زندگاني حضرت زهرا ، جلوگیری از نبش قبر فاطمه
روایت شده: شبی که جنازه فاطمه (سلام الله علیها) را دفن کردند، در قبرستان بقیع صورت چهل قبر تازه احداث کردند.
هنگامی که مسلمانان از وفات فاطمه (سلام الله علیها) آگاه شدند، به قبرستان بقیع رفتند، در آن جا چهل قبر تازه یافتند و قبر فاطمه (سلام الله علیها) را پیدا نکردند. صدای ضجه و گریه از آنها برخاست، همدیگر را سرزنش میکردند و میگفتند: پیامبر شما جز یک دختر در میان شما نگذاشت، ولی او از دنیا رفت و به خاک سپرده شد و در مراسم نماز و دفن او حاضر نشدید و قبر او نمیشناسید.
سران قوم گفتند: بروید عدهای از زنان با ایمان را بیاورید تا این قبرها را نبش کنند، تا جنازه فاطمه (سلام الله علیها) را پیدا کنیم و بر او نماز کنیم، و قبرش را زیارت کنیم.
علی(علیه السلام) از این تصمیم با خبر شد، خشمگین از خانه بیرون آمد، آن چنان خشمگین بود که چشمهایش سرخ شده بود و رگهای گردنش پر از خون؛ و قبای زردی که هنگام ناگواریها میپوشید، پوشیده بود و بر شمشیر ذوالفقارش تکیه نموده بود تا به قبرستان بقیع آمد و مردم را از نبش قبرها ترسانید.
مردم گفتند: این علی بن ابی طالب است که میآید، در حالی که سوگند یاد کرده اگر یک سنگ از این قبرها جا به جا شود، تمام شما را خواهد کشت.
در این هنگام، عمر با جمعی از اصحاب خود با علی(علیه السلام) ملاقات کردند. عمر گفت: ای ابوالحسن! این چه کاری است که انجام دادهای، سوگند به خدا قطعاً قبر زهرا (سلام الله علیها) را نبش میکنیم، و بر او نماز میخوانیم.
حضرت علی(علیه السلام) دست بر دامن او زد و آن را پیچیده و به زمین کشید، عمر به زمین افتاد، علی(علیه السلام) فرمود: ای پسر سودای حبشیه! من از حق خود گذشتم از بیم آن که مردم از دین خارج نشوند، اما در مورد نبش قبر فاطمه (سلام الله علیها)، سوگند به خدایی که جانم در اختیار اوست، اگر چنین کاری کنید زمین را از خون شما سیراب میکنم. چنین نکنید تا جان سالمی از میان به در برید.
ابوبکر به حضور علی(علیه السلام) آمد و عرض کرد: تو را به حق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و به حق آن کسی که بالای عرش است (یعنی خدا)، سوگند میدهم عمر را رها کن، ما چیزی را که شما نپسندید انجام نمیدهیم.
آن گاه علی(علیه السلام) عمر را رها کرد، و مردم متفرق شدند و از فکر نبش قبر منصرف گردیدند(376).
