زندگاني حضرت زهرا ، فاطمه تنها همسر علی در زمان حیاتش
در کتاب امالی شیخ صدوق از ابوبصیر نقل شده که میگوید:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: خدای تعالی بر حضرت علی بن ابیطالب(علیه السلام) تا وقتی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) زنده بود، تمامی زنان را حرام کرد. ابوبصیر گفت: این برای چه بود؟ امام فرمود: چون حضرت فاطمه(سلام الله علیها) هیچ گاه حیض نمیشد و همیشه پاک بوده است(170).
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
ابو جعفر طوسی در اختیار الرجال از امام صادق(علیه السلام) به نقل از سلمان فارسی (ره) روایت میکند که حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در مورد کسانی که به حقوق شوهر و پسر عمش علی(علیه السلام) تجاوز کرده بودند، چنین فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی(علیه السلام) را به یکی از مسافرتهای دور اعزام فرمود، زهرا(سلام الله علیها) که بار سفر و وسایل رفت و آمد را آماده میساخت، مقداری از گوشت قربانی را برای شوهرش ذخیره نمود، از او پرسیدند: مگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از مصرف گوشت قربانی نهی نفرموده است؟ پاسخ داد: انه قد رخص فیها؛ مصرف گوشت عید قربان اجازه داده شد(168). نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: ای سلمان! وای بر آنان! میخواهند فرزندانم حسن و حسین را یتیم کنند. به خدا سوگند، ای سلمان از درب مسجد به جایی نمیروم تا این که پسر عمویم را با چشمان سالم ببینم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
فاطمه(سلام الله علیها) گفت: ای ابوالحسن! من از پدرم شنیدم که میفرمود: اشک، خشم خداوند را خاموش میکند و قبر باغی از باغهای بهشت نخواهد بود، مگر هنگامی که بنده از ترس خدا گریه کند و خداوند عزیز جبار میداند که من با این اشکها از خوف خدا میگریم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
محمود بن لبید در ضمن گفتاری طولانی گوید: عرض کردم: ای بانوی من! چه شد که علی(علیه السلام) نسبت به حق خود سکوت کرد و اقدامی ننمود؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
از اسماء بنت عمیس روایت شده است که گوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
عبدالله بن عجلان سکونی گوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی حضرت امیر(علیه السلام) به خانه آمد، دید زهرا(سلام الله علیها) بیمار افتاده. چون شدت بیماری و تب آن بانو را دید، سرش را به دامن گرفت و بر رخسارش نظر کرد و گریست و فرمود: یا فاطمه! چه میل داری؟ از من بخواه. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
زید بن حسن گوید که شنید امام صادق(علیه السلام) میفرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شیخ مفید(ره) در ارشاد میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی علی(علیه السلام) فرمود: فاطمه جان! آیا غذایی هست که بیاوری؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و تقاضا کردند که خدمات خانه و زندگی را برای هر یک مقرر فرماید. حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه(سلام الله علیها) را به خدمات درون خانه گماشت و بیرون خانه را به علی(علیه السلام) واگذاشت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام علی(علیه السلام) همین که از جنگ احد بازگشت، شمشیر خون آلود خویش را به دست فاطمه(سلام الله علیها) داد و شعری سرود که آغازش چنین است: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پس از ایراد خطبه فدکیه، دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روانه منزل خویش میشود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در انتظار است. فاطمه(سلام الله علیها) وارد خانه میشود و خطاب به همسرش میگوید: ای پسر ابیطالب! مانند جنینی که در شکم پردهنشین است، پرده به خود پیچیده و خود را در آن نهان کردهای و مانند شخص متهم در کنج خانه نشسته و خانهنشین شدهای. تو همانی که از این پیش در کارزار میتاختی و دلاوران و جنگاوران را به کام مرگ میانداختی، اکنون چه شد که پرهای مرغان بیبال و پر بر سرت ریخته و بیچارهات کرده است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 زندگاني حضرت زهرا ، تهدید به نفرین
خلوا عن ابن عمی! فو الذی بعث محمداً بالحق لئن لم تخلوا عنه لانشرن شعری و لاضعن قمیص رسول الله علی رأسی و لاصرخن الی الله تبارک و تعالی فماناقة صالح باکرم علی الله منی و لا الفصیل باکرم علی الله من ولدی؛
رها کنید پسر عموی مرا! سوگند به آن خدایی که محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق برانگیخت، اگر از وی دست برندارید، گیسوان خود را پریشان کرده و پیراهن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را بر سر افکنده و در برابر خدا فریاد خواهم زد. یقین بدانید که ناقه صالح، در نزد خدا از من گرامیتر نبود، و بچه آن ناقه نیز از فرزندان من قدر و قیمتش زیادتر نبود(169).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، ذخیره غذا برای سفر علی
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، با تو هستم ، در هر شرایطی
سلمان نزد حضرت علی(علیه السلام) برگشته و فرمایش حضرت زهرا(سلام الله علیها) را بازگو کرد. علی(علیه السلام) از جا حرکت کرده و از مسجد بیرون آمد.
