حكايت عارفانه ، سجده نکن

روزی آیت الله محمد حسین اصفهانی (قدس سره) معروف به کمپانی در حرم حضرت امیرالمومنین مشغول سجده طولانی بودند که در آن حال حضرت سید الشهداء را می‏بینند که به ایشان می‏فرماید: اینجا در حضور جمعیت برای عمل سجده طولانی خوب نیست، اینگونه اعمال را در جای خلوت انجام دهید.
زنگار ز آئینه دلها بزداید - کنجی و سرودی و رفیقی و کتابی‏


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، سجده رسول خدا در جبهه

سال دوم هجرت بود، سپاه اندک اسلام در سرزمین بدر، در برابر سپاه مجهز دشمن قرار گرفتند(143) صبح جمعه هفدهم رمضان، جنگ شروع شد، و درگیری سختی بین دو سپاه در گرفت، حمله‏های پی در پی و جنگهای تن به تن همچنان ادامه داشت.
علی علیه‏السلام می‏فرماید: روز جنگ بدر در هنگامه شدید نبرد، به جستجوی پیامبر (ص)پرداختم تا ببینم او در کجا و چه می‏کند؟
ناگاه او را در گوشه‏ای یافتم که سر به سجده نهاده بود و مکرر می‏گفت: یا حی یا قیوم: ای خدای زنده! و ای خدائی که ذات پاک و تمام صفات تو، قائم به خودت می‏باشد (144).
تنها همین ذکر را می‏گفت، و آنقدر این ذکر را ادامه داد، تا خداوند او را در این جنگ، پیروز ساخت. و آنحضرت این درس را به ما آموخت که باید در هر حال و بخصوص در سختیها به خدای بزرگ توجه کرد و لحظه به لحظه از او استمداد نمود(145).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، سالبه جزئیه

یکی از فضلای حوزه علمیه قم فرمودند: به اتفاق چند نفر از دوستان جهت ادای نماز به مسجدی که حضرت آیت الله بهجت در آن اقامه نماز می‏کند رفتیم و نماز را با امامت ایشان به جماعت خواندیم بعد از نماز کمی زودتر از آقای بهجت از مسجد خارج شدیم و در بین مسیر حرکت آقا به حرم مطهر حضرت معصومه (علیه السلام) منتظر ماندیم تا اینکه آقا تشریف آورد. بنده خدمت آقا رسیدم و از ایشان تقاضا نمودم که اجازه بدهید تا از شما عکس بگیرم. حضرت آیت الله بهجت بدون مکث فرمود: سالبه جزئیه عکس ندارد.
یک زمان گفتم به خود خاموش باش - لب فرو بند از سخنها گوش باش‏


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، سازمان شرطة الخمیس‏

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
«شرطة الخمیس» افرادی بودند که با علی علیه‏السّلام شرط و پیوند ناگسستنی برقرار نمودند و با نظام خاصی تا سر حد شهادت در آمادگی کامل برای دفاع از حریم مقدس علی علیه‏السّلام به سر می‏بردند، و از این‏رو آنها را «خمیس» می‏گفتند که به پنج گروه تقسیم شده بودند:1- گروه پیش جنگ 2- گروه مراقب قلب لشگر 3- گروه مراقب طرف راست لشگر 4- گروه مراقب طرف چپ لشگر 5- گروه ذخیره. این سازمان قبل از خلافت علی (ع) تحت نظر آنحضرت، پی ریزی شد، و اعضاء مرکزی آن، افرادی مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و جابربن عبداللّه انصاری و... بودند و در زمان خلافت علی (ص) به پنج هزار تا شش هزاز نفر رسیدند اینک در این رابطه به داستان زیر توجه کنید:
اصبغ بن نباته از پارسیان وارسته بود سابقه بسیار نیکی در اسلام داشت و در عصر خلافت علی (ص) سنّ پیری را می‏گذراند، و از افراد جدی و سرشناس سازمان شرطة الخمیس به شمار می‏آمد.
از او پرسیدند: «چرا شما را شرطة الخمیس گویند؟!».
در پاسخ گفت: «ما در حضور امیر مؤمنان علی (ص) متعهد شدیم تا خود را در راه او فدا کنیم، و آنحضرت فتح و پیروزی را برای ما ضمانت کرد».
ابوالجارود گوید: به اصبغ گفتم: مقام حضرت علی (ع) در نزد شما چگونه است؟ پاسخ داد: نمی‏دانم منظورت چیست؟ ولی همین قدر بدان که شمشیرهای ما همواره همراه ما است، هر کس را که علی (ص) اشاره کند که بقتل برسانید، آن کس را خواهیم کشت.
و آن حضرت به ما فرمود: «من با شما (در مقابل جانبازی شما) طلا و نقره را شرط نمی‏کنم و شرط و عهد شما جز کشته شدن در راه حق نیست، در میان بنی اسرائیل، افرادی این گونه به عهد و پیمان خود وفا کردند، خداوند مقام پیامبری قوم با قریه خودشان را به آنها داد، شما نیز در این پایه از ارزش هستید جز اینکه پیامبر نمی‏باشید».