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
علی بن محمد هرمزانی، از امام سجاد(علیه السلام) و ایشان از پدر بزرگوارش امام حسین(علیه السلام) روایت کند که آن حضرت فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
چون امام علی(علیه السلام) همسرش زهرا(سلام الله علیها) را در دل شب دفن کرد، بر لب قبر ایستاد و اشعاری را انشاد کرد که ترجمه آن چنین است: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
(پس از وفات فاطمه) چون شب در آمد، حضرت علی(علیه السلام) او را غسل داد و در جنازه گذاشت و امام حسن(علیه السلام) را فرمود که ابوذر را طلب کن. چون ابوذر حاضر شد، جنازه را برداشتند و به سوی بقیع بردند و بر آن نماز کردند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در کتاب روضةالواعظین آمده است: وقتی شب شد و خواب به چشمها چیره گشت و پاسی از شب گذشت، حضرت علی(علیه السلام) همراه حسن و حسین، عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان، بریده، و چند نفر از خواص بنی هاشم، جنازه را از خانه بیرون آوردند و بر آن نماز خواندند و در نیمههای شب آن را به خاک سپردند. حضرت علی(علیه السلام) اطراف قبر زهرا(سلام الله علیها) هفت قبر دیگر ساخت تا قبر فاطمه (سلام الله علیها) شناخته نشود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مفضل بن عمر میگوید: به حضرت صادق(علیه السلام) عرض کردم: چه کسی فاطمه (سلام الله علیها) را غسل داد؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در روایت ورقه آمده است: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابن عبدالبر نوشته است: چون دختر پیغمبر زندگانی را بدرود گفت، عایشه خواست به حجره او برود، اسماء طبق وصیت او را راه نداد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
صاحب کتاب ناسخ التواریخ مینویسد: به هنگام رحلت حضرت زهرای اطهر(سلام الله علیها) زینب در حالی که چادرش بر زمین کشیده میشد، جلو آمده و فریاد زد: ای پدر، ای رسول خدا! هم اکنون محرومیت دیدار تو برایمان معلوم گردید و شناخته شد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
وقتی علی بن ابیطالب(علیه السلام) به بالین حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نشست و پرده را از روی صورت وی برداشت، دید آن حضرت وصیت نامهای نوشته است به این مضمون: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی(علیه السلام) بعد از شنیدن خبر جانسوز مرگ فاطمه (سلام الله علیها) به سرعت وارد منزل شد، دید فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در بستر خود خوابیده و یک قطیفه مصری روی خود کشیده است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
اسماء به حسن و حسین(علیه السلام) فرمود: بروید نزد پدرتان علی(علیه السلام)، و وفات مادرتان را به او خبر دهید. حسن و حسین(علیه السلام) از خانه بیرون آمدند، در حالی که فریاد میزدند: یا محمداه! یا احمداه! الیوم جد دلنا موتک اذ ماتت امنا؛ آه! ای محمد! امروز مصیبت فقدان تو برای ما تجدید شد، چرا که مادرمان از دنیا رفت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
اسماء پس از وفات فاطمه زهرا(سلام الله علیها) گریبانش را پاره کرد و سراسیمه از خانه بیرون آمد، حسن و حسین(علیه السلام) را در بیرون خانه ملاقات کرد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مرحوم اربلی در کتاب کشف الغمه روایت کرده که گوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ساعت احتضار فرا رسید. در این هنگام پرده برداشته شد و حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) نگاهی تند و عمیق افکند و فرمود: سلام بر جبرئیل، سلام بر رسول خدا، پروردگارا! مرا با پیامبرت محشور کن و در رضوان خود و جوار رحمت و خانهات دارالسلام مسکن و مأوا ده. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 زندگاني حضرت زهرا ، شکوه علی هنگام تدفین فاطمه
چون فاطمه (سلام الله علیها) دخت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیمار شد، به علی(علیه السلام) وصیت نمود که امر او را کتمان، و خبرش را پوشیده دارد، و کسی را از بیماری حضرتش آگاه نسازد، و آن حضرت چنین کرد. و خود حضرت او را پرستاری میکرد و اسماء بنت عمیس - رحمهاالله - پنهانی چنان که فاطمه (سلام الله علیها) وصیت نموده بود، آن حضرت را کمک کار بود.