هنگامی که چشم حضرت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) افتاد، خود را بر شانههای آن حضرت آویخت و فرمود: روحم فدای روح تو و جانم سپر بلای تو باد ای ابوالحسن! اگر در شرایط خوب باشی من با تو هستم و اگر در شرایط بدی باشی من نیز با تو هستم. هر دو با هم گریستند. درود و رحمت خداوند بر آنان باد(167).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، خاموشی خشم خدا به وسیله اشک
علی(علیه السلام) گریست. فاطمه(سلام الله علیها) از اشکهای آن حضرت گرفته و بر چهره خود کشیده گفت: ای ابوالحسن! اگر غمگینی در بین امت گریه کند، خداوند آن امت را مورد بخشایش خود قرار میدهد. پسر عمویم! تو غمگین و محزونی و من اشک چشم تو را به صورت میکشم تا مشمول رحمت خدا شوم(166).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، تشبیه کردن علی به کعبه
فرمود: ای ابوعمر، همانا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: امام علی(علیه السلام) چون کعبه است، به سوی او میروند و او به سوی کسی نمیرود(165).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، استقبال فاطمه از شوهرش علی
پس از آن که حضرت علی(علیه السلام) مورد اصابت شمشیر ابن ملجم قرار گرفته بود، من خدمت حضرت بودم، نالهای کرد و از هوش رفت و بعد از لحظهای به هوش آمد و فرمود: خوش آمدی.
به آن حضرت گفته شد: چه میبینی؟
علی(علیه السلام) فرمود: اینان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و برادرم جعفر و عمویم حمزه هستند، درهای آسمان گشوده گشته و فرشتگان فرود آمده و بر من سلام و بشارت میدهند و این فاطمه(سلام الله علیها) است که فرشتگان خدمتکارانش اطرافش را گرفتهاند(164).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، توصیف خانه علی و فاطمه
از حضرت باقر(علیه السلام) شنیدم که میفرمود: خانه علی و فاطمه از حجرات رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است و سقف خانهشان عرش پروردگار جهانیان میباشد و از درون خانه آنان پنجرهای گشاده به سوی عرش است که معراج وحی میباشد و فرشتگان صبح و شب و در هر ساعت و هر لحظه بر آنان وحی نازل میکنند. ورود و خروج گروههای فرشتگان از آنان نمیگسلد، گروهی فرود میآیند و گروهی بالا میروند(163).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، بیماری فاطمه و انار خواستن او
آن معدن حیا و عفت عرض کرد: یا پسر عم! چیزی از شما نمیخواهم. پدرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از شوهرت علی هرگز خواهش مکن، مبادا خجالت بکشد.
حضرت فرمود: ای فاطمه! به جان من تو آنچه میل داری، بگو.
عرض کرد: حال که قسم دادی، چنانچه در این حالت اناری باشد، خوب است.
علی(علیه السلام) بیرون شد و از اصحاب جویای انار شده، عرض کردند: فصل آن گذشته، مگر آن که چند دانه انار برای شمعون آوردند.
حضرت خود را به در خانه شمعون رسانید و دق الباب نمود.
شمعون بیرون آمد، دید اسدالله الغالب بر در است. عرض کرد: چه باعث شد که خانه مرا روشن نمودی؟
حضرت فرمود: شنیدم از طائف برای تو اناری آوردند، اگر چیزی از آن باقی باشد یک دانه به من بفروشی که میخواهم به جهت بیمار عزیزی ببرم.
عرض کرد: فدای تو شوم، آنچه بود مدتی است فروختهام.
آن حضرت به فراست علم امامت میدانست که یکی باقی مانده، فرمود: جویا شو، شاید دانهای باقی باشد و تو بیخبر باشی.