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، زاهد نمای کج اندیش‏

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
نام حسن بصری، در تاریخ اسلام، زیاد برده می‏شود، پدر او بنام یسار از اهالی قریه میسار (نزدیک بصره) بود.
حسن بصری 89 سال عمر کرد، و یکی از زاهدان هشتگانه معروف می‏باشد، وی زمان علی (ع) تا زمان امام باقر (ع) را درک کرده است.
وی از دیدگاه تشیع، فردی منحرف، و زاهد نمائی کج‏اندیش و درباری بود، بسیاری از منحرفین، او را احترام می‏کردند و روشنفکر وارسته می‏دانستند، به هر حال در اینجا به یک داستان از این فرد زاهدنما توجه کنید:
پس از جنگ جمل و پیروزی سپاه علی (ع) برسپاه طلحه و زبیر، علی (ع) در محلی عبور می‏کرد، دید حسن بصری در آنجا وضو می‏گیرد، فرمود: «ای حسن، درست وضو بگیر».
حسن در پاسخ گفت: «ای امیر مؤمنان تو دیروز (در جنگ جمل) مسلمانانی را کشتی که گواهی به یکتای خدا و رسالت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) می‏دادند و نماز می‏خواندند و وضوی درست می‏گرفتند.
علی (ع) فرمود: «آنچه دیدی واقع شد، اما چرا ما را برضد دشمن، یاری نکردی؟».
حسن گفت: «در روز اول جنگ، غسل کردم و خودم را معطر نمودم و اسلحه‏ام را برداشتم، ولی در شک بودم که آیا این جنگ صحیح است؟!
وقتی به محل «خریبه» (بر وزن کریمه) رسیدم شنیدم ندا دهنده‏ای گفت: ای حسن برگرد، زیرا قاتل و مقتول هر دو در آتشند، از ترس آتش جهنم، به خانه برگشتم و در جنگ شرکت نکردم».
در روز دوم نیز برای جنگ حرکت کردم و همین جریان پیش آمد.
امام علی (ع) فرمود: «راست گفتی، آیا می‏دانی آن ندا دهنده چه کسی بود؟».
حسن گفت: «نه نمی‏دانم».
امام فرمود: او برادرت ابلیس بود، و تو را تصدیق کرد که قاتل و مقتول از دشمن، در آتش هستند.
حسن گفت: «اکنون فهمیدم که قوم (دشمن) به هلاکت رسیدند».
آری در هر زمانی از این گونه افراد پیدا می‏شوند که به زهد و وارستگی شهرت دارند، اما از فرمان امام برحق خود سرپیچی می‏کنند، و حتی اعتراض می‏کنند، و وقتی پای جهاد به میان می‏آید، از خونریزی و مسلمان‏کشی سخن به میان می‏آورند.
در نقل دیگر آمده: همین حسن بصری در وضو گرفتن، وسوسه داشت و آب زیاد می‏ریخت، علی (ع) او را دید و فرمود: «ای حسن، آب زیاد می‏ریزی!».
او در پاسخ گفت: «آن خونهائی که امیر مؤمنان می‏ریزد، زیادتر است».
علی (ص) فرمود: از کار من ناراحت شده‏ای؟
او گفت: آری.
فرمود: «همیشه چنین باشی».
پس از این نفرین علی (ص)، حسن بصری همیشه تا آخر عمر، غمگین و عبوس بود تا جان سپرد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، ریگهای خیس

