حكايت عارفانه ، سجده نکن
روزی آیت الله محمد حسین اصفهانی (قدس سره) معروف به کمپانی در حرم حضرت امیرالمومنین مشغول سجده طولانی بودند که در آن حال حضرت سید الشهداء را میبینند که به ایشان میفرماید: اینجا در حضور جمعیت برای عمل سجده طولانی خوب نیست، اینگونه اعمال را در جای خلوت انجام دهید.
زنگار ز آئینه دلها بزداید - کنجی و سرودی و رفیقی و کتابی
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
سال دوم هجرت بود، سپاه اندک اسلام در سرزمین بدر، در برابر سپاه مجهز دشمن قرار گرفتند(143) صبح جمعه هفدهم رمضان، جنگ شروع شد، و درگیری سختی بین دو سپاه در گرفت، حملههای پی در پی و جنگهای تن به تن همچنان ادامه داشت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
یکی از فضلای حوزه علمیه قم فرمودند: به اتفاق چند نفر از دوستان جهت ادای نماز به مسجدی که حضرت آیت الله بهجت در آن اقامه نماز میکند رفتیم و نماز را با امامت ایشان به جماعت خواندیم بعد از نماز کمی زودتر از آقای بهجت از مسجد خارج شدیم و در بین مسیر حرکت آقا به حرم مطهر حضرت معصومه (علیه السلام) منتظر ماندیم تا اینکه آقا تشریف آورد. بنده خدمت آقا رسیدم و از ایشان تقاضا نمودم که اجازه بدهید تا از شما عکس بگیرم. حضرت آیت الله بهجت بدون مکث فرمود: سالبه جزئیه عکس ندارد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مرحوم شیخ مهدی اصفهانی عارف بزرگ و مراد طریقت میفرمودند: کمتر ریگی است در بیابان مسجد سهله که اشگ من روی آن نریخته باشد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شیخ میفرمود: روح ناصرالدین شاه را روز جمعهای آزاد کرده بودند و شب شنبه او را با هل به جایگاه خود میبردند، او با گریه به مأموران التماس میکرد و میگفت: (نگیرید). هنگامیکه مرا دید به من گفت: اگر میدانستم جایم اینجاست در دنیا خیال خوشی هم نمیکردم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
یکی از علما خواب دید که روز قیامت است و هر که میخواهد به بهشت رود، باید در سف بایستد ولی یک دری است که بعضی بدون صف و سریع از آن داخل میشوند، هر چه خواست از آن در داخل شود نگذاشتند و جلوی او را گرفتند از شخصی پرسید اینها چه کسانی هستند که بی صف داخل میشوند؟ گفت: اینها برای ائمه اطهار روضه میخواندند. گفت: نمیتوانی برای ما کاری بکنی ما هم زود داخل شویم گفت: چرا چند نفر را جمع میکنم تو هم یک روضهای همین جا بخوان. اینکار را کردند و آن عالم نیز بدون صف داخل بهشت شد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
هنگامی که کاروان حسینی که از مکه به سوی کربلا رهسپار بودند، به منزلگاه قصر بنی مقابلرسیدند، دو نفر (از شیعیان )کوفه به نام عمرو بن قیس مشرفی و پسر عمهاش، به طور تصادفی به کاروان بر خودند، امام حسین علیهالسلام تا آنها را دید، فرمود، آمدهاید تا مرا یاری کنید ؟. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
یکی از بزرگان 70 سال زندگی کرد یک بار هم نگفت: کاش چنین بود و ای کاش چنان نبود این اوج رضا و تسلیم در برابر معبود است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی مرحوم شیخ شوشتری نشسته بودند، الاغی آمد بارش را خالی کردند و به شیخ نگاه کرد و گوشهایش را تکان داد، شیخ ابتدا گریه شدیدی کردند و سپس فرمودند: گویا این الاغ با زبان حال به من گفت: من بارم را به مقصد رساندم آیا تو هم بارت را به مقصد رساندهای؟! (بله این چنین افرادی به آنجا میرسند که کفشهایشان جلو پایشان جفت میشد). نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی پیامبر اسلام (ص)نماز میخواند، شنید مردی بادیه نشین میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
یک نفر از عوام الناس به یکی از اهل دل گفت ذکری به من یاد بدهید. ایشان نگاهی به او کرد دید آن فرد از قافله به دور است و اهل ذکر و دل نیست لذا جواب داد: هزار بار بگو: یا ماست یا چغندر! یا ماست یا چغندر. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 حكايت عارفانه ، سجده رسول خدا در جبهه
علی علیهالسلام میفرماید: روز جنگ بدر در هنگامه شدید نبرد، به جستجوی پیامبر (ص)پرداختم تا ببینم او در کجا و چه میکند؟
ناگاه او را در گوشهای یافتم که سر به سجده نهاده بود و مکرر میگفت: یا حی یا قیوم: ای خدای زنده! و ای خدائی که ذات پاک و تمام صفات تو، قائم به خودت میباشد (144).