عرض کرد: از خانه خود باخبرم. زوجهاش پشت در ایستاده بود و گفتوگو را بشنید، صدا برآورد: ای شمعون! یک انار در زیر برگها ذخیره و پنهان کردهام و آن را خدمت حضرت آورد. حضرت چهار درهم داد.
حضرت فرمود: زوجهات برای خود ذخیره کرده بود و زاید برای او باشد. آن را گرفت و به شتاب روانه خانه شد، اما در راه صدای ضعیف و ناله غریبی شنید. از پی آن رفت تا داخل خرابه شد، دید شخصی اعمی و بیمار غریب و تنها به خاک افتاده، از شدت ضعف و مرض مینالد. امام بر بالین او نشست و سر او را در کنار گرفت و پرسید: ای مرد! چند روز است بیمار شدهای؟
عرض کرد: ای جوان صالح! من از اهل مداین هستم، بسیار به قرض افتادم و مدتی است به کشتی سوار و به این دیار آمدم که شاید خدمت امیرالمؤمنان برسم تا علاجی در قرض من نماید، در این حال مریض شدم و ناچار گردیدم.
آن جناب فرمود: یک انار در این شهر بود به جهت بیمار عزیزی داشتم که تحصیل نمودهام، لکن اکنون تو را نتوان محروم نمود. نصف آن را به تو میدهم و نصف دیگر آن را برای او نگه میدارم. آن گاه انار را دو نیم نمود و به دهان آن مریض مینمود تا نصف تمام شد، آن گاه فرمود: دیگر میل داری؟
عرض کرد: بسیار دلم بیقرار است، هر گاه نصف دیگر را احسان نمایی، کمال امتنان است.
آن جناب، سر خود را به زیر افکند به نفس خود خطاب نمود: یا علی! این مریض در این خرابه غریب افتاده از این جهت به رعایت سزاوار است. شاید برای فاطمه وسیله دیگر فراهم شود. پس نیم دیگر را به او دادند. چون تمام شد آن بیمار کور دعا کرد.
حضرت با دست تهی، متفکر و متحیر، که آیا چه جوابی به زهرا(سلام الله علیها) بگوید، زیرا به او وعده انار داده بود، از خرابه بیرون آمد، اما آهسته آهسته عرق خجلت آمد تا به در خانه رسید و از داخل شدن خانه شرم داشت و سر مبارک را از خانه پیش برد تا بنگرد آن مخدره در خواب است یا بیدار. دید آن بانوی معظمه عرق کرده و نشسته، اما طبقی از انار نزد آن بانو است که از جنس انار دنیا نیست و تناول میفرماید. خوشحال شده و داخل خانه شد و از واقعه جویا شد.
فاطمه(سلام الله علیها) عرض کرد: پسر عم! چون تشریف بردید، زمانی نگذشت که صحت بر من عارض و ناگاه دق الباب شد. فضه رفت و دید شخصی طبقی انار آورده که آن را جناب امیرالمؤمنین داده که برای سیده زنان، فاطمه بیاورم(162).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، کمک در کار خانه
علی(علیه السلام) در خوراک و روش از همه مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) همانندتر بود و شیوه او چنان بود که خود نان و زیت میخورد و به مردم نان و گوشت میخوراند. فرمود: رسم این بود که علی(علیه السلام) آب و هیزم را به خانه میآورد و فاطمه(سلام الله علیها) آرد آسیا میکرد و آن را خمیر مینمود و نان میپخت و جامه وصله میزد. فاطمه(سلام الله علیها) از همه مردم زیباروتر بود و گویی بر دو گونهاش دو گل شکفته بود. صلی الله علیه و علی ابیها و بعلها و بنیها(161).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، محبت فاطمه به علی
چون پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی بن ابیطالب(علیه السلام) را به غزوه ذات السلاسل فرستاد، او را عصابهای بود که در روز بسیار سختی (مثل جهاد) به سر میبست. علی(علیه السلام) به منزل آمد و آن را از فاطمه طلبید.
فاطمه(سلام الله علیها) گفت: قصد کجا دارید؟ پدرم شما را به کجا روانه کرده؟
علی(علیه السلام) فرمود: پدرت مرا به وادی رمل مأمور نمود (چون لشکر کفر هم سوگند شده بودند که پیغمبر و علی را از بین بردارند).