مرحوم شیخ مهدی اصفهانی عارف بزرگ و مراد طریقت می‏فرمودند: کمتر ریگی است در بیابان مسجد سهله که اشگ من روی آن نریخته باشد.
از خویش خدایا به بهشتم مفرست - که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس‏


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، روح ناصرالدین شاه

شیخ می‏فرمود: روح ناصرالدین شاه را روز جمعه‏ای آزاد کرده بودند و شب شنبه او را با هل به جایگاه خود می‏بردند، او با گریه به مأموران التماس می‏کرد و می‏گفت: (نگیرید). هنگامیکه مرا دید به من گفت: اگر می‏دانستم جایم اینجاست در دنیا خیال خوشی هم نمی‏کردم.
این جا تن ضعیف و در خسته می‏خرند - بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است‏


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، روضه خوانی برای ائمه

یکی از علما خواب دید که روز قیامت است و هر که می‏خواهد به بهشت رود، باید در سف بایستد ولی یک دری است که بعضی بدون صف و سریع از آن داخل می‏شوند، هر چه خواست از آن در داخل شود نگذاشتند و جلوی او را گرفتند از شخصی پرسید اینها چه کسانی هستند که بی صف داخل می‏شوند؟ گفت: اینها برای ائمه اطهار روضه می‏خواندند. گفت: نمی‏توانی برای ما کاری بکنی ما هم زود داخل شویم گفت: چرا چند نفر را جمع می‏کنم تو هم یک روضه‏ای همین جا بخوان. اینکار را کردند و آن عالم نیز بدون صف داخل بهشت شد.
دردا که دوش طاعت سی سال خویش را - دادم به می‏فروش به یک جرعه برنداشت‏


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، رفوزگی دو نفر شیعه

هنگامی که کاروان حسینی که از مکه به سوی کربلا رهسپار بودند، به منزلگاه قصر بنی مقابلرسیدند، دو نفر (از شیعیان )کوفه به نام عمرو بن قیس مشرفی و پسر عمه‏اش، به طور تصادفی به کاروان بر خودند، امام حسین علیه‏السلام تا آنها را دید، فرمود، آمده‏اید تا مرا یاری کنید ؟.
این دو نفر (که از کوفه فرار کرده بودند و برای خود خط سومی به وجود آورده بودند که خط بی تفاوتی است )در پاسخ گفتند، ما عیالمند هستیم و متاع مردم در دست ما است، و نمی دانیم عاقبت کار به کجا مناهی می‏شود، و میل ندادیم که امانتهای مردم که در نزد ما است نابود گردد.
امام حسین علیه‏السلام (به این مقدس مابهای کوردل )فرمود: پس، از این دیار بجای دیگر بروید، تا صدای مرا نشنوید، و سپاه مرا نبینید، زیرا کسی که صدای مرا بشنود و سپاه مرا بنگرد، و پاسخ مثبت ندهد و به سپاه ما نپیوندد، بر خداوند سزاوار است که او را به صورت، در درون آنش دوزخ بیفکند(202).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، رضا به رضای خدا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
حضرت عیسی علیه‏السّلام که بیانگردی از کارهای معمولی او بود، روزی تنها در بیابان عبور می‏کرد، باران شدیدی بارید، و او را غافلگیر کرد، او به هر طرف می‏دوید و می‏نگریست، پناگاه نمی‏دید که به آنجا برود، در این جست و گریز، ناگهان چشمش به شخصی افتاد که در مکانی مشغول نماز بود، به سوی او روان شد، وقتی به او رسید، آنجا را محل امنی یافت.
پس از آنکه آن شخص از نماز فارغ شد، عیسی (ع) بعد از احوالپرسی، به او فرمود: «بیا با هم دعا کنیم تا باران بایستد».
آن شخص گفت: «ای مرد! چگونه دعا کنیم، با اینکه چهل سال است در اینجا به عبادت مشغولم، تا خدا توبه من را قبول کند، ولی هنوز معلوم نیست که توبه‏ام قبول شده باشد، زیرا از خدا خواسته‏ام، نشانه قبولی توبه‏ام این باشد که پیامبری که پیامبرانش را به اینجا بفرستد.»
عیسی (ع) به او فرمود: «من عیسی پیغمبرم» (بنابراین معلوم می‏شود که توبه تو قبول شده است).
سپس عیسی (ع) به او فرمود: «تو چه گناه کرده‏ای؟»
او گفت: «روزی تابستان، بیرون آمدم، هوا بسیار گرم بود، گفتم: عجب روز گرمی است (که یک نوع شکایت به خدا است).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، رضای خدا