تنها همین ذکر را میگفت، و آنقدر این ذکر را ادامه داد، تا خداوند او را در این جنگ، پیروز ساخت. و آنحضرت این درس را به ما آموخت که باید در هر حال و بخصوص در سختیها به خدای بزرگ توجه کرد و لحظه به لحظه از او استمداد نمود(145).
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، سالبه جزئیه
یک زمان گفتم به خود خاموش باش - لب فرو بند از سخنها گوش باش
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، سازمان شرطة الخمیس
«شرطة الخمیس» افرادی بودند که با علی علیهالسّلام شرط و پیوند ناگسستنی برقرار نمودند و با نظام خاصی تا سر حد شهادت در آمادگی کامل برای دفاع از حریم مقدس علی علیهالسّلام به سر میبردند، و از اینرو آنها را «خمیس» میگفتند که به پنج گروه تقسیم شده بودند:1- گروه پیش جنگ 2- گروه مراقب قلب لشگر 3- گروه مراقب طرف راست لشگر 4- گروه مراقب طرف چپ لشگر 5- گروه ذخیره. این سازمان قبل از خلافت علی (ع) تحت نظر آنحضرت، پی ریزی شد، و اعضاء مرکزی آن، افرادی مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و جابربن عبداللّه انصاری و... بودند و در زمان خلافت علی (ص) به پنج هزار تا شش هزاز نفر رسیدند اینک در این رابطه به داستان زیر توجه کنید:
اصبغ بن نباته از پارسیان وارسته بود سابقه بسیار نیکی در اسلام داشت و در عصر خلافت علی (ص) سنّ پیری را میگذراند، و از افراد جدی و سرشناس سازمان شرطة الخمیس به شمار میآمد.
از او پرسیدند: «چرا شما را شرطة الخمیس گویند؟!».
در پاسخ گفت: «ما در حضور امیر مؤمنان علی (ص) متعهد شدیم تا خود را در راه او فدا کنیم، و آنحضرت فتح و پیروزی را برای ما ضمانت کرد».
ابوالجارود گوید: به اصبغ گفتم: مقام حضرت علی (ع) در نزد شما چگونه است؟ پاسخ داد: نمیدانم منظورت چیست؟ ولی همین قدر بدان که شمشیرهای ما همواره همراه ما است، هر کس را که علی (ص) اشاره کند که بقتل برسانید، آن کس را خواهیم کشت.
و آن حضرت به ما فرمود: «من با شما (در مقابل جانبازی شما) طلا و نقره را شرط نمیکنم و شرط و عهد شما جز کشته شدن در راه حق نیست، در میان بنی اسرائیل، افرادی این گونه به عهد و پیمان خود وفا کردند، خداوند مقام پیامبری قوم با قریه خودشان را به آنها داد، شما نیز در این پایه از ارزش هستید جز اینکه پیامبر نمیباشید».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، زاهد نمای کج اندیش
نام حسن بصری، در تاریخ اسلام، زیاد برده میشود، پدر او بنام یسار از اهالی قریه میسار (نزدیک بصره) بود.