پس چون هنگام وفات آن حضرت فرا رسید، به امیرالمؤمنین(علیه السلام) وصیت کرد که شخصاً کار او را به دست گیرد، و او را شبانه به خاک سپارد، و قبرش ناپیدا سازد (با زمین یکسان کند که جایش معلوم نباشد). پس علی(علیه السلام) خود این کار را به عهده گرفته و حضرت را به خاک سپرد، و محل قبر او را ناپیدا ساخت. چون دست مبارک از خاک قبر برفشاند، اندوه و غم بر دلش هجوم آورد پس سیلاب اشک بر گونهاش جاری ساخت، و رو به جانب قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گرداند و گفت:
ای رسول خدا، از من بر تو سلام باد، و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبیبهات و نور دیدهات و زایرت و کسی که در آرامگاه تو در میان خاک خفته و آن کسی که خداوند زود رسیدن به تو را برایش برگزیده است. یا رسول الله! صبرم در فراق دخت برگزیدهات کاسته شده، و تاب و توانم در فراق سرور زنان به سستی گراییده، جز این که در تأسی من به سنت تو، و در اندوهی که با جدایی تو بر من فرود آمد، جای صبر و بردباری (بر عزای فاطمه) باقی است، همانا من تو را در لحد آرامگاهت نهادم. پس از آن که جان مقدست بر روی سینهام جاری گشت (هنگام جان دادن سرت به سینه من چسبیده بود)، و تو را با دست خود به زیر خاک پنهان نمودم، و خودم شخصاً امورت را به عهده گرفتم. آری، در کتاب خدا آیهای است که سبب میشود مصیبتها را با آغوش باز بپذیریم: ما همه از آن خداییم و همه به سوی او باز خواهیم گشت(374).
راستی که امانت پس گرفته شد، و گروگان دریافت گشت، و زهرا خیلی سریع از دستم ربوده شد. ای رسول خدا! اکنون دیگر چقدر این آسمان نیلگون و زمین تیره در نظرم زشت جلوه میکند! اما اندوهم همیشگی گشته، و شبم به بیداری کشیده، اندوه هرگز از دلم رخت نبندد تا آنگاه که خداوند همان سرایی را که تو در آن مقیم گشتهای، برایم برگزیند. غصهای دارم بس دلخراش، و اندوهی دارم هیجانانگیز، چه زود میان ما جدایی افتاد، من به خداوند شکوه میبرم.
و به زودی دختر تو از همدستی امتت علیه من، و غصب حق خودش به تو گزارش میدهد، پس احوال را از او جویا شو، که بسی غمهای سوزانی که در سینه داشت و راهی برای پخش آن نمییافت، و به زودی بازگو خواهد نمود، و البته خداوند داوری میکند و او بهترین داوران است.
ای رسول خدا! بر تو درود میفرستم، درود وداع کنندهای که نه خشمگین است و نه دلتنگ، بنابراین اگر باز گردم، از روی ملالت و دلتنگی نیست؛ و اگر بمانم، از روی بدگمانی به وعدهای که خداوند به صبر پیشگان داده نباشد، و البته که صبر مبارکتر و زیباتر است. و اگر بیم غلبه چیره شوندگان بر ما نبود (که مرا سرزنش کنند یا قبر فاطمه را بشکافند) ماندن در نزد قبر تو را بر خود لازم مینمودم و در کنار آن به اعتکاف به سر میبردم و بر این مصیبت بزرگ همچون مادری فرزند از دست داده مینالیدم. در برابر دید خدا دخترت پنهانی به خاک سپرده گشته، و حقش به زور ستانده میشود، و آشکارا از ارث خویش محروم میگردد، حال آن که هنوز از عهد تو دیری نپاییده و یاد تو فراموش نشده است.
پس ای رسول خدا، به سوی خداوند شکوه میبرم. و بهترین صبر صبر بر ماتم تو است، و صلوات و رحمت و برکات خداوند بر تو و بر او (فاطمه) باد(375).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، مرثیه علی بر فاطمه
1- در هر اجتماعی، سرانجام هر دو دست جدایی خواهد بود و همه آنها در فراق و مرگ اندک میباشند.
2- از دست دادن فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بعد پیامبر، دلیلی است که دوستی دایمی نخواهد شد.
و باز نقل شده که بعد از وفات زهرا (سلام الله علیها) علی(علیه السلام) این اشعار را انشاد کرد:
1- نفسم با ناله هایش حبس شده، ای کاش نفسم با نالهها خارج میشد!
2- بعد از تو زهرا (سلام الله علیها)، خیری در زندگانی دنیا نیست. گریهام برای این است که زندگی دنیا طول بکشد(373).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، تکفین و تدفین فاطمه
چون حضرت امیر(علیه السلام) از نماز فارغ شد، دو رکعت نماز به جای آورد و دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! این دختر پیغمبر توست، فاطمه. پس بیرون بر او را از ظلمتها به سوی نور، و از شدتها به سوی شادی و سرور. پس زمین روشن شد به قدر یک میل در یک میل.