فاطمه(سلام الله علیها) غمگین شد و از محبت بر علی(علیه السلام) گریست.
در خلال این حال رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، چون فاطمه(سلام الله علیها) را به آن حال دید، گفت: ای فاطمه! میترسی که شوهرت کشته شود، لذا گریه میکنی، نه والله! تا خدا نخواهد، کشته نگردد.
علی(علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! راضی نباش (دریغ مدار) که من به بهشت نروم(160).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، درخواست غذا از فاطمه
پاسخ شنید: سوگند به آن که حق تو را بزرگ شمرده، سه روز است که غذای کافی در منزل نداریم و سهم خود از همان مقدار ناچیز را هم به شما بخشیدم و خود گرسنگی را تحمل نمودم.
علی(علیه السلام) میگوید: چرا به من خبر ندادی؟
زهرا(سلام الله علیها) میگوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مرا نهی نمود که چیزی از تو بخواهم، و به من سفارش نمود:
دخترم چیزی از پسر عمویت درخواست مکن. اگر چیزی برای تو آورد، بپذیر، والا تو درخواست چیزی نداشته باش(158).
و آن جا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) میدید علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) جز پوستی که شبها بر آن بخوابند و روزها با آن شتر خود را علف دهند، چیز دیگر ندارند، به دخترش فرمود: دخترم! صبر و تحمل داشته باش، زیرا موسی بن عمران ده سال با همسرش زندگی کرد و فرشی جز یک قطعه عبای قطوانی نداشتند(159).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، تقسیم امور خارجی و داخلی خانه
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: فقط خدا میداند که من چه قدر مسرورم از این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مرا مأمور به اموری نساخت که فقط از عهده مردان برمی آید (کنایه از این که زنان توانایی حمل بار گران زندگی را ندارند(157)).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، فاطمه ، دوشادوش همسر
افاطم هاک السیف غیر ذمیم - فلست بر عدید و لابلئیم
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
شمشیر علی را بگیر، فاطمه! شوهر تو مسئولیتی را که بر دوش میکشید، به تمامی انجام داد. او اینک قهرمانان قریش را در زمین به خون خودشان درغلتانده است!
زهرای گرامی(سلام الله علیها) شمشیر همسرش را گرفت، آن را شست و پاک کرد و برایش باز پس آورد(156).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، خطاب به علی پس از ایراد خطبه
اینک پسر ابیقحافه عطیه پدر را از کفم ربود و ذخیره اطفالم را گرفت، آشکارا با من ستیز میکند، کار به جایی رسید که این مردم (فرزندان قیله: انصار) دست یاری از من برداشتهاند و قبیله مهاجر رشته پیوند مرا بریدند، جماعت از من چشم پوشیدند، کسی نیست که او را منع کرده و از من حمایت و دفاع نماید، با خشم و غضب رفتم و با ذلت و خواری برگشتم. تو نیز خود را در تنگنای خواری انداخته و نیرویت را به کار نمیبری، گرگان را از هم میدریدی، اینک مگسان تو را از هم میدرند. من از گفتن، خودداری نکردم و از در باطل بیرون نشدم، ولی نیروی اجرای حکم حق را نداشتم، ای کاش پیش از این میمردم و این خواری و بیارجی را نمیدیدم. عذر خواه من اینک از تو، خدای من است، چه تقصیر کار در حق من باشی، و چه حامی من باشی.
آه! که من در هر طلوعی شیونی دارم و در هر غروبی شیونی دیگر از تو، پناهگاه من مرد و آن که بازویم بود سست شد. شکایتم را به سوی پدرم و دادخواهی را به پروردگارم وامیگذارم. بار خدایا! نیروی تو از همه افزون است و شمشیر عذاب و کیفر تو تیزتر است.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) لب به سخن گشود و آغاز به سخن کرد(154):
ویل و وای از تو مباد، ویژه دشمنانت باشد، بر من خشم مگیر ای دختر برگزیده موجودات و یادگار نبوت! در کار دین سستی نکردم و از حد توانایی تخطی ننمودم. اگر تو نظر به روزی داری، رزق تو تضمین شده و کفیل تو تضمین شده است، و آنچه از برای تو تهیه شده است بهتر از آنچه از تو قطع شده است میباشد، پس بگو: حسبی الله؛ خدا مرا بس است.
فاطمه فرمود: حسبی الله خدا مرا بسنده کرده است و سکوت فرمود(155).
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))