حسن بصری 89 سال عمر کرد، و یکی از زاهدان هشتگانه معروف میباشد، وی زمان علی (ع) تا زمان امام باقر (ع) را درک کرده است.
وی از دیدگاه تشیع، فردی منحرف، و زاهد نمائی کجاندیش و درباری بود، بسیاری از منحرفین، او را احترام میکردند و روشنفکر وارسته میدانستند، به هر حال در اینجا به یک داستان از این فرد زاهدنما توجه کنید:
پس از جنگ جمل و پیروزی سپاه علی (ع) برسپاه طلحه و زبیر، علی (ع) در محلی عبور میکرد، دید حسن بصری در آنجا وضو میگیرد، فرمود: «ای حسن، درست وضو بگیر».
حسن در پاسخ گفت: «ای امیر مؤمنان تو دیروز (در جنگ جمل) مسلمانانی را کشتی که گواهی به یکتای خدا و رسالت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) میدادند و نماز میخواندند و وضوی درست میگرفتند.
علی (ع) فرمود: «آنچه دیدی واقع شد، اما چرا ما را برضد دشمن، یاری نکردی؟».
حسن گفت: «در روز اول جنگ، غسل کردم و خودم را معطر نمودم و اسلحهام را برداشتم، ولی در شک بودم که آیا این جنگ صحیح است؟!
وقتی به محل «خریبه» (بر وزن کریمه) رسیدم شنیدم ندا دهندهای گفت: ای حسن برگرد، زیرا قاتل و مقتول هر دو در آتشند، از ترس آتش جهنم، به خانه برگشتم و در جنگ شرکت نکردم».
در روز دوم نیز برای جنگ حرکت کردم و همین جریان پیش آمد.
امام علی (ع) فرمود: «راست گفتی، آیا میدانی آن ندا دهنده چه کسی بود؟».
حسن گفت: «نه نمیدانم».
امام فرمود: او برادرت ابلیس بود، و تو را تصدیق کرد که قاتل و مقتول از دشمن، در آتش هستند.
حسن گفت: «اکنون فهمیدم که قوم (دشمن) به هلاکت رسیدند».
آری در هر زمانی از این گونه افراد پیدا میشوند که به زهد و وارستگی شهرت دارند، اما از فرمان امام برحق خود سرپیچی میکنند، و حتی اعتراض میکنند، و وقتی پای جهاد به میان میآید، از خونریزی و مسلمانکشی سخن به میان میآورند.
در نقل دیگر آمده: همین حسن بصری در وضو گرفتن، وسوسه داشت و آب زیاد میریخت، علی (ع) او را دید و فرمود: «ای حسن، آب زیاد میریزی!».
او در پاسخ گفت: «آن خونهائی که امیر مؤمنان میریزد، زیادتر است».
علی (ص) فرمود: از کار من ناراحت شدهای؟
او گفت: آری.
فرمود: «همیشه چنین باشی».
پس از این نفرین علی (ص)، حسن بصری همیشه تا آخر عمر، غمگین و عبوس بود تا جان سپرد.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، ریگهای خیس
از خویش خدایا به بهشتم مفرست - که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، روح ناصرالدین شاه
این جا تن ضعیف و در خسته میخرند - بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، روضه خوانی برای ائمه
دردا که دوش طاعت سی سال خویش را - دادم به میفروش به یک جرعه برنداشت
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، رفوزگی دو نفر شیعه
این دو نفر (که از کوفه فرار کرده بودند و برای خود خط سومی به وجود آورده بودند که خط بی تفاوتی است )در پاسخ گفتند، ما عیالمند هستیم و متاع مردم در دست ما است، و نمی دانیم عاقبت کار به کجا مناهی میشود، و میل ندادیم که امانتهای مردم که در نزد ما است نابود گردد.