چون خواستند آن حضرت را دفن کنند، ندا رسید از بقعهای از بقعههای بقیع که: به سوی من بیایید که تربت او را از من برداشتهاند. چون حضرت نظر کرد، قبر کندهای دید، پس جنازه آن حضرت را نزد آن قبر گذاشتند.
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از کنار قبر ندا کرد: ای زمین! امانت خود را که دختر رسول خداست به تو سپردم. پس از زمین صدایی آمد که: یا علی! این مهربانترم به او از تو، برگرد و آزرده مباش.
چون حضرت خواست برگردد، قبر پر شد و با زمین هموار و ناپیدا شد، و دیگر ندانستند که در کجاست تا روز قیامت(372).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، نماز بر جنازه فاطمه
و در کتاب مصباح الأنوار آمده: شخصی از امام صادق(علیه السلام) سؤال کرد، امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در نماز بر فاطمه (سلام الله علیها) چند تکبیر گفت؟
آن حضرت فرمود: علی(علیه السلام) یک تکبیر میگفت، جبرئیل نیز یک تکبیر میگفت، و بعد فرشتگان مقرب الهی تکبیر میگفتند، تا این که امیر مؤمنان(علیه السلام) پنج تکبیر گفت.
شخص دیگری پرسید: در کجا بر او نماز خواند؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود: در خانهاش نماز خواند، سپس جنازه را حرکت دادند و از خانه بیرون آوردند(371).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، غسل دهنده فاطمه
فرمود: امیرالمؤمنین(علیه السلام)
من از فرمایش حضرت دلم گرفت.
حضرت فرمود: گویا از شنیدن این جمله دلگیر شدی؟
عرض کردم: آری، چنین شدم.
فرمود: دلگیر نشو! او صدیقه است و جز صدیق کسی نباید او را غسل دهد. مگر نمیدانی که مریم(سلام الله علیها) را کسی جز حضرت عیسی(علیه السلام) غسل نداد(370)؟...
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، وداع حسین با مادرشان
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: مشغول غسل دادن فاطمه (سلام الله علیها) شدم، او را در درون پیراهن، بیآن که پیراهنش را از تن بیرون آورم غسل دادم، به خدا قسم فاطمه (سلام الله علیها) پاک و پاکیزه بود، سپس از باقی مانده حنوط رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را حنوط کردم و کفن بر او پوشاندم و پیچیدم. وقتی که خواستم بندهای کفن را ببندم، صدا زدم:
ای کلثوم، ای زینب، ای سکینه، ای فضه، ای حسن و ای حسین! هلموا تزودوا من امکم؛ بیایید و از دیدار مادرتان توشه برگیرید، که وقت فراق و لقای بهشت است.
حسن و حسین(علیه السلام) آمدند و با آه و ناله میگفتند: واحسرتاه! لاتنطغی ابداً من فقد جدنا محمد المصطفی و امنا فاطمة الزهراء...؛ آه! چه شعله حسرت و اندوهی که هرگز خاموش شدنی نیست، برای فقدان جدمان محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) و مادرمان فاطمه (سلام الله علیها)، ای مادر حسن! و ای مادر حسین! وقتی که با جدمان ملاقات کردی، سلام ما را به او برسان، و به او بگو: ما بعد از تو در دنیا یتیم ماندیم.
امیر مؤمنان علی(علیه السلام) فرمود: انی اشهد الله انها قد حنت و انت و مدت یدیها و ضمتهما الی صدرها ملیاً؛ خدا را گواه میگیرم که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نالهای جانکاه کشید و دستهای خود را دراز کرد و فرزندان خویش را مدتی به سینهاش چسبانید.
ناگاه شنیدم هاتفی در آسمان صدا زد: یا ابا الحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا والله ملائکة السماء؛ ای علی! حسن و حسین را از سینه مادرشان بلند کن، که سوگند به خدا این حالت آنها، فرشتگان آسمان را به گریه انداخت، و دوستان مشتاق دوست خود میباشند.
