و کسی را در آن جا ندید و احساس شرّ از ناحیه آنها کرد. پس نزد قبر پیامبر (ص) نشست و (در آن حال) عمر بر آن حضرت گذشت و گفت: ای علی، (امر) به غیر آن چه قصد نمودی واقع شد، و علی (ع) متوجه موضوع گردید و بلند شد و به خانه بازگشت.(208)
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))