امام حسین علیهالسلام (به این مقدس مابهای کوردل )فرمود: پس، از این دیار بجای دیگر بروید، تا صدای مرا نشنوید، و سپاه مرا نبینید، زیرا کسی که صدای مرا بشنود و سپاه مرا بنگرد، و پاسخ مثبت ندهد و به سپاه ما نپیوندد، بر خداوند سزاوار است که او را به صورت، در درون آنش دوزخ بیفکند(202).
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، رضا به رضای خدا
حضرت عیسی علیهالسّلام که بیانگردی از کارهای معمولی او بود، روزی تنها در بیابان عبور میکرد، باران شدیدی بارید، و او را غافلگیر کرد، او به هر طرف میدوید و مینگریست، پناگاه نمیدید که به آنجا برود، در این جست و گریز، ناگهان چشمش به شخصی افتاد که در مکانی مشغول نماز بود، به سوی او روان شد، وقتی به او رسید، آنجا را محل امنی یافت.
پس از آنکه آن شخص از نماز فارغ شد، عیسی (ع) بعد از احوالپرسی، به او فرمود: «بیا با هم دعا کنیم تا باران بایستد».
آن شخص گفت: «ای مرد! چگونه دعا کنیم، با اینکه چهل سال است در اینجا به عبادت مشغولم، تا خدا توبه من را قبول کند، ولی هنوز معلوم نیست که توبهام قبول شده باشد، زیرا از خدا خواستهام، نشانه قبولی توبهام این باشد که پیامبری که پیامبرانش را به اینجا بفرستد.»
عیسی (ع) به او فرمود: «من عیسی پیغمبرم» (بنابراین معلوم میشود که توبه تو قبول شده است).
سپس عیسی (ع) به او فرمود: «تو چه گناه کردهای؟»
او گفت: «روزی تابستان، بیرون آمدم، هوا بسیار گرم بود، گفتم: عجب روز گرمی است (که یک نوع شکایت به خدا است).
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، رضای خدا
دنیات ندادهام نه از خواری تست - کونین فدای یک نفس زاری
هر چه دعا کنی اجابت نکنم - زیرا که مرا محبت زاری تست
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، رسیدن به مقصد
پرده شک را بردار از میان - تا ببینی تا که کردی سود یا زیان
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، رحمت وسیع خداوند
اللهم ارحمنی و محمدا ولا ترحم معنا احدا :
خداوندا تنها من و محمد (ص)را مشمول رحمت خود کن، و هیچکس غیر از ما را مشمول این رحمت مکن .
پس از آنکه نماز پیامبر (ص)تمام شد، آنحضرت به او فرمود: لقد تحجرت واسعا: تو یک موضوع وسیع را محدود ساختی، و جنبه اختصاصی به آن دادی (166).
یعنی هیچگاه چنین دعا مکن، چرا که رحمت خدا، وسیع است و اختصاص به من و تو ندارد.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، راهگشای نشاطآور
بانوئی به حضور رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) آمد، و از شوهرش شکایت نمود، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: شوهرت را نمیشناسم، سپس فرمود: «راستی همان که در چشمش سفیدی، هست؟!».
بانو در عین آنکه از شوهرش شکایت کرده بود، ولی حاضر نبود که به شوهرش نسبت نقص بدهند، لذا فوری عرض کرد: «نه شوهرم چشمهای سالم دارد، و سفیدی در چشمش نیست».
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: آیا دور سیاهی چشم را سفیدی قرار نگرفته؟
او عرض کرد: «آری چشم همه مردم چنین است».
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: منظور من همین است.
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) از این طریق، زن عصبانی را خوشحال کرد، و سپس مطالبی به او فرمود، تا به آغوش گرم خانواده برگردد، و با شوهر خود سازگار باشد.
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) گاهی شوخی میکرد، ولی شوخی آنحضرت مطابق حق بود، و در عین آنکه درس صداقت را میآموخت، دلها را نرم میکرد و راهگشای مشکلات مردم میشد.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، ذکر بزرگ
خویشتن را بزرگ میبینی - راست گفتند یک دو بیند لوچ
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))