آن گاه حسن و حسین(علیه السلام) را از سینه مادرشان، بلند کرد(369).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، اجازه ملاقات ندادن به عایشه
عایشه شکایت به پدر برد که این زن خثعمیه(366) میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمیگذارد من نزد جسد او بروم. به علاوه، برای او حجلهای چون حجله عروسان ساخته است.
ابوبکر به در حجره دختر پیغمبر آمد و گفت: اسماء چرا نمیگذاری که زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا برای دختر پیغمبر حجله ساختهای؟
اسماء گفت: فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به من وصیت کرده است که کسی بر او داخل نشود. چیزی را که برای نعش او ساختهام، وقتی زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برایش بسازم.
ابوبکر گفت: حال که چنین است، هر چه به تو گفته، چنان کن(367).
ابن عبدالبر نوشته است: نخستین کس از زنان که در اسلام برای او بدین سان نعش ساختند، فاطمه (سلام الله علیها) دختر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. سپس مانند آن را برای زینب بنت جحش (زن پیغمبر) آماده کردند(368).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، سوگواری زینب هنگام رحلت مادر
علامه مجلسی این روایت را از روضه نقل میکند:
ام کلثوم بیرون آمد، در حالی که چادری بر سر افکنده بود که قسمت پایین آن بر زمین کشیده میشد و پیراهنی بر تن کرده که اندامش را پوشیده بود، صدا میزد: ای بابا، ای رسول خدا! هم اکنون به راستی تو را از دست دادیم، به طوری که دیداری دیگر نخواهد بود(365).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، وصیت نامه فاطمه
بسم الله الرحمن الرحیم
این آن چیزی است که فاطمه دختر پیغمبر خدا وصیت میکند. او شهادت به وحدانیت خداوند میدهد و شهادت میدهد که پیغمبر اکرم بنده خدا و فرستاده او است و این که بهشت حق است و جهنم حق است و قیامت که شکی در آن نیست خواهد آمد و خدای تعالی مردم را از قبرها در روز قیامت زنده میکند.
ای علی! من فاطمه دختر محمدم، خدای تعالی مرا با تو همسر قرار داد تا در دنیا و آخرت مال تو باشم، تو به من از دیگران سزاوارتری که امور مرا عهدهدار باشی. مرا در شب حنوط کن و در شب غسلم بده و کفن کن و نماز بخوان و مرا در شب دفن کن و به احدی جریان را نگو و با تو وداع میکنم و تو را به خدا میسپارم و به فرزندان من تا روز قیامت سلام مرا برسان.
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، علی بر سر پیکر فاطمه
علی(علیه السلام) او را صدا زد، جوابی نشنید. به طرف راست و چپ فاطمه رفت، صدیقه را صدا کرد، اما جواب نشنید. عبای خود را کنار گذاشت، عمامه را برداشت، دامن قبا را بالا زد و سر زهرا(سلام الله علیها) را در دامن خود نهاد را در دامن خود نهاد و صدا نمود: یا زهرا! یا زهرا!... اما فاطمه سخنی نگفت. امیرالمؤمنین گفت: ای دختر محمد! جوابینشنید... گفت: یا فاطمة! کلمینی؛ ای دختر پیغمبر! با من صحبت کن، من علی پسر عموی تو هستم.
حضرت میفرماید: فاطمه (سلام الله علیها) چشمش را باز کرد، (یعنی قبل از مرگ کامل که بنا بر علم امروز مدتی طول میکشد، به درخواست مقام ولایت و قدرت لایزال الهی، فاطمه حیات مجدد یافت) و به صورت علی(علیه السلام) نگریست و به گریه افتاد.