یکی از بزرگان 70 سال زندگی کرد یک بار هم نگفت: کاش چنین بود و ای کاش چنان نبود این اوج رضا و تسلیم در برابر معبود است.
دنیات نداده‏ام نه از خواری تست - کونین فدای یک نفس زاری‏
هر چه دعا کنی اجابت نکنم - زیرا که مرا محبت زاری تست‏


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، رسیدن به مقصد

روزی مرحوم شیخ شوشتری نشسته بودند، الاغی آمد بارش را خالی کردند و به شیخ نگاه کرد و گوشهایش را تکان داد، شیخ ابتدا گریه شدیدی کردند و سپس فرمودند: گویا این الاغ با زبان حال به من گفت: من بارم را به مقصد رساندم آیا تو هم بارت را به مقصد رسانده‏ای؟! (بله این چنین افرادی به آنجا می‏رسند که کفشهایشان جلو پایشان جفت می‏شد).
پرده شک را بردار از میان - تا ببینی تا که کردی سود یا زیان‏


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، رحمت وسیع خداوند

روزی پیامبر اسلام (ص)نماز می‏خواند، شنید مردی بادیه نشین می‏گوید:
اللهم ارحمنی و محمدا ولا ترحم معنا احدا :
خداوندا تنها من و محمد (ص)را مشمول رحمت خود کن، و هیچکس غیر از ما را مشمول این رحمت مکن .
پس از آنکه نماز پیامبر (ص)تمام شد، آنحضرت به او فرمود: لقد تحجرت واسعا: تو یک موضوع وسیع را محدود ساختی، و جنبه اختصاصی به آن دادی (166).
یعنی هیچگاه چنین دعا مکن، چرا که رحمت خدا، وسیع است و اختصاص به من و تو ندارد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، راهگشای نشاطآور

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
بانوئی به حضور رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) آمد، و از شوهرش شکایت نمود، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: شوهرت را نمی‏شناسم، سپس فرمود: «راستی همان که در چشمش سفیدی، هست؟!».
بانو در عین آنکه از شوهرش شکایت کرده بود، ولی حاضر نبود که به شوهرش نسبت نقص بدهند، لذا فوری عرض کرد: «نه شوهرم چشمهای سالم دارد، و سفیدی در چشمش نیست».
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: آیا دور سیاهی چشم را سفیدی قرار نگرفته؟
او عرض کرد: «آری چشم همه مردم چنین است».
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: منظور من همین است.
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) از این طریق، زن عصبانی را خوشحال کرد، و سپس مطالبی به او فرمود، تا به آغوش گرم خانواده برگردد، و با شوهر خود سازگار باشد.
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) گاهی شوخی می‏کرد، ولی شوخی آنحضرت مطابق حق بود، و در عین آنکه درس صداقت را می‏آموخت، دلها را نرم می‏کرد و راهگشای مشکلات مردم می‏شد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، ذکر بزرگ

یک نفر از عوام الناس به یکی از اهل دل گفت ذکری به من یاد بدهید. ایشان نگاهی به او کرد دید آن فرد از قافله به دور است و اهل ذکر و دل نیست لذا جواب داد: هزار بار بگو: یا ماست یا چغندر! یا ماست یا چغندر.
خویشتن را بزرگ می‏بینی - راست گفتند یک دو بیند لوچ‏


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0