سپس سخنانی با یک دیگر در میان گذاشتند و بعد از مدتی کوتاه، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) از دنیا رفت(362).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، گزارش به علی
سپس حسن و حسین(علیه السلام) وارد مسجد شدند، علی(علیه السلام) در مسجد بود. آنها شهادت فاطمه (سلام الله علیها) را به او خبر دادند. علی(علیه السلام) از این خبر چنان دگرگون شد که بیحال افتاد، آب به صورتش پاشیدند، وقتی حالش خوب شد، با ندایی جانسوز فرمود:
بمن العزاء یا بنت محمد کنت بک اتعزی ففیم العزاء من بعدک؛ ای دختر محمد! به چه کسی خود را تسلیت بدهم، تا زنده بودی مصیبتم را به تو تسلیت میدادم، اکنون بعد از تو چگونه آرام بگیرم(361)؟
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، حسن و حسین ، کنار جنازه مادر
آنها گفتند: مادر کجاست؟
اسماء، سخنی نگفت. آنها به سوی خانه روانه شدند و دیدند که مادرشان رو به قبله دراز کشیده، حسین(علیه السلام) مادرش را حرکت داد. ناگهان دریافت که مادرش از دنیا رفته است به برادرش حسن(علیه السلام) رو کرد و گفت: ای مادرم! خدا در مورد مادرم به تو اجر بدهد. آجرک الله فی الوالدة.
امام حسن(علیه السلام) خود را به روی مادر انداخت، گاهی او را میبوسید و گاهی میگفت: ای مادرم! با من سخن بگو، قبل از آن که روح از بدنم خارج شود.
امام حسین(علیه السلام) پیش آمده و پاهای مادر خویش را میبوسید و میگفت: مادرم! من پسرت حسین هستم، قبل از آن که قلبم شکافته شود و بمیرم، با من سخن بگو(360).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، درد دل فاطمه با اسماء
فاطمه (سلام الله علیها) پس از پدر خود چهل روز زنده بود، چون هنگام مرگش فرا رسید به اسماء فرمود: جبرئیل برای پیغمبر کافوری از بهشت آورد، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را سه قسمت کرد: یک قسمت را برای خود و قسمتی را نیز برای علی و یک ثلث آن را نیز برای من گذارد که وزن آن به اندازه چهل درهم بود. اکنون آن را - که در فلان جا است - نزد من حاضر کن، و آن گاه جامهاش را بر سر کشید و فرمود: ساعتی صبر کن، آن گاه مرا صدا بزن و اگر دیدی پاسخ تو را ندادم، بدان که من از دنیا رفته و به پدر خود ملحق گشتهام.
اسماء ساعتی صبر کرد، آن گاه پیش من آمده و صدا زد:
یا بنت محمد المصطفی! یا بنت اکرم من حملته النساء! یا بنت خیر من وطی الحصا! یا بنت من کان من ربه قاب قوسین او ادنی! ای دختر مصطفی! و ای دختر آن کسی که زنان گرامیتر از او حمل نکردند! و ای دختر آن کس که بهتر از او کسی قدم روی خاک نگذارد! و ای دخت آن کسی که مقام قرب او نسبت به پروردگارش قاب قوسین او ادنی بود!.
و چون دید پاسخی نمیشنود، دست دراز کرد و پارچه را از روی صورت فاطمه برداشت و مشاهده نمود که از دنیا رفته است!
اسماء خود را روی زهرا(سلام الله علیها) انداخته او را میبوسید و میگفت: فاطمه جان! وقتی نزد پدرت رفتی، سلام اسماء دختر عمیس را به او برسان(359).
ادامه ندارد
زندگاني حضرت زهرا ، آخرین لحظات عمر
آن گاه فرمود: آیا آنچه را که من میبینم شما هم میبینید.
گفتند، شما چه میبینی؟
فرمود: این موکبهای اهل آسمانها است و این هم جبرئیل است، و این هم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که میفرماید: دختر عزیزم! پیش من آی ؛ زیرا آنچه در پیش داری، برای تو بهتر خواهد بود.
آن گاه چشمان خویش را باز کرد...و فرمود: و سلام بر تو ای قابض ارواح! زود مرا قبض روح کن و اذیتم مکن.
سپس فرمود: پروردگارا! به سوی تو میآیم، نه به سوی آتش.
پس چشمهایش بسته شد، دستها و پاهای خود را دراز کرده و از دنیا رفت(358).
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))